كتاب: جهان بينى و معارف تطبيقى، ص 250
نويسنده: يحيى كبير
با اينكه نبوت يك جريان پيوسته است و پيام خدا، يعنى دين يك حقيقت بيشتر نيست، علل ظهور پيامبران پياپى و متوقف شدن همه آنها بعد از ظهور خاتم الانبيا اين است كه:
اولا، انسانهاى پيشين به علت عدم بلوغ فكرى قادر به حفظ كتاب آسمانى خود نبودند.معمولا كتاب آسمانى مورد تحريف قرار مىگرفت و يا كاملا از بين مىرفت.از اين رو لازم مىشد اين پيام تجديد شود.زمان نزول قرآن يعنى چهارده قرن پيش، مقارن است با دورهاى كه بشريت كودكى خود را پشت سر گذاشته و مواريث دينى خود را مىتواند حفظ كند.لذا در آخرين كتاب مقدس آسمانى يعنى قرآن تحريفى رخ نداده است.مسلمين به هنگام نزول هر آيه، عموما آن را در دلها و در نوشتهها حفظ مىكردند.به گونهاى كه امكان هرگونه تحريف از بين مىرفت .
ثانيا، در دورههاى پيش، بشريت به واسطه عدم بلوغ قادر نبود كه يك نقشه كلى براى مسير خود دريافت كند و با راهنمايى آن نقشه راه خويش را ادامه دهد.بلكه لازم بود مرحله به مرحله راهنمايى شود و راهنمايانى هميشه او را همراهى كنند.ولى مقارن با دوره رسالت پيامبر اسلام و از آن به بعد، انسان اين رشد را پيدا كرد كه بتواند برنامه كلى زندگى خويش را دريافت كند.از اين رو روشدريافت راهنمايىهاى مرحله به مرحله متوقف گشت.با اين بيان، رسالت پيامبر اسلام با همه رسالتهاى ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه.قانون اساسى بشريت است و على رغم شريعتهاى سابق، مخصوص يك اجتماع تندرو و يا كندرو، راست رو و يا چپ رو نيست.اسلام طرحى است كلى و جامع.قرآن كتابى است كه روح همه تعليمات موقت و محدود كتابهاى ديگر آسمانى را ـ كه مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است ـ دربر دارد.
بنابراين با پيدايش اين امكان و اين استعداد در بشر، قانون جامع زندگى در اختيار انسان قرار گرفت و عامل تجديد نبوتها نيز منتفى گشت.
ثالثا، غالب پيامبران بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنها، پيامبر تبليغى بودهاند نه تشريعى .در عصر خاتميت كه عصر علم است با پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام علماى امت قادرند با معرفت به اصول كلى اسلام و شناخت شرايط زمان و مكان، آن كليات را با مقتضيات زمان و مكان تطبيق دهند و حكم الهى را استنباط نمايند .نام اين عمل «اجتهاد» است.فقهاى شايسته امت اسلامى بسيارى از وظايفى را كه پيامبران تبليغى و قسمتى از وظايف پيامبران تشريعى را (بدون آنكه خود شريعتى نو وضع كنند) با اجتهاد و وظيفه رهبرى امت انجام مىدهند.به عبارت ديگر در زمان غيبت كبرى از دوره خاتميت، ولايت فقيه ركن اساسى جامعه اسلامى و ضامن تداوم آن است.از اين رو در عين اينكه نياز به دين همواره باقى است بلكه هر چه بشريت به سوى تمدن پيش رود نياز به دين فزونى مىيابد، نياز به تجديد نبوت و آمدن كتاب آسمانى جديد و پيامبر جديد براى هميشه منتفى گشت. (1)
از مطالب گذشته روشن شد كه رشد فكرى اجتماعى بشر در ختم نبوت نقش دارد و اين نقش در چند جهت است: .كتاب آسمانى را خالى از تحريف، نگه داشته است.
2.به مرحلهاى رسيده است كه برنامه تكاملى خويش را يك جا نه مرحله به مرحله تحويل بگيرد و استفاده نمايد.
3.بلوغ فكرى و اجتماعىاش به او اجازه مىدهد كه تبليغ و اقامه دين و امر به معروف و نهى از منكر را خود برعهده گيرد.نياز به پيامبران تبليغى كه مبلغ شريعت پيامبران صاحب شريعت بودهاند به اين وسيله رفع شده است.اين نياز را فقها و علماى امت رفع مىكنند .
4.از نظر رشد فكرى به جايى رسيده است كه مىتواند در پرتو اجتهاد كليات وحى را تفسير نمايد و در شرايط مختلف زمان و مكان هر موردى را به اصل مربوط ارجاع دهد.اين همه را نيز فقهاى امت انجام مىدهند.
بنابراين روشن شد كه معناى ختم نبوت اين نيست كه نياز بشر به تعليمات الهى و تبليغاتى كه از راه وحى رسيده رفع شده است و چون بشر در اثر رشد فكرى نيازى به اين تعليمات ندارد نبوت پايان يافته است.معناى ختم نبوت اين است كه نياز به وحى جديد و تجديد نبوتها رفع شده است نه نياز به تعليمات الهى.
پىنوشت:
1.براى تكميل اين بحث رجوع شود به كتاب ختم نبوت اثر استاد شهيد مطهرى.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)