برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 573 سوره انعام
آیه 1-50
سوره مبارزه با انواع شرك و بتپرستى اين سوره در «مكّه» نازل شده و 165 آيه است.
محتواى سوره:
گفته مىشود اين سوره شصت و نهمين سورهاى است كه در مكّه بر پيامبر نازل گرديد، و از روايات اهل بيت عليه السّلام استفاده مىشود كه تمام آياتش يكجا نازل شده است و هدف اساسى اين سوره، همانند ساير سورههاى مكّى، دعوت به اصول سهگانه «توحيد»، «نبوت» و «معاد» است، ولى بيش از همه روى مسأله يگانه پرستى و مبارزه با شرك و بتپرستى دور مىزند.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
(آيه 1)- اين سوره با حمد و ستايش پروردگار آغاز شده است. نخست از طريق آفرينش عالم كبير (آسمان و زمين) و نظامات آنها، و سپس از طريق آفرينش «عالم صغير يعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحيد مىسازد، مىگويد: «حمد و سپاس براى خدايى است كه آسمانها و زمين را آفريد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى كه مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقيده دوگانهپرستان) آفريننده همه چيز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشركان و كافران به جاى اين كه از اين نظام واحد درس توحيد بياموزند براى پروردگار خود شريك و شبيه مىسازند» (ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ).
كلمه «ثمّ» بيانگر اين حقيقت است كه در آغاز، توحيد به عنوان يك اصل فطرى و عقيده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرك بعدا به صورت يك انحراف از اين اصل فطرى به وجود آمده.
(آيه 2)- و در اين آيه توجه به عالم صغير يعنى انسان مىدهد و در اين مورد به شگفت انگيزترين مسأله يعنى، آفرينش او از خاك و گل اشاره كرده و مىفرمايد: «اوست خدايى كه شما را از گل آفريد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ).
از آنجا كه آفرينش انسان نخستين از خاك و گل بوده، درست است كه به ما نيز چنين خطابى بشود.
سپس به مراحل تكاملى عمر انسان اشاره كرده مىگويد: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت كه در اين مدت انسان در روى زمين پرورش و تكامل پيدا كند» (ثُمَّ قَضى أَجَلًا).
سپس براى تكميل اين بحث مىگويد: «اجل مسمّى در نزد خداست» برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 575
(وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و بعد مىگويد: «شما افراد مشرك (در باره آفرينندهاى كه انسان را از اين اصل بىارزش، يعنى گل آفريده و از اين مراحل حيرتانگيز و حيرتزا گذرانده است) شك و ترديد به خود راه مىدهيد» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بىارزشى همچون بتها را در رديف او قرار داده، يا در قدرت پروردگار بر رستاخيز و زنده كردن مردگان شك و ترديد داريد.
در اين كه منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آيه چيست؟ آنچه از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليه السّلام استفاده مىشود اين است كه «اجل» به تنهايى به معنى عمر و وقت و مدت غير حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت ديگر «اجل مسمّى» مرگ طبيعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحيه خداوند تعيين مىشود.
(آيه 3)- در اين آيه براى پاسخ گفتن به كسانى كه براى هر دستهاى از موجودات خدايى قائلند و مىگويند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن «1» چنين مىگويد: «اوست خداوندى كه بر تمام آسمانها و زمين حكومت مىكند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ).
بديهى است كسى كه در همه جا حكومت مىكند و تدبير همه چيز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مىداند، و لذا در جمله بعد مىگويد: «چنين پروردگارى پنهان و آشكار شما را مىداند و نيز از آنچه انجام مىدهيد و به دست مىآوريد باخبر است» (يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ).
(آيه 4)- گفتيم در سوره انعام روى سخن بيشتر با مشركان است، و قرآن به انواع وسائل براى بيدارى و آگاهى آنها متوسل مىشود، در اين آيه به روح لجاجت و بىاعتنايى و تكبر مشركان در برابر حق و نشانههاى خدا اشاره كرده، مىگويد: «آنها چنان لجوج و بىاعتنا هستند كه هر نشانهاى از نشانههاى پروردگار را مىبينند، فورا از آن روى برمىگردانند» (وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).
