قرآن كتاب بینه و برهان است.
قرآن كریم درچند جا خود را " برهان " معرفی می نماید.
در یك جا می فرماید:
« یا ایّها النّاس قد جائكم برهان مّن ربّکم و أنزلنا إلیكم نورا مّبینا » (سوره نسآء، آیه 174)
« كلمه برهان بمعنای بیان دلیل است » (به معنای سفید شدن) نیز آمده است .
به قرآن كریم برهان می گویند، زیرا:
« استدلالات روشن، چهره حق را برای شنونده نورانی و آشكار و سفید می كند ».
می دانیم كه « برهان » در علوم عقلی جایگاه خاصی دارد. نه تنها در علوم عقلی، بلکه در مشاجرات و مكالمات روزمره انسانی نیز از وجه خاصی برخوردار است.
در منطق برهان را در چهارگونه دیگر از موارد استدلال قرار می دهند.
به استدلالی برهان گفته می شود كه « مواد اولیه » آن، یعنی « اولیات و یقینیات » فراهم آمده باشد.
« اولیات » نیز به موادی گفته می شود كه: به خودی خود روشن، واضح و آشكار می باشد .برای رسیدن به آنها نیاز به ساختن استدلال و زحمت فكری نداریم.
قضیه «4= 2 + 2» یك قضیه « اولی » است كه به آن « فطری »نیز می گویند .
« كل بزرگتر از جزء است » نیز یك قضیه « اولی » و بدیهی است كه برای اثبات آن نیاز به استدلال نمی باشد . زیرا نفس تصور « جزء » و « كل » و « بزرگتر » كافی است كه شما حكم كنید : « كل از جزء بزرگتر است ».
بنابراین خصوصیت بارز و وجه ممیزه « برهان » وضوح و روشنی آن است. برهان یعنی ظهور و چیزی كه روشن باشد و هیچ گونه تاریكی و ابهام در آن نباشد .
خداوند قبل از قرآن « عصا و ید بیضای موسی علی نبینا و آله و علیه السلام » را برهان معرفی می كند و می فرماید:
« فذانک برهانان من ربّک » (سوره قصص، آیه 32)
چرا خداوند به عصاء و ید بیضای حضرت موسی، برهان می گوید؟
پاسخ روشن است. زیرا این دو معجزه، در منظر و مرآی انسان ها، نه یك بار كه چندین بار به وقوع پیوست و همه دیدند كه فعل موسی، از نوع سحر و شعبده نمی باشد.
قرآن نیز برهان است.
قرآن با استدلالات خود، انسان ها را سر در گم نمی كند. آدرس غلط نمی دهد و تناقض در بیانات نورانی اش وجود ندارد. برهان نیز دارای همین خصوصیات است.
قرآن كریم، خود را « بینه » نیز می نامد و می فرماید:
«...فقد جائكم بیّنه من ربّکم...» (سوره انعام، آیه 157)
« بینه » به مطلب روشنی كه چون آفتاب، ظاهر و هویدا است، گفته می شود.
در « قضاوت » نیز به شهادت شهود، « بینه » گفته می شود. هنگامی كه دو نفر به وقوع امری شهادت دهند، آن امر، مسلم انگاشته می شود و قاضی بر اساس شهادت این دو، حكم خود را صادر می كند و دلیل خود را « بینه » معرفی می كند.
قرآن كریم، اما معجزات انبیاء را« بینه » می نامد و 15 بار از این معجزات با نام « بینه »، یاد می كند.
در سوره بقره، رسول اكرم را خطاب قرار می دهد كه ای رسول ما، از بنی اسرائیل سؤال كن که چه مقدار « بینه » به سوی شما فرستادم. می فرماید:
« سل بني اسرائیل كم آتیناهم مّن آیة بیّنه...» (سوره بقره، آیه 211)
اما بنی اسرائیل به این « آیات و بینات » روشن و واضح، پشت كردند و دست به تحریف دراز نمودند.
خداوند هم فرمود:
« و من یبدّل نعمة الله من بعد ما جآءته فانّ الله شدید العقاب » (سوره بقره، آیه 211)
این از سنت های لا یتغیر الهی است كه آن کسی را كه نعمت های الهی را تبدیل و تحریف كند و كافر شود و « بینات » الهی را سبك بشمارد، گرفتار عذاب الهی خواهد شد.
تاریخ ادیان، قومی سیه روزتر از بنی اسرائیل نمی شناسد. دلیل این سیه روزی همانا تکذیب نعمات الهی بوده است.
در جایی دیگر از قرآن می فرماید:
« قل إنِي علی بیّنة مّن ربّي و كذّبتم به ما عندي » (سوره انعام، آیه 57)
رسول الهی در اینجا می فرماید: هر آن چه می گویم، با بینه و برهان است و شما از جهالت تكذیب آن می كنید.
در انتهای همین سوره مباركه است كه قرآن خود را « بینه » معرفی می كند و می فرماید:
«...فقد جآئکم بیّنه مّن ربّکم...» (سوره انعام، آیه 157)
این كلام نورانی را خداوند در جواب مشركان می فرماید تا بهانه ای نداشته باشند و نگویند كه « اگر به ما هم كتابی نازل می شد، ما از ایشان ( یهود و نصاری ) بهتر و زودتر هدایت می یافتیم ».
اینجاست كه خداوند با فرو فرستادن قرآن، حجت را بر خلایق تمام می كند و می فرماید:
«...لیهلك من هلك عن بیّنه و یحیي من حّي عن بیّنه و انّ الله لسمیع علیم » (سوره انفال، آیه 42)
هنگامی كه حق و باطل روشن و ظاهر بود، عذری برای پرهیز از باطل و گرویدن به حق نیست.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)