زمزمه ملکوت(4)
اشاره:
به بارگاه ملکوت از راه دعا می توان بار یافت و شهد فیض لایزال را از جام دعا می بایست سر کشید.
نیایش
دعا، تنها صحنه خواندن نیست عرصه شناختن هم هست. رهاورد دعا، تنها روحانیت نیست عقلانیت هم هست.
باید بر سجاده دعا نشست و محبوب را تمنا کرد.
رمضان، این سفره گشوده خدا، گاه اجابت خواهش هاست، رمضان را دریابیم و دل و جانمان را با جوهر دعا صیقل بخشیم.
آنچه به خامه می آید بازنوشته سخنرانی مجتهد فرزانه، آیت الله آقا مجتبی تهرانی است که در این روزهای پر برکت ماه رمضان در مسجد بازار تهران ایراد می شود. موضوع این سلسله گفتارها دریافتی از ادعیه مأثور و ترسیم تصویری از بایسته های بندگی است.
به منظور بهره مندی بیشتر، فایل صوتی هر جلسه نیز ضمیمه خواهد شد.
جلسه چهارم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْكَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ»1
خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و صدایم را بشنو هنگامی که تو را صدا می زنم؛ به دعایم گوش فرا ده، آن هنگام که تو را می خوانم و رو به من فرما در آن زمان که با تو نجوا می کنم. همانا من به سوی تو فرار کرده ام و در مقابل تو ایستاده ام.
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان، ماه سیر معنوی و به تعبیر اهل معرفت، ماه سیر إلیالله تعالی و دار ضیافت الله است و لذا در این ماه به دو چیز سفارش شده است؛ یکی سفارش به قرآن نازل، یعنی تلاوت قرآن است که از مصدر وحی و از ناحیه ربّ به سوی بندگان صادر شده است و دیگری دعا یا قرآن صاعد است که عبارت از این است که عبد به اذن ربّ، از پروردگارش تقاضا میکند. لذا در این ماه به کثرت دعا سفارش شده است.
توسل به اولیای خدا، اکسیر اعظم است در باب دعا؛ یعنی نقش سازندگی آن تا این حد مهم است
عرض کردم که دو گونه دعا داریم؛ مأثور و غیرمأثور. بحث ما در باب دعای غیرمأثور بود و گفته شد آداب و شرایطی دارد و اموری را در آنجا مطرح میفرمایند که در جلسات گذشته هم عرض کردم که از جمله دو رکعت نماز خواندن قبل از دعا و استعانت جستن به صلاة و صوم بود. گفته شد که نماز و روزه کمک هستند برای اینکه دعا به هدف اجابت برسد، به این معنا که به دعا کمک میکنند تا کارآیی تامّ و تمام پیدا کند. یعنی دعا خودش کارایی دارد، اما این ها به کارآیی او کمک میکند. یعنی همانطور که آیه شریفه میفرماید «إستَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة»،2 عرض کردم که نماز و روزه و این سنخ اعمال قُربی که در روایات وارده شده، اینها کمک میکنند به اینکه کارآیی دعا تامّ و تمام شود.
در جلسات گذشته راجع به نحوه کارآیی و کمک نماز و روزه برای دعا، سه تصویر را مطرح کردم؛ تصویر اوّل این بود که این اعمال قُربی مثل نماز و روزه، آن مقتضی اجابت که در دعا هست را شدّت ببخشد و به آن قوّت بدهد. تصویر دوم این بود که گفتم این اعمال موجب شود که آن مقتضی را به فعلیت برساند. تصویر سوم هم این بود که این اعمال موجب تسریع در اجابت دعا شود که این تصویر سوم را در جلسه گذشته توضیح دادم و حالا در این جلسه مقداری هم تصویر اوّل و دوم را توضیح میدهم.
