که گناهان بزرگ مرتکب می شود، و خود را در زندگی به انواع گناهان مهلک دچار می سازد، و تسلیم هواها و هوس های خود می شود، بی آن که بتواند زمام نفس خویش را در دست داشته باشد و بخواهد قوای ایمانی خود را به کار گیرد تا او را از این گناهان باز دارد و در برابر خواهش های نفس به او پایداری بخشد، و از افتادن او در پرتگاه گمراهی و اعمال قالبی که فاقد هرگونه محتوای حکیمانه و اصالت های روحی است، چیز دیگری به شمار نیست.

اما بسیاری تفکر درباره خدا خود عبادت است بلکه اصل و مقصد هر عبادتی است، زیرا هنگامی که انسان در چگونگی نظام آفرینش و آفریننده آن به تأمل و تفکر می پردازد، و به اسرار و دقایق فراوان هستی و آن چه وجود او را در میان گرفته می اندیشد ناگزیر در برابر نیرویی که این نظام را پدید آورده و قوانین آن را با این همه دقت و صحت بنیان نهاده خود را حقیر و ناچیز می بیند، و نیز زمانی که انسان به نیروی خرد و اندیشه اش در می یابد، که قدرت خداوند بزرگ بر همه عوالم هستی احاطه دارد، و هیچ موجودی نیست مگر این که در زیر سلطه و قدرت اوست بی آن که بتواند راهی برای چیرگی بر این سلطه، و رهایی از این قدرت مطلقه برای خود پیدا کند، ناگزیر وجود او ایمانی ژرف به آفریننده و پدید آورنده هستی فرا می گیرد، و در برابر این همه آثار عظمت با تمام وجود و از ته دل خضوع و فروتنی می کند.

هم چنین هنگامی که انسان می نگرد که خداوند چه نعمت های گوناگونی به او داده، و چه سرمایه های بی حسابی برای ادامه حیات و رفع نیازهایش به او بخشیده، و قدرت مطلقه خداوند را به نظر می آورد که او می تواند در هر لحظه که بخواهد این نعمت ها را از او بگیرد و هیچ نیرویی نمی تواند جلوگیر او باشد، به ناچار سپاس و امتنان خود را ویژه او می گرداند، و از ناسپاسی و آن چه او را به خشم می آورد، دوری می گزیند.

و نیز زمانی که انسان حکمت و مصلحت را که در آفرینش اوست درک می کند، و متوجه می شود که غایت و نهایتی در انتظار اوست تا او را به جهان دیگری منتقل سازد، که در آن به کسانی که در دنیا نیکی کرده اند پاداش نیکو و به بدکاران کیفر مناسب داده می شود، ناگزیر مواظب اعمال خود می شود تا آن چه مایه رستگاری است انجام دهد و از آن چه مایه خشم پروردگار است دوری جوید.

این که انسان این مطلب را درک کند و دریابد که همه چیز از اوست خود، عبادت است، زیرا این ادراک و هشیاری راهی است که انسان را به درجات معرفت که پایه و اساس ایمان است می رساند و در عین حال به اعمال عبادی او همان روحانیت و معنویت گسترده ای را که در تشریع آن ها منظور است، می بخشد.
عوامل و اسباب متعددی در عالم خارج یا درون انسان وجود دارد که هر یک به نوعی در تزکیه انسان نقش دارند که این عوامل عبارتند از: 1ـ توفیق الهی: مهمترین عامل تزکیه بشر توفیق الهی و فراهم کردن اسباب از جانب خداوند است که اگر فضل و رحمت خداوند در این مورد وجود نداشته باشد هیچ انسانی قادر به تزکیه خود نخواهد بود و لکن تزکیه بشر از سوی خداوند دو نوع است.