صفحه 1 از 15 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 143

موضوع: *انجمن طرفداران اندیشه های دکتر شریعتی *

  1. #1
    afsanah82
    مهمان

    حکایتی زیبا از دکتر علی شریعتی

    دکتر شریعتی در قسمتی از خاطرات خود مینویسد: کلاس پنجم بودم که در کلاس ما فردی بود که من از او متنفر بودم به سه دلیل اول آنکه کچل بود دوم آنکه سیگار می کشید و از همه بدتر آنکه در آن سن و سال زن داشت. سالها بعد به طور اتفاقی او را در خیابان دیدم در حالی که کچل بودم ،سیگار می کشیدم و زن داشتم...

  2. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    170
    تشکر تشکر کرده 
    1,308
    تشکر تشکر شده 
    808
    تشکر شده در
    220 پست
    قدرت امتیاز دهی
    86
    Array

    پیش فرض سخنانی ارزنده و آموزنده از استاد دکتر علی شریعتی

    نان

    دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن،
    نانت را من می خورم.

    مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
    حرفت را من می زنم.

    فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم،
    حرفت را هم من می زنم
    و تو فقط برای من کف بزن ...

    اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
    حرفت را هم خودت بزن
    و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.

    اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
    و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
    اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن!



    زن

    زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...

    دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

    می تواند تنها یك همسر داشته باشد

    و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

    برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

    و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...

    در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...

    او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی!

    او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...

    او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...

    او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

    او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

    و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

    و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

    چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

    زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

    گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

    سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

    و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!

    و این رنج است



    انسانها

    ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و ...

    دسته اول
    آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
    عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

    دسته دوم
    آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
    مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.

    دسته سوم
    آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
    آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

    دسته چهارم
    آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
    شگفتانگیزترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.



    بد گویی

    هر کس بد ما به خلق گوید

    ما صورت او نمی خراشیم

    ما خوبی او به خلق گوییم

    تا هر دو دروغ گفته باشیم!



    خواستن

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند
    وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است

    وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است
    وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است

    وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است
    دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم



    راه

    نامم را پدرم انتخاب کرد!

    نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!

    دیگر بس است!

    راهم را خودم انتخاب خواهم کرد ...



    گلواژه هایی کوتاه، با مفاهیمی زیبا از دکتر علی شریعتی

    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

    اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم. این زندگی من است

    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری

    به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق
    آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد
    روزگاريست که شيطان فرياد ميزند آدم پيدا کنيد،سجده خواهم کرد....!

  4. 2 کاربر مقابل از SeEzAr عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    5,550
    تشکر تشکر کرده 
    7,087
    تشکر تشکر شده 
    8,503
    تشکر شده در
    2,353 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1937
    Array

    سخنانی خیلی زیبا از دکتر علی شریعتی

    دکترعلی شریعتی
    FunSaraCom Shariati1
    من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند .
    «دکتر علي شريعتي»


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    به سه چيز تکيه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد. «دکتر علي شريعتي»


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر .....


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني .


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند


    ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --


    اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن





    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
    که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
    در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

    Man chistam?
    Labkhande por malamate payizi ghoroob dar jostejooye shab
    Ke yek shabnam fetade be chang shab hayat , gomnamo bi neshan
    Dar arezooye sarzadane aftabe marg

    ----------------------------------
    چه امید بندم در این زندگانی
    که در نا امیدی سر آمد جوانی
    سرآمد جوانی و ما را نیامد
    پیام وفایی از این زندگانی

    Che omid bandam dar in zendegani
    ke dar na omidisar amad javani
    Sar amad javani va mara nayamad
    payame vafayi az in zendegani

    ----------------------------------
    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد
    Eshgh tanha kare bi cheraye alam ast , che , afarinesh bedan payan migirad
    ----------------------------------
    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

    Aya dar in donya kasi hast befahmad
    ke dar in lahze che mikesham? che hali daram?
    Cheghadr zende naboodan khoob ast , khoob khoob khoob

    ----------------------------------
    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

