توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : •●♥ دل نوشته های یک عاشق شکست خورده ♥●•
R A H A
10-30-2011, 12:05 AM
عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه می زنی...
میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود
R A H A
10-30-2011, 12:05 AM
هر چه خیس شود...
سنگین می شود ...
دروغ گفته اند...
که گریه سبک می کند...
R A H A
10-30-2011, 12:05 AM
ای روزگار لعنتی یه بار به ساز من برقص
یه بار بذار رها بشم از شر این طلسم نحس
چرا همیشه با دلم اینجوری بد تا می کنی
یه روز خوش تا میبینم اشکمو دریا می کنی
R A H A
10-30-2011, 12:06 AM
اگر دوست من هستی
کمکم کن از تو هجرت کنم
اگر عزیز منی
کمکم کن از تو شفا یابم
اگر می دانستم
که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم
اگر می دانستم
که دریا عمیق است.. به دریا نمی زدم
اگر پایانم را می دانستم
هرگز شروع نمی کردم
دلتنگ تو هستم پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
خودکشی می کنند شوق ها
اگر پیامبری
از این جادو رهایی ام ده
از این کفر
دوست داشتن تو کفر است .. پاکیزه ام گردان
از این کفر
اگر توان آن داری
بیرونم بیاور از این دریا
من شنا کردن نیاموخته ام
موج آبی چشمانت.. می کشاندم
به سمت ژرفا
آبی
آبی
هیچ چیزی جز آبی نیست
من نو اموخته ام
در دوست داشتن.. و قایقی ندارم
اگر برای تو ارزشی دارم دستم را بگیر
که من از سر تا به پا عاشقم
من در زیر آب نفس می کشم
غرق می شوم
غرق
غرق
R A H A
10-30-2011, 12:07 AM
هیچ می دانی؟
من دلیل شادی های تو بوده ام نه شریک آن
و شریک غم های تو نه دلیل آن . . .
R A H A
10-30-2011, 12:07 AM
حالا کــ ِ تمامــ ِ راه را آمده امــ ،
حالا کــ ِ تـا تـ ـ ـو هیچـــ نمانده ،
چقدر دیر یادَشــ آمد خـُدا کــ ِ
ما قسمتــــ ِ هَمـــ نیستیمــــ !
R A H A
10-30-2011, 12:07 AM
صدای مهربانت کو ؟
لبت کو ؟
بوسه ات کو ؟
گونه هایت کو ؟نوازش های با جان آشنایت کو ؟
بیا نور نگاهت را چراغ شامگاهم کن
بیا آن دستهای گرم را پشت و پناهم کن
بیا در این سیاهی ها
نگاهم کن
نگاهم کن
http://th00.deviantart.net/fs38/150/f/2008/347/2/c/2c2604ee8086c04864262e3c8df2191e.jpg
R A H A
10-30-2011, 12:19 AM
http://s2.picofile.com/file/7157566983/19.jpg
R A H A
10-30-2011, 12:19 AM
جدايي را نمي خواستم خدا كرد
نمي دانم كدام ناكس دعا كرد
يار با ما بي وفايي مي كند
بي سبب از ما جدايي مي كند
شمع جانم را بشكست آن بي وفا
جايي ديگه روشنايي مي كند
مي كند با خويش و خود بيگانگي
با غريبان آشنايي مي كند
نمي دانم از اول بي وفا بود
يا كه نازش كشيدم بي وفا شد
R A H A
10-30-2011, 12:20 AM
ابرها مي گريند تا پشت پايت را خيس کنند من انتظار را حس مي کنم صبر را ياد گرفته ام حس مي کنم صبر را ياد گرفته ام از باغچه کوچکمان زير آفتاب تابستان براي روزي که اندوه آسمان از آتش عشق افروخته اش باران بياورد و دوري ها را پاک کند و مدام براي برگها بخواند که آسمان نزديک است دوباره دستهايمان را خيس کند من رهايت نمي کنم آنچه را که روزهاي بلند و شبهاي باراني به من آموخته اند از ياد نمي برم و اين شبهاي خيس را فراموش نخواهم کرد حتي در آغوش تو ابري خواهم بود که براي دوست داشتن لبخندت مي گريد تنها دلم تنگ است که ببينمت
R A H A
10-30-2011, 12:21 AM
در تو ,تا دور دستهای زندگی سفر خواهم کرد
و بامدادان ,از جشن هزاره های آتش باز خواهم گشت.
اینک حس غریبی
در اعماق وجودم شعله می کشد.
وقتی سخن می گویی : از ترانه ی پرسش پر می شوم.
و آنگاه که از خواب ستاره های خاموش باز می گردی
هزار شعله زرین از چشم آفتاب به سویت می آید!
نازنین!
به تماشایت باز هم می نشینم
و رازهای ناگزیر را در کلام تو می جویم.
مگر گاهواره دنیا فرو ریزد تا من تو را از یاد ببرم.
حس نگاهی
غرور لبخندی
و یا ماتم اشکی
در شکوه گیسوی توست
که با آنها من همیشه نام زندگی را به خاطر می آورم...
نازنین!
آرزوهایم را در کوچه های بی صدای تاریخ می ریزم
و نشانی عبورت را تنها از ستاره های آسمانم می خواهم.
چرا که بی تو ناتمامم
و با تو از همیشه تا همیشه پر از واژه های عشقم
R A H A
10-30-2011, 12:21 AM
باید فراموشت کنم .... چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود ! ....
آرام تلقین می کنم .....حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم .....
من می پذیرم رفته ای ..... و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم .... کم کم ز یادم می روی .... این روزگار و رسم اوست ! ...... این جمله را با تلخی اش ،.....
صد بار تضمین میکنم.
R A H A
10-30-2011, 12:21 AM
اين طرف مشتی صدف ، آنجا كمی گل ريخته است
موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام ما تصوير ابر تيره ای است
بعد از اين در جام دريا ، ماه كامل ريخته است
مرگ حق دارد كه از ما روی برگردانده است
زندگی در كام ما مرگ هلاهل ريخته
هر چه دام افكندم ، آهوها گريزان تر شدند
حال ، صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهی جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا می گذارم دامنی دل ريخته
عارفی از نيمه راه تحير بازگشت
گفت : خون عاشقان منزل به منزل ريخته
R A H A
10-30-2011, 12:22 AM
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسيد
من به او خنديدم
کمي آزرده و حيرت زده گفت
روي ديوار و درختان ديدم
باز هم خنديدم
گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد
بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم
بعدها وقتي غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بي گمان مي فهمي
- پنج وارونه چه معنا دارد
R A H A
10-30-2011, 12:22 AM
بود بر شاخه هایم آخرین برگ
تو پنداری که شب چشمم به خواب است
ندانی این جزیره غرق آبست
به حال گریه می خوانم خدا را
به حال دوست می جویم شما را
زبس دل سوی مردم کرده ام من
در این دنیا تو را گم کرده ام من
مرا در عاشقی بی تاب کردی
کجا هستی دلم را آب کردی
نه اکنون بلکه عمری، روزگاریست
که پیش روی ما غمگین حصاریست
بود روز تو برای ما شب تار
صدایت می رسد از پشت دیوار
کلام نازنینت مهر جوش است
صدایت در لطافت چون سروش است
بدا ، روز و شب ما هم یکی نیست
شب ما بهر تو همگام روز است
به وقت صبح تو ما را شب آید
در آن هنگامه جانم بر لب آید
کویرم من، تو گلشن باش ای یار
به تاریکی تو روشن بــاش ای یار
R A H A
10-30-2011, 12:22 AM
دنيا به هم نمي خورد...
دنيا پر از حوادث گوناگون
دنيا پر از وقايع رنگارنگ
از مرگ،از تولد،
از صلح،جنگ،
از جشن،از جدايي
از فتح از شكست
هر لحظه صدهزار اتفاق هست!
اين آرزوي كوچك ما نيز
يك رويداد ساده است
من خود،درست و راست،نمي دانمش كه چيست
يك اشتياق پاك؟
يك آرمان شيرين؟
يك هاله مقدس؟
يك عشق تابناك؟
از نوع نامكرر"يك نكته بيش نيست"
در بين صدهزار هزار اتفاق،گم!
دنيا به هم نمي خورد اي مردم!
بعد از هزار مرحله دوري
بعد از هزار سال صبوري!
اين يك زياده خواهي نيست
اين نيست يك توقع بي جا!
اين نيست يك هوس
اين آخرين تضرع يك عاشق است و بس:
باري اگر به سينه دلي داريد
اين آرزوي ساده ما را بر آريد
ما را به هم ببخشيد.
ما را براي هم بگذاريد.
در اين لحظه هاي مانده به جا،از حيات ما.
ما را به يكديگر بسپاريد!
R A H A
10-30-2011, 12:23 AM
دنيا به هم نمي خورد...
دنيا پر از حوادث گوناگون
دنيا پر از وقايع رنگارنگ
از مرگ،از تولد،
از صلح،جنگ،
از جشن،از جدايي
از فتح از شكست
هر لحظه صدهزار اتفاق هست!
اين آرزوي كوچك ما نيز
يك رويداد ساده است
من خود،درست و راست،نمي دانمش كه چيست
يك اشتياق پاك؟
يك آرمان شيرين؟
يك هاله مقدس؟
يك عشق تابناك؟
از نوع نامكرر"يك نكته بيش نيست"
در بين صدهزار هزار اتفاق،گم!
دنيا به هم نمي خورد اي مردم!
بعد از هزار مرحله دوري
بعد از هزار سال صبوري!
اين يك زياده خواهي نيست
اين نيست يك توقع بي جا!
اين نيست يك هوس
اين آخرين تضرع يك عاشق است و بس:
باري اگر به سينه دلي داريد
اين آرزوي ساده ما را بر آريد
ما را به هم ببخشيد.
ما را براي هم بگذاريد.
در اين لحظه هاي مانده به جا،از حيات ما.
ما را به يكديگر بسپاريد!
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
اندكي شبيه دريا شده ام
همين دريايي كه در حوض خانه ي همسايه است
دهانم طعم آبي گرفته
پاهايم جلبك بسته
و در دلم هزار ماهي بي نام و نشان آشيانه كرده
باز هم نيستي
غروب چهارشنبه
و كسي ناشناس واژه هاي علاقه را سر مي برد
و كنج آواز مردگان مي اندازد
نمي دانم
شايد آخر دنياست
كه عقربه ها به بن بست رسيده اند
كاش بيايي
سر بر شانه ات بگذارم
و عريان ترين حرف هايم را
شبيه هق هق پرنده هاي پر شكسته
يادت بياورم
هيچ لازم نيست دلهره ي آيينه
از روييدن باد را به رخم بكشي
من آن قدر طعم گس آيينه را چشيده ام
كه محرم ترين آشناي باران شده ام
آه ، عزيزم ، رايحه ات پيچيده
بگو كجاي سه شنبه اي
هنوز اما خيلي صبورم
كه مي نشينم و از ته آيينه برايت انار مي چينم
تا كي بگويم برگرد
و تو بادبادكي را كه ته دريا به جلبك ها گير كرده
بهانه بياوري براي نيامدنت
اصلا بگذار طعم خاكستري شب رابچشم
بگذار آن قدر شبيه دريا شوم
كه تو ديگر به چشم نيايي
بگذار بميرم ...
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
من همان عاشق ديرينم
و عصر هاي ديدار همانگونه دلپذير و خاكسترين
اگر هواي دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پاي كن
كه در گذرگه متروك
تمشك هاي وحشي گسترانيده اند ...
از بانگ سگ ها آشفته مشو
ديريست كه بوي تو را مي جويند
اين وفاداران
حضور دوست را بر من مژده مي دهند ...
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
دل از ما بردو روی از ما نهان کرد
وای خدا را باکه این بازی توان کرد
کجا گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد.....
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
زخم ها بر دل عاشق کردند
............ خون به چشمان شقایق کردند ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سیری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟
R A H A
10-30-2011, 12:24 AM
در دلم آرزوي آمدنت مي مي ميرد
رفته اي اينك، اما آيا باز برمي گردي؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد ...
R A H A
10-30-2011, 12:25 AM
آشوب همان حس غریبیست که دارم
وقتی که به لبهای تو لبخند نباشد
در تک تک رگهای تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگهای تو هر چند نباشد
R A H A
10-30-2011, 12:25 AM
خودم را به شادیِ تو فروختم
و
...حواسم نبود که
حواست به بهایِ من نیست
حال
خیالت را می فروشم تا
خودم را پس بگیرم
R A H A
10-30-2011, 12:27 AM
تنهاترین تنهای تو . زخم زبونا خورده بود
خدانگهداری نکرد . چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا . از بعد تو بیچاره شد
بعد از وداع آخرش . رفت و دیگه آواره شد
R A H A
10-30-2011, 12:28 AM
دستهای من تو را می خوانند
و تو عاشق و تنها در آن دور دست
در جستجوی روح گمشده خویشی
نگاهم در آن لحظه به یاد ماندنی
به نگاهت پیوند خورد
و دل کوچک من
جز شکوه در نگاه پر عظمت تو چیزی ندید
هنوز نمی دانم راز رسیدن به تو در چیست
حس می کنم
فاصله قدرتمند ترین نیروی جاذبه بین من و توست
و انگار پرواز هیچ قاصدکی
مرا به یاد تو نخواهد آورد
حس می کنم هر روز به دیروز نزدیکتر می شوم
نگاه پر از مهربانیت
کلام پر مهرو عاطفه ات
واژه های آشنا و ناآشنایت
به من فهماند که عشق هنوز اعتبار دل دادن دارد
و من دیوانه همچون گذشته
غرق در احساسات پاک کودکانه ام
و تا ابد عاشق تو خواهم ماند
تا اعتبار دل را بر فراز آن بنشانم
ای همه دنیای من
آرزو دارم زیر سقفی از مهربانی
برای هم باشیم
همچون آینه
صداقت را نثار همدیگر کنیم...
R A H A
10-30-2011, 12:29 AM
گفتمش دل ميخري پرسيد چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده كردو دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل زدستش روي خاك افتاده بود
جاي پايش روي دل جا مانده بود
R A H A
10-30-2011, 12:30 AM
یه پروانه را با دستات می گیری.
بدش می خوای ببینی زنده هست؟
انگشتاتو باز کنی ....
