سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد، شهید دکتر مصطفی چمران، او که حیاتش سراسر نور معرفت و وجودش یکپارچه اشتیاق برای پیوستن به حق تعالی بود، دارای شخصیت کامل و چند بعدی است. عارفی عاشق، مجاهدی مخلص، عابدی زاهد، معلمی متعهد، استادی بزرگ، فردی آگاه و ... عباراتی است که نمی‌تواند گویای عظمت و بزرگی شخصیت ظاهری و باطنی وی باشد. ولی با کمال تاسف چهره‌ی علمی، معنوی و عرفانی این شخصیت بزرگ در سایه چهره‌ی انقلابی، مبارزاتی و جهادی وی قرار گرفته و کمتر برای همگان روشن گردیده است. این در حالی است که بُعد معنوی او بسیار قوی‌تر از بُعد انقلابی‌اش می‌باشد. و بُعد عرفانی‌اش پایه و ریشه‌ی بُعد جهادی اوست. مبارزه‌های پیروزمندانه چمران در لبنان و ایران باعث شده است که بسیاری ایشان را به عنوان یک رزمنده، یک چریک، یک فرد انقلابی و یک فرد جهادگر بشناسند. صد افسوس که زمان مجال آن نداد که جامعه با سایر ابعاد وجودی این دانشمند بزرگ و عارف جلیل القدر آشنا شود.

روزی به یکی از دوستان و همکاران فرهیخته و تحصیل کرده، پیشنهاد دادم که یک همایش در راستای سلسله همایش‌های عرفانی انجمن الهیات و متافیزیک به منظور معرفی چهره‌ی معنوی شهید دکتر چمران و بیان نظرها و اندیشه‌های ایشان برگزار گردد، دوست و همکارمان بی‌درنگ گفت: «چمران یک چریک است، عارف که نیست، همایش بگذاریم و چه بگوییم ...» ، سری تکان دادم، رفتم و از درون آتش گرفتم. با خود گفتم که حتی تحصیل کرده‌های عالی و دانشگاهی و مذهبی نیز چمران را نشناخته‌اند. لذا بر آن شدم که از این به بعد در همایش‌ها، سخنرانی‌ها، کلاسهای درسی و آثار مکتوب، بیشتر به معرفی شهید دکتر چمران و آراء و اندیشه‌های ارزشمند ایشان بپردازم. که بحمداله این ایده تا به امروز عملی گردیده است و از خداوند متعال طلب توفیق نموده، تا بتوانم آن را کامل کنم.

مبحثی که در ادامه خواهید خواند، نیز در همین راستا تالیف و تنظیم شده است و امید آن می‌رود که حداقل معرفت جویان انجمن الهیات و متافیزیک، با مطالعه این نوشتار کمی با چهره و آراء این اندیشمند گرانمایه آشنا شوند. در این مبحث عمدتاً به آراء این بزرگوار در موضوع‌های مرتبط با متافیزیک پرداخته‌ایم. امیدواریم در مباحث دیگر توفیق ارائه سایر آراء ایشان را نیز پیدا نمائیم.

نوشته‌ها، بیانات و اعمال شهید دکتر چمران حاکی از آن است که فردی آگاه و آشنا به «متافیزیک»، «ترانس فیزیک» و «پاراسایکولوژی» بوده، از این علوم و فنون بهره می‌گرفته است. این دانشمند بزرگ در کتاب ” انسان و خدا “ چنین می‌گوید:

«... به روانشناسی که خود علمی است مهم، سایکولوژی یا پسیکولوژی اطلاق می شود. به این سایکولوژی یا پسیکولوژی قسمت جدیدی اضافه شده، که می‌گویند پاراسایکولوژی، یعنی ماوراء روانشناسی. این قضیه تله‌پاتی و هیپنوتیزم و علم‌های جدید که از آنها می‌خواهم صحبت کنم در مبحث پاراسایکولوژی است، یعنی قسمتی از علم روانشناسی ماست که هنوز به آن سیستم معین و علمی خودش در نیامده است. چون روانشناسی در حال حاضر علمی است، ولی پاراسایکولوژی قسمتی ورای علم سایکولوژی است، یک قدم آن طرفتر است.»

