خراسان (افغانستان قدیم) و ادبیات دری
ابومسلم عبدالرحمن خراسانی که بنیان گذار دولت مقتدر خراسان و جدایی افغانستان از دولت امویه بود، متولد شهر "سرپل" ولایت بلخ در شمال افغانستان است که به زبان و ادب عرب نیز مهارت و آگاهی کامل داشت. وی در سال 124هـ.ش/129هـ.ق./746م. بیرق سیاه را در شهر "مرو" برافراشت و خود را شهنشاه خراسان اعلان کرد. او در مدت دوسال� تمام شهر های افغانستان را از قیمومیت اموی ها آزاد کرد.
در خراسان زمین زبان و ادبیات دری با لهجه های متفاوت منطقوی آن، در همه جا رایج بود که مهمترین لهجهء قدیم زبان دری "سغدی" و "تخاری" است.اولین شاعر زبان و ادبیات دری هم ابوحفص سغدی نام دارد. زبان دری تخاری تا هنوز هم در مناطق شمال افغانستان و در ولایات بدخشان، تخار،بلخ و دره های پنجشیر و اندراب زنده مانده است و بیانگر اصالت، قدامت و پخته گی زبان دری است. زبان دری منحیث زبان اصلی و مادری مردم افغانستان توانسته در برابر نفوذ فرهنگی و زبانی� بیرونی مقاومت نماید و خود رابا وجود سهل انگاری دولت های بی تفاوت وقت که هیچ توجه به ارزش های زبانی و ادبی نداشتند، نگهدارد.
همچنان از زبان های همگون که با لهجه ء دری� وجود دارد می توان از آذری، هراتی، طبرستانی، خوارزمی،کردی و نهایتاً فارسی نام برد. زبان فارسی بازماندهء زبان پهلوی و لهجهء متأثر شونده از زبان دری است. کسانی که زبان دری اکنون بنام "فارسی قدیم" و یا " فارسی دری" یاد می نمایند، دو گروه متفاوت اند: یک کسانی اند که دری را بعنوان زبان مستقل پذیرفته اند و قدامت و استقلال زبان را با تفاوت های آن با فارسی درک کرده اند. ولی بخاطر اینکه کلمه "دری"� در زبان محاوره کمتر استعمال شده است و نفوذ کلمه فارسی و فارس بعد از دورهء صفوی ها و ایستلای آنان بر کشور ما نسل به نسل� مورد استفاده بوده است و اکنون که آنان بخواهند روش و دگرگونی کلمه را از "فارسی" به "دری" بیان دارند، شاید برای مردم عام نامأنوس باشد، لذا کلمهء " پسوند "فارسی دری" را� بکار می برند.
البته استفادهء ایندوکلمه مرکب "فارسی دری" برای زبان"دری" درست نیست. ادیب و نویسنده مکلف است تا ذهن مردم را با اصل کلمه آشنا سازد و تنها به کلمه "دری" اکتفا کند.
دوم� یکتعداد دیگری از باسوادان� که تا هنوز نتوانسته این حقیقت را دریابند وبا گرایش های سمتی، نسبیت را قائل اند، و از آنجائیکه همیشه کلمهء "فارسی" را بجای"دری" استفاده نموده اند، دگرگونی و یا تغییر این کلمه را عار می شمارند و حالت جزمی و دگماتیک را در استفاده کلمه دارند و از برج عاج نشینی خویش پائین نمی آیند و به همان کلمه ترکیز دارند.
این تناقص دروحدت زبانی ما لطمهء بزرگی است که حتی مردم عام ما را در دوراهی و شک قرار می دهدو صفوف ادبی افغانستان را از هم جدا می سازد.
کسانی که تصور می کنند که زبان "دری" لهجهء "پارسی یا فارسی" ایرانی است، هم اشتباه می کنند. برعکس زبان های ذکر شده بالایی� همه حتی پیش از سیطره دین اسلام و زبان عربی هم وجود داشته و متأثر از زبان "دری" بوده اند.زبان دری نه تنها تأثیر و نفوذ به زبان پهلوی(فارسی) داشت بلکه کلمات زیاد دری در زبان عربی معرب شده و قابل استفاده است.
