PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ♥♥♥خلــوت دل♥♥♥



صفحه ها : 1 [2] 3

P a R y A
11-01-2010, 10:11 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85069_25reg40.jpg



سالهاست منتظرم
و به دنبال كسی میگردم كه شود
سنگ صبور من و دل
تا بگویم با او
ذره ای عاطفه لازم دارم
و نرانند مرا خویشانم از دل خویش
چونكه من تنهایم
تنهاتر از سایه’ خویش!

P a R y A
11-01-2010, 10:16 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85116_4qiv8cj.jpg




دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فریاد بزنم ولی واژهای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند
فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم كاش می شد پرواز كنم پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...................
كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض کهنه ای گلویم را می فشارد به گوشه ای پناه می برم
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند.

P a R y A
11-01-2010, 10:18 PM
http://img31.picoodle.com/img/img31/6/10/23/f_o42m_bb593b4.gif




سلام عزیزم

سلامی که چه رازها در آن نهفته است

عزیزم تو را همچو مرجانی ته دریا می بینم

و دوست دارم در کنار تو باشم

و دریچه راز خود را به روی تو بگشایم

محبوبم

ای کاش پرنده مهاجر و خوش آوازی بودم

و در دستهای تو آشیانه می ساختم

ای کاش قطره اشکی بودم که از فروغ چشمانت تولد می یافتم

و بر گونه هایت بوسه می زدم

ودر هر گوشه از لبت می رفتم

و آنگاه برای نوشتن خاطرات مرکب می شدم

وسپس مایه وجودت می شدم

اما به چه مشغول کنم دیده دل را که تو را می طلبد

و دیده تو را می جوید

عزیزم سوگند می خورم

که بهار را بخاطر زیباییش

و گل را برای بوییدنش

و تو را بخاطر احساس پاکی که داری

http://blogfa.com/images/smileys/04.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifدوستت دارمhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/04.gif

P a R y A
11-01-2010, 10:21 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85128_0fe9bcfba7004ef8aa8c.gif




تا آب شد از شعله ی دیدار نگاهم



چون اشک فرو ریخت زرخسار نگاهم







از خانه ام آن شوخ چنان رفت که بگذ شت



چون پرتو فانوس ز دیوار نگاهم







گردید پر از حیرت من کوه و بیابان



پیچید چو فریاد به کهسار نگاهم







جایی که نباشد گل رخسار تو در چشم



در پیرهن دیده بود خار نگاهم







نظاره ام از بس عرق آلود نگاه است



همچون رگ ابر است گهر بار نگاهم







چندان پرم از ناله که از جنبش مژگان



آید بصدا همچو رگ تار نگاهم







آید نگه آلود نسیم از سر زلفت



شد بسکه در این دام گرفتار نگاهم







ضبط نگه خود نکند بلبلم از ضعف



چون نکهت گل رفته ز گلزار نگاهم







چون ابر بهاری بزمین سینه کش آید



شوکت شده از اشک گرانبار نگاهم

P a R y A
11-01-2010, 10:22 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85142_2d4feb43bf2b4b3ea454.jpg
گفتم: ببار ... ، گفت که باران گرفتنی ‌است
گفتم: دلم... ، گفت: نگفتم شکستنی است؟
گفتم قشنگ ... ، گفت که نسبت به دیگری
در «عصر احتمال» قشنگی نگفتنی است
گفتم: اگر... ، گفت: ببین! شرط می‌کنی،
بازی شرط و عشق قماری نبردنی است
گفتم که من... ، گفت: فقط تو، همیشه تو
این من میان ما شدن ما، نمردنی‌ است
گفتم که عشق... ، گفت که قیمت نکرده‌ای؟
هر جای شهر را که بگردی، خریدنی است
گفتم: تمام... ، گفت: شدم، می‌شدم، شده‌...
صرف زمان ماضی هستن! نبودنی است
گفتم که مرگ... ، گفت: اگر مرگ پاسخ است
این عشق ماندنی شما هم نماندنی است
گفتم: غزل ... ، گفت که این بیت آخر است
من عاشق تو نیستم و ...ناسرودنی است !

P a R y A
11-01-2010, 10:23 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85143_34g3701.jpg




نمی دانستم آنچه را که تا کنون تصور می کردم

با آنچه واقعیت داشت

فاصله ای به درازای یک زندگی دارد!!!

نمی دانستم و ای کاش هیچگاه

نمی خواستم که بدانم...

ولی انگارهمه چیزوهمه کس

دست دردست هم تقدیری را رقم زدند

تا سرنوشت مرا

به آنچه باید بدانم محکوم نماید

و من خواسته یا ناخواسته سرگذشت تو را دانستم

سرگذشتی که من نیز

چون تو در آن سهیم بوده ام!

پس بدان که دانستن حق من بود

ولی ای کاش

ای کاش درهمان نادانسته ها غرق می ماندم.

P a R y A
11-01-2010, 10:23 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85145_108506980241i91siz30678.jpg




بگو آیا به یاد من دمی سر می کنی یا نه؟


تو هم یادی زپرواز کبوتر می کنی یا نه؟


دل من تشنه و خواهان یک جرعه نگاه توست


مرا در شهر چشمانت شناور می کنی یا نه؟


هزاران بار گفتم دوستت دارم عزیز دل


بگو احساس قلبم را تو باور می کنی یا نه؟


تمام شعر های سبز نارنجی برای توست


غزلهای مرا ایا تو از بر می کنی یا نه؟


دمی غافل نبودم از خیال خاطرت آری


تو هم آیا به یا من دمی سر می کنی یا نه؟


نوشتم نام زیبای تو را بر صفحه قلبم


تو آیا اسم من را ثبت دفتر می کنی یا نه؟


و حرف آخر من این که شبهای سیاهم را


به مهتاب نگاه خود منور می کنی یا نه؟

P a R y A
11-01-2010, 10:23 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85154_10147925291.jpg

تا کجا خواهی ماند، تا کجا خواهی بود!


و من از پنجره بسته تنهایی ها...

به کدامین رویا...

با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت؟

تو مرا می دانی،

تو مرا می فهمی

و من از خجلت تکرار غمت

داغی از تاریکی، بر دل خود دارم.

تو به من می گویی:

"آنچه بگذشت ،گذشت..."

ولی از آمدن فردایش ترسانم!

روزی،همچون دیروز

روزی، همچون امروز

که به تکرار مکرر باقی است؟

به کدامین باور، من به تو خواهم گفت

کز پس فرداها

بهترین روز خدا خواهد بود؟

P a R y A
11-01-2010, 10:54 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85148_lovelycartpostalwwwyasmeeir12.jpg


از اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل مینویسم

از اوج سقوط ستاره ها....

می نویسم از قهر شبنم با گلبرگها

از قهر شهاب ها با آسمان

از قهر گنجشکها با باغچه حیاطمان

میخواهم از علفهای هرزی بنویسم ، که در هر کجا که خواستند، روییدند

میخواهم از داسها بنویسم ،که بر ساقه گندمهای طلایی سیراب شدند

از پروانه هایی می نویسم که در پیله مردند.... و ازپیله هایی که پرواز کردند

از تشنگی یاسهایی می نویسم که در حسرت مهربانی خشک شدند

و از گلهای قالی که هنوز زنده اند و تازه ...

از کبوترانی می نویسم که جفتشان در قفسها اسیر مانده و در حسرت پرواز

از مردگانی می نویسم که بی زحمتند ، و از زنده هایی که بی همت اند

از فاصله ها خواهم نوشت...

از آنانی می نویسم که در دوری قهقهه سر می دهند و از شعف بسیار چشمانشان نمناک...

وازآنانی که هر شب نه ، هر لحظه در خویش فرو میروند و میگریند، از این فاصله ها...

از گلهای کویری می نویسم، که در اوج تشنگی و تنهایی ، زنده اند و عا شق

و درخت هایی سر مست و مغرور، که بر تن زخمه هایی از حضور عاشقان دارند...

از جاده های بی انتهایی می نویسم که روزهاست دل به مسافری نسپرده اند

روزهاست که در آرزوی نقش کفشهای رهگذری بر دل نشسته اند...

می خواهم از انتظار بنویسم... نمی توانم

تو بگو از انتظار چگونه بنویسم ؟

با چه لحنی بنویسم ؟

با چه رنگی بنویسم ؟

با چه خطی بنویسم ؟ تو بگو...

P a R y A
11-01-2010, 10:54 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85150_rain.jpg


بزن باران ، بزن باران


شبی را قصّه گویم باش

شبی را لای لایی های نرم خواب و رویایم

بگو باران ، بگو از آن همه شب ها که باریدی

بگو از بارش نرم شب خلقت

بگو از مردم دیروز و فرداها

که شاید در سیاهی های این دنیا

به یادت در گذر از هر چه آلوده ست

تنی چون تو روان و پاک بر گیرم

چگونه جنس خاک و آسمان باشم

چگونه لای لای بی کلام هر زمان باشم

بزن باران ، بزن باران


شبی را قصّه گویم باش

شبی را قصّه گویم باش

P a R y A
11-01-2010, 10:55 PM
http://up.iranblog.com/Files/8a0e3e9313a5483ca95b.gif



به مهر تو ای ماه زیبا قسم
به چهر تو ای مهر رخشا قسم


به آن سینه ی همچو صبح بهار
به آن زلف چون شام یلدا قسم


به آن شکرین خنده ی نوشبار
به آن دیدگان فریبا قسم


به آهی که از سینه ای سوخته
کشد شعله تا عرش اعلا قسم


به آن دردمندی که نومید وار
فرو بسته چشم از مداوا قسم


به گم کرده راهی که از کاروان
جدا مانده افتاده از پا قسم


به خونین جگر لاله ی داغدار
که بنشسته تنها به صحرا قسم


به موجی که از دست ساحل مدام
خورد سیلی بی محابا قسم


به مهر و به ماه و به چرخ و فلک
به کوه و به دشت و به دریا قسم


به جانهای از عاشقی بی قرار
به دلهای عشاق شیدا قسم


به آن ناله هایی که پر می کشد
به سوی خدا نیمه شبها قسم


به دلدادگان پریشان چو من
که در کودکی گشته رسوا قسم


به عمری که در آرزویت گذشت
به دیروز و امروز و فردا قسم


به آیین طنازی و دلبری
به شیرین، به لیلا ، به عذرا قسم


به پرهیز و تقوی به زهد و دروغ
به ساغر، به مینا، به صهبا قسم


به میخانه و مسجد و خانقاه
به دیر و کنشت و کلیسا قسم


به حور و پریزادو جن و ملک
به جنت ، به آدم ، به حوا قسم


به آن پرتو آتش ایزدی
که تابید بر طور سینا قسم


به هر دین که داری و هر مذهبی
به یحیا به موسی به عیسی قسم



که عشقت ز دل رفتنی نیست نیست
به ذات خداوند یکتا قسم

P a R y A
11-01-2010, 10:55 PM
http://up.iranblog.com/Files/6a4e69e591894930aaa4.gif



شبی شیرین بزد فریاد، که ای شیرین ترین فرهاد
و ای خسرو ترین شمشاد صدای تیشه ات آباد

منم لیلای دلبندت که دل خون است و پا در بند
تویی عاشق ترین مجنون ولی در بیستون آزاد

ببندم دیده بر خسرو ، که شاید رو کشم برتو
تو شیرین می کنی سنگی چوعکسی بردلت افتاد

چو می کوبی تو با تیشه ز غصه کوه را هر شب
به بانگ تیشه ات گویند که بر شیرین نفرین باد

خدا یا کوه کن فرهاد شب و روزم نثارش باد
به جانم می زند تیشه شدم با بیستون همزاد

چه تلخ است بخت شیرینم که فرهاد است آئینم
ولی خسرو به بالینم و خونین دل از این بیداد

خوشا بر حال فرهادی که با یک کوه می جنگد
بدا برحال شیرینی که آزادیش رفت از یاد

مرا کندی به کوهستان به عشقی پاک با دستان
بجانم کندمت آنسان که مانی جاودان در یاد

به رازی گویمت اینرا تو کوه کندی و من دلرا
تو عکس من ، من از دنیا ، تو با تیشه، من از بنیاد

P a R y A
11-01-2010, 10:56 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85013_44jazxs.jpg





اگه تو مال من بودی اگه تومال من بودی ماه از چشات طلوع می كرد پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع می كرد اگه تو مال من بودی كلاغ به خونش می رسید مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید اگه تو مال من بودی همه خبردار می شدن ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم پاییز می فهمید كه ماها زبونشو خوب بلدیم اگه تو مال من بودی انقد غریب نمی شدم من چی می خواستم از خدا دیگه اگه پیشت بودم اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود دل من اون آواره ای كه شبا می گرده نبود اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شك نداشت تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت می شد اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور یه جا كه تو دیده نشی نباشه حتی كمی نور اگه تو مال من بودی ، می ذاشتمت روی چشام بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمی ریخت شمعی كه پروانه داره ، اشك غم انگیز نمی ریخت اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت آدما دارا می شدن ، دنیا دیگه فقیر نداشت اگه تو مال من بودی


http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gif


می دونی چیه ... آرزومه بریم یه جای خلوت واسه جشن تولد آرزوهامون ماه و خورشید روشن کنیم!!

آخه من دری که با کلید اون تورو شناختم هرگز نخواهم بست حتی اگر تمام عاقلای دنیا منو به جرم راندن عقل از پنجره تفکر پای میز محاکمه ببرند به جرات می گم خیلی پررنگ تر از دوست داشتن دوستت دارم! حرف از امانت داریست، حرف از کلیدست، حرف از مراقب ویژه قلبهاییست که دارن زیر دست حکیم ناآگاه زمان از دست میروند. صحبت از خستگی نیست، اگر خسته باشیم که عاشقیمون یه جایی بین زمین و آسمون اشکال داره ، آخه روح مجنون هیچ وقت کسی رو که از عشق خسته بشه رو نمی بخشه و ما از اونهایی هستیم که اگر روح سرفصل عاشقی های دنیا ازمون آزرده باشه خواب به چشممون نمیاد. نکنه گمان کنی من از اون همسفرایی هستم که بین راه خستگی رو بهونه می کنن، به جون خودت تا هر وقت که بخوای برای ساختن اون قصر رویایی با پنجره های طلایی روزا رو به دفتر خاطراتم گره می زنم...! خب می دونی به روزگار نمی شه خرده گرفت اما به عشق چرا! گیریم که روزگار توانایی دور نگه داشتن مارو داشته باشه اما دل هامون که دست اون نیست... هست!؟ تورو به جون کسی که دوستش داری نذار تسلیم معادله ی دل و دیده بشیم. پس یه قرار قطعی نقره ای می ذاریم: « صبر از من ، بی قراری از تو »اونقدر عاشق می شیم که تشخیص اینکه کدوممون عاشق تره برای خودمون مشکل باشه چه برسه به دیگران...! دلم می خواد یه جوری زندگی کنم که آدما بهش می گن عجیب! فقط به تو سلام کنم، فقط با تو حرف بزنم، فقط واسه تو دعا کنم، دستم فقط تو دست تو باشه، فقط مال تو باشم و تو هم فقط مال من باشی...! از سهراب نیم اجازه ای می گیرم و برات می نویسم: « تا تو هستی زندگی باید کرد » کاش یه معجزه ای بشه، چه می دونم مثلا یه پیغامی از آسمون واست بیاد و یکی بهت بگه که من چقدر دوستت دارم.

این آخری اگه بشه دیگه هیچ چی نمی خوام. اینم درد دلای دلم، می خواستم خودش فوران کنه که کرد. حالا دیگه روی ماهتو با یه عشق عجیب از همین جا، یعنی نزدیک نزدیک می بوسم و میسپارمت به دست اونی که عشقت رو سپرد دست دل من...!


و میگم عشق جاودانه من " دوستت دارم" http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/8.gifو "دلتنگتم"http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/2.gif




تقدیم به کسی که مرا با واژه عشق آشنا کرد .

P a R y A
11-01-2010, 10:56 PM
http://img15.img98.com/out.php/i85149_vaghtitonisticopy.jpg


شبی مهتابی و آرام ساکت
گشودم دربهای دل برایت

درون دل هر آنچه بود گفتم
چه از غمها چه از شادی برایت

زمانی گریه کردم من ز غمها
شده همراز با من قلب پاکت

در آن شب قلب من شد قصه پرداز
ز غمهایش نموده عقده ها باز

زبان من شده گویای رازم
برای تو که گشتی دلنوازم

تو با آرامشی لبریز از ایمان
شنیدی رازهایم تا به پایان

از آن ساعت شدی همراز قلبم
دو دستت گشت گرمایی برای دست سردم

از آن شب من دگر تنها نبودم
پریشان مانده و شیدا نبودم

شدی تو تکیه گاه قلب خسته
از آن دم عشق تو بر دل نشسته

کنون تو گشته ای عشق و امیدم
امید و آرزوهای سپیدم

بیا تا زنده هستم باش پیشم
که بی تو من همان در بند خویشم

P a R y A
11-01-2010, 10:57 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10004/donyaye-in-ruzaye-man-copy.jpg


دلم تنگ است و دلگیرم
بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم
نمی آیدکسی دیگربگیرد دست سردم را میان دست گرم خود
فشارد تا که شاید غم نخواهد تا مرا آزار دهد
نمی آید کسی دیگر
بگوید حرفی از جنس گل اطلس به این تنها به این بی کس
به این زندانی پر بسته مانده در قفس
نمی آید بگوید حرفی از جنس گل مهتاب به تنها به این بی تاب
دلم تنگ است و دلگیرم خداوندا خداوند
بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم.

P a R y A
11-01-2010, 10:57 PM
http://www.pic-ir.com/Img/images/n26anxwmgytnkvxn5jt.jpg



تنها صدای آشنا در این برهوت

کلامت را می شناسم

تنها سخن خاطره انگیز

به شکوه این خاطرات

مرا به یاد بسپار

تا

دوباره تصویر خیال انگیزت

در آیینه وجودم نقش بندد

بیا تا در جشن تکرار ثانیه ها

در طلوع ستاره رنگ ببازیم

بیا

تا باور یکی شدن در آیینه ها

چشم ها را بر دنیای تازه تری بگشاییم



http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifhttp://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gif




کسی به جز تو یار من نیست

گذشتن از تو کار من نیست

به جز خیال تو هنوزم

ببین کسی کنار من نیست

P a R y A
11-01-2010, 10:57 PM
http://up.iranblog.com/Files/656f61cc45414a1f9c02.jpg


می سرودم سال ها من
شعرهایم را برایت
روز و شب ها را به فکرت
با خیالت
با امید دیدن تو
گیره می کردم به هم
با امیدی زنده بودم
شعرهایم را سرودم
خستگی هایم ندیدم
سینه ام را من دریدم
قلب خود بیرون کشیدم
عشق سوزان تو دیدم

لحظه ها را می شمردم
فکر این دوران نبودم
فکر این هجران نبودم

فکر می کردم همیشه
با تو می باشم من اینجا
خرده می گیرند بر من
این رفیقان
این عزیزان
من چرا دیگر ندارم
طبع شعر و شاعری را

می کنندم بس ملامت
چون نمی دانند که عادت
کرده بودم من به تو

کس نمی گوید چرا ؟
این ملامت ها به تو
با خودم خلوت نمودم
قصه می گویم به خود
خواب شاید
بلکه آید
شاید این شاید نشاید.

P a R y A
11-01-2010, 10:58 PM
وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،
پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش
مهربانت بسته شد ، چشمه لبم خشک خشک شد ،
و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!
وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،
آسمان چشمانم ابری و دل گرفته شد و غروب غمگین عشق
در آسمان قلبم نشست!
وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،
و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!
وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و
دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!
وقتی تو رفتی همدم من پرندگان شدند و
رفیق شب و روز من تنهایی شد!
تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،
و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!
تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،
و دستهایم همیشه لرزان!
تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،
و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!
وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم
و هر شب نیز اگر خوابی به این
چشمهای خسته من می آمد خواب تو را میدیدم!
وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،
و تنها نگاهم به پایان جاده که به
تو میرسم و تو را در آغوش خود میگیرم بود!
تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که
در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو
بودم!وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کاووس وحشتناک شد
و دیگر از هر چه سفر بود
نفرت داشتم!تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم
تنها از دوری و از رفتن تو مینوشت!
تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !
وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز
آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم
سلام عاشقانه مرا به تو برسانند
و روزی تو را همراه با خود بیاورند.

P a R y A
11-01-2010, 10:58 PM
حالا كه دست هایت چتر نمی شوند
حالا كه نگاهت ستاره نمی بارد
حالا كه خانه ای برای ما شدن نداریم
از كاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشك هایم نشود

P a R y A
11-01-2010, 10:59 PM
باز هم آمد غروب و سینه لبریز از غم است






سینه های عاشقان در جوش دردی مبهم است






راز دلتنگی به هنگام غروب و حس بی همدم شدن






از چه بر دلها بسان زخمه ای بی مرهم است






شاید اول بار انسان در غروبی آمده روی زمین






یا که قتل اولین آدم به هنگام غروبی در هم است






آسمان زینت نموده صورتش با زرد و سرخی اینچنین






یا که او هم مثل ما درگیر رنج واضطراب وماتم است

P a R y A
11-01-2010, 10:59 PM
بیا ساقی امشب خراب غمم

به من ده سبو را که خود بشکنم

میم ده که از این خرابی رهم

به پای عزیزم سر خود نهم

بیا ساقی امشب تو را بنده ام

سرم را به پای خم افکنده ام

در میکده باز و من بیقرار

من بینوا را که آرد شمار

بیا ساقی امشب دلم خون شده

به پای خم افتاده مجنون شده

بگو با مغنی بزن چنگ را

به فریاد حال دل تنگ را

تو آهنگ قلب حزینم بزن

خطی خوش بیا بر جبینم بزن

مغنی کجایی صدایت کجاست

صدای خوش جانفزایت کجاست

شنیدم که چون غم به دلها زند

دل و دیده را گریه یک جا زند

مغنی ملولم غم از حد گذشت

تو هم ناله کن با من از سرگذشت

در این دور گردون بی بازگشت

بباید که می خورد و از غم گذشت

P a R y A
11-01-2010, 10:59 PM
http://up.iranblog.com/Files/04675377bc1845b3bb35.jpg
سلام ای نازنینم ، باز نامه میدم . نمیره قصه عشقت زیادم .

نشستی پای حرفای دل من ، نرنجیدی تو از امروز و فردا

نترسیدی که من این سوی دنیام ؟!

منو شرمنده کردی با محبت ، که دیدار تو شد اسمش زیارت .

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ، به فکرتم ، به یادتم ، زنده به انتظارتم .

اون جورا که تو فکرمی ، حس می کنم به یادتم ، حس می کنم کنارتم .

اون ور دنیا که باشی خودم میام میارمت .

غصه تنهایی نخور ، تنها مگه میزارمت !

ببین که چی به روز این زندگیت اوردی ؟!!

از وقتی دل سپردی ، یادمه غصه خوردی ، تو با خودت عزیزم .

