ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : •●♥ دل نوشته های یک عاشق شکست خورده ♥●•



صفحه ها : [1] 2

R A H A
10-23-2011, 01:52 AM
هرگز ، هرگز عشقم را به باد ندادم

هرگز حس غريب با تو نفس كشيدن را بر ديوار تنهاي اتاقم قاب نكردم

من عاشق بودم اين يك حقيقت بود

حقيقت هميشه مصلوب است

من عاشق بودم


اين يك راز بود

R A H A
10-23-2011, 01:52 AM
سکوتم را به باران هدیه کردم

تمام زندگی را گریه کردم

نبودی در فراق شانه هایت

به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

کنار آشیانه تو آشیانه می کنم

فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم

کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست

حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست

در خانه ی احساس اگر زمزمه ای است

آن زمزمه از توست که در جان دل ما ست

من قایق آواره ی دریای تو هستم

خوب است بدانی که دلم عاشق دریا ست

در حسرت دیدار تو می سوزم و امٌا

این دست خودم نیست به حق روی تو زیباست

R A H A
10-23-2011, 01:54 AM
امشب دوباره دلم بی صدا شکست

امشب دلم باز بی صدا شکست

امشب دوباره دلم بی صدا شکست

با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست

تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو

پرواز کرد و چون مرغی رها شکست

یک عمر من شکستم و با درد ساختم

اما کسی نگفت چرا بینوا شکست

ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه

کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند

اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست

باز به داد دلم رسی........ای کاش

امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

R A H A
10-23-2011, 01:54 AM
آموخته ام که وقتي عاشقم ، عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود.

آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .

آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم .

آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان .

آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا شاد کردي »

آموخته ام که گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از درست بودن است .

آموخته ام که مهم بودن خوبست ولي خوب بودن مهمتر است .

آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت

آموخته ام که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم .

آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به «دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم .

اموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي

فهميدنش.

آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.

آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ، پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم .

آموخته ام که چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد.

آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ، انتظار لبخندي از سوي ما دارد.

آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد .

آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد.

آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست .

آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن .

و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست .

و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ، صداقت وبلند نظري خصلت انسانهاي انسان است.

R A H A
10-23-2011, 01:56 AM
★ღ☆ دل شکسته ام★ღ☆








بوسه ای که به دیگری میدهی به گوش من خواهد رسید زیرا غارهای عمیق کلمات تو را به جانب من پژواک میدهند .غبار کوره راهها، بوی گامهای تو را نگاه میدارد . من آنهارا دنبال میکنم ،حس میکنم...

ابرها رنگ میزنند ،شکل خواهند گرفت،به سان او که بدان عشق میورزی. من با رقص ابرها آشِنام صدای آنها را میفهمم .....آنها ا زشرمساری آب میشوند و تو میپنداری ابرها برای تو عصری شاعرانه آفریدند ... نه آنها به حال من میگریند


تو باید نهان کنی بوسیدن او را در روده های خاک و آنگاه که صورت او را بالا میگیری صورت مرا خواهی دید، خیس اشکها ....

خدا روا نمیداند آفتاب را برای حیات تو ،آنگاه که با من گام برنداری ،خدا شادی را برای تو نمیخواهد اگر که من نلرزم در آبهای نگاه تو، او میخواهد که تو باشی در کنار گیسوان گرد آمده ی من،

و نام من از زبان تو در قطره ها فرو ببارد،هر چند ازنام دیگری سخن گفته باشی ، من خود را در گلوی تو میخکوب خواهم کرد، تا آنگاه که دل نگران شوی ،کین بورزی،آواز خوانی وفغان کنی

فقط از برای من باشد

گفتی میخواهمت تا بمیرم لیک نیستی و باد مرا لمس میکند و برف مرا می پوشاندو از غروب خون میبارد و آسمان نیز با خود هیاهو آورده است او نیز میغرد،میدانم که دیگر حتی صدای آسمان را هم نمیشنوی!!!!!!!!!

اگر که تو بِرَوی از کنار من، دیگر چه چیز همانند گودی دستانت پذیرای اشکهای من خواهد شد. میگریم تا استخوان هایم از هم بپاشد و غبارش به روی صورت تو....و آن عشق کذایی.... افشان شود و من باز چشم به راهم تا تو را بیابم

R A H A
10-23-2011, 01:56 AM
تازه از را رسیده بودم
پر از غربت سالهایی که با خویش زمزمه می کردم
پر از خستگی هایی که بر دوش می کشیدم
آسمان صاف و بی نهایت بود
و چشمان خسته من پر از حس دلواپسی
جاده ها پر از حس همیشگی
و من خسته تر از آن که انتظاری تازه را تاب بیاورم
درامتداد جاده گام بر می داشتم
طنین گامهای سنگینم
دلواپسی های جاده را تشدید می کرد
به خود نهیب می زدم که شاید این همه انتظار مقصدی باشد
اما هیچ چیز نبود تا این همه انتظار را نوید دهد
گونه های آسمان پر از سرخی شعرم بود
و جاده ها پر از فریاد خاموشی که مرا می آزارد
باید می رفتم
به پایان این همه انتظار می رسیدم...
تازه از راه رسیده ام
با کوله باری از عشق
به دور دست ها می نگرم...
هنوز هم باید رفت...

R A H A
10-23-2011, 01:58 AM
خدا جون وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!! سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون... ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



مرگ آن نيست که در قبر سياه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ي خاطره ها محو شوم




وفاي شمع را نازم که بعد از سوختن ... به صد خاکستري در دامن پروانه مي ريزد ... نه چون انسان که بعد از رفتن همدم ... گل عشقش درون دامن بيگانه مي ريزد




عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.

R A H A
10-23-2011, 02:03 AM
یه لحظه چشماتو ببند
شاید منو یادت بیاد

همونکه بهش گفتی یه روز
جای تو هیچکس نمیاد

R A H A
10-23-2011, 02:16 AM
مـــــن عــــــشـق را يـــــاد نـــــگرفتــــــم کـــه فــــرامــــوشش کنــــم
اگــــرچــــه شــــايد بــــاد بــــرگهــــايـــم را تـــــکان دهــــد
ولي ريشــــه ام در خــــاک محکــــم و ايسـتاســــت
مــــن عــــشق را از درخــــت آمــــوختــــه ام!

R A H A
10-23-2011, 02:16 AM
تنها

غمگین

نشسته با ماه

در خلوت ساکت شبانگاه

اشکی به رخم دوید ناگاه

روی تو شکفت در سرشکم

دیدم که هنوز عاشقم آه

R A H A
10-23-2011, 02:19 AM
همه چيز از جايی شروع شد

که گفتی دوستم داری

گاهی برای يک عمر بلاتکليفی

بهانه ای کافيست

...

http://pic.azardl.com/images/01648578955142418189.jpg

R A H A
10-23-2011, 02:19 AM
http://pic.azardl.com/images/50511298300542225455.jpg


دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه

حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه

دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم

بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم

دست من نيست...دست من نيست

يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم

اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم

يه روزاي ابر تيره منو ميبره از اينجا

مي بره اونوره ديروز گم مي شم اون دور دورا

مي دونم گاهي بلور قلبتو مي شکنه حرفام

صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگي هام

با گذشت به من نگاه کن تو که مي بيني چه تنهام

رو نگردون از من اي خوب اگه بدترين دنيام

وقتي که دور مي شم از تو اي هواي مهربوني

غمو تو چشات مي بينم اما اي کاش که بدوني

من گمشده.....من بد....با همه سرگشتگي هام

تو را از هميشه بيشتر

بيشتر از هميشه مي خوام

R A H A
10-23-2011, 02:22 AM
اگر به خانه*ی من آمدی برایم مداد بیاور

مداد سیاه

می*خواهم روی چهره*ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مدادپاک کن بده برای محو لب*ها

نمی*خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

شخم بزنم وجودم را ... بدون این*ها راحت*تر به بهشت می*روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی*واسطه کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می*خواهم ... بدوزمش ... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود، می*خواهم هر روز اندیشه* هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزم!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان*هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می*دانی که؟ باید واقع*بین بود !

صداخفه *کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می*خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می*زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می*خواهم

برای وقتی که ...... به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می*کنند، به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می*فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می*دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:


من یک انسانم

R A H A
10-23-2011, 02:22 AM
ای ستاره ،ای ستاره ی غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم ،
پس چرا به دادما نمی رسد؟
ما صدایی گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد ؟

R A H A
10-23-2011, 02:22 AM
کی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو
خواب و خیال عشق و دید
کی بود که واسه تو از همه دنیا دل برید
نگو کی بود کجایی بود
اون که برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اون که دلش رو ساده
به پای تو گذاشت
اون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند
اون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بود

R A H A
10-23-2011, 02:22 AM
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟

R A H A
10-23-2011, 02:23 AM
ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم
تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند
و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد
گر چه خیلی دیر است اما
هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم
که از ان به اسمان ها پیوستی
و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و
باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم

R A H A
10-23-2011, 02:24 AM
ديوانـ ـ ــه كسـ ـ ــي اسـ ـت
كه معشـ ـ ــوق را
در مجـ ـ ــاورت
آغـ ـ ــــوش ديگـ ـ ــري
ببينـ ـ ــد و بـ ـ ــاز برايـ ـش
بنويسـ ـ ــد !
مـ ـن اگـ ـر
ديوانـ* ـ ــه نبـ ـ ــودم ،
اينجـ ـ ــا نبـ ـ ــودم !
ميـ ـان ايـ ـن همـ ـ ـه
دل سـ ـ ــنگ ...
مثـ ـ ــل تـ ـ ــو ...!

R A H A
10-23-2011, 02:25 AM
آنروز ..

تازه فهمیدم ..

در چه بلندایی آشیانه داشتم...

وقتی از چشمهایت افتادم...

هنوز دست و پای دلم درد می کند ..

چقدر شکستن سخت است ...

وقتی تو داری نگاه می کنی

R A H A
10-23-2011, 02:32 AM
آنروز ..

تازه فهمیدم ..

در چه بلندایی آشیانه داشتم...

وقتی از چشمهایت افتادم...

هنوز دست و پای دلم درد می کند ..

چقدر شکستن سخت است ...

وقتی تو داری نگاه می کنی

R A H A
10-23-2011, 02:32 AM
هنوز زنده ام و هنوز نفس میکشم..

دلم می تپه...

هنوز دروازه های انتظار را هر روز هر لحظه نگاه می کنم..

شاید از تو خبری بیاد..

هنوز چه باور کنی یا نه...

پنجره ی پلک هام باز می شه مگر از هوای دیدنت یا بودنت حسی در این اتاق تنهایی نوبشه..

نمی دونی چقدر سخته انتظار..

و از انتظار سخت تر...

اثبات اینکه منتظر هستی..

شاید قشنگی عاشق بودن به همینه..

هر دم ناز کشیدن و هر دم اثبات وجود خودت برای دیگری...

دلتنگ تو هستم..

کاش....

R A H A
10-23-2011, 02:33 AM
چقدر سخت است

سخت ترین روزهای عمرت باشد

دیوانه شده باشی

از دیوانگی بزنی زیر خنده

همه فکر کنند چقدر خوشحالی!

و اشک هایت را فقط تاریکی ببیند

و آبی که صورتت را می شوید

و خدایت

R A H A
10-23-2011, 02:33 AM
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟

هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز

از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟

گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟

دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی

از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟

عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من

عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی

R A H A
10-23-2011, 02:34 AM
خداوندا!
تو ميداني كه من دلواپس فرداي خود هستم مبادا گم كنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم كنم اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پر
ميكند فرياد: خداوندا مرا مگذار تنها،
لحظه اي حتي
...

R A H A
10-23-2011, 02:36 AM
کلاس عشق ما دفتر ندارد
شراب عاشقی ساغر ندارد
بدو گفتم که مجنون تو هستم
هنوز آن بی وفا باور ندارد...

R A H A
10-23-2011, 02:36 AM
دست هايم به آرزوهايم نمی رسند

آرزوهايم بسيار دورند

ولی درخت سبز صبرم می گويد

اميدی هست ، خدايی هست

اين بار برای رسيدن به آرزوهايم

يک صندلی زير پايم می گذارم

شايد اين بار

دستم به آرزوهايم برسد

R A H A
10-23-2011, 02:43 AM
به خاطر تو

من همیشه با همه غریبه ام تو کمتر از غریبه ای مرا حساب می کنی

و کاش

گفته بودی از همان نگاه اولت که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی

R A H A
10-23-2011, 02:46 AM
از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میكنم و آرزو میكنم كه كاش

برای یك لحظه فقط یك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، میخواهم
سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه كم نشوم . تو مرا
به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه
تلاش كن اگر طاقت اشكهایم را نداری . در راه عشقی پاك تر و صادقانه تر،
زیرا كه من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را كه از هم
جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی
آسمان خوشبختی ها روانه كردم چه شبها كه تا سحر به یادت با
گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس
كشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...

مرا دریاب كه دیوانه وار دوستت دارم

R A H A
10-23-2011, 02:46 AM
مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیست !!

شــاید

ارزویی زیبـــاتر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ...

R A H A
10-23-2011, 02:48 AM
آن هنگام كه بدانم قلبم را عشق ديگري گرما ميبخشد

با انكه دوستت دارم تركت خواهم كرد

بعد قلبمم را لگد كوب خواهم كرد

زيرا هرگز نمي خواستم كسي جز تو مالك ان باشد

R A H A
10-23-2011, 02:48 AM
دلهره نبودنت
در خرمن احساسم
چون پرنده ای گستاخ
هجوم می اورد
واین درحالی است که من
دراین مجادله یکطرفه
مترسکی بیش نیستم

R A H A
10-23-2011, 09:17 PM
آن هنگام كه بدانم قلبم را عشق ديگري گرما ميبخشد

با انكه دوستت دارم تركت خواهم كرد

بعد قلبمم را لگد كوب خواهم كرد

زيرا هرگز نمي خواستم كسي جز تو مالك ان باشد

R A H A
10-23-2011, 09:20 PM
حالا که قرار است از دست برویم !















دل به هم دادنمان را ...







بیا قصه ای کنیم !....







پر از جراحت های کاری عاشقانه ..!






یا آبی که از سرمان می گذرد را ..







قایق نسازیم و !...







دلی را که دارد از راه به در می شود..






مرشد نباشیم !





بیا...

R A H A
10-23-2011, 09:20 PM
ما بدهکاریم

به یکدیگر

و به تمام دوستت دارم*های نا گفته ای

که پشت دیوار غرورمان ماندند

و ما آنها را بلعیدیم

تا نشان بدهیم منطقی* هستیم...

