صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: ریتا داو

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    ریتا داو

    «... سرانجام فرا رسید آن دم
    که انسان باید عمل می‌کرد
    یا برای ابد در بردگی فرو می‌شد.»

    راس ساعت دو، حیاط رعیتی
    در سکوتی موحش فرو رفت
    سندان و تلمبه‌ی آب برق زدند
    انگار همه چیز اولین قدم را انتظار می‌کشید.
    زن به فضای آزاد قدم نهاد.
    باد برخاست
    پشت سرش
    کشتزارها به هوا بلند شدند.

    حقیقت دارد، ستاره‌ای آن بالاست، نشسته مثل خزه‌ها بر درختان. زن دریافت اگر استوار قدم بردارد، می‌تواند برای همیشه به پیش برود. خرسند از این خیال، برای خویش سرودی سر کرد. پیچ پویینت، سیلک هوپ، بیور بنت. هرچه در شمال پیشتر می‌رفت، رهاتر می‌شد.ستاره‌ها بشقاب غذاهای خوب می‌شدند، می‌درخشیدند و سکه می‌شدند.

    سفیدی خاموش. شب، تپه را به جلو هل می‌داد
    شاخه‌های درختان
    با سرهای پشمی کوچکشان
    خش خش می‌کردند.
    زن احساس پیری می‌کرد
    پیرتراز این سایه‌های آشنا بود
    که مثل سنجاب‌ها نزدیک نمی‌آیند.
    فرورفته تا زانو در بوته‌های تاک،
    آن‌ها را می دید که به پیش می‌آیند
    علف‌های هرزه را می‌کنند
    می‌خندند
    حمایل تفنگ‌ها برسینه‌‌هاشان.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این زندگی

    چراغ سبز روی میز سوسو می‌زند.
    همان حرف‌هایی را به من می‌زنی
    که آن دیگری می‌گوید
    که خوابیده، طبقه‌ی بالا.
    حالا می‌بینم:
    امکان‌ها لباس‌های طلایی‌اند
    به اختصار.

    بچه که بودم، عاشق نقش دختری ژاپنی شدم
    حکاکی شده بر چوب
    که به ماه خیره بود.
    با او در انتظار یارش چشم به راهی کردم
    دلدارش آمد با شلوار کوتاه و صندل
    و ریش بزی.

    چهره‌ی تو، که نمی‌شناختمش
    و زندگی ما که همان‌طور خواهد بود
    با لب‌هایت که آماس کرده از سوت زدن
    در خطر
    و من که مثل غریبه‌ای
    در این بیابان
    پوست سفت انجیرها را نگهداری می‌کنم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به نظریه‌ای دست یافته‌ام و خانه منبسط می‌شود:
    پنجره آزادانه تکان می‌خورد
    تا در کنار سقف شناور شود
    و سقف
    به آهی معلق می‌شود.

    وقتی دیوارها خود را از همه چیز
    جز شفافیت
    پاک می کنند،
    بوی میخک‌های صدپر
    با آن‌ها می‌ماند.
    من بیرونم در فضای آزاد
    بالای پنچره‌ها
    به پروانه‌ها مفصل شده‌ام
    نور خورشید فزونی می گیرد
    هرجا که پروانه‌ها زیاد می‌شوند
    آن‌ها به نقاطی می‌روند
    حقیقی
    و اثبات نشده.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مریض بودم،
    در تختی از کاغذهای کهنه دراز کشیده بودم
    وقتی با خرگوش‌های سفید در دست آمدی
    فاخته‌ها به بالا گریختند، پروازکنان به سوی مادرشان
    و حلزون‌ها آه کشیدند زیر چمدان سنگی‌شان.

    حالا زبان تو، مثل کرفسی بین ما رشد می‌کند
    به خاطر فریادهای عاشقانه‌ی توست
    که کلم در لانه‌اش سیاه می‌شود
    گل کلم به کودکان پریده رنگ چاقش فکر می‌کند،
    و در نوری شبیه اقیانوس سبزک می‌زند.

    مریض بودم، از هوش رفته در بوی چای کیسه‌ای،
    وقتی تو با سیب زمینی آمدی، با یک شعر خوب.
    حالا به من اظهار عشق می‌کنی،
    دارم پیروز می‌شوم
    با صخره‌ای از سنگ آهک
    که بر پستان‌هایم خطی سفید رسم می‌کند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    درست وقتی امیدت نا‌امید می‌شه ، بهت ویزا می‌دن
    دری به خیابونی باز می‌شه درست مثل فیلما
    یه خیابون خالی از‌ آدم ، خالی از ‌گربه ، فقط اشکالش اینه
    داری ‌می‌ری از خیابون خودت
    یه ویزا بهت دادن
    البته "موقتی" ، کلمه‌ی نحس
    پنجره‌هایی که پشت سرت بستی
    دارن خوشگل و صورتی می‌شن ، درست همون‌طوری
    که هر صبح سحر می‌شن ، اینجا خاکستریه ، در منتظرته
    پشتش یه تاکسیه ؛ چمدون ، غمبارترین شیئی تو تموم دنیا
    بفرما در دنیا بازه ، حالا
    از شیشهٔ جلوی ماشین که نگاه کنی می‌بینی آسمون داره قرمز می‌شه
    درست عین خودت وقتی مادرت بهت گفت
    زن بودن تو این زندگی چه قیمتی داره