ببین چه ها کردی !! خودت رو فدای این عشق چه بی ریا کردی .

تو که رفتی پریشون شد خیالم ، همه گفتن که من دیوونه حالم .

نمی دونن که این دیوونه در فکر شفا نیست ، که هر چه باشد اما بی وفا نیست .

P a R y A
11-01-2010, 11:00 PM
http://up.iranblog.com/Files/5c00315701224092a595.jpg


من به اندازه نادیدن تو بیمارم


و به شوق نگهت شب همه شب بیدارم

ثانیه.روز.زمان.ساعت و من دلتنگم

دیگر از هرچه دروغ است و کلک بیزارم

خسته از هرچه که بی تو به سرانجام رسید...

خسته از شعر و هر صحبت طوطی وارم

گرمی وحرم حضورت بدنم را سوزاند

نکند خوابم و یارب نکند تب دارم؟

گرم صحبت شدم و هیچ نمی دانستم


ساعتی هست که همصحبت این دیوارم

P a R y A
11-01-2010, 11:00 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121892_143nvjm.jpg


خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم

تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم

خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری

از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری

هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا

در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا

هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان

ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان

همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند

به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند

P a R y A
11-01-2010, 11:01 PM
می توانی که بعد از این ازمن

چهره ای مثل سنگها بکشی

یا غرور مرا که مانده در دستت

بر زمین جفا بکشی

در شب بی تو بی ستاره ام حتی

می توانی که بی خدا بکشی

و بگیری همیشه را از من

تا در او نقشی از بلا بکشی

تا شوم خالی از خود ای نقاش

می توانی مرا هوا بکشی

P a R y A
11-01-2010, 11:01 PM
http://p30data.persiangig.com/candel/7.jpg

اگر عالم همه پر خار باشددل عاشق همه گلزار باشدوگربیکار گردد چرخ گردونجهان عاشقان بر کار باشدهمه غمگین شوند و جانعاشقلطیف و خرم و عیار باشدبه عاشق تو هر جا شمع مرده استکه او راصد هزار انوار باشدشراب عاشقان از سینه جوشدحریف عشق در اسرارباشدبه صد وعده نباشد عشقخرسندکهمکر دلبران بسیار باشدسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بسقهار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگر چه راه ناهموار باشد

P a R y A
11-01-2010, 11:02 PM
امشب بـه ســرم هوای یــارم زده است



بـر دیده هـوس، روی نگارم زده است

امشب کــه زحـالش خبری نیست مـرا

باد آمده از ســـایه کنـــــارم زده است

امشب ز فــــراغ روی ماهش زخمـــی

بـــر این دل تنــگ بـی قرارم زده است

فردا که رسد بر ســـر من خواهد دید

دیشب غمش از حنجره دارم زده است

P a R y A
11-01-2010, 11:02 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121895_214wms3.jpg


آن که می بینی آسمان نیست...پس به آن بالاها نگاه نکن.





آسمان همینجا روی زمین است...پس خیلی دور هم نرو.





می دانم که برای تو سخت است که پیدایش کنی...پس خودت را خسته هم نکن.





راحتت کنم...آسمان اینجاست...پشت پلک های باران زده ی من...





و حالا این تو نیستی که نگاهش می کنی....این آسمان است که تو را از چشم من می بیند.





پس مطمئن باش که آن توهم آبی رنگی که آن بالاها می دیدی٬آسمان نبود.





آسمانی که یک روز آفتابی باشد و یک روز بارانی.....یک روز آبی و یک روزخاکستری.....





آسمانی که هر روز رنگ عوض کند که آسمان نیست....





آسمانی که نه به ستاره اش وفا می کند و....نه به ماه و خورشید....





آسمانی که کبوتر و باز را با هم در خود جای بدهد....





که آسمان نیست....





من آسمانی را که باریدنش بهانه ای نباشد٬برای اینکه من و تو٬





زیر سقف یک چتر٬با هم بودن را تمرین کنیم٬نمی خواهم...قبول ندارم....





پس به آن بالاها نگاه نکن...روبروی من بایست...و برای لحظه ای٬





چشمان مهربانت را به چشمانم هدیه کن.....تا چشمهایم به تو بگویند....





آسمان دل من است که همین حالا به حرمت لحظه های این ماه عزیز قسم می خورد....





که گلایه ها را به دست باد بسپارد....





آسمان دل من است که همیشه یک رنگ است٬نه آبی...نه خاکستری....نه.....





بلکه به رنگ عشق...رنگ تو....





و حالامرد ترانه و احساس٬تنها یک چیز را از یاد مبر....از یاد مبر....





که چتر من باز باشد یا بسته....آسمان دلم بی تو همیشه ابریست....

P a R y A
11-01-2010, 11:02 PM
از باغ شقایق ها بوی سرخ بر فراز هستی ام دامن کشید
از دشت نرگس ها می گذشت
بوسه بر گونه ی من می نهید
ستاره ها آویخته
زیر طاق نورانی رنگین کمان
ابر رقصان همچو موج
می کرد پایکوبی بر آسمان
حرف های ناگفته در غروب
در نسیم تنهایی ام بال می گرفت
بهر ماه ناز
فال می گرفت
در خیال شهر ابریشم و نور
راه سوی آرزوها باز بود
عالم عشق و نوای خاطره
قلب من تشنه ی پرواز بود
هر سپیده در طلوع خورشید
با اشک شوق می کردم نگاه
با دلی پر از ترانه و امید
می پیمودم این سختی راه
آفتاب بر پیکر من می گداخت
از سکوت لحظه ها تابم نبود
زان که در هستی
آسمان من نبود و خورشید بود
ای دل تنهای من
روح من از ناامیدی ها بسوخت
ای خدا
ماه شبهای بی فروغم
آسمان من کجاست؟
آسمان من کجاست؟

P a R y A
11-01-2010, 11:03 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121907_5z1tfb.jpg


هرگز تو را فرموش نخواهم كرد حتی اگر مرا از یاد ببری

و هرگز از تو رنجور نخواهم شد

چرا كه تو را دوست دارم
دیوانه وار عاشقت شدم

چرا كه مهربانی را در وجودت دیدم

با معصومیتت وجودم را دگرگون ساختی

و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم

نه تو عشق من را فراموش می كنی

و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود

سوگند كه وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است

و اگر با چشمان مهربانت اشاره ای كنی فرسنگها راه خواهم پیمود

چرا كه شب عشق بسیار طولانی است

و قلبم در آرزوی تو می سوزد

آنگاه كه از برابر دیدگانم دور شوی

خورشید وجودت پنهان می گردد

و ابرهای غم و اندوه مرا در بر می گیرند

و به دنیای غریبی می برند

همیشه در قلبم حضور داری

و عشقت زندگی ام را گل باران كرده است

تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی كرده ام

همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند http://static.cloob.com//public/images/smiles/16.gif

P a R y A
11-01-2010, 11:03 PM
http://www.chebucto.ns.ca/~ag477/forest_blue_fee.jpg


(برای خواندن متن کامل شعر به ادامه مطلب بروید)






این عشق ماندنی...این عشق بودنی...این لحظه های با تو نشستن سرودنی است...
این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستی ، شعر بلند حافظ از تو شنودنی است...
این سر نه مست باده... این سر که مست... مست دو چشم سیاه توست...
اینک به خاک پای تو می سایم... کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی است...

P a R y A
11-01-2010, 11:03 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121909_4ibk6tz.jpg


شب،مهتاب،من
دیشب با خیال تو به مهتاب سفر کردم
از کنار شاخه بید زمان از یاد تو گذر کردم
این بار باز نگاهت همچون صدایت غم پنهانی داشت
زخم های دیرنت سرپوشی از پریشانی داشت
من با خیال تو دیشب از جادی بی انتهای شب گذر کردم
این بار باز هم از حسادت به مهتاب نظر نکردم
بی تو مرا، مهتاب رنگی دگر است
زلف های پریشان شب برایم غم دگرست
بی تو شب برایم کابوسی از آخرین نگاه توست
چشمان پور شور تو در شب برایم فانوس راه
بازکابوس رفتن تو در خیالم نقش می بست
با زلفی پریشان ، با زخم دیرینت سوار بر دوش باد
و کابوس رفتنت مرا به آتش کشید
بی تو بودن و بی تو به مهتاب نگاه کردن
برایم دردو کینه و آه و حسرت
دیشب با خیال یاد تو
شب را به صبح سر کردم
این بار هم باز ازروی خجالت به تو نظر نکردم
بی تو بودن و بی تو به مهتاب نگاه کردن برای من کابوسی از رفتنِ دیرینه توست

P a R y A
11-01-2010, 11:04 PM
http://picasion.com/pic23/0c6054623216fff6181696d8feaaf52b.gif


گویی پیش از آمدنت
هرگز نبوده ام !
و جهان بی تو
تهی از خاطره بود ؛
برایم
قابل تصور نیست ،
لمس باد
و باران
در نبود تو .
پیش از آن که تو بیایی
جهان چگونه بود ؟
ابرها چگونه می زاییدند ؟
باران ، تولدش را
بی تو چگونه جشن می گرفت ؟
و باد به چه جراتی
به جای دستانت
صورتم را نوازش می داد ؟ ...

P a R y A
11-01-2010, 11:04 PM
https://o9soda.bay.livefilestore.com/y1mR1g1Jfx6G4G0fWXqj4tpNSOyyyXuQ0gi1DIPHmVAGu-Ivx5rMW_hC--Ba2-ZaLCEGAwFUC5nCnS1NoAflMXi_3TB3Os4fLTUZUf6FjfgttwET O-nmoEvUCSGuX48rVhZvORlERN2lSA/cf8fb045654333308df87e42827b599e_we.jpg






تو را یافتم......


تو را یافتم در بی نهایت ظلمت و تو مهمان چشمهایم


تو را یافتم در بی نهایت سکوت در جایی که دلها سنگ بود


در جایی که عشق معنا نداشت در جایی که از چشمها نفرت


می بارید تو در یک لحظه مهمان چشمهایم شدی و من اطلسی شدم


و آنگاه تو را یافتم عشق را نیز یافتم و با تو عشق معنا پیدا كرد


نگاه تو........


نگاه تو یگانه حقیقتی بود که به من امیدواری و روشنی بخشید


نگاه تو از آسمان سر چشمه می گیرد و عظمت آفرینش


را بر من عرضه می داشت


نگاه تو نظیر نگاه فرشتگان، هستی بخش و سحرآمیز است


نگاه تو دریچه بهشت را بر من گشود و هر آنچه در زمین


نمی یافتم از دریچه چشمان تو می دیدم


و چه خوشایند است رقص قلم بر صفحه احساس چه زیباست


نقش تو را ترسیم کردن بر آسمان خیال


زیباترین سلامها تقدیم تو باد ای مهربان


اگر تو نبودی.........


اگر تو نبودی عشق به چه کار می آمد و من شب


و روز را برای که می آراستم؟


اگر تو نبودی هیچ کلمه ای به دنیا نمی آمد و شاعران لب به


سخن نمی گشودند اگر تو نبودی من همچنان در کوچه های


بی مهتاب ازل محصور می ماندم و قدم بر زمین نمی گذاشتم


اگر تو نبودی چه کسی مرا با پروانه های عاشق و سنجاقکهای


مهربان آشنا می کرد؟


اگر تو نبودی، اگر تو را نمی دیدم این چشم ها به چه کار می آمد؟


اگر چشم های تو نبود، اگر دست های تو نبود، اگر صدای


نرم تو نبود اگر لبخند تو نبود، بند بند بدنم از هم می گسست و


یک قطره شبنم هم روی گلبرگ ها نمی نشست


این تو بودی که با ابرها و رنگین کمان برایم جامه


دوختی و رویایم را در آغوش گرم خود جا دادی


این تو بودی............. http://static.cloob.com//public/images/smiles/16.gif

P a R y A
11-01-2010, 11:05 PM
من از این فاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم

ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من

در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم

سالی ست که می خواهم از اینجا بروم

ولی افسوس که در قلب زمین زنجیرم

در غم عشق ندانسته ی خویش

روی سجاده ی احساس تو ... "جان" می گیرم

P a R y A
11-01-2010, 11:05 PM
http://www.qoqnoos.com/body/paint/farshchian/p06.jpg




ره میخانه روم تا بزنم جامِ دگر


تا که آرام شوم از دل و فرجامِ دگر


بیم من بود که گر مرغ دلم پر بگشود


نرود بهر خطا بر سر و بر بامِ دگر


به خرابات شدم در ره تو مست و خراب


که ز هشیاری نگیرم ز رخت کامِ دگر


امشب که به ما رخ ننمودی ز وفا


تو بیا رخ بنما بهر من از شامِ دگر


ز پی عشق و صفا من به مُرادم نَرسم


گر که با دیده خون بار َ برم نامِ دگر


قد رعنای تو چون سرو گلستان من است


نکند سایه ی این سرو شود کامِ دگر


در خلوت دل از ره جانانه نظر


روم از خاطره ها باز به ایامِ دگر

P a R y A
11-01-2010, 11:06 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121918_a1sf3o.jpg


سلام مسافر گلم ...

خوبی ؟

خورشیدکم ؛ شاید مدت زیادی نباشه که رفتی سفر امّا واسه من قدر یه عمر
گذشته ...
دلم برات تنگ شده ، بهونه می گیره ، گفتم شاید حرفاشُ که زد آروم
بگیره ؛ البته فکر کنم واسم دعا کردیا ! خدا که همیشه بهم لطف داره این دفعه هم
بهم صبر عجیبی داده ، خدا ِ و بزرگیش ؛ دوریتُ وقتی خدا می خواد ، میشه تحمل
کرد ...

وقتی بودیا ، پشت ابر بودی امّا ابرا هم نمی تونستن زیاد جلوی گرماتُ
بگیرن که به من نرسه ، کم بود ولی می رسید ، حست می کردم ؛ امروز که مسافری
هر چی ابر سیاهِ ، صبح تا شب تو آسمون دلم نشسته ، همش بارونه و بارون ...

نشستم ،اول تصورت كردم و بعدش عکستُ کشیدم ، گذاشتم رو دیواراتاقم
تا وقتی نیستی بتونم نبودتُ تحمل کنم تا برگردی ؛
نقاشیم خوب نیستش ، از اوّلم نبود ، ببخشید نتونستم قشنگیاتُ خوب بکشم ؛ جای
چشات هیچی نکشیدم ، مثلا ً دو تا ابرو کشیدم ! زیر ابروها نوشتم : این جا جای
قشنگ ترین چشای دنیاس ؛ می دونی واسه چی ؟ ترسیدم ، دیدم نمی تونم ، هر
جوریم بکشم مثل چشای خودت نمی شه ، چشات انقدر قشنگ که فقط خود خدا
می تونه اینجوری بکشه ...

وقتی عکست را تصور می کنم انگار یه دفعه جون می گیره دیگه عکسی جلوی
چشام نمی بینم ، خود خودتی ، راستش اون موقع اصلا ً چشام نمی بینه ، فکر کنم
تمام سلولای مغزم جمع میشن جایی که تو رو دارم به یاد میارم ، جمع میشن تا
بتونن همون جوری که هستی بیارنت تو ذهنم ...

مسافر گلم ؛ این چند روزی که نیستی بیشتر از همیشه تو فکرمی ... پیش خودت
گفتی : می رم سفر ، بر می گردم ، فراموشم می کنه ،فراموشش میكنم؛
نمی دونستی که رفتنت همانا وعاشق تر شدن همانا ...

راستی می خوام ازت سوال کنم : عشق من به تو آخر نداره ؟! هر روز بیشتر میشه ؛
مگه نمی گن بی نهایت ، بینهایتِ ؟ هر چی بهش اضافه کنی فرقی نمی کنه ! پس
چرا این عشق بی نهایت هر روز بیشتر میشه ؟
فکر که می کنم ، می بینم خدا خیلی دوسم داشته که اجازه داده عاشق بشم ؛این دیگه كار خداست
عشق به آدم عزّت می ده ، احساس بزرگی میده ؛ حالا اگه عاشق تو بشی که
دیگه ...

گلم ؛ مسافری ؛ سرتُ بیشتر از این درد نمی یارم ، استراحت کن ، مراقب چشای
قشنگتم باش ...

P a R y A
11-01-2010, 11:06 PM
http://www.picestoon.com/out.php/i113755_4qqfko3.gif



می‌تونم تو لحظه‌های بی‌كسیت، واسه تو مرحم تنهایی باشم
می‌تونم با یه بغل یاس سفید، تو شبات عطر ترانه بپاشم
می‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچینم
می‌تونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بمیرم
می‌تونم با یه سلام گرم تو، تا ابد زندگی‌مو آبی كنم
می‌تونم رو شونه‌های مردونت، دردامو با هق‌هقم خالی كنم
می‌تونم با تو به هر جا برسم، توی خواب اسمتو فریاد بزنم
می‌تونم قصه‌ی دیوونگیمو، توی كوچه‌های شهر داد بزنم
می‌تونم تا به همیشه پا به پات، توی هر قصه كنارت بمونم
می‌تونم زیر پر ستاره‌ها، واست از لیلی ومجنون بخونم
می‌تونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقایق ببره
می‌تونه قشنگی برق چشات، منو از یاد حقایق ببره
می‌تونه دستای تو رو شونه‌هام، خبر از یك شب یلدا رو بده
می‌تونه بوسه‌ی تو رو گونه‌هام، واسه من نوید فردا روبده
می‌تونه صدای گرم خنده‌هات، همه قصه‌هامو رؤیایی كنه
می‌تونه گرمای مهربونیهات، همه زندگیمو مهتابی كنه
می‌تونه وجود سرد و خستمو، شوق دیدار تو مبتلا كنه
می‌تونه حس غریب بودنت، دردای زندگیمو دوا كنه
می‌تونی توخستگی‌های تنت، به من و شونه‌ی من تكیه كنی
می‌تونی با یه نگاه زیر چشم، دل كوچیكمو دیوونه كنی
می‌تونن رازقی‌یای باغچه‌مون، تا همیشه بوی دستاتو بدن
می‌تونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبربدن
می‌تونن همه تو این شهر بزرگ، منو دیوونه‌ی عشقت بدونن
بذاراز اینجا به بعد مردم ما، منو مجنون توشعرا بخونن...
دوست دارم دیوونه


تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب، تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت، تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .
تقدیم به تو ای خیال من.........
ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من.........
تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.......
تقدیم به تو که یادت از فکر من، عشقت در قلب من و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست.
میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.
می دانی چرا؟
چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید.
پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری.
بنابراین:
هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.
ای عشق من ، ای عزیزترینم:
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:
برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
بنابراین:
قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :


عاشقانه دوستت بدارم

P a R y A
11-01-2010, 11:10 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10007/sad-boseye-nab.jpg


بیا با من دلم تنها ترین است
نگاهت در دلم شور آفرین است

مرا مستی دهد جام لبانت
شراب بوسه ات گیرا ترین است

ز یك دیدار پی بردی به حالم
عجب درمن نگاهت نكته بین است

سخن از عشق ومستی گوی با من
سخن هایت برایم دلنشین است

مرا در شعله ی عشقت بسوزان
كه رسم دوستداریها همین است

نشان عشق را در چشم تو خواندم
دلم چون گویی آیینه بین است

به من لطف گل مهتاب دادی
تنت با عطر گلها همنشین است

دوست را هم تو باش آغاز وپایان
كه عشق اولی وآخرینست

P a R y A
11-01-2010, 11:10 PM
http://up.iranblog.com/Files/f7095fdd445f45648e0a.jpg



تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوی اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علمزدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس كه من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

P a R y A
11-01-2010, 11:10 PM
http://up.iranblog.com/Files/f89196477d8b41c4b274.jpg





مثل غربت و سکوت بیشه ها


مثل ابهام غروب دره ها


مثل راز جنگلی دورو غریب


مثل بُهت هر کویر بی نصیب


منو هیچ کی نشناخت


منو هیچ کی نشناخت


هیچ کی باورش نشد که تو لحظه های شاد و زود گذر


خنده های من چه کودکانه بود


وقتی که تنها و دلگیر می شدم


گریه های من چه صادقانه بود


ساده بودم مثل آوازهای دل


مثل آب و آینه مثل هوا


ساده مثل نفس ساده صبح


مثل پر گشودن پرنده ها


هیچ کی فریاد و صدا مو نشنید


با من و شعر بلند عشق من هیچ کی همصدا نشد


با یه احساس عمیق و بی ریا


هیچ کی با پاییز چشمهای من اشنا نشد


هیچ کی باورش نشد که تو لحظه های شاد و زود گذر


خنده های من چه کودکانه بود


وقتی که تنها و دلگیر می شدم


گریه های من چه صادقانه بود


هیچ کی باورش نشد


هیچ کی باورش نشد


هیچ کی باورش نشد

P a R y A
11-01-2010, 11:11 PM
http://up.iranblog.com/Files/3c315d3ee04a43db8581.jpg




آدمک زندگی سرده مگه نیست؟
دل عاشق پر درده مگه نیست؟
آدمک دلها محبت ندارن
آدما پا رو محبت می ذران
آدمک دریای درده دل من
گل پژمرده و زرده دل من
آدمک دست و پاهات چوبی و خشکن می دونم
رو سینه ات جای دل رو خالی گذاشتن می دونم
هیچ کسی غصه قلبت رو نخورده
دل آدما آخه تو سینه مرده
هیچ کسی غصه قلبت رو نخورده
دل آدما آخه تو سینه مرده
آدمک بیا بریم شهر خدا
پیش اون شکوه کنیم از آدما
آدمک دلها محبت ندارن
آدما پا رو محبت می ذارن
آدمک دریای درده دل من
گل پژمرده و زرده دل من

P a R y A
11-01-2010, 11:12 PM
http://faust.persiangig.com/image/jadid.JPG


آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم …

او همان ستاره درخشان آسمان شبهای دلتنگی و تیره و تار من است…

او همان خورشید درخشان آسمان روزهای زندگی من است…

یکی را دوست میدارم …آری ، او همان مهتاب روشن بخش شبهای من است …

قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساست پاک قلبم میباشم…

یکی را دوست میدارم ، همان فرشته ای که در نیمه شب عشق به خوابم آمد و مرابا

خود به دشت دوستی ها برد…او همان فرشته ای است که با بالین سفیدش

مرا به اوج آسمان آبی برد و مرا با دنیای دوستی و محبت آشنا کرد…

یکی را دوست میدارم ، همان کسی که هر شب برایم قصه لیلی و مجنون در گوشم

زمزمه میکرد و مرا به خواب عاشقی می برد …

یکی را دوست میدارم ، همان کسی که مرا آرام کرد و معنی دوستی را به من

آموخت…اینک که من با او هستم معنی واقعی دوست داشتن را فهمیدم …

او مثل ابر بهار زود گذر نیست ، او برایم مانند یک آسمان است که همیشه بالای سرم

می باشد…آسمانی که زمانی ابری می شود چشمهای من هم از دلگیری او بارانی می شود…

آری ، تو برایم مانند همان آسمانی…یکی را دوست میدارم ،

او دیگر یکی نیست او برایم یک دنیا عشق است…پس بمان ای کسی که تو را دوست
میدارم ،

بمان و تسلیم احساسات پاک من باش…می خواهم با تو تا آخرین نفس بمانم....