حالا ما مانده ایم

و این همه بدهی

و این همه دوست داشتن*های فروخورده

و دو جفت قلب و احساس زخمی

و یک جفت غرور سالم اما مخّرب

R A H A
10-23-2011, 09:27 PM
بگذار صادقانه بگويم

...که چشمهايت، تمامی گرمی دنيا بود!

که خاکسترم کرد...نگاهت.

و...صدايت،

که از دورترين شهرهای ترانه ميآمد

و سرود پاک دريا بود....

که چشمهايت،

زلال عاطفه ريخت بر خواکسار خشک نگاهم.

که روزهايم.....

هنوز.....

رنگ چشم تواند.

R A H A
10-23-2011, 09:27 PM
امشب...





میان فضای خالی دلم...




رو به پنجره ای بسته...






بی هوا هوایت را كردم...






هوای با تو بودن...






هوای روزهای خوب...






هوای آفتاب...






هر چند كه هوای این اتاق مدت هاست پاییزی است...






هوای اینجا نم دارد...

و خاكش نمناك...



هوای اینجا پر از بوی تازه باز نیامدن است...

R A H A
10-23-2011, 09:30 PM
ازپس شیشه عینک استاد

سرزنش بار به من مینگرد

باز در چهره من می خواند

که چه ها بر دل من می گذرد

می کند مطلب خود را دنبال

بچه ها عشق گناه است گناه

وای اگر بر دل نوخواسته ای

شکر عشق بتازد بیگاه




مینشینم همه ساعت خاموش

با دل خویشتنم دنیایی است

ساکتم گرچه به ظاهرا

در دلم با غم تو دنیایی است



مبصر چو امروز اسمم را خواند

بی خبر داد کشیدم غائب

رفقایم همگی خندیدند

که جنون گشته به طفلک غائب

بچه ها هیچ نمی دانستند

که من اینجام و دلم جای دگر

دل آنها پس درس استاد و است کتاب

دل من در پس سودای دگر



من به یاد تو و آن خاطره ها

یاد آن دوره که بگذشت چو باد

باز از چهره من می خواند

از پس شیشه عینک استاد

ولی آیا چه کسی در دل من

نقش زیبای تو را پاک می کند




درس من ....

دانش من.....

استادم...

R A H A
10-23-2011, 09:31 PM
من صبورم اما،

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
...
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما،

این بغض گران صبر نمی داند چیست

R A H A
10-23-2011, 09:31 PM
درد تنهایی زده مهر خموشی بر لبم
ورنه در کنج قفس من هم فغانی داشتم
چشمه اشکم زداغ هجر گل خشکیده است
ورنه من هم همچو شمع اشک روانی داشتم

R A H A
10-23-2011, 09:32 PM
خود را شبي در آيينه ديدم، دلم گرفت
از فکر اين که قد نکشيدم، دلم گرفت

از فکر اين که بال و پري داشتم، ولي
بالاتر از خودم نپريدم، دلم گرفت

از اين که با تمام ِ پس انداز عمر ِ خود
حتي ستاره اي نخريدم، دلم گرفت

R A H A
10-23-2011, 09:35 PM
خیالت راحت...!

دیگر اشکی نیست

تا به بالینت بریزد

و احساس را شکوفا کند!

تنها بغضی ست

که با فرو خوردنش...

حسرت در چشمانم می تازد...!

R A H A
10-23-2011, 09:35 PM
دفــتر شعر به کنجی شد و آخر چه سود؟
جـز همین دفتر من ، کس بدلم یار نبود


می گـشایم به دگر باره دل دفــتر را
تا گــشاید دل ء افسرده و غمگین مرا

وتو ای دفترء شـعری که بدل هـمرازی
تو فقط با دل ء افسرده ء من می سازی

زندگانی همه غـــمهای مرا دامن زد
رنگء افـسردگی و غـم بدل و بر تن زد

سـینه آرامگهی شد ز همه عشق و امید
وه که عالم به کجا پایء منء خـسته کـشید

در شب ء غـــمزده ، بیدارم و همراه نـسیم
اشک بر دیده وآ لوده به غــمهای عظـیم

روح من بال گــشود و پی ء گمگشته خویش
رفـته هر سو، به تنء خـسته وبا،قــلب پریش

عاقــبت دید که او رفته وغمها باقی ست
آنکه برما همه کــس بود، دگر اینجا نیــست!!

بعد او ، رود ء غـــم ء ســینه بدریا پیوســت
وه که کـــوتاه شــد از دامن ا ، ‌ما را دســت

آن ســفر کرده چه دوراست وچه دسـتم کـوتاه
باز تنـــها شده ا م با غم و با غصــه و آه

بعد او خــانهء دل ، گشته ، چو ویرانه سرا
خـــود ندانــم به کجا میرود این دل! بخــدا!!!

خــسته ام بسکه بدل گفته ام از او بگـــذر
گـــریه ها کـــرده بـه غــم گفــــت

(( بین مـــرگ مــــرا *)):

R A H A
10-23-2011, 09:36 PM
ببینم!!اونکه واسش میمردی کو؟! بگو کو، کجاس عزیزت دِ بگو؟!
تو کویری یا تو دریای جنوب
بگو اون کجا رهات کرده بگو؟
کو کجاس عزیز تو، ماه شبات؟ ساده ای، دیگه کنارت نمیاد
اونیکه تا تب میکرد، میمیردی تو
تو رو دوست نداره،دیگه نمیخواد
بگو کو عروس قصرِ قصه هات؟ اونیکه اشک و نشوندِه تو چشات
اونیکه میگفت میمونه، حالا کو؟!
دیدی باز بازی رو باختی، شدی مات!!!

R A H A
10-23-2011, 09:36 PM
درگرگ وميش چشمهاي تو*
*نبض شكسته من موج ميزند*
*باري اگر هنوز به مسلخنرفته ام....اما*
*ازالتهاي عشق تو*
*ديري است با آتش آشنام*
*مرا رهانكن*
*كه شكستن گناه نيست*
*درمكتبي كه توآموزگار عاطفه ايي*
*صاحب گناهكسي است كه با يك بهانه اي*
*رفتن بهانه كرد*
*حتي به التماس عشق بهايي ندادورفت*
*تنها به آبروي عشق*
*به من يك نگاه كن*
*قلبم گرفته وبغضم شكستهاست...*
*آيا هنوز... نگاهم نميكني؟؟؟!!!*

R A H A
10-23-2011, 09:36 PM
گاهی دلم برای دلت تنگ میشود*
* چشمان من به اشک تو دلتنگ میشود*
* روزی اگر صدای تو در گوش من نبوددنیا به خاطرت پر آهنگ می شود

R A H A
10-23-2011, 09:36 PM
رفتن تو براي دلم چه غريب بود

اينکه دگر مرا دوست نداشتي عجيب بود

تو که پيوند داده بودي دل مرا با عشق

چشم هايت براي درد دلم چون طبيب بود

تو که با نگاه هاي من حرف مي زدي

باورم نمي شود که نگاهت فريب بود

اولش شرم از تماشاي من داشتي جنس و رنگ نگاهت نجيب بود

رفتي و با غمت ماندم و رودي از اشک

چشم من ديگر از ديدنت بي نصيب بود

باورم نمي شود من تو را با کسي ديدم آنروز

آه خداي من چه کنم او رقيب بود

چشم هاي زارو حال بيمارم از نديدنت

مثل فصل خزان يک درخت سيب بود

مي پذيرم کسي ديگري را تو مي خواهي

قهر تو چون کشیدن دلم به صلیب بود

R A H A
10-23-2011, 09:37 PM
مثل خارم رو زمین توی صحرا تو مثل بارون تندی داری سبزم میکنی
اگه تنهام رو زمین توی شبها تو مثل ماه بزرگی که نگاهم میکنی
توی شنزارای خالی اگه بارون نگیره نمی مونه خار تنها توی خشکی میمیره
چی بگم من تکو تنها وقتی تاریکی میاد توی تاریکی میترسم اگه مهتاب بمیره

R A H A
10-23-2011, 09:37 PM
سردي وجودت را با پاييزغم من دور ريز،به شانه هايم تکيه کن بگذار نغمه سبز بهار را در گوشهايت زمزمه کنم
مي دانم مي دانم که از پاييز بيزاري امِّا من پاييز نيستم که آرزوهايت را به تاراج برم
با من از درد هايت سخن بگو مي خواهم تورا بفهمم .مي خواهم تو شوم تا ديگر فراموشم نکني.

R A H A
10-23-2011, 09:37 PM
گفتي : آسمان به وسعت عشق من و تو نيست

گفتي : كهكشان در برابر عشق من ستاره است

گفتم : بگذار ستاره ات برايم لالايي بخواند

گفتي : نمي خواهم پلك هايت بسته شود، دلم براي نگاهت تنگ ميشود

گفتم : بگذار چشمهاي تو را نقاشي كنم

گفتي : شبنم حسادت آتش به وجودم ميزند

گفتم : پس بگذار براي عهدت از آسمان ستاره بچينم

گفتي : شايد بخواهم براي ستاره شدن به آسمان سفر كنم

گلدان دلم لرزيد و گفتم : من از سفر مي هراسم

تو گفتي : كوله بارم پر از ياد توست فقط برايم دعا كن

( و من هنوز نا باورانه به رفتن تو مي انديشم)

R A H A
10-23-2011, 09:37 PM
تو را هیچگاه نمیتوانم از زندگی ام پاک کنم!

چون تو پاکی

میتوانم تو را خط خطی کنم

که انوقت در زندان خط هایم برای همیشه

ماندگار میشوی............

وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ میکنم.

R A H A
10-23-2011, 09:38 PM
من میروم...


یاد دارم هر زمان که با دوریت یارای پیکارم نبود


چشمها می بستم


در خیالم با دو بال خویشتن


سوی تو پر میزدم


اوج پرواز خیالم بی افق بود


مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود


کاش می دانستی


چشم من از باز بودن خسته است


کاش می دانستی


من به چشم بسته از آن آسمانها میگذشتم


تا بدان جا رسیدم


کز خودم چیزی نبود


هرچه هم بود از تو بود


در من این حال غریب لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت


روز ها و هفته ها و ماه ها


راستی انگار


وقت و لحظه معنی خود را نداشت


در من امید نگاه عاشقانه اوج میافت


آه اما در خیال خام خود بودم...


و نمیدانستم


دست تقدیر برایم چه نوشت!


قبل از آن که صید صیاد شوم او صید شد


و از آن روز دگر


غصه آن عشق نافرجام در من مانده است


و از آن لحظه فقط


اشکها یار وفادار منند


درک من از عشق این شد




که اگر


خاطرت با رفتنم آسوده است من میروم...

R A H A
10-23-2011, 09:38 PM
باغبانی پیرم



که بغیر از گلها، از همه دلگیرم



کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است



عده ای بی خبرند

عده ای کور و کرند

عده ای هم پکرند

دلم از این همه بد می گیرد

و چه خوب! آدمی می میرد

R A H A
10-23-2011, 09:39 PM
شاد از مرگ دلی ناشاد کردی خویش را

با خرابیـــــــهای من آباد کردی خویش را

.

رفتنت شیرین من ! چندان برایم تلخ نیســـت

من چه غم دارم ، تو بی فرهاد کردی خویش را



در حراج عشـــــــق کالایــت، بی بازار ماند

گر چه در هر کوچه ایی فریاد کردی خویش را



درد چشمم سالها از مردمان پوشیده شد

اشک زندانی ! چرا ؟ آزاد کردی خویش را



ای بــــــنای آرزو نامــطمئن می بینــــــمت

چون که از آغاز کج بنیان نهادی خویش را

R A H A
10-23-2011, 09:39 PM
نمیشه دل به هر کس داد... نمیشه از نفس افتاد


پرنده با پر بسته نمیشه از قفس آزاد


نمیشه شب به شب خوابید فقط کابوس وحشت دید


نمیشه در سکوت خود صدای گریه رو نشید


نمیشه غرق در غم بود ولی از گریه رو گردوند


نمیشه تا ته آواز فقط از ترس فردا خوند


گلوی ساز دلتنگی پر از فریاد خاموشه


دوباره سر بده هق هق بذار دست صدا روشه


نمیشه دل به هرکس داد... نمیشه دل به هرکس بست


نمیشه رفت و راهی شد رسید اما به یک بن بست


چه رسم ناهماهنگی, همیشه رسم تقدیره


نمیشه بود و عاشق بود واسه عاشق شدن دیره

R A H A
10-23-2011, 09:41 PM
تن داده ام در این نبرد از پا بیفتم

حتی اگر از چشم خیلی ها بیفتم

دیگر نمی خواهم برای با تو بودن

چون بختکی بر جان این دنیا بیفتم

وقتی نمی فهمد کسی گنجشک ها را

زخمی بزن بر بالهایم تا بیفتم

تا سرنوشت ماه در دستان برکه ست

هی می پلنگم تا از این بالا بیفتم

ترسی نخواهم داشت از بازی تقدیر

از اینکه روزی امتحانم را بیفتم

اصلا چه فرقی میکند وقتی نباشی

بر روی پاهایم بمانم یا بیفتم

R A H A
10-23-2011, 09:42 PM
اي ابرهاي سر زده باراني ام هنوز

درگیروداراين شب طولاني ام هنوز

عمري گذشته است ولي جغدهاي كور

عادت نكرداند به ويراني ام هنوز

داري مرا به كام خودم تلخ مي كني...

در دست هاي سرد تو فنجاني ام هنوز

تقصير من كه نيست اگر چشم هاي تو

مرداد ماهي اند و زمستا ني ام هنوز

تا چرخ سرنوشت بچرخد به ميل من

چشم انتظار معجزه اي آني ام هنوز

بگذار پر شود همه جا از سكوت من

قابل به گفتگو كه نمي داني ام هنوز

R A H A
10-23-2011, 09:42 PM
هیچ کس در دنیا با من نبود

هیچ کس مانند من نبود

هیچ کس دردی از دردم برنداشت

بلکه دردی بر دردم گذاشت

هیچ کس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچ کس معنای آزادی نگفت

هیچ کس آن یار دل خواه من نشود

هیچ کس مسافر وهمراهم نشد...

R A H A
10-23-2011, 09:42 PM
سازی خواهم ساخت

از جنس درد!

سیمهای آن را

از جنس فریادهایم

کوک می کنم آن را

با ریتم گریه هایم

نت موسیقی را

می نویسم با خونم

نت به نت سوز

را حس خواهید کرد

هر صفحه از نت را

می نویسم

ترانه ای از

ثانیه به ثانیه زندگی ام

من اکو ترانه را

با صدای ضربان قلبم

جلوه خواهم داد

من خواهم گفت

رفتنم را

با همان ساز مبتدی

ترانه ای خواهم ساخت

ماندگار

تا ببینید چه کشیده ام

نت های موسیقی را می نویسم

و می دهم به موسیقی دانان

بنوازند

تا درک کنید سوز زندگیم را !

