صفحه 1 از 16 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 153

موضوع: اشعار کارو

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض اشعار کارو

    توفان زندگی

    هشت سال پیش از این بود
    که از اعماق تیرگی
    از تیرگی اعماق و نظامی که می رفت
    تا بخوابد خاموش ، و بمیرد آرام
    ناله ها برخاست
    از اعماق تیرگی
    آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ی طلاست
    وز جمجمه ی سر آنها مناره ها برپاست
    ناله ها برخاست
    مطلب ساده بود
    سرمایه ،‌خون می خواست
    مپرسید چرا ، گوش کنید مردم
    علتش این بود ... علتش این است
    و این نه تنها مربوط به هند و چین است
    بلکه از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام
    از شکستگی سر جوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان
    از دیروز مرده ،‌تا امروز خونین
    تا فردای خندان
    از آسیای رمیده ، تا افریقای اسیر
    حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
    زنجیر به زنجیر
    بر پا می شود توفان زندگی
    توفان زندگی ، کینه ور و خشمگین
    بر پا می شود
    پاره می کند ، زنجیر بندگی
    تا انسان ستمکش ، ب***د
    بشکافد از هم ، سینه ی تابوت
    خراب کند یکسره ، دنیای کهن را ، بر سر قبرستان
    قبرستان فقر ، قبرستان پول
    و بندگی استعمار ، بیش از این دیگر
    نکند قبول ! نکند قبول
    می لرزد آسمان ... می ترسد آسمان
    و زمان ... زمان و قلب زمان
    و تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند ، تر دم به دم
    و روز آزادی انسان ستمکش
    نزدیکتر می شود قدم به قدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر سنگ مزار

    الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
    چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
    چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
    از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
    نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
    تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
    کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
    چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
    چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
    از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
    سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
    هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
    فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم
    ز بسکه با لب مخنت ،‌زمین فقر بوسیدم
    کنون کز خاک فم پر گشته این صد پاره دامانم
    چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
    چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
    ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
    که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم
    همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
    به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
    ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
    وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
    شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
    کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
    به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
    که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
    نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
    در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
    همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
    پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
    به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
    سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
    به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
    که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شکوه ی ناتمام

    ای آسمان ! باور مکن ، کاین پیکره محزون منم
    من نیستم ! من نیستم
    رفت عمر من ، از دست من
    این عمر مست و پست من
    یک عمر با بخت بدش بگریستم ، بگریستم
    لیک عمر پای اندرگلم
    باری نپسرید از دلم
    من چیستم ؟ من کیستم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه... من دیگر نمی خندم

    نه من دیگر بروی نکسان هرگز نمی خندم
    گر پیمان عشق جاودانی
    با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
    شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
    ز قلب آسمان جهل و نادانی
    به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
    تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
    شما ،‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی
    بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
    شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
    که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
    چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
    به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
    سحر تا شام می رقصید
    قسم : بر آتش عصیان ایمانی
    که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
    که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
    پای می کوبید و می رقصید
    لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
    می بینم که می لرزید و می ترسید
    از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
    که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و سکت و فانی
    خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
    و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
    کنون خاموش ،‌در بندم
    ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نیم خندم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    افسانه ی من

    گغتم که بیا کنون که من مستم ، مست
    ای دختر شوریده دل مست پرست
    گفتا که تو باده خوردی و مست شدی
    من مست باده می خواهم ، پست
    یک شاخه ی خشک ، زار و غمنک ، شکست
    آهسته فروفتاد و بر خک نشست
    آن شاخه ی خشک ، عشق من بود که مرد
    وان خک ، دلم ... که طرفی از عشق نیست
    جز مسخره نیست ، عشق تا بوده و هست
    با مسخرگی ، جهانی انداخته دست
    ایکاش که در دلطبیعت می مرد
    این طفل حرامزاده ، از روز الست
    صد بار شدم عاشق و مردم صد بار
    تابوت خودم به گور بردم صد بار
    من غره از اینکه صد نفر گول زدم
    دل غافل از آنکه ،‌گول خوردم صد بار
    افسوس که گشت زیر و رو خانه ی من
    مرگ آمد و پر گشود در لانه ی من
    من مردم و زنده هست افسانه ی عشق
    تا زنده نگاهدارد افسانه ی من
    افسانه ی من تو بودی ای افسانه
    جان از کف من ربودی ، ای افسانه
    صد بار شکار رفتم دل خونین
    نشناختمت چه هستی ای افسانه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حدود جوانی