می مانم تا زمانی که خون عشق در رگهای من جاری است .....

ای خورشید آسمان روزهای من ، ای مهتاب روشن بخش شبهای من ، ای ستاره

درخشان آسمان تیره و تار من ، ای آسمان زندگی من و در پایان ای همدم زندگی من

،با من باش چون که تو را دوست میدارم ، آری ، تو را دوست میدارم… فقط تو را…!

P a R y A
11-01-2010, 11:15 PM
http://img28.img98.com/out.php/i120139_09cf6442a8b44789a238.jpg



منتظر دیدار تو هستم،


سهل است بگویم که گرفتار تو هستم،
من در پی این حادثه غمخوار تو هستم،
هر چند که دور از منی و من ز تودورم،
بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم.

P a R y A
11-01-2010, 11:15 PM
http://alightnights.persiangig.com/other/5176455.jpg

برای تو
به انتهای شب که می رسیم چیزی در درونم انگار میمیرد…
آرام آرام و خیالم خیس میشود.
در تاریکه دیدگان تو زمان می گذرد
و من همچنان
برای تو می نویسم
عجب برفی میاید و من آوازم را در سپیدی برف پنهان می کنم
و بی تو
بیقرار می شوم

P a R y A
11-01-2010, 11:15 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121929_2a0l26g.jpg


دلتنگی ها و بی قراریها چه زود شکل میگیرند و دیدارها و لبخندها چه دیر .
خیلی دیر.......... ترا دیدم
نگاهت آرام بود و دوست داشتنی و تنها سهم ناچیز من از بودنت . توی ذهنم از مهربانی ات عکس گرفتم : قاب کردم و به دیوار قلبم آویختم .
و حالا...
روزهایم می گذرد با دلتنگی و لحظه هایم پر می شود از انتظار .
انتظار فرصتی دوباره که من و تو باز به هم بر بخوریم.

P a R y A
11-01-2010, 11:16 PM
http://soosk-yatim.persiangig.com/image/lovers/LARGE_nightmelody-com-0395.jpg


هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
بر سر مهر نبود
آه ، این درد مرا می فرسود:
« او به دل عشق ِ دگر می ورزد ؟ »
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد !
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست !

P a R y A
11-01-2010, 11:17 PM
http://inlinethumb41.webshots.com/40808/2247032500103322348S425x425Q85.jpg


بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم




اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم






بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل‌خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم ...




بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم



اگر از همدلی پرسی بدان نازک‌دلی خستم ...




برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم


اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستم ...

P a R y A
11-01-2010, 11:17 PM
http://www.picamatic.com/show/2009/03/04/11/39/2562990_425x603.jpg






ای صمیمی!!



ای صمیمی! . . . ای دوست

گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی

دیدنت . . . حتی از دور

آب بر آتش دل می پاشد

آنقدر تشنه ی دیدار تو ام

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم

دل من لک زده است

گرمی دست تو را محتاجم

و دل من . . . به نگاهی از دور

طفلکی می سازد

ای قدیمی! . . . ای خوب

تو مرا یادکنی . . . یا نکنی

من به یادت هستم

من صمیمانه به یادت هستم

آرزویم همه سرسبزی توست

دایم از خنده لبانت لبریز

دامنت پرگل باد

P a R y A
11-01-2010, 11:17 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121931_40mn0om.jpg


حس همیشه داشتنت

نه عشق و دلبستگیه

نه قصه ی گسستنه


نه حرف پیوستگیه

عادت و عشق وعاطفه

هر چه لغت تو عالمه

برای حس من و تو

یک اسم گنگ و مبهمه

تو این روزای بی کسی

اگر به دادم نرسی

یه روز میای که دیر شده

نمونده از من نفسی

خواستن تو برای من

فراتر از روح و تنه

راز همیشگی شدن

همیشه از تو گفتنه

اگر تو مهلتم بدی

مهلت مرگو نمی خوام

با تو به قصه می رسم

همراه لحظه ها می آم


عادت و عشق و عاطفه

هر چه لغت تو عالمه

برای حس من و تو

یک اسم گنگ و مبهمه

تو این روزای بی کسی

اگر به دادم نرسی

یه روز می ای که دیر شده

نمونده از من نفسی

همیشه عاجزه کلام

از گفتن معنی ناب

هیچ عاشقی عاشقی رو


یاد نگرفته از کتاب

عادت و عشق و عاطفه

P a R y A
11-01-2010, 11:18 PM
ماندگاری در من !

چون نقش کتیبه ای

بر دل کوه !

بی آنکه


بخواهم روزهای رفته

یا مانده را


بشمارم ...

روز و روزگارم


به تو پیوسته است ...

P a R y A
11-01-2010, 11:18 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121933_vffcjk.jpg




وقتی پژمرده میشوند لحظه ها



در دستان نامهربان خاطره های تلخ


میخواهم آواز بخوانم

بیخیال به همه رنجش ها


آسوده از عشق بخوانم

بگذار پنجره ای تازه باز کنم


صرف نظر از تمامی تیرگیها



باز از مهربانی بخوانم

P a R y A
11-01-2010, 11:18 PM
http://ardalanh.persiangig.com/1.jpg



هر کس نمی تواند درد این دل عاشقم را بداند مگر اینکه
خودش عاشق واقعی باشد
کسی نمی تواند دردهای این دل زخم دیدام را تحمل کند مگر
اینکه خودش زخم دیده باشد
هرکسی را همدل و همنفسی است و هر دلی را کلیدی
کلید این دل کوچک اما وسیع
در دستان پر مهر توست .
آری این دل تنها و بی کس فقط با نگاه سرخ تو گشوده می شود
پس بیا و نگزار بیش از این درد تنهایی و بی کسی را بکشم.

P a R y A
11-01-2010, 11:19 PM
http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/988/2961601-b.jpg



تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

P a R y A
11-01-2010, 11:19 PM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10006/delam-gerefte_copy.jpg


رفتم

به همانجا که صدای نفس های عشق

هنوز گهگاه گوش را می نوازد

دیشب بود انگار

آن شب سرد خاطره ها

و تو


که بودی و نبودی

تاب خوردم مثل همیشه

آرام و بی صدا

با طعم حسرت و اشک

و این بار تنها

صدایی نبود

و حتی سایه ای از تو

و دستی که از پشت

ناگاه چشمانم را بگیرد

هیچ نبود

هیچ

اما

اشک چه بی ریا می آمد

صدایت کردم

نشنیدی ؟

نه ؟

با تو هستم قدیمی

با تو نجواها داشتم

از عمق حسرت و سرما

که فقط

خیابان شنید و تاب و سنگهای زیر پاهایم

نیامدی باز

در آخرین شب میعاد

به تماشای کرم کوچک ابریشم

حتی برای ریختن کاسه ای آب در پی مسافر

چقدر زمزمه کردم دیشب

لحظه های عاشقانه دیروز را

و ترانه های فردا را که

جمعه وقت رفتنه ...

راستی

اسمت را صدا زدم

به وسعت نگاهی که به سویت روانه کرده بودم

از پشت ابرهای سراسر پر از خیال

یادت هست ؟

شعرهای قدیم را

که بی ریا می سرودم برایت

از ابر و خیال وخوابی که آرام رفته بودی ؟

باز خواهمت گفت

ترانه های شبانگاهی انتظار را

P a R y A
11-01-2010, 11:20 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10008/daste-man-gir.jpg


تو سپیده ی صبح. من غروب و شبم
تو به صافی آب.من پر پیچ و خم
تو شراب کهن. من سبو که شکست
تو امید منی . واسه عمری که رفت
تو بزرگ و قشنگ . مثل قله ی کوه
من مثل یه سایه و تویی مثل طلوع
تویی اولین من . تو عشق آخرین من
تویی تنها خاطره از روزهای شیرین من
چقدر بی قرارم برگرد.
دیگه طاقت ندارم برگرد.
از بغض تو صدام بدون که من گرفتارم برگرد...
بیا و از چشمام بخون.چقدر دوست دارم برگرد...
بیا برگرد دوباره .
دلم طاقت نداره .
آسمون بی ستاره .
دیگه بی تو نمی باره

P a R y A
11-01-2010, 11:21 PM
http://raahneshin.persiangig.com/ghadah.jpg





نه این سکوت را کسی نمی شکند



هیچ کس مرا صدا نمی زند



ای همه آدم هایی که



گوش هایتان را گرفته اید



چشمانتان را بسته اید



و ای همه آنهایی که



از سرمای زمستان



به خانه های تان



پناه برده اید



هنوز آغاز شب است



هنوز ماه نتابیده



هنوز ستاره نخندیده




من هر شب ماه را می بینم



اگر ابر ها بگذارند



و سری به ستاره ها می زنم



اگر باران نبارد



من هر شب از آسمان می پرسم



که چرا پر پرواز من شکسته است؟



و پاسخم سکوت



اگر گریه بگذارد

P a R y A
11-01-2010, 11:21 PM
http://cache.eb.com/eb/image?id=84536&rendTypeId=4

پشت هر چهره شهری است
كوچه هایش پر رمز پر راز
آسمانش چشم
گاه باران گاه آبی
وزمانی پر پرواز كبوترها
باغ این شهر پراز قاصدك است
همه اینجا منتظرند
چشم به راه
خاك این شهر پراز خاطره سبز مسافرهاست
نقدی باید زد
قصه بكر شنیدن دارد
پشت هر چهره شهری است
پرشمع
پر نذر
آرزوها بادبادكهایی رقصان
در هوا سرگردان
فرصتی باید برای دل بستن
دیدن....
پشت هر چهره شهری است
دروازه لبخند كجاست؟؟؟؟

P a R y A
11-01-2010, 11:21 PM
http://sarapoem.persiangig.ir/image4/tyut98.jpg



دستی نیست تا


نگاه خسته ام را نوازشی دهد.


اینجا ،باران نمی بارد...


فانوسهای شهر، خاموش و مُرده اند


دست های مهربانی ،فقیرتر از من اند...!


این لحظه ها ی لعنتی ،


باز هم مرا عذاب می دهند...


این دقیقه های بی وفا ،


بی وجدانترین ِ عالم اند...!


دستی نیست تا


دستهای خسته ام را


گرم کند...


نگاهی نیست ،


تا مرا امید دهد...


نفسی نمانده تا به آن تکیه کنم.


شاید اینجا،


آخرین ایستگاه باشد....

P a R y A
11-01-2010, 11:22 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121935_8g6vpcj.gif




نقاب از چهره بردارم


چه خواهد شد؟


تو را بی پرده بنویسم


چه خواهد شد؟


بدون این حجاب خسته و خاکی


مرا بی سایه بنویسی

چه خواهد شد؟

P a R y A
11-01-2010, 11:22 PM
http://up.iranblog.com/Files/d6ae3f9e0dab4e519b5f.jpg



لحظه ها در گذرند
و زمان میگذرد
و من اینجا دلتنگ
در پس ثانیه ها
تا که این عقربه ها
وقت پرواز مرا ثبت کنند
منتظر باید بود
و سکوت باید کرد
تا که دل تنگ شود
همدم بغض سکوت من بی رنگ شود
کاش او می دانست اوج رویای من است
و در این دغدغه ثانیه ها بال پرواز من است
نگرانم فردا
بی تو با عقربه ها
به کجا باید رفت؟
به چه امید سفر باید کرد؟
بی تو ای تک گل رویایی من
به چه دل باید بست؟
به کدامین عشقی بال و پر باید بست؟
کاش تا اخر راه شمع راهم بودی
و در این تنهایی هم صدایم بودی
تا فراسوی زمان در کنارم بودی

P a R y A
11-01-2010, 11:23 PM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10005/gole-mina-copy.jpg


به همه خواهم گفت



به نسیمی که گذر خواهد کرد ،



به شهابی که درخشید به شب ،



به شب روشن پاک ،



به سپیدار بلند ،



به پرستو ،



که غمگین ترک کند لانه ی خویش ،



به همه خواهم گفت ،



به شرابی که به پیمانه تو می رقصد ،



و تو را مست کند شب همه شب ،



من به هر کوچه که تو می گذری ،



کوچه هایی که پر از خاطره است ...



به همه خواهم گفت

P a R y A
11-01-2010, 11:23 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10008/ba-to-mimanam.jpg


(دیـروز) بیـاد قصه ات بود دلم
(امروز) سـرای غصه ات بود دلم
(فردا ) بتو وعشق تو خواهم پرداخت
هر چند گـذار " پرسـه ات" بود دلم!

آری بتو و عـشق تو پرداخت دلم
(عمری) به هرآنچه کرده ای ساخت دلم
درسیل غمی فتاده در غصه وغم
خود را زغمت به دجـله انداخـت دلم

(زآن دم ) که دلم را غم عشق تو ربود
تک ( ثانیه) ای قلب من آرام نبود
هر سو چو زدم ؛ که دل نبازم بتو بیش
عـشق تو ٫ رهی میان این سینه گشود

دل پای تو چون نشست و زنجیر توشد
با یاد تو (لحظه ، لحظه) را پـیر تو شد
هـر ( ثانـیه ام ) گذشت با خاطر تو
(زآن لحظه) که دل اسیر ودرگیرتوشد


(هر ثانیه ای) که سر بر اندیشه زدم
غم شد تبری که بر دل و ریشه زدم
(وقتی) تنه ی امید مـن نیز شکست
با رغبت خود به قلب خود تیشه زدم

دانم که به عشق تو مرا راهی نیست
آواره دلم را ٫ ره درگاهی نیست
با اشک فرومـیرم و در هر ( نفسی)
سوزد دلـم و ٫ به سینه ام آهی نیست

(آینده ) اگر شود چو ( امـروزِدلم )
(هرگز ) نشـوم رها من ا ز سـوزِدلم
درهیزم دل " شـراراندیشه" بسی است
تا سـینه شـود ، شـراره افـروزِ دلم

P a R y A
11-01-2010, 11:23 PM
http://up.iranblog.com/Files/4d6739de11114df3ad77.jpg






من كه در پیله ی بی شیله ی خویش

شوق پروانگی از یادم رفت

لااقل موقع رفتن بسپار

ابر جای تو ببارد به سرم

ماه جای تو بتابد به شبم

سر انگشت محبت بزند گاهگاهی به درم

شاد این تلخی ایام غم انگیز را

باز با یاد تو از یاد برم ...

P a R y A
11-01-2010, 11:24 PM
http://up.iranblog.com/Files/725bfe8c5adb43ed88f1.jpg



این كودك دلم امشب بهانه می گیرد
با تیر چشمهای ترش یك نشانه می گیرد

گویا تویی نشانه ی چشمان خیره اش!!
باز این فلك زده تصمیم خودسرانه می گیرد

من اخم می كنم و می زنم دم از احساس
از حرف های من غلط عاقلانه می گیرد!


تا می زنم دو سه تاپشت دست او انگار
آتش زدست او به روانم زبانه می گیرد

كز می كند به خلوت دیرین یك كتاب
از او سراغ غزل های عاشقانه می گیرد

من مادرانه دلهره دارم برای او
اما چه بی شكیب، تو را او بهانه می گیرد

می بینمش كه آب می شود آرام و بی صدا
گاهی چقدر دلم از این زمانه می گیرد

P a R y A
11-01-2010, 11:24 PM
http://up.iranblog.com/Files/2b0c5561c8dc437e967c.jpg



شب است و هیچ كسم راه صبح ننماید

خدای را ز كه گیرم چنین سراغی را

ستارگان همه فانوسهای خاموشند

به نورشان نتوان یافت راه باغی را

كجاست آنكه سر از خانه ای برون آرد

به راه من فكند پرتو چراغی را

جهان ز خنده ی شیرین آفتاب تهی است

چه حاجت است به نور آشیان زاغی را

من از سپیده دمان غیر از این ندارم چشم

كه از افق شنوم ناله ی كلاغی را

P a R y A
11-01-2010, 11:24 PM
http://www.payeganltd.com/GoodImages/Zan4.jpg


خسته ام ...

خسته نبودنت ...

خسته از روزهایی كه بی تو شب می شود و شبهایی كه باز هم بی تو می گذرد

تا كه طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها كه بی تو می گذرد ...

می گذرد ...

می گذرد و باز هم می گذرد ...

P a R y A
11-01-2010, 11:25 PM
http://naeimsadeghimehr.persiangig.com/zojha/975.jpg

دلم میخواد بهت بگم عزیزم :

همه عمر و همه جونم تو هستی

بروی قلب مشتاق من ای گل

همه دروازه های غم رو بستی

دلم میخواد كه باور کنی ای یار

كه رنگ زندگیم رنگ تو بوده

صدای قلب این همیشه تنها

صدای ساز و آهنگ تو بوده

دلم میخواد كه هیچ باد خزونی

گلای باغچه ی عشقو نبینه

با دست نا جونمردش دوباره

منو از گلدون قلبت نچینه

دلم میخواد كه یادت باشه ای گل

این عمر دو روزه ، عاقبت باید سفر كرد

تو این عمر دو روزه خوبه ای یار

ازین همه جداییها حذر كرد

بیا یكدل بمونیم یار و همراه

كه هرچی سنگه برداریم ازین راه

بیا دست همو محکم بگیریم

واسه دلواپسی هم بمیریم

P a R y A
11-01-2010, 11:25 PM
http://marryami.persiangig.com/gol.jpg


من با تو نگویم که تو پروانه ی من باش
چون شمع بیا روشنی خانه ی من باش


در کلبه ی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این کلبه و کاشانه ی من باش


من یاد تو را سجده کنم ، ای صنم اکنون
برخیز و بیا خود بت بتخانه ی من باش


دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا
اکنون دگر آبادی ویرانه ی من باش


لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه ی من باش...

P a R y A
11-01-2010, 11:25 PM
http://fatif.persiangig.com/image/gq1a.jpg


مردم از غصه در این خـــــــانه مرا یادی كن
خسته ام از همه كاشــــــــــانه مـرا یادی كن

شمعم و باز به این روشـنی ات می ســـــوزم
ز برای دل پــــــــروانه مـــــــرا یــــــــادی كن

عقل و دین داده ام اینجا كه جنونم برســـــــید
شادی این دل دیـــــــــــــوانه مرا یــــــادی كن

می زنم می همه شب خاطر خوش نقش تو را
مستم و در كــــــــــف میخـــــانه مرا یادی كن

هوشم از سر شد و ایـــــــن جان خرابم مانده
مستم از آخـــــــــــر پیــــــــــمانه مرا یادی كن

مرغ آن جان توام تا سر آن كــــــــــوی وصال
جـــــلدا ین بامم و یك دانــــــه مـــــرا یادی كن

خاك ســــردم شده منزل ، چه زنم لاف امـــیــد
حمدی ام گـــــــو وبه این خانــــه مرا یادی كن

P a R y A
11-01-2010, 11:26 PM
http://up.iranblog.com/Files/6e7fe6477a45495ab476.jpg


من همیشه ترا می ستودم
من همیشه بهار را در چشمان تو می دیدم
من همیشه از دوریت رنج می بردم
من همیشه در کنارت دنیا را زیبا می دیدم
من همیشه محو تماشای نگاهت بودم
من همیشه مشتاق شنیدن صدایت بودم
من همیشه ، همه جا فقط ترا می دیدم
من همیشه در التهاب دیدارت می سوختم
من همیشه برایت بهترین ترانه ها را می سرودم
افسوس که تو همیشه با همه اینها بیگانه بودی

P a R y A
11-01-2010, 11:26 PM
http://up.iranblog.com/Files/0dacc0efa6eb44068727.jpg





غروب کوچه و بارون پاییز


هجوم خاطرات محنت انگیز


دلی بی تاب و سرمای شبانه


تنی رنجور و عشقی بی نشانه


کنار پنجره بغضی شکسته


به یاد روزگار عاشقانه


وجود خسته و نومید و زارش


سراسر گشته با غم هم ترانه


سرایش بی صدا ونور امید


زده غمها به جانش تازیانه


لبش را بسته او با مهر غصه


ز چشم خسته اش غصه روانه


به ظاهر ساکت و خاموش و آرام


ز قلبش سر کشیده صد زبانه


به او گفتم سخن گو با من از دل


چرا غم کرده جانت آشیانه


چرا افسرده حال و بی بهاری


مگر دنبال رویای محالی


مگر درد تو درمانی ندارد


چرا جان تو آرامی ندارد


مگر در حق تو بیداد کردند


مگر آرامشت را خواب کردند


چرا در زندگانی مرده هستی


مگر امید تو در خاک کردند


چو بشنید این سخن آرام بگریست


بگفتا عشق من در خاک کردند

P a R y A
11-01-2010, 11:27 PM
http://imgdl.ir/s1/351259850542.jpg





راست گفتی عشق خوبان آتش است
سخت می سوزاند اما دل کش است
من کجا و ترک آن مهوش ،کجا
دل کجا پرهیز ازاین آتش کجا
شادمانم گرچه در این آتشم
روز و شب می سوزم،اما دل خوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد ،پرازخونش کند
کاش ازاین آتش تو را بودی خبر
با خبر بودی که این بی دادگر
شعله اش هرچند افزون تر شود
سینه ازآن هرچند پرخون تر شود
ناله را هرچند سازد زارتر
هرچه دارد دیده را خون بارتر
باغ دل را با صفاتر می کند
مرغ جان را خوش نواتر می کند

P a R y A
11-01-2010, 11:27 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121941_4pmb4pl.jpg


من چه دورم ز تو ای شادی دل
در میان من و تو فرسنگها فاصله است
من به خود می اندیشم
که به لبخندی این فاصله را برداری
شوق رسیدن به دلم در رویا
شور وصل دو کبوتر در باد
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من گشتی
لوح تنهایی قلبم را
با وجود تو فروغی دیگر
شادی دیگر هست
من به تنهایی
ماه را می مانم
من به سرگردانی سر
ابر را می مانم
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
من در آیینه رخ خود را دیدم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به خوشبختی تو دل شادم
چه امیدی بر دلم بخشیدی
من چه دارم که تو را در خور ؟ هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟ هیچ
هر چه دارم یه دل عاشق و پاک
که به زیر قدم پاک تو من خواهم داد
تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

P a R y A
11-01-2010, 11:27 PM
http://img29.img98.com/out.php/i121944_66tung8.jpg

رفته ای اینک ، اما آیا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
چه شبی بود و چه روزی افسوس
با شبان رازی بود
روزها شوری داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هی ، هی
می پراندیم در آغوش فضا
ما قناریها را
از درون قفس سرد رها می کردیم
آرزو می کردم
دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند

P a R y A
11-01-2010, 11:28 PM
http://sites.google.com/site/beytoteh/BESHNO-AZ-NEY.jpg


