در مطالب گذشته که بیانات آیت الله آقا مجتبی تهرانی را که در باب بررسی ابعاد و زوایای مختلف واقعه عظیم کربلا بود پرداختیم از زمینه های ایجاد و انگیزه های امام حسین علیه السلام صحبت کردیم و گفتیم که امام در راه اصلاح امور جدّش بود به پا خواسته است و گفتیم که امام برنامه دقیقی را در این مسیر دنبال کردند به گونه ای که لحظه به لحظه اش درس بود و هنوز پس از قرون و اعصار باز هم درس است چون امام از شیوه تربیتی خاصی بهره بردند روشی که هرگز کهنه نمیشود و هر کس خیال سعادت و کمال در سر دارد باید این شیوه کاربردی امام را سر لوحه عمل خویش قرار دهد (در مقاله پیش شرح آن گذشت) اکنون به بررسی و نقد حکومت ان زمان و اصلا رابطه اسلام با یک حکومت می پردازیم که بین این دو چه رابطه ای حکم فرماست .


تنها راه اصلاح امّت، عمل به شریعت

امام حسین(علیه‌السلام) می‏فرماید که به دنبال اصلاح امت است و هم به اصلاح ظاهری و هم به اصلاح باطنی توجّه دارد. اصلاح ظاهر از راه امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می‌شود و اصلاح باطن هم خود به خود مترتّب می‏شود و دیگر لازم نیست که حضرت بیاید و حق را از باطل جدا کند. اگر مردم تحت حکومت هواهای نفسانی‌شان نباشند، خودشان می‌فهمند. لذا اگر امّت اسلامی به تعبیر ما بخواهد اصلاح شود، راهی جز این نیست که احکام شریعت اسلام در جامعه پیاده شود.

قیام امام حسین، علیه «حکومت» بود

اگر حرکت ظاهری امام حسین را نگاه کنیم، می‏بینیم که حرکت و قیام حضرت علیه «حکومت» بود؛ یعنی حضرت می‏خواست رژیمی را برکنار کند و یک رژیم دیگر سر کار بیاورد. حکومتی را کنار بگذارد و حکومت دیگری را حاکم کند که متناسب با جامعه اسلامی باشد. این قضیه خیلی روشن است و من هم به صورت صریح آن را مطرح کردم. حالا اصل این مسأله چه بود؟

رابطه «حکومت» و «اسلام»

مقدمتا باید گفت که: گاهی «حکومت» مولود و زاییده شده از اسلام است، که حکومت پیغمبر اکرم این‌طور بود که حکومتشان از اسلام متولّد شده بود و کسی هم در آن تأمّل ندارد. گاهی‌ «حکومت» زاییده شده از اسلام نیست، بلکه «اسلام» ابزار حکومت است.

1. اسلام اصل است:

در قسم اوّل آن‌چه که اصل است چیست؟ اسلام است. چرا که اسلام و اجرای فرامین دین اسلام است که باعث ایجاد و تشکیل حکومت شده است. هدف چیست؟ هدف اسلام است و «حکومت» نقش ابزاری پیدا می‏کند. «خودِ حکومت» مستقلاً هدف نیست، بلکه می‌توان گفت «وسیله اجرای دستورات و پیاده کردن اسلام» است. استاد ما، امام(رضوان‌الله‌تعالی‌عل یه) چندین بار در سخنانش هم این تعبیر را داشتند که حکومت وسیله است و آن‌چه که هدف است، اسلام است.
اگر حرکت ظاهری امام حسین را نگاه کنیم، می‏بینیم که حرکت و قیام حضرت علیه «حکومت» بود؛ یعنی حضرت می‏خواست رژیمی را برکنار کند و یک رژیم دیگر سر کار بیاورد. حکومتی را کنار بگذارد و حکومت دیگری را حاکم کند که متناسب با جامعه اسلامی باشد

2.حکومت اصل است :

یک وقت قضیه عکس می‏شود و حکومت می‏شود «اصل»؛ در اینجا اسلام می‏شود «ابزار». قضیه کاملاً وارونه و جابه ‏جا می‏شود. اگر اسلام هدف باشد، باید حکومت در راستای اسلام باشد، ولی اگر حکومت هدف باشد، اسلام باید ابزار آن باشد و قهراً در راستای او قرار بگیرد. هرجا که این ابزار با هدف نمی‏خواند، باید ابزار کنار برود. این حرف خیلی روشن است اصلاً پیچیده نیست.
فصلی از حماسه امام حسین(ع)

بنی‏امیّه حکومت را «اصل» قرار داده بودند

امام حسین(علیه‌السلام) دید حکومت بنی امیّه در آن موقع، جای هدف و وسیله را جابه‏جا کردند. پیغمبر هدفش اسلام بود و حکومت از آن و به خاطر آن متولّد شده بود، امّا حالا بر عکس شده بود و حکومت حرف اوّل را می‏زد. اسلام حرف دوم را می‏زد. حالا اگر اسلام که در رتبه بعد از حکومت قرار گرفته و حرف دومی است، با حکومت که اصل و هدف شده است در تعارض قرار گیرد، معلوم است که حرف دوم کنار می‏رود و همان حرف اوّلی می‏ماند. امّا اگر اسلام حرف اوّل را زد، آنجا است که حکومت حرف دوم را باید بزند.