نتی خواهم نوشت

تا بدانید تنهاترینم

R A H A
10-23-2011, 09:43 PM
زندگیم پر است از رویا های تو ...
که شبانگاه دلخوشیم اقامه بر آنها است...
این گفتن ها و نوشتنها همه و همه بیان دلسپردگی ٬
چه میگویم سر سپردگی من است...
تو که نذر دلم را می دانی...
تو که آبی چشمانم را خیسی گونه هایم را بارها دیده ای ...
چشمانم را خوانده ای آنگاه که دلم هوای تو را دارد ...
دیوانگی هایم را دیده ای زمانی که سودا زده ی چشمان
مست تو می شوم...
آخ چقدر دلم تنگ است!!!

R A H A
10-23-2011, 09:43 PM
برگ از درخت می افتد بی آنکه من و تو

بدانیم شاید در همین حوالی جایی میان

فاصله همین رها شدن و افتادن دلی لرزیده است......

برگ زیر پای عابرانی که گویا خسته اند

از این همه رها شدن و افتادن می شکند

بی آنکه من و تو بدانیم شاید در پس این

همه بی خیالی نگاهی به نگاهی گره خورده است

و چیزی به نام مهر زاده شده است..

و این است معجزه عشق...

R A H A
10-23-2011, 09:43 PM
كم مگیر، ای آسمان! سیمرغ ِ آمین ِ مرا
گوش كن بسیاریِ گنجشكِ نفرین مرا

در سكوت محض می‌افتد كلاهِ جبرئیل
گر ببیند ارتفاع ِ بامِ پرچین مرا

می‌تكاند باد و بر دوشش تبرّك می‌برد
گرد و خاكِ چادر ِ معصوم و پُرچین مرا

ماه را شاهد گرفتم تا ببیند هر سحر
دست ردّ آینه بر آهِ مسكین مرا

بعد از این دیگر نمی‌بیند به خود سجاده‌ای
ظهر ِ توحید تو را، یا صبح ِ یاسین مرا

شب مرا در خاك كن تا خاك در خواب خوش است
تا نفهمد خاك هم هنگام ِ تدفین مرا

*

تا كدامین صبح قدرتمند شاید وا كند
در طلوع خویشتن چشمانِ سنگین مرا

R A H A
10-23-2011, 09:44 PM
دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست،
ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند....

R A H A
10-23-2011, 09:44 PM
رفتی دلم شکستی این دل شکسته بهتر

پوسیده رشته عشق از هم گسسته بهتر

من انتقام دل را هرگز نگیرم از تو

این رفته راه نا حق در خون نشسته بهتر

در بزم باده نوشان ای غافل از دل من

بستی دو چشم و گفتم میخا نه بسته بهتر

چون لاله های خونین ریزد سرشکم امشب

بر گور عشق دیرین گل د سته د سته بهتر

آینه ایست گویا این چهره غمینم

تا راز دل ندانی در هم شکسته بهتر

فرسوده بند الفت به صد گره نیرزد


پیمان سست و بی جا ای گل نبسته بهتر



تقد یم به همه عاشقان حقیقت پیشه

R A H A
10-23-2011, 10:16 PM
بگویید که بر گورم بنویسند

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربان بود ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب و جوش بود

ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد و خلاصه بنویسید:
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن

R A H A
10-23-2011, 10:16 PM
کاش میشد سرزمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش میشد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش میشد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش میشد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

R A H A
10-23-2011, 10:17 PM
ای وای از دل ..

از این دل دیونه ..

ای وای چه کردی بر این دل دیونه ..

قبلا از چشمام چیزی به نام اشک نمیشناخت که الان میشناسه..

قبلا دلم اینجوری برای کسی بیتابی نمیکرد که الان میکنه ..

قبلا چیزی به نام دلتنگی نمیشناخت که الان بد میشناسه ..

قبلا چیزی مینام انتظار نمیشناخت الان میشناسه ..

ای وای از این دل ..

از این دل دیونه..

ای خدا کار بکن ..

حلال همه مشکلات خودتی ..

ای خدا چاره ای کن ..

ای خدا حالم بده کاری بکن ..

R A H A
10-23-2011, 10:21 PM
عشق را تن پوش جانم میکنی

چتری از گل سایه بانم میکنی

ای صدای عشق در جان و تنم

آن سکوت ساکت و تنها منم

من پراز اندون چشمان توام

آشنای دل پریشان توام

آتش عشق تو در جان من است

عاشقی معنای ایمان من است

کی به ارامی صدایم میکنی

از غم دوری رهایم میکنی

ای که از عشق و صداقت نوبری

کی مرا با خود از اینجا میبری ؟!!

R A H A
10-23-2011, 10:21 PM
عشق يعني تا ابد آبي شدن
عشق يعني لحظه اي باراني و
لحظه اي شفاف و مهتابي شدن
عشق يعني لذت يك آرزو
عشق يعني يك بلاي ماندگار
عشق يعني هديه اي از آسمان
عشق يعني يك صفاي سازگار
عشق يعني با وجود زندگي دور از آداب مردم زيستن
عشق يعني لحظه اي خنديدن و
سال ها اشك ندامت ريختن
عشق يعني زنگ تكرار نگاه
عشق يعني لحظه اي زيبا شدن
عشق يعني قطره بودن سوختن
عشق يعني راهي دريا شدن
هر چه هست اين عشق صد ها قلب صاف
با حضورش ‌آبي و بي كينه است
عشق يعني سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره آينه است
تو گل گلدان قلب من شدي
عشق شد يك برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها مي دهد
ميوه هاي عاطفه چشمان تو
چشمهايم باز باراني شدند
قلبم اما گشت درياي ز عشق
دل گذشت از كوچه هاي خاطره
روح شد مضمون و معنايي ز عشق
بايد از آرامش دل ها گذشت
شادمان چون لحظه ديدار شد
بهترين تسكين دل اين جمله است
بايد از پيوند تو سرشار شد

R A H A
10-23-2011, 10:23 PM
http://pic.azardl.com/images/89142695724422204892.jpg


...من همونم که همیشه...
...غم وغصم بی شماره...
...اونیکه تنها ترین...
... حتی سایه ام نداره...
...این منم که خوبیامو...
...کسی هرگز نشناخته...
...اونکه در راه رفاقت...
...همه هستی شو باخته...
...هر رفیق راهی با من...
...دوسه روزی همسفر بود...
...ادعای هر رفاقت...
... واسه من چه زودگذربود...
...هر کی بازمزمه عشق...
... دو سه روزی عاشقم شد...
... عشق اون باعث زجر...
...همه دقایقم شد...
...اونکه عاشق بود عمری...
... ز جدا شدن می ترسید...
...همه هراس وترسش...
... به دروغش نمی ارزید...
... چه اثرازاین صداقت...
... چه ثمرازاین نجا بت...
... وقتی قد سرسوزن...
... به وفا نکردیم عا دت...

R A H A
10-23-2011, 10:28 PM
من پذیرفتم شکست را ،

پندهای اهل دور اندیش را ،


من پذیرفتم که عشق افسانه است ،

این دل درد آشنا افسانه است ،

می روم از رفتن من شاد باش ،

از عذاب دیدنم آزاد باش ،

چون که تو تنهاتر از من می روی ،

آرزو دارم که تو عاشق شوی ،

آرزو دارم بفهمی درد را ،

معنی برخوردهای سرد را .

R A H A
10-23-2011, 10:28 PM
آرزومیکنم زندگی مال تو...مرگ مال من.

راحتی مال تو گرفتاری مال من

شادی مال توغم مال من

همه مال تو تومال من

R A H A
10-23-2011, 10:28 PM
خدایا سرای محبت کجاست

من اواره ام شهر الفت کجاست

کسانی که از عشق دم میزنن

چرا بین ما رو به هم میزنن

R A H A
10-23-2011, 10:29 PM
من به تنهایی او می نگرم
به صدای دل او گوش کنید

آن صدای عشق است
آن همان احساس است
گل احساس به قلبش روئید

تو چرا منتظری

تنگ آب آشتی
آن کنار دل توست
قطره ای عاطفه از تنگ چکید

آه،ای کاش
بوی احساس در این خانه ی دل می پیچید...

R A H A
10-23-2011, 10:29 PM
روزها

با غريبه ای که در من می خواند

الفتی ندارم

می خواهم

به جای شعر

نام تو را بنويسم

تا دلم

بنشيند

و نگاهت کند

کاش می شد

زير بارانی که در دلم می بارد

قدم می زدی

تا من می نشستم

و غزل چشمهايت را

دوره می کردم

R A H A
10-23-2011, 10:29 PM
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

R A H A
10-23-2011, 10:30 PM
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

R A H A
10-23-2011, 10:31 PM
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم

گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم

گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند

گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

R A H A
10-23-2011, 10:32 PM
این هم از یک عمر مستی کردنم

سالها شبنم پرستی کردنم

ای دلم زهرجدایی رابخور

چوب عمری باوفایی را بخور

ای دلم دیدی که ماتت کردورفت

خنده ای برخاطراتت کردورفت

من که گفتم این بهارافسردنیست

من که گفتم این پرستورفتنیست

اه...عجب کاری به دستم داد دل

هم شکست وهم شکستم داد دل...

R A H A
10-23-2011, 10:33 PM
گذشته‌ها را دور نمی‌ریزم


جای‌شان در صندوقی است


که درش قفل می‌شود


و چند روزی‌است


منتظر گم شدن کلیدش هستم....

R A H A
10-23-2011, 10:33 PM
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام...

R A H A
10-23-2011, 11:24 PM
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ...

تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا....

در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد...

R A H A
10-23-2011, 11:25 PM
ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم

تنها تو یی ای نازنین آرام جانم

اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گریبانم کسی هم درد من نیست

از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم

از فصل های دوستی من دل بریدم

این زندگی دیگر سرو سامان ندارد

دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد

دیگر نمی داند که را باید صدا زد

این قلب را تا کی به طوفان بلا زد

من باغبان فصل های انتظارم

تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

R A H A
10-23-2011, 11:25 PM
عشق تو جام لبريز از ترانه است
هر نفست ساز در اين مي خا نه است
چه بگويم كه قلبم نكند تنازي
با اين جام كه تو يه خوردش دادي
هرچه گويم همه كفر و خطاست
در مي كده عشق ثانيه هم بر فناست
هي كه نهادي در وجودم همه هستي
خوا ندي از شعر ترا نه ي اين سر مستي
بگو با دل عاشق چهكنم
لحظه هاي رفته بر باد را چگونه باز يابم
بگو كه عا شق بودي
ثا نيه هايم را با عشق خريدي
بگو هر ثا نيه قرباني نفسهام شدي
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری

R A H A
10-24-2011, 12:10 AM
دنياي من خاليه

مثل اينكه هزاران روز توي يك بيابون عجيب هستم

نمي دونم كه سرابه يا نه

اما هميشه چهرت رو مي بينم عزيزم

خيلي دلم واست تنگ ميشه

نمي توني كاري كني... من عاشق شدم

يك روز بدون تو مثل يك سال بدون بارونه

بهت نياز دارم كه كنارم باشي

نمي دونم چطور مي خواهم زنده بمونم

يك روز بدون تو مثل يك سال بدون بارشه

ستاره ها دارن مي درخشن

صداتو تو ذهنم ميشنوم

نمي توني بشنوي كه دارم فرياد ميزنم!

قلبم پر از آرزو و اميده

مثل اقيانوسي كه داره خشك ميشه

منو بگير دارم سقوط ميكنم

انگار زمين داره زير پام فرو ميريزه و نابود ميشه

نمي خواي نجاتم بدي؟!

يك بادي ايجاد خواهد شد

وقتي كه بهم برميگردي

بذار اين خشكسالي به پايان برسه

شايد اين بيابون دوباره سرسبز بشه

من اينجا بهت نياز دارم

نمي تونم حرفي بزنم و توضيح بدم

اما 1 روز بدون تو

مثل يك سال بدون بارونه

R A H A
10-24-2011, 12:10 AM
برای من از دل شکسته نگو
که دلی دارم شکسته تر از سکوت
شکسته از درد
شکسته از زخم
شکسته از عشق
شکسته از گناه
شکسته از تنهایی
بر خواهم داشت این تکه های تنهایی را
و لباسی خواهم دوخت سپید از این همه سیاهی
برای خودم توشه ای خواهم ساخت پر از محنت و رنج
شاید خدا مرا بخشید
شاید... ...

R A H A
10-24-2011, 12:11 AM
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند

معنی کور شدن را گره ها میفهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پائین

قصه تلخ مرا ، سرسره ها میفهمند . . .

R A H A
10-24-2011, 12:17 AM
سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ماتا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .

R A H A
10-24-2011, 12:18 AM
از این بی راهه تردید از این بن بست می ترسم

از این حسی که بین ما هنوزم هست می ترسم

از اینکه هر دو می دونیم نباید فکر هم باشیم

از اینکه تا کجا می ریم اگه یک لحظه تنها شیم

ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم

نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم

نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست

منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست !!!

R A H A
10-24-2011, 12:19 AM
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟

R A H A
10-24-2011, 12:19 AM
زنده بودن، سرودن بهانه
هرچه جز با تو بودن بهانه
ذکر نام تو یعنی تنفس
عاشقانه سرودن بهانه
خواب یعنی تو را خوب دیدن
پلک بستن- گشودن، بهانه
گریه هم مثل باران ضروری است
غصه از دل زدودن بهانه
دم به دم فال حافظ گرفتن
بخت را آزمودن بهانه
شعر دعوی، سرودن دروغین
زندگی عذر، بودن بهان

R A H A
10-24-2011, 12:19 AM
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم



وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم



داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو



هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم



مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام



تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم



یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند



انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم



وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها



تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم



تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من



پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم



در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم



سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم



زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی



ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم



حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن



ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

R A H A
10-24-2011, 12:19 AM
آنروز ..

تازه فهمیدم ..

در چه بلندایی آشیانه داشتم...

وقتی از چشمهایت افتادم...

هنوز دست و پای دلم درد می کند ..

چقدر شکستن سخت است ...

وقتی تو داری نگاه می کنی

R A H A
10-24-2011, 12:20 AM
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت
دل گرفته ی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت

R A H A
10-24-2011, 12:35 AM
خون از دل زخم تازه ام می آید

چون کوه به لب گدازه ام می آید

خورشید به خون خفته بیدارگرم

بوی سحر از جنازه ام می آید!

R A H A
10-24-2011, 12:53 AM
دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم

شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم

انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده

باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده

R A H A
10-24-2011, 12:59 AM
لحظه ديدار نزديك است .

باز من ديوانه ام، مستم .

باز مي لرزد، دلم، دستم .

باز گويي در جهان ديگري هستم .