�یکی از ادیبان و دانشمندان افغان دراین زمینه تحقیقات مبسوطی انجام داده و می نویسد: ".. ورود کلمه های دری در زبان عربی, حتی پیش از ظهور اسلام آغاز شده بود که میتوانیم بسیاری از آنهارا دراشعار دوره جاهلیت عرب نیز دریابیم. این ترکیب ها و کلمات راه ورود خویش را هنگامی در زبان عربی باز نمودند.." �(ص، شماره ٢، سال ششم/ صفحه انترنتی "خاوران" بخش ادبیات دری)
یکی از محققین می نویسد که ".. زبان دری در آغاز پیدایش آن ممکن (پارتی بوده) در آثار شعرأ و ادبأ به نام "دری"، "پارسی دری" که (پارتی دری) است و یا پارسی (پارتی) به کار رفته است." (س، ص13)
پس اولتر باید زبان "پارتی" را جستجو کرد که ریشه� کدام زبان را دارد و بعداً این حکم را کرد که پارتی با فارسی چه نسبتی دارد.
یک از مؤرخین� ارجمند افغان، علی احمد کهزاد می نویسد: .." زبان پارتی از اینکه در ساحه نفوذ زبان اویستایی به میان آمده است بنابران مستقیماً ریشه اویستایی دارد.." (الف، ص41)
ادیب� ایرانی می نویسد: "..پارتها پس از ایستلای یونانیان از ناحیهء شمال خراسان برخاسته زبان آنان در قلمرو امپراتوری شان زبان پارتی و آن زبان رسمی و اداری بوده است" (ش، جلد اول، ص:25)
یک تعداد از نویسنده گان ایران و افغانستان به استناد بیت فردوسی، کلمه "پارسی دری" را استفاده می کنند که گفته است:
به تازی همی بود تا گـــــاه نصر
بدانگه که شد در جهان شاه نصر
بفرمود تا پارســــــــــــــی دری
نبشتند و کوتاه شــــــــــد داوری
در حقیقت منظور فردوسی لهجهء پارسی، متأثر از زبان دری است که در غرب خراسان(اصفهان، ری و دماوند) رایج بود. او بقول خود، ترجمهء "کلیله و دمنه" تألیف عبدالله بن مقفع را که به امر نصر بن احمد سامانی به دری برگردانده شده بود، دریکی ازا بیات خود از دیدگاه شاه سامانی تذکر می دهد. منظور فردوسی وضاحت زبان دری است نه اینکه زبان دری را به� پارسی پیوند زند. یعنی او خواسته که ترجمه این کتاب را به پارسی و یا فارسی که� لهجه زبان پهلوی و یا عربی را دارد، نبودهدف بلکه هدفش از پارسی همان زبان متأثر شونده از زبان اصلی دری است. زبانی که در بلخ و ماورالنهر مروج است. زیرا نصر بن احمد سامانی در بلخ و بخارا� می زیست و آرزو داشت که ترجمه کتاب ها از عربی به دری برگردانده شوند. دراین زمینه تفسیر و برداشت� محققین ایران� هم تفاوت کلی دارد و به این معنی نیست که گویا فردوسی بطور خاص به زبان فارسی صحه گذاشته� که "دری" شاخهء آن باشد
زبان و ادبیات دری بعد از اسلام با تلفیق زبان و فرهنگ عرب نضج و گسترش وسیع یافت و ادیبان و شاعران زیادی در افغانستان ظهور نمودند. باآنکه زبان دری متأثر از کلمات عربی نیز گردید که اکنون جز این زبان بشمار می رود، بازهم از لحاظ قواعد و دستور، مکالمات و اصطلاحات، منشور و فرمان پادشاهان و هم در شعر و ادبیات غنی ومستقل بوده و توانسته است در برابر نفوذ زبان های دیگر مقاومت نماید و زنده بماند.
