مثل مسیح
در میان امامان، سه بزرگوارند که در سن کودکی به امامت رسیده اند:
اول: امام جواد علیه السلام هستند که در سن 8 یا 9 سالگی، بعد از شهادت پدر بزرگوارشان به امامت رسیدند.
دوم: حضرت امام هادی علیه السلام امام دهم بودند که در سن 6 یا 8 سالگی متصدی امر امامت شدند.
سوم: حضرت حجة بن الحسن (عج ) می باشند که در سن 5 سالگی حامل منصب امامت گردیدند.
ما که پیرو مکتب قرآن هستیم این مطلب هیچ استبعادی برایمان ندارد (هرگز دور از ذهن نیست).
در قرآن کریم می خوانیم که حضرت عیسی علیه السلام طفل نوزادی بوده که به نبوت رسیده است:
«قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا » (مریم/30)
وقتی که خداوند به طفل نوزادی شایستگی مقام نبوت داده باشد چه استبعادی دارد که به کودک 5 و 8 و 9 ساله هم شایستگی مقام امامت داده باشد؟
علاوه بر این بینش قرآنی، هنگامی که در زندگانی این امامان همام بیشتر تأمل می نمائیم، دلایل فراوانی را در اثبات مقام امامت آن بزرگواران می یابیم که خود حکایت از انتصاب الهی امام و اتصال او با سرچشمه علوم الهی دارد.
به عنوان نمونه هنگامی که مأمون مورد سرزنش عباسیان در مورد امام جواد علیه السلام واقع گشت، تصمیم بر آن شد تا آن حضرت را در مجلسی مورد آزمایش قرار دهند و دانشمندی خبره را مأمور نمایند تا میزان علم امام را بیازماید. برای این امر، یحیی بن اکثم که در آن زمان در قاضی القضات بود، انتخاب شد. هنگامی که بزرگان در آن مجلس حضور یافتند، مأمون امام را نیز در آن جلسه حاضر نمود. در این هنگام یحیی شروع به سؤال کرد و یکی از مسایل فقهی حج را مطرح نمود و نظر امام را جویا شد. آن بزرگوار در جواب ابتدا شرایط متفاوتی را که این مسأله در آن شرایط می تواند واقع گردد، مطرح نمودند و از یحیی بن اکثم خواستند که تعیین نماید مسأله در کدام شرایط به وقوع پیوسته است. یحیی که هرگز انتظار این امر و سؤال امام را نداشت از یکسو از میزان تسلط امام بر دقایق فقهی شگفت زده گشته بود و از سوی دیگر در تعیین شرایط وقوع حکم درمانده بود؛ چرا که هرگز پیش از این بدانها نیندیشیده بود.
در این هنگام بود که بزرگان حاضر در مجلس در برابر عظمت علمی امام جواد علیه السلام، شگفت زده شده و نه تنها به مقام علمی آن بزرگوار آگاه گشتند بلکه میزان تسلط خارق العاده امام را نیز ستودند. هنگامی که کار بدین جا منتهی گشت، مأمون از امام تقاضا نمود تا خود حکم را در شرایط گوناکون وقوعش بیان دارند و امام علیه السلام نیز حکم هر کدام از حالات مختلف را به تفصیل بیان فرمودند (1)
پی نوشت:
1- مشروح این مجلس در کتاب احتجاج طبرسی ذکر گردیده است.
معجزات و كرامات جوادالائمه(ع)
معجزات و كرامات به اذن خداوند متعال از نشانههای اثبات امامت ائمه معصومین علیهم السلام است.
# شفای چشم
محمد بن میمون میگوید: به همراه امام رضا علیه السلام در مكه بودم. به حضرت عرض كردم میخواهم به مدینه بروم، نامهای برای فرزندتان بنویسید تا با خود ببرم. امام علیه السلام تبسمی كرد و نامهای نوشت. به مدینه رفتم در حالیكه چشم هایم به دردی مبتلا بود. به درب خانه امام رفتم، نامه را تحویل دادم. غلام امام گفت: نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده. این كار را كردم، آنگاه حضرت جواد علیه السلام فرمود:
«ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟»
عرض كردم یا بن رسول الله، همان گونه كه مشاهده میفرمایید بیمار است و نورش رفته است. حضرت دستش را دراز كرد، بر چشمم كشید، بیناییام چون سالم ترین زمانش گشت. دستهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم كه بیناییام را بازیافته بودم و این در زمانی بود كه حضرت كودکی بیش نبود. (1)
# آزادی از زندان
اباصلت میگوید: پس از دفن حضرت رضا علیه السلام، به دستور مأمون یك سال زندانی شدم. پس از یك سال از سختی زندان به ستوه آمدم، دعا كردم و برای رهایی از زندان به محمد و آل محمد علیهم السلام متوسل شدم.
