تکبر

روزی از روزها که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله از کوچهای عبور می کرد، عده ای از مردم را دید که در آنجا جمع شده اند. حضرت از آنها پرسید: بر گِرد چه جمع شده اید؟

عرض كردند: دیوانه‏اى است كه اعمال جنون‏آمیز و خنده‏آورش مردم را متوجه خود ساخته.

پیامبر آنها را به سوی خود فراخواند و فرمود:

او مریض است و دیوانه نیست. اما مى‏خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى كنم؟

همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى‏دادند. عرض كردند: بفرمایید، اى رسول خدا! حضرت فرمود:

إنّ المَجنونَ حَقَّ المَجنونِ المُتَبَختِرُ فی مِشیَتِهِ، النّاظِرُ فی عِطفَیهِ، المُحَرِّكُ جَنبَیهِ بمَنكِبَیهِ، یَتَمَنّى علَى اللّهِ جَنَّتَهُ و هُو یَعصیهِ، الذی لا یُؤمَنُ شَرُّهُ و لا یُرجى خَیرُهُ فذلكَ المَجنونُ و هذا المُبتَلى. (الخصال، ص 332)

دیوانه حقیقى كسى است كه با تكبر و غرور راه مى‏رود، متكبّرانه به دو طرف خود نگاه مى‏كند و پهلوهایش را با شانه هایش حركت مى دهد. نافرمانى خدا مى كند و با این حال بهشت او را آرزو مى كند. كسى از شرّ او ایمن نیست و به خیرش امیدى نمى رود. پس دیوانه واقعى او است و این را كه دیدید تنها یك بیمار است.

خوب که نگاه میکنیم میبینیم که انگار پیامبر خدا این کلمات را همین امروز برای ما فرستاده است و با دیدن آدمهای دور و بر ما آنها را دیوانه نامیده. آدمهایی که چنان با تکبر و غرور راه میروند که انگار همین الان مستقیما از دماغ فیل افتاده اند و تافته جدا بافتهاند. آدمهایی پفکی که شاید وزن انسانیتشان قدر یک پف فیل هم نمیشود، اما به اندازه یک بادکنک بزرگ ادعا دارند.

واقعا هم که چنین افرادی دیوانه‌اند و خنده دار! راستی چرا مردم به حرکات دیوانهها می خندند؟ حتما به خاطر این است که کارهای آنها با واقعیت جور در نمیآید و ریشه عقلایی ندارد. پس آدم متکبر هم به همین دلیل خنده دار است.

چه خنده دار است وقتی بدانیم که یک موجودی با شش هزار سال عبادت تنها به خاطر غرور و تکبر، خود را از اوج بندگی به نهایت پستی میکشاند. قرآن میگوید: وقتی خدا فرمان داد که به آدم سجده كنید! همگى سجده كردند جز ابلیس كه سر باز زد و تكبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد. (بقره، 34)

چه گناه بدی است این تکبر که بنده را تا سر حد کفر هم پیش می برد. پس باید حقیقتا از این رذیله زشت اخلاقی ترسید و عاقلانه عمل کرد.

امام على علیه السلام میفرماید: «از تكبّر بپرهیزید كه آن بزرگترین گناه، نكوهیده ترین عیبها و زیور ابلیس است.»( غرر الحكم، ح 2652)

باز هم شیطان به عبادت شش هزارسالهاش مغرور شد و چنین کرد. اما خندهدارتر از آن کسی است که تا حساب مالیش اندکی تپل میشود، بر دیگران فخر میفروشد. تا به پست و مقامی میرسد باد به غبغب میاندازد و هیچ خدایی را بنده نیستد. تا کمی بر معلوماتش افزوده میشود از بالای عینک به دیگران نگاه میکند و همه را نادان و سفیه به حساب میآورد. تا مدرک لیسانسش به فوق ارتقا مییابد و مدرک کارشناسی ارشدش به دکترا میرسد، دستی به سر و روی عقایدش میکشد و دیگران را عوام الناس و نفهم به حساب میآورد. تا نامش بر روی زبانها میافتد و در حرفه خود اندکی شهرت مییابد دیگر زیر بلیط هیچ متخصصی نمیرود و سخن هیچ خبرهای را بر نمیتابد. تا اولین کتابش از زیر چاپ بیرون میآید همه کتابهای پیش از خود را اراجیفی به درد نخور معرفی میکند. تا اولین فیلمش اکران میشود فیلمهای دیگر را بی ارزش میشمارد. تا اولین کاستش بیرون میآید صدای دیگران را غار غار میشنود.