    از شمال محدود است ، به اینده ای که نیست
    به اضافه ی عم پیری و سایه ی مخوف ممات
    از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
    گاهی اوقات شیرین
    مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
    شروع جنگ حیات
    مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
    غروب عشق دیرین
    این چه حدودیست ! ایا شنیده ای و میدانی ؟
    حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آرامگاه عشق

    شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
    قلب امید در بدرومات من شکست
    سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد
    آن شب ،‌رمید قلب من ، از سینه و فتاد
    زار و علیل و کور
    بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف
    در بیکران دور
    افتاده بود ،‌سکت و خاموش ، روی کور
    گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
    در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
    بی تاب و ناتوان و پریشان و بی قرار
    بر سر زدم ، گریستم ، از دست روزگار
    گفتم که ای تو را به خدا ،‌سایبان پیر
    با من بگو ، بگو ! که خفته در این گور مرگبار ؟
    کز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشکبار
    خود را در این شب تنها و تار کشت ؟
    پیر خمیده پشت ؟
    جانم به لب رسید ، بگو قبر کیست این ؟
    یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت
    چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست
    فریاد بر کشید : که ای مرد تیره بخت
    بر سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست
    بر سنگ سخت گور
    از بیکران دور
    با جوهر سرشک
    دستی نوشته بود
    آرامگاه عشق

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باران

    ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
    سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه
    بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم
    که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه
    نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم
    خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا
    همه ش ننگه ... همه ش رنگه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مکافات عمل



    یک شبی در راه دوری ، گرگ پیری بر زمین افتاد و مرد ...!!

    لاشه ی گندیده ی آن گرگ را کفتار خورد ...!!

    در دل غار کثیفی پیر کفتار ، زمین مرگ را بوسید و خفت ...

    قاصدی این ماجرا را با کرکسان زشت گفت ...!!!

    جسم گند آلود کفتار را کرکسان ، غارتگران خوردند ...

    لرزه بر دامان کوه افتاد ...!!!

    سنگها بر روی هم هموار گشت ...

    کرکسان هم جملگی مردند ....!!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هذیان یک مسلول

