صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41

موضوع: آشنايي با لوركا

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    آشنايي با لوركا

    فدریکو گارسیا لورکا

    forumpatoghucom

    فدریکو گارسیا لورکا،بی شک درخشانترین شاعر-نویسنده اسپانیاست.شهرت او نه تنها از شعر نغزش،بلکه از زندگی پر شور و مرگ جنایت آمیزش نشات می گیرد.وی در سال 1898 در دهکده ای در غرناطه،پایتخت باستانی اسپانیا،شهر افسانه های کولیان،متولد شد.فرهنگ شگرف آندلسی بعدها چنان در شعرش رنگ گرفت که پس از انتشار محبوبترین کتابش با نام "ترانه های کولی" لقب "شاعر کولی" را به او دادند.لورکا در نواختن پیانو و گیتار مهارت چشمگیری یافت،اما این حرفه را نیز چون تحصیلاتش در زمینه فلسفه و حقوق نیمه کاره رها کرد.آشنایی او با مردان بزرگی چون خیمه نز،دالی،بونوئل،رافائل آلبرتی و... موجب شکوفایی بیشتر او شد.
    فدریکو همواره به هنر نمایش عشق می ورزید.نمایشنامه های درخشانی چون عروسی خون،خانه برنارد آلبا،یرما،همسر حیرت آور کفاش و ...را به رشته تحریر درآورد،که بسیاری از آنها را خود به صحنه برد.
    شاعر پس از سالها زندگی در نیویورک و سپس کوبا به اندلس رویایی خود بازگشت.و سرانجام در تشنجات سیاسی اسپانیا،پس از دو روز بازداشت و بازجویی،تیرباران شد.پیکرش را در ناکجایی از گرانادا،به ریشه های درخت زیتونی سپردند.به خاک خود و به جاودانگی شعرش.
    هیچ کس بازت نمی شناسد،نه،اما من تو را می سرایم
    برای بعدها می سرایم چهره تو را و لطف تو را
    کمال پختگی معرفتت را
    اشتهای تورا به مرگ و طعم دهان مرگ را
    و اندوهی را که در ژرف شادخویی تو بود...



    کمان‌‌ ِ ماه
    کمانی از ماه تيره
    برفراز دريای بی‌موج.

    کودکانِ نازاده‌ی من
    دنبال می‌کنند مرا.

    «پدر، نرو! صبر کن!
    جوانترينمان جان داد!»

    آويز می‌شوند به‌مردم چشمم.
    خروس می‌خواند.

    دريا، سنگ شده، می‌خندد
    آخرين موجْ خندش را.
    «پدر، نرو! ...»
    فريادهای من
    به‌خوشه‌ی سُنبل تبديل می‌شود.




    راستش را می‌گويم
    آه، که دوست داشتن تو
    چنين که دوستت دارم
    چه دردآور است.
    با عشق تو
    هوا آزارم می‌دهد،
    قلبم،
    و کلام نيز.
    پس چه کسی خواهد خريد
    يراق ابريشمين
    و اندوهی از قيطان سپيد،
    تا برايم دستمالهای بسيار بسازد؟
    آه، که دوست داشتن تو
    چنين که دوستت دارم
    چه دردآور است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زندگی هنری



    3960
    15

    مجسمه فدریکو گارسیا لورکا


    پژوهشهای لورکا، هرگز در چارچوب «فلسفه» و«حقوق» که به تحصیل آنها در دانشگاه سرگرم بود، باقی نمی‌ماند. مطالعه آثار بزرگان جهان از نویسندگان جنبش ۹۸ چون ماچادو (Machado) و آسورینAzorin) (وهمینطور آثارشاعران معاصر اسپانیا چون روبن داریو (Roban Dario)، خیمنز گرفته تا نمایشنامه‌های کلاسیک یونانی، از لورکا شاعری با دستان توانا و تفکری ژرف و گسترده می‌سازد. لورکا نخستین کتابش (به نثر) را در سال ۱۹۱۸ به نام " باورها و چشم اندازهاً (Impersiones y Viajes) در گرانادا به چاپ می‌رساند. به سال ۱۹۲۰ نخستین نمایشنامه اش با نام «دوران نحس پروانه‌ها» (el malificio de la mariposa) را می‌نویسد و به صحنه می‌برد که با استقبال چندانی روبرو نمی‌شود. و سال بعد (۱۹۲۱)، «کتاب اشعار» (Libre de Poems) که نخستین مجموعه شعرش است را منتشر می‌کند. ۱۹۲۲ سالی است که با مانوئل دفایا جشنواره بی همتا کانته خوندو(Conte Jondo)، آمیزه‌ای از افسانه‌ها، آوازها و پایکوبیهای کولیان اسپانیا که می‌رفت در هیاهوی ابتذال آن سالهای فلامنکو به دست فراموشی سپرده شود، را برپا می‌کند . لورکا در ۱۹۲۷ «ترانه‌ها (Canciones)» را منتشر می‌کند و نمایشنامه " ماریانا پینداً (Mariana Pineda) را در ماه ژوئن همین سال به صحنه می‌برد و در بارسلونا نمایشگاهی از نقاشیهایش بر پا می‌شود. در ۱۹۲۸ محبوبترین کتابش، «ترانه‌های کولی» (Romancero Gitano) منتشر می‌شود.

