ديدار جوان مازندراني با خانواده پس از 32 سال
اين جوان كه اكنون داراي 2 فرزند است 32 سال پيش در يكي از بيمارستانها به دنيا آمدولي هنگام تولد ، عموي اين نوزاد در غياب پدرش موافقت كرد تا اين كودك تحويل زوجي شود كه از نعمت فرزند بيبهره بودند.
جام جم: جواني پس از گذشت 32 سال سرانجام موفق به پيدا كردن خانوادهاش شد و در آغوش پدر اشك شوق ريخت.
اين جوان كه اكنون داراي 2 فرزند است 32 سال پيش در يكي از بيمارستانها به دنيا آمدولي هنگام تولد ، عموي اين نوزاد در غياب پدرش موافقت كرد تا اين كودك تحويل زوجي شود كه از نعمت فرزند بيبهره بودند.
پس از پيگيري پدر و برادر مهدي (جوان گمشده) از يك سو و تلاشهاي مهدي سرانجام آنها چند روز پيش در شهر سورك در 12 كيلومتري خاورشهر شهرستان ساري همديگر را در آغوش گرفته و اشك شوق ريختند.
پدر اين جوان كه اكنون خوشحالتر از هميشه به نظر ميرسد، در ارتباط با گمشدن فرزندش گفت: مادر مهدي هنگامي كه او را باردار بود سخت بيمار شد و پزشكان با استفاده از آمپول و دارو توانستند مهدي را سالم به دنيا بياورند. در آن بيمارستان پرستاري بود كه يكي از بستگان نزديكش بچه نداشت لذا از مادرش درخواست ميكند كه بچه را به آنها بدهد. مادرش ميگويد كه صاحب بچه پدرش است و او هم الان همراه با دام در مراتع و ييلاقات است لذا از عمويش اجازه گرفتند، عمويش هم موافقت كرد. وقتي من مطلع شدم از مادرش علت را پرسيدم كه او هم موافقت عموي بچه را علت جدايي بچه دانست. مهدي 8آبان 58 به دنيا آمد. بچه هشتم خانواده بود و از آن موقع خيلي دنبال بچه گشتيم اما پس از مدتي مادر بچه هم فوت كرد.
وي افزود: چندي بعد با مراجعه به بيمارستان خواستم بچهام را پيدا كنم كه مطلع شدم پرستاري كه فرزندم را گرفته به شهرستان گنبد منتقل شده بود. من هم كه دامدار بودم و بچههاي كوچك و قد و نيم قدي داشتم و بايد به بچهها و دام ميرسيدم. از طرفي سواد هم نداشتم و نميدانستم بايد چكار كنم، اين بود كه ديگر خبري از بچه نداشتم تا اين كه سال گذشته پسر بزرگم از من خواست دوباره به بيمارستان برويم و از اول ماجرا را پيگيري كنيم ولي باز هم راه به جايي نرسيد. اما از آن طرف پسرم كه نزد خانواده ديگري زندگي ميكرد و بزرگ هم شده بود براي خودش تشكيل خانواده داده بود تا اين كه خانمي كه او را بزرگ كرده بود و او تصور ميكرد مادرش است، فوت كرد.
پدر مهدي اضافه كرد: با فوت اين زن شوهرش هم پس از مدتي ازدواج مجدد كرد. يك روز كه بين همسر مهدي و زن دوم پدرخوانده مهدي اختلاف ميافتد. در لابهلاي اختلافات زن دوم اين آقا ماهيت پسرم را نزد عروسم فاش ميكند و ميگويد: شوهرت سيد است و نام پدرش سيدعلي ساداتي و نام مادرش زينب توبه است و اهل روستاي بالاده از توابع چهاردانگه ساري هستند.
پدر مهدي ادامه داد: وقتي كه عروسم اين ماجرا را براي پسرم تعريف ميكند پسرم به دنبال كشف ماهيت و اصالت و خانوادهاش ميگردد تا اين كه از طريق خواهرزادهام كه اتفاقا 8 سال با مهدي همكار بودند ما را پيدا ميكند. الان هم دوست دارم پسرم را بخاطر سرگذشت حضرت يوسف، سيديوسف ساداتي صدا بزنم.
مهدي جواني كه پس از 32 سال خانوادهاش را پيدا كرد هم در تشريح ماجرا گفت: در 21 سالگي پس از اين كه مادرم يعني خانمي كه مرا بزرگ كرد، فوت كرد خواهرم را چند بار در خواب ديدم. زن سيدي كه خواهر بزرگم است با لباس سبز بخوابم ميآمد و مرا ميديد و گريه ميكرد اين خواب چند مرتبه ديگر هم برايم تكرار شد. از طرف ديگر پس از فوت مادرم خالههايم به من گفتند كه تو سيد هستي ولي از آنجايي كه هيچ سرنخي نداشتم نميتوانستم، خانوادهام را پيدا كنم از طرف ديگر روحاني بزرگ شهرمان هم از من خواست كه اسم فرزندانمان را سيد بگيرم و اگر اين كار را نكنم گناه ميكنم كه اين موضوع مرا سخت تحت تاثير قرار داد.
وي افزود: اختلافات نامادريام هم باعث شد كه كنجكاوي كنم و اصل ماجرا را جويا شوم و سرانجام با پيگيريهاي فراوان متوجه شدم خانوادهام اهل روستاي سمسكنده در 5 كيلومتري شهرمان سورك هستند؛ لذا همان روز به اين روستا رفتم و با خانوادهام ملاقات كردم. مهدي گفت : تصويري كه در خواب از خواهر بزرگم ميديدم همان تصويري بود كه در روز ديدار ديدم؛ لذا در روز ملاقات با خانوادهام، او را كاملا شناختم.
وي افزود: الان متاهل هستم و 2 پسر به نامهاي مهرشاد 9 ساله و شايان 3 ساله دارم. مهدي تصريح كرد: از آقاي خوشتراش پدرم كه 32 سال برايم زحمت كشيد، خالصانه تشكر ميكنم و هميشه او را پدرم ميدانم.
برادر بزرگ سيدمهدي كه سيديحيي ساداتي نام دارد از پيگيري هميشگي مادربزرگ پيرشان از نوزاد ميگويد و يادآور ميشود كه به خاطر اين موضوع بارها پدرم را ملامت ميكرد و از سرگذشت نامبهم نوزاد نگران بود و به خاطرش سالها گريه ميكرد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)