    همره باد از نشيب و از فراز كوهساران
    از سكوت شاخه هاي سرفراز بيشه زاران
    از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
    از زمين ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
    از مزار بيكسي گمگشته در موج مزاران
    مي خراشد قلب صاحب مرده اي را سوز سازي
    سازنه ، دردي ، فغاني ، ناله اي ،‌اشك نيازي
    مرغ حيران گشته اي در دامن شب مي زند پر
    مي زند پر بر در و ديوار ظلمت مي زند سر
    ناله مي پيچد به دامان سكوت مرگ گستر
    اين منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز كن در
    باز كن در باز كن ... تا بينمت يكبار ديگر
    چرخ گردون ز آسمان كوبيده اينسان بر زمينم
    آسمان قبر هزاران ناله ، كنده بر جبينم
    تار غم گسترده پرده روي چشم نازنينم
    خون شده از بسكه ماليدم به ديده آستينم
    كو به كو پيچيده دنبال تو فرياد حزينم
    اشك من در وادي آوارگان ،‌آواره گشته
    درد جانسوز مرا بيچارگيها چاره گشته
    سينه ام از دست اين تك سرفه ها صد پاره گشته
    بر سر شوريده جز مهر تو سودايي ندارم
    غير آغوش تو ديگر در جهان جايي ندارم
    باز كن ! مادر ، ببين از باده ي خون مستم آخر
    خشك شد ، يخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر
    آخر اي مادر زماني من جواني شاد بودم
    سر به سر دنيا اگر غم بود ، من فرياد بودم
    هر چه دل مي خواست در انجام آن آزاد بودم
    صيد من بودند مهرو يان و من صياد بودم
    بهر صد ها دختر شيرين صفت و فرهاد بودم
    درد سينه آتشم زد ، اشك تر شد پيكر من
    لاله گون شد سر به سر ، از خون سينه بستر من
    خاك گور زندگي شد ،‌ در به در خاكستر من
    پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلويم
    وه ! چه داني سل چها كرده است با من ؟ من چه گويم
    همنفس با مرگم و دنيا مرا از ياد برده
    ناله اي هستم كنون در چنگ يك فرياد مرده
    اين زمان ديگر براي هر كسي مردي عجيبم
    ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غريبم
    غير طعن و لعن مردم نيست اي مادرنصيبم
    زيورم ، پشت خميده ، گونه هاي گود ، زيبم
    ناله ي محزون حبيبم ، لخته هاي خون طبيبم
    كشته شد ، تاريك شد ، نابود شد ، روز جوانم
    ناله شد ،‌افسوس شد ، فرياد ماتم سوز جانم
    داستانها دارد از بيداد سل سوز نهانم
    خواهي از جويا شوي از اين دل غمديده ي من
    بين چه سان خون مي چكد از دامنش بر ديده ي من
    وه ! زبانم لال ، اين خون دل افسرده حالم
    گر كه شير توست ، مادر ... بي گناهم ، كن حلالم
    آسمان ! اي آسمان ... مشكن چنين بال و پرم را
    بال و پر ديگر چرا ؟ ويران كه كردي پيكرم را
    بسكه بر سنگ مزار عمر كوبيدي سرم را
    باري امشب فرصتي ده تا ببينم مادرم را
    سر به بالينش نهم ، گويم كلام آخرم را
    گويمش مادر ! چه سنگين بود اين باري كه بردم
    خون چرا قي مي كنم ، مادر ؟ مگر خون كه خوردم
    سرفه ها ، تك سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
    بس كنين آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسيده
    آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسيده
    زير آن سنگ سيه گسترده مادر ، رختخوابم
    سرفه ها محض خدا خاموش ، مي خواهم بخوابم
    عشقها ! اي خاطرات ...اي آرزوهاي جواني !
    اشكها ! فريادها اي نغمه هاي زندگاني
    سوزها ... افسانه ها ... اي ناله هاي آسماني
    دستتان را ميفشارم با دو دست استخواني
    آخر ... امشب رهسپارم سوي خواب جاوداني
    هر چه كردم يا نكردم ، هر چه بودم در گذشته
    كرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
    عذر مي خواهم كنون و با تني درهم شكسته
    مي خزم با سينه تا دامان يارم را بگيرم
    آرزو دارم كه زير پاي دلدارم بميرم
    تالياس عقد خود پيچيد به دور پيكر من
    تا نبيند بي كفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
    پرسه مي زد سر گران بر ديدگان تار ،‌خوابش
    تا سحر ناليد و خون قي كرد ، توي رختخوابش
    تشنه لب فرياد زد ، شايد كسي گويد جوابش
    قايقي از استخوان ،‌خون دل شوريده آبش
    ساحل مرگ سيه ، منزلگه عهد شبابش
    بسترش درياي خوني ، خفته موج و ته نشسته
    دستهايش چون دو پاروي كج و در هم شكسته
    پيكر خونين او چون زورقي پارو شكسته
    مي خورد پارو به آب و ميرود قايق به ساحل
    تا رساند لاشه ي مسلول بيكس را به منزل
    آخرين فرياد او از دامن دل مي كشد پر
    اين منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز كن در
    باز كن، ازپا فتادستم ... آخ ... مادر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 16 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/