__________________________________________________
(1). و اين همان عقيده ارباب انواع مىباشد كه در يونان قديم نيز وجود داشته است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 576
اين روحيه منحصر به دوران جاهليت و مشركان عرب نبوده، الان هم بسيارى را مىبينيم كه در يك عمر شصت ساله حتى، زحمت يك ساعت تحقيق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمىدهند، سهل است اگر كتاب و نوشتهاى در اين زمينه به دست آنها بيفتد به آن نگاه نمىكنند، و اگر كسى با آنها در اين باره سخن گويد، گوش فرا نمىدهند، اينها جاهلان لجوج و بىخبرى هستند كه ممكن است گاهى در كسوت دانشمند ظاهر شوند!
(آيه 5)- سپس به نتيجه اين عمل آنها اشاره كرده، و مىگويد: «نتيجه اين شد كه آنها حق را به هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند» (فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى كه اگر در آيات و نشانههاى پروردگارت دقت مىنمودند، حق را به خوبى مىديدند و مىشناختند و باور مىكردند.
«و نتيجه اين تكذيب را به زودى دريافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مىرسد» (فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْباءُ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آيه فوق در حقيقت اشاره به سه مرحله از كفر شده كه مرحله به مرحله تشديد مىگردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانيدن، سپس مرحله تكذيب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره كردن حقايق و آيات خدا.
(آيه 6)- سرنوشت طغيانگران! از اين آيه به بعد، قرآن يك برنامه تربيتى مرحله به مرحله را، براى بيدار ساختن بتپرستان و مشركان- به تناسب انگيزههاى مختلف شرك و بتپرستى- عرضه مىكند.
نخست براى كوبيدن عامل غرور كه يكى از عوامل مهم طغيان و سركشى و انحراف است، دست به كار شده و با يادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناك آنها، به اين افراد، كه پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مىدهد و مىگويد: «آيا اينها مشاهده نكردند چه اقوامى را پيش از آنها هلاك كرديم، اقوامى كه امكاناتى در روى زمين در اختيار آنها گذاشتيم كه در اختيار شما نگذاشتيم» (أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 577
نُمَكِّنْ لَكُمْ)
. از جمله اين كه «بارانهاى پربركت و پشت سر هم براى آنها فرستاديم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً).
«و ديگر اين كه نهرهاى آب جارى را از زير آباديهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختيم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامى كه راه طغيان را پيش گرفتند، هيچ يك از اين امكانات نتوانست آنها را از كيفر الهى بر كنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود كرديم» (فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام ديگرى روى كار آورديم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ).
(آيه 7)- آخرين درجه لجاجت! قرآن در اينجا اشاره به تقاضاى جمعى از بتپرستان كرده و مىگويد: «اگر همانطور كه آنها تقاضا كردند، نوشتهاى بر صفحهاى از كاغذ و مانند آن بر تو نازل كنيم، و علاوه بر مشاهده كردن، با دست خود نيز آن را لمس كنند باز مىگويند: اين يك سحر آشكار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).
يعنى دايره لجاجت آنها تا حدى توسعه يافته كه روشنترين محسوسات را انكار مىكنند و به بهانه سحر از تسليم شدن در برابر آن سرباز مىزنند.
(آيه 8)- بهانه جوييها! يكى ديگر از عوامل كفر و انكار، بهانه جويى است از جمله بهانه جوييهايى كه مشركان در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشتند و در چندين آيه از قرآن به آن اشاره شده و در اين آيه نيز آمده، اين است كه آنها مىگفتند: چرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به تنهايى به اين مأموريت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غير جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در اين مأموريت همراهى نمىكند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ). مگر مىتواند انسانى را كه از جنس ما است به تنهايى بار رسالت را بر دوش كشد؟
قرآن با دو جمله كه هر كدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مىگويد:
نخست اين كه «اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ايمان نياورند، به حيات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و ديگر به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 578
لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ)
.
(آيه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مىگويد «اگر ما او را فرشته قرار مىداديم و به پيشنهاد آنها عمل مىكرديم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم، و او را به صورت و سيرت مردى قرار دهيم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).
سپس نتيجه مىگيرد كه «با اين حال همان ايرادات سابق را بر ما تكرار مىكردند كه چرا به انسانى مأموريت رهبرى دادهاى و چهره حقيقت را بر ما پوشانيدهاى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ).
