باران
یادش به خیر زیر باران می دویدیم و می خواندیم: «باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می زند بر بام خانه» یا آن زمان که بارشهای مکرر برف باعث تعطیلی مدرسه می شد و ما را پارو به دست راهی پشت بام خانه می کرد.
سالهاست که دیگر از آن برف و باران خبری نیست. بارشهای پراکنده هم که دردی را دوا نمی کند. مدتهاست که از پاییز و زمستان جز باد و سرما نصیبمان نمی شود. هر چند به هشدارهای کم آبی عادت کرده ایم اما واقعا دچار بلای بزرگی شده ایم به نام بی آبی. یک کلام؛ «آب نیست». آسمان قهر کرده و تحویلمان نمی گیرد. شاید اگر دستها را بلند کرده و تکانی بدهیم داد، فریاد و ناله ای سر دهیم ابرها ما را ببینند و خدا به ما رحمی کند.
گرم شدن هوای زمین، زیاد شدن آلاینده های جوی، سوراخی لایه اوزن، موقعیت خاص اقلیمی و ... پاسخهایی است که ما درصدد انکار آنها نیستیم. این مقاله برای توجه دادن اذهان به علت دیگری است. علتی بس مهم که در هیاهوی دنیاگری کمتر به چشم می آید. دلیلی که در بحثهای اتو کشیده کارشناسان آب و هوا هیچ اثری از آن یافت نمی شود.
یادمان باشد:
انسان تافته جدا بافته از این عالم نیست. بین او و جهان اطرافش یک ارتباط متقابل وجود دارد. همانگونه که محیط اطرافش در او اثر می گذارد، اعمال و رفتار او هم در جهان اطرافش موثر است؛ این همان رابطه منطقی است که خدا در خلقت خود لحاظ کرد. (96/اعراف،41/روم) بر این اساس اگر بد کردیم، شک نکنیم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم رفتارشان با ما بد و قهرآمیز خواهد شد.
حال که اینطور است؛ برویم خدا را شکر کنیم که به جای باران، سنگ از آسمان نمی بارد. «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ »؛ خدا [در عذاب كردنشان] به آنان ستم نورزید، بلكه آنان همواره [با مرتكب شدن به انواع گناهان] به خودشان ستم مىكردند. (33/نحل)
چه اتفاقی افتاده است؟!
سالیانی نه چندان دور در این کشور اوضاع بارندگی به گونه دیگری بود؛ چرا که مردم طور دیگری بودند. آنقدر به خود و هم نوعانشان رحم می کردند که خدا هم رحمتش را ذره ای از آنها دریغ نمی کرد. بارندگی مناسب و به موقع یکی از الطاف بی شمار خداوند عالَم به این مردم بود. مردمی که غالبا فکر و ذکرشان اسلام بود و ارزشهای آن. آنها برای دین قیام کردند و سپس با تمام وجود و غریبانه مال و جان دادند، تمام سختی را کوچک و بزرگ را به جان خریدند تا این پرچم نیفتد.
چرا در آن سالهای ایثار و گذشت خبری از کم آبی و بارانی نبود. سالهایی که معنویت و خداباوری بین اکثر مردم موج می زد. سالهایی نه چندان دور که فکر و ذکر اکثری مردم، خدا بود و ارزشهای اسلام.
در آن سالها مردم برای بیست لیتر نفت ساعتها به صف می ایستادند؛ اما زبانشان از شکر و دستشان از کمک به همنوع باز نمی ایستاد. ایام جنگ را خوب به یاد دارم زمانی را که برای خرید بیست عدد نان لواش، ساعت 5 صبح، شماره می گرفتیم و تا به نان برسیم اذان ظهر می شد اما در همان هوای سرد زمستانی دلها به هم گرم بود و چهره شهرمان خدایی تر بود.
باران
ماهواره با ماه پاره هایش هرزه گری را ارزش و عادی نکرده بود. غیرت مردان بر قامت ناموسشان نمایی داشت و حیا از سر و روی زنان و دختران این شهر نمایان تر بود.
اگر هم مسابقه ای بود در فشار و راندن یکدیگر نبود در تقرب الی الله بود. یاد باد آن روزگاران که چه شیرین و دلنشین بود.
اکثر مسئولین مانند رهبرشان زیست می کردند و بینشان نبرد قدرت و ثروت نبود. نبردی که کشته و زخمیانش کسی نیست جز قشر ضعیف و مستضعف.
«این نگاه، نظر به نیمه خالی لیوان و سیاه بافی و متهم کردن همه مردم جامعه نیست؛ بلکه یک مقایسه ایست دردمندانه بین گذشته و حال.
یادمان باشد: انسان تافته جدا بافته از این عالم نیست. بین او و جهان اطرافش یک ارتباط متقابل وجود دارد. همانگونه که محیط اطرافش در او اثر می گذارد، اعمال و رفتار او هم در جهان اطرافش موثر است؛ این همان رابطه منطقی است که خدا در خلقت خود لحاظ کرد. (96/اعراف،41/روم) بر این اساس اگر بد کردیم، شک نکنیم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم رفتارشان با ما بد و قهرآمیز خواهد شد.
به راستی چه توقعی از رحمت خدا می توان داشت؟
اگر خمس واجب ترک شود و کشاورزان و دامداران پرداخت زکات را حرام بدانند.
اگر خون ضعیف مکیدن و مردم را به خاک سیاه نشاندن بشود هنر زندگی و رمز پیشرفت.
اگر خانه ها به جای آنکه کانون مهر و عاطفه باشند تبدیل شوند به رستورانی برای غذا خوردن، جایی برای خوابیدن و گاهی هم محلی برای برگزاری میهمانی های امروزی.
اگر تابلو لزوم رعایت ظواهر و شئونات اسلامی فقط به عنوان تشریفات به دیوار نصب شود و عملا خبری از آن نباشد.
باران
واقعا چه توقعی هست؟ در جایی که گویا کسی از کسی خبر ندارد. یکی ویلایش دیگر جایی برای پارک ماشینهای جور واجورش ندارد و یکی های زیادی هم در تامین مایحتاج اولیه زندگی خود و عیالشان بدجوری در مانده اند. خصوصا آن حاجیانی که با ولیمه های چند صد میلیونی حج خود را به دیگران قبولاندند.
حال که اینطور است؛ برویم خدا را شکر کنیم که به جای باران، سنگ از آسمان نمی بارد. «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ »؛ خدا [در عذاب كردنشان] به آنان ستم نورزید، بلكه آنان همواره [با مرتكب شدن به انواع گناهان] به خودشان ستم مىكردند. (33/نحل)
راه جبران
راه جبران این کج روی بازگشت از بی راهه به راه اصلی است. برگشت به دامان دین است. اگر اندیشه ها و انگیزه ها خدایی شد آنگاه وعده خدا هم محقق می شود که فرمود: درهای برکت را از زمین و آسمان به روی شما می گشایم.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ »؛ و اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان آوردند و پرهیزكارى پیشه كنند، یقیناً [درهاىِ] بركاتى از آسمان و زمین را بر آنان مىگشاییم. (96/اعراف)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)