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!

آبرويم را نريزي، دل !

- اي نخورده مست -

لحظه ديدار نزديك است

R A H A
10-24-2011, 01:01 AM
دستای من سرده یعنی که من تنهام
یعنی ازت دورم یعنی تورو میخوام
دستای من سرده یعنی که دل تنگم
یعنی برای تو با گریه میجنگم
دستای من سرده یعنی که دل کندی
یعنی که غمگینم اما .. تو میخندی ...

R A H A
10-24-2011, 01:01 AM
درميان من وتو فاصله هاست




گاه مي انديشم




مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري




تو توانايي بخشش را داري




دست هاي تو توانايي آن را دارد




که مرا




زندگاني بخشد




چشمهاي تو به من مي بخشد




شورعشق ومستي




و تو چون مصرع شعري زيبا ،


سطر برجسته اي از زندگي من هستي

R A H A
10-24-2011, 01:03 AM
دل من می شکند
چه دل است این دل من؟

که زیک لرزش اشک

بر رخ رهگذری

یا ز نالیدن مادر به فراق پسری

دل من می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست
هر کجا اشک یتیمی رنجور

می چکد بر سر مژگان سیاه

هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه

در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش

یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش

جانم آید به خروش

ور ببینم پر خونین کبوتر را

یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش

دل من می شکند


حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر

که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه

وز دل تنگ کند ناله و آه

ناله پیرزنی غمزده و دست تهی

که ندارد نفسی

ضجه مرغ اسیر

که کند ناله به کنج قفسی

هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی
حالت دختر زشتی که ز شرم

رو ندارد به کسی

دل من می شکند


هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد

از ستیز پدر و مادر خشم آلوده

می وزد بوی طلاق

وز پراکندگی غافله ای برخیزد

در سرا بانگ فراق

آن زمانی که بدنبال شهید
مادر داغ به دل

سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار

همچنان ابر بهار

یا زمانی که نشیند در اشک

بر سر سنگ مزار

و به فریاد کند نام پسر را تکرار

دل من می شکند


چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست


چه دل است این دل من

دلم از ناله مرغان چمن می شکند

ز خیال غم مردم دل من می شکند

دلم از داغ شهیدان وطن می شکند


چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست

R A H A
10-24-2011, 01:11 AM
می زنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام

می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم

می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم

می روم تا پرده هارا واکنم
دوست دارم؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم

شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم

می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم؛ به روی آینه

می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود

می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب

آری!آری! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست

R A H A
10-24-2011, 01:15 AM
ای آخرین بهانه در گریه شبانه

غلطیده همچو شبنم در بستر ترانه

تو رمز عشق نابی در بتن هر جوانه

ای در نگاه گرمت فریاد عاشقانه

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

ای خود پرست مغلوب تندیس عشق من باش

ای با من و زمن دور خورشید شب شکن باش

بگذار تا که از عشق با تو نفس بگیرم

یا آنکه پیش چشمات از عشق تو بمیرم

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

تو آینه نگاهت تصویر عشقت بگذار

شاید مرا ببینی در قاب روی دیوار

بگذار تا که از عشق با تو نفس بگیرم

یا آنکه پیش چشمات از عشق تو بمیرم

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

R A H A
10-24-2011, 01:15 AM
بازهم پائیز، قلب مرا به یغما برد

بازهم پائیز آمد اما اینبار همراهی در کنارم نمی بینم...

شاید حتی همراهی برای قدم در میان برگهای بی جان ...

هنوز برگها نیز ترانه قدمهای عاشقانه ما را به خاطر دارند....

قدمهای به وسعت دو قلب عاشق ،

قدمهایی به همنوازی همه درختان و شاید قدمهایی

از کرانه قلب عاشق من بر روی دفتر خاطرات زندگی سردم...

آری زمان صبر نمیکند روزی با تو حالا بدون تو از این فصل و کوچه های دلتنگی

آن عبور میکنم...
اما پائیز نیز به دنبال نوای قدمهایت از قلب من کوچ کرده است ...

R A H A
10-24-2011, 01:16 AM
اي آشنا مي بيني قلبم شكست

باقيمانده محبت را ازمن گرفتند

دنياي احساسم خرابي دلگيري شد

خانه ي دل را گرفت گرد باد ماتم

بر قلب پر دردم نفس تازه اي ندميد

و فرياد دلم در سكوت آواره شد

گرمي محبتي نبود و پرنده اي كه پرواز كرد

و تن سردم به جاي قفس

مرهم نبود و از دردها بي حس گشتم

غريبي غمي كه مهمان دلم شد

باز سكوت ،باز درد

و من همان غريبي، كه بودم

R A H A
10-24-2011, 01:16 AM
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

R A H A
10-24-2011, 01:19 AM
برسان باده كه غم روي نمود اي ساقي
اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
حاليا نقش دل ماست در آئينه ي جام
تا چه رنگ آورد اين چرخ كبود اي ساقي
ديدي آن يار كه بستيم صد امّيد در او
چون به خون دل ما دست گشود اي ساقي
تيره شد آتش يزداني ما از دم ديو
گر چه در چشم خود انداخته دود اي ساقي
تشنه ي خون زمين است فلك، وين مه نو
كهنه داسي است كه بس كشته درود اي ساقي
منّتي نيست اگر روز و شبي بيشم داد
چه ازو كاست و برمن چه فزود اي ساقي
بس كه شستيم به خوناب جگر جامه ي جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود اي ساقي
حق به دست دل من بود كه در معبد عشق
سر به غير تو نياورد فرود اي ساقي
اين لب و جام پي گردش مِي ساخته اند
ورنه بي مي ز لب و جام چه سود اي ساقي
در فرو بند كه چون سايه درين خلوت غم
با كسم نيست سر گفت و شنود اي ساقی

R A H A
10-24-2011, 01:19 AM
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ

سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم

پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم

پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم

R A H A
10-24-2011, 01:19 AM
گرانبار شد ، گوشم از پند ها

برآنم ، که تا بُگسلم بَندها

هر آن دل ، که شد بسته ی دام ِ عشق

رهایی نیابد به ترفندها

پرستنده ام بر تو ، ای خانه سوز

کجا ترسم ، از شرم ِ پیوند ها

ز تنهاییم ، باغ ِ دل تیره بود

تو جانش دمیده به لبخند ها

کنون ، چامه گویم بران روی و موی

در آغوش ِ هر چامه ، گل قندها

به افسون ِ آن چشم ِ مستت که هست

مرا تکیه پروردِ سوگندها

که از شور ِ مهرت ، چنان سرخوشم

که بر کام ِ دل ، آرزومندها

مرا بندگی بین و در سایه گیر

که شرط است ، لطف از خداوندها

تو نور ِ دلی ، ای فروزنده بخت

که بازت نجویم همانند ها

خوش آندم ، که افشانمت جان به پای

چو بر گونه ی آذر ، اسپند ها

R A H A
10-24-2011, 01:22 AM
هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن

یا که چو می روی مرا وقت سفر خبر مکن

گر چه به غم ستاده امنیست توان دیدنم
شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن

روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد
وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن

دیده به در نهاده امتا شنوم صدای تو
حلقه به در بزن مراعاشق در به در مکن

من که ز پا نشسته ام مرغک پر شکسته ام
زود بیا که خسته ام زین همه خسته تر مکن

گر چه به دور زندگیتن به قضا نهاده ام
آتشم این قدر مزن رنجه ام این قدر مکن

یوسف عمر من بیا تنگدلم برای تو
رنج فراق می کشدخون به دل پدر مکن

هر چه که ناله می کنمگوش به من نمیکنی
یا که مرا ز دل ببر یا ز برم سفر مکن

R A H A
10-24-2011, 01:23 AM
تو می گذری...............من می گذرم

تو از من

من از دل

تو می خندی ............من می خندم

تو به من

من به روزگار

تو می گریزی ..............من می گریزم

تو از عشق

من از خاطره

تو می روی ..................من می روم

تو از اینجا

من از...............اینجا

کاش می فهمیدی از اینجا ........تا....... اینجا

چقدر فاصله است !!!

R A H A
10-24-2011, 01:23 AM
دفــتر شعر چــو کنجی بنــهادم چه سود


جـز همین دفتر من ، کس بدلم یار نبود!!!


می گـشایم به دگر بار، همان دفــتر را


تا گــشاید دل ء افسرده او غمگین مرا



آه ،ای دفترء شـعری که بدل هـمرازی


تو فقط با دل ء افسرده ء من می سازی



زندگانی همه غـــمهای مرا دامن زد


رنگء افـسردگی و غـم بدل و بر تن زد


سـینه آرامگهی شد ز همه عشق و امید


وه که عالم به کجا پایء منء خـسته کـشید


در شب ء غـــمزده بیدارم و همراه نـسیم


اشک بر دیده وآ لوده به غــمهای عظـیم


روح من بال گــشود و پیء گمگشته خویش


رفـته هرسو، به تنء خـسته وبا،قـلب پریش


عاقــبت دید که اورفته وغمها باقی ست


آنکه برما همه کـس بود، دگر اینجا نیــست!!


بعد او، رود ء غـــمء ســینه بدریا پیوســت


وه که کــوتاه شــد از دامن او، ‌ما را دســت!


آن ســفرکرده چه دوراست وچه دسـتم کـوتاه


باز تنـــها شده ام با غم و با غصــه وآه


بعد او خــانهء دل ، گشته ،چو ویرانه سرا


خــود ندانــم به کجا میرود این دل! بخــدا!!!


خــسته ام بسکه بدل گفته ام از او بگـــذر


گـــریه ها کـــرده بـه غــم گفــــت :


(( بین مـــرگ مــــرا *))!!!

R A H A
10-24-2011, 01:24 AM
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت

R A H A
10-24-2011, 01:33 AM
لحظه لحظه تو رو خواستن ولی تو منو ندیدی
به تو تکیه داده بودم ولی تو ز من بریدی.

چند باری گذاشتی رفتی هر دفعه با یه بهونه

منو تنها جا گذاشتی تو این وحشی زمونه.

آرزومو به تو گفتم که بشی سنگ صبورم

اما حیف دل تو سنگ شد زد به شیشه ی غرورم .

دیگه با درگاه عشقت ندارم راز و نیازی واسه من
یه لحظه خوب بود تا بشم یه عمری راضی .

R A H A
10-24-2011, 01:34 AM
اینجا

فقط منم

افتاده در منم؟!

من در هجوم من !

کی گفته !!

این منم

این من !

کجا منم

آخر

تمام من

پس من

کجا منم ؟

آن من که غم شده

تکرار من شده

باید گذشت رفت

زنجا که من ..منم

بیهوده ماندن است

زین من که من .. منم

باید رسید من

آن من

که من .. منم

R A H A
10-24-2011, 01:48 AM
چه بی رحمانه تنها شدم ؛ در اوج جوانی و غرق در رویا بودم. چه بی رحمانه تمام رویاهایم نابود شد. چنان تنها شدم که خالی از هر آرزو و رویا شدم. سوختم باران بزن شاید تو خاموشم كنی ؛ شاید امشب سوزش این زخم ها را كم كنی ؛ آه باران من سراپای وجودم آتش است ؛ پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم كنی ؛ دیگر زندگی هم چشمانش را به رویم باز نمیکند. چه ناباورانه دستهایم تنها شد که گویی غریبانه به دنیا آمده ام ؛ هر چند که غریبانه زندگی کردم و میدانم تنها و غریب راهی خاک خواهم شد. و آنجا تنها و غریب برای همیشه خواهم خوابید.

R A H A
10-24-2011, 01:51 AM
جاده ي قلب مرا رهگذري نيست كه نيست
جز غبار غم و اندوه در آن همسفري نيست كه نيست

آن چنان خيمه زده بر دل من سايه ي درد
كه در او از مه شادي اثري نيست كه نيست

شايد اين قسمت من بود كه بي كس باشم
كه به جز سايه مرا با خبري نيست كه نيست

اين دل خسته زماني پر پروازي داشت
حال از جور زمان بال و پري نيست كه نيست

بس كه تنهايم و يار دگر نيست مرا
بعد مرگ دل من چشم تري نيست كه نيست

شب تاريك ، شده حاكم چشم و دل من
با من شب زده حتي سحري نيست كه نيست

كامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان
كه به شيريني مرگم شكري نيست كه نيست ....

R A H A
10-24-2011, 01:51 AM
چرا دنیا پر از حادثه های وارونست

عاشق کسی میشی که عاشقی نمی دونه

من به دنبال تو و تو به دنبال کسه دیگه

هیچکدوم از ما دوتا به اون یکی راس نمی گه

من واسه چشمهای ناز تو یه دیوونه ام

حالا که می خوای بری بزار نگاهت بکنم

چون می خوام یه بار دیگه این دلو ساکت بکنم

آدما فکر می کنن شاعرا خیلی غم دارن

کاش فقط این بود اونا خیلی کسا رو کم دارن

عاشق کسی می شی که عاشقاش فراوونن

بین انتخاب عشقش عمریه که حیرونن

اونی که دوست داری چرا تورو دوست نداره

شایدم دوست داره اما به روش نمیاره

R A H A
10-24-2011, 01:52 AM
در کوچه های شب قدم میزنم
در تاریکی سرد قدم میزنم
خسته و بی کس وبی صدا
در اقیانوس غم قدم میزنم
در تار و پود قلبم نقشی نبود
شیشه ی تنهایی ام را سنگ میزنم
شیشه ی تنهایی گویی ز آهن است
سنگ را بر آن بی اثر میزنم
بر چهره ام دگر رنگی نمانده است
رخ بی رنگ را رنگ سیاهی میزنم
صدایم در سرای بی کسی ناید به گوش
غصه ام را با خون دل هم میزنم
مانده ام تنها در این دنیایه پوچ
میدانم عاقبت ،خود را دار میزنم

R A H A
10-24-2011, 01:53 AM
دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.

ادعای خدا پرستیمان دنیا راسیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.

غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.

حتی بیش از عشق

R A H A
10-24-2011, 01:53 AM
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن



ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

R A H A
10-24-2011, 01:53 AM
هرگزلحظات با تو بودن را از یاد نخواهم برد .هرگز لبخند های ملیح وبی ریایت

را از یاد نخواهم برد.لحظات در گذر است ودقیقه دقیقه های ساعت برایمان مهم

است زیرا که دیگر تکرار نمیشوند شاید روزگاری یادمان آری که دیگر هیچ

نشانی از ما نباشد اما برگه ها بیانگوی دوستی بین ماست .بدان که هرگز

ازخاطرم نمی روی وبا تو بودن برایم لذت بخش است .

