انسانها چه چیزی را به معجزه تعبیر میکنند؟
دانش > دانشهای بنیادی - نجات پسربچه 12سالهای از غرق شدن و بازگشت او به زندگی، به عنوان یک معجزه تعبیر شده است. ما بر چه اساسی تصمیم میگیریم پدیدهای را معجزه بدانیم یا ندانیم؟ گویا باورهای ما نقش تعیینکنندهای دارد!
بهنوش خرمروز: چند روز پیش، در آمریکا پسربچه 12 سالهای به نام دیل استراندر در حال شنا در آبهای ساحلی، بر اثر امواج به زیر آب کشیده شد. بعد از حدود 15 دقیقه دو ناجی موفق شدند دیل را از آب بیرون کشیده، به جای امنی منتقل و به او رسیدگی کنند. سپس دیل به بیمارستان اورگان منتقل شد. درآن زمان وی در کما بود تا آنکه بالاخره به زندگی برگشت.
دوستان و خانواده دیل استراندر این اتفاق را یک معجزه میدانند. اما آیا واقعا یک معجزه است؟ اصلا یک معجزه چیست؟ ما بر چه اساسی یک رویداد را معجزه تلقی میکنیم؟ ما مجموعهای از باورها را مانند باورهای مذهبی و نیز دانش پزشکی و البته علم آمار در کنار هم می گذاریم. اما این عوامل را چهطور تعبیر میکنیم و به این نتیجه میرسیم که رویدادی معجزه بوده یا این که فقط یک اتفاق قابل پیشبینی است؟
برای بسیاری از افراد، رویدادهای غیرعادی و مثبت به نحوی عجیب نادر به نظر میرسد. در حالی که واقعا این طور نیست. برای مثال، بسیاری از افراد زنده ماندن در یک حادثه هواپیمایی را معجزه میدانند. اما در واقع آمار نشان میدهد که اکثر افرادی که در حوادث هواپیمایی بودهاند، بدون کوچکترین جراحتی که بخواهد زندگی آنها را تهدید کند، سالم ماندهاند. حوادث هواپیمایی خیلی نادرند و حوادثی که در آنها همه مسافرین کشته شوند هم خیلی خیلی نادرند (البته نه در منطقه خاورمیانه!). از آنجا که نجات پیدا کردن در یک حادثه هواپیمایی متداولتر از کشته شدن در آن است، زنده ماندن در چنین حادثهای خیلی فوقالعاده است، اما معجزه نیست.
از سوی دیگر، برخی رویدادها که به چشم افراد غیرمتخصص یا خانواده قربانی، معجزه میآیند، برای متخصصین پزشکی معجزه نیستند، چراکه موارد مشابه را به وفور در حوزه فعالیت خود میبینند. برای پزشکان، زنده ماندن و به طور کامل به زندگی برگشتن کسی که در خطر غرق شدن بوده، به خصوص اگر کمتر از 20 دقیقه زیر آب به سر برده باشد، اصلا عجیب نیست.
به گزارش دیسکاوری، دکتر بنجامین آبلا، مدیر مطالعات بالینی مرکز علوم احیا در دانشگاه پنسیلوانیا معتقد است نجات دیل استراندر را میتوان به دلیل سردی آب دانست. مطالعات بسیاری نشان دادهاند که هایپوترمیا یا کاهش دمای بدن در زمانی که خون و اکسیژن کافی به مغز نمیرسد، میتواند تا حد بسیار بالایی مغز را نجات بدهد. ابلا در این مورد میگوید: «آب کاملا سرد بوده. بنابراین دمای بدن پسربچه بسیار پایین رفته و البته سن کم استراندر و سلامتی عمومی او را هم باید در نظر داشت.» به گفته وی، گزارشهای فراوانی از نجات افراد از آبهای یخزده و بازگشت آنها به زندگی موجود است. البته چنین پدیدهای رایج و معولی نیست، اما آنقدرها هم که ما فکر میکنیم نادر نیست.
نباید نقش رسانهها را نادیده گرفت. با اینکه پزشکان چنین پدیدهای را غیرمعمول نمیدانند، رسانهها با جملههایی مثل: «پزشکان امیدی به زنده ماندن او نداشتند»، یا «پزشکان انتظار داشتند که او به طور نباتی به زندگی خود ادامه دهد»، در واقع بسیار اغراقآمیز صحبت میکنند.
همچنین باید به پدیدهای روانشناختی به نام «سوگیری تایید» اشاره کرد. در سوگیری تایید افراد تمایل دارند اطلاعاتی را جستجو کنند، تمرکز کنند یا به خاطر بسپارند که ایدهها و باورهای آنها را تایید میکند و اطلاعاتی را که مخالف باورهایشان است، نادیده میگیرند.
برای مثال، خیلیها مایلند بگویند که خداوند جان این پسربچه را نجات داده، چراکه هیچکس انتظار ندارد که خدا پسربچهای را درون آب بیاندازد و او را غرق کند. (این با باورهای انسانها بسیار متناقض است). اما این ایده که خدا جان پسربچه را نجات داده، کاملا با باورها همخوانی دارد. در واقع این همان کاری است که ما از خدا انتظار داریم انجام دهد! به همین دلیل هم ذهن خود را روی آن متمرکز میکنیم.
در مجموع، یک پسربچه غرق شده، نجات یافته و به زندگی بازگشته است. این که افراد انتخاب میکنند این پدیده یا پدیدههای مشابه را معجزه بدانند یا نه، به روانشناسی، آمار و باور به سرنوشت برمیگردد. آنچه مشخص است این است که ما دریافتهای خود را از فیلتر ذهن خودمان میگذرانیم و اطلاعات را به نحوی تعبیر و تفسیر میکنیم که با آنها احساس راحتی میکنیم و در این بین ممکن است بخشی از اطلاعات را نادیده بگیریم، فقط به این دلیل که با آنها راحت نیستیم. نشانه بارزی از این ادعا این است که افرادی که زیاد به معجزه فکر میکنند، زیاد هم معجزه میبینند!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)