دعا پشت سر برادر مؤمن، به اخلاص نزدیکتر است
در باب تسریع در اجابت که جلسه گذشته اشاره کردم، روایتی را خواندم؛ فقط نکتهای را تذکر بدهم و بعد وارد بحث تصویر اوّل و دوم میشوم. در روایتی که از امام پنجم (علیهالسلام) بود و جلسه گذشته آن را در باب تسریع در اجابت نقل کردم، اینطور داشت: «أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَةِ دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ».3 آن دعایی که سریعتر به اجابت میرسد، دعای برادر مؤمن برای برادر مؤمنش است؛ اما در روایت یک قید دارد که آن قید «بِظَهْرِ الْغَیْب» است؛ یعنی این دعا باید «پشتِ سر او» باشد، نه «پیشِ روی او»؛ برادر مؤمنتان را «پشتِ سر او» دعا کنید. این قید چه خصوصیتی دارد؟
این قید به این جهت است که اگر انسان بخواهد دیگری را پیشِ رو دعا کند، اینجا شبهه ریا به وجود میآید. اگر تو را جلوی روی خودت دعایت کنند، شبهه عدم اخلاص هست؛ ولی اگر تو نیستی و من به یاد میآورم که فلانی فلان گرفتاری را دارد، آن وقت پشتِ سر تو دعایت کنم، اینجا به خلوص خیلی نزدیک است. لذا این دعا زودتر به اجابت میرسد. این قیدی که در روایت داشت «بِظَهْرِ الْغَیْب» که پشتِ سر او برای او دعا کن، به این جهت است که این دعا از آفت ریا به دور خواهد بود. این نکتهای بود که خواستم تذکر بدهم. چون جلسه گذشته این قید را توضیح ندادم.
معنای «تشدید مقتضی» و «به فعلیت رساندن مقتضی»
حالا برویم سراغ آن تقسیماتی که در جلسه گذشته عرض کردم؛ در روایات داشت قبل از دعا دو رکعت نماز بخوانید و بعد دعا کنید، یا همین تعبیری که در قرآن و روایات بود که «إستَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة» که میگوید از اینها برای دعا کمک بگیر؛ سؤال این بود که اینها چگونه به دعا کمک میکند؟ عرض کردم که مقتضی اجابت در دعا هست و دعا خودش مسلّماً کارآیی دارد. اما گاهی کارآیی آن ناقص است و ما میخواهیم با این اعمال، کارآیی دعا را تمام کنیم. در اینجا سه تقسیم کردم؛ یکی شدّت بخشیدن به مقتضی بود و دیگری به فعلیت رساندن مقتضی بود و سوم مسأله تسریع در اجابت بود که قسم سوم را توضیح دادم.
برای تفهیم بهتر آن تقسیماتی که کردم، مجبورم مسائل معقول را تشبیه به محسوس کنم که البته این تشبیه خیلی ناقص است؛ اما من مثال میزنم تا مطلب روشن شود.4 شما فرض کنید بهترین غذا را میخواهید؛ مثلاً برنج میخواهید. این برنج باید کاشته شود و بعد هم سیری دارد تا برسد به آنجایی که تبدیل به غذا شود تا ما بتوانیم آن را بخوریم. اما در دو مرحله از این سیر دقت کنید! مرحله اوّل تبدیل برنجِ «کال» به برنجِ «رسیده» است. هر میوهای هم کال دارد و هم رسیده دارد. برنج هم باید رسیده شود که برنج شود. یعنی عواملی باید به کار گرفته شود تا این برنج کال، برسد. این یک مرحله است. اما مرحله دوم تبدیل برنجِ «خام» به برنجِ «پخته» است؛ آیا وقتی برنج رسیده شد، شکم کسی را سیر میکند؟ اصلاً و ابداً! اینجا نیاز به یک مرحله دیگر دارد که طبخ آن است. این مرحله را هم باید بگذراند تا قابل خوردن شود.