اینک تو را به خدای زیبایی ها میسپارم

روزها ازپی هم میگذرند ونشانی از خود باقی نمی گذارند

ولی ای تنهاترین رویای عشق هیچ چیز خیال تورا از من جدا نمی کند

R A H A
10-24-2011, 01:54 AM
عشق تو کور کرد و کشت مرا


فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته

اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته

رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم

سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من

وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور

دلو سپردم من به تو غصه نخور

گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات

تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد

میگفتی من برمیگردم خیلی زود

دلو جونم همشون فدای یه تاره موت

ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام

آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام

یه نامه همش دادی همون شده آب غذام

نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام

من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو

فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو

آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن

دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن

شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه

می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد

فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد

اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟

این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟

خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات

دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات

وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم

یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم

دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم

دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم

تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو

زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو

R A H A
10-24-2011, 01:55 AM
اشكي به چشم و در دلم آهي نمانده است
ديگرا مرا ز عشق گواهي نمانده است

در چشم بي فروغ من از رنج انتظار
غير از نگاه مانده به راهي نمانده است

در سينه سر چرا نكشم چونكه بر سرم
جز سايه هاي بخت سياهي نمانده است

در دوره اي كه عشق گناه است بر دلم
جز جاي داغ مهر گناهي نمانده است

نوري زمهر تو نيست به دلهاي دوستان
لطفي دگر به جلوه ي ماهي نمانده است

در باغ خشك دوستي اي باغبان عشق
از گل گذشته برگ گياهي نمانده است

شور و حلاوتي ز كلامي نديده ام
شوقي و جذبه اي به نگاهي نمانده است

حسرت كشي ببين كه دگر از وجود من
جز ناله هاي گاه به گاهي نمانده است

R A H A
10-24-2011, 01:55 AM
کاشی های کبود و رنگ پریده ی حوض
به نبودت رنگ باخته اند
و قناری کز کرده کنج قفس
به نیامدنت عادت کرده است
دیگر هرشب شعله ی فانوس را بالا نمیکشم
که اگر تاریک باشد و بیایی
پایت به ریسه های انتظارم نگیرد
اینجا دیگر
چشم براهی نیست
همه به نیامدنت
به قولهای بی انجامت
عادت کرده اند
زحمت فکرکردن به اینجاراهم نکن .....

R A H A
10-24-2011, 01:56 AM
دلتنگي هايم


با صداي تپش هاي


قلب تو


پايان مي يابند


من


خودم را


لحظاتم را


با صداي تو


كوك كرده ام


بيا


تا كوكم تمام نشده!


دوستت دارم...

R A H A
10-24-2011, 01:57 AM
چشمانی که تورا میجست

در تاریکی محض مانده

ای نور ِمطلق ِمعجزه آسا

وقت طلوع دوباره است

تندری باش و

براین آسمان شب ِابدی بدرخش

R A H A
10-24-2011, 01:57 AM
آهاے هميشگےترينم

تمام فعلهاے ماضيم را ببر

چه در گذر باشے چه نباشے

براے من

استمرارے خواهے بود

....من هر لحظه تو را صرف مےکنم..

R A H A
10-24-2011, 01:58 AM
در شب تردید من برگ نگاه!

می روی با موج خاموشی کجا؟

ریشه ام از هوشیاری خورده آب:

من کجا خاک فراموشی کجا.

R A H A
10-24-2011, 01:58 AM
جایم را امشب
زیر سقف باران و ستاره
با ترنم های بید و مهتاب
در هوای مهربان ِ بهار
خواهم انداخت
و چشمانم را
به آسمان دلتنگی خواهم سپرد
تا شهابی بگذرد و خواب تورا هدیه آورد
بابوسه بر باد
شمیم خوش گونه ی تورا به دنیای رویا خواهم برد
و نگاه منتظرم را
به طلوعی دیگر خیره خواهم کرد
شاید با خورشید اینبار تو بیایی....

R A H A
10-24-2011, 01:58 AM
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ...
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برابی دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

R A H A
10-24-2011, 01:59 AM
من مرده‌ام ، نشان كه زمان ايستاده است

و قلب من كه از ضربان ايستاده است

مانيتور كنار جسد را نگاه كن

يك خط سبز از نوسان ايستاده است

چون لخته‌يی حقير نشان غمی بزرگ

در پيچ و تاب يك شريان ايستاده است

من روی تخت نيست ، من اين‌جاست زير سقف

چيزی شبيه روح و روان ايستاده است

شايد هنوز من بشود زنده‌گی كنم

روحم هنوز دل‌نگران ايستاده است

اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟

لعنت به بخت من كه زبان ايستاده است

اصلا نيامدند ببينند مرده‌ام

شوك الكتريكی‌شان ايستاده است

فرياد می‌زنم و به جايی نمی‌رسد

فريادهام توی دهان ايستاده است

اشك كسی به خاطر من در نيامده

جز اين سِرُم كه چكه‌كنان ايستاده است

شايد برای زل زدن‌ام گريه می‌كند

چون چشم‌هام در هيجان ايستاده است

ای وای دير شد بدن‌ام سرد روی تخت

تا سردخانه يك دو خزان ايستاده است

آقای روح! رسمی شد دادگاه‌تان

حالا نكير و منكرتان ايستاده است

آقای روح! وقت خداحافظي رسيد

دست جسد به جای تكان ايستاده است

مرگ‌ام به رنگ دفتر شعرم غريب بود

راوی قلم به دست زمان ايستاده است:

يك روز زاده شد و حدودی غزل سرود

يادش هميشه در دل‌مان ايستاده است

يك اتفاق ساده و معمولی‌ست اين

يك قلب خسته از ضربان ايستاده است

R A H A
10-24-2011, 02:00 AM
هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد

R A H A
10-24-2011, 02:00 AM
نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می‌چیند.
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد.
و همه می‌دانیم.
مرگ را از رفتن خود بی خبر خواهم گذاشت

R A H A
10-24-2011, 02:01 AM
ی تو هیچم هیچ همچون سال بی ایام خویش
بی تو پوچم پوچ همچون پوست بی بادام خویش
ای تو همچون غنچه عطر عصمتم را پاسدار
ای پناهم داده در خلوتگه آرام خویش
ای تو روشن تر ز هر مقیاس با دیدار تو
دیده ام صد کهکشان خورشید را در شام خویش
ای تو در من هر چه هستی ای تو در من هر چه شور
خون تاکستان هستی کرده ام در جام خویش
عطر نرگس های چشمم با نسیم هر نگاه
تا بهار سبز چشمت میبرد پیغام خویش
در تو خواهم خفت همچون قطره در دریای ژرف
در تو خواهم جست هم آغاز و هم فرجام خویش
در خزان عمرم و در سینه پروردم بهار
در شگفتم از شکفتن های بی هنگام خویش

R A H A
10-24-2011, 02:02 AM
به ياد داشتهباش وقتي دلتنگ شدي

به آسمان نگاهکن کسي هست که

عاشقانه مي نگردو منتظر توست اشک هايت

را پاک مي کندوصميمانه دست هايت را

مي فشرد تو رادوست دارد فقط به

خاطر خودت......................

به ياد داشتهباش وقتي دلتنگ شدي

به آسمان نگاهکن

و اگر باورداشتي مي بيني ستاره ها هم

با تو حرفميزنند

باور کن با اوهرگز تنها نيستي

R A H A
10-24-2011, 01:25 PM
برایم مهم نیست دوباره برگشته ای و هر جور هست میخواهی همان باشم که بودم ولی نمیتوانم دیگر دوستت داشته باشم.و تمام وجودم سرشار از تنفر است .

از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی

برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی .

منتظر ان روز هستم.

مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی.

R A H A
10-24-2011, 01:26 PM
بی تو هیچم هیچ همچون سال بی ایام خویش
بی تو پوچم پوچ همچون پوست بی بادام خویش
ای تو همچون غنچه عطر عصمتم را پاسدار
ای پناهم داده در خلوتگه آرام خویش
ای تو روشن تر ز هر مقیاس با دیدار تو
دیده ام صد کهکشان خورشید را در شام خویش
ای تو در من هر چه هستی ای تو در من هر چه شور
خون تاکستان هستی کرده ام در جام خویش
عطر نرگس های چشمم با نسیم هر نگاه
تا بهار سبز چشمت میبرد پیغام خویش
در تو خواهم خفت همچون قطره در دریای ژرف
در تو خواهم جست هم آغاز و هم فرجام خویش
در خزان عمرم و در سینه پروردم بهار
در شگفتم از شکفتن های بی هنگام خویش

R A H A
10-24-2011, 01:26 PM
به ياد داشتهباش وقتي دلتنگ شدي


به آسمان نگاهکن کسي هست که


عاشقانه مي نگردو منتظر توست اشک هايت


را پاک مي کندوصميمانه دست هايت را


مي فشرد تو رادوست دارد فقط به


خاطر خودت......................


به ياد داشتهباش وقتي دلتنگ شدي


به آسمان نگاهکن


و اگر باورداشتي مي بيني ستاره ها هم


با تو حرفميزنند


باور کن با اوهرگز تنها نيستي

R A H A
10-24-2011, 01:27 PM
صدای ناله می بارید
ولی تن خشکه حسرت بود
طلوع بغض سرگردان
به عمر گریه میافزود
دریغ از جرعه ای خورشید
در این سرمای بعد از تب
دریغ از لحظه ای ساحل
در این امواج شب در شب
غزل مرثیه میخواند
کبوتر در پی دام است
از این ظلم فریبنده
خیال کفر آرام است
عقیق صبر وامانده
به صحرای سراب و خواب
طلوعی تازه میخواهیم
بیا ای عشق عالم تاب
به رنگه پرده کعبه
به جای پای ابراهیم
قسم بر مسجدالاقصی
که ما تنهای تنهاییم
که ما تنهای تنهاییم

R A H A
10-24-2011, 01:27 PM
تــــــو را كه نمی توانم حذف كنم از آسـمان دلم . .

به گمانم باید " منی " را نابود كنم كه ضمیر مخاطبش تنـها " تـــــــو " هستی

R A H A
10-24-2011, 01:28 PM
غم تنها ترین تنهای دنیا
تویی زیباترین زیبای دنیا
تو مثل امید یک قناری
قراری بر دل هر بی قراری
منم یلدای بی پایان عاشق
تو بودی مرحم زخم شقایق
تویی لالایی خواب خوش آواز
بالم را مشکن در اوج پرواز
نگاهت را می پرستم ای نگارم
فدای تار مویت
http://www.joelane.com/images/child-angel-field-625a.jpg
هر چه دارم

R A H A
10-24-2011, 01:29 PM
برای شاعر شدنم..


به قلب تو سر میزم..


همیشه در صدای من،..


از شوق تو دم میزنم..


همیشه همراه منی..


چشم و چراغ این دلم..


برای یک بار دیدنت..


به آسمان پر میزنم ..

R A H A
10-24-2011, 01:30 PM
تار و پود فرش خاطراتمان


نخ نما شده است


آنقدر که هر روز


آنها را لگدکوب کرده ای

فخرشان نمیکنی، لااقل حقیرشان مکن

R A H A
10-24-2011, 01:33 PM
این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است
که همه روزهایم را بر باد داد
این ساعتها چقدر کند می گذرد
پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ...

R A H A
10-24-2011, 01:33 PM
باز امشب غزلي كنج دلم زنداني ست
آسمان شب بي حوصله ام طوفاني ست
هيچ كس تلخي لبخند مرا درك نكرد
هاي هاي دل ديوانه من پنهاني ست

R A H A
10-24-2011, 01:34 PM
عاسقت گشتم گفتي عاشقان ديوانه اند
عاقبت عاشق شدي ديدي كه خود ديوانه اي

R A H A
10-24-2011, 01:35 PM
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..
عاشق که شدی کوچ میکنند

R A H A
10-24-2011, 01:35 PM
چقد تاریک شد دنیا


که زیبا روی من تنها


برفت از این جهان و من


بماندم با همه غم ها

R A H A
10-24-2011, 01:36 PM
نه یه بوسه وقت رفتن نه یه خط یادگاری


نه حضور اشک و تردید نه نشون بیقراری


خیلی ساده دل بریدی از من و خاطره هامون


از تموم لحظه ها و پرسه های پابه پامون


خیلی ساده واسه قلبم نقشه ی مرگو کشیدی


بین بودن و نبودن به نبودنم رسیدی


رفتی تا فاصله باشه بین دستای من و تو


رفتی تا یکی نباشه دیگه دنیای من و تو

R A H A
10-24-2011, 01:36 PM
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم


چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست


عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند


دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است


درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند


پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.


عاشـــــــقـــــــــانـــ ــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.

R A H A
10-24-2011, 01:36 PM
امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم

یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم

تـُهفه بیاورۓ

اصلا این بـار کـ بیایۓ

دیگـر یک لحظه ـهم

دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم

این بار مۓ برمت جایۓ

کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد

آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند

بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...

فقط من و « تــ ُ »

فقط بگذار یک بــار دیگر رویاۓ

بــا تـُ بودنم را حس کنـم

فقط یک بــار . . .

R A H A
10-24-2011, 01:37 PM
سیمای تو را ماه ندارد . . . که ندارد


ژرفای تو را چاه ندارد . . . که ندارد


در حسرت دیدار تو ای برگ شقایق


دل، طاقت یک آه ندارد . . . که ندارد


من گوشه ی چشمت به دو عالم نفروشم


این نازِ ِ نگه، شاه ندارد . . . که ندارد


معشوقه ی من پاک تر از قطره ی باران


و اللهِ که بدخواه ندارد . . . که ندارد


عمری است که سرگشته ی صحرای کویرم


این جاده به تو راه ندارد . . . که ندارد

R A H A
10-24-2011, 01:37 PM
تو رو بوسیدم و گفتم خداحافظ


تو هم خندیدی و گفتی خداحافظ

تو می رفتی و خندیدی

به این قلب پراز دردم

ولی من اشک چشمامو

به آستین پاک می کردم

نفهمیدی دلم خون بود

گلوم از بغض داغون بود

نفهمیدی شکستم من

روی زانو نشستم من

نفهمیدی چقدر سخته

خداحافظ به تو گفتن

به ظاهر از تو دل کندن

توی دل واسه تو مردن

تو می رفتی و خندیدی

به این قلب پراز دردم

ولی من اشک چشمامو

به آستین پاک می کردم ...


http://www.smstak.com/wp-content/uploads/2010/08/smstak-com-jodae-300x181.jpg

R A H A
10-24-2011, 01:37 PM
آنگاه که خنده بر لبت میمیرد

چون جمعه پاییز دلم میگیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات میگیرد

R A H A
10-24-2011, 01:39 PM
او به خیال دیگری میرفت

و

من ساده چه عاشقانه

…پشت سرش کاسه ای آب خالی کردم…

R A H A
10-24-2011, 01:39 PM
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست

خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل

کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

دوش در مجلس ببوی زلف او آهی زدم

آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست

از سرود درد من در بزم افتاد شور

نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست

R A H A
10-24-2011, 01:39 PM
http://www.up.iranblog.com/images/29gj3ozl04qahwy8bxe.jpg
http://uploadfa.net/1390/lfhssdow2pr30vwqzxb.jpg

دلم با عشق تو عاشق ترین شد
تمام لحظه هایم بهترین شد
ولی بی مهریت كار دلم ساخت
دل تنهای من تنها ترین شد...