قبل ازینکه سیر زبان ادبی دری را مورد بررسی قرار دهیم و ریشه های این زبان رامطرح نمایم، بهتر است تا در زمینه زبان های اصلی افغانستان قدیم(خراسان) بررسی صورت گیرد.
دکتور ذبیح الله صفا یکتن ز محققین ایرانی، ادبیات و زبان را در سه قرن اول هجری به سه بخش جدا از هم تصنیف بندی نموده است: ادبیات عربی، زبان پهلوی و ادبیات دری.
وی می نویسد: "..ادبیات عربی یعنی زبان� و نثر و نظم تازی...." ادبیات پهلوی را از آنروی که بازماندهء لهجه رسمی و دینی و ادبی دوره ساسانی بوده است....و ادبیات دری را از آنروی که زبان ادبی، رسمی و سیاسی در دوره اسلامی شد." (ج، ص:131)
این محقق ایرانی خود، زبان دری را از پهلوی(فارسی قدیم) جدا دانسته و زبان فارسی را منحصر به دوره شاهان ساسانی می داند. در حالیکه در جای دیگری ادبیات دری در دوره قبل از اسلام و به حیث یک زبان اصیل آریانای کبیر که مرکز آن دولت بلخ تاریخی در شمال افغانستان است، یاد نموده است.
سوال دراینست که هرگاه این زبان قبل از اسلام در دربار شاهان هخامنشی وجود داشته (که هم وجود داشت)، و زبان دربار شمرده می شد و منشأ آنرا بلخ و بلخیان می دانند که بازهم این زبان قدامت بیشتری دارد و زبان اصلی بود. پس "دری" حتی در نشوو رشد زبان پهلوی اثر داشته است.
محققان افغان به این باور اند که"..انتشار زبان دری برای اولین بار از مشرق صورت گرفته و زبان عامه مردم ایران در آنوقت زبان پهلوی بوده است چنانکه غالب آثار دینی، ادبی و علمی که در آن حدود نوشته شده به همین زبان پهلوی میباشد. حتی اشعار ی هم که در مملکت ایران،همدان، آذربایجان و طبرستان گفته میشد تا مدتی بزبان پهلوی طبری و یا سایر زبان های محلی بود در صورتیکه قدیم ترین اشعار فارسی که در خراسان از طرف حنظلهء بادغیسی، محمد بن وصیف سکزی و بسام گرد خارجی گفته شده� همه به زبان فصیح دری بوده است.." ( ژ، جلد پنجم، ص 400)
و هرگاه گویند که این زبان(دری) زبان مشرق و اهل خراسان و یا افغانستان امروزی است که مرکز آن دامنه کوه های هندوکش است، بازهم منشأ و مبدأ زبان دری افغانستان شمرده می شود و لهجه های ماحولش متأثر از غنای ادبی این زبان قرار گرفته است.
دری بعد از اسلام، زبان ادبی، رسمی و سیاسی بود و اکثر دانشمندان، شاعران و ادیبان با همین زبان در سرزمین افغانستان سخن می گفتند و آثار ارزشمندی را هم بجای گذاشتند. اکنون همه آثار دری بعنوان متون اساسی تاریخی و ادبی افغانستان در کشور ما و در هند، آسیای میانه و ایران وجود دارد.
اکثر تذکره نویسان به این باور اند که زبان و ادبیات دری در قرن اول هجری بطور کامل آن در افغانستان(خراسان) منحیث زبان ادبیات، سیاست و اجتماع مطرح گردید. ابوحفص سغدی اولین شاعر زبان دری شمرده می شود.
اگر ما به قدیمترین آثار رو بیآوریم و عمیقاً مطالعه کنیم با وضاحت درمی یابیم که همهء این کتاب ها به زبان سلیس دری نوشته شده است مانند گرشاسپ نامه، شاهنامه ابی منصوری، شاهنامه دقیقی بلخی،تاریخ سیستان، عجائب البلدان، حدود العالم، تفسیر طبری و امثال آن.