    نشانی که بسیارانی آن را بهترین کار لورکا می‌دانند. مجموعه‌ای که شهرتی گسترده را برای فدریکو به ارمغان می‌آورد چنانکه لقب«شاعر کولی» را بر او می‌نهند. شکل گیری هسته نمایشنامه «عروسی خون» با الهام از خبر قتل نیخار(Nijar) در روزرنامه‌ها، نیز به سال ۱۹۲۸ بر می‌گردد. در تابستان ۱۹۲۹ شاعر به نیویورک سفر می‌کند و برای آموختن انگلیسی وارد دانشگاه کلمبیا می‌شود.

    در نیویورک است که لورکا به شعر سختش می‌رسد. به سرزنش از شهری با معماریهای مافوق آدمین، ریتم سرگیجه آور و هندسهٔ اندوهناک می‌رسد. حاصل سفر نیویورک مجموعه اشعاری است با نام«شاعر در نیویورک» که در ۱۹۴۰ (پس از مرگ شاعر) منتشر می‌شود. واژه‌هایی که مملو از همدردی با سیاهان آمریکا است و اثر دیگری که نمایشنامه‌ای شعرگونه و ناتمام و کارایی گرفته از سفر شاعر به آمریکاست «مخاطب»Audience و یا به تعبیر گروهی دیگر «مردم»(people) نام دارد. فدریکو، دربهار ۱۹۳۰ خسته از زندگی سیاه “هارلم” و ریشه‌های فولادی آسمان خراشهای نیویورک، در پی یک دعوت نامه جهت سخنرانی در” هاوانا” به آغوش سرزمینی که آنرا” جزیره‌ای زیبا با تلألو بی پایان آفتاب” می‌خواند، پناه می‌برد .شاید دوماه اقامت لورکا درکوبا و خو گرفتن دوباره اش با ترانه‌های بومی و تم اسپانیایی آن بود که سبب گشت تا شاعر به اندلس اش بازگردد. در همین سال است که نگارش «یرما» را آغاز می‌کند. با بازگشت به اسپانیا در خانه پدری (گرانادا) ساکن می‌شود و «مخاطب» را در جمع دوستانش می‌خواند و در زمستان«همسر حیرت آور» (la zapatero prodigiosa) را به صحنه می‌برد.(در مادرید) سال بعد (۱۹۳۱)” چنین که گذشت این ۵ سال” را می‌نویسد که تنها پس از مرگش یه صحنه می‌رود و پس از آن کتاب جدیدش به نام «ترانه‌های کانته خوندو» el poems del Conte Jondo، که در ادامه کار بزرگش در جشنواره کانته خوندو و «ترانه‌های کولی» است را منتشر می‌کند.

    در ماه آوریل حکومت جمهوری در اسپانیا اعلام موجودیت می‌کند و این سبب می‌شود تا شاعر، که تئاتر را بی وقفه به روی مردم می‌گشاید، بیش از پیش موفق شود. چرا که در ۱۹۳۲ به نام کارگردان یک گروه تئاتر سیار (la barraca) که کسان آن را بازیگران آماتور پایه ریزی می‌دادند به شهرها و روستاهای اسپانیا می‌رود و آثار کلاسیک و ماندگاری چون کارهای لوپه دبگا) l’ope de vega (و کالدرون) Calderon) و ..را به اجرا در می‌آورد.