فرار میکنه.
محکم بگیری....می میره.
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
R A H A
10-30-2011, 12:31 AM
دوستت دارم به چشمانی كه رنگش رنگ شبهاست
به آن نازی كه در چشم تو پیداست
به لبخندی كه چون لبخند گلهاست
به رخسارت كه چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار و عشق و هستی
به قرآنی كه او را می پرستی
قسم ای نازنین تا زنده هستم
تو را من دوست دارم....میپرستم
R A H A
10-30-2011, 12:31 AM
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ، باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد ، يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ، ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ، من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن ، لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه عشق گذران است ، تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است ، تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد ، چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم ، بازگفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت ، اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد ، يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم ، نگسستم نرميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم ، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ، بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
R A H A
10-30-2011, 12:33 AM
عاشقت بودم كه گفتي عاشقان ديوانه اند
عاقبت عاشق شدي ديدي كه خود ديوانه اي
R A H A
10-30-2011, 12:33 AM
ندارم بي توفردايي ولي ازشوق ديدارت
دلم راخوش به يادصبح فردا ميكنم هرشب
بيا يكشب تماشا كن كه بيني بادوچشم خود
كه من جان كندن خود راتماشا ميكنم هرشب
R A H A
10-30-2011, 12:33 AM
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد
آرزو در دل من متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
R A H A
10-30-2011, 12:34 AM
من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم فراموشم مکن
من نمي گويم که با من يار باش
من نمي گويم مرا غم خوار باش
من نمي گويم،دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين! شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
بعد ازاين با بي کسي خو مي کنم
هر چه در دل داشتم رو مي کنم
نيستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم،بت پرستي کار ماست
چشم مستي تحفه ي بازار ماست
درد مي بارد چو لب تر مي کنم
طالعم شوم است باور مي کنم
من که با دريا تلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟
R A H A
10-30-2011, 12:35 AM
ای زندگی من خسته ام تا کی سکوت تا کی اسیر
ای مرگ تلخ این دست من دستم بگیردستم بگیر
در سینه ام ای آرزو محض خدا دیگر بمیر
ای لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنید
ای روز و شب من آ دمی دل مرده ام ترکم کنید ترکم کنید
من تا گلو در حسرتم افسرده ام ترکم کنید
از وحشت فردای خود آزرده ام ترکم کنید
ای اشک گرم آروم بریز بر گونه بیمار من
لذت ببر ای غم تو هم از این همه آزار من
در لحظه بیداد غم کی میشود غمخوار من
ای لحظه پایان این امشب و فردا نکن
درد بزرگ بودنم را ای زمان حاشا نکن
R A H A
10-30-2011, 12:35 AM
قرار بعدی
تالار مردگان
اولین پنجشنبه ای که نیستم
نه گل
نه گلاب
و نه خیرات
تو را می خواهم که پای هیچ یک از قرارها نیامدی
R A H A
10-30-2011, 12:36 AM
ولی ای ماه قشنگ
آن چه در ما جاری است این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور...
زندگی...می گذرد تند و آسان و سبک...!
عاشق هم باشیم عاشق بودن هم
عاشق ماندن هم عاشق شادی و هر غصه هم....
روز نو هر روز است
فکر را نو بکنیم....!
....عشق را سر بکشیم...!
زندگی
می گذرد...! تند و آسان و سبک!!!
R A H A
10-30-2011, 12:37 AM
به خودم قول می دهم دیگر دلم برایت تنگ نشود
قول می دهم دیگر با ترنم صدایت آسمان چشمانم بارانی نشود
قول می دهم دیگربا تصور چهره زیبایت عاشق نی غریب چشمانت
نشوم
قول می دهم دیگر با خاطرات زندگی نکنم
قول می دهم دیگر به کلبه دلتنگی ات نیایم
قول میدهم دیگر اشکهایم آبرویم را به تاراج نبرد
قول میدهم دیگر ستاره ی آرزویت را کم فروغ نکنم
قول میدهم آسمان دلم را با ستاره وجودت گل باران نکنم
قول میدهم دلم را اززیر پایت بردارم
قول میدهم دیگرآسمان ، ابراها را در روزهای دلتنگی ام نگریاند
قول میدهم دیگر نفسهایم را به عشق تو نکشم
قول میدهم دیگر در کلبه دلم جایت ندهم
...
ای مهربان
ای دوست
میدانم
خوب میدانم
و خوب میدانی
رویای جاوید زندگی ام تنها تویی
تنها روزنه ی شادی من ، خیال لحظه های زیبای با تو بودن است
تلخی جدایی ات ، کامم را تلخ نمی کند چرا که شیرینیه بوسه
عشقت تا ابد جاوید است
می ستایمت به خوبی و پاکی
و به عظمت عشق سوگند
زنده ام ، تنها با یادت
و چه شیرین است در فراغ یوسف گریستن
بویش را از خاطرات گرفتن
و ارام گرفتن با عطر خوش مهربانی
نازنینم
خوب می دانم نمی توانم به هیچ کدام از قولهایم عمل کنم
چرا که رنگین کمان آسمان زندگی ام با هفت رنگ وجود مهربانت رنگین شده
پس تا زنده ام می تازم.
R A H A
10-30-2011, 12:38 AM
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت
R A H A
10-30-2011, 12:38 AM
هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من
این سرزمین غم زده زندان است
در هر غروب
در امتداد شب
من هستیم و تمامت تنهایی
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
این راز سر به مهر
تا کی درون سینه نهفتن
گفتن
بی هیچ بک و دلهره گفتن
یاری کن
مرا به گفتن این راز بازیاری کن
ای روی تو به تیره شبان آفتاب روز
می خواهمت هنوز.
R A H A
10-30-2011, 12:39 AM
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرقی میکند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم.
R A H A
10-30-2011, 12:39 AM
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه كه از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیك است
كه چو بر می كشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همین یك قدمی می ماند
كورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
كه هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
كز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من كه چنین خون .آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است كه هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
http://up.iranblog.com/2162/1270213302.jpg
R A H A
10-30-2011, 12:40 AM
منم، منی که دیگر هیچ چیزی را دوست نمی دارم
به نشان نا رضایتی از امر تغییر پذیر.
نفرت هم نمی ورزم به هیچ چیزبه نشان نارضایتی تمام عیار از امر تغییر ناپذیر.
R A H A
10-30-2011, 12:40 AM
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا
R A H A
10-30-2011, 12:40 AM
درد را از هر طرف بنويسی
همان درداست
مثل درد من
مثل درد تو
مثل دردهمسایه،
که دلش گرفته است
و چراغ خانه اش را خاموش کرده است.
من به روشنی بد نکرده ام
که تو افتاب کوچه مرا شکسته ای
و قلبم را به رنج الوده ای
و زخم خنجر بر پشت من نهاده ای
من و تو غباری بیش نیستیم
در این ویرانسرا
یادت باشد
R A H A
10-30-2011, 12:41 AM
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمت ...
(دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم)
از کتف آشیانهای خود برای تو
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
از هم فرو مپاش، برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیمهسوز را
از کورههای خودخوریام در بیاورم
R A H A
10-30-2011, 12:42 AM
زندگی بدون تو سخت برام حالیت که نیست
عشقمو پس دادی و ریختی به پام حالیت که نیست
من میگم بدون تو روزم قشنگی نداره
نخوندی بغض منو تو اون چشام حالیت که نیست . . .
R A H A
10-30-2011, 12:42 AM
کسی درد خندیدنم را نفهمید ...
و از ریشه پوسیدنم را نفهمید ...
همان اول راه او از من جدا شد ...
که به بیراهه پیچیدنم را نفهمید ...
زمین و زمان پشت سر میزد اما ...
کسی بر زمین خوردنم را نفهمید ...
چنان نرم و آهسته در خود شکستم ...
که حتی ترک خوردنم را هم نفهمید ...
R A H A
10-30-2011, 12:43 AM
اگر چه از غزلت سال هاست دورترم
ولی هنوز در این شهر با تو جورترم
بیا به باد بده، خط بزن، خرابم کن...
من از قدیم، همیشه کمی صبورترم!
تو را که می گذری بی خبر، نمی بینم
هنوز پیش منی، من، اگر چه کورترم!
ببین چگونه تو را داد می زند غزلم
ببین هنوز هم از تو، کمی جسورترم
R A H A
10-30-2011, 12:44 AM
در گذرگاه خیمه شب بازی دیگر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها میمیرند
رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطره هاستكه چه تلخ و شیرین دست نخورده
به جای می مانند
R A H A
10-30-2011, 12:44 AM
خــنديدن، خوب است ..
قـــــهـقــهـه، عالي است ..
گريـــ ـســ ـتـ ـن، آدم را آرامــــــ ــ مي کند
اما…
لعــنتــــ ـــ بر بــــــــ ــغــضـــــــ ــ!
R A H A
10-30-2011, 12:45 AM
گفتمش دل ميخري پرسيد چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده كردو دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل زدستش روي خاك افتاده بود
جاي پايش روي دل جا مانده بود
R A H A
10-30-2011, 12:45 AM
گم می شدم... دلت ضربان مرا شناخت
مخفی ترین هجای زبان مرا شناخت
از پشت پرده های صبور سکوت و عشق
آرامٍ چشم تو هیجان مرا شناخت
R A H A
10-30-2011, 12:45 AM
تو می روی و من نگات می کنم
یکدفعه بی دلیل صدات می کنم
چه بی خیال تو از من دور می شوی
انگار نگفتم جان فدات می کنم . . .
R A H A
10-30-2011, 12:45 AM
چشمانم را می.بندم
به رؤياهايم پناه می.برم
خواب می.بينم:
چندين سال زودتر به .دنيا آمده.ام
در محلّه.ی. كودكي.هايت
جايی. نزديك خانه.ی.تان
ـ شايد در همسايگی. شما ـ
خانه داريم...
R A H A
10-30-2011, 12:48 AM
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
R A H A
10-30-2011, 12:48 AM
دوستت دارم برای تو
فقط یه حرف ساده بود
غاقل از اینکه قلب من
منتظر اشاره بود
R A H A
10-30-2011, 12:49 AM
هـر بـآر کـه تـو رآ یـآد مـی کنـم
گـم مـی شـود تـکـه اے از مـن در مـن!
همـیـن روز هـآستـ کـه تمـآم شـوم...!
R A H A
10-30-2011, 12:49 AM
بی تو زردم
زود می گندم
با تو باشم اما
فارغ از هر دردم
تا تو باشی دیگر
هیچ غمی پیشم نیست
وقتی رفتی دیدم
با غمت می جنگم
گفته بودم شاید
رفته ای باز آیی
من هنوزم تنهام
به تقدیر می خندم
از منت دل کندن
را نپذیرفتم
به امیدت هنوز
راه غم می بندم
R A H A
10-30-2011, 12:51 AM
گفته بودی یا تو یا هیچکس
ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
که اینروزها "هیچکس" هم برای خودش کسیست
کسی حتی مهمتر از من
R A H A
10-30-2011, 12:51 AM
نزدیك میشوی به من
فرسنگها در من فرو میروی
در من خانه میكنی
در من حضورمیابی
لحظه به لحظه هرجا و هر كجا
توی انگشتهایم جاری میشوی
سطر به سطر خاطراتم را می نگاری
روی لبم مینشینی
خنده میشوی، حرف می شوی
دلم كه می گیرد از چشمهایم میباری
كیستی ؟ كیستی تو؟
كیستی تو كه این همه
در من بی تابی
سزاوار حرفهای عاشقانه ای
كیستی تو كه دیدنت زندگی
رفتنت مرگ است
در من بمان
از هنوز تا همیشه........
R A H A
10-30-2011, 12:51 AM
اگه تو مال من بودی اگه تومال من بودی ماه از چشات طلوع می كرد پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع می كرد اگه تو مال من بودی كلاغ به خونش می رسید مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید اگه تو مال من بودی همه خبردار می شدن ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم پاییز می فهمید كه ماها زبونشو خوب بلدیم اگه تو مال من بودی انقد غریب نمی شدم من چی می خواستم از خدا دیگه اگه پیشت بودم اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود دل من اون آواره ای كه شبا می گرده نبود اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شك نداشت تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت می شد اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور یه جا كه تو دیده نشی نباشه حتی كمی نور اگه تو مال من بودی ، می ذاشتمت روی چشام بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمی ریخت شمعی كه پروانه داره ، اشك غم انگیز نمی ریخت اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت آدما دارا می شدن ، دنیا دیگه فقیر نداشت اگه تو مال من بودی
R A H A
10-30-2011, 12:51 AM
انتظار از تو نداشتم، اینجوری بگذری از من
كه برات مهم نباشه
حرف عاشقونه ي من
تو که چشمامو شناختی، تو که حرفامو شنیدی
تو که بغض عاشقي رو
تو ترانه هام مي ديدي
با خودم فکر نمی کردم، دلت از دلم جدا شه
یه روزی قد يه دنيا
بين ما فاصله باشه
با خودم فکر نمی کردم، که تو اینقدر بی وفایی
واسه قلب مهربونت
ساده باشه اين
جــــــــدايي
R A H A
10-30-2011, 12:52 AM
مي دونم رفتي واز دور به گريه هاي من مي خندي
اما اين گريه ها هديه اي از قلب توست كه به من داده اي
وقتي دستان سردم را گرفتي وگفتي با من بمان
سرزنش دستانت به اعماق قلبم رفت وبرگشت وگفت ماندني نيست
اكنون ياد آن دستان لرزان افتاده ام
خيلي محتاج همان دستان لرزانم تو كه مي دونستي يه روزي ميري چرا دستانم راگرفتي؟؟
چرا به قلبم قوت زنده ماندن دادي
چرا خنجرعشقت را به درون قلبم خردكردي ونماندي؟چرا چرا چرا؟؟؟
R A H A
10-30-2011, 12:53 AM
تنهابراي چشمان تو مي نويسم كه نگاهت تكراري از آسمان است
تو همان هستي كه بهاررا برايم به ارمغان آوردي
ومن همان هستم كه به عشقت وفادار هستم كه به عشقت وفادار مانده ام
وروزهاي بي تو را در دفتر دلم شمارش كردم.