وقت از نی تر شدن
وقت عریان تر شدن
گم شدن پیدا شدن
بی درو پیکر شدن
ردشو از هرنابلد
در عبور از فصل بد
رو به این بین منظره
این غزل کش این جسد
این همه بی خاطره
این همه بی پنجره
خیل خود جلاد تلخ
این ذلال باکره
بشنو از نی های نی
بشنو از بالای نی
تار یارما به دار
خلوت ما بی حصار
مسلخ سبزینه ها
جنگل بی برگ و باد
بشنو از این زخم جان
بشنو از این ناگهان
بشنو از من بی دریغ
در حضور غایبان
رد شو از آوار برگ
رد شو از فصل تگرگ
رد شو از این زمهریر
رد شو از دیوار مرگ
پر کن از می نای می
بغض سیلاسای نی
بشنو از دل ذره ها
بشنو از آوای نی
وقت از نی کر شدن
وقت عاشق تر شدن
گم شدن پیدا شدن
وقف یکدیگر شدن

P a R y A
11-01-2010, 11:28 PM
http://paranoid.persiangig.com/manvato5.JPG




عشق تو درسرشت من با دل و جان آ شناست

چگونه فریادت نزنم

چرا دم از یادت ننهم

در اوج تنهائی

اگر زمین ویرانه شود

جهان همه بیگانه شود

تویی که با مایی

تو نسیم خوش نفسی

من کویر خار و خسم

گر بفریادم نرسی

من چو مرغی در قفسم

تو با منی اما

من از خودم دورم

چو قطره از دریا

من از تو مهجورم

ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است

عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است

نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است

P a R y A
11-01-2010, 11:28 PM
http://dandy65.persiangig.com/image/love/7143821-lg.jpg





ای صبر پای دار که پیمان شکست یار


کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار


برخاست آهم از دل و در خون نشست چشم


یارب ز من چه خاست که بی من نشست یار


در عشق یار نیست مرا صبر و سیم و زر


لیک آب چشم و آتش دل هر دو هست یار


چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید


چون تیر ناگهان ز کنارم بجست یار


سعدی به بندگیش کمر بسته ای ولیک


منت منه که طرفی از این برنبست یار


اکنون که بی وفایی یارت درست شد


در دل شکن امید که پیمان شکست یار

P a R y A
11-01-2010, 11:29 PM
مسافر خسته من
بار سفر رو بسته بود
توی خلوت آینه ها به انتظار نشسته بود
میخواست که از اینجا بره اما نمی دونست کجا
دلش پر از گلایه بود ولی نمی دونست چرا
دفتر خاطراتشو تو طاقچه جا گذاشت و رفت
عکسای یادگاریشو برای ما گذاشت و رفت
دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه ای برای اون دعا نکرد
حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه
تو لحظه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی توی جاده های خاطره
مسافر خسته من یه عمره که مسافره

P a R y A
11-01-2010, 11:29 PM
http://dlfafa.persiangig.com/image/Dey1388/black,and,white,love,couple,photography,beautiful, black,,,white-b3401f8e0900f56d932cf14531188f95_h.jpg


محکوم به بودن در کویرم.
در بیابان سرد و بی روح
که باد خار و خاشاک را در
پهنای مسیر به حرکت می اندازد
قدم می زنم.
از فراوانی سنگریزه های راه
گله ای ندارم.
از رنگ مردگی طبیعت خشک
گله ای ندارم .
حتی از صدای فریاد حیوانات بیابان گرد
که امواجی مهیب بر دل می نگارند
گله ای ندارم .
گله ام باد است
که چرا صدایم را
به سویت نرسانده

P a R y A
11-01-2010, 11:29 PM
http://img29.img98.com/out.php/i122769_4925121md.jpg


کاش این جا بودی

با تو بودن ای کاش تا ابد ممکن بود


لحظه های دیدار تا ابد ثابت بود


گل من کاش این جا بودی


من که با تو هستم تو چرا تنهایی


با همه دوریه ما این همه فاصله ها


همه جا سرشار از ، از هوایت اینجا


گل من گوهر من کاش این جا بودی


جان من جوهر من کاش این جا بودی
کاش این جابودی


بی تو من در همه ی شهر غریبم

P a R y A
11-01-2010, 11:30 PM
چشمهایم پلک می زنند


تا شاید تو را ببینند


گوشهایم همه منتظر


تا نوای تو بشنود


لب آماده ی گشودن


تا بگوید در جوابت سلام


قلبی به خاطرت می تپد


تا نزدیک شود به قلبی که هم ارتعاش توست


دستها در جستجوی دستت


غمها منتظر شادی


تا شاید دیگر غمی وجود نداشته باشد


به دنبال


درمان کننده ای


که شاید


با یک نگاه


عشقی را درمان کند...

P a R y A
11-01-2010, 11:30 PM
گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت می روم
گفتا تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم نکن
گفتا تو در یادی مگر؟

P a R y A
11-01-2010, 11:30 PM
http://up.iranblog.com/Files/d3a62216be26442b9b41.gif

محبت ره به دل دادن صفای سینه می خواهد
به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه می خواهد
اگردورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه بر زبان دارم

P a R y A
11-01-2010, 11:31 PM
http://up.iranblog.com/Files/e533f0c69d584cdd8ffd.jpg






گویا تر از نگاه خموشم ترانه نیست


سرریز اشک من به خدا بی بهانه نیست


سر پنجه های عشق تو تا زخمه می زنند


جز نغمه های شور ز چشمم روانه نیست


اما نبین به گونه ام این یک دو قطره را


دریای پر تلاطم دل را کرانه نیست


گاهی سری به کلبه ی دلتنگیم بزن


پس کوچه های مهر و وفا بی نشانه نیست

P a R y A
11-01-2010, 11:33 PM
http://up.iranblog.com/Files/15353eb8b32a45b985da.jpg



باز شب شد چقدر تنهایم
گفته بودی که شبی می آیم
باز شب شد و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم
کنج این پنجره ها شب همه شب
منم و گریه و های و هایم
پشت این پنجره ها تا به سحر
پنجه بر پیکر خاک می سایم
نکند بیهوده عمر خود را
پشت این پنجره ها می فرسایم
نکند بیهوده تکرار شود
قصه ی چشم به راهی هایم
باز چون دیشب وشبهای دگر
میروم پنجره را بگشایم
باز شب شد،شب واز پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم

P a R y A
11-01-2010, 11:33 PM
http://up.iranblog.com/Files/4088da7ff8e74624ab4f.jpg






آن شبانگاه که دل بر سر راهت دادم


بنده عشق تو گشتم تو شدی بنیادم


طالع سعد من از یاد نگاه تو بود


چشم زیبای خمارت نرود از یادم


با تو بودن چه خوش است آی پریزاد


مست روی مه تو هستم و اینک شادم


در کمینم که شبی بگذری از کوچه دل


که من اینگونه به دنبال رهت افتادم


نیستم در غم حسرت که تویی یاور من


با تو ای عشق من تا به ابد آزادم


شور عشق نگه گرم تو در جان من است


شور شیرین بنما تا که کنی فرهادم


تا من هستم در این دامگه دیر مغان


تا تو باشی ای عشق هر لحظه در یادم

P a R y A
11-01-2010, 11:34 PM
http://up.iranblog.com/Files/de6d295d61a44708b01b.jpg


اگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم
بگیر دست مرا تا ز پا نیفتادمکشانده صحبت مستان به کافرستانممگو به کنج شبستان چرا نیفتادمبه من ببخش اگر از رسم عشق بی خبرمکه من هنوز در این شیوه جا نیفتادمبه یُمن یاد تو هنگام برگ ریز خزانبه سان موسم گل از نوا نیفتادمهزار شکر خدا را که در تمامی عمرز یاد تو نفسی هم جدا نیفتادیمبه خاک راه افتادم،بلی،ولی هرگزبه پای بوسی اهل ریا نیفتادمببخش شعله ی شوقی چراغ چشمم رااگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم

P a R y A
11-01-2010, 11:34 PM
http://up.iranblog.com/Files/45d5b6002a224978b6c6.jpg


دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانیصدای غربت من را ز احساسم تو می خوانیشدم از درد وتنهایی گلی پژمرده و غمگینببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانیمیان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارمچرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانیتپشهای دل خستم چه بی تاب و هراسانندبه من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانیدلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحلدرون سینه ام آری تو آن موج هراسانیهماره قلب بیمارم به یاد تو شود روشنچه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

P a R y A
11-01-2010, 11:35 PM
به یقین، فلسفه خلقت دنیا عشق است
آنچه نقش است در این گنبد مینا، عشق است
اهرمن، سیب، هوس، وسوسه، غفلت... بس کن!
علت معجزه آدم و حوا، عشق است
بیدلی گفت به من حضرت دل آیینه ست
آنچه نقش است در این آینه، تنها عشق است
در شب قدر که برتر ز هزاران ماه است
حاجت آینه از حضرت یکتا، عشق است
آنچه لبخند نشانده است به لبها، مهر است
آنچه امید نهاده ست به دلها، عشق است
شکل یک راز قشنگ است، تماشا دارد
گل صد جلوه صحرای معما، عشق است
« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
بهترین زمزمه در گوش دل ما، عشق است
هر چه حسن است، تعلق به جمالش دارد
آنچه دل می برد از عقل، به مولا عشق است
قصه «مولوی» و «شمس» اگر شیرین است
علت آنست که معشوقه آنها، عشق است
راز شوریدگی «فائز» و «باباطاهر»
علت بیدلی «حافظ» و «نیما»، عشق است
نفس عشق، شفا بخش دل «مجنون» است
تسلیت گوی دل خسته «لیلا»، عشق است
روح «فرهاد»، گرفتار تب «شیرین» است
علت سوختن «وامق» و «عذرا»، عشق است
به گل سرخ قسم، «یوسف» دل معصوم است
ای ندامت نفسان، درد «زلیخا» عشق است
باز هم حادثه سیب که می افتد سرخ
جای شک نیست که تقدیر دل ما، عشق است

P a R y A
11-01-2010, 11:35 PM
http://up.iranblog.com/Files/c9f7c1d7504644b4ad0d.gif



ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

قلب تو پر بود از ماه و هزاران پنجره

ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب

طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است

آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست

پادشاه قصر قلبم حکمران با شکوه

ساده دل دادم ولی این دل بریدن ساده نیست

P a R y A
11-01-2010, 11:35 PM
http://up.iranblog.com/Files/a58f93325fcb420eb53d.jpg



یادت به خیر ای که دلت آفتاب بودمهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بودیادت به خیر ای که سرا پا وجود توهمچون فرشتگان خدا روح ناب بودیادت به خیر باد، که با ماه روی تواین تیره آسمان دلم پر شهاب بودمیریخت قطره قطره محبت ز چشم تواحساست از سلاله ی تُرد حباب بودوقتی که بامداد جدایی فرا رسیدقلبم هنوز روی دلت گرم خواب بودمی بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرددردا که این سؤال دلم بی جواب ماند

P a R y A
11-01-2010, 11:36 PM
http://up.iranblog.com/Files/d9ad7657520046ca80fc.jpg







در واپسین لحظات و در اوج سکوت و تنهای ام

صدای دلنواز یادت در قصه بی کسی ام می پیچد

باز شب می شود و من از سیاهی می هراسم

و باز دل خسته از فراق عشق می گریم

و بر تلخی تمام غمهای زندگی ام

اشک می ریزم

وقتی می خواهم چهره تو را به یاد بیاورم

چشمانم را می بندم و در سفید رنگی ارامش بخش

چشمان تو را می بینم

و صدای تو را مرور می کنم

با اینکه از برخی سکوتها دلزده ام

با رفتن تو بود که تنهایی من رقم خورد

تو رفتی و من به یادت

با غنچه های گل نرگس،با حیاط خانه

با غم و غربت خودم

همدم و هم زبان شدم

بیا که دلتنگ توام

دل شکسته ام را فراموش نکن

همیشه با خودم فکر می کنم

و در هر رهگذری تو را می بینم

و با توانی که از دوستی ها می گیرم از کنارت می گذرم

من به یاد تو هستم

تو هم مرا در یاد خودت داشته باش

P a R y A
11-01-2010, 11:36 PM
هر شب به آسمان نگاه می کنم تو را
که می دانم هستی
حتی اگر نبینم تو را
...
برکه ام
اما تو دریایی ام کن و بگذار
طعم دریا را بچشم
...
صخره ها منتظرند.

P a R y A
11-01-2010, 11:36 PM
به تو دست‌می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،
به تو می‌اندیشم
و زمان را لمس‌می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عریان.



می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمان‌ام
ستاره‌گان و زمین،
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد

رقصان

در جانِ سبزِ خویش.



از تو عبورمی‌کنم
چنان که تُندری از شب.ــ

می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.

P a R y A
11-01-2010, 11:37 PM
http://up.iranblog.com/Files/95e0c09f573149d1b329.jpg



مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه
برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه
ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه
دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه
فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت
که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه
تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی
ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه
گلی، باغی، بهاری، گلشنی، چون عطر صحرایی
برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه
چنان امروز زیباتر ز دیروزی، که گیجم من
تو خود را اینچنین هر روز زیبا می کنی یا نه
میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب
تو هم مانند من با خویش دعوا می کنی یا نه

P a R y A
11-01-2010, 11:37 PM
بیا و کودک دلگیر دل به خانه ببر
به آشتی برسانش به آشیانه ببر
به روی بغض گلو گیر باز کن در را
رمیده جوجه ی بی بال و پر به لانه ببر
ببار دست نوازش بکار دانه ی مهر
و زیر بارشی از اشک دانه دانه ببر
به صرف یک غزل ناب میهمانم کن
به شب نشینی شبهای شاعرانه ببر
رها ز رخوت این خاک تیره ام بنما
به نبض پر تپش و رویش جوانه ببر
به چینی از شب یلدای زلف راهم ده
به دستیاری دندانه های شانه ببر
به محفلی که رفیعست و همزبانانش
مرا به هرکه پرستی به یک بهانه ببر

P a R y A
11-01-2010, 11:38 PM
من به غیر از تو نخواهم چه بدانی چه ندانی

از درت روی نتابم چه بخوانی چه برانی

دل من میل تو دارد چه بجویی چه نجویی

دیده ام جای تو باشد چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم چه بپرسی چه نپرسی

جان به راه تو سپارم چه بدانی چه ندانی

ایستادم به ارادت چه بود گر بنشینی

بوسه یی بر لب عاشق چه شود گر بنشانی

می توانی به همه عمر دلم را بفریبی

ور بکوشی ز دل من بگریزی نتوانی

دل من سوی تو اید بزنی یا بپذیری

بوسه ات جان بفزاید بدهی یا بستانی

جانی از بهر تو دارم چه بخواهی چه نخواهی

شعرم آهنگ تو دارد چه بخوانی چه نخوانی

P a R y A
11-01-2010, 11:38 PM
به رنگ ناب ترین خاطرات شیرینی
شبیه پاك ترین لحظه های دیرینی
به بوی خنده ی تو نشئه می شود چشمم
تو مثل مستی یك باغ ، مثل نسرینی
به روی پهنه ی رؤیای آسمانی من
تو با شكوه ترین خوشه های پروینی
غروب، مرگ، شكستن،سكوت، تنهایی
برای هر چه كه درد است باز تسكینی
مگیر چهره زمن چون برای من تو هنوز
عزیز دخترك آ ن دو كوچه پایینی
بیا دوباره بیا تا برای هم پوشیم
لباس ساده ی آن روزهای خوشبینی

P a R y A
11-01-2010, 11:38 PM
http://up.iranblog.com/Files/4142661dd1414611b168.jpg



یا که به راه آرم این صید دل رمیده را

یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را

یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن

یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را

کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو

خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟...

P a R y A
11-01-2010, 11:39 PM
http://inlinethumb05.webshots.com/5956/2923070860103346825S425x425Q85.jpg




لحظه‌ها را قدر دان همدلی ها، لذت دیدار را...



خوب می‌دانم که یک دو روزی دیگر، فرصتم می‌میرد
می‌رسد وقت سفر؛

بعد از آن هم شاید که نگاه من و تو،

باز در حسرت دیدار بمانند ولی؛

من به این معتقدم:

زندگی یک لحظه است

و همین یک لحظه، مملو از خاطره‌هاست...
لحظه‌ها را قدر دان...
می‌رسد وقت سفر
یک دو روزی دیگر...


یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا...!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی

P a R y A
11-01-2010, 11:39 PM
http://forupload.persiangig.com/image/23286_pen_and_paper.jpg




زمانی درد دل با کوه می کردم


تمام غصه ها را من به گوش کوه می گفتم
تمام لحظه هایم را به امید نگاهش خاک می کردم
و عمری در پی لبخندی از کوهی گذر کردم .




زمانی با چکاوک راز می گفتم
تمام زندگی را من برایش فاش می کردم
تمام عاشقی ها را برایش باز می کردم
و من عمری برای بی ثمر یاری هدر دادم .


و من اکنون تمام غصه ها را روی کاغذ می نویسم
تمام اشکها را من ، به رویش می چکانم
تمام لحظه ها را من ، برایش باز می گویم
تمام عشق و نا مردی ، ز قلبش باز می جویم .


و می دانم در این دنیای نامردی ، چو کاغذ من نمی یابم
و کاغذ بهترین یار دل غمگین من باشد
و کاغذ یارو غمخوار دلم باشد
و کاغذ همدم شبهای تاریک عدم باشد .


و کاغذ راز تنهایی دلم را خوب می داند
و کاغذ شمع شبهای دلم باشد
و کاغذ همدمم باشد
و می گویم در این آخر ، که کاغذ یاورم باشد .

P a R y A
11-01-2010, 11:39 PM
http://img29.img98.com/out.php/i122804_m7st9j.jpg
به تو می اندیشم
نه به فردا یی پر از خاطره می اندیشم، نه به دنیایی پر از حادثه
نه به خویش و نه به آیین نه به پاییز و بهار نه به امواج پر از آیینه
نه به فردایی پر از حادثه می اندیشم نه به دنیایی پر از خاطره
نه به خویش و نه به آیین نه به پاییز و بهار نه به امواج پر از آیینه
نه به این بار گران، نه به این آب روان ،نه به این و نه به آن ،به تو می اندیشم
نه به تخت و نه به زینت دل نبستم بر زمینت نه به جان ونه به این تن به تو می اندیشم
گل من ،با تو عاشقم ،همیشه تویی برگ و تویی ریشه كرده ی ساده ی عاشق تو تنم
عشق تو ریشه زندگی، بی تو نمیشه ،با منی تو تا همیشه، زندگی بی تو نمیشه با منی تو تا همیشه....

P a R y A
11-01-2010, 11:40 PM
http://img29.img98.com/out.php/i122757_21n2v86.jpg



در هیاهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم!
کی شدم گمشده در وادی غم؟
من که بودم؟؟؟
کیستم؟؟؟
چه کسی خواهم شد؟؟؟
قاصدی بی مقصد
آه
ای رفته ز یاد
مشتی از خاک زمین
من گمشده ام
چه کسی خواهد یافت؟؟؟
من سرگردان را
من پاییزی را
گم شدم در تنهایی
وسعتی تو خالی
باد برده است مرا
یا که یک خواب عمیق؟؟؟
من چه اندازه زیاد
پوچ و خالی شده ام!
عشق از یاد دلم رفته چه زود
هیس... ساکت... انگار...
که صدایی خبر از آمدنم می دهد
این صدای قدم خسته توست؟؟؟
یا نوای قدم رسته من؟؟؟

P a R y A
11-01-2010, 11:40 PM
http://picasion.com/pic22/519209f1516d3c86661b31c3a5d5aa5e.gif




ای خدای بلوطها و بیدها



ترانه های کوچکم را در بقچه ای می پیچم


و تقدیم تو می کنم .



پنجره دلت را به روی من باز بگذار


و به من بیاموز که زیر کدام باران خیس شوم ...

P a R y A
11-01-2010, 11:40 PM
http://img29.img98.com/out.php/i122843_4mj8ns4.jpg






من از دیروز تا فردا

برایت مست می خندم

تو راز نیلوفر و مرداب

تو راز شبنم و گلبرگ

تو یک دنیا برای بی صدا خواندن

سکوت قلب تنها را خوب می فهمی

صدایت را برایم آواز خواهی کرد ؟

تو ای زیباترین رویا ،

کنار هم آغوشی ها ،همدلی را ساز خواهی زد؟

کتاب درد تو در سینه ام حک شد

نخستین باب قلبت را ،

چه خوش آهنگ، چو شعری نغز می خوانم

دلم در حسرت آغوش گرمت، سرد می سوزد

شبی که آسمان با قطره ها بارید

دمی، آینده با دیروز تنها شد

دل تنها، به عشق تو رسوا شد

ولی با تو به سوی روشنایی ها سفر کردم

کلامی آشنا گفتم،چه بی پروا خطر کردم

دلت را مثل یک محرم، درون سفره قلبم نهان کردی

به آرامی در این باور مرا همراه خود خواندی

و چشمانم فروغ مهر را ،

درون کوچه های سادگی دیدند

و دستانی که عطر شب بو را خواب می دیدند

برایت رازها گفتند

و در آن لحظه با تو بودنها

نوید روز نو را از گل لبخند تو چیدند

P a R y A
11-01-2010, 11:41 PM
اینجـــــا



با فاصـــــله ی هــــــزارسال نــوری !!


فقط از تــــو نوشتن آرامم می کند ...


ببین !


از پشت تمام پنجـــــره ها



فقط آســـــمان تــــــو پیـــــــدا ست !


با مـــــاه نقــــره فام،


با دنیـــا دنیـــا ســـــتاره ....


با آفتابی



به شـــعاع تمام آســـمان ،


مـــــژده می دهد


که نمی پوســم ،


که گـــم نمی شوم



بین واژه ها ی دلتنــــــگ ...پریشــــــان !!

P a R y A
11-01-2010, 11:41 PM
http://journal.suteki.nu/wp-content/uploads/2007/09/rain_thumb.jpg



زیر باران بیا قدم بزنیم

حرف نشنیده ای به هم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم

عادت کهنه را به هم بزنیم

و ز باران کمی بیاموزیم

که بباریم و حرف کم بزنیم

کم بباریم اگر ، ولی همه جا

عالمی را به چهره نم بزنیم

چتر را تا کنیم و خیس شویم

لحظه ای پشت پا به غم بزنیم

سخن از عشق خود به خود زیباست

سخن عاشقانه ای به هم بزنیم

قلم زندگی به دست دل است

زندگی را بیا رقم بزنیم

قطره ها در انتظار تو اند

زیر باران بیا قدم بزنیم

P a R y A
11-01-2010, 11:42 PM
سرزمین قلب تو را، سر حد پایانی نیست

یافتن راز دو عالم در حد من تنهایی نیست

گر سفر می کنی ای تنها، سفری در خود کن

که به از قلب دل سوختگان جایی نیست

همه چون جام شدم چشم و تماشا کردم

خوشتر از دیدن چشم تو تماشایی نیست

هر خط چشم تو صد معنی پنهان دارد

حیف در قلب در این مرحله تفسیری نیست

دل ما تاب پریشانی عشق تو نداشت

راستی در خور توفان تو، دریایی نیست

حالیا با شبنم گل خطی بنویس

که به جز تنها، عاشق دل پاکی نیست

P a R y A
11-01-2010, 11:42 PM
http://image.newcom101.de/userfiles/N/A/p/U/2/oa40qsKPnLWlIEfv3WXHta.jpg

خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه صاعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم!!