نقش اعمال قُربی در تشدید اقتضا و فعلیت مقتضی دعا
بنابر این مرحله اوّل، بحث کال و رسیده است و مرحله دوم، بحث خام و پخته است. مرحله اوّل، همان «مرحله تشدید اقتضا» است. مثلاً در نشای برنج این اقتضا هست که تبدیل به پلو و قابل خوردن شود؛ اما باید اقتضایش به کمال برسد. باید سیری کند تا برنج شود و سفید شود. بعد هم وقتی برنج شد، باز هم قابل خوردن نیست و کارآیی تامّ و نهایی خودش را ندارد. لذا باید به فعلیت برسد؛ یعنی باید تبدیل به غذا شود. چون من غذا میخواستم. پس این خام باید پخته شود و این یک مرحله را هم باید بگذارند. این مرحله دوم، همان «مرحله به فعلیت رسیدن» است.5
دعا مثل کاشتن نِشای برنج است. بسیار خوب! دعا که کردم، مثل این است که برنج را کاشتهام. حالا این باید سیری کند و مراحلی را بگذراند تا درست شود و کارآییاش تمام شود. نشای دعا را کاشتهای، اما کال است؛ باید برسد. آن نماز گاهی این نقش را دارد که موجب میشود دعای کال تو رسیده شود. گاهی هم دعایت بر اثر توجهاتی که در دعا داشتی، رسیده است؛ اما باید پخته شود و به فعلیت برسد. اینجا نقش آن نماز و روزه این است که دعای خام تو را پخته میکند. گاهی هم دعایت کاملاً پخته و در ظرف آماده است، ولی باید در صف بایستی تا نوبت تو شود؛ این صورت سوم، همان بحث تسریع در اجابت است که جلسه گذشته گفتم به معنای تسریع در اعطا و بروز و ظهور اجابت دعا است. بنابر این هر سه مرحله را توضیح دادم.6
تأثیر «وضو» در اجابت دعا
وضو
اما برویم سراغ عوامل دیگری که به دعا کمک میکنند؛ در روایات «صوم» و «صلاة» بود. ما می بینیم بعضی از روایات «وضو» را هم مطرح میکنند. البته نماز بیوضو که نماز نیست؛ در همه آن روایات بود که وضو بگیر و نماز بخوان. اما صِرفِ خودِ وضو به صورت مستقل و جدای از نماز هم برای دعا کاربرد و نقش دارد. روایت از امام حسن (علیه السلام) است که حضرت میفرمودند: «یَا ابْنَ آدَمَ مَنْ مِثلُكَ وَ قَدْ خَلَّى رَبُّكَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَكَ»، ای فرزند آدم، ای پسر آدم، چه کسی مثل تو است؟ و حال آنکه پروردگارت فاصله میان خودش و تو را برداشته است؛ «مَتَى شِئْتَ أنْ تَدْخُلَ إلَیْهِ تَوَضَّأْتَ وَ قُمْتَ بَیْنَ یَدَیْهِ»، هر وقت خواستی که به حضور او برسی، وضو میگیری و در برابر او میایستی؛ «وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ حِجَاباً وَ لَا بَوّاباً»؛ بدون اینکه میان خودش و تو دربان یا حاجبی قرار داده باشد؛ «تَشْكُو إلَیْهِ هُمُومَكَ وَ فَاقَتَكَ وَ تَطْلُبُ مِنْهُ حَوَائِجَكَ وَ تَسْتَعِینُهُ عَلَى أُمُورِكَ».7 میآیی و از گرفتاریها و نیازت به او شکوه میکنی و نیازهایت را از او میخواهی و در کارهایت از او کمک میجویی.
این روایت که در باب دعا و استجابت دعا است، وضو را به طور مستقل مطرح میکند. میفرماید وضو بگیر و در مقابل خدا بایست و هر چه میخواهد دل تنگت بگو! گرفتاریهایت را بگو! هر چه هست را بگو! آن چیزهایی را هم که میخواهی، همه را به او بگو! هیچ حجابی هم در کار نیست. حضرت فرمود بوّاب و دربانی هم ندارد تا لازم باشد که اجازه بخواهی؛ بلکه راه باز است.
وجه مشترک نماز و روزه و وضو
من میخواهم آن وجه مشترک بین نماز و روزه و وضو را بگویم که چیست؛ هر سه اینها امور قُربی هستند. نماز اصلاً پیکرهاش کُرنش است و عبادت است؛ روزه، پیکرهاش پرستش است. وضو هم مربوط به خدا است و آن هم همان است. البته وضو با آن دو تفاوتی دارد که نمیخواهم وارد این مسائل شوم. اما آنچه بین این سه مشترک است، این است که هر سه برای خدا است. نماز را برای خدا میخوانم؛ روزه را برای خدا میگیرم؛ وضو را هم برای خدا میگیرم. پس وجه مشترکشان «خدا» است. او معبود است و این کارها همه برای او است. اینها همه انسان را به سوی معبودش متوجه میکند. تو که میخواهی دعا کنی و از او چیزی بخواهی، باید توجه تامّ به او داشته باشی. کارهایی باید بکنی که آن کارها تو را متوجه خدا کند. لذا روایات ما برای قبل از دعا کردن، این امور عبادی را مطرح می کنند.