هنوز دعایم به آخر نرسیده بود كه حضرت جواد علیه السلام؛ نجات بخش گرفتاران عالم وارد زندان شد و فرمود:
«ای اباصلت برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از كنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی كه مرا نظاره میكردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس فرمود: برو در امان خدا كه هرگز نه دست مأمون به تو میرسد و نه دست تو به مأمون» (2)
پی نوشتها:
1- مسندالامام الجواد(ع)، ص117.
2- عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص678
یوسف و مسیح امامت
حجت خدا در امامت مانند حجت او در نبوت است
پس از شهادت امام رضا علیه السلام و عزیمت مأمون از خراسان به بغداد، وی نامهای به امام محمد تقی علیه السلام نوشت و با اکرام و احترام فراوان نسبت به علم و معرفت و فضیلت حضرت، ایشان را به حضور خود طلبید.
پذیرش این موضوع برای عباسیان بسیار سخت و سنگین بود زیرا که حضرت هم از خاندان بنی هاشم بود و هم در سن کودکی به سر میبرد لذا با این نیت مأمون، مخالفت کردند، ولی چون مأمون بر حرف خود مصمم بود و از علم و کمالات حضرت شناخت داشت، با اصرار عباسیان تصمیم به انجام مباحثهای بین علمای زمان و حضرت گرفت. مأمون، مجلس باشکوهی ترتیب داد.
پس از پرسش و پاسخ فراوان، تمام مخالفان اقرار به فضل آن حضرت در سن کودکی کردند و عباسیان فرصتی برای اعتراض نداشتند.
علی بن اسباط میگوید در آن زمان که امام جواد سن کمی داشت روزی به طرف من میآمد و من به قامت و قیافه او نگریستم تا وقتی به شهر خود رفتم بتوانم شکل و شمایل آن حضرت را برای دوستانم توصیف کنم.
در این فکر بودم که آن حضرت نشست و فرمود:
(( حجت خدا در امامت مانند حجت او در نبوت است،
خدا در قرآن، آیه 12 سوره مریم میفرماید:
«و اتیناه الحکم صبیا؛ و فرمان نبوت را در کودکی به او (یحیی) دادیم»
و در آیه سوره 22 یوسف میفرماید:
«و لما بلغ اشده اتیناه حکما و علما؛ و هنگامی که یوسف به مرحله بلوغ و قوت رسید، ما حکم و علم به او دادیم»
و در آیه 15 سوره احقاف میفرماید:
«و لما بلغ اشده و بلغ اربعین سنه؛ و هنگامی که به مرحله بلوغ و قوت رسید و به هنگامی که به چهل سالگی رسد»
بنابر این طبق قرآن هم، امکان دارد که حکمت و علم و دانش در کودکی به امام داده شود چنانکه رواست حکمت در چهل سالگی به او داده شود.)) (1)
منبع: میرخلف زاده، قاسم؛ کتاب داستانهایی از امام کاظم و امام جواد علیهماالسلام
خیالی که عوضم کرد
من شیعه نبودم. وقتی که به بغداد رفتم روزی در بغداد دیدم که مردم در جنب و جوشند، میدوند و بعضی به بالای بلندیها میروند و بعضی ایستادهاند.
پرسیدم: چه خبر است؟
گفتند: ابن الرضا، ابن الرضا، یعنی امام جواد الأئمه فرزند امام رضا علیهما السلام میآید.
دیدم که آن حضرت پدیدار شد، در حالیکه سوار بر چهارپایی بود.
من با خود گفتم: خداوند امامیه را از رحمت خود دور بدارد چون اعتقاد دارند خداوند اطاعت این جوان را واجب نموده است.
تا این خیال در دل من گذشت، حضرت رو به من نمود و فرمود:
«ای قاسم بن عبدالرحمن! قوم ثمود گفتند: آیا ما از بشرى از همانند خود پیروى کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود!» (قمر/24)
دوباره در دل خویش گفتم: او ساحر است.