    در زمستان همین سال” عروسی خون” را در جمع دوستانش می‌خواند و به سال ۱۹۳۳ آنرا به صحنه می‌برد.(مادرید) اجرای این تراژدی با کامیابی و استقبال بی مانندی روبه رور می‌شود، و همچنین وقتی در همین سال شاهکارش را به آرژانتین می‌برد و در بوئینس آیرس به نمایش در می‌آورد، این کامیابی برای لورکا تکرار می‌شود. در همین سفر (از سپتامبر ۱۹۳۳ تا مارس ۱۹۳۴) است که هسته” دنا رزیتا” شکل می‌گیرد.۱۹۳۴ سالی است که فدریکو، «یرما (Yerma)» و «دیوان تاماریت)» Divan del Tamarit) را به پایان می‌رساند. «یرماً نیز چونان اثر پیشین (عروسی خون)تراژدی است که از فرهنگ روستائیان اندلس و ناامیدی ژرف اشان سرچشمه می‌گیرد.و درخشانترین جای شعر لورکا (و حتی اسپانیا) به همین سال است که رقم می‌خورد.»مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس" Mejias Lianto por Ignacio Sanchez ؛ سوگنامه‌ای که برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان بی مانند و بی جانشین ماند؛ شعری جادویی برای دوستی گاوبازکه مرگی دلخراش را در میدان گاوبازی درآغوش می‌کشد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اینجا خانه ی کودکی های لورکاست... خانه ای که در تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ فدریکو در آن متولد شد و دوران کودکی اش را آنجا گذراند. در ده کوچکی به اسم فوئنته باکروس (Fuente vaqueros ) در ۱۶ کیلومتری گرانادا. خود لورکا در مورد زادگاهش چنین گفته: " وقتی بچه بودم در یک روستای کوچک بسیار ساکت و بودار* در لا وگای گرانادا زندگی می کردم."

    955
    وارد روستا که می شی می بینی زندگی جریان داره. مردم زیادی تو خیابون و میدون اصلی روستا جمع شدن. مثل روستاهای ایران نیست که کم کم دارن خالی از سکنه می شن. شنبه بازار هم هست و مردم مشغول خرید. کولی ها رو هم همه جا می شه دید. بی جهت نیست که نقش زیادی تو شعرهای لورکا ایفا کرده اند دخترکان کولی...

    روستا وقف (اهدا) شده به فدریکو گارسیا لورکا. همه جا عکس هایی از این شاعر-نویسنده-نوازنده می شه دید. حتی بستنی فروشی روستا هم به اسم فدریکو گارسیا لورکا است. عشق و غرور این مردم رو به قهرمانشون می شه دید و حس کرد.

    956

    همیشه تئاترهای خوبی اینجا روی صحنه می ره از کارگردانهای خوب و معروف. دلیلش علاوه بر شهرت روستا به دلیل اینکه زادگاه یکی از بهترین نمایشنامه نویسان اسپانیا بوده ، نزدیکی مسافت اون با شهر بزرگی مثل گراناداست.
    خونه رو بازسازی کردن چون ظاهرا چند دست چرخیده و افراد مختلفی توش زندگی کردن. تا اینکه در سال ۱۹۸۶ تصمیم گرفته می شه که خونه رو به صورت موزه در بیارن. برای درست چیدن وسایل و دکوراسیون خونه هم از اهالی قدیمی روستا کمک گرفتن. این خونه در دو قسمت کاملا جدا از همه که یه حیاط با چاه آب وسطش قرار گرفته.

    957.

    یه طرف رو اختصاص دادن به دست نوشته ها، چاپ اول بعضی کتابها و نمایشنامه ها، عکس های شاعر با دوستان و همدوره ای هایش، نقاشی های اهدا شده به خانه-موزه لورکا و نمایش چند صحنه ی کوتاه از لورکای واقعی و زنده! در حالی که در حال آماده کردن مقدمات اجراهای مختلف از نمایشنامه های مختلفش در سرتاسر اسپانیا بوده. تصاویر کوتاه و بریده بریده که جمع آوری کرده بودن و لورکا رو در حال حرف زدن، کمک در آماده کردن دکور صحنه و حتی بازی در صحنه ی کوتاهی از یکی از نمایش هایش در نقش سایه نشون می داد. خیلی خیلی جالب بود اما حیف که نسخه ی فروشی ازش موجود نبود.
    اجازه ی عکاسی توی خونه نمی دادن. فقط توی حیاط می شد عکس انداخت. اما می شه بیشتر جاها رو از تو سایت خونه-موزه لورکا دید.