تأثیر «رو به قبله نشستن» در اجابت دعا
در بعضی از روایات ـ گرچه اینها را عامه نقل میکنند ـ اینطور دارد که رو به قبله بنشین و دعا کن. در یک روایت دارد: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ كَانَ إِذَا جَاءَ مَكَانًا فِی دَارِ یَعْلَى اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَدَعَا».8 این یَعلَی شخصی بوده که پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله وسلّم) به خانه او میرفتند و در جایی رو به قبله مینشستند و بعد شروع میکردند به دعا کردن. در یک روایت دیگر اینطور آمده است که: «رَافِعاً یَدَیْهِ مُسْتَقْبِلاً القِبْلََ یَدْعُوا». یعنی حضرت دستهایشان را بلند میکردند و رو به قبله دعا میفرمودند.9 البته در این روایت اینطور دارد که «إِذَا جَاءَ مَكَانًا فِی دَارِ یَعْلَى»، معلوم میشود آن خانه در مکّه و نزدیک به حرم بوده و حضرت در مکانی مینشستند که کعبه را میدیدهاند و رو به قبله مینشستند.
دعا مثل کاشتن نِشای برنج است. بسیار خوب! دعا که کردم، مثل این است که برنج را کاشتهام. حالا این باید سیری کند و مراحلی را بگذراند تا درست شود و کارآییاش تمام شود. نشای دعا را کاشتهای، اما کال است؛ باید برسد. آن نماز گاهی این نقش را دارد که موجب میشود دعای کال تو رسیده شود
انتقال از خانه به صاحبخانه...
چه بسا در این روایت یک نکته معرفتی هم باشد و آن این است که خانه را که میدیده، منتقل به صاحب خانه میشده است. زیبایی این روایت در این نکته است. انسان خانه را که میبیند، منتقل به صاحبخانه میشود. اینکه حضرت در آن جای بخصوص خانه و رو به قبله مینشسته، برای همین انتقال از خانه به صاحبخانه بوده است. چون میخواستند از صاحب این خانه تقاضا کنند. گفتم تمام این امور و آدابی را که ما میبینیم در باب دعا مطرح میشود که قبل از دعا انجام دهید، در همه آنها همین حقیقت نهفته شده و آن توجه تامّ به معبود است؛ منظور اصلی از همه این آداب و شرایط، زمینهسازی برای «انقطاع از مخلوق و اتصال به خالق» و توجه تامّ به معبود است. آنچه کارساز است، این است که این آداب و شرایط، چهبسا اشاره به همین معنا داشته باشد.
توسّل به اولیای خدا؛ اکسیر اعظم در دعا
مطلبی که من در گذشته مطرح کردم و الآن فقط تذکری میدهم برای اینکه وارد توسلم شوم، این است که توسل به اولیای خدا، اکسیر اعظم است در باب دعا؛ یعنی نقش سازندگی آن تا این حد مهم است. سال گذشته این بحث را مطرح کردم و گفتم که این توسل به دو نحو هم هست که البته نمیخواهم اینجا تکرار کنم. لذا من جلسه گذشته هم عرض کردم که در وادی اولیای خاصّ خدا چه بسا مسأله به گونه دیگری است و دیگر نیازی به این عوامل کمکی نیست. مثلاً ممکن است با یک توجّه ولیّ الله الأعظم همه این سیرها، به طور سریع انجام شود؛ چه در بحث مقتضی، چه در بحث به فعلیت رساندن و چه در بحث سرعت اجابت. این حقیقت هست و ما هم این را میبینیم.
معنای مصباح الهدی و سفینة النجاة
دعا
یکی از اموری را که من میتوانم به عنوان مثال نقل کنم ـ که واقعاً حسین (علیه السلام) در این واقعه غوغا کرده و این حقیقت را عملاً نشان داده استـ ماجرای وهب نصرانی و همسرش است. البته حسین (علیه السلام) در جاهای متعددی همین معنا را نشان داده که چه دستگیریهایی که کرده است. این تعبیری که از پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوس ّم) راجع به امام حسین (علیه السلام) وارد شده است، بیجهت نیست؛ «إنَّ الحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاة».