P a R y A
11-01-2010, 11:43 PM
http://up.iranblog.com/Files/eb5c18b3d0724ac6b252.jpg




همه شب من در دل بندر دیده به راهم تا که تو بازآیی

شده هر شب شاهد اشکم مونس دردم فانوس دریایی

می گیرم من از تو نشونه اما چه فایده هیشکی نمیدونه

می شینم من بر لب دربا خسته و تنها با دل دیوونه

به خدا دیوانه منم

عاشقی آواره منم

که سیه گشته روزگارم

تو نبینی اشک مرا کز دل شب می چکد از دیده پر خون

به خدا در ساحل غم زورق دل مانده بر دل خسته مغمون

تو بیا فانوس شبهایم که رسیده جان به لبهایم

تو بیا فانوس شبهایم که رسیده جان به لبهایم

به خدا دیوانه منم

عاشقی آواره منم

که سیه گشته روزگارم

همه شب من در دل بندر دیده به راهم تا که تو بازآیی

شده هر شب شاهد اشکم مونس دردم فانوس دریایی

می گیرم من از تو نشونه اما چه فایده هیشکی نمیدونه

می شینم من بر لب دربا خسته و تنها با دل دیوونه

به خدا دیوانه منم

عاشقی آواره منم

که سیه گشته روزگارم

P a R y A
11-01-2010, 11:43 PM
http://up.iranblog.com/Files/f16520ae43b44d39943f.jpg


ز ریشه میزندم که کفر عشق بریزد
و دور میشود از من منی که من دارم

شبی رسید سیاه سپیده پر زد و رفت
چقدر الکن است لحن عاشقی که من دارم

تیره غبار گرفته بغض آلود
هوای رسیدن به ساحلی که من دارم

همین که دچارم به فتنه دل خود
همان حماقت محضی است کاز ازل دارم

تبسمی که به زور از غم زمانه ربودم
زمن گرفت و ارمغانم شد تبی که من دارم

تمام شعر من،تمام روح من، تمام من
تمام، خسته ام از این زندگی که من دارم

P a R y A
11-01-2010, 11:43 PM
قاصدک ...



شعر مرا از بر کن



بنشین روی نسیمی



که ز احساس برون می آید



برو آن گوشه باغ



سمت آن نرگس مست



که ز تنهایی خود دلتنگ است



و بخوان در گوشش



و بگو باور کن



یک نفر یاد تو را



دمی از دل نبرد ...

P a R y A
11-01-2010, 11:44 PM
http://up.iranblog.com/Files/a7faecad80174ae182e6.jpg






حتــی غریبــه‌ها می‌دانند







کــه شانــه‌های غـرورت







تــشنه هـــق هـــق اســت




حتــی می‌دانند




که بــاید پلکهــایت را




دوســت داشــت




تــا آشنــایی را نشنــاسی .




می‌دانــی ؟




مــن هیــچ بـغضی را ارزان




نـفروختـــه‌ام







تنهـــا




سـایـه‌هـــای حضــورم راپــوششی می‌کنــم




بــر شانـه‌هــای عریــان غـرورت




تــا ،غــریبــه‌ای عبــور نـکـنـد

P a R y A
11-01-2010, 11:44 PM
http://up.iranblog.com/Files/dda3b9265c77413581b3.jpg


چقدر اینجا هراسانم



از لرزش نگاهت

از تکانهای دستانت

می ترسم از سکوت مسخره ام

می ترسم از اینکه

بشکند عادت نگاهم

می ترسم از این نان و نمک

که مرا به حرمتش به تو گره زده

می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان

از بی خوابی های شبانه مان

از تیغ تیز تردید و اضطراب

می ترسم از گریز جاده ها

این دلهره ی جاده بی برگشت

این خیال یک طرفه

این تابلوی "ایست زندگی" می کُشدم

من از اینکه شعر هایم بی تو

چگونه آغاز میشود

از اینکه غزلهایم در پایان

بی تو چگونه به خواب می رود

من از اینکه دو بیتی زندگیم




بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم

من می ترسم اگر شب چشمانم

بی درخشش تو تاریک شود

می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد

می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ

بر ترس من بخندد

می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها

از کنار جادوی دستان باد رد شود

می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت

مرگ من شود سعادتت

می ترسم اگر دریای مواج این دل

عادت کند به این سکون

خاموش شود اگر این نَفَس

در شمعی آرمیده در بستر خون

من می ترسم اگر

از زخم زبان مردم است

که آیینه نازک تو بشکند

که فرو بریزد این دلم

هر چند که احساسم گم است

می ترسم اگر بدزدند نامت را

جنس دستفروش زبان مردم شود

می ترسم من از خدا

که بگیرد تو را ز من

به حکم سرنوشت زور

به حکم صلاح و مصلحت

تکرار شود این مکررات

" شاید قسمت تو نبود

دلهره دارم از خودم

که نگیرد دلم به تیغ نگاهت

نگیرد سکوت گوش تورا

نشنود حنجره ات صدای مرا

می ترسم اگر ردپایت خالی بماند

می ترسم اگر کلاغی پیر

غزل خداحافظی را بخواند

می ترسم

می ترسم

P a R y A
11-01-2010, 11:44 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10008/ghalbe-to.jpg


مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم


مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم






اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست


بگو که سجده از این قبله گاه بردارم





مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند


که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم






گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست


گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم






تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم


به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم






بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است


بیا که دست از این اشک و آه بردارم

P a R y A
11-01-2010, 11:45 PM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10006/geranmayetarin%20tasvir_copy.jpg





ای آنکه زنده از نفس توست جان من

آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من


آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب

می‌ریزد آبشار غزل از زبان من


آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها

سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من


بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم

زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!


با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟

خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

P a R y A
11-01-2010, 11:45 PM
تو گاهی در خیال من
به شکل موج دریایی

کویری،کوه و صحرایی
گلی خوشرنگ و زیبایی

کنار چشمه ها گاهی
تو را در آب میبینم

اگر در خواب هم باشم
تو را در خواب میبینم

تو پنهان می شوی گاهی
میان چشم آهوها

تورا احساس باید کرد
میان رنگ ها بو ها

بگو آخر کجا هستی ؟
همین نزدیک یا دوری ؟

دل غمگین من دیگر
ندارد طاقت دوری

P a R y A
11-01-2010, 11:46 PM
گاه در خلوتی گم می شوی

نه به فراوانی اسباب

نه به شلوغی کوچه

نه در جیب های پر

در دفتر خاطراتی

که سفید سفید ورق می خورد

محو می شوی

انگار که هرگز نبوده ای

P a R y A
11-01-2010, 11:46 PM
ازلابه لای پرده


هرچه می بینم


باریک ترازآن است که توباشی


ودوری ات راباهرتقویمی که ورق میزنم


باران موسمی آغازمی شود


پناه می دهم ازدست باد


ابرهای فراری را


به اتاقی که حتی


کفاف دلتنگی ام رانمی دهد


ودستمال خیسم رابه جانمی آورد.

P a R y A
11-01-2010, 11:46 PM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10006/ta%20paye%20joon_copy.jpg


تاهمسفرمعشق است در جاده تنهاییاز دست نخواهم داد دامان شكیباییتا من به تو دل دادم افسانه شده یادمچون حافظ و مولانا در رندی و شیداییاز عشق تو سهم من ،همواره همین بوده استرسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسواییتو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودمهرچند محال اما ، چیزی است تماشاییچندی است كه پیوندی است پیوند خوشایندی استبین تو و آیینه ،آیینه و زیباییمن دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهشمن زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آییبا گردش چشمانت افتاده به میدانتانبوه شهیدانت ،تا باز چه فرماییبی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشتچندی است كه طوفانی است ،این دیده دریایی

P a R y A
11-01-2010, 11:47 PM
باز با من سخن از عشق بگو
ای سرا پا همه خوبی و وفا

به خدا محتاجم من

چو ماهی که ز دریا دور است

و شن گرم کنار ساحل

پیکرش را گور است ...

من تو را موج امید و وفا میخواهم

تو به من نزدیکی

مثل خورشید به گل

مثل تصویر به آب

مثل آواز قدم های دو همراه به پل

من تو را چون عطش کوه به یک جرعه طنین می خواهم

من تورا مست و رها،
همچو یک تکه ی ابر،
مثل ذرات هوا می خواهم

من تو را ای نابترین شعر زمان،

من تو را ای روشنگر جان،

از سرا پرده ی دل تا نهان خانه ی جان می خواهم

باز با من سخن از عشق بگو.

P a R y A
11-01-2010, 11:47 PM
کاش می شد که کسی می آمد
این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست

کاش می شد که غم و دلتنگی
راه این خانه ی ما گم می کرد
و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم
و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید
و کمی مهربان تر بودیم

کاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می داد
گل لبخند به مهمانی لب می بردیم
بذر امید به دشت دل هم
کسی از جنس محبت غزلی را می خواند
و به یلدای زمستانی و تنهائی هم
یک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیم

کاش می فهمیدیم
قدراین لحظه که در دوری هم می راندیم

کاش می دانستیم راز این رود حیات
که به سرچشمه نمی گردد باز

کاش می شد مزه خوبی را
می چشاندیم به کام دلمان

کاش ما تجربه ای می کردیم
شستن اشک از چشم
بردن غم از دل
همدلی کردن را

کاش میشد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه همان لبخنداست
که ز لبهای همه دور شده ست

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم

P a R y A
11-01-2010, 11:48 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10008/doset-daram.jpg



آرزوی من اینست در سپیده ای شفاف
در دلت شوم مهمان , یک سپیده بی انصاف

آرزوی من اینست توی عصر طوفانی
قانعم کنی جوری که همیشه می مانی

آرزوی من اینست که تو مال من باشی
غیر ممکن ممکن , تو محال من باشی

آرزوی من اینست با دو بال جادویی
روی چشم تو باشم مثل نور لیموئی

آرزوی من اینست بین این همه انسان
نیت تو من باشم توی فال با فنجان

آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

آرزوی من اینست که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه

آرزوی من اینست یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم

آرزوی من اینست عشق تو کمم باشد
اسم تو فقط زخمی رو مرهمم باشد

آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده

آرزوی من اینست که تو ساز من باشی
من نیاز تو باشم , تو نیاز من باشی

آرزوی من اینست هستی تو من باشم
لحظه های هشیاری مستی تو من باشم

آرزوی من اینست تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی

آرزوی من اینست در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم تا سحر لب دریا

آرزوی من اینست در تولدی دوم
مثل مه شوم در تو با همه وجودم گم

آرزوی من اینست از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن , اوج آرزویی تو

P a R y A
11-01-2010, 11:48 PM
http://up.iranblog.com/Files/da7cd3959c6d47cf8c89.jpg




تو را با چشم خونینم تماشا میکنم هر روز




و با این کار قلبم را چه رسوا میکنم هر روز




تو را دیگر نمیبینم کنار خویشتن اما




برایت در میان دل چه غوغا میکنم هر روز




تمام عمر در هجرت نوای غصه میخوانم




به اشک دیده چشمم را چو دریا میکنم هر روز




تو را هر شب به بام آسمان چون ماه میبینم




و با دوری چشمانت مدارا میکنم هر روز




به امیدی که دیدارت کنم در روز آینده




عزیزم من دلم را خوش به فردا میکنم هر روز.

P a R y A
11-01-2010, 11:49 PM
http://up.iranblog.com/Files/cfc9ccdd8f1b4c688548.jpg



اگه یه روز بری سفر، بری ز پیشم بی خبر
اسیر رویاها میشم،دوباره باز تنها می شم
به شب میگم پیشم بمونه،به باد میگم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری،چرا میری تنهام میذاری؟
اگه فراموشم کنی،ترک آغوشم کنی
پرنده دریا میشم ،تو چنگ موج رها می شم
به دل میگم خاموش بمونه،میرم که هرکسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو ،تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم،که باز برات آواز بخونم
اگه بازم دلت می خواد که یار یکدیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پا شیم
باید دلت رنگی بگیره دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری که توش منو تنها نذاری
اگه می خوای پیشم بمونی، بیا تا باقیه جوونی
بیا تا پوست به استخونه، نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره، دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری که توش منو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو ،تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم،که باز برات آواز بخونم
اگه یه روزی نوم تو ،تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه بذاره درد ت جابه جا شه
بره توی تموم جونم ،که باز برات آواز بخونم

P a R y A
11-01-2010, 11:50 PM
http://up.iranblog.com/Files/6a24c264e4ec4a2f83ad.jpg

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو

ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن

آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند

خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد

صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد

باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ...

P a R y A
11-01-2010, 11:50 PM
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
بیا با من بیا تا من که آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
بیا با من که من عاشق ترینم من همینم
بدون تو درخت بی زمینم من همینم
بیا با من که پابند تو باشم با تو باشم
دچار قهر و لبخند تو باشم با تو باشم
بیا با من بیا تا من به آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
منو از من بگیر و باورم کن باورم کن
غزل آواز عشقم پرپرم کن باورم کن
اگه خوبم اگه بد بدترم کن باورم کن
مرا آتش بزن خاکسترم کن باورم کن
بیا با من بیا تا من که آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش .

P a R y A
11-01-2010, 11:50 PM
به نگهبان شب مهتابی بسپارید که من منتظرم
چشم در راه و پر از وسوسه ی دیدار او
ماه و مهتاب
بدر و طاق شب تاریک بهانه است
بسپارید که اگر دیر کند
و زلال شب مهتاب ، تا سحر صبح شود
و از این فاصله دور
میان من و ماه ، قاب ، در چشم ترم
. . . مهتابی نشود
منتظر می مانم
و بگویید . . .
زود بیاید

P a R y A
11-01-2010, 11:51 PM
http://up.iranblog.com/Files/1a71d35e05ac46deabd9.jpg


بخواب گل شکستنی که شب داره سر میرسه
مهلت عاشقی هامون داره به اخر میرسه
نگاه نکن به آسمون خورشید خانوم رفته دیگه
اینجا کسی از قدیما قصه و شعری نمیگه
بخواب قشنگ و موندنی که دنیا دیدن نداره
گلای خشک کاغذی که دیگه چیدن نداره
ضریح عشقمون دیگه هیچی کبوتر نداره
شب میره اما تو کوچه تاریکیشو جا میذاره
از خواب نمیپره کسی وقتی که برگا میریزن
شقایقای بی پناه اسیر دست پاییزن
مرز و حصار انتظار گم تو غبار جاده هاست
تو این هجوم بی کسی پروانه بودن اشتباست
همدم غصه های تو زخمی بغض خاطرست
اما هنوزم غروبا عاشقی پشت پنجرست
همش غم و همش غروب یه غنچه و صد تا خزون
دلم میگیره واسه غربت پاک باغچمون
بخواب اصالت سحر که دیگه تو دنیای ما
چراغی روشن نمیشه به دست سرد ادما

P a R y A
11-01-2010, 11:51 PM
http://up.iranblog.com/Files/c82fef665887482daffb.jpg


سكوت كوچه‌های تارِ جانم، گریه می‌خواهد
تمام بندبند استخوانم، گریه می‌خواهد

ببار ای ابر باران‌زا! میان شعرهای من

كه بغض آشنای آسمانم، گریه می‌خواهد

بهاری كن مرا جانا! كه من پابند پاییزم

و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می‌خواهد

نمی‌خواهم دگر آیینه راچشمان من مُردند

كه در متنش نگاه ناتوانم، گریه می‌خواهد

چنان دق كرده احساسم میان شعر تنهایی

كه حتی گریه‌های بی‌امانم، گریه می‌خواهد

P a R y A
11-01-2010, 11:52 PM
http://up.iranblog.com/Files/a54f197186db45539938.jpg


اگر ز خاطرات ما , شبی عبور می کنی
خیال قصه می کنی , مرا مرور می کنی

اگر که از شکستنم , غریو می شوی اگر
رها شدی و از جداشدن , سرور می کنی

اگر که مرده قلب من , اگر که شاد لحظه ات
اگر به قدر لحظه ای , به خود غرور می کنی

اگر سیاه شد شبم , اگر که بی ستاره ام
اگر که روشن آسمان خود , به نور می کنی

به نور ماه و اختران , شبت به جشن می رود
اگر به خواب می روی , خیال دور می کنی

بیا و بی بهانه در , خیال ما قدم بزن
تویی که نبض لحظه را , پر از حضور می کنی

بیا و تازه کن مرا , بیا به خواب قصه گو
اگر ز خاطرات ما , شبی عبور می کنی

P a R y A
11-01-2010, 11:52 PM
http://up.iranblog.com/Files/ccead425a9ad413bb74d.jpg


مهرورزان زمان های كهن


هرگز از خویش نگفتند سخن.


كه در آنجا كه ((تو)) یی



برنیاید دگر آواز از ((من))


ما هم این رسم كهن را بسپاریم به یاد


هر چه میل دوست بپذیریم به جان


هرچه جز میل دل او بسپاریم به باد!


آه !


باز این دل سرگشته ی من


یاد آن قصه ی شیرین افتاد :


بیستون بود و تمنای دو دوست



آزمون بود و تمنای دو عشق .



در زمانی که چو کبک ،



خنده می زد شیرین ،



تیشه می زد فرهاد !


نه توان گفت به جانبازی فرهاد ، افسوس ،


نه توان کرد ز بی دردی شیرین فریاد !



کار شیرین به جهان شور برانگیختن است !


عشق در جان کسی ریختن است !


کار فرهاد برآوردن میل دل دوست


خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن


خواه با كوه در آویختن است !


رمز شیرینی این قصه كجاست؟


كه نه تنها شیرین بی نهایت زیباست!



آن كه آموخت به ما درس محبت می خواست



جان چراغان كنی از عشق كسی.


به امیدش ببری رنج بسی.


تب و تابی بودت هر نفسی.



به وصال برسی یا نرسی!


سینه بی عشق مباد!

P a R y A
11-01-2010, 11:54 PM
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز
اگر خداطلبی
خدا در اشک یتیمان رفته از یادست
خدا در آه غریبان خانه بر بادست
اگر خدا خواهی
درون بغض زنان غریب جای خداست
دل شکسته ی هر بینوا سرای خداست
نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب
به آسمان بنگر
به آسمان که پر از گوهرست دامانش
به کهکشان که ندانی کجاست پایانش
رونده ایست خدانام در خم این راه
ببین به دیده ی دل
به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست
به من مگو خدا را ندیده ام هرگز
دو دیده را بگشا
ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوه
طلای نور به دریا و رود می پاشد
بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ
به برگ برگ درختان سرود می پاشد
سرود او همه گلنغمه یی برای خداست
در آشیانه ی شب
در آستانه ی صبح
در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق
به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ
دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد
به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ
که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر
ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد
به گوش باطن من هر صدا صدای خداست
به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها
که سرو های کهن
به دست باد مهیبی به خاک می افتد
در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوه
هزار صخره به خاک هلک می افتد
به وقت زلزله ها
مگو کجاست خدا
نهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست
در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین
و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد
به بیشه های عظیم
صدای عربده ی رعد با تو می گوید
که آسمان و زمین
به زیر سم ستوران بادپای خداست
مخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست
سکوت من مشکن
که در سکوت پر از حیرتم قنای خداست
به ناله های شب آمیز مرغ حق سوگند
به روشنایی زیبای هر فلق سوگند
به سرخ فامی خورشید در شفق سوگند
به گریه سحر بندگان پاک قسم
درون مویرگ و موی من هوای خداست

P a R y A
11-01-2010, 11:54 PM
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشك دمادم كه بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
از نور تو مهتاب فلك آینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
دریا به تمنای تو در جوش و خروشست
عكس تو به هر آب فند چشمه نوشست
خود دیده بود آینه ی حق نگر
دانی تو كه در راه وصالت چه كشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم
اما به طلب سوخت همه بال و پر من
غم نیست كسی را كه دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگی آینه ها بود
بیچاره اسیری كه گرفتار طلا بود
گوید كه بود آتش من سیم و زر من
هر جا نگرم یار تویی جز تو كسی نیست
از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست
بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست
غیر از تو به فریاد كسان دادرسی نیست
ای دوست تویی دادرس و دادگر من
محروم كسی كز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه آیات خدا بود و ندانست
ای وای اگر نفس شود راهبر من
هر پل كه مرا از تو جدا كرد شكستم
هر رشته نه پیوند تو را داشت گسستم
آن در كه نشد غرفه ی دیدار تو بستم
صد شكر كه از باده ی توحید تو مستم
هرگز نرود مستی این می ز سر من
راه تو مرا از ره بیگانه جدا كرد
یاد تو مرا از غم بیهوده رها كرد
عشق تو مرا شاعر انگشت نما كرد
گفتم به همه خلق كه این طرفه خدا كرد
بی لطف توكاری نرود از هنر من
من بی كسم و جز تو خدایی كه ندارم
گر از سر كویت بروم رو به كه آرم
بر خاك درت گریه كنان سر بگذارم
خواهم كه به آمرزش تو جان بسپارم
اینست دعای شب و ذكر سحر من

P a R y A
11-01-2010, 11:55 PM
کاش یکی بود،یکی نبود اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود،از اون یکی جدا نبود
ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه
پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه
سیاوش شاهنامه رکاش کسی گردن نمی زد
کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد
کاش داش آکل با زخم تیغ تو بسترش جون نمی داد
قصه نویس قصه مون با گریه پایون نمی داد
کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه ی جن و پری دلهره دم به دم نبود
مادر بزرگ قصه هاش بالای طاقچه جا می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
آدم و حوا رو میبرد دوباره می ذاشت تو بهشت
اما تا اون بیاد باید با بی کسی سر بکنیم
ترانه های کهنه رو دوباره از بر بکنیم
تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
شهر بزرگ قصه،پنجره هاش بسته
حتی تو دفتر مشق،بابا انار نداره

P a R y A
11-01-2010, 11:55 PM
در سکوت تنهایی خود به یادتت می افتم و سرتا پای وجودم از عشقت لبریز میشود

به امیدی روزی که بیایی و غروب دلتنگیها را به سپیده با تو بودن برسانی

و دفتر سرنوشت مرا با سرانگشت معجزه گرت ورق بزنی

وقتی به تو فکر میکنم در خلوت تنهاییم دیگر تنها نیستم....

تا تو رفتی همه گفتند : از دل برود هر آنکه از دیده برفت

و به ناباوری و غصه ی من خندیدند

کاش می آمدی و می دیدی

که در این عرصه ی دنیای بزرگ...

چه غم آلوده جدایی ها هست ...

و بدانی که :

از دل نرود هر آنکه از دیده برفت...

P a R y A
11-01-2010, 11:55 PM
گفتم : چه باید دیده را؟ گفتا که دیدن

گفتم : چه شاید بهر دل ؟گفتا تپیدن

گفتم :چگونه عاشقان را می شناسی ؟

گفتا : از نگاه مات ورنگ از رخ پریدن!

