فوئنتس یكی از بزرگترین چهرههای ادبی مكزیك است؛ او هر چند نویسنده سرشناسی است كه كورتاسار نویسنده مهم دیگر لاتین او را در كنار ماركز و یوسا یكی از 3 راس مثلث ادبیات نوین لاتین نامیده، اما او علاوه بر نوشتن رمان و آثار داستانی، مثل 2 چهره دیگر مقالهنویس، نویسنده سیاسی و روزنامهنگار هم است، حتی دو سال سردبیر یكی از روزنامههای مهم هم بود و یك سیاستمدار حرفهای هم است.
فوئنتس كه پسر یك سفیر بوده خودش هم سالها در سفارتخانههای مهم كشورش حضور داشته و با سفرهای مهم در سراسر اروپا، شوروی، آمریكا و كوبا، یكی از چهرههای شاخص سیاسی مكزیك محسوب میشود. او در سالهایی به دنیا آمده كه كشورش در حال مبارزاتی سخت برای كسب استقلال از آمریكا بود و همین مساله چنان در جان او ریشه دارد كه از فریادی كه در 10 سالگی در سینما و وقت دیدن یك فیلم برای پیروزی كشورش سرداد تا همین حالا این مسیر را طی میكند و در داستانهایش هم جز نشان دادن جنبههای سیاسی و فرهنگی مردمش هدف دیگری را دنبال نمیكند.
با این حال این به معنی این نیست كه او كار ادبی را فدای كار سیاسی میكند بلكه او درونمایه كار ادبیاش را بر مبنای واقعیتهای سیاسی و تاریخی كشورش قرار داده است. برای همین هم است كه خیلیها او را ایجادكننده سبك ادبی ملی میدانند.
فوئنتس كه نوشتن را از سال 1954 با انتشار اولین داستانهایش در قالب یك مجموعه با عنوان «روزهای نقابدار» شروع كرد، با الهام از سبك جیمز جویس و ویلیام فاكنر با جستجو در گذشته اساطیری و تاریخی مكزیك از زندگی امروز آن سخن میگوید. در داستانهای فوئنتس گرینگوها كه مردم آمریكای لاتین، آمریكاییها را برای توهین چنین مینامند، در قالب داستانها و كتابهای مختلف حضور دارند. همین آثار و نوشتههاست كه موجب شد دولت آمریكا او را از سال 1962 تا 1990 از ورود به خاك ایالات متحده بازدارد.
در حقیقت میتوان گفت مجموعه آثار فوئنتس در حكم یك مرجع بیچون و چرا برای شناخت كشور مكزیك است با خواندن آثار فوئنتس میتوان نه تنها مكزیك را شناخت بلكه سفری ماجراجویانهای در ادبیات و نیز نیمه دوم قرن بیستم میلادی صورت داد.
برای همین «فیلیپ كالدرون» رئیسجمهوری مكزیك در تجلیل از كارلوس فوئنتس گفته است: «فوئنتس افتخار ادبیات ماست و یك مكزیكی جهانی است.»
فوئنتس مرز بین شعر و نثر را شكسته و در بیشتر نوشتههایش زمان و مكان اساطیری را به عنوان شالوده رویدادهای امروزی مطرح كرده است. به این ترتیب آدمهای باستانی در ماجراهای امروزی دوباره جان میگیرند و نشان میدهند كه زندگی چرخهای بیپایان است.
فوئنتس با شناختی كه از دیگر كشورهای دنیا و آمریكای لاتین دارد و تاریخ تك تك كشورهای آن را از بر میداند، چهره مكزیك را در ادبیات نقاشی میكند. او كه در بسیاری از رخدادهای تاریخی سرزمینهای لاتین از كودكی تا امروز حضور داشته، شناخت هویت مكزیك را یك دم فراموش نمیكند و میخواهد این دغدغه مهم را بدون مداخله آمریكا كه احساس میكند حق آب و گل بر سرنوشت این سرزمین دارد، به انجام برساند. یكی از تلاشهای عمیق فوئنتس این روزها صرف مبارزه با مواد مخدر و قاچاقچیان بینالمللیای میشود كه از این سرزمین برای رساندن مواد به داخل آمریكا سوءاستفاده میكنند و هر سال آدمهای بسیاری بر سر این كار جان میبازند.