امام حسین (علیه السلام) هم «ارائه طریق» میکند و هم «ایصال به مطلوب» میکند. پیغمبر هر دو مورد را میگوید. «مصباح الهدی» یعنی چراغی روشنیبخش است و راه را از چاه تشخیص میدهد، اما خودت باید بروی. معنای «مصباح الهدی» این است؛ چراغ راهنما است. معنای چراغ راهنما این است که او راه را به تو نشان میدهد، اما خودت باید راه بروی. ولی «سفینة النجاة» ایصال به مطلوب است. این همان دستگیریهایی است که حسین (علیه السلام) میکند. «سفینة النجاة» یعنی قایق نجات است. کار قایق نجات چیست؟ کارش این است که تا می بیند کسی دارد غرق میشود، دست می اندازد و او را از مهلکه بیرون می کشد. معنای سفینه نجات همین است. به کسی که در حال غرق شدن است، نمیگوید از آن طرف برو؛ بلکه دستش را میگیرد و نجاتش میدهد.
حماسه وهب و همسرش
جوانی است که ظاهراً هفده روز از ازدواج او گذشته است؛ هم خودش، هم مادرش و هم همسرش، هر سه نصرانی بودند و به دست حسین (علیه السلام) مسلمان می شوند. روز عاشورا هم در کربلا هستند. اینها در بارگاه حسین (علیه السلام) نبودند؛ در گوشهای برای خودشان خیمه زدهاند و نشسته اند و دارند صحنه را تماشا میکنند. این جوان بلند میشود که به میدان برود؛ در تاریخ مینویسند، مرحوم مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) هم در بحارالأنوار دارد که همسرش مانع او میشد و میگفت من نمیگذارم بروی. هر چه میگفت، همسرش اجازه نمیداد. از یک طرف مادرش اصرار میکرد که برو، از آن طرف همسرش میگوید نرو. سرانجام مصالحه بر این شد که همسرش گفت با هم می رویم پیش حسین (علیه السلام) و من حرف هایم را آنجا میزنم؛ بعد اگر خواستی بروی، برو.
این دو جوان نصرانی که تازه اسلام آوردهاند، میروند نزد حسین (علیه السلام)؛ همسر وهب به امام حسین (علیه السلام) عرض میکند یابن رسول الله، وهب میخواهد به میدان برود و من نمیگذارم؛ جهت آن هم این است که شما دو چیز را باید برای من ضمانت کنید تا من بگذارم او به میدان برود. اوّل اینکه، من یقین دارم اگر وهب برود، شهید میشود؛ شبههای هم ندارم؛ اما من در این بیابان زن جوانی هستم؛ شما ضمانت کنید که بعد از اینکه او شهید شد، من اجازه داشته باشم که بیایم پیش این بیبیها و خواهرتان باشم و سرپرستی در این بیابان داشته باشم. دوم این است که من یقین دارم وهب که شهید شد، روز قیامت به بهشت میرود؛ شما ضمانت کنید که او تنها نرود و من را هم با خودش ببرد. مینویسند: «فَبَکَی الحُسَینُ (علیه السلام)». امام حسین (علیه السلام) شروع کرد به گریه کردن و فرمود هر دو مورد را من برای تو ضمانت میکنم...
وهب به میدان رفت و مقداری جنگید؛ یک وقت همسرش دید یک دست وهب از بدنش جدا شده است و با یک دست دارد میجنگد؛ این زن جوان عمود خیمه را برداشت و خودش به وسط میدان آمد. وهب دید عجبا! این زن جوان آمده بین این همه مرد؛ هرچه کرد که او برگردد، گفت من برنمیگردم. وهب گفت آخر چرا تو؟ تو که نمیگذاشتی من بیایم؟ همسرش گفت مگر نمیشنوی حسین چه میگوید؟ میگوید: «وَا غُربَتاه، وَا قِلَّةَ نَاصِراه، وَا وَحدَتَاه، هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ الله»...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)