R A H A
10-30-2011, 12:54 AM
چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین
کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
R A H A
10-30-2011, 12:54 AM
این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است
که همه روزهایم را بر باد داد
این ساعتها چقدر کند می گذرد
پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ...
R A H A
10-30-2011, 12:54 AM
کابوس شبهایم شده
اینکه تو بی من می روی
دستم به دامانت مرو
آرام جانم می بری
R A H A
10-30-2011, 12:54 AM
دنيا کوچکتر از آن است که گمشده اي را در آن يافته باشي
هيچ کس اينجا گم نميشود...
آدم ها به همان خونسردي که آمده اند،
چمدانشان را مي بندند و ناپديد ميشوند...
يکي در مه...
يکي در غبار...
يکي در باران...
يکي در باد...
و بيرحم ترينشان در برف...
{شايد هم بهار!!!}
آنچه به جا ميماند،
رد پايي است،
و خاطره اي که هر از گاه
پس ميزند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را...
R A H A
10-30-2011, 12:55 AM
نازنینم
عاشقانه گفتم....خندیدی
شاعرانه گفتم....باور نکردی
سکوت کردم....گذشتی
چگونه بگویم دوستت دارم
تا باورم کنی
R A H A
10-30-2011, 12:56 AM
به بیهوده جستن فرو کاستی
قبای خستگی بر تن آراستی
قبائی , همه وصله بر وصله بر
قبائی ز نفرت بر او آستر ....
R A H A
10-30-2011, 12:57 AM
اشاره کن که بشکفم
حتی در این یخ بستگی
در این ترانه سوزی و
در این غزل شکستگی
طلوع کن طلوع کن
بر این ستاره مردگی
که از تو تازه می شود
این خلوت سر خورده گی
طلوع کن طلوع کن
که بودنم تازه کنی
دست مرا بگیریو
با بوسه اندازه کنی
طلوع کن طلوع کن
ایینه پر می شود
از جوانیه خاطره ها
تن تو و شرم منو
خاموشیه حنجره ها
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم
رنگین کمان من تویی
که به ستاره می رسم
من به تو شک نمی کنم
طلوع کن طلوع کن
از تو به پایان می رسم
شروع کن شروع کن
R A H A
10-30-2011, 12:57 AM
تنها برای چشمان تو می نویسم که نگاهت تکراری از آسمان است…
تو همانی هستی که بهار را برایم به ارمغان آوردی
و من همانی هستم که به عشقت وفادار مانده ام
و روزهای بی تو را در دفتر دلم شمارش کردم
R A H A
10-30-2011, 12:58 AM
دلبرکم چیزی بگو , به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست میخورم
دلبرکم چیزی بگو , به من که گرم هق هقم
به من که آخرین یک آواره های عاشقم
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن گلایه ها نه هق هق دلواپسی
نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها
دوباره من بمونمو خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره ..........
چیزی بگو اما نگو قصه ما بسر رسید
نگو که خورشیدک من چادر شب بسر کشید...........................
R A H A
10-30-2011, 12:59 AM
گمشده ام کجایی؟
تو درپی کدام ستاره درآسمان نیلگون شب گم شدی
که حتی قاصدکان ماه نشانی ازتو ندارند.
تو به کدام ستاره پیوستی که نور خود را ازآن او کردی؟
کدام شبپره را بوسیدی که ازآن پس درغم نبودنت به سوگ نشسته اند.
بربال کدام پرنده عاشق نشستی که تمامی پرندگان ازتونام می برند.
گمشده من درانتظار آمدنت نشسته ام
برگرد ببین که چگونه پراز هیچم وازعشق تو سرشار....
R A H A
10-30-2011, 01:04 AM
ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت، سلامنامه ای دارم از فاصله هاچند شب بود که من خواب تورا می دیدمخواب دیدم که فراری هستیمی گریزی ازشهرپاسبان همه جا عکس تورا می کوبندجارچی ها همه جا نام تورا می خواننددرهمه کوی گذرقصه تبعید تو بودمردم و تیر و تفنگاسبهای چابکمتهم: قاتل گلهای سفیدجایزه: یک گل رُزوتو می دانی من عاشق گل های رُزمدوست دارم بنویسی.... به کجا خواهی رفت؟مردم شهرچرا درپی تو می گردند؟نگرانت شده امبی جوابم مگذار!پشت پاکت بنویسمتهم: قاتل گلهای سفیدتوکه می دانی من عاشق گلهای رُزم
R A H A
10-30-2011, 01:05 AM
دلتنگم ...
دلتنگ گذشته ام ! دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیز را زیبا میدید !
نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدم های اطراف من ؟!
نمیدانم ! هیچ نمیدانم ! این روزها درک و فهمیدن همه چیز علامه ی دهر بودن می طلبد !
کاش همچنان خام می ماندم !
خواب در دنیای بیخیالی ...
دنیای شیرین معصومیت و کودکی ...
R A H A
10-30-2011, 01:07 AM
همیشه حجم غمهای مرا تنها تو می فهمی
غم امروز و فردای مرا تنها تو می فهمی
من آن دریای خاموشم، تلاطم های قلبم کو
بیا موجم، که غوغای مرا تنها تو می فهمی
یکی می رود و دیگری می آید ، یکی می نویسد و دیگری میخواند ، یکی میخواند و دیگری می شنود ، یکی به وصال می رسد و دیگری به فراق و بلاخره یکی میگرید تا دیگری بخندد.
رسم بازی روزگار این است تا نگریی نمی خندند، تا نخندی نمی گریند. وقتی آسمان بارعد و برقش به زمین می خندد زمین و زمان گریانند زمین ودریا گرفته و نالانند و وقتی آسمان می گرید
زمین و دریا خوشحالند . دریا عروسی دارد عروسی عزیزانی که اگرنباشند دریا پوچ است .
پس ای آسمان فقط تو نخند تا همه گریه کنند فقط تو، فقط تو گریه کن تا همه بخندند.
نمی دانم تا حالا چقدر خندیدم و از خنده ام چقدر اشک روان شده ،ولی ای تمام هستی ام،تو به من کمک کن تا هیچ وقت خنده ام باعث بارانی شدن چشم عزیزی نشود،حاضرم بگریم اگراز گریه ام کسی می خندد.
R A H A
10-30-2011, 01:07 AM
بر روی کاغذ سفید با قلبی از محبت سرشار
خواستم واژه ای بنویسم که بماند در ذهنت یادگار
هرچه فکر کردم چه باید نوشت و این ورق راکرد سیاه
واژه ای به ذهنم خطور نکرد جز اینکه دوستت دارم بسیار
گرچه سخت است دوری ولی می دانم این را
که می کنمت هر روز یاد ، آن هم بطور کرار
دلم به دلت گره خورده که نمی توان کردش باز
گره اش را با مهربانی کردی کور ای سالار
دستان گرمت را همواره باید فشرد با احساس
چون دستـانت گرمــایی دارنـد فــرار
لبان سرخت را باید بوسید از دور
این کار را باید کرد هر روز تکرار
واژه ها در برابر خوبیهایت کم است
بگذار تمامش کنم همین جا با اصرار
فقط بگویم یک کلام ندای قلبم را
که دوستت دارم، دوستت دارم بسیار بسیار …
R A H A
10-30-2011, 01:07 AM
چرا دنيا پر از حادثه هاي وارونست...
عاشق کسي مي شي که عاشقي نمي دونه...
من به دنبال تو و تو به دنبال يکي ديگه...
هيچ کدوم از ما دو تا به اون يکي راست نمي گه...
من واسه چشماي نازنين تو يه ديوونم...
من دوستت دارم...
من دوستت دارم ولي علتش رو نمي دونم...
حالا که مي خواي بري بذار نگاهت بکنم...
چون يه بار ديگه مي خوام اين دلو ساکت بکنم...
يه چيزي فقط بذار...
يه چيزي فقط بذار روز تولدت؟ هديمو بيارمو بدم دست خودت...
آدما فکر مي کنن عاشقا خيلي غم دارن...
کاش فقط اين بود... اونا خيلي کسا رو کم دارن...
عاشق کسي مي شن که عاشقاش فراوونه...
بين انتخاب عشقش؟عمريه که حيرونه...
اوني که دوست داري چرا تو رو دوست نداره؟؟؟
شايد هم دوست داره؟ولي به روت نمي ياره...
R A H A
10-30-2011, 01:07 AM
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه.اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !
تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!
تنهایی،چشم براه بودن،غم،غصه،نا امیدی،شکنجه روحی،دلتنگی،صبوری،اشک بیصدا،
هق هق شبونه،افسردگی،پشیمونی،بی خبری و دلواپسی و .... !
برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد
و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد
تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد...
و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ...
از انتــــــــــــــــــــــ ـــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
R A H A
10-30-2011, 01:08 AM
فنا می شوم . . . آیا گنهکارم . . . می ترسم . . .
می ترسم از روزی که عشق و ناکامی با هم بیامیزند .
چگونه به چشمهایت بنگرم و بگویم که هنوز دوستت دارم ، آیا باور خواهی کرد؟
آیا مرا با این که هستم خواهی پذیرفت ؟
R A H A
10-30-2011, 01:08 AM
حس و حالم خوش نیست
بی تو دل داغونه
یکی باید باشه
تو رو برگردونه
گم و گورم دورم
گیج و ویجم خستم
بس که پای پلکم رو
به دل در بستم
پشت سر ویرونه
روبه رو دیواره
داره از ابر سیاه
درد سر میباره
دل مغرور ما
دست و پا نمیزنه
سنگ از اسمون بیاد
صخره جا نمیزنه....
چشماتو به روم ببند
خدا چشمش بازه
زندگی با گره هاش
آدم رو میسازه
R A H A
10-30-2011, 01:08 AM
فرقی نمی کند ...
رودخانه ی کوچک باشی یا دریای بیکران
زلال که باشی
آسمان با تمام وسعتش در نگاه توست ...
R A H A
10-30-2011, 01:08 AM
قرار نبود چشمهای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
R A H A
10-30-2011, 01:09 AM
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره
یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم
یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم...
R A H A
10-30-2011, 01:10 AM
راهی دور بود فاصله ام تا تو
راهی نامهربان
طی کردمش با آن مرهم همیشگی
بغض شکسته و بی آلایش آسمان
باران
و کابوس خیس و سرد و سوزناک شبهای دوری ات
شب هایی که ماه کامل هم نو میشد
نفسهای عمیقی که هدر شد
از پس کهنگی فاصله ات
و بدان
تا هنوز می خواستمت
وهمین قصه ی تکراری من ،
تنهایی ام ، تنهاییت...
R A H A
10-30-2011, 01:12 AM
دست خودم نیست...اگر می بینی عاشق تو هستم٬ دیوانه تو هستم و تمام فکر و زندگی من تو شده ای٬به خدا بدان که این دست خودم نیست!!!اگر می بینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است٬و اگر می بینی همه لحظه های دور از تو بودن این همه سخت و پر از غم و غصه است٬بدان که این دست خودم نیست!!!دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را درجلو چشمانم می بینم وبه یاد تومی باشم٬دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم، دستانت را بگیرم،بر لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!!!به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم٬و ستاره ای درخشان را می بینم و به یاد تو می افتم!!!دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت می نشینم٬تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی...!!!
R A H A
10-30-2011, 01:13 AM
دلتنگ بودم و خسته
آمدم تا ماه نگاهت را
از پشت پنجره بچینم اما
پائیز حرفهایت به هوای شعرم خورد
ورعدیادت در واژه هایم پیچید
تمام خاطرات کز کرده از تو
خیس شدند!
چه بگویم وقتی دیوانه وار
سمت گلهایی که دارم از تو به آب می دهم
در حرکتم وآخرش نمی دانم
به کدام نا کجا آباد می رسم؟
تازه لهجه شعزم بهاری شده بود
که تو آمدی...........
ونگذاشتی لابه لای برگها شکوفه کنم
حالا از بهار نشانی نیست
تنها یک برگ؛که مرا می بردتارویائی
که تا به حال ندیده ام
واینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم
چقدر فکر کردم؟؟!
و هنوز دلتنگم...
R A H A
10-30-2011, 01:14 AM
بگین بباره بارون دلم هواشو کرده
بگین تموم شدم من بگین که بر نگرده
بهش بگین شکستم بهش بگین بریدم
نه اون به من رسید و نه من به اون رسیدم
برهنه زیر بارون خراب و درب و داغون
از آدما فراری از عاشقا گریزون
بذار کسی نبینه غرور گریه هامو
بذار کسی نفهمه غم تو خنده هامو
R A H A
10-30-2011, 01:14 AM
دلم گرفت از اين روزا ، از اين روزاي بي نشون
از اين همه در به دري ، از گردش چرخ زمون
دلم گرفت از آدما ، از آدماي مهربون
از اين مترسك هاي پست ، از هم دلاي هم زبون
تو هم كه بي صدا شدي ، آهاي خداي آسمون
آهاي خداي عاشقا، تويي فقط دلخوشيمون
آره دلم خيلي پره ، از غم هاي رنگاوارنگ
از جمله دوستت دارم ، دروغ هاي خيلي قشنگ
R A H A
10-30-2011, 01:15 AM
ترسم که شبی پرده ز چشمان تو افتد
وز معتبری سکه ی ایمان تو افتد
این مستی جانکاه که جان بر لبم آرد
این کیش رها سازد و بر جان تو افتد
این دیو نباید که میان همه عالم
با کام گرسنه به سر خوان تو افتد
بگشای گره تا گره ات بگشاید
آنروز که کار بر در دکان تو افتد
ترس من از آنست که در عالم مستی
این جام پر از نوش ز دستان تو افتد.
R A H A
10-30-2011, 01:15 AM
وقت تنگ است کسی گفت :بيا تا برويم
بوی مردار گرفتيم از اينجا برويم
چشم چرخاند و زمين دور سرم می چرخيد
ناگهان باز کسی گفت خدا را برويم
عشق در معرکه امروز غريب است غريب
کاش فرصت بدهد مرگ که فردا برويم
کم بگوييد که اين چشم به راهی تا کی ؟
ترسم آخر همه از خاطر دنیا برويم
ما از اين -ماندن بی عشق - دگر خسته شديم
گر دلت پا به رکاب است بيا تا برويم
R A H A
10-30-2011, 01:17 AM
درد را از هر طرف بنويسی
همان درداست
مثل درد من
مثل درد تو
مثل دردهمسایه،
که دلش گرفته است
و چراغ خانه اش را خاموش کرده است.