    958

    گهواره و اتاق زمان کودکی، عکس از دوران مدرسه، چندین نقاشی از شاعر و پیانویی که می نواخته به اضافه ی سایر وسایل خونه مثل مبلمان، تختخواب، عکس های خانوادگی، کاسه بشقاب و ... در قسمت دیگه ی خونه بود. و در طبقه دوم که قبلا انبار بوده چندین لباس از اجرای تئاترهای لورکا، امضا و دست نوشته ی آدمهای معروفی که از اونجا دیدن کردن (از جمله سلمان رشدی اسمشو نبر!) بود.
    خوب این چیزایی بود که می خواستم بگم اگه چیزی دوباره یادم اومد می نویسم.
    * گفته oloroso یعنی بودار و نگفته خوشبو یا بدبو! اما از اونجایی که اسم روستا یعنی جایی که گاوداران در اون زندگی می کنند احتمالا منظورش بدبو بوده.
    ** یه نکته ای که برام جالبه اینه که لورکا (که بیشتر ما با این اسم می شناسیمش و یا ازش حرف می زنیم) اسم فامیل مادرش هست : بیسنتا لورکا رومرو . که قبل از ازدواج در همان روستا معلم بوده، بعد از پنج یا شش سال تدریس، و بعد از ازدواج با فدریکو گارسیا رودریگز (پدر لورکا) کار تدریس رو رها می کنه. در اسپانیا فرزندان اولین فامیل پدر و بعد اولین فامیل مادر رو بعد از اسم کوچکشون می گیرن. و معمولا اولین فرزند پسر خانواده اسم کوچک پدر رو هم از همان آغاز زندگی اش به ارث می بره.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عاشقانه از لور کا



    واژه هایت در قلب من

    دایره های سطح اب را می مانند!

    بوسه ات بر لبانم

    به پرنده ای در باد می ماند!

    چشمان سیاهم بر روشنای اندامت

    فواره های جوشان در دل شب را یاداورند

    چونان ستاره ی زحل

    بر مدار تو دور دایره می گردم

    در رویاهایم

    بر مداری می چرخم

    عشق من

    نه به درون می روم

    نه باز می گردم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بازگشت از لورکا


    به خاطر بالهایم بر خواهم گشت

    بگذار برگردم!


    می خواهم در سرزمین سپیده بمیرم

    در دیار دیروزها


    به خاطر بالهایم بر خواهم گشت!

    بگذار برگردم


    می خواهم دور از چشم دریا

    در سرزمین بی مرزی ها بمیرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کسی عطر ماگنولیای تنت را در نیافت!

    کسی مینای عشق را

    در میان دندانهایت ندید!

    هزار مادیان ایرانی

    در اصطبل ابروانت خفته اند

    آن دم که چهار شب کامل

    دست در کمرگاه تو

    که دشمن برف است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لالایی از لورکا




    بخواب!

    بخواب از نگاه های در به در نترس

    بخواب!

    تو را نه از پروانه گزندیست

    نه از واژه

    نوری که از سوراخ کلید می تابد

    بخواب!

    تو به قلب من مانندی

    باغی را مانی

    که عشق من در آن انتظار میکشد

    آسوده بخواب...

    تنها آن هنگام که واپسین بوسه بر لبانم می میرد

    بیدار شو.....

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترانه باشکوه از لورکای بزرگ


    مگذار شکوه چشمان تندیس وارت

    یا عطر گل سرخی شبانه

    با نفست بر گونه ام می نشیند از دست بدهم

    می ترسم از تنها بودن در این ساحل

    چونان درختی بی بار

    سوخته در حسرت گل برگ جوانی

    که گرمایش بخشد

    اگر گنج ناپدید منی

    اگر زخم دریده یا صلیب گور منی

    اگر من یه سگم تو تنها صاحبمی

    مگذار شاخه یی که از رود تو بر گرفته ام

    و برگ های پاییزی اندوه بر ان نشانده ام را

    از دست بدهم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گناه از لورکا




    چه دلپذيراست

    اينکه گناهانمان پيدا نيستند

    وگرنه مجبور بوديم


    هر روز خودمان را پاک بشوييم

    شايد هم مي بايست زير باران زندگی
    مي کرديم


    و باز دلپذيرو نيکوست اينکه دروغهايمان

    شکل مان را دگرگون نمي کنند


    چون در اينصورت حتي يک لحظه همديگر را به ياد نمي آورديم

    خداي رحيم ! تو را به خاطر اين همه مهرباني ات سپاس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    گناه از لورکا




    چه دلپذيراست

    اينکه گناهانمان پيدا نيستند

    وگرنه مجبور بوديم


    هر روز خودمان را پاک بشوييم

    شايد هم مي بايست زير باران زندگی
    مي کرديم


    و باز دلپذيرو نيکوست اينکه دروغهايمان

    شکل مان را دگرگون نمي کنند


    چون در اينصورت حتي يک لحظه همديگر را به ياد نمي آورديم

    خداي رحيم ! تو را به خاطر اين همه مهرباني ات سپاس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/