(آيه 10)- در اين آيه، خداوند به پيامبرش دلدارى مىدهد و مىگويد از مخالف و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زيرا «جمعى از پيامبران پيش از تو را نيز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مىكردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
در حقيقت اين آيه هم مايه تسلى خاطرى است براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و هم تهديدى است براى مخالفان لجوج كه به عواقب شوم و دردناك كار خود بينديشند.
(آيه 11)- قرآن در اينجا براى بيدار ساختن اين افراد لجوج و خودخواه از راه ديگرى وارد شده و به پيامبر دستور مىدهد كه به آنها سفارش كن «بگو: در زمين به سير و سياحت بپردازيد و عواقب كسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خود ببينيد، شايد بيدار شويد» (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
شك نيست كه مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى كه بر اثر پشت پا زدن به حقايق راه فنا و نابودى را پيمودند، تأثيرش بسيار بيشتر از مطالعه تاريخ آنها در كتابها است، زيرا اين آثار حقيقت را محسوس و قابل لمس مىسازد.
(آيه 12)- در ادامه بحث با مشركان، در اين آيه با اشاره به اصل توحيد، مسأله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب مىگردد.
1- نخست مىگويد: «بگو: آنچه در آسمانها و زمين است براى كيست»؟
(قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مىگويد: خودت از زبان برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 579
فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده» و مواهب بىشمار، به همه ارزانى مىدارد (كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).
همين رحمت ايجاب مىكند انسان را كه استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر درآورد و در اين سير ابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد.
لذا به دنبال اين دو مقدمه مىگويد: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخيز، روزى كه هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد» (لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ).
در پايان آيه به سرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مىگويد:
«آنها كه در بازار تجارت زندگى، سرمايه وجود خود را از دست دادهاند به اين حقايق ايمان نمىآورند» (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 13)- در آيه قبل اشاره به مالكيت خداوند نسبت به همه موجودات از طريق قرار گرفتن آنها در افق «مكان» شده بود، و اين آيه اشاره به مالكيت او از طريق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» كرده، مىگويد: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ).
و در پايان آيه پس از ذكر توحيد اشاره به دو صفت بارز خداوند كرده مىگويد: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
اشاره به اين كه وسعت جهان هستى و موجوداتى كه در افق زمان و مكان قرار گرفتهاند هيچ گاه مانع از آن نيست كه خدا از اسرار آنها آگاه باشد.
(آيه 14)- پناهگاهى غير از خدا نيست! در اين آيه نيز هدف، اثبات توحيد و مبارزه با شرك و بتپرستى است، مشركان با اين كه آفرينش جهان را مخصوص ذات خداوند مىدانستند بتها را به عنوان تكيهگاه و پناهگاه براى خود انتخاب كرده بودند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 580
قرآن براى از بين بردن اين پندار غلط به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين دستور مىدهد: «به آنها بگو: آيا غير خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب كنم! در حالى كه او آفريننده آسمانها و زمين، و روزى دهنده همه موجودات است بدون اين كه خود نيازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ).
قابل توجه اين كه: در ميان صفات خدا در اينجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تكيه شده است اين تعبير شايد به خاطر آن است كه بيشتر وابستگيها در زندگى مادى بشر بر اثر همين نياز مادى است، همين به اصطلاح «خوردن يك لقمه نان» است كه افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامىدارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها كرنش مىكنند.
قرآن در آيه فوق مىگويد: روزى شما به دست اوست نه به دست اين گونه افراد.
سپس براى پاسخ گفتن به پيشنهاد كسانى كه از او دعوت مىكردند به آيين شرك، بپيوندد مىگويد: علاوه بر اين كه عقل به من فرمان مىدهد كه تنها تكيه بر كسى كنم كه آفريننده آسمان و زمين مىباشد «بگو: وحى الهى نيز به من دستور داده است كه نخستين مسلمان باشم و به هيچ وجه در صف مشركان قرار نگيرم» (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
(آيه 15)- من نيز به نوبه خود احساس مسؤوليت مىكنم و از قوانين الهى به هيچ وجه مستثنا نيستم، «بگو: من نيز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشكارى با مشركان را بپيمايم و عصيان و نافرمانى او كنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخيز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
(آيه 16)- در اين آيه براى اين كه ثابت شود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز بدون تكيه بر لطف و رحمت خدا كارى نمىتواند بكند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله چشم اميدش را به رحمت بىپايان پروردگار دوخته و نجات و پيروزى خود را از او مىطلبد مىگويد: «هر كس در آن روز بزرگ از مجازات برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 581
پروردگار رهايى يابد مشمول رحمت خدا شده است و اين يك موفقيت و پيروزى آشكار است» (مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ).
