اوصاف قرآن
در بحث گذشته متذكر شدیم كه در ارتباط با نامگذاری قرآن كریم، نظریات چندی ارائه شده است.
به برخی از آن نظریات پرداخته شد. ولی این كتاب شریف فقط یك نام دارد كه عبارت از « قرآن » است و اگر بعضی از دانشمندان علوم قرآن نامهای دیگری نیز ذكر كرده اند، آن اسامی در حقیقت « اوصاف » این كتاب مبارك هستند نه نام آن.
اكنون جای آن است كه به برخی از اوصاف این كتاب عزیز بپردازیم.
1_« احسن الحدیث » :
« الله نزّل احسن الحدیث...»
« احسن » به معنای « بهترین » است و « الحدیث » نیز به معنای « سخن ». این دو كلمه وقتی در كنار هم قرار گرفتند، معنای « بهترین حدیث یا سخن » پیدا می كند كه در اصطلاح قرآنی و در آیات شریفه به معنای « قرآن كریم » است. قرآن بهترین سخن است زیرا مشتمل بر حق محض و خالص است. حقی كه باطل در آن نمی تواند رخنه كند و نكرده است. چه درعصر نزولش و چه بعد از آن.
2_ تنزیل:
« و انّه لتنزیل ربّ العالمین...»
دو كلمه « تنزیل » و « انزال » به یك معناست و آن فرو آوردن است. اما یك تفاوت كوچك با یكدیگر دارند و آن این است كه « انزال » در مورد « فرو آوردن به یك دفعه » و « تنزیل » در مورد « فرو آوردن به تدریج » استعمال می شود.
« نزول در اجسام » به این معناست كه: جسمی از مكانی بلند به پایین آن مكان فرود آید...
و « تنزیل خدای تعالی » به این است كه چیزی كه در نزدش می باشد به موطن و عالم خلق و تقدیر فرود آورد. زیرا خداوند همواره خود را در مقامی بلند دانسته و به اوصافی چون « علی _ عظیم _ كبیر _ متعال و رفیع الدرجات و قاهر فوق بندگان » ستوده است.
بنابراین وقتی او موجودی را ایجاد می كند و می آفریند و به عالم خلق و تقدیر درمی آورد .... در حقیقت « تنزیلی » از ناحیه او محسوب می شود و علت این كه « تنزیل » را به رب العالمین نسبت داد. برای این است كه دلالت كند بر یگانگی رب تعالی. زیرا مشركین خدای را قبول داشتند. ولی او را « رب العالمین » نمی دانستند بلكه می گفتند: هر ناحیه و گروهی از عالمیان، « ربّی » دارد و خدا « رب » آن ارباب است نه رب العالمین و برای اینكه حقانیت و عظمت قرآن و كلام الهی را به مشركان گوش نماید، فرمود: « و انه لتنزیل رب العالمین » زیرا نزول این كلام و جاری شدن آن بر زبان كسی مطلقا درسی نخواسته بود و در محیطی كه مالامال از خرافه و افسانه بود، آیا جز این بر این مطلب دلالت دارد كه، این كتاب از سوی خدا نازل گشته است؟
3_ تذکره:
« انّ هذه تذكرة »(سوره مزمل، آیه 19)
« و انّه لتذكرة لّلمتّقین » (سوره الحاقه، آیه 48)
تذكره به معنای هر هشداری است كه آدمی با دیدن و یا شنیدن آن الگویی می گیرد كه عمل خود را طبق آن انجام دهد.
خداوند، قرآن را « تذكره » ای معرفی می كند كه بشریت را سزاوار است تا الگوی جامع حیات دنیوی و اخروی خود را از این كتاب شریف اخذ نمایند.
4_ موعظه:
« یا ایّها النّاس قد جاءتكم مّوعظة مّن ربّکم » (سوره یونس، آیه 57)
« وعظ » به معنای تذكر دادن به انجام عملی خیر است؛ به بیانی كه دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذكر نرم كند.