R A H A
10-24-2011, 01:39 PM
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و
به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ....
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی....
چه قدر سخته وقتی
پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه هنوزم دوسش داری .......
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی
و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب

بگی : گل من باغچه نو مبارک

R A H A
10-24-2011, 01:40 PM
http://iranpixfa-ir-2.persiangig.com/bazigar/www_iranpixfa_ir_love7.jpg


با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!

من ایستاده ام:

مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ های از بوسه

با ساعت غرورم اما !

من ایستاده ام:

با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من!

هنگام شعله ور شدن توست!

ها . . . چشم ها را می بندم

ها . . . گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم

اینک:

وقت عبور عطر تن توست

R A H A
10-24-2011, 01:41 PM
چشاتو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن نداره
صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توی آسمونی که کرکسا پرواز می‌کنن
دیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن نداره
دستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه
… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن نداره
بذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشه
قلبای آهنی که ، دیگه تپیدن نداره
خیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شده

R A H A
10-24-2011, 01:41 PM
دل من می شکند



چه دل است این دل من؟
که زیک لرزش اشک
بر رخ رهگذری
یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست

هر کجا اشک یتیمی رنجور
می چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش
یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش
جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین کبوتر را
یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من می شکند

حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر
که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پیرزنی غمزده و دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی

حالت دختر زشتی که ز شرم
رو ندارد به کسی
دل من می شکند

هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلوده
می وزد بوی طلاق
وز پراکندگی غافله ای برخیزد
در سرا بانگ فراق
آن زمانی که بدنبال شهید

مادر داغ به دل
سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی که نشیند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فریاد کند نام پسر را تکرار
دل من می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست

چه دل است این دل من
دلم از ناله مرغان چمن می شکند
ز خیال غم مردم دل من می شکند
دلم از داغ شهیدان وطن می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه كنم دل من مي شكند

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
باز اين دل سرگشته من ياد آن قصه شيرين افتاد

بيستون بودو تمناي دو دوست

آزمون بود و تماشاي دو عشق

در زمانيكه چو كبك

خنده ميزد " شيرين"!

تيشه ميزد "فرهاد"!

نه توان گفت به جانبازي فرهاد : افسوس

نه توان كرد ز بي دردي شيرين فرياد

كار شيرين به جهان شور برانگيختن است!

عشق در جان كسي ريختن است!

كار فرهاد برآوردن ميل دوست

خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن

خواه با كوه در آويختن است

رمز شيريني اين قصه كجاست؟

كه نه تنها شيرين بي نهايت زيباست....

آنكه آموخت به ما درس محبت مي خواست

جان چراغان كني از عشق كسي

به اميدش ببري رنج بسي...

تب و تابي بودت هر نفسي...

به وصالش برسي يا نرسي...!

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه
همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
گفتمش : دل می خری ؟
برسید چند؟
گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !
خنده کرد و دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای بایش روی دل جا مانده بود ......

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
می نشینی بیاید!

در را نگاه می کنی تا بهانه ای داشته باشی که به او بگویی " چشمانم به در سفید شد!"
تا تمام نبودنش را گلایه کنی
تا تلاش کنی خودت را در نبودش رنج کشیده نشان بدهی
آخر هر چه باشد انتظار تلخ است !
حتی اگر بیاید
حتی اگر آمدنش شیرین تر باشد
چه برسد به روزی که ...
- انگار چشمانت به در سفید شد!

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
نه دل در دست محبوبی گرفتار

نه سر در کوچه باغی بر سر دار
از این بیهوده گردیدن چه حاصل؟
پیاده میشوم دنیا... نگهدار

R A H A
10-24-2011, 01:43 PM
گریه نکن قشنگ من قسمت من همین بوده
‫من که میدونم یه روزی میای سراغ قبر من
من که میدونم اون چشات میباره تو ماتم من


من که بهت گفته بودم دغ میکنم یه گوشه ای
رفتی و خندیدی به من گفتی به من دیوونه ای


من که میدونم یه روزی کلاغ قصه گوی ما
خبر میاره از منو میگه بهت پیشم بیا

هر چی که فریاد میزنم تو کوچه های انتظار
رفته بودی از این دل و رفته بودی از این دیار

وقتی که از شب تا سحر ناله میکردم ای خدا
کجا بودی قشنگ من نعش منو ببین حالا

گریه نکن قشنگ من قسمت من همین بوده
از این همه خوبی واسم ببین که دوری میمونه

هنوزم عاشق توام حتی زیر یه دنیا خاک

خدانگهدار تو و حافظ اون نگاه پاک

R A H A
10-24-2011, 01:44 PM
به چه می نگری ؟

به چشمانم ؟
به دستان لرزانم ؟
به جسم بی جانم؟
تو با کدام فلسفه تنهایی ام را به سخره می گیری؟
و با کدام قاعده ی ریاضی مسئله ی پیچیده ی مرا پیچیده تر می کنی ؟
ریشخند تلخ تو ، دل من را می میراند .
اینگونه ام نگاه نکن .
موی سپیدم نشان از روزگار سیاه من است .
لبخندت را نمی فهمم ، همانطور که تو گریه ی مرا .
تو که رنگین کمانت هفت رنگ است ، آسمان ابری مرا درک نمی کنی .
قطره قطره ی اشک من میل دریا شدن دارد .
دستانم را که نگاه می کنم حسرت فریادشان را می شنوم که می گویند : ما تنهاییم . . .
حالا چه فرقی می کند که تو به چهره ی رنجورم خنده سر می دهی ؟
باشد . . . حرفی نیست . . .
به دل تنهای من بخند که نوبت خنده ی من هم . . .
نه . . .
نوبت خنده ی من هیچگاه فرا نمی رسد . . .

R A H A
10-24-2011, 01:44 PM
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم


گمنام سفر کردم و گمنام بمیرم


خواهم زخدایم که به دلخواه بمیرم

یعنی که تو را بینم و آنگاه بمیرم

R A H A
10-24-2011, 01:45 PM
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

R A H A
10-24-2011, 01:46 PM
آدمک زندگی سرده مگه نیست؟
دل عاشق پر درده مگه نیست؟
آدمک دلها محبت ندارن
آدما پا رو محبت می ذران
آدمک دریای درده دل من
گل پژمرده و زرده دل من
آدمک دست و پاهات چوبی و خشکن می دونم
رو سینه ات جای دل رو خالی گذاشتن می دونم
هیچ کسی غصه قلبت رو نخورده
دل آدما آخه تو سینه مرده
هیچ کسی غصه قلبت رو نخورده
دل آدما آخه تو سینه مرده
آدمک بیا بریم شهر خدا
پیش اون شکوه کنیم از آدما
آدمک دلها محبت ندارن
آدما پا رو محبت می ذارن
آدمک دریای درده دل من
گل پژمرده و زرده دل من

R A H A
10-24-2011, 01:46 PM
مزد غسال مرا
سیر،شرابش بدهید
مست مست از همجا
حال خرابش بدهید،
بر مزارم مگذارید بیاید
واعظ،پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ،
جای شیون به بالای سرم دف بزنید،خوشكلی رقص كند جمله شما كف بزنید ،روزمرگم وسط سینه من چاك زنید
اندرون دل من یك قلم تاك زنید
روی قبرم بنویسید
وفادار برفت ،آن جگر
سوخته،خسته ازاین دار برفت..

R A H A
10-24-2011, 01:46 PM
نرسيديم به هم بازی يک تقديريم


عاقبت در هوس ديدن هم ميميريم

عشقمان مخرج صفريست که تعريف نشد

آه و افسوس که يک واژه بی تدبيريم

بعد از آن حادثه هايی که جدامان کردند

آنچنان شد که دگر از همه عالم سيريم

اشک ميريختيم و دل که نمي کنديم آه

چه کنيم هر دو از اين واقعه دلگيريم

وقتی از فاصله ها گفت دلم خنديديم

فکر کرديم بهاريم که بی تغييريم

افسوس...

http://media.romimo.ro/medium/20110531/1734/5a591d12485af3b6f5f56e8629f25b9c.jpg

R A H A
10-24-2011, 01:46 PM
تو از دردي كه افتادست بر جانم چه ميداني؟
دلم تنها تو را دارد ولي با او نميماني
تمام سعي تو كتمان عشقت بود در حالي
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهاني
فقط يك لحظه آري با نگاهي اتفاق افتاد
چرا عاقل كند ماري كه باز آرد پشيماني؟

R A H A
10-24-2011, 01:46 PM
گر دنیای ما دنیای سنگ است
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
اگر دنیای ما دنیای درد است
بدان عاشق شدن از بحررنج است
اگر عاشق شدن پس یک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است

R A H A
10-24-2011, 01:47 PM
به یاد عاشقی رسوا به نام عشق می خوانم

برای یک دل شیدا به نام عشق می خوانم

اگر چه مستی عاشق شدن از یادها رفته

ولی من مست و بی پروا به نام عشق می خوانم

به دورانی که لیلی ها و مجنون ها همه افسانه ایی در قصه ها هستند

چو مجنون در پی لیلا به نام عشق می خوانم

به جای تیشه ی فرهاد با ساز صدای خود

فرو ریزم ستون بیستون قلب های خفته در خواب خوش شیرین

و جای این همه دلدادگان خفته ی خاموش، من تنها به نام عشق می خوانم

در این بیداد بی دردی در این دنیای نامردی

در این دنیا که دیگر از صفای عشقبازان رد پایی نیست

به یاد پاکی دل ها به نام عشق می خوانم

زمانی شاعران در وصف شور انگیز دلداران

غزل ها می سرودند و به مجلس های بزم و عیش می خواندند

و من اکنون به یاد آن همه دلدادگی ها، دلربایی ها

به نام عشق می خوانم

R A H A
10-24-2011, 01:50 PM
خوبرويان جفا پيشه وفا نيز كنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند
صید را پای ببندند و رها نیز کنند
گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنند
بوسه ای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند
گر رود نام من اندر دهنت نیست عجت
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

R A H A
10-24-2011, 01:50 PM
اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک

بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از

وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست

داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق
اما هر چه هستم دوستت دارم

R A H A
10-24-2011, 01:56 PM
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟

R A H A
10-25-2011, 12:35 AM
چشمانم تو را می خواهند تا به ان ها راه و رسم گریه کردن را بیاموزی
لبانم صدایت می زنند تا به ان ها
بگویی چگونه بخندند
دستهایم به سویت دراز است
که انها را به سوی شهر عشق ببری
اما نمی دانم چرا پاهایم با تو همراه نیست
که بخواهی به خاکسترم بنشانی؟

R A H A
10-25-2011, 12:35 AM
دلم را هرس می کنم
تا برای با تو بودن جوانه بزند .‏
خدا را چه دیدی
شاید بهار امسال در زمستان بود

R A H A
10-25-2011, 12:35 AM
یادگاری وقتی که نبودی
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست...؟
چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه بگویم با تو؟
که سحرگه دل من
باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود

R A H A
10-25-2011, 12:36 AM
شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرادر غربت فردا رها كرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار كوچه ها كرد
به من گفت تنها و غریب است
ببین با غربتش با من چه ها كرد
تمام هستیم بود و ندانست
كه درقلبم چه آشوبی به پا كرد
و او هرگز شكستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا كرد

R A H A
10-28-2011, 12:16 AM
می خواهی بروی؟

برو

رفتنت مرا نمی کشد

غمگین هم نمی کند

من سال هاست

این جا

به انتظار مسافرم نشسته ام

و شما رهگذران را تسلی می بخشم.

R A H A
10-28-2011, 12:16 AM
دلم را هرس می کنم
تا برای با تو بودن جوانه بزند .‏
خدا را چه دیدی
شاید بهار امسال در زمستان بود

R A H A
10-28-2011, 12:16 AM
یادگاری وقتی که نبودی
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست...؟
چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه بگویم با تو؟
که سحرگه دل من
باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود

R A H A
10-28-2011, 12:17 AM
در آن غروب تو با رفتنی به آن سردی
چها كه بر سرم ای نازنین نیاوردی
نگاه كردمت از پشت شیشه می رفتی
دلم شكست برای همیشه می رفتی
و بغض راه گلوی مرا به تلخی بست
نگفته بودی از این دست رفتنی هم هست
پس از تو خالی جایت به گریه ام انداخت
مرور خاطره هایت به گریه ام انداخت
مرور خاطره ی روز خوب آمدنت
و عاشقانگی آن غروب آمدنت
به هم رسیدنمان را كه خوب یادت هست
ببین بگو كه تو هم آن غروب یادت هست
غروب ابری یه پنج شنبه بود انگار
كه منتشر شدی ای اتفاق بی تكرار......
نگفته بودم از این شهر بد بیا برویم
بیا به سمت یكی از ستاره ها برویم
تمام مردم این شهر صورتك دارند
به آب و آینه و آفتاب شك دارند
مجال با تو نشستن چقدر زود گذشت
گذشت آنچه میان من و تو بود گذشت

مهرداد نصرتی

http://images.saba89l.multiply.com/image/x0o8V6U9QTtouurkUdKf0w/photos/1M/300x300/62/tanha.jpg?et=69w6BLD5f%2BvzbZYbjCM3cg&nmid=0

R A H A
10-28-2011, 12:20 AM
ای کاش تنها یکنفر هم در این دنیا مرا یاری کند

ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم

تا بگویم که .

من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم

تا بداند غم شبها یم را....

تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را.........

قانون دنیا تنهایی من است..............

و تنهایی من قانون عشق است....

و عشق ارمغان دلدادگیست.......

و این سرنوشت سادگگگگگیست...........

R A H A
10-28-2011, 12:20 AM
نفرین به زندگی که تو ماهی، من آدمم
نفرین به من، که پیش فراوانی ات کمم
نفرین به آن که فرق نهاده ست بین ما
تا تو بهشت پاکی و تا من جهنمم
نفرین به خلقتی که مرا عرضه کرده است
من که تمام رنجم و من که فقط غمم
آهسته تر به زندگی من قدم بنه
من گور دسته جمعی گل های مریمم
لب های من دو مار له اند و لورده اند
با بوی خون به سینه فرو می رود دمم
ای ماه! مهربانی تو می خورد مرا
ای ماه! من سیاه دلم از تو می رمم
بالا بلند خوبی عظمای مرحمت
نفرین به من که پیش فراوانی ات کم

R A H A
10-28-2011, 12:20 AM
دهانت را می بویم ،
مبادا گفته باشی دوستت دارم
و من نشنیده باشم!