    Hengami dastam ra deraz kardam ke dasti nabood
    Hengami lab be zemzeme goshoodam ke mokhatabi nadashtam
    va hengami teshneye atash shodam ,
    Ke dar barabaram darya boodo darya va darya darya ...!g

    ----------------------------------
    از دیده به جاش اشک خون می آید
    دل خون شده ، از دیده برون می آید
    دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
    می دید که آهنگ جنون می آید

    Az dide be jaye ashk khoon miayad
    Del khoon shode , az dide boroon mi ayad
    Del khoon shod az in ghe

    ----------------------------------
    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد
    Harf hayi hast baraye nagoftan va arzesh amighe har kasi be andazeye harfhayi ast ke baraye nagoftam darad
    ----------------------------------
    چو کس با زبان دلم آشنا نیست
    چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
    چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
    که از یاد یاران فراموش باشم

    Cho kas ba zabe delam ashena nist
    Che behtar ke az shekve khamoosh basham
    cho yari mara nist hamdard , behtar
    ke az yade yaran faramoosh basham

    ----------------------------------
    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
    آدمی را همواره در پی گم شده اش،
    ملتهبانه به هر سو می کشاند

    Deli ke eshgh nadarad ve be eshgh niyaz darad,
    Adami ra hamvare dar paye gomshode ash,
    Moltahebane be har soo mikeshanad

    ----------------------------------
    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد
    Mehrabani jade e ast ke harche pishtar miravand , khatarnaktar migardad
    خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
    دیگران ابراز انزجار می کند که
    در خودش وجود دارد


    93365739541900062743
    profilephpid100002248043280

    22771097565880345367
    facebook

    23759482593804762228
    NewGame7191

  6. 5 کاربر مقابل از Behzad AZ عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض *انجمن طرفداران اندیشه های دکتر شریعتی *

    shariati
    ** دوست داشتن برتر از عشق **
    … آتشهايي که مي پزند، آتشهايي که مي سازند ؛آتشهاي سرد، خنک کننده ،خوب، پاک، روشن،نامرئي، . .. نيرو آن آتش عشق در خدا !! چه کسي به اين پي برده است ؟ آتش عشق در روح خدا ، آتشي که همه هستي تجلي آن است ،آتش گرم نيست ،داغ نيست .چرا؟ نيازمندي در آن نيست ،تلاطم در آن نيست، نا استواري ، شک، تزلزل ،


    ترديد ،نوسان ، وسواس،اظطراب ... نگراني ،در آن نيست، اما آتش است ،آتشين تر از همه آتشها .آتشي که پرتو يک زبانه اش آفرينش است، سايه اش آسمان است،جلوه اش کائنات است،گرده خاکستر نازک و اندکش کهکشانها است... چه مي گوييم ؟!!!


    اين آتش عشق در خدا !يعني چه؟آتش عشق که اين جوري نيست ..... پس اين آتش دوست داشتن است. آري.


    آتش دوست داشتن است،عجب ! ؟ منهم مثل همه عارف ها و شاعرها حرف ميزدم.آتش عشق !؟ آنهم در خدا !؟


    نه ، آتش دوست داشتن است که داغ نيست ، سرد نيست، حرارت ندارد؛ چرا؟ که نيازمندي ندارد؛ که غرض ندارد؛ که رسيدن ندارد،که يافتن ندارد،که گم کردن ندارد ، که به دست آوردن ندارد ،که بکار آمدن و بدرد خوردن ندارد...


  8. #5
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    ...آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست...
    ...آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پرستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هرشب، دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه آسمان، آرام آرام، به گوشه ای دیگر می برد - سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی"، "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم! کهکشان! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا که کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می رود.


