شب هم از راه رسید،

و سیاهی همه جا را پوشاند.
نازنین،
در پی گمشده ات می گشتی؟
او نخواهد آمد، رفتنی رفت که رفت.
فکر پرواز دگر ممکن نیست.
من و یک دنیا درد، تو و رویای محال، من و تنهایی و فردای دگر
همه ی آنچه که برجا مانده،
و حقیقت تلخ است.
***
پشت سر ویرانی، روبرو وحشت تنهایی و بی سامانی
روزگار با من و تو خوب نبود!!
هر کدام از پی خود خواهی او، راهی راه شدیم.
صد دریغ،
صد افسوس،
راه، بیهوده به پایان آمد
عمر ما بود که کم کم طی شد
***
نازنین
شب که از راه رسید،
بغض را ویران کن
گریه کن تا که دل آرام شود.
نازنین،
خسته شدی؟ مرغ پر بسته شدی؟
تو به این ناله من گوش نکن
خنده را خوب به خاطر بسپار
بعد این تاریکی ، باز فردایی است.
***
نازنین
آن فردا، صحبت از شادی کن،
فکر آزادی کن
روز نو، خنده نو، عشق تابنده نو
تاشقایق باقیست، زندگی باید کرد