به گزارش خبرنگار اجتماعی برنا، بار دیگر به دادگاه خانواده 1 در مجتمع قضایی شهید محلاتی مراجعه کردم تا شاهد عینی پرونده ای دیگر از طلاق باشم. این بار نیز به سراغ خانم جوانی رفتم که گوشه ای نشسته بود، از او درباره دلیل حضورش پرسیدم و گفت: 8 سال پیش به صورت کاملا سنتی و رسمی با همسرم ازدواج کردم. هر دو خانواده از گذشته آشنایی کامل با همدیگر داشتند. متاسفانه همسرم در دوران عقد اخلاق تند و زشت اش را به من و خانواده ام نشان داد. دست بزن داشت؛ تا جاییکه در یکی از زد و خوردها به دلیل اینکه چرا بدون هماهنگی با او به خانه خواهرم رفته بودم؛ آنچنان مرا زد که باعث شد روی دستم بخیه بخورد. با همه این اوصاف هیچوقت فکر طلاق را به مغزم راه ندادم و تا توانستم تحمل کردم.
وی افزود: بیش از اندازه به او و کارهایش اعتماد داشتم، حتی اگر برای خطاهایش دلیل و مدرک هم برایم می آوردند، آنقدر به او اطمینان داشتم که باور نمی کردم. اما او از این اعتماد سوء استفاده کرد و تمام آرزوهای مرا برای ادامه یک زندگی آبرومندانه و رسیدن به خوشبختی نقش بر آب کرد.
ن. م ادامه داد: کم کم بهانه گیری هایش زیاد شد، به خانواده من بیش از حد بی احترامی می کرد، اما باز هم تحمل می کردم. تا اینکه سایه زنی دیگر را روی زندگی ام حس کردم و به این ترتیب ادامه زندگی را برایم غیر قابل تحمل کرد. ابتدا قرار بود به صورت توافقی طلاق بگیریم اما آنقدر این مساله طول کشید که پایمان به دادگاه باز شد.
وی درخصوص دریافت مهریه گفت: طبق قانون و دستوری که قاضی داده بود به صورت ماهیانه یک تا دو عدد سکه به من می داد اما بعد از مدتی انقدر مساله پرداخت مهریه را به تعویق انداخت که مجبور شدم برای اینکه زودتر طلاق صورت بگیرد بقیه مهریه را ببخشم.
ن. م ادامه داد: با اینکه از بقیه حقم گذشتم و بقیه مهریه را بخشیدم باز هم راضی به طلاق نمی شد تا اینکه همسر دومش از او خواست که ابتدا تکلیف مرا روشن کند و سند طلاق مرا به او ارائه دهد و بعد او را عقد کند. اکنون در حال انجام مراحل پایانی پرونده طلاق هستم.
وی می گوید: زندگی من رسماً 6 سال طول کشید، اما اگر زندگی مشترکم را در نظر بگیریم 2 سال هم باهم زندگی نکردیم.
وی در پایان به جوانانی که با مشکل او روبرو می شوند، تاکید کرد: همیشه در این پرونده ها نمیشود گفت که مردان مقصرند، اگر خانم ها در زندگی برای همسرانشان ایده آل باشند هیچ گاه مردان رو به ازدواج مجدد نمی آورند. اگرچه من در زندگی ام چوب اعتماد بیش از حدم را خوردم و همسرم از آن طرف بوم افتاد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)