  9. #6
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    ** تو می دانی **
    تو می*دانی كه من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می*دانی و همه می*دانند كه من حیاتم، هوایم، همه خواسته*هایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو می*دانی و همه می*دانند كه هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته*ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده*ام. تو می*دانی و همه می*دانند كه نه ترسویم نه سودجو! تو می*دانی و همه می*دانند كه من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود. تو می*دانی و همه می*دانند كه دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن تو است. تو می*دانی و همه می*دانند كه من خودم را فدای تو كرده ام و فدای تو می*كنم كه ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد. تو می*دانی و همه می*دانند كه شكنجه دیدن به خاطر تو، زندان كشیدن برای تو و رنج كشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است كه من در دل می*خندم. از امید رهایی توست كه برق امید در چشمان خسته*ام می*درخشد، و از خوشبختی تو است كه هوای پاك سعادت را در ریه*هایم احساس می*كنم.


  10. #7
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    ( پدر ، مادر، ما متهميم )
    دين « نه »




    تو دين « نه » به من دادي ، پدر ، مادر ! من دختر تو بودم ، راه هاي را كه به من نشان دادي ، پيشنهادهايي كه داشتي ، شكل زندگي و ارزش هاي اخلاقي يي كه به من ارائه كردي ، اين است : نرو ، نكن ، نبين ، نگو ، نفهم ، احساس نكن ، ننويس ، نخوان ، نه ، نه ، نه و ... اينكه همه اش نه شد ، من به دنبال دين آري هستم كه به من نشان بدهد كه چه بكن ، چه بخوان و چه بفهم !

    به قول يكي از نويسندگان : « واي به حال ديني كه نه در آن بيشتر است از آري » و از تو من يك آري نشنيده ام .




    كتابي براي نخواندن ! قرآني كه تو به آن معتقدي به چه كار ما مي آيد ؟ من نمي دانم در آن چه هست و تو خودت هم نمي داني تويش چيست ؟ از اين جهت من كافر توي مومن هر دويمان هم درس هستيم ، منتهي من با آن كار ندارم – چون كتابي كه به درد خواندن نخورد به چه درد مي خورد ؟ اما تو مرتب مي چسبانيش به چشمت و سينه ات ، به پهلويت ، به قنداق بچه ات و به بازوي داداشت و به بالش مريضت تا آن جا كه من ديده ام اين كتاب براي تو فقط مصرفش هميشه اين بوده كه : وقتي كه از خانه ات بيرون مي آيي ، چند جمله از آن را به قفل در خانه ات پف كني ، من يك قفل فني و محكمي مي خرم كه اصلا احتياج به پف نداشته باشد ، با تكنيك بسته شود نه با پف ! تو براي سلامت و مصونيت جمله هايي از آن را دور خودت پف مي كني يا نسخه هايي از آن را به آستر جليقه ات مي دوزي يا به گردن گاوت مي آويزي ! من مي روم واكسن ميزنم و از دكتر متخصص نسخه دوا مي گيرم بنابراين به « قرآن تو » نيازي ندارم !

    تو با آن استخاره مي كني به جاي « انتخاب » و « تصميم » ، « عمل » و « قضاوت » و « فهميدن » و « انديشيدن » ... كه كار انسان و ارزش امتياز انسان است – با كتاب يك نوع شير يا خط بازي مي كني و لاتاري و بخت آزمايي مي كني ، من - فرزند تو – با اينكه به وحي عقيده ندارم حاضر نيستم تا اين حد به قرآن اهانت كنم ، به هر حال اين يك كتاب است « قرآن تو » « كتاب هدايت » است آن را « مي خوانم » تا ، با انديشيدن و فهميدن نوشته هاي آن ، راه خوب و بد و متوسط را در زندگي پيدا كنم نه با استخاره ! چشم هايم را باز مي كنم و متنش را مي گشايم و به دنبال مطلبي مي گردم تا ببينم كه چه گفته است ، نه اينكه چشمهايم را ببندم و شانسي و تصادفي لايش را باز كنم و جمله يا كلمه ي اول بالاي صفحه راست را تماشا كنم كه چه نوشته است ؟ و بعد طبق آن در كار خودم تصميم بگيرم و درباره ي مسئله اي يا شخصي قضاوت كنم !

    پدرجان ، من يك دانشجويم ، اگر كسي با جزوه درسي ام چنين بازي هايي كند اوقاتم تلخ مي شود ! پس اگر من كتابي را كه به درد خواندن نمي خورد – ولو نويسنده اش به قول تو خود خدا باشد – رها كردم و به جاي آن كتاب هايي را گرفتم كه به درد خواندن مي خورد ، اوقاتت تلخ نشود !