فوئنتس جوایز مهمی را در كارنامهاش دارد كه جایزه سروانتس كه به بهترین نویسنده اسپانیاییزبان جهان اهدا میشود و جایزه لژیون دو نور كشور فرانسه از جمله آنهاست.
با هم برخی از مهمترین كتابهای فوئنتس را كه به فارسی هم ترجمه شدهاند مرور میكنیم:
«سرهیدرا» تریلری سیاسی
«سرهیدرا» هرچند ابتدا كاملا دلهره آور و داستانی سرگم كننده به نظر میرسد، اما هر چه جلوتر میرویم جنبههای سیاسی ـ تاریخی آن بیشتر بروز میكند. در این رمان شخصیت اصلی یعنی «فیلیكس مالدونادو» با ماجرایی خاص روبه رو میشود كه در حقیقت همان مشكلی است كه كشورش مكزیك هم با آن روبه روست؛ بحران هویت. شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مكزیك كه حاصل فرومایگی سیاستمداران است، نه تنها این كارمند عالیرتبه را از همه موقعیتها و هستیاش جدا كردهاند، بلكه آنها همین بلا را بر سر مكزیك هم آوردهاند؛ اما همانطور كه قهرمان قصه كه ابتدا ترس خورده و پریشان است، بتدریج یاد میگیرد كه باید شكیبایی كند و با تعقل و تامل جایگاه خودش را به دست بیاورد، مكزیك هم میفهمد كه باید زیركانه پیش برود.
این كتاب با ترجمه كاوه میرعباسی در سال 1381 توسط نشر آگه منتشر شده است.
«لائورادیاس» در دالان تاریخ
این رمان یك راوی پنهان دارد كه «سانتیاگو لوپس آلنارو» نام دارد. او عكاس حرفهای است كه در 1990 به دیترویت میآید تا مستندی تلویزیونی درباره آثار دیوارنگاران مكزیكی در آمریكا بسازد.
لوپس در جریان بازگویی ماجراهایی كه برای برخی از افراد خانوادهاش رخ داده، از سال 1905 تا امروز را مرور میكند و در جریان روایت زندگی این مردم در حقیقت یك قرن پرالتهاب را در سرزمین مادری مرور میكند. این كتاب كه از نظر ساختار درونی به «پوست انداختن» نزدیك است، ساختاری مدرن و منسجم دارد و با نهایت ایجاز نوشته شده است. این رمان 686 صفحهای با ترجمه اسدالله امرایی در سال 1380 توسط نشر كتابسرای تندیس ترجمه شده است.
«آئورا» داستان بیمرگی
«آئورا» داستانی بلند یا رمانی كوتاه است. درباره این رمان سورآلیستی خیلی حرف زده شده و آنقدر اهمیت دارد كه یكی از كتابهای درسی خیلی از كشورهای لاتین است. این اثر كه در سال 1962 نوشته شده، هم از نظرفضای داستانی كه فوئنتس خلق كرده قابل توجه است و هم برای شیوههای خاص روایت فضایی جسورانه خلق میكند.
قهرمان اصلی داستان كیست، نمیشود گفت؛ 3 قهرمان اصلی یا 4 نفر كه در واقع بیش از 2 نفر نیستند... فلیپه مونترو، تاریخدانی جوان كه دنبال كار میگردد، با دیدن یك آگهی استخدام در روزنامه كه انگار كاملا برای او نوشته شده و پول خوبی هم وعده میدهد، راهی محل كارش میشود، اما هیچ چیز آن طور كه او فكر میكرد پیش نمیرود و ماجرا از همان اول كار آغاز میشود. در این كتاب هم زمان شخصیت اصلی رمان است.
رمان «آئورا» سال1386 با ترجمه عبدالله كوثری منتشر شده است.
منبع: jamejamonline.ir/ آرزو پناهی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)