بنابراین قرآن كریم كتابی است كه آمده است تا موعظه ای برای انسانها باشد و آنها را از خواب غفلت بیدار نماید.
دلهایشان را با اندرزها و پندهای خود نرم نماید و آنها را كه در دریای غفلت فرو رفته و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه، باطن آنان را به ظلمت های شك، تاریك ساخته و دلهایشان را به انواع رذایل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته، با مواعظ حسنه اندرز دهد و از خواب غفلت بیدارشان كند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نماید و به سوی خیر و سعادت وادارشان سازد.
5_ شفاء:
« و ننزّل من القرآن ما هو شفاء ....» ( سوره اسراء، آیه 82)
« ما نازل می كنیم آنچه را كه شفا و رحمت است و آن، قرآن است »
دلیل نامیده شدن قرآن كریم به « شفاء » این است كه شفا باید حتما مسبوق به مرضی باشد. چرا كه دلهای بشر احوال و كیفیاتی دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقایسه كنیم، خواهیم دید كه همان نسبتی را دارد كه یك داروی معالج با مرض دارد. زیرا انسان همان طور كه سلامتی و ناسلامتی جسمی دارد، یك سلامتی و ناسلامتی روحی هم دارد و همان طور كه اختلال در نظام جسمی او باعث می شود كه دچار مرض های جسمی گردد، هم چنین اختلال در نظام روح او باعث می شود به مرض های روحی مبتلا شود و همان طور كه برای مرضهای جسمی اش، دوایی است، برای مرض های روحیش نیز دوایی است ... و قرآن كریم از آن جهت شفا است كه اول صفحه دل را از انواع مرضها و انحرافات پاك می كند و بعد زمینه را برای جای دادن فضایل آماده میسازد...
6_ رحمت:
« و انّه لهدی و رحمة للمؤمنین » (سوره نمل، آیه 77)
قرآن كتابی است كه « مؤمنین » را به سوی حق هدایت می كند و ... رحمتی است برای آنان كه دلهایشان را آرامش می دهد و به این وسیله ایمان را هم در دلهاشان ریشه داد و ثابت می كند وقتی قرآن را توصیف می كند به اینكه رحمت برای مؤمنین است، معنایش این است كه تنها مؤمنین را غرق در انواع خیرات و بركات می كند. خیرات و بركاتی كه خدای متعال آنها را در قرآن نهفته و قرآن را خزینه آن خیرات كرده تا هر كس كه متحقق به حقایق آن شود و معانی آن را در خود پیاده كند، از آن خیرات، بهره مند شود.
7_ مبارك:
« و هذا ذكر مبارك انزلناه...» (سوره انبیاء، آیه50)
قرآن را بدین جهت ذكر مبارك خوانده است كه « قرآن ذكری است ثابت و دائم و كثیر البركات ». هم مؤمن از آن بهره مند می شود و هم آسایش كافر را در جامعه بشری تامین نموده است و خلاصه هم اهل دنیا از آن متنفع می گردند چه آن را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند.
8_ مجید:
« ق، والقرآن المجید » (سوره قاف، آیه 1)
كلمه « مجد » كه « مجید » از آن ساخته شده به معنای « شرف وسیع » است.
بنابراین « قرآن مجید » به معنای كتابی است كه دارای شرف وسیع و خارج از احساء است. زیرا مگر نه كه قرآن كریم، كلام خداوند است و كلام خداوند نیز حاكی از كمالات بی انتهای حق تبارك و تعالی می باشد.
9_ كریم:
« انّه لقرآن كریم » (سوره واقعه، آیه 77)
« كریم » یعنی جامع انواع خیر و شرف و فضائل و خداوند متعال را كریم می گویند، زیرا كثیر الخیر است و جوادی است كه عطای خود را از كسی دریغ نمی كند.
به قرآن نیز، كریم گفته شده است زیرا جامع تمام خیرات و حسنات می باشد. نیز بدان جهت كه صفاتی پسندیده و سودرسان برای خلق دارد. سودی كه هیچ چیز جای آن را نمی گیرد. چون مشتمل بر اصول معارفی است كه سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین می كند.