دیگر بار رو به من کرد و فرمود:
« آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است!» (قمر/25)
در این هنگام که امام جواد الأئمه از خیالات من خبر داد، اعتقادم کامل شد و بر امامت او اقرار نمودم و اذعان کردم که آن بزرگوار حجت الهی بر بندگان است.
من فکرمی کردم که چون امام نهم بشری همانند سایر مردم است، پس نمیتواند حجت الهی باشد و اطاعت او لازم نیست. امام نهم با قرائت این آیات شریفه علاوه بر آنکه مرا متوجه ساختند که اندیشه من، همانند اندیشه قوم ثمود در خصوص صالح نبی است و پاسخ مطلب مطرح گشته در درون ذهن من را نیز دادند. (1)
پی نوشت:
1- قرآن کریم در آیه اول، گفتار قوم ثمود در تکذیب حضرت صالح را ذکر مینماید که میگفتند چون صالح از ماست ما از او پیروی نمینماییم و سپس در آیه بعد، نزول وحی بر صالح را منکر شدند و او را انسانی هوس باز دانستند. سپس قرآن مجید آنان را به خاطر تکذیب فرستاده الهی، مورد نکوهش قرار میدهد.
منبع: کتاب کشف الغمة، تالیف علی بن عیسی اربلی.
پرسشگری
شیعیان امامت را از جنبه الهی آن می نگرند و به همین دلیل کمی سن امام هرگز نمی تواند در عقیده آنان خللی وارد آورد. اما از سوی دیگر یکی از راه هایی که شیعیان اصرار داشتند تا از طریق آن امام خویش را بشناسند، دانش و علم امام علیه السلام بوده است. شیعیان درباره تمامی امامان علیهم السلام با وجود دلایل متعدّد بر امامتشان، این اصل را رعایت کرده اند و امامان خویش را در مقابل انواع پرسش ها قرار می دادند و تنها موقعی که احساس می کردند آنها از عهده پاسخگویی به این سؤالات بر می آیند، آنان را به عنوان امام معصوم می پذیرفتند. در خصوص امامت امام جواد علیه السلام نیز این مطلب به روشنی دیده می شود.
علم امام علیه السلام در مناظرات و مجالس پرسش و پاسخی که یا دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر داشتند، نمود بیشتری پیدا کرد.
این مجالس بیشتر از طرف مأمون و معتصم ترتیب داده می شد و هدف آنها از ترتیب دادن چنین مجالسی این بود که امام جواد علیه السلام در پاسخ دادن مغلوب شود و این موضوع باعث تضعیف ایشان و شیعیانشان گردد. اما در تمامی این مناظرات، نتیجه خلاف آن چیزی بود که مخالفان توقع داشتند و در پایان مجلس، برتری علمی آن حضرت جلوه بیشتری پیدا می کرد.
به دنبال همین مسأله بود که برتری علمی آن حضرت نه تنها در میان شیعیان که در میان دشمنان ایشان نیز آشکار شده بود. لذا مأمون که مسلّماً از سرسخت ترین دشمنان آن حضرت به شمار می آید، به فضل آن حضرت اعتراف می کند.
هنگامی که مأمون بر آن شد تا دختر خود، را به تزویج امام جواد علیه السلام در آورد، عبّاسیان بر آشفته و گفتند:
(محمّد بن علی کم سن و سال است. نه معرفتی به دین دارد و نه فقهی می داند. خلیفه اجازه بدهد تا تفقّهی در دین پیدا کند و پس از آن هرچه مصلحت دانست درباره آن انجام دهد.)
مأمون گفت:
(من این جوان را بیش از شما می شناسم. او از خاندانی است که علمشان الهی است و از الهام خدا سرچشمه می گیرد. پدرانش همواره در علم و ادب از کسب آموزش های معمولی بی نیاز بوده اند. او را با این که سنش اندک است بدان جهت برگزیده ام که برتری او را بر همه اهل علم محرز می دانم)
در نتیجه علم سرشار امام جواد علیه السلام به قدری بر همگان آشکار گردیده بود که ملاکی برای تشخیص حق از باطل شمرده می شد. به همین دلیل شیعیان از یک سو با روایاتی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان پیشین علیهم السلام در این زمینه رسیده بود و از سوی دیگر با ظهور علم الهی امام جواد علیه السلام، توانستند امام خویش را بشناسند. لذا حتی وجود مدّعبان دروغین نتوانست مانع از رسیدن آنان به حق و حقیقت گردد.