نتیجه ابزار شدن «اسلام» برای «حکومت»

امام حسین دید که بنی‏امیه دارند اینها را جابه‏جا می‏کنند، لذا قیام کرد. حالا می‏گویم نتیجه این جابه‌جایی چیست. وقتی حکومت اصل و هدف شد و اسلام ابزار تشکیل و بقای حکومت تلقّی شد، به مرور زمان و به تدریج، وقتی که ببینند این ابزار دیگر به درد نمی‌خورد و نمی‌تواند نیازهای حکومت را برآورده سازد، به راحتی آن را دور می‌اندازند. تمام شد!

اگر اسلام «ابزار» شود، باید فاتحه‌اش را خواند!

قضیه این بود. اوّل جابه‌جایی هدف و وسیله بود، ولی بعد از آن و به تدریج تمام احکام شریعت فراموش می‏شد. اوّل اسلام هدف بود و حکومت وسیله بود، امّا حالا که حکومت اصل شده و اسلام ابزار است، امام حسین‌(علیه‌السلام) قیام می‌کند.

وای بر دلباختگان دنیا :

روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است. راوی می‏گوید: شنیدم که حضرت می‏فرمود: «قال رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله وسلم): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ» پیغمبر فرمود که خداوند تبارک و تعالی عزوجل می‏فرماید: فرمایش خدا است. «وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَخْتِلُونَ الدُّنْیَا بِالدِّینِ وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَسِیرُ الْمُؤْمِنُ فِیهِمْ بِالتَّقِیَّةِ»1 ؛ وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. حالا یا جاه‏ باشد، فرق نمی‏کند، یعنی دین که یک امر کلّی است، برای به دست آوردن مال و جاه نقش ابزار داشته باشد. تنها بحث حکومت نیست، کلّی است. هر انسانی که دینش ابزار و وسیله باشد برای به دست آوردن دنیا، وای بر او است.

«خَتَل» یعنی «فریب‌کاری»؛ یعنی کسی می‌خواهد با دین، دیگران را فریب دهد تا دنیا را به دست‌آورد. جمله دوم، این است: «وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» وای به حال کسانی که در میان مردم امرکنندگان به قسط را می‏کشند! این عبارت هم به «تهدید» اشاره دارد. «وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَسِیرُ الْمُؤْمِنُ فِیهِمْ بِالتَّقِیَّةِ» و وای به حال آن جامعه‏ای که مؤمن در آن جامعه باید با تقیّه زندگی کند، یعنی نتواند حق را بگوید. یعنی خفقان چنان جوّ غالب جامعه را بگیرد و چنان جوسازی شود که مؤمن نتواند حرف حق را بزند. مثلاً این موجب شود که مؤمن واقعی که حق را از باطل تشخیص می‏دهد، از ترسش دیگر نتواند دهان باز کند و حق را بگوید.

هدف یزید «حکومت» بود و ظاهر را هم حفظ نمی‌کرد!

امام حسین دید که اباحه‏گری و لاابالی‏گری و امثال این‏ها خیلی رواج پیدا کرده است و همه هدف، «حکومت» شده است. آن چیزی هم که اوضاع را بدتر کرد، این بود که یزید هم آدم بی‌بند و باری بود و از فسق علنی ابایی نداشت. قبلی‏ها یک مقدار ملاحظه می‏کردند، ولی یزید که آمد، خودش یک آدم دریده کذایی بود که اصلاً ملاحظه این حرف‏ها را نمی‏کرد. اصلاً دنبال اسلام و این حرف‏ها نبود. این‌که شنده‌اید بقای اسلام واقعاً به دست حسین(علیه‌السلام) بود، واقعاً همین‌طور است. چون او آمد و این‌طور جوشکنی کرد که اگر این کار را نمی‏کرد، فاتحه اسلام خوانده می‌شد. خودش هم فرمود: «و علی الإسلام والسلام»