گفتم که : من گلچینم ای سر تا به پا گل!

گفتا : بمان در پای گل تا وقت چیدن !

گفتم : چه باشد بوسه گاه زندگی بخش!

گفتا : که چال گونه وقت لب گزیدن!

گفتم : بگو زیباترین زیبا کدام است؟

گفتا : مرا در خانه ائینه دیدن!

گفتم : بگو شیرین ترین اسودگی چیست؟

گفتا : به دنبال پریرویان دویدن

گفتم : شعاعی دیدهام در سینه ات گفت

نور دو خورشید است در حال دمیدن

P a R y A
11-01-2010, 11:58 PM
با قهر چه می کشی مرا
من کشته ی مهربانیم
یک خنده و یک نگاه بس
تا کشته ی خود بدانیم
ای آمده از سراب ها
با خواب و خیال آب ها
دارد ز تو بازتاب ها
ایینه ی زندگانیم
گر نیست به شانه ام سرت
یا از دگری ست بسترت
غم نیست که با خیال تو
همبستر شادمانیم
شادا !‌ تن بی نصیب من
افسون زده ی فریب من
مست است و ملنگ و بی خبر
از دست و دل خزانیم
انگار درون جان من
سازی ست همیشه نغمه زن
گوید به ترانه صد سخن
از تاب و تب جوانیم
افتاده چنین به بند تو
می خواست مرا کمند تو
گفتی که رهات می کنم
دیدم که نمی رهانیم
ای یار ، تبم ز عشق تو
شورم ، طلبم ز عشق تو
اما ز پیت نمی دوم
بیهوده چه می کشانیم
فریاد ، که جمله آتشم
تا عرش لهیب می کشم
با این همه نیست خواهشم
تا شعله فرو نشانیم
نزدیک ترین من ! همان
در فاصله از برم بمان
تا پاک ترین بمانمت
تا دوست ترین بمانیم


سیمین بهبهانی

P a R y A
11-01-2010, 11:58 PM
یکی گفت :
عشق در چشم تو چیست ؟
گفتمش :
عشق امید است ، فرداست ،
کمی از عشق برایش گفتم ...
آرام گفتم :
عشق را معنی کن !
آن هم در یک کلمه !
مات ماند...
گفتم عشق واقعی ،
آن را معنی کن ،
اندکی فکر را مشغول کرد ...
گفت :عشق یعنی ... عشق بعد بی نتیجه از من پرسید:
تو عشق را معنی کن !
فقط گفتم :
عشق یعنی گذشت
از عشق برای عشقت ...
از خود برای عشقت ...
از همه چیز برای عشق...
او گذشت از همه چیز
و بی بدرود رفت ....

P a R y A
11-01-2010, 11:59 PM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10008/amma-bash.jpg


و آنگاه که زیر شکنجه ی حرفهای سردت بودم
و هر لحظه این سرما
روح گرمم را می افسرد
یقین داشتم که دوستت دارم ...
ولی لب به سخن نگشودم
و تمام حرفهایت را شنیدم ...
تا آخرین کلمه ...
گمان مکن نگاههای سردت
کوچکترین تردیدی بر من وارد کرد ....
چون من این نگاهها را دوست داشتم ....
این چشمها را دوست داشتم ...
حرفهایت که تمام شد ...
باز هم یقین داشتم که دوستت دارم
و لکه ی اشکی که از چشمانت چکید ....
بر یقینم افزود ...
دوستت دارم فرشته ی روزهای تنهایی من
به اندازه ی تمام اشکهایی که برایت ریختم ....

P a R y A
11-01-2010, 11:59 PM
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند


غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟


وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند


از من اگر کوهم، اگر خورشید، اگر دریا
بی تو میان قاب پیراهن چی می ماند
بی تو چه فرقی می کند دنیای تنها را
غیر از غبار و آدم و آهن چه می ماند


وقتی تو با من نیستی از من که می پرسد
از شعر و شاعر جز شب و شیون چه می ماند

P a R y A
11-02-2010, 12:00 AM
ای خدا این وصل را هجران مكن





سر خوشان عشق را نالان مكن



چون خران بر شاخ و برگ دل مزن



خلق را مسكین و سر گردان مكن



باغ جان را تازه و سر سبز دار



قصد این مستان و این بستان مكن



جمع و شمع خویش را بر هم مزن



دشمنان را دور كن شادان مكن



كعبه اقبال این حلقه است و بس



كعبه امید را ویران مكن



نیست در عالم ز هجران تلخ تر



هر چه خواهی كن لیكن آن مكن

P a R y A
11-02-2010, 12:01 AM
خرابی و خراباتی
همه شب زنده دار امشب
همه عاشق.همه مجنون
به مستی بی قرار امشب
بیا ای سوت دل ساقی
به مستی بی ملالم کن
خدایا امشب این می را
حلالم کن!حلالم کن!
بیادش باده می نوشم
که با دردش هم اغوشم
به یک جرعه به صد جرعه
نشد دردش فراموشم!
بگو ای مهربون ساقی
به اون نامهربون یارم
به حق حرمت مستی
بیاد امشب به دیدارم!
بیا ای سوت دل ساقی
به مستی بی ملالم کن
خدایا امشب این می را
حلالم کن!حلالم کن!
غریبی موندو تنهایی
از این غربت دلم تنگه
بیا ساقی پناهم ده
که سقف اسمون سنگه!
مبادا ای رفیق امشب
نگیری ساغر از ساقی
نمیدونی چه کوتاهه
شب مستی و مشتاقی!
خدایا درد عشق امشب تو قلبم اشیون کرده
به می محتاج محتاجم که می درمونه هر درده!
بیا ای سوت دل ساقی
به مستی بی ملالم کن!
خدایا امشب این می را
حلالم کن!حلالم کن!!!...

P a R y A
11-02-2010, 12:05 AM
http://dariush2.persiangig.com/image/ax/2FFC.jpg


خیلی وقته که دلم میخواد پیش خدا برم

از زمین دل کندم و اون بالا بالاها برم

آخه اینجا هیچ کسی عاشق آدم نمیشه

اگه هم عاشق بشه لایق آدم نمیشه

یکی عاشقت میشه میگه که خیلی با حالی

آخر کارش میفهمی عمریه سر کاری

یکی میگه میدونی عاشق سادگیت شدم

یکی میگه عاشق کارهای جانبیت شدم

یکی میگه من دیدم که خیلی صاف وصادقی

یکی میگه واسه عشقم فقط تو لایقی

یکی عاشقت میشه میگه دلم سوخته برات

همشون دروغکی میگن که جون میدن برات

یکیشون تنها بوده میخواسته تنها نباشه

یکی بین یک و دو است نمیدونه کجا باشه

یکیشون گولت زده تا کارشو راه بندازی

قسم و آیت میده نری منو جا بذاری

دیگه از دست همه زمینیها خسته شدم

عاشق پریدنم یک مرغ پر بسته شدم

نمیدونم که چرا با هیچ کی آروم نمیشم

توی این چرخ بزرگ از چیزی شادون نمیشم

آخه این دنیا به جز غصه وغم چیزی نبود

آدماش یه جوریند چهره سفید قلبها کبود

آ خر عشق همشون روی تخت خزیدنه

آخر عشق شهوته و هیچی دیگه ندیدنه

اما اون بالا دیگه صحبتی از جدایی نیست

توی دست عاشقاش کشکولای گدایی نیست

اگه عاشقت بشه همه جورا باهات صفاست

کافیه عاشق بشی نیمچه نگاش برات دواست

دیگه بحث مذهب و دین و عقیده ندارن

گل نمیدنت دیگه چمند گل رو میکارن

جون من دعا کنید تا که برم پیش خدا

میدونم اون بالا تازه من میشم بچه گدا

ولی عیبی نداره اونجا گدایی بکنم

میدونم عاشقی اونجا یعنی شاهی میکنم

آخه اونجارو حساب عشق من فقط خداست

راه زود رسیدنم فقط دعاهای شماست

P a R y A
11-02-2010, 12:05 AM
http://www.bahar-20.com/pichak/albums/userpics/10001/110.jpg



دل شد فنای عشق و کسی چاره ساز نیست
ای غم کجا برم که دلی اهل راز نیست
دارم نیاز صحبت یاران دلنواز
کز یار دلنواز کسی بی نیاز نیست
دانم که عشق ،مایه شعر است و حرف دل
آنجا که عشق نیست، سخن دل نواز نیست
ای آشنای راز ، مرانم به قهر و ناز


در کارگاه عشق بدین فن نیاز نیست
دیشب به یاد روی تو چشمم نخفت هیچ
هرگز شبی به عمر ، چو دیشب دراز نیست
ای عشق من با من بمان و بخوان امشب مرا

P a R y A
11-02-2010, 12:06 AM
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

P a R y A
11-02-2010, 12:07 AM
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد



دوستی کی آخر آمد،دوستداران را چه شد



آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست


خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد


کس نمی گویدکه یاری داشت حق دوستی


حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد


لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست


تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد


شهر یاران بود و خاک مهربانان این این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد


گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند


کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد


صد هزارن گل شکفت و بانگ مرغی بر نخاست


عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد


حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد

P a R y A
11-02-2010, 12:07 AM
http://hossein.bushehr.ws/pic/alone.jpg


دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

P a R y A
11-02-2010, 12:08 AM
من در آغوش تو آرامش یافته ام

که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده

که تا ابد در دل این زیبایی آرامش یابم

آغوشت را بگشا

من در راهم

P a R y A
11-02-2010, 12:08 AM
ندارم فرصتی تا لحظه مرگ
بود بر شاخه هایم آخرین برگ

تو پنداری که شب چشمم به خواب است

ندانی این جزیره غرق آبست

به حال گریه می خوانم خدا را

به حال دوست می جویم شما را

زبس دل سوی مردم کرده ام من

در این دنیا تو را گم کرده ام من

مرا در عاشقی بی تاب کردی

کجا هستی دلم را آب کردی

نه اکنون بلکه عمری، روزگاریست

که پیش روی ما غمگین حصاریست

بود روز تو بر ما چون شب تار

صدایت می رسد از پشت دیوار

کلام نازنینت مهر جوش است

صدایت در لطافت چون سروش است

بدا ن، روز و شب ما هم یکی نیست

شب ما بهر تو همگام روز نیست

به وقت صبح تو ما را شب آید

در آن هنگامه جانم بر لب آید

کویرم من، تو گلشن باش ای یار

به تاریکی،تو روشن بــاش ای یار

P a R y A
11-02-2010, 12:08 AM
http://images.elfwood.com/art/a/n/anorien/you__know_i_love_you.jpg

نمی دانم چه کردی با دل من

که این دل بی قرار بی قرار است

نمی دانم چه گفتی با نگاهت

که چشمانم چنین در انتظار است

فقط یک لحظه جانا در برم باش

که با تو چهار فصلم ،بهار است

به وقت دیدن آن روی ماهت

تپش های دل من بی شمار است

برای من فقط یک لحظه زیباست

و آن هم لحظه دیدار یار است

گر چه با تردید و ترس، همراست

ولی همانند بهار است.

P a R y A
11-02-2010, 12:09 AM
فرمان بده بر غم ، به شب سركش ماتم

فرمان بده تا لحظه ای از من بگریزند

فرمان بده بی تاب ترین های تمنا

یك لحظه به پای من ِ دلخسته بریزند

فرمان بده بر واژه كه عاشق شود از نو

دلتنگ ِ كمی واژه ی احساس و نیازم

فرمان بده از عشق تو من زنده شوم باز

فصل دگری از سفر عشق بسازم

فرمان بده تا فاصله را چاره كند دل

تا كوچه ی دلتنگی ِ من وصل تو باشد

فرمان بده تا قصه ی دل را بنویسم

در قصه ی من حادثه ی غصه نباشد

فرمان بده در روز خودم از تو بگویم

از حرمت شیدائی و رویای حضوری

تا مست تمنای تو و عشق تو باشم

هرچند كه در سایه تبعیدی و دوری !

P a R y A
11-02-2010, 12:09 AM
در را بگشا
ای مهربان
این کوچه سرد است
برای شکفتن بهار در دلم
فقط دستهای تو گرم است
در را بگشا
که من در این قوم غریبم
از ترنم باران بی نصیبم
در را بگشا
که برگی دیگر به شاخه نمانده
ستاره ای به آسمان شبم نمانده

P a R y A
11-02-2010, 12:09 AM
ای هوای دیدنت در جان من
گوشه ابروی تو ایمان من
از چه پنهان میکنی رویت ز من ؟
روی تو داروی من درمان من
خلوتم را پر کن از این جلوه ات
ای حضورت جلوه دیوان من
بر گلوی خسته ام حرفی ز توست
ای گل حاضر ولی پنهان من
کی نهم بر دامنت سر تا ابد ؟
ای امید جان من جانان من
خلوت من را بیارا نازنین با جلوه ات
ای هوای دیدنت در جان من

P a R y A
11-02-2010, 12:10 AM
ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن
من خسته ایامم ساقی تو آرامم کن
گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن
با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن
در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را
محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را
من مرغ خوش آواز این شهرم می دانم می دانی
کز رنج این خاموشی می گریم در خلوت پنهانی
از جان ما چه خواهی ای دست بیرحم زمونه
تا کی به تیر ناحق می گیری قلب ما نشونه
در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را
محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را
ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن
من خسته ایامم ساقی تو آرامم کن
گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن
با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن
سرمست و شیدایم کن

P a R y A
11-02-2010, 12:10 AM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10007/behesh-begiin.jpg

وقتی دل از نبود تو دلگیر می شود
بی طاقت از زمین و زمان سیر می شود
زل می زنم به شیشه ساعت بدون پلک
انگار پای عقربه زنجیر می شود
اشکم به روی نامه و پاکت نمی چکد
گویی کویر دیده و تبخیر می شود
در لا به لای لرزش حیران سایه ها
بد جور رنگ فاصله تفسیر می شود
من اشک می شوم و تو هم آه می شوی
با اشک و آه خانه نفس گیر می شود
در عصر پول و صنعت پر ادعای شهر
ابراز عشق باعث تحقیر می شود
در امتداد جاده بی رحم زندگی
عاشق کشی چو درد فراگیر می شود
ای بی خبر از این شب پر التهاب من
وقتی که مرگ یک شبه تدبیر می شود
من می روم و زیر لحد خاک می خورم
بی شک برای بوسه کمی دیر می شود

P a R y A
11-02-2010, 12:10 AM
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نكه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست كه معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سررشته تا نگه دارد
صبا در آن سر زلف ار دل مرا بینی
زروی لطف بگویش كه جا نگه دارد
چو گفتمش كه دلم را نگاه دار چه گفت
زدست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل وجانم فدای آن محبوب
كه حق صحبت مهر ووفا نگه دارد
غبار راهگذارت كجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد

P a R y A
11-02-2010, 12:11 AM
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

P a R y A
11-02-2010, 12:11 AM
که هستم؟... چه هستم؟... اسیری دلشکسته
زهستی گریزان غریبی زار و خسته
ربودی به یغما دلم را تو ای رنگ هستی
گناهی نکردم که از من تو پیمان گسستی
دل عاشق غمی داره
و غمش عالمی داره
چه کند بی قراره؟!
ای سرو روان ای آرام جان
نگار دلستان دمی با من بمان
میفزا غمم را فغان از دل فغان
آه ای نازنین ای زیباترین
منم زارو حزین زعشقت این چنین
مرنجان دلم را سرشکم را ببین
غم هجرت روز وشب بر جان زند تازیانه
آتش عشقت کشد از تار و پودم زبانه
من بی تو ای نگارم چون شب شام تارم

P a R y A
11-02-2010, 12:13 AM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10002/abre-barani.jpg

خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
شكنجه بیشتر از این‌؟ كه پیش چشم خودت‌
كسی كه سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه می‌كنی‌، اگر او را كه خواستی یك‌عمر
به راحتی كسی از راه ناگهان برسد...
رها كنی‌، برود، از دلت جدا باشد
به آن‌كه دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
رها كنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه‌ای نكنی‌، بغض خویش را بخوری‌
كه هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا كند كه‌... نه‌! نفرین نمی‌كنم‌، نكند
به او، كه عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
خدا كند فقط این عشق از سرم برود
خدا كند كه فقط زود آن زمان برسد

P a R y A
11-02-2010, 12:19 AM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10004/rasme-vafadari-copy.jpg

حالم بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم! دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد ازاین بابی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم

نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست

درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمی گویم،دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!

وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون می چکد
خون من،فرهاد،مجنون می چکد

خسته ام از قصه های شوم تان
خسته از همدردی مسموم تان

اینهمه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی،کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!

هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ فرزانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"

P a R y A
11-02-2010, 12:19 AM
http://shaadi.persiangig.com/image/zamin.jpg


خانه ام آتش گرفتست
آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را
تارشان با پود
من به هرسو میدوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وزمیان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته و سوزان
میكنم فریاد ، ای فریاد
خانه ام آتش گرفتست
آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقش هایی را كه من
بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، وای بر من
سوزد و سوزد غنچه هایی را
كه پروردم
به دشواری در دهان گود
گلدان ها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان شاد
دشمنانم موزیانه خنده های
فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه این مشبك شب
من بهر سو می دوم گریان

ازاین بیداد می كنم فریاد
ای فریاد
خفته اند این مهربان
همسایگانمشاد در بستر
صبح از من مانده بر جا
مشت خاكستر
وای آیا هیچ سربر می كنند
از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد
سوزدم این آتشبیدادگر بنیاد
می كنم فریاد ، ای فریاد

P a R y A
11-02-2010, 12:20 AM
ز من مپرس کیم یا کجا دیار من است
ز شهر عشقم و، دیوانگی شمار من است
منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح
همیشه سوی رهت چشم انتظار من است
چو برکه، از دل صافم فروغ عشق بجوی
اگرچه ایت غم چهر پرشیار من است
مرا به صحبت بیگانگان مده نسبت
که من عقابم و، مردار کی شکار من است؟
دریغ، سوختم از هجر و، باز مُرد حسود
درین خیال که دلدار در کنار من است
درخت تشنه ام و، رسته پیش برکه ی آب
چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است؟
به شعله یی که فروزد به رهگذار نسیم
نشانی از دل پرسوز بیقرار من است
چو آتشی که گذاردْ به جای خکستر
ز عشق، این دل افسرده یادگار من است

P a R y A
11-02-2010, 12:20 AM
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود كه این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود كه پیوسته نفس در نفسم بود
دست منو آغوش تو هیهات كه یك عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله كه جز یاد تو گر هیچكسم هست
حاشا كه بجز عشق تو گر هیچكسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق
در غربت این محلكه فریادرسم بود
لب بسته و پر سوخته از كوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود

P a R y A
11-02-2010, 12:20 AM
اگر چه باز نبینم به خود كنارِ ترا



عزیز میشمرم عشق یادگار ترا



در این خزان جدایی به بوی خاطره ها



شكفته میكنم از نو به دل بهار ترا



زبان شعله به گوشم به بیقراری گفت



حدیثِ سستی ِ قول تو و قرار ترا



ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل؛



منی كه داده ام از دست، اختیار ترا



شدی شراب و شدم مست بوسه ی تو شبی



كنون چه چاره كنم محنت خمار ترا؟



به سینه چون گل ِ عشقت نمیتوانم زد



به دیده میشكنم خارِ انتظار ترا



چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم



سبك برآیم و گیرم ره دیار ترا



همان فریفته سیمین با وفای توأم



اگر چه باز نبینم به خود كنار ترا.

P a R y A
11-02-2010, 12:21 AM
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول
کجا روم ؟
چه کنم ؟
چاره از کجا جویم ؟
که گشته ام ز غم و جور عشق تو ملول..

P a R y A
11-02-2010, 12:21 AM
صدای چک چک اشکهایت

را از پشت دیوار زمان می شنوم

و می شنوم که چه معصومانه

در کنج سکوت شب ‌،

برای ستاره ها

ساز دلتنگی می زنی

و من می شنوم

می شنوم هیاهوی زمانه را که

تو را از پریدن و پرکشیدن

باز می دارد آه ،

ای شکوه بی پایان

ای طنین شور انگیر

من می شنوم

به آسمان بگو

که من می شکنم!