10_ عظیم:
« و القرآن العظیم » (سوره حجر، آیه 87)
خداوند قرآن را به صفت « عظیم » یاد نموده است. زیرا این كتاب از ناحیه ساحت عظمت و كبریایی خدای عزوجل است و این معنا را می رساند كه موهبت عظمای قرآن متضمن معارف الهی است.
11_ بصائر:
«... بصائر للنّاس و هدی و رحمة ...» (سوره قصص، آیه 43)
« بصائر » جمع « بصیرت » است كه به معنای وسیله دیدن می باشد و مراد از « بصائر » حجت ها و ادله روشنی است كه به وسیله آنها حق دیده می شود و میان حق و باطل تمیز داده می شود.
بنابراین قرآن، حجتی است كه به وسیله آن حق از باطل متمایز می گردد و هدایت و ظلال از هم دیگر شناخته می گردند.
12_ فصل:
« انّه لقول فصل » (سوره طارق، آیه 13)
کلمه « فصل » به معنای جدا كردن دو چیز از هم است، به طوری كه بین آن دو فاصله ای پیدا شود. و قرآن قول فاصل و فصل است، زیرا قرآن جدا سازنده بین حق و باطل است و آنچه را قرآن ثابت می كند، حق محض است و چون حق است، هیچ باطلی نمی تواند آن را باطل سازد.
« و نزّلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شيء » (سوره نحل، آیه 89)
« تبیان » به معنای بیان كننده است. زیرا قرآن كریم كتاب هدایت برای عموم است و جز این، كار و شأنی ندارد.
منظور از « تبیانا لكل شیء » بودن قرآن، همه آن چیزهایی است كه برگشت آنها به هدایت است.
به این معنا كه قرآن، تبیان و بیان كننده همه معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی است كه مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاجند. البته این، منافاتی با این ندارد كه پس قرآن به علوم و معارف بشری اهتمام نورزیده است.
بلكه در قرآن كریم به معارف و علوم تجربی نیز اهتمام ورزیده شده است . به این معنا كه در قرآن كریم اشارات و اموری وجود دارد كه حاكی و كاشف از اسراری از علوم است كه فهم عادی و متعارف بشری نمی تواند آن را درك نماید.
13_ نعمت:
« و امّا بنعمة ربّک فحدّث » (سوره ضحی، آیه 11)
بعضی از مفسران گفته اند منظور از نعمت در اینجا تنها نعمت های معنوی از جمله: « نبوت » یا « قرآن » است كه پیامبر موظف بود آن ها را ابلاغ كند و منظور از « بازگو » كردن نعمت همین است.
رسول گرامی اسلامی صلی الله علیه و آله و سلم درباره ابراز و بازگویی نعمت در یك دستور كلی به مسلمانان می فرماید:
« من اعطي خیرا فلم یر علیه، سمي بغیض الله، معادیا لنعم الله »
هر كس خیری به او برسد و آثارش بر او دیده نشود. دشمن خدا شمرده می شود و مخالف نعمت های او.
(تفسیر نمونه جلد 27، صفحه 109)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
« ان الله جمیل و یحب الجمال و یحب ان یری اثر النعمةعلی عبده»
خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. همچنین دوست دارد آثار نعمت را بربنده خود ببیند.
(تفسیر نمونه جلد 27، صفحه 110)
وقتی خداوند نسبت به ابراز نعمت هایش به وسیله بندگانش این گونه، تمایل رضایت می كند و آنها را مشغول و غرق در نعمت های فراوان و بی شمار دیگری نیز می نماید آیا از ابراز و بازگویی بزرگترین نعمت الهی _ بعد از رسالت و امامت _ ابراز رضایت نمی كند؟ آیا در جهان هستی بالاتر و والاتر از نعمت رسالت، امامت و قرآن، می توان نعمتی یافت؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)