در ادامه‌ی همین بحث ایشان می‌‌فرمایند :«اولین قدمی که در این پاراسایکولوژی برداشته می‌شود و دوستان ما همه از آن آگاهی دارند مسئله هیپنوتیزم است. در هیپنوتیزم یک انسانی با انسان دیگر که در مقابل او نشسته ارتباط مغزی یا ارتباط موجی برقرار می‌کند و این عملی است که عموم دیده‌اند و از نظر روانشناسی قابل قبول است و هیچکسی هم نمی‌‌‌تواند آنرا انکار کند و عمل مهمی نیست. در هیپنوتیزم همانطور که می‌‌دانید وقتی که شخصی یک مدیوم را هیپنوتیزم می کند آن شخص که هیپنوتیزم شده جز آنچه را که در درون خود دارد نمی‌تواند بگوید، چیزهایی را می‌گوید که در درون اوست، یعنی ممکن است اسمش را بپرسد، ممکن است اطلاعاتش را از او کسب کند و او هم ضمیر نابخودش را به هیپنوتیزم کننده باز می‌کند و هر چه را که در درون خود دارد برای او می‌گوید. و این امر علمی است، امری است قابل قبول همه علما، چه مادی و چه روحانی، فرقی نمی‌کند.»

بعد از تشریح هیپنوتیزم، ایشان درصدد توضیح تله‌پاتی برآمده، می‌فرماید: «موضوع تله‌پاتی مسئله وسیعتر و عمیق‌تری است. تله‌پاتی که از لغت تله می‌فهمیم که در مورد فاصله دور است یعنی ارتباط از فاصله دور، که انسانی به انسان دیگری در حالی که با هم فاصله مکانی زیادی دارند ارتباط برقرار می‌کنند. خود من هم از این تجارب زیاد کرده‌ام. انسانی در یک اتاق و انسان دیگری در یک شهر دیگر و یا در اتاق دیگری با هم ارتباط مغزی برقرار می‌کنند و با هم حرف می‌زنند، باز هم این علمی است، قابل قبول است و هر کس که دائره المعارف را بردارد و درباره تله‌پاتی بخواند می‌بیند که این یک امر قابل قبول علمی است و همگان می‌پذیرند. چیزی نیست که بگویند موهوم و ارتجاعی و غیره است، حقیقتی قبول شده است و برای تفسیر این نوع از تله‌پاتی یا این نوع از ارتباط مغزی بین دو انسان نظرات مختلفی وجود دارد که من بهترین اینها را برای شما شرح می‌دهم که خیلی آموزنده است.»

در ادامه‌ی بحث، این استاد بزرگ به‌خوبی مکانیسم تله‌پاتی را به‌صورت علمی تشریح می‌نماید و مثالهای زیبایی را برای توضیح بیشتر و به‌عنوان سند بیان می‌کنند. ایشان دوقلوها، مادر و فرزند، دوستان نزدیک را به‌عنوان نمونه‌هایی که می‌توانند با هم ارتباط تله‌پاتیک داشته باشند مثال می‌زند. همچنین انتقال حالتهای خاص آنهایی را که مضطرب، نگران و ترسان هستند به دیگران، به عنوان نمونه‌ی دیگر تله‌پاتی بیان می‌کنند. و در نهایت نتیجه می‌گیرند که: «تله‌پاتی عمل زیاد مهمی نیست و می‌خواهم بگویم که این یک امر علمی است و با علم و با تکنولوژی می‌توانیم توجیه کنیم و قابل قبول ما است و قابل قبول علماست.»

همانطور که ملاحظه فرمودید، دکتر چمران هیپنوتیزم و تله‌پاتی را عمل مهمی نمی‌داند، این در حالی است که در حال حاضر نیز این دو مقوله در متافیزیک از امور مهم هستند. اینکه ایشان این امور را مهم نمی‌دانند، شاید حاکی از تسلط ایشان بر این امور و همچنین توجه ایشان به مسائل بسیار مهم‌تر باشد. کما اینکه در ادامه همین بحث به معرفی روح و ارتباط‌های روحی پرداخته، این نوع ارتباط‌ها را از مسأله تله‌پاتی مهم‌تر می‌دانند.