هر آنچه تو را شکسته

و می شنوم

هر آنچه در سکوت تو نهفته

P a R y A
11-02-2010, 12:21 AM
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم

P a R y A
11-02-2010, 12:23 AM
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو می پیچیدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی ‌آِشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم

P a R y A
11-02-2010, 12:24 AM
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان من تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

P a R y A
11-02-2010, 12:24 AM
به درد مندی عشاق مبتلا سوگند



به زود رنجی دلهای با صفا سوگند



به شوخ طبعی مستان بزم عشقو جنون



که گم کنند در و بام خانه را،سوگند



به تنگدستی بخشندگان گوشه نشین



به رو گشادگی بی نیازها سو گند



به اشک دیده ی شب زنده دار مهجوران



به شعر و ساز و می و بزم آشنا سوگند



به چشم پاکی شبنم،به روشنایی روز



به این مظاهر خلقت،جدا جدا سوگند



به نامرادی لب تشنگان وادی عشق



به سازگاری درویش بینوا سوگند



به اشک عاشق مسکین ز ظلم این همه قید



به پایداری معشوق با وفا سوگند



به این غروب غم آلود روزگار فراق



به صبح آغاز عشق ما سوگند



که از تو در نظرم هیچ قبله روشنتر



نبوده به هر نمازم،به این خدا سوگند

P a R y A
11-02-2010, 12:25 AM
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت ازسپهر واژگون اقبال من

خنـده ی بیگـانگـان دیـدم نـگفـتـم درد دل
آشـنایا بـا تـو گـویـم گریـه دارد حـال من

با توبودم ای پری روزیکه عقل ازمن گریخت
گر توهم ازمن گریزی وای بر احوال من

روزگاراینسان که خواهد بیکس وتنهامرا
سایـه هـم تـرسم نیاید دیگر از دنبال من

قــمــری بی آشـیانـم بــر لــب بــام وفـــا
دانـه و آبـم نـدادی مـشـکن آخـر بـال من

باز گـرداندم عـنان عـمـربـا خیل و خـیال
خـاطـرات کـودکـی آمــد بـه اسـتـقـبال من

خـرد وزیبا بودی زلـف وپریشان تـوبود
از کـتــاب عـشـق اوراق سـیـاه فـــال من

ای صبا گردیدی آن مجموعه ی گل را بگو
خوش پراکندی زهـم شیرازه ی آمـال من

کاروکوشش را حوالت گـربود باکارساز
شـهـریـارا حل مشـکـل هـا کـنـد حـلال من

P a R y A
11-02-2010, 12:44 AM
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


ترانه سرا : افشین یداللهی

P a R y A
11-02-2010, 12:45 AM
آن که آید ز دست دل به امان

وان که آید ز دست جان به ستوه

گاه سر می نهد به سینه دشت

گاه رو می کند به دامن کوه

تا زند در پناه تنهایی،

دست در دامن شکیبایی

غافل از این بود که تنهایی

سر نهادن به کوه و صحرا نیست

با طبیعت نشستنش هوس است

چون نکو بنگرند تنها نیست

ای دل من،بسان شمع بسوز

باز « تنها میان جمع» بسوز

P a R y A
11-02-2010, 12:45 AM
می‌نوشتم عشق دستم بوی شبنم می‌گرفت

آهِ حوای درون دامان آدم می‌گرفت
می‌نوشتم شعر یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد مریم می‌گرفت
می‌نوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری می‌نویسد، عشق ماتم می‌گرفت
می‌رسیدم تا لب دریا نگاهم بود و موج
انتشار آبی امواج را غم می‌گرفت
می‌گذشتم از گلاب کوچه‌ی اردیبهشت
بوی گل‌های اشارت در پناهم می‌گرفت
با تو می‌گفتم فقط از ابرها، آئینه‌ها
یک قلم، یک دفتر بی‌نام عالم می‌گرفت
می‌کشیدم نقش باران روی پلک داغ باغ
می‌سرودم یک غزل باران دمادم می‌گرفت

P a R y A
11-02-2010, 12:45 AM
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
بی تو برای شاعری واژه خبر نمی شود
بغض دوباره دیدن ات هست و بدر نمی شود
فکر رسیدن به تو ، فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیده ام اینکه سفر نمی شود
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
دلم اگر به دست تو به نیزه ای نشان شود
برای زخم نیزه ات سینه سپر نمی شود
صبوری و تحمل ات همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمی شود
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
صبور خوب خانگی ، شریک ضجه های من
خنده خسته بودنم زنگ خطر نمی شود
حادثه یکی شدن حادثه ای ساده نبود
مرد تو جز تو از کسی ، زیر و زبر نمی شود
به فکر سر سپردنم به اعتماد شانه ات
گریه بخشایش من که بی ثمر نمی شود
همیشگی ترین من ، لاله نازنین من
بیا که جز به رنگ تو ، دگر سحر نمی شود
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود

P a R y A
11-02-2010, 12:46 AM
http://raminep.googlepages.com/koleh-poshti2.jpg


بیا ای بی وفای من
و امشب را فقط امشب
برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی
که ویران شد
برایت قصه ها دارم
تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی
و امشب آخرین اندوه من مهمان توست
بیا نامهربان
و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن
چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم
و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود
قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
که من در وصف چشمانت
کلامی سهل بنویسم
درون شعر های من
همیشه نام و یادت بود
درون قصه های من
همیشه قهرمان بودی
ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر
تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من
درون قصه هایم ، قهرمانهارا
به خون خواهم کشید آخر
و دیگر شعرهایم بوی خون دارد
ببخش ای خاکی خسته
اگر امشب به میل من
کنارم تا سحر بیدار ماندی
برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
که امشب میزبان رنج من گشتی
خداحافظ

P a R y A
11-02-2010, 12:46 AM
http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/dehkadehlove/gham.jpg

به مرگ چاره نجستم که در جهان بمانم به عشق زنده شدم تا جاودانه بمانم.
ز جویبار محبت آب حیات چشیدم چون همیشه بهار ایمن از خزان شدم.
چون شمع میسوختم اینک او تشنه من است خسته خاک هستم و نگاهم به فلک
ای فلک خاموشم گردان تا این سکوتم بشکند فلک در خلوت خود مرا با خود ببر
ای خاک مرا خرم گردان .کسی را نیافتم درد پنهام با او بگویم به ناچار با صخره سخنها گفتم سر خود را به دلش کوبیدم ولی او سخت و من تکه گوشتی نرم.دلش نشکست هر آنچه با او گفتم لب باز نکرد و تکان هم نخورد تازه دریافتم چه خود خواهم !

P a R y A
11-02-2010, 12:46 AM
حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد به حال تو
ای نوش لب که بوسه به ما کرده ای حرام
گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو
یاران چو گل به سایه سرو آرمیده اند
ما و هوای قامت با اعتدال تو
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
در کار خود زمانه ز ما ناتوان تر است
با ناتوان تر از تو چه باشد جدال تو ؟
خار زبان دراز به گل طعنه می زند
در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو
ناساز گشت نغمه جان پرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو

P a R y A
11-02-2010, 12:47 AM
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو ؟
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو ؟
ماه مهر ایین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو ؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو ؟
بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟
پبش امواج خوادث پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو ؟
دردمندان را دلی چون شمع می باید رهی
گرنه ای بی درد اشک گرم و آه سرد کو؟

P a R y A
11-02-2010, 01:06 AM
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم
سری به سینه فرو برده ام مگر روزی
چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که می گسارندم
من آن ستاره‌ی شب زنده دار امیدم
که عاشقان تو تا روز می شمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده می گمارندم
هنوز دست نشسته ست غم ز خون دلم
چه نقش های که ازین دست می نگارندم
کدام مست ، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشه ی انگور می فشارندم

P a R y A
11-02-2010, 01:07 AM
گوش تا گوش وجودم همه فریاد تو است
هر نفس چون که در آید ز سر یاد تو است
بشنو از چنگ که در میکده ی سینه من
از غم هجر تو هر لحظه به بیداد تو است
بخت یارم نشد و عشق تو آوارم گشت
که دگر حال بد احوال دلم شاد تو است
گفتم ای هم نفسان یار من آگاه کنید
فاش گوئید به او فکر کسی یاد تو است
گفتنم تازه جوان بی خبر از عشقی تو
ای بسا یار که آینده به فریاد تو است
آخر ای دل ز فراغش بنوا بانگ عزا
آتش عشق فراغ است که بنیاد تو است
آصفا رسم جهان بوده به عاشق سوزی
خوش بسوزی تو ز این هجر که میعاد تو است

P a R y A
11-02-2010, 01:07 AM
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت ، جـوانیم
وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم
داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو
هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم
مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام
تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند
انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم
وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم
تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من
پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم
زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی
ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم
حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن
ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

P a R y A
11-02-2010, 01:07 AM
رفتی و مانده خاطره هایت برای من
یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
با رفتنت شکست دل اشک های من
روزی که چشم های تو از مرز دل گذشت
گم شد میان کلبه رویا بهار من
دل ها فدای چشم پر از هجرت تو شد
پیوندهای آبی تو یادگار من
گرچه گذشت سالی و دل ها ز غم شکست
در دل غم است تا تو بیایی ستاره ام
برگرد و عطر عاطفه را با خودت بیار
در انتظار رویش عشقی دوباره ام
ای اولین حکایت بی انتها ی عشق
رفتی و بی تو نام نجابت غریب شد
بی تو به وسعت عطش سرخ لاله ها
دل مرد و سرزمین شکفتن عجیب شد
رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
در جای جای شهر وجودم سروده شد
رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
در کوچه های آبی چشمم گشوده شد
پیش تو عشق هجی سبز بهار بود
با رفتنت بلور غزلهای من شکست
ای معنی طراوت باران عاطفه
بی تو غمی غریب به شهر دلم نشست
در پاسخ سوال سراسر نیاز من
گفتی که چشم های مرا جا گذاشتی
بعد از عبور ساده خود مهربان چه زود
دل را میان حادثه تنها گذاشتی
این بود پاسخ تپش قلب عاشقم
این بود پاسخ غزل سرخ انتظار
کردی دریغ از دل من یک نگاه را
این بود رسم مهر و وفای تو ای بهار
نورت چه شد ستاره من پرتوت کجاست
باور نمی کنم که تو از یاد برده ای
باور نمی کنم که پس از مدتی غروب
دل را به شهر آبی دیگر سپرده ای
رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار

P a R y A
11-02-2010, 01:07 AM
دیگر ای اختر شبگرد مگرد
دیگر ای مرغ شباهنگ مخوان
دیگر ای ناله شبگیر بمیر
دیگر ای مهر فروزنده بر این كلبه متاب
و تو ای ظلمت جاوید بمان
كه بغیر از تو پناه دگری نیست مرا
همه جا تیره و تار، همه جا حیله و ننگ
همه جا پای شرف خورده به سنگ
نه به سر مانده هوس نه به دل مانده قرار
نه بجا مانده ز مردی نامی
نه به كف مانده ز عشرت جامی
نوبهارست ولی نیست به گلزار گلی
همه جا مانده به جا نقش زمستان سیاه
پای بر ابله راهروان مانده ز راه
همه جا كینه و درد همه جا ناله سرد
همه جا سر خورده و وامانده از این راه دراز
همه وحشت زده از بیم شكست
آه ای درد بزرگ !
من و پیمان شكنی؟!
من و احساس شكست ؟!
من و سرخوردگی از جور زمان ؟!
من و واماندگی از پیچ و خم راه امید ؟!
من و بوسیدن جام ؟!
من و آلودگی از اینهمه ننگ؟!
من و تسلیم به پستی؟!
هیهات!!
میروم با دلی از بیم تهی
میروم با سری پرشور ز عشق
میروم در دل این ظلمت جاوید و سیاه
تا زنم بوسه به خورشید بزرگ

P a R y A
11-02-2010, 01:08 AM
لاله و گل زخمی خمیازه‌اند
عیش این گلشن ، خماری بیش نیست
تا به كی نازی به حسن عاریت
ما و من آیینه‌داری بیش نیست
می‌رود صبح و اشارت می‌كند
كاین گلستان ، خنده‌واری بیش نیست
غرقه‌ی وهمیم ورنه این محیط
از تنك آبی ، كناری بیش نیست
ای شرر از همرهان غافل مباش
فرصت ما نیز ، باری بیش نیست
بیدل این كم‌همتان ، بر عز و جاه
فخرها دارند و عاری بیش نیست

P a R y A
11-02-2010, 01:09 AM
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

P a R y A
11-02-2010, 01:09 AM
پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم
باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم
یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم

بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار ،
تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم

چون زمستان و خزان از پی هم می آیند
من چگونه به بهاران تو عادت بکنم ؟

بادبان می کشم و موج و خطر در پیش است
باید ای عشق ، به طوفان تو عادت بکنم

ساده تر نیست در آغوش عطش جان بدهم
تا به سرچشمه سوزان تو عادت بکنم ؟!

طاق و قحطی زده از مصر مرا راندی و نیست
طاقت آنکه به کنعان تو عادت بکنم

ای دل غمزده دیری ست که عادت دارم
به سخنهای پریشان تو عادت بکنم

P a R y A
11-02-2010, 01:09 AM
http://www.anarkhanoom.com/images/template/logo.jpg


آسمان آبی تر
آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
من ودا می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم

سهراب سپهری

P a R y A
11-02-2010, 01:10 AM
http://images.veer.com/IMG/PIMG/BLP/BLP0006229_P.JPG


تاهمسفرم عشق است در جاده تنهایی
از دست نخواهم داد دامان شكیبایی

تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی

از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی

تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی

چندی است كه پیوندی است پیوند خوشایندی است
بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی

من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و من خواهش
من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی


با گردش چشمانت افتاده به میدانت
انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است كه طوفانی است ،این دیده دریایی

P a R y A
11-02-2010, 01:27 AM
http://kheyme.persiangig.com/d_images/bad-khat/1.jpg


رو می کنم به هر جا ، در هر کجا تو هستی
از ابتدا تو بودی، تا انتها تو هستی
کشتی شکسته ماییم . اما در این هیاهو
هم با خدا تو هستی ، هم نا خدا تو هستی
گویی درون چشمت خورشید لانه کرده !
سر چشمهء تمام ایینه ها تو هستی
در بین هر رکوع و در بین سجده هایم
هم دلگشا تو هستی ، هم دلربا تو هستی
امروز اگرچه دنیا در دست کافران است
فردا سرود فتح هر ماجرا تو هستی
او ، من ، شما و هستی مشتقّ اسم اعظم
سر منشا تمام او ، من ، شما ، تو هستی
شعر و غزل نوایی جز تو نمی شناسند
پایان خوب شعر هر بینوا تو هستی

P a R y A
11-02-2010, 01:27 AM
سکوتت را نمی خواهم، صدایم کن

صدایت مثل رویا، مثل ابریشم،

صدایت مثل معنای محبت مثل گل زیباست.

صدایت غرق خوبی هاست،

در این تنهایی غمگین صدایم کن. برای شعرهای آشنای من، صدای تو هزاران سطر جا دارد. سکوتت را نمی خواهم، صدایم کن.

صدایت اشک هایم را صدا می کرد.

تمام اشک های من صدایت را دعا می کرد،

صدایت را دعا می کرد...

P a R y A
11-02-2010, 01:30 AM
http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/988/2961601-b.jpg






تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

P a R y A
11-02-2010, 01:30 AM
http://nirvanagirlie14.uboot.com/mm/02/5219977/weblog/einsamkeit.jpg




امشب در پشت لحظه ها فرود آمده ام

و با نبض قلبت هم آوازم ،

امشب جسم خود را در میان غبار غم گم کرده ام

و تصویر من در آینه قلبت پیدا نیست ،

و آن زمان که سر بر بالین برگ مینهم

خروش از ابرها بر می خیزد

و آن هنگام که چادر شقایق را بر می افرازم

شلاق برق فرود می آید

در این کولاک رازها و بوران اسرار

با روح گیاهان از چه سخن بگویم؟

شکایت صحراها را از سیلی گردبادها؟

افسوس دشتها را در هجرت شقایق ها؟

نگرانی افق ها را در غیبت پرستوها؟

افسوس بسترها را در وداع آب ها؟

امشب در من ترانه یِ گمشده ایست

که در عمق قلبم خاموش شد ....

P a R y A
11-02-2010, 01:30 AM
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2009/07/d8b9d8b4d982.jpg






امشب دوباره غرق ترنم می شود دلم

از ساحل اندوه جدا می شود دلم

خواب از سرم پریده و در آرزوی دیدار ماه

با چشم خیس، سر به هوا می شود دلم

حس می کنم در سفری دور و ناشناس

چیزی شبیه پرنده می شود دلم

با اولین قطره باران ، بدون چتر

در کوچه های شهر، رها می شود دلم

وقتی نسیم صبح بهاری وزید

آهسته مثل پنجره، وا می شود دلم

چه زیباست که با طلوع عاشقانه آفتاب

در گرگ و میش صبح فردا ، فدا می شود دلم

P a R y A
11-02-2010, 01:31 AM
دل زود باورم را به كرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان كه بودیم و تو آن نه ای كه بودی
من از آن كشم ندامت كه ترا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی كه وفایم آزمودی
ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم
نه حكایتی شنیدی نه شكایتی شنودی
چمن از تو خرم ای اشك روان كه جویباری
خجل از تو چشمه ای چشم رهی كه زنده رودی

P a R y A
11-02-2010, 01:38 AM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10007/roye-an-shishe.jpg





ای غزلهای نگاهت همه قربانی عشق

دعوتم کن تو شبی باز به مهمانی عشق

با من از سبزی احساس خودت حرف بزن

در قدمهای بلند شب یلدائی عشق

من که از خاصیت درد خبردار شدم

می نشینم همه شبها به غزلخوانی عشق

باید از حادثه تا عشق قدم بگذاریم

تا بدانیم دلیل غم پنهانی عشق

تا میان من و تو فاصله ها حیرانند

مختصر می كنم این قصه ی حیرانی عشق

P a R y A
11-02-2010, 01:38 AM
http://0k.04.img98.com/out.php/i195240_wwwiranpixfaireshgh4.jpg



می نویسم با نور

در هوایی از مهر

کاغذی از پر گلهای سپید

نه به یک بار و به ده بار،

که هزاران، شاید

می نهم در سبدی

از گل نیلوفر و احساس دلم

می سپارم

به دل قاصدکی تا برساند به دلت

تا بدانی

دل من

غرق تمنای نگاه تو هنوز

می نویسد شب و روز:

« خوب نازنین من

از همیشه تا هنوز

دوستت می دارم!...»

P a R y A
11-02-2010, 01:39 AM
شبیه چلچله ای در نگاه پاییزم




که از تداوم فصلی بلند لبریزم




در آستانه ی پرواز شکل میگیرد




خطوط دلهره در چهره ی غم انگیزم




من و همیشه ی فصلی که سرد میگذرد




من و همیشه ی اشکی که گرم میریزم




به نام روشن فانوسهای چشم به راه




مباد با شبح سایه ها بیامیزم




اگرچه مبهم وبی آفتاب میگذرم




اگرچه چلچله ای در نگاه پاییزم.

P a R y A
11-02-2010, 01:41 AM
چه لحظه ها که نشستم در امتداد خودم

چه دردها که کشیدم از اعتماد خودم

چه روزها که به دنبال سایه ام بودم

همانکه نیست همیشه در امتداد خودم

چه طرح ها که کشیدم به روی بوم غزل

ز بازتاب نگاه تو با مداد خودم

اگر به مکتب چشم تو معتقد ماندم

هزار طعنه شنیدم از اعتقاد خودم

به نخ کشیده ام امشب سیاه چشم تو را

و سوخت دار و ندارم از اعتیاد خودم

چه زود میروم اما به سمت تنهایی

چه دیر میرسم اما خودم به داد خودم

دگر به یاد ندارد مرا کسی جز خود

و میروم پس از این لحظه ها ز یاد خودم

P a R y A
11-02-2010, 01:41 AM
http://1x.com/OEfullSize/3401-fullsize.jpg

من صبورم اما....
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اماچقدر با همه ی عاشقیم محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما....
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما....
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست

P a R y A
11-02-2010, 01:42 AM
خداوندا! به دلهای شكستهبه تنهایان در غربت نشستهبه آن عشقی كه از نام تو خیزدبدان خونی كه در راه تو ریزدبه مسكینان از هستی رمیدهبه غمگینان خواب از سر پریدهبه مردانی كه در سختی خموشندبرای زندگی جان می فروشندهمه كاشانه شان خالی از قوت استسخنهاشان نگاهی در سكوت استبه طفلانی كه نان آور ندارند ـسر حسرت ببالین میگذارندبه آن « درمانده زن » كز فقر جانكاه ـنهد فرزند خود را بر سر راهبآن كودك كه ناكام است كامشز پا میافكند بوی طعامشبه آن جمعی كه از سرما بجانندز « آه » جمع، « گرمی » میستانندبه آن بیكس كه با جان در نبرد استغذایش اشك گرم و آه سرد استبه آن بی مادر از ضعف خفته ـسخن از مهر مادر ناشنفتهبه آن دختر كه نادیدی گناهشعبادت خفته در شرم نگاهشبه آن چشمی كه از غم گریه خیز استبه بیماری كه با جان در ستیز استبه دامانی كه از هر عیب پاك استبه هر كس از گناهان شرمناك است ـدلم را از گناهان ایمنی بخشبه نور معرفت ها روشنی بخش

مهدی سهیلی

P a R y A
11-02-2010, 01:42 AM
ای خدا امشب چه طوفانی شدم
آنچنان که خود تو میدانی شدم
امشب از خود بیخودم بنگر مرا
عاشق و مجنون تر از خود کن مرا
این که از قید زمان رسته منم
شیشه ی تزویر بشکسته منم
عشق تو هر ذره از جانم شده
رهنمای جان حیرانم شده
ای خدا این جسم تنگ آید مرا
یک نظر کن آب و رنگ آید مرا
ای خدا پژمرده ام آبم بده
درمیان عارفان جایم بده
میزنم فریاد یا هو را بلند
تا ببینندم خلایق در کمند
در کمند عشق تو این جان من
در ازل بسته شده پیمان من
گر که دردم داده ای این خود دواست
گر تو فقرم داده ای عین غناست
راحتی در اوج طوفانم دهی
گریه بخشی تا که آرامم دهی
گر اسیر و بند در پایم کنی
در سرای عشق آزادم کنی
محضر تو محفل پاک صفاست
جایگاه شادی و مهر و وفاست
ای خدا از بند عشقت هرگز آزادم مکن
گر خرابی باشد این پس هرگز آبادم مکن
من چه گویم هر چه میبخشی خوش است
گر من آلوده را بخشی خوش است
این غزل دائم ثنا خوان تو است
هر نفس مشتاق و مهمان تو است

P a R y A
11-02-2010, 01:42 AM
http://up.iranblog.com/3/1257838714.jpg


غم و اندوه اگر هم روزی

مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات

از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا

چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود

که خدا هست ؛ خدا هست ...

او همانی ست که در تارترین لحظه شب

راه نورانی امید نشانم می داد ...

ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی ، بودن اندوه است

این همه غصه و غم

این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه!

میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین...

ولی از یاد مبر !

پشت هر کوه بلند

سبزه زاری ست پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند که خدا هست

خدا هست ...

و چرا غصه چرا ؟!

P a R y A
11-02-2010, 01:43 AM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10007/del-shabi.jpg


و انگــــــار هــــــــزار ســــال است



که در حاشـــــــیه ی این رود



رد گلــپونه های وحشــــــی را دنبال می کنم من ...


هراز گاهی می ایســـــــتم



پشت سرم را می پایم



امـــا


نشــــانی نیســـت ...


تنهــــا هوایی مه آلود...مبهم !


همــــین!!


تو نیستی



تو سالهاست که نیســـــتی


امــــا چــــــــــرا من



از آب و آینــــه ،


از رود ،



از گلپـــونه ها ،


از شـــب ،


از ســـتاره ،


ازســــــپیده ،


از پرنــــــده ،



از پـــــــــــرواز ....


بی وقفـــــــه



ســــــراغ تـــــــو را می گیرم هنــــــــــوز ...؟!!

P a R y A
11-02-2010, 01:43 AM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10006/chera___copy.jpg




پنجره ها را می بندم





پرده ها را می کشم





امروز اتاقم به اندازه ی کافی ابر دارد !





تمام کاغذهای پراکنده ی روی میز




تمام یادداشت های خفته





میان کتاب های همیشه دلتنگ





همیشه فسرده ام ....




نجواهای مرا خوب از بر دارند !




من هم نباشم





عاشقانه هایم همیشه جاری ست ...

P a R y A
11-02-2010, 01:44 AM
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو

چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند

P a R y A
11-02-2010, 01:45 AM
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست

P a R y A
11-02-2010, 01:46 AM
http://www.ee.psu.edu/pub/ee578/access/img/902-arezoo.jpg


شب ها همه خیال توست
با من ..... همراه اشک گرم
می بینمت در پرنیان خواب
می بوسمت به بوسه های شرم
تنها تویی و شراب نگاه تو
تنها منم که مست می شوم از نگاه تو....!
شبهای من همه بوی تو می دهد رباب
بوی بهار و ابر
بوی گلاب ناب!