منبع: جعفریان، رسول؛ کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه.
غریب
طائر عرشم ولى پر بستهام
یاد دلدارم ولى دلخستهام
آسمانم بى ستاره مانده است
درد من را سوى غربت رانده است
نالهها مانده است در چاه دلم
قاتلى دارم درون منزلم
من رضا را همچو روحى بر تنم
هستى و دارو ندار او منم
ضامن آهو مرا بوسیده است
خندهام را دیده و خندیده است
بر رضا هركس دهد من را قسم
حاجتش را مىدهد بى بیش و كم
لالهاى در گلشن مولا منم
غصه دار صورت زهرا منم
زهر كین كرده اثر رویم ببین
همچو مادر دست بر پهلو غمین
در میان حجرهاى در بستهام
بى قرارم، داغدارم، خستهام
این طرف یا فاطمه باشد جواد
آن طرف دشمن ز حالش گشته شاد
این طرف درد و غم و آه و فغان
آن طرف هم دختران كف زنان
كس نباشد بین حجره یاورم
من جوانمرگم، شبیه مادرم
ریشهها را كینهها سوزانده است
جاى آن سیلى به جسمم مانده است
حال كه رو بر اجل آوردهام
یاد باباى غریبم كردهام
نیست یك درد آشنا اندر برم
خواهرى نبود كنار پیكرم
تشنه لب در شور و شینم اى خدا
یاد جدّ خود حسینم اى خدا
ماه کاظمین
سلام من به نور عین زهرا
جواد ، ماه کاظمین زهرا
سلام من به غربت حریمش
به کاظمین و صاحب کریمش
سلام من به قلب بیقرارش
که سوخته ز یار نابکارش
سلام من به غربت نگاهش
به چشم های منتظر به راهش
سلام من به حال احتضارش
به لحظه های سخت انتظارش
دلش به دام عشق مبتلا بود
در انتظار مقدم رضا بود
به حال مرگ فتاده محتضر بود
منتظر هم پدر و پسر بود
درون حجره بسکه ناله ها زد
شراره بر تمام لاله ها زد
قتلگهش میان مسکنش بود
وای خدا قاتل او زنش بود
سیلی کین به چهره شرف زد
کنار پیکرش نشست و کف زد
درون حجره قلب لاله میسوخت
برون حجره خصم شعله افروخت
شروع به پایکوبی از جفا کرد
فاطمه را به غصه مبتلا کرد
دل ببرد به راه کاظمینم
زائر بارگاه کاظمینم
همان سرا که زائری ندارد
همان وطن که غم از آن ببارد
دو یاس خسته در نهاد دارد
امام کاظم و جواد دارد
عاشق پر بسته کاظمینم
کبوتر خسته کاظمینم
خدا کند رسم به کوی یارم
که تشنه می از سبوی یارم
امام جواد علیه السلام از نگاه دیگران
مامون عباسی
شخصیت والای علمی اخلاقی امام جواد علیه السلام در نگاه خلفاء، دانشمندان، نویسندگان و تاریخ نگاران غیر شیعه؛ سندی گویا بر جایگاه رفیع این امام همام در بین مسلمانان میباشد كه به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره میشود:
خلیفه مقتدر عباسی در پاسخ به اعتراض بزرگان بنی عباس در خصوص به تزویج در آوردن دخترش "امالفضل" به امام جواد علیه السلام، این امام همام را اعجوبه عصر خواند و گفت: " قد اخترته لتبریزه علی كافه اهل الفضل فی العلم والفضل مع صغر سنه والاعجوبه فیه بذالك "؛ من بدان جهت وی را به دامادی خود برگزیدم كه با كمی سن در علم و فضیلت بر همه اهل زمان برتری دارد و اعجوبهای است در علم و دانش .(1)اسقف بزرگ مسیحی
اسقف مسیحی پس از آگاهی یافتن از علم و دانش امام جواد علیه السلام در مسائل پزشكی گفت:سبط بن جوزی
به نظر میرسد این شخص "امام جواد علیه السلام " پیامبری از نسل پیامبران است . (2)
یوسف بن قزا اغلی بن عبدالله بغدادی مشهور به سبط بن جوزی پس از بیان تاریخ تولد و شهادت حضرت مینویسد: كان علی منهاج ابیه فی العلم والتقی و الزهدوا الجود؛ او در علم و تقوا، پرهیزگاری و سخاوت چون پدر بزرگوارش "امام رضا علیه السلام" و دنبالهرو او بود. (3)ابن ابی طلحه