  11. #8
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    ** خدایا... **


    و خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ

    بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

    و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.


  12. #9
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    تبارك* الله* احسن* الخالقين* (آفرين* بر خودم* بهترين* آفرينندگان*!).



    يعني*: به*! ببين* چه* ساخته*ام*! از آب* و گل*! روح* خودم* را در او دميدم* و اين* چنين* شد! و اين* است* كه* مرا اين* چنين* مي*شناسد! كه* خود را مي*شناسد كه* گفته*اند: خود را بشناس* تا خدا را بشناسي*، چه* «خود» روح* خدا است* در اندام* تو اي* ماني* من*! اي* مبعوث* هنرمند بسيار دان* من*، اي* آشناي* نازنين* گرانبهاي* نفيس* من*، اي* روخ* من*، خود من*، و من* نخستين* بار كه* در رسيدم* آن* من* پولادين* خويش* را كه* غروري* رويين* بر تن* داشت*، غروري* كه* با هر ضربه*اي* كه* روزگار بر آن* فرود آورده* بود و هر گرزي* كه* حوادث* بر سرش* كوفته* بود سخت*تر گشته* بود، بر قامتش* فرو شكستم* كه* در راه* طلب* اين* اول* قدم* است*، چه* غرور حجاب* راه* است* كه* گفته*اند: «نامرد غرورش* را مي*فروشد و جوانمرد آن* را مي*شكند، نه* به* زر و زور، بل* بر سر دوست* كه* غرورهاي* بزرگ* همواره* بر عصيان* و صلابت* سيراب* مي*شوند و يكبار از تسليم* و شكست* سيراب* مي*شوند و سيراب*تر و آن* بار آن* هنگام* است* كه* اين* معامله* نه* در كار دنيا است* كه* در كار آخرت* است* و آدميان* بر دوگونه*اند: خلق* كوچه* و باازر كه* سر به* بند كرنش* زور مي*آورند و گزيدگان* كه* سر به* لبه* تيغ* مي*سپارند و به* ربقه* تسليم* نمي*آورند، دل* به* كمند نيايش* دوست* مي*دهند و بسيار اندك*اند آنها كه* در ظلمت* شبهاي* هولناك* شكنجه* گاهها و در آغوش* مرگي* خونين* يك* «لفظِ» آلوده* به* ستايشي* نگفته*اند و يك* «سطر» آغشته* به* خواهشي* ننوشته*اند و آن*گاه* در غوغاي* پرهراس* كفر و زور و خدعه* و كينه* قيصر سر بر ديوار مهراوه* ممنوع* نهاده*اند و در برابر «تصوير» مريم*- زيباترين* دختران* اورشليم*، مادر عيسي* روح* الله*، مسيح* كلمة* الله*، مريم* همسر محبوب* تئوس* كه* اشباه* الرجال* قرون* وسطي* همسر يوسف* نجارش* مي*خواندند- غريبانه* اشك* ريخته*اند، دردمندانه* گريسته*اند و سرودها و دعاهاي* گداازن* از آتش* نياز و از بيتابي*طلب* را از عمق* نهادشان* به* سختي* بر كشيده*اند و سرشار از شوق* و سرمست* از لذت* بر سر و روي* تصوير «او» ريخته*اند».


  13. #10
    مذاهب و ادیان الهی
    زندگی باور میخواهد, آن هم از جنس امید ,که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد, یک امید قلبی به تو گوید, که خدا هست هنوز...
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    محل سکونت
    قطعه ای از بهشت
    نوشته ها
    2,116
    تشکر تشکر کرده 
    1,438
    تشکر تشکر شده 
    2,198
    تشکر شده در
    667 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1779
    Array

    پیش فرض

    رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان ، پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، آرامشی کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن . خلوتی کردم ، دعایی ، فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ، دستی بر پنجره محقر و کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی در پرده حجاب . قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و حدیث های دیگر ...

صفحه 1 از 15 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/