”خواب“ مقوله‌ای است که در متافیزیک و حتی در عرفان به آن توجه زیادی شده است. شهید دکتر چمران در همان کتاب انسان و خدا، خواب را در کنار تله‌پاتی به‌عنوان نمونه‌ای برای اثبات وجود ابعاد ماورائی انسان معرفی می‌نماید.

جالب آن‌که ایشان وضعیت خواب و خوابهایی را که انسان می‌بیند به خوبی و به‌صورت علمی بیان می‌کند، به گونه‌ای که انسان فکر می‌کند ایشان در رشته‌ی روانشناسی یا متافیزیک تحصیل کرده است. در این گفتار زیبا ایشان خواب را به سه قسمت خواب جسمانی، خواب نفسانی و خواب روحانی تقسیم کرده، به تشریح هر یک می‌پردازد، و با بیان مثالهای زیبایی منظور خود را به خوبی تفهیم می‌نماید.

روح و عالم غیب از بارزترین مصادیق و مقولات متافیزیک می‌باشند، که تمام مکاتب و سیستم‌های ماورائی به آن توجه خاصی دارند. شهید دکتر چمران معتقد است که: «در نظر ما، خدا و روح و عالم غیب اساس توحید و فلسفه اسلامی بشمار می‌رود، بنابراین ایمان به این حقایق برای ما اساسی و اصولی است و کسی که به این اصول ایمان نداشته باشد نمی‌تواند ایدئولوژی و مکتب اسلامی را بپذیرد. برای رسیدن به این حقایق راههای مختلفی وجود دارد، عده‌ای سعی می‌کنند از راه منطق، از راه فلسفه، از راه علم، از راه تجربه، از راههای مختلفی به این حقایق برسند ...»

در ادامه‌ی این بحث ایشان سعی نموده است تا با معرفی انسان به‌عنوان یک مخلوق، راهی به سوی شناخت خالق و حق‌تعالی باز نماید. وی معتقد است: «انسان خلیفه خدا است در زمین، تجلی خداست برروی این آب و خاک و بنابراین اگر انسان را بشناسیم و قدرت او را و حدود او را تشخیص دهیم چه بسا که قادر خواهیم بود حقایقی را درباره روح و خدا و ماوراء الطبیعه نیز درک کنیم.»

در بحث شناخت انسان، انسان را به سه قسمت جسم، نفس و روح تقسم نموده، سپس به معرفی نفس و روح می‌پردازد. ابتدا از نظر لغوی در فرهنگ و زبان انگلیسی و فرانسوی نفس و روح را بررسی نموده، سپس این دو مقوله را از نظر قرآن کریم بررسی می‌کند. ایشان نفس را مجموعه‌ای از احساسات، خواسته‌ها، اکتسابات و تمایلات معرفی می‌نماید و نتیجه می‌گیرد که شخصیت آدمی از نفس است و انسان‌ها در روح با هم مشترک‌اند و آنچه انسان‌ها را از هم متمایز می‌کند، نفس است. دکتر چمران اعتقاد دارد که گذشته آدمی، تجارب آدمی، خوبی‌ها، بدی‌ها و همه چیز در داخل این نفس ذخیره می‌شود، و آن چیزی که در روز قیامت انسان را با آن می‌سنجند، نفس است نه روح.

ایشان نفس را به هفت طبقه مختلف تقسیم بندی کرده، مراتب هفت‌گانه نفس را بدین‌صورت نام‌گذاری می‌نماید: نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس عاقله، نفس مُلْهَمِه، نفس مطمئنّه، نفس راضیه و نفس مرضیّه.

نفس اماره، پست‌ترین مرحله نفس و نفس مرضیه بالاترین مرحله نفس در این بیان معرفی شده است. دکتر چمران معتقد است: «... نفس مرضیه که به این حد رسیده است از نظر کیفیت مثل روح می‌شود، یعنی به همان خلوص، به همان پاکی و به همان عظمت روح می‌رسد، که روح تجلی خدا است، روح اَمرٌ مِنَ الله است. این نفسی که لجن گونه بود از این عالم مادی جوشیده و بالا آمده بود در آخرین مرحله تکاملی خودش مثل روح می‌شود، خاصیت روح را پیدا می‌کند، همان کمالاتی که در روح آدمی وجود دارد در این نفس نیز بوجود می‌آید.» ایشان در ادامه می‌فرمایند: «باز با آنکه این نفس مرضیه به درجه روح رسیده است و لیکن با روح متفاوت است، یعنی از نظر ذات با روح مختلف است. چون روح، مجرد است ولی نفس مادی است، ولی دارای یک خاصیت هستند.»