امام على علیه السلام می فرماید: «از تكبّر بپرهیزید كه آن بزرگترین گناه، نكوهیده ترین عیبها و زیور ابلیس است»

تازه به دوران رسیدههایی که گوی سبقت را از متکبران حرفهای هم میربایند و پیشتر از همه خودبرتر بین اند.

خدا نکند که چنین افرادی به جایی برسند که اگر هم نرسند باز تکبر خود را دارند. امام صادق علیه السلام میفرماید:

تكبّر گاهى در دون پایه ترین افراد جامعه و از میان هر قشرى از مردم یافت مىشود. روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله از یكى از كوچههاى مدینه مىگذشت. زن سیاهى در وسط كوچه سرگین جمع مىكرد. به آن زن گفتند: از سر راه رسول خدا صلى الله علیه و آله كنار برو. زن گفت: راه پهن است. او از طرف دیگر برود. یكى از مردم خواست او را كنار زند، اما پیامبر فرمود: رهایش كنید؛ او زنى متكبّر است.( بحار الأنوار، ج 73، ص 209)
تکبر

بزرگی می گفت سالها پیش گذرم به یک دستشویی بین راهی افتاد. دم در دستشویی فردی نشسته بود و چند آفتابه پر از آب کنار خودش گذاشته بود. رفتم یکی از آنها را بردارم که با چوب دستیش بر روی آن زد و گفت: این را برندار. آنرا که من می گویم بردار. گفتم: چه فرقی می کند. گفت: فرقش این است که من می گویم!

بنابراین باید دانست که این اخلاق ناپسند تنها دامنگیر ثروتمندان و دانشمندان و فرهیختگان و هنرمندان و سیاسیون و بزرگان اصناف مختلف نیست. بلکه آتشی است که ممکن است در دل هر انسانی نفوذ کند. با این تفاوت که هر چه جایگاه انسان بالاتر باشد زشتی آن بیشتر نمایان خواهد شد.

بگذارید به همان نشانههایی که پیامبر خدا در این روایت کوتاه به ما نشان داده بازگردیم. اولین نشانه در روش زندگی نمایان میشود. پیامبر در این روایت فرمود: «دیوانه حقیقى كسى است كه با تكبر و غرور راه مى‏رود.»

مسلما تکبر تنها در راه رفتن خلاصه نمیشود و مقصود پیامبر چیزی فراتر از آن یعنی «مشی و روش متکبرانه» است. چراکه راه رفتن متکبرانه هم نشانهای است از نفوذ چنین رذیلهای در دل و جان انسان.

دومین نشانه انسان متکبر خود برتر بینی و دیگر ریز بینی است. چراکه اندیشه او از خودش فراتر نمیرود. پیامبر فرمود: چنین کسی «متكبّرانه به دو طرف خود نگاه مى‏كند» و تنها خود را میبینند و بس. تازه اگر هم چشمان مبارکش دیگران را ببیند، بسیار ریز و حقیر و پست میانگارد. عینکی که او بر چشمانش زده است یا دیگران را کوچک و ریز نشان میدهد و یا به شکل موجوداتی پست و حقیر.

سومین نشانهای که پیامبر برای انسان متکبر مطرح کرده خودنمایی و جلب توجه دیگران است. حضرت فرمود: چنین کسی «پهلوهایش را با شانههایش حركت مىدهد.» مثل بعضیها که تا دو روز نشده که به باشگاه بدنسازی سر زدهاند، لباس تنگی به تن میکنند و چنان راه میروند که انگار پنج تا هندوانه بزرگ زیر بقل زدهاند.

یا مثل بعضی دیگر که وقتی وارد جمعی میشوند موبایل را به دست میگیرند و آسمان بازار را به ریسمانش میدوزند و خود را بزرگترین سرمایهدار دنیا جا میزنند. از قبل هم با چند نفر هماهنگ میکنندکه زنگ خور موبایلشان را افزایش دهند تا بتوانند در مهمانی خانوادگی به تعداد زنگها بنازند.

چهارمین ویژگی متکبران توقع بیجا و فراوان آنها است. آنها نه فقط از مردم و جامعه، بلکه از خدا هم توقع نابجا دارند. پیامبر میفرماید: چنین فردی «نافرمانى خدا مىكند و با این حال بهشت او را آرزو مى كند.»

پنجمین ویژگی این افراد این است که بی خاصیت و آزار دهنده اند. حضرت در ادامه روایت میفرماید: «كسى از شرّ او ایمن نیست و به خیرش امیدى نمى رود.»

بنابراین دیوانگان واقعى متکبران اند و دیوانگان ظاهری بیمارانی بیش نیستند. پس چه بد دردی است این تکبر وامانده!