یکی از دلایل دیگری که زبان دری را به افغانستان نسبت واقعی می دهد، نوشته های قرن سوم و چهارم هجری است که نویسنده گان نوشته اند و شعر سروده اند. زبان دری ، زبان عامه مردم بود. در حالیکه در فارس( ایران)� هیچ یک نوشته و یا رسالهء را شما پیدا نمی کنید که در قرون سوم و چهارم هجری به زبان دری در آنجا نوشته شده باشد. اکثر نوشته به زبان پهلوی و لهجه های محلی آن است.
محققان افغان هم در دایره المعارف آریانا چنین نتیجه گیری دارند که " زبان دری لهجه خاص مردم خراسان چون بلخ، هرات، غزنه و بدخشان بوده است که آهسته آهسته توسعه و انتشار یافته� و مردم سایر بلاد ایران� که از خود لهجهء بومی داشتند ازین شیوهء زیبا پیروی کردند و تدریجاً از زبان های محلی خود چون پهلوی(فارسی) و طبری و غیره دست برداشتند.."�(ژ، جلد پنجم، ص 400)
ادبیات دری در افسانه ها و فلکلور
زبان دری در افغانستان تا هنوز دست نخورده باقیمانده و هرگاه تاریخ جهانگشاه جوینی و تاریخ بیهقی را مرور کنیم و یا شمهء از قصه های اساطیری شاهنامه فردوسی را� با دقت مطالعه نماییم، خود را با کلمات� و جمله بندی ها و بیان مطالب آن همرنگ و یکنوع احساس می کنیم. بدین معنی که زبان اصیل دری� که در متون قدیم ادبی ما وجود داشت هنوز هم در زبان عامیانه مردم ما جا دارد و زبان تکلمی و قابل استفاده مردم ماست.
یکی از برازنده گی ادبیات دری در کشور ما همین است که زبان تا هنوز دست نخورده� باقیمانده و محققین و جستجوگران� ادبیات کشور ما مکلف اند تا در مستوای داشته های� اصیل، دست بکار گردند و از طریق افسانه ها و روایت های مردمی، کلمات ناب دری را در فرهنگستان ادبیات دری بیآفزایند.
از جانب دیگر ادبیات دری می تواند بیانگر خصوصیاتی باشد که از زبان های دیگر برتری� یافته و با ژرف نگری می توان ابعاد تاریخی آنرا نیز بازگونمود. در افسانه های علاوه از تمثیل وقایع به زبان اصلی، کلمه های ناب را میتوان یافت. علاوتاً� باید تذکر داد که در افسانه ها هم می توان لهجه های محلی را ریشه یابی کرد.
ادبیات دری با لهجه های اصیل مختلفه تخاری، هروی، هزاره گی، سیستانی و کابلی نمود های برجسته ادبیات دری شمرده می شوند.
ریشه لغوی زبان دری
زبان شناسان، دری را مشتق از کلمه "دره" نموده اند و عدهء هم آنرا منسوب به دربار می دانند. اما اکثر محققین به این باور اند که زبان دری زبان دره های دامنه های� هندوکش افغانستان است و در همانجا نمو کرده است.(ٍث، ص: 66)
در برهان قاطع آمده است: " گویند لغت ساکنین چند شهری بوده که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است..." (د، ص:47)
محمد تقی بهار ملک الشعرای ایران در کتاب "سبک شناسی" خود می نویسد: "..بعضی ها گفته اند که اصل� زبان دری همان فارسی قدیم است و بعضی گویند که زبان دری باقیمانده لهجه سغدی است که در سمرقند و ماورأ جیحون از قدیم بران زبان سخن میگفته اند و گروهی از قول ابن مقفع می گویند که زبان دری یعنی زبان پایتخت و این فصیح ترین لهجه های متداول عصرساسانیان بود و لغات شرقی خاصه بلخ در آن زیاد بوده است..."