مادی بودن نفس از نظر خود ایشان نیز خیلی مهم و مرموز است. لذا با بیان یک مثال زیبا در مورد خورشید و نور آن به تشریح کامل مطلب می‌پردازند و چنین نتیجه می‌گیرند: «بنابراین، این نفس که ما درباره آن صحبت می‌کنیم انرژی است در حالی که روح مجرد است، روح تجلی خدا است؛ ... بنابراین هنگامی که می‌گوئیم نفس انرژی است، این انرژی معادل ماده است، به عبارت دیگر می‌توانیم بگوئیم که نفس وجودی مادی است، ولی ماده‌ای تلطیف شده بصورت انرژی ولی روح مجرد است در حالیکه جسم ماده خالص است و نفس واسطه‌ای است بین این جسم و این روح مجرد.» پس ایشان جسم را ماده‌ای خالص، نفس را ماده‌ی تلطیف شده و روح را مجرد دانسته، انسان را متشکل از این سه قسمت می‌داند.

دکتر چمران، روح را تجلی خدا، پیغمبر درون، امر خدا و رابط بین خدا و انسان معرفی می‌نماید و معتقد است: «اگر روح تجلی خداست، بنابراین علم خدا در روح نیزگذاشته شده است، بنابراین با عالم غیب ارتباط دارد. در اثباتاتی که بعداً ذکر می‌کنیم می‌خواهم این را برای شما اثبات کنم که این روح از آینده خبر می‌دهد، از گذشته و آینده آگاه است.» «روح امر خداست، دارای علم خداست، دارای خلاقیت خدا ست.» «روح امر خداست و شما می‌دانید که خدا از نظر فلسفی زمان و مکان ندارد. یعنی از بُعد زمان و بُعد مکان خارج است. برای ما هزار سال پیش و امسال و هزار سال آینده با هم اختلاف دارد، اختلاف زمانی دارد، اما برای خدا چون زمان صفر است، هزار سال گذشته و هزار سال آینده در یک ردیف قرار دارند، یک واقعیت‌اند، یک حقیقت‌اند. برای روح که تجلی خداست نیز هزار سال آینده، اکنون و هزار سال گذشته هم یکسانست، برای خدا فرقی نمی‌کند و بنابراین برای روح هم فرقی نمی‌کند. روح دارای علم و آگاهی به همه ادوار زمانی تاریخ خواهد بود، چه گذشته چه آینده. و در بُعد مکان هم همینطور، که این مکان برای جسم آدمی است که اختلاف بوجود می‌آورد. ولی وقتی می‌گوئیم خدا از بُعد مکان خارج است، یعنی تمام مکانها برای خدا یک نقطه است. اینجا باشد، پشت زمین باشد، بالای کهکشان‌ها برای خدا یکسان است، و چون برای خدا یکسان است برای روح هم که تجلی خداست باید یکسان باشد. بنابراین برای کسی که با روح خود رابطه اشراقی و الهامی برقرار کرده است همه مکانها یکسان خواهند بود، همه زمانها همه مکانها برای او یک واقعیت خواهد بود، یک حقیقت خواهند بود.»

می‌بینید روح که از عجیب‌ترین و پیچیده‌ترین مخلوقات حق‌تعالی است و بسیاری در تشریح و تفهیم آن درجا زده‌اند، توسط دکتر چمران به‌راحتی و با بیانی زیبا و شیوا چگونه معرفی می‌شود! و این استاد عظیم‌الشأن چگونه با معرفی روح، انسان را به سوی خالق هدایت می‌نماید. ایشان در پایان گفتار اول کتاب انسان و خدا چنین می‌فرمایند: «این بحث بسیار مفصل و دقیق و زیبایی است که من سعی کرده‌ام در این فاصله کوتاه برای شما خلاصه کنم، و تقریباً بهترین راه توجیه بطور ملموس و تجربی و علمی برای پذیرش عالم غیب و روح است، و همینطور که می‌دانید کسی که روح را پذیرفت و عالم غیب را پذیرفت یعنی خدا را پذیرفته است.»