من به روشنی بد نکرده ام
که تو افتاب کوچه مرا شکسته ای
و قلبم را به رنج الوده ای
و زخم خنجر بر پشت من نهاده ای
من و تو غباری بیش نیستیم
در این ویرانسرا
یادت باشد
R A H A
10-30-2011, 01:18 AM
پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند .
عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند.
بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند.
به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند.
محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند
R A H A
10-30-2011, 01:20 AM
زغم كسي هلاكم كه ز من خبرندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
R A H A
10-30-2011, 01:21 AM
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست!
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست!
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست!
پرواز عجب عادت خوبیست ولی.................حیف!
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت
جز عشق تو در خاطر من مسئله ای نیست
رفتی تو....خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست!
R A H A
10-30-2011, 01:21 AM
تو مرا برای خودت میخواهی
و من هم تو را برای خودت
اگر ضمیر من حذف شود
اتفاقی نمی افتد
کجای این عشق است ؟!
R A H A
10-30-2011, 01:21 AM
بگو چراغ نیفروزند
نه روزگار نزارم دیدن دارد
نه بیقوله ی خرابم تماشا
خانه ات آباد
ویرانم کردی
R A H A
10-30-2011, 01:21 AM
بذاز خيال كنم هنوز ترانه هامو مي شنوي
هنوز هوامو داري و هنوز صدامو مي شنوي
بذار خيال كنم هنوز يه لحظه از نيازتم
اگه تموم قصه مون هنوز ترانه سازتم
بذار خيال كنم هنوز پر از تب وتاب مني
روزا به فكر ديدنم شبا پر از خواب مني
بذاز خيال كنم تو دل تنگيات
غروب كه مي شه ياد من مي يفتي
تويي كه قصه طلوع عشق
گفتي و دوست دارم و نگفتي
بذار خيال كنم منم اون كه دلت تنگ براش
اوني كه وقتي تنهايي پر مي شي از خاطره هاش
اون كه هنوز دوسش داري
اون كه هنوز همنفس
بذاز خيال كنم منم اوني كه بودنش بسه
دوباره فال حافظ ودوباره توي فالمي
بذار خيال كنم بذار اگر چه بي خيالمي
بذاز خيال كنم تو دل تنگيات
غروب كه مي شه ياد من مي يفتي
تويي كه قصه طلوع عشق
گفتي و دوست دارم و نگفتي
R A H A
10-30-2011, 01:21 AM
می گویند رسم زندگی چنین است
می آیند....
می مانند.....
عادت می دهند.....
و می روند....
و تو خود می مانی ....
و تنهاییت .....
رسم ما نیز چنین شد ...
آمدیم...
ماندیم ....
عادت کردیم
و حال که وقت رفتن است.....
می فهمیم که چه تنهاییم....
و رفتنی شدیم...
برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم...
R A H A
10-30-2011, 01:22 AM
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم
جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم
قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این
اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین
قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم
دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم
می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور
برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور
روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم
دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم
R A H A
10-30-2011, 01:25 AM
در این غروب, در این لحظه مرگ روز آفتابی, به انتظار شبی دیگر به ساز دل گوش فرا میدهم و به صدا در میاورم نی لبک تنهایی را و با بغض آتشین در گلو بریده بریده میگویم که کجایی؟
تو نیستی و پاسخی برایم نیست و من فقظ طنین صدا و هق هق هایم را در فضای خالی و سرد اتاقم میشنوم و چشمانم را که میبندم این جملات به ذهن آشفته ام سرک میکشنددیروز گذشت, امروز هم میگذرد در واپسین قدمهای ساعت نگو :دریغ ,دریغبیا تا فرداها را بسازیم...
من اما در خیال امروز و دیروز ترا در فرداهایم جستجو خواهم کرد من ترا هر غروب با قلبی پر از عشق وبا لبخندی که نشانه امید است هزاران هزار بار از خدا میخواهم من ناب ترین لحظات را فقط با تو میخواهم.
R A H A
10-30-2011, 01:25 AM
چقدرسخته ...
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبه جاش یه زخم همیشگی روقلبت هدیه داد زل بزنی وبه جای اینکه لبریز کینه ونفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری چقدر سخته دلت بخوادسرتوبازبه دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوارغرورش همه ی وجودت له شده چقدرسخته توخیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی چقدرسخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشکت گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی وهزار بار تو خودت بشکنی اونوقت اروم زیر لب بگی گل من باغچه ی نو مبارک
R A H A
10-30-2011, 01:26 AM
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در
گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم
گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم
گفتی چه می بينی بگو، در چشم چون آيينه ام
گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند
گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم
گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم
R A H A
10-30-2011, 01:26 AM
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
R A H A
10-30-2011, 01:28 AM
نفرین به تو ای غریبه
به تو که روزی اشنا ترین لحظه هایم بودی!
سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین با من چه کردی؟
ایا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟!
اگر چنین است پس نفرین بر عشق...
روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم
نفرین به تو ای غریبه...
باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد
میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج
محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم
چیزی بگو چیزی نخواهم گفت
سکوت های سر به زیر از کودکی با من است
و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه...
R A H A
10-30-2011, 01:29 AM
راستی دنیا چه غریبه
کار آدماش فریبه
واسه کشتن مسیحا
هر درختی یه صلیبه
دلمون خیلی گرفته س
دردمون خیلی بزرگه
گرگا تو لباس میشن
هر سگ گله یه گرگه
زین و اسبمونو بردن
نذارین راهو بدزدن
توی این شبای وحشت
نکنه ماهو بدزدن !
بعضی یا چه پر ستاره
بعضی یا چه بی فروغن
بعضی آدما فرشته
بعضی آدما دروغن
زندگی یه انتخابه
می شه خوب بود ، می شه بد بود
باید عاشقونه پر زد
باید عاشقی بلد بود
R A H A
10-30-2011, 01:29 AM
تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی
آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن
R A H A
10-30-2011, 01:30 AM
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
R A H A
10-30-2011, 01:34 AM
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی ...م دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
R A H A
10-30-2011, 01:34 AM
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم
وقتی تو نیستی
چقدر دل تنگ می شوم گاهی خیلی زیاد...
و این دلتنگی می بردم تا ترس.
یک ترس دائمی که نکند این دلتنگی ها همیشگی بشو
R A H A
10-30-2011, 01:35 AM
اگر روزي بر سر مزارم آمدي
يك وقت حرف اين و آن را برايم نياوري
كمي از خودت بگو
كمي از عشق تازه ات بگو
بگو كه بيشتر از من دوستت دارد
بگو كه دشت شقايق مسافر ديگري هم دارد
نگاهي به شمع نيمه جان مزارم كن
سوختنش را ببين بيشتر نگاهش كن
با اينكه ميداند لحظه اي ديگر مي سوزد و ميميرد
ولي مي جنگد تا نيمه جان به دست باد نميرد
مي جنگد تا لحظه اي بيشتر سنگ قبرم را روشن كند
مي ماند و مي سوزد تا سوختنم را باور كند
حال لحظه اي به خود نگاه كن
مرا در خاطرات فراموش شده ات پيدا كن
ميدانم اثري از اسمم درخاطراتت نيست
ميدانم ردپايي از اشك و آهم نيست
عشق من چه بي ارزش و ارزان بود برايت
ارزانتر از ارزانم فروختي به حرف مردمانت
التماس و جان كندنم را نديدي
ولي دروغ اين و آن را خوب شنيدي
براي پرواز آرزوهاي مردم
در قفسم انداختي بي آب و گندم
يك عمر در قفس تنگت زندان بودم
مثل قناري جان ميدادم و لحظه لحظه از عشقت مي سرودم
روزي در قفس را باز كردي و آسمان را نشانم دادي
اما افسوس كه هرگز پرواز را يادم ندادي
آسمان من همينجاست كنار چشمانت
اما چشمانت كجاست به دهان پر از دروغ مردمانت
با يك دل پر از اميد به سويت پر گشودم
ولي بالهايم را شكستي مرا كشتي در سكوتم
تو كه با قصه اين مردمان خوابيده اي
چرا با شعر لالايي من از اين كابوس بيدار نشده اي
تو كه براي اين مردمان دل مي سوزاني
چه قصه هاي شومي از سياهي چشمانت برايم گفته اند
افسوس كه نميداني
چه تهمت ها از تو بر خيالم نياورده اند
چه مدرك ها براي اثبات جرمت نساخته اند
عشقت را به صد حرف دنيا نفروشم
ارزان پيدايت نكردم و به دو دنيا نفروشم
كاش ميدانستي زندگي بجز گذر عشق ارزش ديگري ندارد
حرف اين مردمان بجز رنگ جدايي رنگ ديگري ندارد
كاش چشمان نازت را بر حرف اين مردمان مي بستي
با عشق من عهد و پيماني تازه مي بستي
ولي افسوس من زير خاكم
با هزار آرزوي رفته بر بادم
ولي هنوز هم ميگويم
دوستت دارم اي عزيز جانم
كاش مي فهميدي
R A H A
10-30-2011, 01:37 AM
نمي بخشمت....
بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .....
نمي بخشمت .....
بخاطر دلي كه برايم شكستي .....بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي.....
نمي بخشمت .....بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي.....بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي....
و مي بخشمت
بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي
R A H A
10-30-2011, 01:37 AM
من بودم
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را ازشعرهایم نشان می داد !!
کاش بودی
و می فهمیدی
وقت دلتنگی،
یک آه
چقدر وزن دارد
R A H A
10-30-2011, 01:39 AM
آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست
آمدم تا به تو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی
لیک دیدم که تو بر چهره امیدم
خنده مرگی
وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیاز آلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشیدن
وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ابر و لب کشت اینجاست
تو همان به ‚ که نیندیشی
بمن و درد روان سوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
R A H A
10-30-2011, 01:39 AM
باغبانی پیرم
که بغیر از گلها، از همه دلگیرم
کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است
عده ای بی خبرند
عده ای کور و کرند
عده ای هم پکرند
دلم از این همه بد می گیرد
و چه خوب! آدمی می میرد
R A H A
10-30-2011, 01:39 AM
نزدیک میشم وقتی حواست نیست
اونقد که مرزی جز لباست نیست!
از پشتِ سر چشماتو میگیرم
بگو کی ام؟ وگرنه می میرم...
نزدیک میشم وقتی حواست نیست
اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو میگیرم
بگو کی ام که برگشتم !؟
بگو ! وگرنه می میرم
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی
شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی
منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست
اون که با تموم دلتنگیش تولد ِ تو دعوت نیست!
شاید از صورت ِخستم...از این لحن ِ غم آلودم
بفهمی من کی ام امشب! کجای زندگیت بودم!
نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم...
اگر اصرار میکردم تو رو از دست میدادم ! . . .
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی
شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی !!
منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست!
که با تمام ِ دلتنگیش! تولد ِ تو دعوت نیست!
R A H A
10-30-2011, 01:40 AM
گنجشك ميشوي كه كمي شيطنت كني
آماده اي لباس عروسي تنت كني
امشب تمام گريه غزل هاي كهنه را
بايد فداي لحظه ي گل چيدنت كني
بايد رديف دست كسي را به غير من
امشب وبال قافيه ي گردنت كني
ديگر به چشم خيس تو خوابي نمانده است
اين چشمه واقعي ست سرابي نمانده است
بايد تمام خاطره ها را هدر كني
بايد حدود فاصله را بيشتر كني
من شاخه ميشوم و تو گنجشك قصه ام
وقتش رسيده از دل اين شاخه پر كني
من ميروم لباس عروسي تنت كني
وقتش رسيده پر بزني … شيطنت كني
R A H A
10-30-2011, 01:40 AM
وقتی چشت پاییز میشه
باغ دلت، گلریز میشه
تصویر غم میشینه تو
چشم سیاهت
وقتی چشت لبریز میشه
اشکای تو، آویز میشه
دونه دونه میچیکه از چشم سیات
نمی دونی، دل آدم را چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو
آی نمی دونی، دل آدم را چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه، دل آدما رو
---
میخوای بری حرفی نداری
اشکات دارن جار میکشن
رفتن همیشه پر غمه
انگار دارن داد میکشن
آی نمی دونی، دل آدم را چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه، دل آدما رو
آی، نمی دونی، دل آدم را چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه، دل آدما رو
R A H A
10-30-2011, 01:41 AM
وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم
كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روی شكوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نكردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نكردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی كه نبردم، ملامتی كه ندیدم
نبود از تو گریزی چنین كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشك نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نكردی و كردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
R A H A
10-30-2011, 01:41 AM
ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!
ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!
چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان
از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا
میبرم نام تو و از تو نشان میجویم
در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا
دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است
وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا
من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی
میکشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو
روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا
تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز
بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا
زانده شوق تو و محنت هجر تو مپرس
که دل غمزده جانا، به چه سان است مرا
دیده تا، قامت چون سرو روان تو بدید
همه خون جگر از، دیده روان است مرا
میکند رنگ رخم، از دل پر زار بیان
خود درین حال، چه حاجت به بیان است مرا؟
R A H A
10-30-2011, 01:42 AM
معلم پاي تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان
ولي آخر كلاسي ها
لواشك بين خود تقسيم مي كردند
و آن يكي در گوشه اي ديگر جوانان را
ورق مي زد
با خطي خوانا بر روي تخته اي كز ظلمتي تاريك
غمگين بود
تساوي را چنين نوشت : يك با يك برابر است
از ميان جمع شاگردان يكي بر خاست
هميشه يك نفر بايد بپا خيزد …
به آرامي سخن سر داد:
تساوي اشتباهي ، فاحش و محض است
نگاه بچه ها نا گه به يك سو خيره شد و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آيا باز يك با يك برابر بود؟
سكوت مدهوشي بود و سؤالي سخت
معلم خشمگين فرياد زد آري برابر بود
و او با پوزخندي گفت :
اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آنكه زر و زور به دامن داشت بالا بود
و آنكه قلبي پاك و دستي فاقد از زر داشت پايين بود
اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آنكه صورت نقره گون چون قرص مه مي داشت بالا بود
وان سيه چهره كه مي ناليد پايين بود
اگر يك فرد انسان واحد يك بود
اين تساوي زير و رو مي شد
حال مي پرسيم يك اگر با يك برابر يود
نان و مال مفتخوران از كجا آماده مي گرديد
يا چه كس ديوار چين ها را بنا مي كرد؟
يك اگر با يك برابر بود
پس آن كه پشتش زير بار فقر خم مي شد
يا كه زير ضربت شلاق له مي شد
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه خويش بنويسيد:
كه يك با يك برابر نيست…
R A H A
10-30-2011, 01:42 AM
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کنم .
