همه چیز خیلی سریع اتفاق میافتد. آشنایی و خواستگاری و ازدواج. جشنی برگزار میشود و دختر و پسر سر خانه و زندگیشان میروند.
اول همه چیز خوب پیش میرود اما بعد از چند وقت کمکم اختلافها خودنمایی میکنند و جنگ و جدلها آغاز میشود و تا زن و شوهر میآیند بفهمند کجای زندگیشان اشتباه کردهاند، بچهشان آنها را مامان و بابا صدا میزند و دردسرها اضافه میشوند. بچهای که آمده بود تا کانون خانواده را گرم کند حالا خود به مصیبتی تبدیل شده است اما کار به همین جا ختم نمیشود بعد از مدتی کشوقوس سرانجام مهر طلاق روی شناسنامهها میخورد و خلاص. خلاص؟ نه. شاید پدر و مادر از دست هم خلاص شوند اما برای بچهشان این تازه اول ماجراست. او حالا یک عنوان تازه دارد: بچه طلاق
● پدر یا مادر؟ مساله این است
طلاق و جدایی همسران از یکدیگر مسلماً بازتاب گستردهای را در میان اعضای خانوادههای هر دو طرف به دنبال دارد. واکنشهای گوناگونی از جانب اعضای خانواده و فامیل، ابراز خواهد شد و هرکسی از زاویه نگاه خود میکوشد تا حق را به یکی از طرفین دعوا بدهد اما نکتهای که غالباً در این میان نادیده انگاشته میشود عواقب ناخوشایندی است که دامنگیر زندگی فرزندان زوجهای طلاق گرفته میشود. فرزندانی که به خاطر فقدان محبتهای خانوادگی و ناقص بودن بافت خانواده آنان، دچار آسیبهای روحی ـ روانی و اجتماعی متنوعی خواهند شد که شاید تا پایان عمر بر نحوه زندگی خصوصی و جمعی آنان نیز تاثیر خواهد گذاشت.
واقعیت این است که کودکان زندگی در یک خانه به همراه پدر و مادر را به عنوان یک اصل کاملا ً طبیعی میشناسند و هرگونه رخدادی که سبب آسیب رسیدن به این باور آنان شود ـ بهویژه اتفاق ناگواری همچون طلاق ـ سبب جوانه زدن و رشد نوعی محرومیت و کمبود در بافت شخصیتی آنان خواهد شد. کودکان مرگ یکی از والدین را راحتتر میپذیرند و با آن کنار میآیند اما جدایی آنها را سر دوراهی قرار میدهد. آنها چه با مادر زندگی کنند و چه با پدر همواره کمبود دیگری را حس میکنند و در جمع همسالانشان از اینکه همیشه فقط با یکی از والدینشان دیده شوند، رنج میبرند.
علی کلاس سوم دبستان است. او از اینکه همیشه مادرش در جلسات اولیا و مربیان شرکت میکند ناراحت است و میگوید: «بچهها به من میگویند بچه ننه.
چون همیشه مادرم به مدرسه میآید. یکی از دوستانم به من گفته است تو هیچ وقت مرد نمیشوی چون پدرت نیست که کارهای مردانه را به تو یاد بدهد».مرجان هم دختر ۲۲ سالهای است که پدر و مادرش ۱۰ سال است از هم جدا شدهاند.
او میگوید: «من اصلا دلم نمیخواهد به مهمانی بروم. چون همه دختران هم سن و سال من با مادرانشان میآیند اما من باید با پدرم بروم. بجز این خیلی حرفها هم هست که آدم نمیتواند با پدرش بزند. چیزهایی که فقط بین مادرها و دخترهاست اما من مجبورم حرفهایم را در دلم نگه دارم. چون مادر ندارم که با او درددل کنم.»
دکتر ابراهیم حاج حیدری، کارشناس امورخانواده در خصوص تاثیر طلاق روی کودکان میگوید: «آسیبرسیدن به امنیت روحی ـ روانی کودکان نخستین تاثیری است که از طلاق عاید بچهها میشود.
اشتباهات و خودخواهیهای والدین مسلماً تا پیش از جدایی، سبب بروز شرایط تلخ و ناگواری در خانه بوده است و کودکان به عنوان نخستین قربانیان این تشنج و درگیری ـ حتی قبل از رسمیت یافتن طلاق میان والدینشان ـ در زمینه امنیت روانی دچار آسیبدیدگیهای شدید میشوند.
در واقع بچههای یک خانواده متلاشی شده و از هم گسیخته نخستین قربانیان این پدیده ناخوشایند اجتماعی بهشمار میآیند و دادههای آماری متعددی نیز که دراین خصوص تهیه شده است حکایت از این موضوع دارند که بچههای طلاق مستعدترین و مناسبترین افراد برای دریافت زمینههای لازم در خصوص ناهنجاریهای اجتماعی هستند.
● بچههای طلاق و آسیبهای بیشمار
مطالعات پژوهشگران در سطح اروپا نشان میدهد، کودکانی که در خانوادههای از هم گسیخته زندگی میکنند، بیشتر به مواد مخدر معتاد میشوند. مطالعات محققان دانشگاه گلاسکو نشان میدهد، نوجوانانی که والدین آنها از هم جدا شده باشند، یا نوجوانان بیسرپرست بیشتر در معرض اعتیاد به مواد مخدر هستند.
