بیا بیدارو بی تابم دلم آغوش میخواهدمرا محصور کن در خود دلم تن پوش میخواهد
ببین دستان سردم را بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را که اوهم نوش میخواهد
بیا بیدارو بی تابم دلم آغوش میخواهدمرا محصور کن در خود دلم تن پوش میخواهد
ببین دستان سردم را بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را که اوهم نوش میخواهد
آغوشتو به غیر من به روی هیچکی وا نکنمنو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکنمن برای با تو بودن پر عشق و خواهشمواسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر می کشممنو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسهبوسیدنت برای من تولد یک نفسهچشمای مهربون تو منو به آتیش می کشهنوازش دستای تو عادته ترکم نمیشهبه پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیارفقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که در میانه غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند که آن مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؟ آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
که می خواهد این قوی زیبا بمیردتو دریای من بودی آغوش وا کن
بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد
مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد
ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد
نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم
فدای شانه های تو ، سر من دوش می خواهد
دلت را با دل تنگم یکی کن مهربان من
که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد
اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است
نگو ای نازنین این زن فقط یک گوش می خواهد
من از ابراز احساسم نباید دست بردارم
اگر چه چشم ظاهربین مرا خاموش می خواهد
گنه شیرین بود ... یک بار دیگر !
خزد لرزان ، درون بستر منز شرمی خفته می گوید که : - بفشارچنان بفشار بر خود پیکرم راکه بشکوفد هوس های گنه باربه دندان گیر و شادی بخش و می نوشز خون این لبان بوسه گیرم .ببین از گونه سرخم بریزد ،شرار خواهش آرای ضمیرم .درنگی کن در آغوشم که امشبفروزانست بزم عشق دیریننمی خوابیم و می نوشیم تا صبحز جام بوسه ها ، بس راز شیرینچنان گنجد در آغوشم که هر دمبیندیشم که او غرقست در منو یا در حلقه ی بازو ، اثیریستبه جای پیکر عریان یک زن .اتاقی هست و ما و خلوت و میصدای بوسه ها ، آهنگ دل ها.نمی رقصد بدین آهنگ تبداربه جز رقاصه ی مست تمنا ....چو بشکوفد گل زرین خورشیدمرا خواند بدان چشم فسونگر
گشاید بازوان گوید که - : باز آ
تا لبی از لبـانِ گرمش گرفتم کمی آرام گرفت
دلم از دلِ عاشقـانـه اش دوبـاره کام گرفت
بغلم کرد و فشردم به سینه های درشت و گرم
لبـان تشنـه ام از لب شرابی اش جـام گرفت
بـه بزمِ عیش و نوشِ وصالش سرخـوشم نمود
از آتشِ سبزِ نگـاهِ روشنش دلـم قـوام گرفت
چه سوری چه بزمی گرفته بود عشقِ خمارِ من
از آغوشِ بهـاری اش تنـم مزّه ی تمـام گرفت
سیاهی از گوشـه کنارِ آسمـان گریخت و رفت
شبی کـه شبچراغِ عشق و بوسه اش نام گرفت
چه شهدی زده به دهان لاله گون شیرینش
تا دلم از قند لبانش طعم خوش سلام گرفت
عشق، همان حسرتی است که همیشه سایه اش در زندگی تو باقی می ماند ...
وقتی با دیگری در خیابان قدم می زنی ...
وقتی دیگری را می بوسی ...
در آغوش دیگری ، با فکر او به خواب می روی ...
سایه ای که از سنگینی اش کم نمی شود حتی وقتی فرزندت به تو می گوید مادر/پدر ...!
عشق ، به هم نرسیدن است..!
وقتی کسی نیست که
خودت را فرو کنی در آغوشش
و
گم شوی
در رویاهای شبانه اش
فرقی نمیکند
صبح با صدای اذان بیدار شوی
یا
ناقوس کلیسا
حتی درون خانه پدری ات هم
احساس
غربت خواهی کرد
چقدر
کم تــــــــوقع شده ام
نـه آغوشت را ميـــــــــخواهم !
نـه يک بوســــــــــــه !
نـه ديگر بودنت را
همين که بيايی
از کنارم رد شوی کافيست ...!
مــــــرا به آرامش ميرساند حتی
اصطکاک ســــــــــــايه هايمان ..
حلالم کن دارم میرم چقدراین لحظه دلگیره
گناهی گردن ما نیست همش تقصیر تقدیره
نگام کن لحظه ی رفتن چه تلخه این هم آغوشی
چه وحشتناکه دل کندن چقدر سخته فراموشی
پرازبغضم پرازگریه پرازتلخی وشیرینی
حلالم کن دارم میرم منوهرگز نمی بینی
حلالم کن اگه دستام به دستای توعادت کرد
آخه دنیای عاشق کش به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو چراهیشکی نمی بافه
برای ما دوتا عاشق جدایی دورازانصافه
تمام سهم من از تو یه حلقه س که توو دستامه
تمام سهم تو ازمن یه عشق بی سرانجامه
تو بارونی ترین ابری من از پاییز لبریزم
چه معصومانه می باری چه مظلومانه می ریزم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)