R A H A
10-28-2011, 12:20 AM
ندگی غمکده ای بیش نبود
سهم ما جز غم و تشویش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشم
که کدام خاطره اش نیش نبود

R A H A
10-28-2011, 12:20 AM
هر چه شکفتم تو نديدی مرا
رفتی و افسوس نچيدی مرا
ماندم و پژمرده شدم ريختم
تا که بدامان تو آويختم
دامن خود را متکان ای عزيز
اين منم ای دوست به خاکم نريز
وای مرا ساده سپردی به باد
حيف که نشناخته بردی ز ياد
همسفر بادم از آن پس مدام
می گذرم بی خبر از بام و شام
می رسم اما به تو روزی دگر
پنجره را باز گذاری اگر...


http://forum.df66.com/image.php?type=sigpic&userid=36430&dateline=1269260586

R A H A
10-28-2011, 12:21 AM
موجيم و وصل ما ، از خود بريدن است
ساحل بهانه اي است ، رفتن رسيدن است

تا شعله در سريم ، پروانه اخگريم
شمعيم و اشک ما ،در خود چکيدن است

ما مرغ بي پريم ، از فوج ديگريم
پرواز بال ما ، در خون تپيدن است

پر مي کشيم و بال ، بر پرده ي خيال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشيدن است

ما هيچ نيستيم ، جز سايه اي ز خويش
آيين آينه ، خود را نديدن است

گفتي مرا بخواه ، خوانديم و خامشي
پاسخ همين تو را ، تنها شنيدن است

بي درد و بي غم است ، چيدن رسيده را
خاميم و درد ما ، از کال چيدن است...

R A H A
10-28-2011, 12:21 AM
حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست



سر عقل آمده هر بنده که دیوانه ی توست



دل من که از عشق نصیبی دارد


حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد



بگذارید بگذارید که بیمار بماند این دل



با تب عشق دلم حال غریبی دارد



لحظه می میرد و من آخر سر می پوسم


عشق ای ناجی من دست تو را می بوسم



بی وجود تو سعادت نشود حاصل من



تا نفس هست تو ای عشق بمان در دل من

R A H A
10-28-2011, 01:43 AM
عشق بر شانه هم چیدن ...

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد


عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد



آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد


آه یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

R A H A
10-28-2011, 01:44 AM
من شکستم در خود
من نشستم در خویش
لیک هرگز نگذشتم از
پل
که ز رگ های رنگین بسته ست کنون
بر دو سوی رود آسودن
باور کن نگذشتم از پل
غرق یکباره شدم
من فرو رفتم
در حرکت دستان تو
من فرو رفتم
در هر قدمت ، در میدان
من نگفتم به ذوالکتاف سلام
شانه ات بوسیدم
تا تو از این همه ناهمواری
به دیار پکی راه بری
که در آن یکسانی پیروزست
من شکستم در خود
من نشستم در خویش


http://www.pic.iran-forum.ir/images/a4ed9ooumwh0repn4nx.jpeg

R A H A
10-28-2011, 01:44 AM
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند

R A H A
10-28-2011, 01:45 AM
دیـگر نمی خواهم غـــمان در کنج بستر بشکنم


از جـنس لـیوان نیـستم که بار دیــگر بشکنم

بر من چـه بی حاصل زدی آن بـست هـای بی هدف

من چـینی ناخالصم مـی خــواهم از سـر بشکنم

چـشــمم به خــون آلوده و خـشکیده آب حسرتم

می خواهم اینبار از درون چون مردم تر بشکنم

فـریاد هـای مــرده ام روحـی نـدارد، لاجـرم

بـاید درین مـاتم سـرا چـون آهِ باور بـشکنم

اما دریـغا پـتک غـــم دیـگر نـدارد ضـربتی

تا چــون شـکـاری بی زبان مـثل کبوتر بشکنم ...

R A H A
10-28-2011, 01:45 AM
چه بگويم بامن اي دل چه ها كردي

تو مرا با عشق او آشنا كردي
پس از اين زاري نكن
هوس ياري نكن
تو اي ناكام ...دل ديوانه
با غم ديرينه ام
به مزار سينه ام

بخواب آرام ...دل ديوانه

R A H A
10-28-2011, 01:46 AM
من ؟ من ياد گرفتم چه جوري شبها از روياهام يه خدا بسازم
و دعاش كنم كه عظمتتو جلا
امشبم گذشتو كسي ما رو نكشت!!
.
.
.
آري ... گلم ... دلم ... حرمت نگه دار
كه اين اشكها خون بهاي عمر رفته من است
سر گذشت كسي كه هيچ كس نبود
و هميشه گريه مي كرد
بي مجال انديشه به بغض هاي خود
...
تا كي مرا گريه كند؟
تا كي؟
و بكدام مرام بميرد؟
آري گلم دلم....
ورق بزن مرا
و به آفتاب فردا بيانديش كه
براي تو طلوع ميكند
با سلام و عطر آويشن http://www.tebyan.net/Adabi-Honari/83/05/Image/ad_20_panahi1.jpg
سكوت مي كنم و ديگر هيچ....

R A H A
10-28-2011, 01:46 AM
دیگر از باغ بهارانم نگو






غنچه هایش را مجو






دیگر ای دل ، از من شوریده با کینه مپرس






مهربانی های آن ماه دلارامم چه شد ؟






دیگر از آن بوسه های طعم شیرین نگار من مپرس






آن همه شور و جوانی ها چه شد






یاد آن چشمان شیوایش به خیر






یاد آن شیرین نگار مست و شیدایم به خیر






رشته ی احساسمان ، افسوس زود از هم گسست






قلب من زودتر از آنچه می باید ، شکست






آن همه شیرین زبانی ها چه شد ؟



دیگر مپرس ...

R A H A
10-28-2011, 01:47 AM
http://fc02.deviantart.com/images/store/bt/b/b1579030f4025b97.jpg


اول به نام عشق ، دوم به نام تو، سوم به ياد مرگ .
بر لوح شيشه اي قلبت بنويس :

يا تو وعشق ، يا من و مرگ

R A H A
10-28-2011, 01:51 AM
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نیمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرایم .

R A H A
10-28-2011, 01:51 AM
یک پلک زدن فاصله از تــــــــــــو تـــــــــــــــــــــــا مـــــــــــــــــــــن

باید بزنیم پلک یـــــــا تــــــــــــو یـــــــــــــــــــــــا مـــــــــــــــــــــن

هر چند که گفتند گنــــــــــــــــــاه استــــــــــــــــ این کــــــــــــــــار
...
اما تــــــــــــــو یکی بزن گناهشــــــــــــ بــــــــــــا مـــــــــــــــــــــن

R A H A
10-28-2011, 01:52 AM
قطعه گم شده اي از پر پرواز كم است
يازده بار شمرديم و يكي باز كم است
اين همه آب كه جاريست نه اقيانوس است
عرق شرم زمين است كه سرباز كم است

R A H A
10-28-2011, 01:53 AM
گمشده ی من را ندیده اید

شمایان خوشبخت؟؟!!

دیر زمانی ست او را گم کرده ام
...
و تنها مانده ام بی او!!

R A H A
10-28-2011, 01:54 AM
هر کجا سازی شنیدی

از دلی رازی شنیدی

شعر و آوازی شنیدی

چون شدی گرم شنیدن

وقت آه از دل کشیدن

یاد من کن، یاد من کن

R A H A
10-28-2011, 01:54 AM
خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا


زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را


یكی مثل نسیم دشت میگوید


كنارت هستم ای تنها ...

R A H A
10-28-2011, 01:54 AM
تازه از را رسیده بودم
پر از غربت سالهایی که با خویش زمزمه می کردم
پر از خستگی هایی که بر دوش می کشیدم
آسمان صاف و بی نهایت بود
و چشمان خسته من پر از حس دلواپسی
جاده ها پر از حس همیشگی
و من خسته تر از آن که انتظاری تازه را تاب بیاورم
درامتداد جاده گام بر می داشتم
طنین گامهای سنگینم
دلواپسی های جاده را تشدید می کرد
به خود نهیب می زدم که شاید این همه انتظار مقصدی باشد
اما هیچ چیز نبود تا این همه انتظار را نوید دهد
گونه های آسمان پر از سرخی شعرم بود
و جاده ها پر از فریاد خاموشی که مرا می آزارد
باید می رفتم
به پایان این همه انتظار می رسیدم...
تازه از راه رسیده ام
با کوله باری از عشق
به دور دست ها می نگرم...
هنوز هم باید رفت...

R A H A
10-28-2011, 01:56 AM
ديگر براي اينکه گريه نکنم
هيچ بهانه اي ندارم
گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين نمي بستيم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم وراه را بدون آن ادامه بدهيم
زندگي بدون عشق اينقدرخاليست که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند
وتو اي کاش مرا مي فهميدي
اماحالا که مي روي قرارميان ماهيچ ؛ ولي بگو به چه بهانه مي روي

R A H A
10-28-2011, 02:12 AM
صدای قــلــــب نیست ...

صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!!

كافیست كمی خسته شوی .....

كافیست كمی بایستی ....!

R A H A
10-28-2011, 02:16 AM
من روز خویش را


با آفتاب روی تو


کز مشرق خیال دمیده ست


آغاز می کنم.


من با تو می نویسم و میخوانم


من با تو راه می روم وحرف می زنم


وز شوق این محال:


که دستم به دست توست!


من , جای راه رفتن


پرواز می کنم!


آن لحظه ها که مات


در انزوای خویش


یا در میان جمع


خاموش می نشینم:


موسیقی نگاه تو را گوش میکنم.


گاهی میان مردم , درازدحام شهر


غیر ازتو , هر چه هست فراموش میکنم...


http://www.movn.net/vb/image.php?u=541&type=sigpic&dateline=1290082910

R A H A
10-28-2011, 02:16 AM
بی تو دنیا بر سرم آوار شد
بین ما هر پنجره دیوار شد

آنکه اول نوش دارو می نمود
برلب ما زهر نیش مار شد

درد ما در بودن ما ریشه داشت
رفتن و مردن علاج کار شد

عیب از مابود از یاران نبود
تا که یاری یار شد بیزار شد

عاقبت با حیله ی سودا گران
عشق هم کالای هر بازار شد

آب یکجا مانده ام دریا کجاست؟
مردم از بس زندگی تکرار شد

R A H A
10-28-2011, 02:17 AM
خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم
تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می ‏بینم می ری و می ‏بینی می رم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم
نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می ‏رسیدیم
داره رو دست ما می ‏میره این عشق
تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم

http://i5.ifrype.com/posts/105/935/v3/nm_4105935.jpg

R A H A
10-28-2011, 02:18 AM
اگر به خانه*ی من آمدی برایم مداد بیاور

مداد سیاه

می*خواهم روی چهره*ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مدادپاک کن بده برای محو لب*ها

نمی*خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

شخم بزنم وجودم را ... بدون این*ها راحت*تر به بهشت می*روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی*واسطه کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می*خواهم ... بدوزمش ... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود، می*خواهم هر روز اندیشه* هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزم!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان*هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می*دانی که؟ باید واقع*بین بود !

صداخفه *کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می*خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می*زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می*خواهم

برای وقتی که ...... به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می*کنند، به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می*فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می*دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:


من یک انسانم

R A H A
10-28-2011, 02:18 AM
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ

سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم

پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم

پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم

R A H A
10-28-2011, 02:19 AM
بی دلیل یاد تو می افتم

بی آنکه چیزی مرا

یاد تو بیاندازد.

عجیب نیست

که بی دلیل عاشقت شوم

که بی دلیل

به خود بیایم

و ببینم دوباره

بی دلیل

اشتباه کرده ام

R A H A
10-28-2011, 02:20 AM
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن

R A H A
10-28-2011, 02:20 AM
روزي كه مي گفتي من با تو مي مانم
روزي كه دانستي من بي تو ميميرم
روزي كه با عشقت بستي به زنجيرم
بازنده من بودم اين بوده تقديرم
خوش باوري بودم پيش نگاه تو
هر دم ز چشمانت خواندم كلامي نو
عاشق نبودي تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودي تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودي
يك لحظه من بي تو هرگز نياسودم
من با نفس هايم نام تو را بردم
كاش اي هوسبازم با تو نمي ماندم
عشق تو چون برگي در دست طوفان بود
دل كندن و رفتن پيش تو آسان بود
روزي به من گفتي ديگر نمي مانم
گفتم كه مي ميرم گفتي كه مي دانم
باور نمي كردم هرگز جدايي را
آن آمدن با عشق اين بي وفايي را

R A H A
10-29-2011, 03:28 AM
خسته ام از حرف سكوت
خسته ام از هر واژه كه با تنهايي همراه است
مي خواهم نقطه بگذارم در پایان همه ی این جملات
شاید باز نتوانم.....

R A H A
10-29-2011, 03:28 AM
تنهایی
تنهایی
تنهایی
خانه ای داشتم
شلوغ
پر سر و صدا
پر از میهمان
شعر می خواندیم
عاشقی می کردیم
دعوا می کردیم
آشتی می کردیم
عاشقان را به هم می رساندیم
- عاشقان حقیقی را -َ نه صبح عاشقان شب فارق –
حالا خیلی شان ازدواج کرده اند
صاحب فرزند شده اند
یک خانواده شده اند
اما من ...
تنهایی
تنهایی
تنهایی

R A H A
10-29-2011, 03:29 AM
آسمان هست

من هستم

مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب

اما نه برای تو و نه برای هيچکس

در کنار اين مردم

شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند

شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد

اما من وجود دارم

برای تنهايی ديوارهای اتاق

برای انتظار قلبهای بدون عکس

برای ترک خوردگی روح باغچه

من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها

همانطور که آسمان هست

R A H A
10-29-2011, 03:34 AM
آن چشم ها هنوز رهایم نمیکنند
فکری به حال دغدغه هایم نمیکنند
آن چشم های آبی دریاییت هنوز
از ساحل سکوت رهایم نمیکنند
من دفتری پر از غزلم ازترانه ام
لب هایت عاشقانه هجایم نمیکنند
آواز گام های غزل سازتو چرا
از انهنای کوچه صدایم نمیکنند
من زخمی هزار زبان تغسلم
آن دست های گرم دوایم نمیکنند
آن خاطرات گم شده در ذهن بادها
یک لحظه بی تو از تو جدایم نمیکنند
آن چشم ها که عامل ویرانی منند
یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند

R A H A
10-29-2011, 03:35 AM
این روزها بد جور حسادت میکنمـ

به دکمه i روی کیبوردت

حسادتـ میکنمـ بهـ دال

به ...