بر اساس این مطالعه، از هم گسیختگی خانوادهها، زندگی نوجوان با یکی از والدین، طلاق والدین، اعتیاد والدین و دیگر موارد، همگی موجب میشوند نوجوانان تمایل به مصرف مواد مخدر پیدا کنند . خلأهای عاطفی و خانوادگی ناشی از طلاق، مهمترین دلیل روی آوردن نوجوانان به بزهکاری و مواد مخدر است. دعواها و ناسازگاریهای دائمی والدین، کتککاری میان آنها و بروز خشونتهای مختلف در میان آنان نیز موجب میشوند کودک خود را بیتکیه گاه فرض کند و در چنین مواقعی هیچ چیز جذابتر از شادیهای زودگذر استعمال مواد مخدری همچون کوکائین و متامفتامین نیست.
بر پایه این گزارش، محققان دانشگاه ادینبورگ معتقدند ریشه اعتیاد از چهاردیواری خانه سرچشمه میگیرد. خانوادههای از هم گسیخته بیشترین میزان کودکان و نوجوانان معتاد را دارند. متاسفانه اثرات ناخوشایند طلاق حتی در بزرگسالی نیز بچههای طلاق را رها نمیکند.
بسیاری از آنها در ارتباطات اجتماعی مشکل دارند و گاهی نیز از برخورد دیگران و قضاوت آنها در مورد خودشان عذاب میکشند. زمانی که میخواهند ازدواج کنند و تشکیل خانواده دهند همیشه ترس از تکرار رابطه پدر و مادرشان آنها را آزار میدهد و دیگران نیز با توجه به زندگی پدر و مادرشان در مورد آنها قضاوت میکنند و فکر میکنند بچههای طلاق هم به سرنوشت پدر و مادرشان دچار میشوند و نمیتوانند کانون خانوادگی خود را حفظ کنند.
اکثر روانشناسان بر این باورند که آسیبدیدن عزت نفس و حس مفید بودن و روحیه سازگاری با دیگران در بچههای طلاق کاملا ً طبیعی و اثبات شده است. بچههایی که والدین آنها از یکدیگر جدا شدهاند ـ حتی اگر نزد پدر یا مادر نیز زندگی کنند ـ شدیداً دچار افت روحی و خدشه دار شدن ویژگیهای رفتاری خاص کودکان سالم میشوند و اصلاح اینگونه نارساییهای رفتاری در این قبیل کودکان مستلزم طرح وقت و صرف هزینه بسیار بالایی خواهد بود.
دکتر حاج حیدری می افزاید: اثرات زیانبار طلاق بر کودکان به قدری گسترده است که در وجوه مختلف اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی باید مورد کنکاش قرار گیرد. درواقع صدماتی که به بچههای طلاق وارد میشود به جهت وسیعبودن دامنه تاثیرگذاریشان میتواند تاثیرات زیانباری را به لایههای مختلف جامعه در ابعاد گوناگون آن داشته باشد. بسیاری از کودکان که والدین آنها از یکدیگر جدا شدهاند به مرور زمان گرفتار پدیدههای مذموم اجتماعی میشوند. در حقیقت از نظر جامعهشناسی مشکلات، آسیبها و معضلات فراوانی فراروی بچههای طلاق دیده میشود.
تمام خطرات و آسیبهایی که میتواند آحاد جامعه را مورد تهدید جدی قرار دهد، در ذات درونی خود قابلیت تاثیرگذاری منفی بر شخصیت وجودی اینگونه کودکان را نیز دارا ست. باید این نکته را مورد توجه جدی قرار داد که اینگونه کودکان بیشتر از سایر آحاد جامعه در برابر تهدیدها و آسیبهای اجتماعی، ضربهپذیر هستند و به علت مشکلات عدیده در بافت کلی زندگانی این قبیل کودکان، آنان خیلی سریعتر از دیگر افراد جامعه گرفتار باندهای قاچاق موادمخدر، سرقت و دیگر بزهکاریهای اجتماعی، اقتصادی میشوند.
شهناز قاسمی کارشناس بهزیستی عقیده دارد که توجه به بچههای طلاق باید در دستور کار و مرکز توجه یک سازمان مشخص با امکانات مالی معین قرار گیرد. توجه به کودکانی که ماحصل طلاق محسوب میشوند در شرایط کنونی و در جامعه امروز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، از سوی دیگر عوارض اجتماعی ناشی از طلاق روی کودکان، گاه شکل بسیار فاجعه باری را به خود میگیرد و کودکان بهعنوان قربانیان بلافصل طلاق بیش از سایر اقشار تشکیل دهنده جامعه در معرض خطر هستند.
از همین روست که از دیدگاه کارشناسانه، ضرورت تشکیل و تأسیس نهادی مسوول که بتواند با تمامی عوارض و پیامدهای اجتماعی طلاق و اشکال گوناگون مربوط به تاثیرات آن بر کودکان و نوجوانان مواجه شود و قابلیت بررسی و حل این مشکلات و عوارض را نیز داشته باشد، بیش از پیش احساس میشود. اما پیش از آن باید زوجهای جوان را به اهمیت انتخاب آگاهانه و ازدواج مسوولانه واقف کرد.
آنها باید بدانند اشتباهات آنها در زندگی زناشویی تنها خودشان را متضرر نمیکند بلکه عواقب ناخوشایند آن تا سالها و حتی گاه تا پایان عمر گریبان فرزندانشان را خواهد گرفت و آینده آنها را به مخاطره خواهد انداخت.
منبع: مهناز جعفری
روزنامه تهران امروز
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)