آريستوفان، حتي پس از مرگ اوريپيد، وي را در كمدي غوكان مورد حمله قرار مي دهد.
ديونوسوس، خداي اين نمايشنامه، از درامنويساني كه در آتن باقي مانده اند خشنود نيست و به جهان ديگر مي رود تا اوريپيد را بازگرداند. هنگامي كه در كشتي به آن جهان مي رود، در راه به گروهي از غوكان برمي خورد. سخناني كه غوكان مي گويند بي شك يك ماه تمام ورد زبان جوانان آتني بوده است. آريستوفان، در اين كمدي، ديونوسوس و اسرار الئوسي را گستاخانه مسخره مي كند. هنگامي كه خداوند به جهان ديگر مي رسد، مي بيند كه اوريپيد بر آن سر است كه اشيل را از تخت پادشاهي درامنويسان به زير آورد و خود بر جاي او نشيند. اشيل بر اوريپيد تهمت مي زند كه وي، با نشر عقايد شكاكانه و نادرست و خطرناك خويش، اخلاق زنان و جوانان را تباه كرده است; و مي گويد كه بسياري از زنان شريف و مهذب را مي شناسيم كه بر اثر شنيدن سخنان زشت و قبيح اوريپيد خود را كشته اند. سپس ترازويي مي آورند، و هر يك از آن دو شاعر قطعاتي از اشعار خود را در كفهاي مي گذارد. يك عبارت وزين و پرمغز اشيل بر دوازده قطعه از اشعار اوريپيد مي چربد (در اينجا، هجو و طعن آريستوفان شامل شاعر سالخوردهتر نيز مي شود.) سرانجام اشيل تعهد مي كند كه اگر شاعر جوانتر خودش، زن و فرزندانش، و بار و بنهاش جملگي در يك كفه قرار گيرند، او در اشعار خود بيتي را خواهد يافت كه به تنهايي از آنها سنگينتر باشد. در پايان مسابقه، شاعر شكاك مغلوب مي شود، و اشيل پيروز به آتن باز مي گردد. اين كمدي، كه قديميترين نمونه سخن سنجي است، جايزه اول را ربود و چنان تماشاگران را خوش آمد كه پس از چند روز دوباره به صحنه آمد.
آريستوفان، در كمدي ديگري به نام زنان در شورا (393)، كه به پايه ساير آثارش نمي رسد، به نحو كلي، نهضت انقلابي زمان خود را هجو مي كند. در اين نمايشنامه، زنان آتن لباس مردان بر تن مي كنند، در مجلس گرد مي آيند، بر عليه شوهران و برادران و فرزندان خود راي مي دهند، و فرماندهان و حكام دولتي را از ميان خود انتخاب مي كنند. رهبر آنان زني است به نام پراكساگورا كه سخت طرفدار انتخاب زنان است و مي گويد زناني كه زير تسلط مردان ابله مي روند احمق و نادانند. وي معتقد است كه ثروت بايد ميان همه شارمندان به تساوي قسمت شود، و بردگان از آن بي بهره باشند.
آريستوفان در كمدي پرندگان (414)، كه شاهكار اوست، ((مدينه فاضله)) را با شدت كمتري مورد حمله قرار مي دهد. داستان اين نمايشنامه چنين است كه دو تن از شارمندان آتن، كه از اصلاح شهر خويش مايوس شده اند، به مقام پرندگان صعود مي كنند و اميدوارند كه زندگي مطلوب خود را در ميان آنان خواهند يافت. اين دو مرد آتني، در ميان زمين و آسمان، و به ياري پرندگان، شهري مي سازند به نام ((سرزمين چهچهه ابرها)); پرندگان، با نغمهاي كه چون سرودهاي شاعران تراژدي پرداز خوش آهنگ و دلنشين است، به آدميان چنين مي گويند: اي زادگان آدمي كه عمرتان بس كوتاه است، و با غم و اندوه از روزي به روز ديگر كشيده ميشويد; شما اي خاكيان تيره بخت كه عريان و بي بال و پر نالان و ناتوان و رنجوريد; به گفته پرندگان بلند پرواز، كه خداوندان جاويدان عرشند و از فراز آسمان، با ديدگان رحمت بار، بر رنج و تشويش و تيره بختي شما مي نگرند، گوش فرا دهيد.
پرندگان بر آن مي شوند كه ميان انسان و خدايانش حايل شوند. ديگر هيچ دودي از قربانيان به مشام خدايان نمي رسد; اصلاح طلبان مي گويند كه خدايان كهن از گرسنگي خواهند مرد، و پرندگان صاحب قدرت و جلال خواهند شد. از اين پس خدايان به صورت مرغان ساخته مي شوند. هر خدايي كه به شكل انسان پديد آيد در دم نابود مي شود. سرانجام، پيشواي مرغان تقاضاي خدايان كهن را بدان شرط مي پذيرد كه خادمه محبوب زئوس را به زني بستاند. پايان كمدي پيوند مسرتبخش خادمه زئوس با پادشاه مرغان است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)