توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : و تو رفتی و من هنوز شرمگین مانده ام(شعرهایی برای عزیز پرواز کرده)
Mohamad
03-19-2020, 09:36 PM
از خون دلم، دو دیده را، تر بکنم/ این عمر، چگونه بی تو، من سر بکنم
در خاطر من، بهار بیپاییزی/ من مرگ تو را، چگونه باور بکنم؟
گفتمش نقاش را نقشی کشد از زندگی —— با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم—— ا ز جهان پر زده در باغ عدن لانه کنم
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد/ تا ابد با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودم یوسف گم گشته باز آید ولی/ یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
سایه ای بود و پناهی بود و نیست——شانه ام را را تکه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد —— اینچنین غم قسمت دشمن مباد
اشک آن مایه ندارد که نماید خاموش——- آتشی را که زهجران در دل ما نیست
ای دریغا از جفای روزگار بی وفا/ من نگین انگشتری، گم کردهام
در میان چاه جور و حمله گرگ اجل/ یوسفی در وادی ناباوری گم کردهام
Mohamad
03-19-2020, 09:38 PM
خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص ——- حریم دوست بوسیدند و رفتندخوشا آنکه پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند
Mohamad
03-19-2020, 09:45 PM
ما داغ فراق دیده بودیم افسانه غم شنیده بودیماما غم تو جگر گداز است دردیست که قصه اش دراز است
لالایی کن بخواب، خوابت قشنگه/ گل مهتاب شبا، هزار تا رنگهیه وقت بیدار نشی از خواب قصه/ یه وقت جا نمونی تو شهر غصه
یاران مددی پرم به خاک افتاده است/ قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده استسرتاسر روزگار من پاییز است/ تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است
http://s6.picofile.com/file/8391466792/1246989093_talab_org.jpg
Mohamad
03-19-2020, 09:51 PM
فرشته زير خاك! اين باورم نيست
كه ديگر سايهي او بر سرم نيست
نميبينم به غير از غصّه و غم
به دنيايي كه در آن، مادرم نيست
برايم سايهي سر بود، مادر
نه گويا چيز ديگر بود، مادر
به دنيايم اگر چيزي نميماند
فقط اي كاش مادر بود، مادر
ز سر شد سايهات كوتاه، مادر!
جهانم شد مصيبتگاه، مادر!
سخن آموختي، رفتي، نمانده ست
مرا جز واي مادر! آه مادر!
مادر
اي عاشق و عاشق ترین
در پیش من هستی ترین
دادی به من عشقی دگر
تو پیش من صادق ترین
بودم در آن تاریک وخون
تو که تولد داده اي،اي عشق من، زیباترین
هدیه کنی دنیا به من بادردو رنج منتها
بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین
آغوش تو دنیای من، گرمای خوبی می دهد
شهدی به کامم ریخته اي ازهر شهد شیرین ترین
عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده اي
در هر شب تاریک من،تو بوده اي روشن ترین
مهتاب من در آسمان،بودی و هستی با صفا
اي مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین
از خوبید هر چه بگم،کم بوده است در دفترم
دفتر به اتمام میبرم،اي خوب من، اي بهترین
تمام بود و نبودم وجود مادر بود
کسی که مظهر عشق بود، مادر بود
برای من به جهان هزار رنگ و فریب
کسی که مونس وغمخوار بود مادر بود
برای راحتی من چه رنج ها نکشید
کسی که موی سفید روی سفید بود مادر بود
به وقت بیماری بی قرار او به برم
کسی که دست بر سرم میکشید مادر بود
به نیمه های شب و با صدای گریه من
کسی که با هراس ز جا می پرید مادر بود
به کوچه و برزن یا به وقت خطر
کسی که با شتاب در پیام می دوید مادر بود
چو پای من به زمین گاه می لغزید
کسی که از ته دل آه میکشید مادر بود
شب بیمادری را همچو یلدا میکنی یا نه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا می کني یا نه
به موی مادری دنیا تو سودا می کني یا نه
بگو مادر هنوزم یادی از ما میکنی یا نه
درون خاک تیره واعزیزا میکنی یا نه
خجالت دارم اي مادر که گل بودم شدم خارت
از آنم خون به دل باشد که خون کردم دل زارت
تو حق داری که روگردانی از فرزند بدکارت
اگر رنجیدهاي مادر ز اولاد گنه کارت
گناهان مرا در حشر حاشا میکنی یا نه
چه شبها تا سحر بودی تو اي مادر سر راهم
درون آن سکوت شب شمردی تو قدمهایم
چه زحمتها که می دیدي ز خواهشهای بیجایم
به هر دردی که گشتم مبتلا کردی مداوایم
غم بیمادری را هم مداوا میکنی یا نه
چه شبها تا سحر بستر نمودم من در آغوشت
اگر یک ناله میکردم جهان میشد فراموشت
در اینجا که گل شده بستر و خاک روپوشت
نمیدانم در این وحشتسرا با لعل خاموشت
دعا در حق این اولاد رسوا می کني یا نه
نمیدانم که میدانی شدم آواره و تنها
دگر اندر کجا جویم عزیزی چون تو بیهمتا
همه ی ي شب میکنم روشن به فانوسی اتاقت را
نهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جا
نمیدانم ز احوالم تماشا میکنی یا نه
مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من همنشین بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ که خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مهر بود اما
کنون بی مهرت اي ماهم ندارم پا و سر مادر
ازآن روزی که صید دام عشقت گشته ام دانم
که آب و دانه خوش دادن ترا باشد هنر مادر
به گیسوی پریشانت چو این دل مبتلا بودست
در اندوه و غم هجرت شدم شوریده سر مادر
مرا بر بالهای خود به اوج آسمان بردی
کنون در آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم در خواب تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم تا سحر مادر
بیا امشب به بالینم مرا دریاب غمگینم
به آن چشمان پرمهرت مرا یکدم نگر مادر
روح همه ی مادران از دنیا رفته شاد.
http://s7.picofile.com/file/8391467418/1293155309_talab_org.jpg
R A H A
03-25-2020, 10:28 PM
تسلیت به محمد و کاظم
عزیزان میدونم هیچ جملهای دردتون را سبک نمیکنه ؛ میدونم داغدارید ؛ میدونم هیچ چیزی نمیتونه غم از دست دادن مادر عزیز و مهربونتون را جبران کنه . از خدا میخواهم به شما و خانواده محترمتون صبر بده تا بتونید این مصیبت را تحمل کنید .
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.