P a R y A
11-02-2010, 01:46 AM
هزار دشمنـم ار می‌کنند قصد هـلاک
گرم تو دوستی از دشمـنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
نفـس نفـس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صـبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به کـه دیگری مرهـم
و گر تو زهر دهی به کـه دیگری تریاک
عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم
سـپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نـظر کـجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
بـه چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
کـه بر در تو نهد روی مسکنت برخاک

P a R y A
11-02-2010, 01:47 AM
http://amirgig.persiangig.com/other/5.jpg


من آبادی نمی خواهم خرابم كن خرابم كن
بسوزان شعله ام كن در دهان شعله آبم كن
خوشا آن شب كه با آهی بسوزم هستی خود را
خدایا تا گریزم زین تن خاكی شهابم كن
به نعمت نیستم مایل خدای خانه را خواهم
مرا گر عاشق صداق نمی دانی جوابم كن
اگر جنت بود بی تو و گر دوزخ بود با تو
ز جنت ها گریزانم به دوزخ ها عذابم كن
ز شرم تنگدستی می گریزم از تهی دستان
مرا ای دست قدرت یا بمیران یا سحابم كن
دلم خواهد بسوزم تا به عالم روشنی بخشم
تو ای مهر آفرین در برج هستی آفتابم كن
پس از مرگم تو ای افسانه گو سوز نهانم را
ببر در قصه ها افسانه ی صدها كتابم كن

P a R y A
11-02-2010, 01:47 AM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10004/kash-beduni-copy.jpg


آخرای دوست نخواهی پرسید

که دل ازدوریت چه کشید

سوخت در آتش وخاکستر شد

وعده های توبه دادش نرسید

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و برخاک چکید

آن همه عهد فراموشت شد

چشم من روشن و روی تو سپید

جان به لب آمده درظلمت غم

کی به دادم رسی، ای صبح امید

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید

دل پر درد فریدون مشکن

که خدا برتو نخواهد بخشید

P a R y A
11-02-2010, 01:48 AM
http://www.ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10007/range-cheshmash.jpg


من در میان خودم
تنها نشسته ام
تنها تر از غمی
که تو قلبت
از آن شکست
تنها شکسته ام.
در کنج تنهایی من غنچه های غم بیبوته می کند
در گوشه ی دو چشم غمینم طفیل نم گلبوته می کند.
غم می خورد همه بودم -هرآنچه هست- این غم کجا نشست؟
این غم که بود و نبودش از آن توست این دل کجا شکست؟
در خود شکسته ام:
آن غم که بود و نبودش برای توست.
اینجا نشسته ام :
اینجا که سایه سایه وجودش از آن توست.
تنها گسسته ام
تنها تر از همیشه
این من به یاد توست.
غم در دو چشم من فریاد می کند
دل در وجود من ، بی تاب می تپد
آن هم به یاد توست...
غم در وجود من بیبوته کرده است
سرشار از تهی
خالی ز هر چه هست
هستم به یاد تو
آن کس که هست و هست
هرجا به یاد تو -
با این غم عمیق
با این نمای نم
با این دو چشم غم انگیز پرملال
با این وجود شکسته به بار غم-
می خواندت به نام
این دل که می تپد
ان هم برای توست.
این غم از آن توست ....

P a R y A
11-02-2010, 01:48 AM
http://www.dafenoilpaintings.com/images/pictures/figure/fig052.jpg


دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی؟...... محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود

P a R y A
11-02-2010, 01:48 AM
http://www.world-wide-art.com/art/va/printjpgs/b/lbogle/lovers.jpg




دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد
جان این ساقه نازک را
دانسته
بیازارد
در ضمیری که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هائی است که می افشانیم
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش (مهر)است
گر بدانگونه که بایست به بار آید
زندگی را به قشنگترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت
با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری غمخواری
بسپاریم به هم
بسرائیم به آواز بلند
شادی روی تو
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد

P a R y A
11-02-2010, 01:49 AM
سرابم
تشنه ام
به دنبال ابر باران (http://deborah.pardisblog.com/) ساز
در وسعت كویر زندگی
نفس می زنم
تو سبزتر از
باران می آیی
و بی تفاوت از پرپر شدن [/URL]
[URL="http://deborah.mihanblog.com/"]گل یاس (http://deborah.mihanblog.com/) در تاریكی شب
می گذری
و من هنوز
زیر چتر تنهایی (http://axe.sub.ir/)
از
تو
می نویسم .

P a R y A
11-02-2010, 01:50 AM
مثل سیب سرخ قصه ها
عشق را
از میان
دونیمه
می کنیم
نیمه ای از آن برای تو
نیمه دگر برای من
بعد…
نیمه ها هم از میان
دوپاره
می شوند
پاره ای از آن برای روح
پاره دگر برای تن

P a R y A
11-03-2010, 07:55 PM
http://fc08.deviantart.com/fs24/i/2007/358/7/1/The_Long_Road_by_rejectedangel18.jpg

مثل آواری غریبی بر سر من ریخته است
هر چه آتش بود از چشم تر من ریخته است
آسمان من! تماشایی شدی امّا ببین
جرأت پرواز، از بال و پر من ریخته است
سردی پاییز ماند و شاخه های زرد من
در هجوم بادها برگ و بر من ریخته است
چون غروب چشمهای خود تماشایی شدم
خون خورشید است این بر خاور من ریخته است
دیر سالی هست مُردم در کنار یادها
ها! ببین بر جاده ها خاکستر من ریخته است

P a R y A
11-03-2010, 07:55 PM
بوی ملال می وزد از آسمان شهر
زرد است لحن زمزمه ی عاشقان شهر
خالی است از زلال تماشای آفتاب
خالی است از ستاره شب مهربان شهر
ما مانده ایم و پنجره های پریده رنگ
از خون پر است خنده ی رنگین کمان شهر
با سایه ی غریب خودم راه می روم
در کوچه های این همه دور از نشان شهر
ای آفتاب! چشم خودت را به من بده
تاریک مانده بی تو شب شاعران شهر
شب از تمام پنجره ها زوزه می کشد
پیوسته شعله می کشد آه از دهان شهر
خاکستری است هرچه و هرجا که دیده ام
تنگ است تنگ، حوصله ی عاشقان شهر

P a R y A
11-03-2010, 07:56 PM
دلواپس خویشیم در آیینه ی تکرار
بر گرد خود انگار می گردیم چون پَرگار
یک آسمان آیینه می کارم به پای خویش
یک آسمان پرواز شد بر پای من آوار
ای کاش! دستی چشم هایم را ورق می زد
ای کاش! چشمم می شد از صبح و صدا سرشار
گم گشته ام در انزوای خلوتی غمگین
تصویر خاموشیم روی گونه ی دیوار
گم شد تماشایم در این ویرانه، می گردم
دنبال چشمان خودم در کوچه و بازار

P a R y A
11-03-2010, 07:56 PM
دل تنگ من شوق صحرا نداردبه جز کنج عزلت تمنا نداردشبی نیست کز دیده دل را نریزمدریغا! اثر گریه ی ما نداردمرو از کنارم که در شام هستیدلم جز تو ای غم! کسی را نداردبر آن مرغ گریند در موسم گلکه یک نغمه شوق تماشا ندارداز آن می زنم دل به دریای آتشکه از شعله پروانه پروا نداردمن آن غنچه ی شوربختم که در باغبه جز سایه ی خار مأوا نداردحریفان جهان خوش به کام شما بادکه در بزم خوبان دلم جا ندارد

P a R y A
11-03-2010, 07:57 PM
http://fc01.deviantart.com/fs13/i/2007/047/e/2/Couple_by_sulwynphotography.jpg


غروب کوچه را دیری است می گردم به بوی تو
ببین! چون اشک افتادم به پای جستجوی تو
سراپا مست می خواهد مرا چشم سیاه تو
کدامین باده غلغل می خورد، ها! در سبوی تو
دلم در دست یاد توست کمتر ناز کن با من
تمام آرزوی خویش را بستم به موی تو
تو انگاری بهار دیگری در گیسوان داری
نخواهم صبح گلشن، باصفای رنگ و بوی تو
چنان چشم تو در آیینه ی عصمت تماشایی است
که مریم نیز باشد وامدار آبروی تو
بیا بنشین و بنشانم کنار چشمهای خویش
بمان، تا شعرهایم را بخوانم با گلوی تو
تماشایی است با چشم تو رقصیدن، غزل خواندن
تماشایی است از چشم تو گفتن روبروی تو

P a R y A
11-03-2010, 07:58 PM
تا شدم عاشق تو دین و دلم یک جا سوخت

چه کنم دین و دلم بر سر این سودا سوخت

دل دیوانه به دریا زدم از غایت شوق

آه کز آتش شیدایی ما دریا سوخت

عاشقی پیشه مکن ای دل من! در همه عمر

وامق شیفته از دست غم عذرا سوخت

کس نپرسد ز من زار که حالت چون است

زار بر حال دل من، دل من تنها سوخت

خوش تر آن است به نادانی خود خوش باشیم

زآن که امروز هر آن دل که بُوَد دانا سوخت

P a R y A
11-03-2010, 07:58 PM
بر تن خورشید می پیچد به ناز
چادر نیلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه می ماند در این تنگ غروب
از کبود آسمان های روشنی
می گریزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
می چکد از ابرها باران نور
می گشاید دود شب آغوش خویش
زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ها
تیرگی سر می کشد از بام و در
شهر می خوابد به لالای سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
نیمه شب ابری به پهنای سپهر
می رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی کاج پیر
شاعری می ماند و شامی سیاه
دردل تاریک این شب های سرد
ای امید نا امیدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من

P a R y A
11-03-2010, 07:59 PM
دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی
دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی
شکست پشت من از داغ بی تو بودنها
به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی
درون هاله ای از اشک مانده سرگردان
نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی
از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی
نشسته ایم من و دل کـــــنار دلتنگی
دگر پرنده احساس مــن نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی
بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد
بیا که بگذرد این روزگـــــار دلتنگی

P a R y A
11-03-2010, 08:00 PM
مدامم مست میدارد، نسـیم جعد گیسویت
خرابم میكند هردم، فریب چـشم جادویت
اگـر خـواهی كه جاویـدان جهان یكسر بـیارائی
صبا را گـو كه بـردارد زمـانی بـرقـع از رویت
و گـر رسم فـنا خواهی كه از عـالـم بر انـدازی
بر افشان تا فـرو ریزد هـزاران جان ز هر مویت
مـن و بـاد صبا مسكین دو سرگـردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

P a R y A
11-03-2010, 08:00 PM
از راه دوری آمدی
با سایه‌ها خوابیده بودم که تو (http://hoseinnorouzi.com/author-baanoo.aspx) را دیدم
چه زیبا بودی تو
و اشک
چه ناب در چشم‌هایت نشسته بود

باد می‌آمد که نامت در دلم افتاد
و عاشقت شدم
بس‌یار راه بود که باید می‌رفتیم
راه‌ها با من به راه افتادند
تا توان داشتم به تو فکر کردم
و جهان از من عبور می‌کرد


چه بسیار سال‌ها گذشت و ماه‌ها رفت
عاقبت از من گذشتی
و سایه‌ها مُردند
خودم را دیدم که در راه، بی‌تو.
تنها نامی از تو به‌یاد داشتم
شبیه گلی


نامت
تمام گل‌های عالم بود.

P a R y A
11-03-2010, 08:01 PM
http://tasvire-love.persiangig.com/image/((tasvire-love.blogfa.com.jpg





قلب بیقرارم باز هم دلتنگ توست
چشمانم در حسرت دیدار چشمانت تا سحر اشك می بارد
دل بی تابم تمام هوش و حواس خود را برای تو باخته است
تویی كه در تمام زندگی ام حضور داری
تویی كه لحظه به لحظه در رویاهایم با دلت زندگی می كنم
تویی كه دیگر فرمانروای دل عاشقم شدی
تو را دوست دارم بیشتر از جانم بیشتر از زندگی ام
تو را می خواهم و قسم به عشق پاكت تا آخرین لحظه نگاهت خواهم كرد
نمی دانم چگونه عشقم را به تو ، بر زبان بیاورم
تویی كه تمام زندگی و هستی من شدی
تویی كه با نگاه پاك و زیبایت ، دل و قلبم را عاشقانه ربودی
ای خداوند عالم به فریادم برس
ای پروردگار مهربان ، به داد دل عاشقم برس كه جز تو كسی ندارم
چرا اینگونه بیقرارم ؟ چرا اینقدر بی تابم ؟
آیا بیهوده عاشقی می كنم ؟
آیا دل بیچاره ی من حق عاشق شدن ندارد ؟
چرا از عاشقی ، فقط غم آن نصیب من می شود ؟
خدایا جواب این همه سوال را از كجا بیابم ؟
پروردگارا چرا جوابم را نمی دهی ؟
چرا باید اینچنین در غم عشق بسوزم و اشك بریزم ؟
مگر دل بیقرارم چه گناهی كرده ؟
می دانم كه تمام اشكهایم كاری عبث خواهد بود
می دانم كه تا آخرین لحظه عمرم باید بسوزم و آب شوم
می دانم كه دل بی گناهم باید غمی عظیم و طولانی را تحمل كند
می دانم كه تنها چاره ام همان خیال و آرزوهای دست نیافتنی است
من در غم و حسرت عشق تو خواهم سوخت
من در حسرت با تو بودن خواهم مرد
چون سرنوشت اینطور می خواهد و اینطور رقم می زند
در آن لحظاتی كه قلبم از عشق تو می سوزد و آتش می گیرد
باز هم نام تو را بر زبان خواهم آورد
تا آخرین نفس با تو خواهم بود و دل به كسی نخواهم بست
تا آخرین لحظه زندگی خواهم گریست و فریاد خواهم زد
خداوند عشق تو را به من هدیه داد و من هرگز هدیه خداوند را پس نخواهم داد
من هدیه زیبای خداوند را درون قلبم جاودانه خواهم كرد
من عشق تو را تا آخرین نفس خواهم پرستید
شاید روزی پس از مرگم ، برای همیشه در كنار تو بمانم
شاید روزی در جهان پس از مرگ ، فقط و فقط با تو زندگی كنم
شاید بعد از مرگم ، با عطر تن تو و نفسهای گرم و آتشینت عاشقی كنم
شاید بعد از مرگم ، دیگر هرگز غم دوری از تو را حس نكنم
شاید روزی بعد از مرگم ، عاشقانه در كنار تو زندگی كنم
خداوندا تو را قسم می دهم به اشكهای عاشقانه ام
یاریم كن و جوابگوی دل بی كسم باش.http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/2.gif

P a R y A
11-03-2010, 08:01 PM
http://ecard.darkhasti.net/albums/userpics/10006/mano%20tanhaee_copy.jpg



بیا...

همان گونه که هستی بیا دیر مکن...

گیسوان مواجت آشفته

فرق مویت پاشیده.

بیا دلگیر مشو

بیا همان گونه که هستی

بیا دیر مکن

چمن ها را پایمال کرده به سرعت بیا.

اگر چه مروارید های گردنبندت بیفتد و گم شود.

باز بیا و دلگیر مشو

از کشتزارها بیا،

تندتر بیا...

ابرهایی که آسمان را پوشیده است می بینی

در طول رود که در آن دیده می شود.

دسته پرندگان وحشی در پروازند.

بادی که از روی چمن ها می گذرد و هر آن شدت می گیرد باد آن را خاموش خواهد کرد

چه کسی می تواند تردید داشته باشد که به ابروان و مژگانت سرمه نپاشیده ای

زیرا دیدگان طوفانیت از ابرهای بارانی هم سیاه ترند

اگر هنوز حلقه ی گل بافته نشده، چه مانعی دارد؟

اگر زنجیر طلایت هم بسته نشده آن هم بماند

آسمان از ابر آکنده است دیر شده همان گونه که هستی بیا...

بیا فقط بیا...


(بخشی از نامه ی رابیندرانات تاگور به همسرش)

P a R y A
11-03-2010, 08:02 PM
http://www.euphoria-magazine.com/images/stories/photography/love/love-5.jpg




یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

وتنها دل ما دل نیست

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب

دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم

و برای سیاهی ها نور بپاشم

یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم

و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام .

P a R y A
11-03-2010, 08:09 PM
http://img28.picoodle.com/img/img28/8/6/16/f_cccm_d643ed4.jpg




همه ی عمر سفر می کردم

تا به دنبال تن نیمه خود

یابم آن را که دهد بر دل و جان

شادی و شور و شعف

میگشتم من اما نمیدانستم

گیسوان تو در اندیشه ی من

گرم رقصی موزون

پریشان در دست باد زمان

کاشکی پنجه ی من

در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود

شوق بازآمدن سوی تو در دل دارم

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ خیالم تا دور

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

دیده در آینه ی دل تو را می بیند

از سر عشق تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

نه ، از آن پاکتری

در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟

P a R y A
11-03-2010, 08:10 PM
http://www.arteutile.net/art_content/images/BIGBIG_gianni_A4CF62.jpg




گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو؟

شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟

پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟

تقویم چهارفصل دلم را ورق زدن

آن برگهای سبز ِ سرآغاز سال کو ؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو؟

P a R y A
11-03-2010, 08:10 PM
http://www.fotodump.net/images/1262730666.jpg







همه بهارها را صمیمانه به پای تو می ریزم.





خوشحالم که خزان بی احساس زندگیم با احساس زیبای





عشق به تو بهاران شد.





عزیزم میدانم که میدانی دوستت دارم،





پس بمان با من و برای من تا همیشه.





حضور تو هر چند از فاصله ای بس دور





ولی به اندازه نزدیکی.





احساسمان نور امیدی است در کوچه های تاریک زندگیم.





از خداوند می خواهم همیشه سلامت باشی





تا بودن زندگیم را بهانه بخشی.

P a R y A
11-03-2010, 08:11 PM
http://www.fotodump.net/images/1249423313.jpg







از اینکه می توانم همدمت باشم خدا را شكر می گویم



و یا اینكه شریك ماتمت باشم خدا را شكر می گویم



تو خود در چشم من خواندی كه از تنها نشینی سخت بیزارم

همینكه خاكسار مقدمت باشم خدا را شكر می گویم






خدا را شكر می گویم كه در قلبم تو را دارم ، تو را دارم

از اینكه تا ابد بیش و كمت باشم خدا را شكر می گویم





تو میدانی كه من هم مثل تو صد غصه خون جگر دارم



همینكه من خریدار غمت باشم خدا را شكر می گویم






به آن پروردگار واحد و تنها هزاران مرتبه سوگند



از اینكه می توانم همدمت باشم خدا را شكر می گویم








از اینكه می توانم همدمت باشم خدا را شكر می گویم

P a R y A
11-03-2010, 08:17 PM
http://up.iranblog.com/2/1255881582.jpg

ای نازنین مهربان من!

اگر روزی به كنار من آمدی،

سبویی از مهربانی بیاور تا پر كنم گلدان سفالی كوچك تنهاییم را،

و جرعه ای طراوت از شطّ زلال شبنم تا به همراه نسیم شوق سحری،

نوازش كند، ریشه های خشكیده انتظارم را،

و جامی سرشار از نور امید تا در جنگل سر سبز نگاه تو،

از وجودم بروید هزاران شقایق به رنگ عشق،


از شوق با تو بودن

P a R y A
11-03-2010, 08:18 PM
http://speedly.persiangig.com/indyafm/love-picture/love8.jpg






چه زیباست تابش نور عشق تو بر دل

چه گیراست مستی دل از شراب ناب عشق

گفتی که یک دست جام باده و یک دست زلف یار

من گویم که یک دست جان ساده و یک دست قلب یار

دل را چنان به عشق تو بستم که بعد از این

دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

آمدی و با تو آمد مرا شادی و سرور

دیگر چگونه عشق دگر آرزو کنم

دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا

دراین شب تنهایی خویش فراموش کنم

امشب به یاد قلب عاشق و پاک تو

شب را چو روشنی صبح دل انگیز یاد میکنم

چون ستاره درخشان، چون ماه آشنا

امشب دگر به نام، صدا میزنم تو را

نام تو را به هر که رسد، می دهم نشان

آنجا نگاه کن ....

نام تو را به شادی آواز میکنم

امشب ز شوق بودن و بوسیدنت

تا اوج ملکوت عشق پرواز میکنم.

P a R y A
11-03-2010, 08:19 PM
http://www.gifzona.com/i/valentine/054.gif


من به چشمان تو می اندیشم







و به تکرار هزاران دست





که تو را می نوشند





من به چشمان تو می اندیشم





و به شهری که تو را





با همه خوبی هات





به چراغان دروغین شبانش بخشید





و به دستان تو آموخت که تسلیم شوی





من به تکرار تو می اندیشم





و به غمبارترین لحظه ی خویش





که شکستی در من ...http://static.cloob.com//public/images/smiles/16.gif

P a R y A
11-03-2010, 08:21 PM
http://www.irupload.ir/images/crqnb9mnvgu3gxa8kz0n.jpg


روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

P a R y A
11-03-2010, 08:23 PM
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من
نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بهار کم است؟
حیف از این روز که بی عشق شب آمد
ای عشق

mmiladd
11-04-2010, 08:25 PM
دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روح*های ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار می*کنند،
چشم*هایت.

mmiladd
11-04-2010, 08:27 PM
زمستان آمده است.
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.

mmiladd
11-04-2010, 08:28 PM
فاصله ی ساقه تا شکوفه
فاصله ی خیال تو
با من
فریادی است
که با مرگ خاموش می شود

mmiladd
11-04-2010, 08:31 PM
مــانــده نــگـاهـم بــه د ل پـنـجـره
تــر شــده از هـجرت تـو خـاطـره
کوچه پر از حسرت ديوانه گـيست
خــانــه تـهـي از نـفـس زنـدگـيست
بـي تـو دلـم نـيمه شـبي سوي دشت
پـر زد و آواره شـد و بــر نگـشت
لـــذت بــيـداري يــلـدا تـــويـي
تــازه تــريـن رکــن تــمـنـا تــويـي
چــشــم تــو آغــاز پـــريــشـانـي ام
هــجــرت تـــو عــلــت ويــرانـي ام

mmiladd
11-04-2010, 08:40 PM
روزگار هرگز نفهمید
که عاشق شکست خورده
بهترین برنده ست،
هم عشق را برده
و هم غم عشق را..

mmiladd
11-04-2010, 08:41 PM
دوباره برف جای پا های مرا پوشاند

راستی

آیا برف شهر احساس تو نیز



اینگونه رد پای مرا خواهد پوشاند؟

mmiladd
11-04-2010, 08:42 PM
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صدندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم

mmiladd
11-04-2010, 08:43 PM
حال که رسوا شده ام می روی






واله و شیدا شده ام می روی






حال که غیراز توندارم کسی






زین همه تنهاشده ام می روی






حال که چون پیکرسوزان شمع






شعله سراپاشده ام می روی






حال که همراه خراباتیان






همدم صبحها شده ام می روی






حال که در واده عشق وجنون






واقع عذرا شده ام می روی






حال که در بهر تماشای تو






غرق تمنا شده ام میروی


__________________

mmiladd
11-04-2010, 08:45 PM
ببخش اگه صدای من به گوش تو نمی رسه
ببخش اگه دلم برات عمریه که دلواپسه

ببخش که از نگاه تو نگاه من بی خبره
ببخش که سرنوشت تو با عشق من همسفره
__________________

mmiladd
11-04-2010, 08:46 PM
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