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خروج

    درست وقتی امیدت نا‌امید می‌شه ، بهت ویزا می‌دن
    دری به خیابونی باز می‌شه درست مثل فیلما
    یه خیابون خالی از‌ آدم ، خالی از ‌گربه ، فقط اشکالش اینه
    داری ‌می‌ری از خیابون خودت
    یه ویزا بهت دادن
    البته "موقتی" ، کلمه‌ی نحس
    پنجره‌هایی که پشت سرت بستی
    دارن خوشگل و صورتی می‌شن ، درست همون‌طوری
    که هر صبح سحر می‌شن ، اینجا خاکستریه ، در منتظرته
    پشتش یه تاکسیه ؛ چمدون ، غمبارترین شیئی تو تموم دنیا
    بفرما در دنیا بازه ، حالا
    از شیشهٔ جلوی ماشین که نگاه کنی می‌بینی آسمون داره قرمز می‌شه
    درست عین خودت وقتی مادرت بهت گفت
    زن بودن تو این زندگی چه قیمتی داره

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پاهایم را در آن پاپوشهای کوچک یادم هست
    انگار دو پرندهٔ ترسان ... زمین چنان دهان باز کرد
    که سرانگشتانم را دیدم
    و فریاد خود را شنیدم ، انگار شکوفه‌ای که خاکستر شد
    و گرچه دیگر دیر است برای من
    تا این سقوط مایه عبرتم شود ، حالا که این مرد
    سرسخت چون چاقویی
    در پنهان‌ترین شکاف جای گرفته است
    پس از آن خود را در قلب آرامشی ناب یافتم ، که نامش نفرت بود
    و راز را دانستم ، می‌شود ترس را بلعید
    پیش از آنکه ترس تو را ببلعد
    می‌شود آن سوی مرگ زندگی کرد
    و شد شاه‌ بانویی
    که دیگر هیچ‌چیز او را به شگفتی وا نمی‌دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گل نرگسی در میان گلهای زیبای همیشه
    یکی برخلاف دیگران! و دخترک خواست که گل را بچیند
    خم شده بود که گل را بچیند
    وقتی بیرون جهید از زمین
    سوار بر ارابهٔ درخشان و هولناک خود ، مُرد
    و حق خود را طلب کرد
    تمام شد ، هیچ‌ کس صدایش را نشنید
    هیچکس ، دخترک از گله‌اش جدا شده بود
    - یادت باشه : مستقیم میری مدرسه
    - حواستو جمع کن بیخودی واسه خودت پرسه نزن
    - با غریبه‌ها حرف نزن
    - از دوستات جدا نشو ، سر تو بنداز پایین
    و اینگونه است که به همین سادگی حفره دهان باز می‌کند
    اینگونه است که پای کوچکی در زمین فرو میرود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ظهور

    وقتی تو ظاهر شدی

    انگار آهنربا‌ها هوا را تمیز کردند

    پیش از این

    آن لبخند را هرگز ندیده ‌بودم

    یا موهایت را، افشان و نقره‌ای

    کسی خداحافظی را دست تکان می‌داد

    آن زن هم ، نقره‌ای بود

    بی‌تردید مرا ندیدی

    آرام صدا زدم

    تا بتوانی پاسخم را ندهی

    دوباره صدا زدم

    به سمت نور چرخیدی و چشم‌هایت

    به دنبال نامت می‌گشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پادشاه برف

    در سرزمینی دورِ دور

    جایی که مردها ، مردند و زن‌ها ، خورشید و آسمان

    پادشاه برف می‌خرامد

    و نور بر فضاهای سفید

    زنگار طلایی می‌ریزد

    آن‌جا که گنجشک‌ها

    یخزده در سرسرا می‌آرمند

    و او گریه می‌کند

    برای گنجشک‌ها ، برای خرمن پرهاشان

    کجاست تابستانی که تا ابد می‌ پاید

    کجاست شبی که مثل چشم‌های بزهای کوهی لطیف است؟

    پادشاه برف

    در فضاهای آهکی

    سرگردان است

    دل شکسته‌اش

    آتش آرام است و

    سنگ نار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/