همان‌طور که مشاهده نمودید دکتر چمران با طرح موضوع روح می‌خواهد انسان را از درون به سمت خداوند و شناخت و درک و فهم او هدایت کند. ایشان برای درک و فهم حق‌تعالی سه راه «علم»، «فلسفه» و «دل» را معرفی می‌نماید و معتقد است که راه علم و فلسفه محدودیت‌ها و معذوریت‌های فراوانی دارد و بهترین راه را، «راه دل» می‌داند. وی همچنین روش قرآن را نیز منطبق بر همین راه دل می‌داند: «روشی که قرآن مطرح می‌کند متُدی است که ضمیر آدمی را بیدار می‌کند، وجدان را آگاه می‌سازد و آنچنان آدمی را هشیار می‌کند که خدا را با اشراق بفهمد بدون آنکه احتیاج به تجزیه و تحلیل فیزیکی و شیمیایی یا فلسفی داشته باشد...» «اکثر آیاتی که در قرآن درباره خدا صحبت می‌کند بدین منوال است، یعنی می‌خواهد که با این اشراق قلب آدمی و درون آدمی را روشن کند، بیدار کند و مطمئن است که اگر این قلب روشن شد خدای را خواهد فهمید، خدای را وجدان خواهد کرد.»

دکتر چمران راه دل، فطرت، اشراق و الهام را بهترین راه برای اثبات وجود خداوند و فهم و درک آن می‌داند. ایشان علم و فلسفه را برای این کار راه مناسبی نمی‌داند و معتقد است از طریق این روش‌ها انسان به یقین نمی‌رسد و حتی اگر خدا برایش اثبات شود باز هم دچار نوعی شک و تردید خواهد شد. در واقع ایشان به روح به‌عنوان رابط بین خدا و انسان توجه داشته، تأکید بر درک خدا از طریق ارتباط‌های روحی دارند.

«من امیدوارم که دوستان ما به این تکنیک قرآنی توجه کنند که قرآن کریم نیز بر اساس همین فلسفه‌ای که بیان کردیم سعی می‌کند که فطرت آدمی را بیدار کند و این فطرت، و این قلب با اشراق درونی خودش خدای را خواهد شناخت و این شناختن است که ایمان می‌آورد، این شناخت است که سبب می‌شود کسی با تمام وجود خود خدای را درک کند.» «دو سوم آیات قرآنی درباره وجود خداست و این آیات قرآنی همه به همین سیستمی است که من بیان کردم، نه وارد علم می‌شود و نه وارد فلسفه و منطق و ریاضیات، بلکه سعی می‌کند که وجدان آدمی را آنچنان بیدار کند که با اشراق درونی خود خدای را بفهمد، حس کند.»

دکتر چمران صراحتاً بیان می‌کند: «شناخت خدا باید از راه اشراق صورت بگیرد نه از راه این تعریفهای علمی و فیزیکی و منطقی.» ایشان روش‌های علمی را که از طریق تجارب حواس پنج‌گانه عمل می‌نماید و روش‌های فلسفی را که از طریق تفکر و تعقل وارد می‌شود، برای شناخت خدا مفید نمی‌داند. شهید چمران ضمن پذیرش تجارب حسی و تجارب عقلی، تجارب قلبی را بهترین راه می‌داند: «ما تجربه را رد نمی‌کنیم، ولی می‌گوئیم بجای اینکه با این حواس یا با این عقل بخواهید تجربه بکنید یک راه تجربی دیگری نیز وجود دارد که آن راه تجربه قلبی است، اشراق است، که شخصی از طریق اشراق قادر خواهد بود حقیقت را بلاواسطه درک کند و بفهمد. تمام آیاتی را که از قرآن، سوره یس برای شما خواندم در رابطه با این حقیقت بود که این قدرت اشراقی را در درون آدمی زنده کند، تا آدامی بقدرت این اشراق بتواند که خدای را و روح را و عالم غیب را لمس کند، درک کند. همچنان که گفتم این بهترین راههاست، صحیح‌ترین راههاست و اگر کسانی بخواهند به قدرت علم یا به قدرت منطق و فلسفه وجود خدا را اثبات کنند بیراهه می‌ روند.»