R A H A
10-30-2011, 01:43 AM
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم
R A H A
10-30-2011, 01:43 AM
بي تو اي آينه پيكر ز جهان بيزارم
بي تو ماتم زده ام خسته دلم بيمارم
بي تو تنها ترم از قله غمناك كبود
بي تو خاموش تر از شام سياه تارم
بي تو بي عشق تو اي باغ شكوفان بهشت
شاخ خشكيده بي برگ تهي از بارم
بي تو بي عشق تو دل مرده تر از مردابم
R A H A
10-30-2011, 01:44 AM
اگر ماه بودم ،به هر جا كه بودم
سراغ تو را از خدا مي گرفتم
وگر سنگ بودم ، به هر جا كه بودي
سر رهگذار تو جا مي گرفتم
اگر ماه بودي به –صد ناز – شايد
شبي بر لب بام من مي نشستي
وگر سنگ بودي به هر جا كه بودي
مرا مي شكستي مرا مي شكستي....
R A H A
10-30-2011, 01:44 AM
در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند…
R A H A
10-30-2011, 01:44 AM
"بودن یا نبودن "
نمی دانم از درد گریختی
یا من ؟!
که دستهایم طعم درد می دهد
وصدایم شبیه توبه ی گرگ است !
من از آواره گی _ سالهای _ پیش از این با تو حرف زدم
و زندگی مستعارم را
به پیشنهاد تو
از تناسخ خاطره های ناقصمان
به بلوغ دردناکی مبتلا کردم
چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟
من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .
ولی کاش
شکوه تنهاییم را نمی آشفتی !
من ا ز زل زدن خورشید
روی پنجره بیزارم
و بخشش ابر
یادم داد که ببارم وبگذرم...
حالا آینه ها را
به باقی روزهای تو تقدیم می کنم
تا از انعکاس خنده هایت مست شوی
"بودن یا نبودن "
مسئله این نیست
حرف سر _ نیستی و نبودن توست.
R A H A
10-30-2011, 01:45 AM
حالا که امید بودن تو در کنارم داره می میره
منم و گریه ممتد نصف شبم دوباره دلممی گیره
بیا و ببین دقیقه هایی که نیستی اونقده دلگیره،که داره از غصه می میره
عذابم میده این جای، خالی زجرم میده اینخاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو
عذابممیده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بی تو داغون و خسته اس، کاش برهاز یادم اون صداتو
عذابم مید، عذابممیده، عذابم میدعذابم میده
منمو اینجای خالی که بی تو هیچوقت پر نمیشه
منمو این عکس کهنه که از گریه ام دلخورنمیشه
منمو این حالو روزی که بی تو تعریفی نداره
منمو این جسم توخالی که بیتو هی کم میاره
عذابم میده این جای خالی، زجرم میده این خاطراتو،
فکرم بیتو داغون و خسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو
عذابم میده این جای خالی
فکرم بی تو داغون وخسته اس، کاش بره از یادم اون صداتو
عذابم میده، عذابم میده، عذابم میده،عذابم میده
من خوابتو می بینم میگم شاید وقتش رسیده…
بی خوابی می شینهتوی چشمام مهلت نمی ده
دوباره هیشکی تو شعرام حرفی واسه گفتن نداره
دوبارهنیستی و بغض گلومو می گیره باز کم میارم
منم و گریه ممتدنصف شبم دوباره دلم می گیره
R A H A
10-30-2011, 01:46 AM
فكر كردم اسمان را مي توان تسخير كرد
آب اقيانوس را با آه خود تبخير كرد
فكر كرم رفتنت را مي توان از ياد برد
هيچ دانستي ؟
دلم را رفتن تو پير كرد
R A H A
10-30-2011, 01:46 AM
چه می خواهم مهم نیست
همین ها را دارم کافیست
ستاره،آفتاب،شعر
ولقمه ای نان که نمی یابم
و اینک جنون تو را نداشتن که باید باشد
برای شعری که بی تو خواهم گفت
قافیه کم دارم و تجربه با تو بودن را
ای کاش به اندازه سلامی با هم بودیم
ای فرشته زمینی!
R A H A
10-30-2011, 01:46 AM
از آن شبی که تو رفتی سفره ام همچنان پهن است
با چند بشقاب رنج
تکه نانی از سبوس درد
لیوانی که خالی تر از ذهن من است
و نگاهی سرد و مبهوت
آیا کسی هست که پای این سفره دل بنشیند؟
R A H A
10-30-2011, 01:47 AM
دلم تاب رفتن ندارد
و می خواهم همین جا بمانم و برایت بنویسم
در اینجا با سکوت شب و سوسوی ستارگان
و واژه هایی که در کنار پنجره می نشینند
الفتی دیرینه دارم و شب هنگام
برای درختانی که با گیسوی تو از کوچه می گذرند ترانه می خوانم
به روح زیبای عشق قسم که مرا تاب رفتن نیست
اگر تو در کنارم باشی دست هایت را به آیینه می سپارم
و آسمان را در دفتر شعرم جا می دهم
R A H A
10-30-2011, 01:47 AM
زمان در آغوش ثانیه ها گم شده است
آنگاه که دلت با دلم همراه میشوند
دستانت چه بازیگران قابلی هستند
وقتی که با من حرف می زنند
اما می دانم که روزگار مرا هم فریب داده است
چشم از نگاهم بر می داری و می روی
صدای اعتراض چشم هایم را می شنوی
اما دلت به خواب زمستانی فرو رفته است
R A H A
10-30-2011, 01:49 AM
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
R A H A
10-30-2011, 01:49 AM
من و تو یک بودیم
بی هم بودیم
تنها . . .
تو مرا عشق خطابم کردی
و به من مهر،
لبخند،
یک، هدیه کردی!
یک من با یک تو . . .
من و تو دو نشدیم . . .
یک هم نشدیم!
دو یکی که در کنار هم بودیم . . .
من و تو عشق شدیم
مهر،
لبخند،
هدیه ی ناب خداوند . .
R A H A
10-30-2011, 01:49 AM
هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی..
اما هنوز شریک تمام بی خوابی های من تویی...
R A H A
10-30-2011, 01:49 AM
نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
...نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو ...
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد
R A H A
10-30-2011, 01:50 AM
دختـرک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید !
"پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
آمد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت
آمد و بنشست و، آشوبی بپا
در میان دودمانم کرد و رفت
آمد و روئی گشود و، شد نهان
نام خود، ورد زبانم کرد و رفت
آمد و او دود شد، من شعله ای
در وجود خود، نهانم کرد و رفت
آمد و برقی شد و، جانم بسوخت
آتشین تر، این بیانم کرد و رفت
آمدو آیینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم کرد و رفت
آمد و قفل از دهانم بر گشود
چشمه ی آب روانم کرد و رفت
آمدو تیری زد و، شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت
R A H A
11-02-2011, 01:12 AM
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
R A H A
11-02-2011, 01:12 AM
من و تو یک بودیم
بی هم بودیم
تنها . . .
تو مرا عشق خطابم کردی
و به من مهر،
لبخند،
یک، هدیه کردی!
یک من با یک تو . . .
من و تو دو نشدیم . . .
یک هم نشدیم!
دو یکی که در کنار هم بودیم . . .
من و تو عشق شدیم
مهر،
لبخند،
هدیه ی ناب خداوند . .
R A H A
11-02-2011, 01:12 AM
نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
...نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو ...
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد
R A H A
11-02-2011, 01:12 AM
دختـرک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید !
"پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
R A H A
11-02-2011, 01:12 AM
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
R A H A
11-02-2011, 01:13 AM
هرگزلحظات با تو بودن را از یاد نخواهم برد .هرگز لبخند های ملیح وبی ریایت
را از یاد نخواهم برد.لحظات در گذر است ودقیقه دقیقه های ساعت برایمان مهم
است زیرا که دیگر تکرار نمیشوند شاید روزگاری یادمان آری که دیگر هیچ
نشانی از ما نباشد اما برگه ها بیانگوی دوستی بین ماست .بدان که هرگز
ازخاطرم نمی روی وبا تو بودن برایم لذت بخش است .
اینک تو را به خدای زیبایی ها میسپارم
روزها ازپی هم میگذرند ونشانی از خود باقی نمی گذارند
ولی ای تنهاترین رویای عشق هیچ چیز خیال تورا از من جدا نمی کند
R A H A
11-02-2011, 01:13 AM
قبل از اینکه به کسی بگی : " دوستت دارم ..."
خوب فکراتو بکن...
چون شاید چراغی رو تو دلش روشن کنی...
که خاموش کردنش به خاموش شدن اون بیانجامه
R A H A
11-02-2011, 01:13 AM
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
R A H A
11-02-2011, 01:14 AM
نـــــمی خواهم به جز من دوست دار دیگری باشی
برای لحـــــــظه ای حتی کنار دیگری باشی
نـــــمی خواهم صفای خـنـــد ات را دیگری بیند
نـــــــمی خواهم کـــسی نامش به لبهای تو بشیند
نــــــــمی خواهم کسی نـــــامش به لبــــــهای تو بنشیند
نــــــمی خواهم به جز من بگیرد دســـتـت تو دســــتی
نــــمی خواهم کــسی یارت شود در این راه هستی
نــــــــمی خواهم میان ما جدایی سایه اندازد
نــــــمی خواهم خیال دیگری بنیان عـــشــق مااندازد
R A H A
11-02-2011, 01:14 AM
از دستان من نياموختي
كه من براي خوشبختي تو
چهقدر ناتوانم.
من خواستم با ابيات پراكندهي شعر
تو را خوشبخت كنم
آسمان هم نميتوانست ما را تسلي دهد
خوشبختي را من هميشه
به پايان هفته
به پايان ماه و به پايان سال موكول ميكردم
هفته پايان مييافت
ماه پايان مييافت
سال پايان مييافت
هنوز در آستانهي در
در كوچه بوديم،
پيوسته ساعت را نگاه ميكردم
كه كسي خوشبختي و جامهاي نو ارمغان بياورد.
روزها چه سنگدل بر ما ميگذشت
ما با سنگدلي خويش را در آينه نگاه ميكرديم
چه فرسوده و پير شده بوديم
ميخواستيم با دانههاي بادام و خاكسترهاي سرد كه
از شب مانده بود خود را تسلي دهيم
هميشه در هراس بوديم
كسي در خانهي ما را بزند و ما در خواب باشيم،
چهقدر ميتوانستيم بيدار باشيم.
يك شب پاييزي
كه بادهاي پاييزي همهي برگهاي درختان را بر زمين
ريختند
به زير برگها رفتيم
و براي هميشه خوابيديم...
R A H A
11-02-2011, 01:14 AM
وقتي باروني چشمام تو کجايي؟
تک و تنها مونده دستام تو کجايي؟
وقتي پـرپـر مي زنه اين دل زارم
ساکت و خاموش لبهام تو کجايي؟
وقتي بي تو نازنين بي همنشين و
گوشه گيري تک وتنهام تو کجايي؟
وقتي بغض تو گلوم و گونه هام خيس
يه نوازشگرو مي خوام تــو کجايي؟
چشماي تو يه فانوس هميشه روشن
وقتي سوت و کوره شبهام تو کجايي؟
وقتي من با هر نفس لحظه به لحظه
تو رو عاشقونه مي خوام تو کجايي؟
R A H A
11-02-2011, 01:14 AM
چرا وقتی تو رفتی دیگه نامه ننوشتی
چرا سرنوشت مارا خدا اینجوری نوشتی
چرا وقتی عشق بمون گفت می تونیم با هم بمونیم
چرا هیچ تلاش نکردیم قدرهم وخوب بدونیم
چجوری طاقت اوردی دل منو بشکنی تو
دلی که از همه رونده شده بود به خاطر تو
یادته رفتی و گفتی عاشق هرگز نمی میره
گفتی پروانه از شمع دیگه خورده نمی گیره
ولی تو اینو بدون که هنوزم دلم میگیره
حرفای تو اشتباه بود عاشقت داره می میره...
R A H A
11-02-2011, 01:14 AM
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
R A H A
11-02-2011, 01:18 AM
دل تنگ شدم باز برایت
جان می دهم آخر به هوایت
دوری ز تو دیری است که با ماست
چون یاد خم زلف رهایت
عمری است غریبانه نگاهم
تر می شود از خاطره هایت
خون ریخت ز دل بازی تقدیر
غم نیست اگر ریخت به پایت
تنها شده ام... حال غریبی است...
تنگ است دلم باز برایت
http://www.quizlet.nl/images/2011/03/hmfoaydlggghzgbu.jpg
R A H A
11-02-2011, 01:19 AM
بر ،ابر که راه می روم،
زیر پایم خالی می شود.
بی تو
گم می شوم در انتظار.
و آسمان
ازهزار گیسوی ِ پُر پیچش ،
آهنگ باران می نوازد
در چشم خسته ام.
کاش
پیچی در جاده نمی نشست.
تا می دیدی
برایت
دست تکان می دهم...
http://www.salehharki.com/photo/260224_230582703635523_100000513862823_1025293_699 6489_n.jpg
R A H A
11-02-2011, 01:19 AM
دلم یک غریبه می خواهد..
بیاید بنشیند فقط سکوت کند ...
من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم
تا کمی کم شود این همه بار ...
بعد بلند شود و برود ... نه نصیحتی نه ... !
انگار نه انگار ...!!!