بحث «خلافت و سلطنت» نبود؛ بحث «حکومت و اسلام» بود

گاهی به تعبیر روز می‏گویند: خلافت به سلطنت تبدیل شده بود. این حرف درست نیست! خلافت و سلطنت هر دو یک چیز است. ما که بحث لفظی نمی‏کنیم! هر دو حکومت است. این حرف‏ها یعنی چه؟ هر دو مورد، حکومت است و وجه اشتراکشان حکومت است. این حرف‏ها، لفاظّی است. بحث در این بود که امام حسین(علیه‌السلام) می‌خواست اسلام را حفظ کند. حضرت می‌خواست حکومتی سر کار باشد که در خدمت اسلام باشد، نه اسلامی که در خدمت حکومت باشد. امام حسین این را می‏خواست.
روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است. راوی می‏گوید: شنیدم که حضرت می‏فرمود: «قال رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله وسلم): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ» پیغمبر فرمود که خداوند تبارک و تعالی عزوجل می‏فرماید: فرمایش خدا است. «وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَخْتِلُونَ الدُّنْیَا بِالدِّینِ وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ وَ وَیْلٌ لِلَّذِینَ یَسِیرُ الْمُؤْمِنُ فِیهِمْ بِالتَّقِیَّةِ»؛ وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. حالا یا جاه‏ باشد، فرق نمی‏کند، یعنی دین که یک امر کلّی است، برای به دست آوردن مال و جاه نقش ابزار داشته باشد

وقتی «روش» اصلاح شود راه اصلاح «بینش» باز شده است
امام حسین

راه این کار چه بود؟ راه اساسی آن هم اصلاحِ بینش مردم، نسبت به این جابه‌جایی و وسیله شدن اسلام برای حفظ حکومت بود. باید مردم روشن شوند تا اثرگذار باشد. از آنجا هم که بینش دادن به مردم، امر وارداتی و اجباری نیست و هر چه در گوش گویی، یا در گوش نمی‏رود، یا اگر برود از آن طرف بیرون می‏رود، لذا راه منحصر به این بود که امام حسین(علیه‌السلام)، امر به معروف و نهی از منکر کند. یعنی با روش دادن به جامعه، بینش پیدا شود. وقتی روش اصلاح شد و موانع حق برطرف شد، انسان خودش می‌تواند حق را از باطل تمیز دهد. کاری که امام حسین(علیه‌السلام) می‌‏توانست انجام دهد، فضاشکنی بود، که کرد. این فضایی را که بنی‏امیه با آن ابزارهای شیطانی که در دست داشتند، برای جامعه ایجاد کرده بودند را امام حسین شکست. به تعبیر دیگر امام حسین دنبال این بود که مردم را از ورطه غرور نجات دهد؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد. مهم این بود که آن‏هایی که فریب خورده بودند را نیز آگاه کرد.

به خطبه روز عاشورای امام، دقت کنید! یکی از تعبیراتش این است که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ الدُّنْیَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ » اوّل این‌که خدا این دنیا را خلق کرده است. دوم این‌که این دنیا، زائل شدنی است. من می‏روم، تو هم می‌روی، همه ما می‏رویم. کسانی را هم که می‏بینی دارند ریاست می‏کنند، یا چند روزی پول پیدا می‏کنند، مدت اقامتشان در این دنیا تمام می‏شود و آنها هم می‌روند. این‏ها را می‏فهمی! این‏ها را که می‏بینی! دیگر لازم نیست که این چیزها را هم به تو بفهمانم! اینها همه از امور وجدانی و مشاهدات روزمرّه است. فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِیُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ هَذِهِ الدُّنْیَا»2 فریب‌خورده کسی است که دنیا فریبش دهد و بدبخت‌ کسی است که به دنبال دنیا برود. پس این دنیا شما را فریب ندهد! این جملات برای روز عاشورا است. حضرت می‏خواهد کسانی که فریب خورده‌اند، چه کسانی که به آن‏ها وعده پول و ریاست داده شده و چه کسانی که ترسانیده شده‌اند، را از این راه هلاکت‌بار نجات دهد.

جابه‌جایی دین و دنیا یعنی «بازیچه شدن دین»

اگر دین و دنیا جابه‏جا شود، به این معنا که پول و ریاست هدف شده و دین وسیله شود، معنایش این است که دین به بازیچه گرفته شده است. در آیه‌ای که دارد این مطلب را توصیف می‌کند، می‌فرماید: «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»3 کسانی را که دینشان را بازیچه گرفتند، برای این‌که به دنیا برسند. «غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» انتهای فریب خوردن دنیا، ـ نعوذ بالله ـ به سُخره گرفتن دین است.

کما اینکه امروزه هم بسیاری از افراد به نفع خود از دین بهره برداری میکنند و به اسم دین ظلم ها میکنند و دین را بازیچه خود قرار میدهند و هر جا به ضررشان شد دین را رها میکنند همین ها فریفتگان دنیایند امام حسین علیه السلام بر علیه اینان قیام کرد باید درس بگیرند آن مقام نه به یزید وفا کرد و نه به ابن زیاد آن ها برای چند صباحی زندگی ننگین نام خود را به عنوان بدبخت ترین های عالم که هنوز و تا ابد مورد لعن و نفرین هستند ثبت کردند خوب است که درس بگیریم و اینقدر شیفته مال و جاه نباشیم.