این عابدِ زاهد تاکید دارد: «برای شناخت خدا طریق علمی که از راه حواس خامسه بوجود می‌آید و همچنین روش عقل و منطق کافی نیست و آن چیزی که ما را کمک می‌ کند که به خدا برسیم دل و قلب است، منبع و منشاء جدیدی که از راه الهام و اشراق قادر خواهیم بود که خدای را بشناسیم. با بعضی از آیات قرآنی نیز نشان دادیم که قرآن هم یک چنین سیستمی را برای شناخت خدا ارائه می‌نماید. هیچگاه تنها راه عقلی و فلسفی و منطقی را پیشنهاد نمی‌ کنند.»

اهداف خلقت انسان از جمله مسائل پیچیده در فلسفه، عرفان و متافیزیک است، همانطور که در قرآن نیز صراحتاً به آن اشاره شده است، انسان برای عبادت و بندگی خلق شده، این در حالی است که بسیاری از انسان‌ها این هدف مهم را فراموش کرده‌اند و به خوردن و خوابیدن سرگرم شده‌اند.

در این رابطه دکتر چمران می‌گوید: «خوردن و خوابیدن و زندگی کردن هدف حیات نیست. اینها محملی برای حیات است. آدمی غذا می‌خورد یا لباس می‌پوشد یا می‌خوابد برای آنکه زندگی کند، برای آنکه خدا را بپرستد. هدف زندگی خوردن و خوابیدن نیست، اینها وسیله زنده بودن است. می‌توانم بگویم آن لحظاتی را می‌توان زندگی حقیقی بشمار آورد که یک انسانی از این حالت مادی و از این دنیای لجنی به معراج صعود می‌کند، و آن نوع احساس، آن نوع الهام و اشراق برای او دست می‌دهد. این لحظات در زندگی انسانها بسیار کوتاه است ولی آنچه زندگی به حساب می‌آید فقط همین لحظات است و بس. بقیه زندگی فقط محملی است برای این انسان که زنده بماند تا این لحظات کوتاه معراج و طیران روح به او دست دهد، و آن انسانی که در زندگی خود بیشتر به این حالات دست پیدا می‌کند و این لذت روحی و این طیران روحی برای او بیشتر رخ می‌دهد، او زندگی بهتری دارد، زندگی موفق‌تری دارد، آن انسانهایی که سرتاسر حیات خود را در مادیات و احتیاجات مادی سر می‌کنند و هیچ لذت روحی و هیچ احساس معراج به آنها دست نمی‌دهد، آنها در حقیقت انسان نیستند، از انسانیت بوئی نبرده‌اند.» «از نظر ما این زندگی و آب و نان فقط وسیله‌ای است و طیران بسوی خدای بزرگ یک حرکت تا بینهایت است، حرکتی است که الی‌لانهایه ادامه خواهد داشت و انسان هیچوقت و در هیچ مکانی از حرکت بسوی کمال باز نخواهد ماند.»

و به راستی که این کلمات و عبارات چیزی جز تجارب شخصی عارفِ عابدِ زاهد، شهید دکتر چمران نیست. او به‌جای بازی با جملات و عبارات، به‌جای استفاده از فن سخنوری و به‌جای استفاده از فنون ادبیات و نگارش و به‌جای بهره گرفتن از قدرت منطق و استدلال، تنها با بیانی ساده و گویا، تجارب شخصی خود را بیان نموده است. تجاربی که حرف دل اوست و آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشنید.

و اکنون سال‌ها از آرام گرفتن چمران به ظاهر می‌گذرد، ولی او همچنان‌در حرکت به سوی کمال است، در حرکت به سوی بی‌نهایت و در حرکت به سوی خدا.

و ما امروز مفتخریم از داشتن این‌چنین بزرگان و عارفان، خوش‌حالیم که از او آثاری برایمان به‌جا مانده و متأسفیم که تقدیر رخصت نداد تا از او بهره‌های فراوان ببریم و از چشمه جوشان معرفتش سیراب گردیم.