R A H A
11-02-2011, 01:19 AM
صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم
قصه دنیا به سر می آید و من نیستم
یک نفر دلواپسم،این پا و آن پا می کند
کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم
خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم
هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود
روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم
در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم
بعد ها اطراف جای شب نشینی های من
بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم
بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم
R A H A
11-02-2011, 01:24 AM
باد خواهد برد عشقی را که من دارم به تو
بعد از این یک عمر بی مهری بدهکارم به تو
تو همیشه در پی آزار من بودی ولی
من دلم راضی نشد یک لحظه آزارم به تو
راست می گویم ولی حرف مرا باور مکن
این که ممکن نیست دل را باز بسپارم به تو
خوب می دانم برای من کسی مثل تو نیست
خوب می دانم که روزی باز ناچارم به تو
می روم شاید دلت روزی گرفتارم شود
می روم .... اما گرفتارم ... گرفتارم به تو
R A H A
11-02-2011, 01:26 AM
http://hamdameghorub.persiangig.com/f_NinaTamsi_c21bm_01d61c25.jpg
نرم ولطیف،پر از حرف های تازه شده است
این وجود توست که مرا سر شار از تو می کند. . .
ابراز احساست،چقدر غریب است
تومیایی بر دریا چه دلم پا میگزاری
و من با تمام وجودم پا هایت و روحت را نوازش می کنم
حال اینگونه است سر نوشت پاک ما
این بود سر نوشتی که هوایی جز هوای تو بر من نمی ماند
به زلالی قطره های اشکت سوگند می خورم کهدوستت دارم
ای نازنینم. . .
http://hooriaseman.parsiblog.com/PhotoAlbum/rahtoosheh/21desf6.jpg
R A H A
11-02-2011, 01:27 AM
هرگز
گمان نمیکردم
حرفی از حروف الفبا
دنیای کسی را ویران کند
وقتی
می خواهمت
به نمی خواهمت برسد . . .
http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Photo-skin_ir-Light305.jpg
R A H A
11-02-2011, 01:28 AM
یکی بود یکی نبود
این داستان زندگی ماست
همیشه همین بوده
یکی بود یکی نبود!
در اذهان شرقی مان نمی گنجد
باهم بودن
باهم ساختن!
برای بودن یکی
باید دیگری نباشد!
هیچ قصه گویی نیست
که داستانش این گونه آغاز شود
که یکی بود
ودیگری هم بود
همه با هم بودند
وما اسیر این قصه ی کهن
برای بودن یکی
یکی را نیست میکنیم
از دارایی...
از آبرو...
از هستی...
انگار که بودنمان
وابسته به نبودن دیگریست!
هیچ کس نمی داند
جزما!
هیچ کس نمی فهمد
جزما!
وآن کس که نمی داند ونمی فهمد
ارزشی ندارد!
حتی برای زیستن....!
واین هنری است
که آن را خوب آموخته ایم.....
هنر نبودن دیگری را....!
R A H A
11-03-2011, 01:17 AM
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
R A H A
11-03-2011, 01:17 AM
وقتی باران به پنچره ی اتاقـــ م می خورد
تنهـــ ا با حسرتی عظیــم مجبور می شوم نگاه کنم َش
قرارَم از کف می رود
می خزم کنار پنجـــ ره
دست به دست ابرها می دهم ٬
بــ ا هم می باریـــ م
R A H A
11-03-2011, 01:17 AM
من آن اندوه سرشارم که روزی شعله زد آهم
و لرزید آسمان از ناله های گاه و بیگاهم
مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی
ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...
جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم
تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود
گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم
تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
R A H A
11-03-2011, 01:18 AM
نظر نمی کنی چرا؟
به من که جزء وفا به تو دگر گنه نکرده ام.
به من که جزء به روی تو به کس نگه نکرده ام.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که سرو قامتم خمیده شد برای تو.
به من که شسته ام به اشک ز عالمی گناه تو.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که خون دل خورده ام به جای آب زندگی.
به من که جان نهاده ام به کف برای زندگی.
نظر نمی کنی چرا؟
من که خون به جای اشک فشانم از برای تو.
به من که با اشاره ات سر افکنم به پای تو.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که وصل تو بود همیشه آرزوی من.
به من که بهر وصل تو بریخت آبروی من؟
دلم گرفته...
دلم گرفته آسمون نمی تونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده
اخ ! ! داره باورم میشه خنده به ما نیومده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگا ر بی کسی یه عمر که در به درم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه اتیش زدن یه کوره راه شب بسم
دلم گرفته اسمون یه کم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار یه خرده کمتر گله کن
منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم
برگه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین ! !! یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن!!
تو نميفهمی اندوه مرا...
هیچ حرف دگری نیست که با تو بزنم
تو نمی فهمی اندوه مرا
چه بگویم به تو ای رفنه زدست
شدم از مستی چشمان تو مست
شده ام سنگ پرست
مرگ بر انکه دلش را به دل سنگ تو بست
تو نمی فهمی اندوه مرا
ای کاش مرده بودم...
درون کوچه قلبم چه غمگینانه می پیچد
صدای تو که میگفتی بجز تو دل نمی بندم
فریب وعده هایت را ندانستم ولی اکنون
به یاد وعده های تو میان گریه می خندم
برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ / خداحافظ که دیگر بر نمی گردم
تو بودی آسمان من / غمت همسایه قلبم
ولی خورشید چشم تو به بام دیگری پر زد
قسم بر سوز پنهانم / تو را دیگر نمی خواهم
که از بام دو چشم تو پرستوی دلم پر زد
در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی
نگاهم در افقها مرد و من افسوس میخوردم
شیار گونه هایم را گل اشکم نوازش کرد
و من از تو جدا ماندم ......................
........................... ولی ای کــــــــاش می مردم
ميخوام بخندم از ...
میخوام به سردی شبهام بخندم...
میخوام به پوچی فردام بخندم...
وقتی میبینمت با دیگرونی ...
تو اوج گریه هام میخوام بخندم..
میخوام داد بزنم تنهای تنهام...
میخوام وقتی میگم تنهام بخندم.
نمی دونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو
نمی دونم چرا قسمت میکنم روزهای خوب زندگیمو
چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن
وسط قصه میشه سربه سر من میزارن
تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن
میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم
میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه
تا بیان جمش کنن حباب دل سراب بشه
میتونم بازی کنم با عشقو احساس کسی
میتونم درست کنم درد دلو دل واپسی
میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم
میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم
ولی با این همه حرفا منم مثل اونام
یه دروغگو میشم همیشه ورد زبونا
یه نفر پیدا بشه به من بگه چه کار کنم
با چه تیری اونیکه دوسش دارم شکار کنم
من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره
تویه دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره
: ببخش اگه تو قصه مون دو رنگ و نامرد نبودم ببخش که عاشقت بودم خسته و دل سرد نبودم ببخش که مثل تو نشد خیانتو یاد بگیرم اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بمیرم ببخش اگه تو گریه هام دو رنگی و ریا نبود اگر که دستام مثه تو با کسی آشنا نبود ببخش اگه تو عشقمون کم نمی زاشتم چیزی رو ببخش که یادم نمی ره اون روزای پاییزی رو لیاقت دستای تو بیشتر از این نبود عزیز نه نمی خوام گریه کنی برای من اشکی نریز لیاقت چشمای تو نگاه ِ پاک ِ من نبود ببین چی ساختی از منه مغرور ِ عاشق ِ حسود
من اگر روح پریشان دارم من اگر غصه هزاران دارم گله از بازی دوران دارم دل گریان،لب خندان دارم
گفتم نرو پر پر میشم ....
گفتی می خوام رها باشم ....
گفتم آخه عاشق شدم ....
گفتی میخوام تنها باشم ....
گفتم دلم .....
گفتی بسوز ......
گفتم یه عمری باز هنوز ....
گفتم پس عمرم چی میشه ....
گفتی هدر شد شب روز ....
وای دلم..م..م..م..م.
گفتم آخه داغون میشم ....
گفتی به من خوش میگذره ....
گفتم بیا چشمام به تو ....
گفتی آخه کی میخره ....
گفتم منو جنس میبینی ....
گفتی آره بی قیمتی ....
گفتم یه روز تنها میشی ....
با من نکن بی حرمتی ....
گفتم صدام می گیره باز ....
گفتی به درد بسوز بساز ....
گفتم حالا که پیر شدم ....
گفتی که از تو سیر شدم ....
گفتم تمنا میکنم ....
گفتی میخوام خوردت کنم ....
گفتم بیا نشکن دلو ....
گفتی فراموش کن منو ....
تو رو قد خدا می خاستم اما
چرا تنهام گذاشتی با یه دعواhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifمن که دلداده بودم به دل تو
یعنی دروغ بودش تموم حرفاتhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifترسیدم بری ... گذاشتی رفتی
من و گذاشتی توی غم و سختیhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifچجور دلت اومدمنو سوزوندی
حتی یه حرف راست بهم نگفتیhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifاز تو دلگیرم
از عاشقی سیرمhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifدرسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرم
***
از تو دلگیرمhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifاز عاشقی سیرم
درسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرمhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
***
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifتموم لحظه هام بیهوده سر شد
فقط به پای بیکسیم هدر شدhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifچه اشتباهی کرده بود دل من
یه کاری کردی قلبم در به در شدhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifترسیدم بری ... گذاشتی رفتی
من و گذاشتی توی غم و سختیhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifچجور دلت اومدمنو سوزوندی
حتی یه حرف راست بهم نگفتیhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
***
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifاز تو دلگیرم
از عاشقی سیرمhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/126.gifدرسته بی تو میمیرم ولی این دفه میرم
به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...
یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ نگم.
یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.
یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.
یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم دم از عاشقی بزنمولی اما از کجا بگم از کی بگم...
می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.
تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.
توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.
می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...
دو روز دنیا ارزش این رو نداره که بخواد همش به غم و غصه بگذره.
می خوام برم جایی که کسی منو نشناسه...
اینجا نمی تونه جزیره ی بهشت من باشه...
می خوام تنها باشم...
از خودمم دور باشم...
نباشم...
نباشم...
تقدیم به دلشکسته ها
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام به جز اون روی هر دیونه ای گذاشت اثر
نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه اینکه من نخوام برم نزاشت گلا رو ببینم
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقش شدم
اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش
نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشای روشنی
باور نکرد یه مژه شو به صدتا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمیدم
راست میگه هرچی اون بگه.....من کجا و دیونگی
چه جور به حرفش گوش کنم اون گفت بچسب به زندگی
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ و بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
نشد یه بارم برسم به آرزو های محال
یه خاطره مونده برام با یک سبد میوه کال
نشد به موقع این کویر ابری شه بارون بگیره
نشد خودش آینه که هست بیاد و شمعدون بگیره
نشد بپاشم زیر پاش عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده حتی بهم بگه بدی
نشد دوست دارم بگه به من که نه به دیگری
نشد یه بارم رد نشه از روی شعرام سرسری
نشد یه کاری بکنه که بدونم دوسم داره
آتیش گرفتم و یه بار نگام نکرد بگه آره
نشد یه بار حرف نزنه نزاره پای سرنوشت
نشد یه شب نگم خدا الهی که بره بهشت
نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم
نشد برم...نشد نره...نشد بخواد...نشد بیاد...نشد ولی...
شاید بشه واسم دعا کنید زیاد
قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید اول شما بعدم خدا
نمي دونم چي بگم ٬ بدجوري دلتنگت شدم
نمي دونم چرا عاشق دل سنگت شدم
دوباره هواتو انگار ٬ دور و برم حس مي كنم
واسه ي شب گريه هام باز تو رو باعث مي كنم
به خداي آسمونا ٬ واسه خودت مي خواستمت
واسه ي اون دل پاك و نازكت مي خواستمت
ياد خنده هات داره ٬ جونمو آتيش ميزنه
چه جوري دلت اومد ٬ نگفتي عاشق منه؟!
آخ كه چه ساده بودم ٬ فكر مي كردم شناختمت
حالا بايد باور كنم ٬ همون بتي كه ساختمت
ديگه نميخواد كه بياي ٬ اينجا برا تو جايي نيست
سلطان قلبم خودمم ٬ حتي ازت صدايي نيست
خاطره هامونم نترس ٬ يكي يكي پاك مي كنم
تو و دوست داشتنتو با همديگه خاك مي كنم
***
حيف اون احساس پاكم ٬ كه خرج تو كردم عزيز
حيف از اون همه غرور ٬ كه گفتي زير پام بريز
ولي حالا شناختمت ٬ مي خواي كه برگردي چيكار
گريه و زاريم كني ٬ دلم ميگه به روت نيار
يادت مياد كه گفتمت ٬ دنيا كوچيكه نازنين
دارم از تو آسمونا ٬ ميبينمت روي زمين
راحت بگم به چشم من٬ مثل خاري تو اين چمن
من ديگه عاشق نميشم ٬ بدون كه مردي واسه من
بدون كه مردي واسه من...!!!
من از یک شکست عاشقانه می آیم، بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند.
شکست نه برای پنهان کردن است و نه برای پنهان شدن.
می گویند از صبح بنویس ٬از آفتاب، و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت٬ باران پنجره چشمانم را شسته است.
همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال٬ اما من گمان می کنم این خیلی خوب است که نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .
بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز٬ که حضورش تنها معجزه لحظه های تنهایی من است.
قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه دوست داشتنی زندگیم از عهده داشتنش بر آید.
سقف اعتماد تعمیری ست٬ مدام چکه میکند٬ آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد، خالی ست. نمی توانم باورش کنم، نه رفتنش و نه ماندنش را.
مهم نیست٬ تمام سرزنش ها را می پذیرم، به بهانه تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند.
این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور حقیقی داشته است٬ اگر ترانه ها ثمره تخیل بود به جنون نمی رسید٬ اعتراضی نیست کسی که به او نمی رسد به جنون رسیده از او راضی است.
خلاصه غم سنگینی است اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد.
اما همیشه حق با برنده ها نیست٬ می شود در عین بازنده بودن سربلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.
قرار بود حقیقت را بگویم، سخت است٬ بی علاج است٬ دانستنش آدم را کم کم می کشد٬ گریه شبانه می آورد، اما همین است، خبر کاملا ناگوار است ... اون یکی رو جز من داشت.
سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکستر های آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد٬ گریه می کنم با شکوه٬ مثل اقیانوس ٬ بلند مثل اورست٬ او نمی شنود و نمی داند که ماه٬ خوشبختی مشترک همه بی ستاره هاست.
یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته من است :
چی کار کرد این دل ساده م
که از چشم تو افتادم ... ؟
خدایا بازم دلم گرفته
بدجوری هم گرفته
از همه
از همه چیز
از همه کس
بازم به نوای دل کوچیکم گوش کن
بازم خودت محرم رازم باش
بازم تو هوامو داشته باش
مثل قدیما
مثل همیشه
مثل هر روز
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهدوپیمان تو با ما و وفا با دگـــــران
ساده دل مـــــن که قسم های تـــو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بـود
زان همه ناله که من پیش تو کافــــــر کردم
تو شدی همسر اغیار ومن از یا و دیار
گشتم آواره و تــــــــــرک سر وهمسر کردم
زیر سر بالش ریباست تورا که دانــــی
که من از خار وخس بادیه بستـــــــــر کردم
در ودیوار به حال دل من زار گریست
هـرکجا نـالــه ناکامی خــو ســر کــــــــــردم
در غمت داغ پدر دیدم وچون در یتیم
اشک ریـــــزان هــوس دامــن مــادر کردم
پس از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش ز فریاد وفغان کر کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
دیده را حلقــه صفت دوختـه بـر در کردم
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
حضرت شهریار
این هم از 1 عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری باوفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت؟
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
منکه گفتم این بهار افسردنیست
منکه گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
دل شکست و هم شکستم داد دل
نقش مي بندد رد پاي طلائي پاييز
بر پيكر چروكيده ي زمين
به خاك نگاه كن !
به اين سرزمين بنگر !
آيا احساس مي كني زيبايي به جاي مانده
از بند بند انگشتان پاييز را !؟
آيا درك مي كني عظمت وجود پاييز را
در ميان نقاب هاي بهار !؟
در ذهنم به تو مي انديشم
تو كه وجودم را از زيبايي لبريز كرده اي
فصلِ من
فصل زيباي من ،
پاييز
آغاز باران ،
شبهه ي چركين خاك را ،
از چشمان ابري ام مي زدايد
نم نم
ببار اي باران
براي روزهايي كه در فراغش ،
تو را زمزمه مي كردم
زمزمه كن
كه من ،
روزي از عشق لبريز بودم
آري از عشق
از عشق كسي كه هيچ گاه عاشق نبود
حتي ريشه هاي بيد كمي آنسو تر مي دانند
من روزي عاشق بودم
هيچ نگفتند
زيرا عشق ،
كلمه اي بيش نيست
ببار اي باران
ببار تا فراموش كنم
افسانه ي عشق را
افسانه ي روزهايي را كه بيهوده گذشت
حال ديگر جز تو ،
هيچ چيز آرامم نمي كند
ببار
ببار اي باران
نم نم ببار
elahe
11-15-2011, 02:52 PM
هی فلانی !
رفتن حق همه ی آدمهاست...
فقط خواستم بدونی ،
اگه مونده بودی..
پاییزم قشنگ تر بـــود ...!
http://www.uploadpersian.com/uploads/13212034611.jpg
تموم خاطراتت یادم میاد
یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد
اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم
آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم
فکر تو یه لحظه از سرم نمیره
من میگم میمونی اما دل میگه میره
نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه
میدونم تو میری مهرم حروم میشه
بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه
تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه
می دونستم میری و تنهام میزاری
تو که از حال دلم خبر نداری
می دونستم آخرش این جوری میشه
یکی مون تنها میمونه واسه همیشه
elahe
11-15-2011, 02:52 PM
http://navid-paradox.persiangig.com/image/PellePelleTaKhoda.jpg
همچو فرهاد بود کوه کنی بیشه ی ما
کوه ما سینه ی ماناخن ما تیشه ی ما
شور شیرین زبس آراست ره جلوگری
همه فرهاد تراود ز رگ و ریشه ی ما
بهر یک جرعه ی می منّت ساقی نکشیم
اشک ما باده ی مادیده ی ما شیشه ی ما
عشق،شیریست قوی پنجه ومیگوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما
elahe
11-15-2011, 02:53 PM
http://www.pic.iran-forum.ir/images/9udr1djhplnpyvborzs.jpg
با تو هستم ای قلم
با تو ای همراه و ای همزاد من
سرنوشت هر دومان حیران بازی های زشت سرنوشت
شعرهایم را نوشتی دستخوش
اشک هایم را کجا خواهی نوشت
elahe
11-15-2011, 02:53 PM
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد برمن...
من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت میکاشت گرچه در حسرت گندم پوسید...
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبز ترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند...سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من بدنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید...
http://s1.picofile.com/file/6335023138/love_kiss_miss_tanha_dokhtar_%D8%AA%D9%86%D9%87%D8 %A7%DB%8C%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%D8%AE%D8 %AA%D8%B1_ba2inam_ax.jpg
elahe
11-15-2011, 02:54 PM
در حضور خارها هم میتوان یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
می شود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه ها ی مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده،بال در بال نسیم
ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از کاش می شد هم نبود
هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
elahe
11-15-2011, 02:55 PM
میچینمَت ..
حتا اگر قَدَّم نرسد!
تو میوهی ممنوعهی منی!
http://www.pic.iran-forum.ir/images/wu3pc8kg8odg7lbqzys.jpg
elahe
11-15-2011, 02:56 PM
امروز می چیدم پازلهای دلــــم را ،
دیدم کامل نمی شود ،
بی یــــ ــاد
تــــــ ـو
http://donbaler.com/i/attachments/1/1315771295394433_orig.jpg
مي توني نگاهم نكني- اما نمي توني جلوي چشماي منو بگيري-
ميتوني بگي دوست ندارم ولي نمي توني بگي دوسم نداشته باش-
مي توني از پيشم بري ولي نمي توني بگي دنبالم نيا-
پس من نگاهت مي كنم – دوست دارم- و تا ابد دنبالت ميام.
elahe
11-15-2011, 02:57 PM
ديگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـتــ..
و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ...
از دلتنگــى هـــايــم كــه بگــذريــم ،
تنهـــايــى تنهـــا اتفـــاق ايــن روزهـــاى مــن اسـتـــ.!!!
elahe
11-15-2011, 02:57 PM
خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد
برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد ؟
http://www.pix2pix.org/my_unzip/1226172543rbi0eq.jpg
elahe
11-15-2011, 02:58 PM
قسم به راز چشمانم
به اقیانوس بی پایان رویایم
به رنگ زرد به رنگ بی وفایی ها
به عشق پاک
به ایمانم
به آه سرد تنهایی
به اشک حسرت روحم
اگر دستم بگیری و
از این زندان رها سازی
برایت عاشقانه شعر خواهم گفت
همین یک قلب پاکم را
و روح بی قرارم را که زندانی ست
به تو ای مهربان تقدیم خواهم کرد.
elahe
11-15-2011, 02:59 PM
از ساعت متنفرم !
این اختراع غریب بشر که مدام ،
جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد!!
elahe
11-15-2011, 03:00 PM
پیش هم بودیم نذاشتن یادته؟
اونا مارودوس نداشتن یادته؟
نامه ی بدون امضایادته؟
اسم مستعار رویا یادته؟
طرح اون انگشترمن یادته؟
پاسخ مختصرمن یادته؟
فال حافظ شب یلدایادته؟
اسممو گذاشتی شیدا یادته؟
چیزی خواستیم ازخدامون یادته؟
مستجاب نشددعامون یادته؟
چشممون زدن حسودایادته؟
چشامون شدمثه رودا یادته؟
گفتی مابایدچداشیم یادته؟
گفتی بایدبی وفاشیم یادته؟
http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Avazak_ir-Love431.jpg
elahe
11-15-2011, 03:01 PM
بهانه ام باش
براي چشم گشودن
...
به يك واژه ي رويايي
براي فردا
مدتها ست
در ديروز
جا مانــــــده ام ....
elahe
11-15-2011, 03:01 PM
http://a5.sphotos.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-snc7/378647_147808095318845_136233293142992_164579_3826 93202_n.jpg
هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت
نیستم ولی هستم هر لحظه به یادت
elahe
11-15-2011, 03:02 PM
http://up.ninja.ir/images/108106.jpg
ای کبوتران من،
که بر سر برج عاشقی آشیان دارید،
ای شما قاصدان پیغام های آشنایی من!
بر روی این خاک دشمن خیز،
در زیر این آسمان بیگانه،
غریبی چشم بر راه شماست.
elahe
11-15-2011, 03:02 PM
http://thumbs.bc.jncdn.com/dae1cb724c2a26f161d0d4596ee1bab2_lm.jpg
تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
elahe
11-15-2011, 03:10 PM
http://up.iranblog.com/images/al88wx6q36kc8un24pnh.jpg
اگه چه زتو دست بر داشتم
پس از تو دوتا چشم تر داشتم
پس از تو عزیزم خدا شاهد است
که دریای خون در جگر داشتم
وهم در دعاهای بعد نماز
همیشه تورا در نظر داشتم
دریغا که فرصت نبود و گذشت
چه رویای خوبی به سر داشتم
چرا این چنین شد؟ دعای که بود؟
تو را از خودم بر حذر داشتم
نمیدانم اما به جان خودت
دیغا اگر که خبر داشتم...
همه هر چه کردند باشد ولی
ز تو انتظاری دگر داشتم
elahe
11-15-2011, 03:11 PM
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد...
تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند.....
سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد....
شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند.....
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد....
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار .....
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...
elahe
11-15-2011, 03:13 PM
تنهـ ـایی من عمیق ترین جای دنیاسـ ـت !
تَـ ـه ندارد . . .
برادران ِ یوسُـ ـفـ همـ ترسیدند از عمق ِ چاه ِ تنهایـ ـی امـ . . .
به دنبال ِ چاهـ ـی دیگر رفتند ! .
elahe
11-15-2011, 03:13 PM
http://www.ashpazonline.com/weblog_photos/zahra11_ashpazonline_weblog_1317455608.jpg
اشکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت
elahe
11-15-2011, 03:13 PM
روزم از شب رو سياه تر / شبم از شهر بي صدا تر
هر دري را كه زدم من / روي من باز نشد آخر
سر رام يه گرگيه / كه چشماش گرفته خون
از كسي نمي بينم / يه نگاه مهربون
دنيا رو تار مي بينم / گل ها رو خار مي بينم
دوستي و محبتو / حلقه ي دار مي بينم
مثل ابر هاي سياه / پيچيده بغضي تو گلوم
حالا دارم مي بينم / ديو مرگ رو روبروم
elahe
11-15-2011, 03:16 PM
انگشتانت را ...
به من قرض بده
براي شمردن لحظه هاي نبودنت
کم آورده ام!...
elahe
11-15-2011, 03:16 PM
http://www.irfreeup.com/images/92940617810253964602.jpg
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
سکوت که می کنی
چشمهایت چنان عربده میکشند
که خالی تر ار همیشه می شود دلم
بغضی ام
که در گلوی زندگی گیر کرده است
فشار انگشت هایش را که بردارد
می ترکد
چشمهای منقرضم
و بارانی شرخ
سکوت همه ی لحظه هارا خورد میکند.
این دخت گر
تنها رفتگر بی قرار این شهر
که هر شب با چادرش خیابان ها را جارو میکشد
شب های نارنجی اش را
به تاریک خانه مبدل کرده است.
باید
چند سال برگردیم عقب
و عروسک های دست و پا شکسته مان را
روی پاهایمان بگذاریم
و آنقدر برایشان
لالا
لالا
لالایی بخوانیم
تا خودمان هم خوابمان ببرد.
چادر
روسری
گیسوی کمند
حتی آبرویم را به باد داد
وقتی چشم هایش شروع به وزیدن کرد.
هر شب
لب هایم را
پای درختی که کاشتی
در باغچه
میکارم
شاید از لانه ی مورچه ها
به موهای مشکی مردانه ات برسد
و پریشان کند....
نه!٬
پشیمان نمی شد
چه زیر تیغ
چه روی دار
من تنها مترسکی بودم
که کلاغ های مشکی مردانه
عاشقم می شدند.
من خسته ی یک احساس,در یک شب بارانی
تو خاطره ای مبهم, پوشیده و پنهانی
ای عشق رهایم کن , ای آینه ی تکرار
چون باد برقصانم در سوگ پشیمانی
خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن
خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن
من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
گفتی عاشقمی گفتم دوست دارم،گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم،گفتم من فقط ناراحت میشم.گفتی من بی تو هیچم و به جز تو به هیچ کس فکر نمیکنم،گفتم اتفاقا" من به خیلیها فکر میکنم.گفتی تا ابد تو قلب منی،گفتم فعلا" تو قلبم جا داری!گفتی...گفتم...حالا فکر نکردی که فرق ما کجا بود؟فرق ما اینه که:تو دروغ میگفتی من راستشو
دیگه دوست ندارم،عشق تورو نمیخوام
برو واسه همیشه که خیس نمیشه چشمام
حالا کجای کاری باز منتظر میشینم
پشیمون تر از امروز بازم تورو میبینم
میدونستم که یک روز خدا بدادم میرسه
کوه به کوه نمیرسه،آدم به آدم میرسه
elahe
12-16-2011, 11:29 AM
من امشب گريه خواهم کرد
من امشب زير باران گريه خواهم کرد
در اين تنهايي و خلوت
در اين دشت و سکوت و سرد
در اين بيهودگي هاي پر از ابهام
در اين خلوت سراي حسرت و اندوه
نمي داني چه بي تابم
نمي داني چه مشتاقم ببينم روي ماهت را
من امشب گريه خواهم کرد
من امشب زير باران تو را فرياد خواهم کرد
اگر از آسمان سيلاب غم بارد
اگر از هر طرف تير از کمان آيد
بدان اي نازنين من نمي ترسم
تو را فرياد خواهم کرد
من از تاريکي و ظلمت نمي ترسم
تمام ترس من اينست فراموشم کني اي دوست
ببار اي بارش باران
چنان مشتاق اشکم من
که مي خواهم ببارم
من امشب گريه خواهم کرد
من امشب بغض را در سينه خواهم کشت
و بي پرواتر از ديروز
تو را فرياد خواهم کرد
من امشب آرزوي مرگ خواهم کرد
چنان مشتاق مرگم من
که شرح آرزوي من مثال ريشه و آب است
تو اي باران تو اي مولود ابر و آب
چه حسرت گونه مي باري
مرا با خود ببر امشب
به گورستان دلتنگي
مرا با خود ببر امشب که اينجا زندگان
از عشق بيزارند
و باران را نمي فهمند
من امشب گريه خواهم کرد
و از دست خدا هم شکوه خواهم کرد
خدايا خداياااا چرا مردم نمي دانند که
که باران حاصل اشکيست که عاشق از دو چشمانش به هنگام سکوت خويش مي بارد
چرا مردم نمي دانند که باران هديه ي ابر است به هر که عاشق اشک است
من امشب گريه خواهم کرد
به گوش ابرها امشب تو را فرياد خواهم کرد
بمان بمان تا ابر بارانيست
بمان تا در کنارت من بسان غنچه بشکافم
بمان تا در نگاهت من بکارم شاخه ي عشقي
بمان تا روي دستانت ببارم شبنم اشکي
بمان تا روي لبهايت نشانم بوسه ي لطفي
بمان اي نازنين من
بمان تا آسمان آبيست
من امشب گريه خواهم کرد
به ياد قامتت اي دوست
ميان باغ احساست هزاران سرو مي کارم
به ياد چشم شهلايت
هزاران گريه مي کارم
اگر امشب خدا گويد
که بنده ساکت
ساکت امشب من نخواهم بود
تو را من با تمام عشق
تو را فرياد خواهم کرد....