می دانی مـــــــرد ؟

......من بدجور حسادتـ میکنمـ

ای کاش لااقل دکمه Delete َت بودمـ

تا تمامـ غمـهایت

حسرتـها

و رنجـهایت را

با یکـ حرکتـ محو می کردمـ

تو بنویسی حسرت...من فشرده شوم

تو بنویسی رنج... من کوبیده شومـ

تو بنویسی فاصله ... من مچاله شومـ

تو بنویسی عـشـق ... و من نیست شومـ

R A H A
10-29-2011, 03:35 AM
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد

گفت: ( مرگ)

R A H A
10-29-2011, 03:36 AM
نگارا اگر درد عاشقی را می چشیدی

تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی

اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی

پشیمان می شدی از این که عشق را آفریدی

بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی

کسی ر ابدرقه با اشک وخون جگر کردی

زشهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی

گل امیدت را پرپر به راه رهگذر کردی


http://img.tebyan.net/big/1387/08/143822172181723017177281815719310114364202.jpg

R A H A
10-29-2011, 03:36 AM
مرگ من روزی فرا خواهد رسید


در بهاری روشن از امواج نور


در زمستانی غبار آلود ودور


یا خزانی خالی از فریاد شور


مرگ من روزی فرا خواهد رسید


روز پوچی همچو روزان دگر


ناگهان خوابی مرا خواهد ربود


من تهی خواهم شد از فریاد درد


خاک میخواند مرا هر دم به خویش


می رسند از ره که در خاکم نهند


آه شاید عاشقان نیمه شب


گل به روی گور غمناکم نهند


بعد من ناگه به یک سو می روند


پرده های تیره دنیای من


چشم های ناشناسی می خزند


روی دفتر ها وکاغذ های من


در اتاق کوچکم پا می نهد


بعد من با یاد من بیگانه ای


در بر آینه می ماند به جای


تار مویی.نقش دستی .شانه ای


می شتابند از پی هم بی شکیب


روزها وهفته ها وماهها


چشم تو در انتظار نامه ای


خیره میماند به چشم راهها


لیک دیگر پیکر سرد مرا


می فشارد قلب دامن گیر خاک


بی تو دور از ضربه های قلب تو


قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

R A H A
10-29-2011, 03:36 AM
دشتها نام تو را می گویند

کوهها شعر مرا می خوانند

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟

در من این شعله ی عصیان نیاز

در تو دمسردی پاییز که چه ؟

حرف را باید زد

درد را باید گفت

سخن از مهر من و جور تو نیست

سخن از تو

متلاشی شدن دوستی است

و عبث بودن پندار سرورآور مهر

آشنایی با شور ؟

و جدایی با درد ؟ ...


http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQDems0bOxQuAYpU9wa5DEN0iMdwzmrG fmfam9L-53jJ6GUJEfhpQ

R A H A
10-29-2011, 03:36 AM
اگر تو بازنگردي
.
.
.

قناريان قفس قاريان غمگين را
كه آب خواهد داد
كه دانه خواهد داد ؟
اگر تو باز نگردي
بهار رفته در اين دشت برنمي گردد
به روي شاخه گل غنچه اي نمي خندد
و آن درخت خزان ديده تور سبزش را به سر نمي بندد

اگر تو بازنگردي
كبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شكوفه هاي درختان باغ حيران را
تگرگ خواهد زد

اگر تو بازنگردي
به طفل ساده خواهر كه نام خوب تو را
ز نام مادر خود بيشتر صدا زده است
چگونه با چه زباني به او توانم گفت
كه برنمي گردي

R A H A
10-29-2011, 03:40 AM
امشب قمار می کنیم

تو و من

یا دلت را

از تو می برم

یا دلم را

به تو می بازم

قرارمان کنار عشق

R A H A
10-29-2011, 03:41 AM
کی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت

کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت

کی بود که با نگاه تو

خواب و خیال عشق و دید

کی بود که واسه تو از همه دنیا دل برید

نگو کی بود کجایی بود

اون که برات دیوونه بود

رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود

من بودم اون که دلش رو ساده

به پای تو گذاشت

اون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت

من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند

اون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند

حسرت دوست داشتن تو همیشگی بود

R A H A
10-29-2011, 03:41 AM
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی است
یا نگاه تو ،که پر از عصمت راز
بر من افتد چه عذاب و ستمی است
دردم این نیست
ولی ...
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم ...
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم


http://www.gaziantepyazarlar.com/image/haber/2011/04/15/Resim_1302844276.jpg

R A H A
10-29-2011, 03:41 AM
مرا از یاد بردی تو
تو را از دست دادم من
و تو هرگز نفهمیدی چه حس التماسی را در نگاهم بارور کردی
و تو هرگز نفهمیدی چه قلب ساده ای پشت غرور چشمهای من نفس می زد
دلت هم پی نخواهد برد
دل بیچاره ام هر شب به یاد، یاد شیرینت کنار اشک می خوابد
مرا از یاد بردی تو
مرا ازیاد بردی تو بدون اینکه دریابی،غرورم سایبانی از نجابت داشت
و تو هرگز ندانستی دلم،گنجینه زخم است
من از چنگال این زخم مقدس سخت می ترسم
و تو هرگز نفهمیدی
و تو هرگز نفهمیدی،چه ذوقی داشت هربار سلامت راشنیدن
تو را از دست دادم من
و توهرگز نفهمیدی کسی تا آخر عمرش برایت شعر خواهد گفت
برایت شعر خواهد خواند
کسی تا آخر عمرش برایت ((وان یکاد عشق)) خواهد خواند...

R A H A
10-29-2011, 03:42 AM
کوله بار سفرت رفت و نگاهم را برد نه تو دیگر هستی نه نگاهت
که در ان دلخوشیم سبز شود
سایه می داند که به دنبال نگاهت
همچون ابر سرگردانم
هیچ کس گمشده ام را نشناخت
تابش رایحه ای خبر اورد
کسی در راه است
چشمی از درد و دلم اگاه است
کاش هیچ وفت عشقی متولد نمی شد
که روزی احساس بمیرد.

R A H A
10-29-2011, 03:42 AM
گرچه فاصله بین ما بسیار است
اما من منتظرم تا بازآیی
به یاد آن روزگاران بیاد ماندنی
به یاد آن خاطرات بریاد ماندنی
بازآ ای همه وجود من
بازآ ای همه نفس من
بازآ بازآ که همه وجودم در انتظارت میسوزد بازآ

R A H A
10-29-2011, 03:42 AM
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم

تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم


از : فاضل نظری

R A H A
10-29-2011, 03:43 AM
اونی که گفتم نرو گفت نمیشه

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

وقتی میخواست بره اون منو صدا کرد

واستاد و تو چشام خوب نگا کرد

گفت میدونی خودت برام عزیزی

این اشکارم بهتره که نریزی

مجبورم برم که سفر چاره ی کارمه

یاد اون خاطرات مرحم دل پارمه

تقدیر ما از اولم همین بود

یکی تو آسمون اونیکی زمین بود

تو تقدیر ما هر چی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

شاید اگه دائم بودی کنارم

یه روز می دیدی که دوست ندارم

می خوام برم و تا ابد بمونم

سخته برای هر دو مون میدونم

آره گفتی کسی که میشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

گریه نکن گریه هاتو نگه دار

لازم میشه گریه وقت دیدار

خودم میرم عکسام ولی تو قابه

میشنوه حرف اما بی جوابه

بارون که بارید برو زیر بارون

به یاد دیدار اون روزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشام با چشای تو در تماسه

رفتن من اسب سرنوشته

همونی که رو پیشونیمون نوشته

فکر نکن دوری و اینجا نیستی

قلب من اونجاست و تنها نیستی

منتظر شعرا و نامه هاتم

هر جا میری، بدون منم باهاتم

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نمیکنم عزیزم

نزار منم اینجوری اشک بریزم

شاید یه روزی به هم رسیدیم

همدیگرو شاید یه جایی دیدیم

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشاش یه کمی روشنه

شاید یه قدری هم شبیه منه

دیگه باید برم خیلی دیره

فقط نزار خاطرمون بمیره

با خدافظی منو در به در کرد

اشکامو دید و بعدش سفر کرد

از وقتی رفت دستام رو به آسمونه

شاید پشیمون بشه برگرده بمونه

فهمیدم امروز سفرم یه درده

من چیکار کنم اگه که بر نگرده

پشت سرش میریزم آب یه دریا

منتظر میشینم بی تاب تا فردا

الهی که بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و برگرده به زودی

R A H A
10-29-2011, 03:43 AM
خط استوای دستهای تو

دو قطب یخ بسته ی دستهای من

جغرافیای من و تو
...
هیچگاه به هم نمیرسند

داستان غم انگیزیست

خرگوش قطبی

هرگز

به سرزمین های استوایی نمیرسد ...

داستان غم انگیزیست ...

R A H A
10-29-2011, 03:46 AM
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا اینگونه یکجا جمع نمیشود!

و ان هم در همین سه واژه کوتاه!
.
.
.
.
او دوستم ندارد!

R A H A
10-29-2011, 03:46 AM
من از پشت همین دریچه بود
که بارها تو را صدا زدم
و نام تو را
که شبیه حس صمیمی یک پرستش بود
در مسیر گرایش گلهای آفتابگردان
...با لهجه ی لاجوردی ام نوشتم
تو از آسمان گریختی
و دبوارها گستاخانه تو را بلعیدند
و اعتنا نکردی
به نت های خفیف " قناری غمگین "
...

R A H A
10-29-2011, 03:46 AM
سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست
سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست

تو یک رویای کوتاهی ، دعای هر سحرگاهی
شدم خواب عشقت ، چون مرا اینگونه میخواهی

من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم
ندارم هیچ گناهی ، جز که از تو نمی پوشم

تو غم در شکل آوازی ، شکوه اوج پروازی
ندارم هیچ گناهی ، جز که بر من دل نمی بازی

مرا دیوانه می خواهی ، زخود ییگانه می خواهی
مرا دل باخته چون مجنون ، ز من افسانه میخواهی

شدم بیگانه با هستی ، ز خود بی خود تر از هستی
نگاهم کن نگاهم کن ، هر آنچه میخواستی

بکش ای دل ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق ، مرا تو درس عبرت کن

بکن حرف مرا باور ، نیابی از من عاشق تر
نمیترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم دیگر

سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست
سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست

R A H A
10-29-2011, 03:50 AM
حالا برای من ، فردا برای تو این بازی زمانه است ،
شیرین برای من ،تلخش برای تو
حالا که جان من قربان چشم توست
اشکت برای من ، چشمم به راه تو

R A H A
10-29-2011, 03:51 AM
میخوام خراب تو بشم

خرد خرابم نکنی

قصه ی خواب تو بشم

با غصه خوابم نکنی

میخوام که مال من بشی

منو جوابم نکنی

شهر خیال من بشی

قصد عذابم نکنی

R A H A
10-29-2011, 03:51 AM
ز چشمت اگرچه که دورم هنوز

پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

اگر غصه بارید از ماه و سال

به یاد گذشته صبورم هنوز

شکستند اگر قاب یاد مرا

دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره ی دردهایم نشد

پر از فکر راه عبورم هنوز

ستاره شدن کار سختی نبود

گذشتم ولی غرق نورم هنوز

پر از خاطرات قشنگ توام

پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

ترا گم نکردم خودت کم شدی

من شیفته با تو جورم هنوز

اگر جنگ با زندگی ساده نیست

در این عرصه مردی جسورم هنوز

اگر کوک ماهور با ما نساخت

پر از نغمه ی پاک شورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است

ولی با توام پس صبورم هنوز

R A H A
10-29-2011, 03:51 AM
من اینجا بی تو دلگیرم ، من اینجا بی تو افسرده



تموم حس عشق من ، میون واژه ها مرده



نمی دونم چرا اینجا ، همیشه بوی غم داره



نمی دونم چرا چشمام ، همیشه حس نم داره



نمی دونم دلم اینجا ، به دنبال چه می گرده



چرا حسم ترک خورده ، پره درده پره درده



آخه اینجا کویری نیست ، ولی درد و غمش انبوه



میون این همه گلها ، نصیب من گل اندوه



مثه دریای بی موجم ، مثه یک دشت بی آواز



رسیدم من به پایانم ، همین اول ، همین آغاز

R A H A
10-29-2011, 11:57 PM
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا اینگونه یکجا جمع نمیشود!

و ان هم در همین سه واژه کوتاه!
.
.
.
.
او دوستم ندارد!

R A H A
10-29-2011, 11:57 PM
من از پشت همین دریچه بود
که بارها تو را صدا زدم
و نام تو را
که شبیه حس صمیمی یک پرستش بود
در مسیر گرایش گلهای آفتابگردان
...با لهجه ی لاجوردی ام نوشتم
تو از آسمان گریختی
و دبوارها گستاخانه تو را بلعیدند
و اعتنا نکردی
به نت های خفیف " قناری غمگین "
...

R A H A
10-29-2011, 11:58 PM
تو رفته‌ای

و من از تنهایی

کَکَ‌م هم نمی‌گزد دیگر!

*

حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!

R A H A
10-29-2011, 11:58 PM
کم از کلاغ نیستی که!

نگاه کن؛

هرچه سنگ می‌پرانم
نمی‌رود!

R A H A
10-30-2011, 12:05 AM
دل به سودای تو بستیم خدا میداند
وز مه و مهر گسستیم خدا میداند
ستم عشق تو هرچند کشیدیم به جان
زآرزویت ننشستیم خدا میداند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که بستیم خدا میداند
به امیدی که گشاید به وصال تو دری
دَر ِ دل بر همه بستیم خدا میداند
دیده پرخون و دل آتشکده و جان برکف
روز و شب جز تو نجستیم خــدا میـدانـد
دوش با شمس خیال تو به دلجوئی گفت:
آرزومند تو هستیم خدا می داند

R A H A
10-30-2011, 12:05 AM
نبودی نبودم
تو هستی که هستم
به تو تکیه میدم
تو رو می پرستم
به تو تکیه میدم
که عاشق ترینی
که دلواپس لحظه های زمینی
من از تو نگفتم
شنیده گرفتی
به یادت نبودم
ندیده گرفتی

می خوام مثل آیینه
پیش روت بشینم
تو رو با تموم وجودم ببینم

بذار روح من با نگات زیر و رو شه
بذار پیرهن آسمون و بپوشه
همه دلخوشی هام گذشت و تو موندی
تو بیراهه هام و به مقصد رسوندی
امیدم جز تو شده نا امیدی
همیشه تو آخر به دادم رسیدی
نبودی نبودم تو هستی که هستم
به تو تکیه میدم تورو میپرستم....