ابن ابی طلحه در كتاب مطالب السؤول فی المناقب آل الرسول در باره شخصیت امام جواد علیه السلام مینویسد: او گرچه صغیر السن است ولی كبیرالقدر و رفیع الذكر میباشد .(4)ابن صباغ مالكی
علی بن محمد احمد مشهور به "ابن صباغ" فقیه مالكی و متوفای 855 در مكه پس از بیان گوشهای از خصوصیات زندگی حضرت جواد علیه السلام، مینویسد: آری چنین بود كرامات جلیل و مناقب او.صلاح الدین صفدی
و در جای دیگر میافزاید: چه گوییم ما در جلالت و مقام امام جواد علیه السلام و فضیلت كمال و عظمت و جلال او، حضرتش در میان طبقات ائمه علیهم السلام سنش كمتر از همه و قدر و شانش اعظم است . او در اندك مدتی از عمر شریفش كراماتی بسیار و معجزاتی بیشمار از خود نشان داده و معارج و فضیلت كمال را طی كرده و از رشحات و تراوش دانش و بینش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ریزش فضل كمالش بی اندازه و شمار فیوضاتی به عالم علم نثار فرموده، چه با مجالس و محافلی كه متكلم به احكام گردیده و از مسائل، حلال و حرام را بیان نموده و زبان دشمنان و خصم بدفرجام را به منطق صحیح و گفتار ملیح خود الكن و كلیل كرده و گه، بسیار انجمن و محفلی كه در صدر جلساء و راس خطبا و بلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامی فصحاء و علما و حكما را تحت شعاع گذارده است. (5)
خلیل بن ابیك بن عبدالله، معروف به صلاح الدین صفدی - اهل صفد - ادیب و مؤرخ نامدار اهل فلسطین كه در حدود دویست تصنیف از وی برجای مانده، مینویسد:ابن تیمیه
محمد بن علی، همان جواد بن رضا علیه السلام بن الكاظم موسی بن الصادق جعفر رضی الله عنهم است. لقب او جواد، قانع و مرتضی است. وی از فرزندان اهلبیت نبوت است كه در سخاوت شهرت داشت تا جائی كه او را جواد (علیه السلام)، نام نهادهاند، او یكی از امامان دوازدهگانه است . (6)
ابن تیمیه میگوید: محمد فرزند علی ملقب به جواد از بزرگان و اعیان بنی هاشم است كه در سخاوت و بزرگواری شهرت تام دارد . (7)یوسف بن اسماعیل نبهانی
یوسف بن اسماعیل نبهانی حنفی ادیب و شاعر فلسطینی، متولد 1350 هجری كه از وی سیزده كتاب مهم بر جای مانده، مینویسد:محمود بن وهیب بغدادی فنخی
محمد جواد فرزند علی رضا علیه السلام از بزرگان امامان و چراغ هدایت امت و سادات اهلبیت علیهالسلام است كه عبدالله شبراوی شافعی نیز از وی در كتاب خود " الاتّحاف بجبّ الاشراف " با ستایش و تكریم یاد كرده است .(8)
محمد الجواد علیه السلام فرزند علی بن الرضا علیه السلام است كنیه او مانند كنیه جدش محمد الباقر، ابو جعفر است رضی الله عنهما .علی جلال حسینی
سه لقب وی جواد، قانع و مرتضی است كه مشهورترین آنها "جواد" است .رنگ پوست او سفید، قامتش معتدل و نقش انگشترش نعم المقدّرالله، و وارث علم پدر بود(9)
علی جلال حسینی دانشمند بزرگ مصری مینویسد:خیرالدین زركلی
محمد الجواد ابوجعفر دوم فرزند علی علیه السلام در سال 195 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. وی با وجود سن كم در علم و فضیلت سرآمد همه عالمان و اهل فضیلت زمان خویش بود. (10)
خیرالدین زركلی مینویسد: ابوجعفر جواد علیه السلام چون اجداد خویش مقام بلندی داشت . هوشمند و خوش بیان بود و استعداد نیرومند و اصیلی داشت. (11)
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج50، ص75/ موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج1،ص360 و 363/ اعیان الشیعه ، ج 3 ، ص 129 .