تنها دو نفر
به بدرقه کافيست،
پيکر نزارم را...
دو نفر اما
تابشان باشد
باران سرد پاييز را...
تو عوض شدی نگو نه عزیزم بگو که چت شد
تو نخواستی و دل من اشتباهی عاشقت شد
دلتو به قلب تنهام نسپردی و سپردم
حالا میفهمم که اصلا من به درد تو نخوردم
چی میشد اگه عوض شه لحظه ای جای من و تو
وای چقد فاصله داره فکر و حرفای من و تو
مگه مثل من عزیزم کسی هست تو اون حوالی
مث من سر کنه با تو روزگارشو خیالی
چی میشه وقتی که تنهام توی اوج گوشه گیری
تو بیای آروم کنارم دستای منو بگیری
چی میشه وقتی که نیستم بری گوشه اتاقت
از رو دلتنگی مث من گریه ها بیان سراغت...
گریه ها بیان سراغت...
گریه ها بیان سراغت...
چی میشه بشنوم از تو کسی غیر من نداری
خیلی دوس دارم بجز من به کسی محل نذاری
خیلی دوس دارم تو این عشق حس کنم پای تو گیره
تا بهت میگم خداحافظ دوس دارم گریت بگیره...
دوس دارم گریت بگیره...
دوس دارم گریت بگیره...
تو عوض شدی و دیگه نیستی اون آدم سابق
حالا تو سردی و بی مهر ولی من عاشق عاشق
فکر میکردم که میمونی تا ته قصه کنارم
کاش میدونستی که بی تو من چقد بی کس و کارم
گفته بودی که دل تو تا تهش همیشه با ماست
اما خب نگفته بودی آخر قصه همین جاست
فکر من پر شده بود از این یه مشت امید واهی
کاش از اول میدونستم تو رفیق نیمه راهی
چی میشه واسه یه بارم چشم به راه من بشینی
یا شبا وقتی که خوابی خوابای منو ببینی
خیلی حرفا توی قلبم هست هنوزم که هنوزه
نمیخوام اصلا بدونی که دلت واسم بسوزه...
که دلت واسم بسوزه...
که دلت واسم بسوزه...
دوس دارم بعد یه چند وقت که منو ندیده باشی
وقتی که میای سراغم به خودت رسیده باشی
دیگه من حرفی ندارم ای خدا به من نظر کن
حرفای مونده تو قلبم روی احساسش اثر کن
هر جوری دلت میخواد باش ولی خب بمون کنارم
مشکلم اینه که جز تو هیچ کسی رو دوس ندارم...
هیچ کسی رو دوس ندارم...
هیچ کسی رو دوس ندارم...
تمومش میکنم این بار نه درکم کن نه آرومم
فقط حرفی بزن با من گل کم حرف و معصومم
نگو دل کندن آسونه نه میتونم نه میتونی
دارم میرم به جایی که نه میدونم نه میدونی
چشام میسوزه از گریه منو دریاب داغونم
دلیل این جدایی رو نه میدونی نه میدونم
بد میارم همیشه من بر قلب مهربون تو
دیگه باید برم عشقم یا با تو یا بدون تو
نگا کن این دم آخر دلامون رنگ پاییزه
داره میریزه برگامون چقد رفتن غم انگیزه
دیگه چیزی نگو آروم منو از گریه پاکم کن
اگر موندم کنارم باش اگر مردم تو خاکم کن
یه لبخندی بزن شاید از این بدتر نشه حالم
بذار تا حس کنم از این که تو میخندی خوشحالم
نمیدونم کجا اما دیگه این آخر راهه
یه کم واسم بخند عمره خوشی هامون چه کوتاهه
بذار این آخرین تصویر ازت تو خاطرم باشه
شاید این صورت خیسم دلیل رفتنم باشه
خدایا توی این بازی خود تو دعوتم کردی
آخه کاری نکردم من ولی اذیتم کردی
دیگه این آخر خطه که راهامون جدا میشه
ته راه کدوم عاشق شبیه ما دوتا میشه
همه چیزم برای تو اگه چیزی هنوز دارم
همه دلواپسیم اینه تو رو دست کی بسپارم
خداحافظ چقد سخته تو هم حتما نمیتونی
از این غصه از این دوری نه میمونم نه میمونی
ببین چی شد ته راه منه بی ادعا با تو
دارم میرم خداحافظ سفر با من دعا با تو...
منو ببخش بخاطرت دوباره چشمام شده خیس
یا مث من اگه کسی به فکر دردای تو نیست
خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری
ببخش که هر شب از توی فکر و خیالم میگذری
ببخش اگه هر جا میری دلم برات شور میزنه
تا برنگردی پیش من دلواپسی مال منه
ببخش اگه هر دفعه من تو آشتی پیش قدم میشم
مغرورم اما پیش تو تازه خود خودم میشم
بسته به شوق عشق من اشکی که روی گونمه
ببخش که میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه
وقتی تو رو میبینمت نگام همش سمت توئه
تموم آرزوی من دیدن لبخند توئه
اگر دلت رو میزنه حرفای پرمحبتم
دلخور نشو از دست من بزن به پای غیرتم
صحبت رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم
ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم
ببخش اگه روی دلم اسم تو رو حک میکنم
وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم
ببخش اگه به یاد تو پلکامو روهم میذارم
هر شب تو رویای منی چیکار کنم دوست دارم
وقتی یه کم تو خودمم اون لحظه های بی کسی
خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی
وقتی که میبینی چشام دوباره بارونی شده
چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی چی شده
پر از غروره دل من ولی تو بی افاده ای
تعارف نمیکنم ولی تو خیلی صاف و ساده ای
وقتی محبت میکنی غمهای قلبم میمیره
نمیدونم چرا ولی بی خودی گریم میگیره
از سر تقصیرات من تو خیلی ساده میگذری
هر جور حساب کنم بازم تو خیلی از من بهتری
دلت شکست فدات بشم اما قسم به جون تو
خودم با اشکام جوش میدم اون دل مهربونتو...
میگی بازم کنار هم دیگه واژه بچین راجب چی؟
باشه بشین
چشاتو باز کن یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی حس و حال من باش
پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی که تکه تکه است
هر آهنگ من هم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از جومونگی بگم که شده سمبل رشادت
ایران براش شده مث صندوق تجارت
پس هنرمند وطن الان کجاست نیست؟
اون تو زیر زمین میخونه چون که مجاز نیست
از چی بگم برات؟
انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد؟
بجز کاغذ سفید پاره خب آره رفیق حرف توشه
ولی با خودکار سفید
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
ولی این اشکارو کی میخواد گردن بگیره؟
از چی بگم خدا از این بنده های خسته
از این همه درد تمومه دنده هام شکسته
خنده هامو نبین این خنده ها یه چسبه رو لبم
این منم با یه ردپای خسته
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب
از چی بگم؟
از بچه های پایین شهر
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب
اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
بیا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی بگم خب
ما گفتیم و تمومه دردا ریشه کن شد؟!!!
از چی بگم برات ؟
شاید قصه دوس داری
مث قصه اون همکلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه گناهه واقعیت
داستان نرگس و گلای باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و غر گرفت
آتشی که پوست بچه هارو مث گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت زود بدوین سمت در
ولی درم قفل بود!!!
چشام خشک شد یه کم بهم مشق بده ایزد
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن؟
کودکی مرد در راه کلاسی که سوخت و
منتظر یه جراح پلاستیکه
یاس نمیخواد ته قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش میخواد که نرگس بخنده
از چی بگم؟؟
طوفان نشده غروب زد تو قلب بچه های مدرسه درودزن
غصه نخور صدامو بشنو از زیر خونت
من صداتو به گوش همه میرسونم
از چی بگم؟
دلی که فقط اسمش دله
یه عمری که نصفش اشکه نصفش گله
یا از روح توی زندون که جسمش وله
آدم مجبوره که با شرایط وقفش بده
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم بسوی تقدیر
خیلی خشنه زندگی ولی حوصله کردم
تو فشن زندگی من یه مدل دردم
ولی دفتر گذشته هامو ذره ذره کردم و
اومدم جلو که پی دردسر بگردم
از چی بگم...
از چی بگم...
خبري ازت نبوده خيلي بي تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پره گريه شد وجودم
خيلي دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نميدونم چرا اينجام يا اصلا چم شده بازم
اون همه قول و قرارو اومدم يادت بيارم
اما انگار ديگه راهي واسه برگشتن ندارم
اينجا گل بارونه امشب چه قد اين فضا غريبه
چرا من هيچي نميگم چرا ميخندم عجيبه
آخه مجبورم بخندم کسي اشکامو نبينه
حالا کو تا باورم شه سرنوشته من همينه
به نظر مياد که امشب از قلم افتاده باشم
ارزوم بود که من امشب پيش تو وايساده باشم
چه لباس هاي قشنگي بهت مياد چقدر عزيزم
تو ميخندي و من از دور دارم اشکامو ميريزم
خوش سليقه هم که بودي اره بهتر از من اونه
سرتره ازم ميدونم اون که ميخواستي همونه
تازه فهيدم حسودم دست تو تو دست اونه
اي خدا انگاري اونم نقطه ضعف مو ميدونه
حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات
يا من اشتباه ميبينم يا دروغ بود همه حرفات
بله رو بگو گل من تو ازم خيري نديدي
ارزوم بود که ببينم تو تورختاي سفيدي
حالا هر دو حلقه داريم تو تودستت من تو چشمام
تو زدي من اما موندم زيره قولت روي حرفام
برو خوشبخت شي عزيزم تو ازم خيري نديدي
ارزوم بود که ببينم تو تورختاي سفيدي
بله رو بگو گل من بگو و شرش بکن
من وزندگي بي تو باورم نميشه اصلا
داره سردم ميشه کم کم خيسه از اشکام لباسام
همه گريه هامو کردم اشکي نمونده واسم
ميزنم بيرون از اينجا بله رو ميگي نباشم
ميرم اون بيرون يه گوشه دست به دامن خدا شم
بله رو گفتي تموم شد ديگه اين آخره کاره
هي ميخوام بگم مبارک ولي بغضم نميذاره
هق هقم تبريک من بود من واسه تو گريه کردم
قطره قطره هاي اشکو به تو امشب هديه کردم
امشب تو جشنت عزيزم نميدوني چي کشيدم
اما کاش اشکام نبودن تو رو باز بهتر ميديدم
ديگه چشمام نميبينه دستم هم نمينويسه
دل خوشيم همين يه نامست گر چه اينم خيسه خيسه
اخرين جمله نامم اينه از ته وجودم
برو خوشبخت شي عزيزم
خيلي عاشق تو بودم...
شلوغ پولوغه کوچه دارم میمیرم انگار
بازی گل یا پوچه بازی گل یا پوچه
گلم عروس مردم دوماد پوچی من شد
لباس عروسٍ امشب به قامتم کفن شد
خطبه عقدت شده رحمان و یاسین من
خطبه مرگ منه عاقد نخون،جون من
مهریه رفتنت منم من جنازه
عروس خانم وکیلی اجازه بی اجازه
صدای بله تو فریاد تسلیممه
سند ازدواجت برگه ترحیممه
تابوت غم برا من آغوش اون برا تو
چی به سر من اومد خدا بگو گلم کو
یه کاسه آب و قران آینه ها شکسته
یه سمت ماشین عروس و یه سمت تابوت خسته
بازی ما تموم شد گل توی دست اونه
یه مشت گلای پرپر رو قبر من میمونه...
رو قبر من میمونه...
لبم خندونه اما باز تو قلبم کلی غم دارم
درسته مهره اما باز بدون مهرت رو کم دارم
دلم باز بیقرار امشب چه شده جاده میریزه
تا پاییز شد سفر کردی الان چند سال و هفت روزه
من از مهرم تو بی مهری این روزا رو میرم آره
اگر چه بشکنه بغضم عجب بارونی میباره
شاید پاییز رو رد کردم با این شمعی که میسوزه
دارم دق میکنم سخته تازه این هفتمین روزه
اگر امشب بیاد بارون تو رو حس میکنم پیشم
دعا کردم بباره چون مبخوام امشب بهاری شم
شاید این حس پاییزه که من برگامو میریزم
ولی بی تو چقد سخته عبور از فصل پاییزم...
من از روزایی میترسم که پشت مرز تقدیرم
از اینکه حتی فرداها تو دستای تو میمیرم...
http://up98.ir/images/28bwg12v9kd00gtf5x4u.jpg
همین که فکرمی برای من بسه
از این عادت با تو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
یه وقتایی انقد حالم بده
که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو
منو از این عذاب رها نمیکنی
کنارمی به من نگا نمیکنی
تمومه قلب تو به من نمیرسه
همین که فکرمی برای من بسه...
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.