وی همچنان می نویسد: "... چون بعد از اسلام مردم بخارا و سمرقند کتابهای نثر و نظم را بزبان دری نوشته اند و شعرای خراسان(افغانستان) هم بدان زبان شعر گفته اند و به تدریج این زبان از خراسان به ایران سرایت کرده است. من می توانم عقیده اخیر را با دو عقیده قبل از آن یکی شمرده مؤفق شویم که زبان دری همان زبان مردم بلخ و بخارا است..." (ذ، جلد اول،ص: )
یکی دیگر از جستجوگران ادبیات� عقیده دارد که :" از نقطه نظر مبدأ جغرافیایی و پرورشگاه اولیه، زبان دری در قرن های اول هجری از دیدگاه اکتشافات جدید� و پیدا شدن لغاتی در زبان سغدی که در دری وجود دارد و پهلوی ساسانی فاقد آنست، منشأ زبان دری به پهلوی ساسانی و به فرس هخامنشی تعلق نمیگیرد بلکه به "پرتوی" و "سغدی" ارتباط دارد و زبان تخاری هم در آن تأثیری دارد و این سه زبان در دو جانب آمو دریا در تار و پود زبان دری بافته شده اند..." (ر، ص:322)
در مورد کلمه "فرس" یا "فارسی"، شاعر توانمند دری� اسدی طوسی چنین می نگارد: ".. این کتاب برای مردمی کرده است که بزبان دری آشنا نیستند و شعر می گویند.."
ناصر خسرو بلخی هم در سفر نامه خود بیان می دارد که مردم فارس از شناخت کلمات اصیل دری در می ماندند و زمانیکه یکی از شعرأی فارس بنام قطران در تبریز بااو ملاقات داشته، از مشکلات� و درک مفاهیم� دیوان "منجیک ترمزی" سخن گفته و از ناصر خسرو طلب کمک شده است.
دکتور ذبیح الله صفا وجه تسمیه "دری" را به نقل از "برهان قاطع" چنین توضیح می دارد: "...هر لغتی که در آن نقصانی نباشد، دری میگویند همچو� اشکم و شکم، بگوی و گوی، بشنود و شنود و امثال آنها. پس اشکم و بگوی و بشنود دری باشد و جمعی گویند که لغت ساکنان چند شهری بوده که آن بلخ و بخار وبدخشان و مرو است..." (چ، ص:160)
اما محققان افغان باین باور اند که : "..این زبان خواه منسوب به دره یا در یا دربار باشد ، خواه� تخاری (که وجه آن چنین است: تخاری � تخری � تهری � دری) زبانی است که در صدر اسلام زبان پهلوی(فارسی قدیم) را زیر دست خود برده و خود در ادب و فرهنگ جای آنرا گرفت. منشأ و مبدأ این زبان به تصدیق همه و بدون تردید افغانستان بوده و ازینجا به دیگر بلاد جهان چون ایران، ماورأالنهر، قفقاز، هند و ترکیه انتشار یافته و مدتی زبان رسمی شاهان بزرگ بوده است. دلائلی که هم اکنون بدست داریم بطور قطع این حقیقت راثابت میکند که زبان دری اصلاً و اساساً زبان مردم بلخ، هرات، مرو، بدخشان ، کابل و سیستان میباشد.." (ژ، جلد پنجم، ص 400)
یکی از خاطرات من نگارنده� در زمان آموزش و تحصیلاتم در تهران هم می تواند دلیلی بر شناخت زبان دری و مشکلات فارسی زبان در عصر معاصر است. من زمانیکه امتحان یکی از مضامین دوره ماستری در مورد تاریخ بیهقی را می گذرانیدم، استادان از بیست� نمره، برایم هژده و نیم دادند. استادان پوهنتون پیام نور از من پرسیدند که چگونه امکان دارد که� تو یک افغانی� در تاریخی بیهقی از بیست، هژده و نیم گرفتی؟
جوابش خیلی هم ساده بود که دادم و گفتم: چون متن تاریخ بیهقی که در قرن پنجم هجری نوشته شده است،� جملات و ونوشته هایست که هم اکنون مردم ما با آن زبان حرف می زنند (واقعیت هم همین است)� و من ضرورت به مراجعه به پانوشت های واژه های شما ندارم تا معنی آنرا را در فرهنگ ها جستجو کنم. ضمناً گفتم� که این اصالت زبان دری در افغانستان� است که فرهنگ قدیم ما را تمثیل می کند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)