2- المناقب لابن شهر آشوب، ج 4، ص389 / موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج 1، ص362.
3- تذكرة الخواص، ص202 / الامام جواد علیه السلام، ص72 .
4- كشف الغمه، ج 2، ص186/ سرورالفؤاد، ص40 .
5- حلیة الابرار، ج 4، ص 568/ الفصول الهمه، ص266/ موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج 1، ص 364 / سرور الفؤاد ابوالقاسم سحاب، ص 40 و 41 .
6- الوافی بالوافیات، ص 105/ الامام محمد الجواد علیه السلام، ص73 .
7- منهاج السند، ص 127.
8- جامع كرامات الاولیاء، ج 1، ص100 .
9- جوهرة الكلام، ص147 / الامام الجواد علیه السلام، ص 76 .
10- الحسین، ج 2، ص207/ الامام محمدالجواد علیه السلام،ص 76/ زندگانی امام جواد علیهالسلام، ص200 .
11- الامام محمد الجواد علیه السلام، ص 76/ زندگانی امام جواد علیه السلام، ص200.
پیوند به :
تلاش های مذبوحانه مامون در مورد امام جواد علیه السلام
ماجرای باز ابلق
آیا از مرگ می ترسی؟
تجسم صلابت
1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا علیها السلام
2- مبارزه با لهو و لعب
3- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارى
4- حكم محارب
5- نهى از اظهار نظر در امور دینى
6- تشكیلات امام(ع) در برابر خلیفه
7- افراط و تفریط، ممنوع
**********
امام جواد(ع) با دو خلیفه عباسى یعنى مامون و معتصم معاصر بود. مامون مكارترین خلفاى عباسى است. او كسى است كه براى كسب پیروزى نهایى بر اندیشه شیعه، بسیار كوشید. هدف نهایى مامون از تشكیل مجالس مناظره با امامان شیعه، شكست آنان و در نهایت سقوط مذهب تشیع بود. مامون گفت: نزد من هیچ چیز از كاهش منزلت وى (امام رضا علیه السلام) محبوب تر نیست.
در چنین عصرى امام جواد(ع) قاطعانه و با صلابت در برابر انحرافها، كجروىها، توهینها و دیگر حیلهها ایستاد. این مقاله نمونههایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع) را گرد آورده است.
1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا علیها السلامهمه امامان شیعه در برابر ستمى كه درباره حضرت زهرا(س) انجام شد، حساس بودند و به مناسبت هاى مختلف خشم خود را از این قضیه ابراز مىكردند. زكریا بن آدم مىگوید: خدمت حضرت رضا(ع) نشسته بودم كه امام جواد(ع) را پیش او آوردند. سن آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(ع) دست هایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع) فرمود: جانم به فدایت؛ چرا در فكرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه درباره مادرم، زهرا(س) انجام شد، مىاندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه اگر دستم به آنها برسد، ریشهشان را بركنم.
2- مبارزه با لهو و لعبمامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب و آوازخوانى به نام (مخارق) دعوت كرد تا امام را بیازارد. مخارق به مامون گفت: اگر ابوجعفر كمترین علاقهاى به امور دنیوى داشته باشد، مقصود تو را تامین مىكنم. پس در برابر امام جواد(ع) نشست و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى كرد. امام به او و اطرافیانش هیچ توجه نكرد. بعد از مدتى سكوت سربرداشت و به مخارق فرمود: از خدا بترس! در این لحظه، ناگهانعود از دست وى افتاد و دستش فلج شد. وقتى مامون سبب فلج شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى كه ابوجعفر(ع) فریاد بركشید، چنان هراسان شدم كه هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.
3- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارىزرقان محدث مىگوید: روزى ابن ابى داوود را دیدم در حالى كه به شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مىگشت. علت را جویا شدم، گفت: امروز آرزو كردم كاش بیست سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر جواد در مجلس معتصم بر سرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف كرد و از معتصم خواست تا با اجراى كیفر الهى او را پاك سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد. امام جواد را نیز دعوت كرد و از ما در مورد قطع دست دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به دلیل آیه تیمم كه مىگوید: «فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم»
گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عدهاى دیگر مخالفت كردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو كه مىگوید: «فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المرافق»
آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع) كرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
امام فرمود: اینها در اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع شود، به دلیل این كه پیامبر(ص) فرمود:« سجده بر هفت عضو بدن تحقق مىپذیرد: صورت، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمىماند تا سجده كند. خداوند مىفرماید: «و انّ المساجد الله» یعنى اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع نمىشود.»
معتصم نیز جواب امام را پذیرفت. در این لحظه من (ابن ابى داوود) از شدت ناراحتى آرزوى مرگ كردم.
4- حكم محاربدر زمان معتصم برخى از راه هاى مواصلاتى، به ویژه راه خانه خدا، ناامن شده بود و عدهاى راهزن براى كاروان ها مزاحمت ایجاد مىكردند. حاكم راهزنان را دستگیر كرد و منتظر ابلاغ حكم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست حكم كرد. آنان در جواب به قرآن «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فىالارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض» استناد كردند و گفتند: هر كدام از این مجازات ها اجرا شود، حاكم اختیار دارد. امام جواد(ع) فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت كرد؛ زیرا این افراد یا فقط راه را ناامن كرده و كسى را نكشتهاند و مال كسى را نبردهاند، در این صورت فقط زندانى مىشوند و این همان تبعید است؛ ولى اگر هم راه ها را ناامن كردهاند و هم كسى را كشتهاند؛ باید به قتل برسند و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیز غارت كردهاند، باید به دار آویخته شوند..
5- نهى از اظهار نظر در امور دینىعدهاى از بزرگان شیعه در بغداد گرد آمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونس به آنان گفت: از گریه دست بردارید. براى امر امامت چارهاى بیندیشید و ببینید تا این كودك - امام جواد(ع)- بزرگ شود، چه كسى عهدهدار امامت شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه كسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت گفت: معلوم شد تو در عقیدهات در مورد امامت استوار نیستى؛ زیرا اگر امر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یك روزه و پیرمرد صدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع) عازم مدینه شدند. آنها هنگام ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) كه در آن هنگام خالى از سكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع) (عبدالله بن موسى) وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله پسر رسول خدا است و هر كس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مىخواست زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله پاسخ هاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت شدند و تصمیم گرفتند. مدینه را ترك كنند. در این هنگام، امام جواد(ع) وارد شد، به پرسش هاى شیعیان پاسخ هاى درست و قانع كننده داد.
6- تشكیلات امام(ع) در برابر خلیفهعلى بن مهزیار، وكیل امام مىگوید: در سال 220 از نظر اقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حكومت اموال بسیارى از آنان را به عنوان مالیات مصادره كرد. در آن سال، من نامهاى به امام نوشتم و این مشكلات را بیان كردم. امام در جواب فرمود: چون سلطان به شما ستم كرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى كه سال بر آن گذشته است. واجب كردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف، سود سالیانه، باغ ها و كالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من به شیعیان است تا فشار دستگاه حاكم آنان را مستاصل نكند.
7- افراط و تفریط، ممنوعخطر انحراف فكرى همیشه جوامع را تهدید مىكند. گروهى درباره مسایل اعتقادى راه افراط پیش مىگیرند و عدهاى راه تفریط .
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) هنگام رحلت، میزان و ملاك عقیده صحیح را معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عدهاى گرفتار افراط و دستهاى درگیر تفریط بودند. محمد بن سنان از كسانى است كه در محبت اهل بیت، زیاده روى مىكرد. به همین جهت برخى از علماى رجال، او را به غُلو متهم مىكنند. او مىگوید: روزى خدمت امام جواد(ع) نشسته بودم و مسایلى از جمله اختلافات شیعیان را مطرح مىكردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هر چیز نور محمد(ص) و على(ع) و فاطمه(س) را خلق كرد؛ سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفریده، طاعت اهل بیت، را بر آنان واجب كرد و امور آنها را در اختیار اهل بیت، قرار داد. بنابراین، فقط اهل بیت حق دارند چیزى را حلال و چیزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. كسانى كه جلوتر بروند، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل بیت، است و تو نیز باید همین راه را طى كنى.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)