(آيه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتيم هدف اين سوره در درجه اول ريشه كن ساختن عوامل شرك و بتپرستى است.
در اين آيه و آيه بعد نيز همين حقيقت تعقيب شده است. نخست مىگويد:
چرا شما به غير خدا توجه مىكنيد، و براى حل مشكلات و دفع زيان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مىبريد با اين كه «اگر كمترين زيانى به تو برسد برطرفكننده آن، كسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خير و بركت و پيروزى و سعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت اوست، زيرا او بر همه چيز تواناست» (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
در حقيقت توجه به غير خدا به خاطر اين است كه آنها را سر چشمه خيرات و يا برطرفكننده مصائب و مشكلات مىدانند.
(آيه 18)- در اين آيه براى تكميل بحث فوق مىگويد: «اوست كه بر تمام بندگان قاهر و مسلط است» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).
اما براى اين كه اين توهم پيش نيايد كه خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممكن است كمترين سوء استفادهاى از قدرت نامحدود خود كند در پايان آيه مىفرمايد: «و با اين حال او حكيم است و همه كارش روى حساب، و خبير و آگاه است و كمترين اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ).
(آيه 19)- بالاترين شاهد! عدهاى از مشركان مكّه نزد پيامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پيامبرى هستى كه احدى را با تو موافق نمىبينيم حتى از يهود و نصارى در باره تو تحقيق كرديم آنها نيز گواهى و شهادتى به حقانيت تو بر اساس محتويات تورات و انجيل ندادند، لااقل كسى را به ما نشان ده كه گواه بر رسالت تو باشد.
در مقابل اين مخالفان لجوج كه چشم بر هم نهاده، و اين همه نشانههاى حقانيت دعوت او را ناديده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مىكردند برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 582
خداوند به پيامبر دستور مىدهد «بگو: به عقيده شما بالاترين شهادت، شهادت كيست»؟ (قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً).
غير از اين است كه بالاترين شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه ميان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ).
و بهترين دليل آن اين است كه: «اين قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ).
قرآنى كه ممكن نيست ساخته فكر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محيط و مكان بوده باشد قرآنى كه محتواى انواع شواهد اعجاز مىباشد.
سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مىگويد: «اين قرآن به اين جهت بر من نازل شده است كه شما و تمام كسانى را كه سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مىرسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناك اين مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).
سپس به دنبال اين سخن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه از آنها سؤال كند «آيا به راستى شما گواهى مىدهيد كه خدايان ديگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى). بعد مىگويد: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنين گواهى نمىدهم، بگو: اوست خداوند يگانه و من از آنچه شما براى او شريك قرار دادهايد بيزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).
(آيه 20)- در اين آيه به آنها كه مدّعى بودند اهل كتاب هيچ گونه گواهى در باره پيامبر اسلام نمىدهند صريحا پاسخ مىدهد و مىگويد: «آنهايى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل كرديم به خوبى پيامبر را مىشناسند همان گونه كه فرزندان خود را مىشناسند»! (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه نهايى اعلام مىدارد: «تنها كسانى به اين پيامبر (با اين همه نشانههاى روشن) ايمان نمىآورند كه در بازار تجارت زندگى همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجود خود را باختهاند» (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 583
(آيه 21)- بزرگترين ظلم! در تعقيب برنامه كوبيدن همه جانبه «شرك و بتپرستى» در اين آيه با صراحت مىگويد: «چه كسى ستمكارتر از مشركانى است كه بر خدا دروغ بسته و شريك براى او قرار داده و يا آيات او را تكذيب نمودهاند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ).
در حقيقت جمله اول اشاره به انكار توحيد است، و جمله دوم اشاره به انكار نبوت، و به راستى ظلمى از اين بالاتر نمىشود كه انسان جماد، بىارزش و يا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد كه بر سراسر جهان هستى حكومت مىكند.
«مسلما هيچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد ديد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنين ستمگرانى كه ستم آنها همه جانبه است.
(آيه 22)- در اين آيه پيرامون سرنوشت مشركان در رستاخيز بحث مىشود، تا روشن گردد آنها با اتكاء به مخلوقات ضعيفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در اين جهان فراهم ساختند و نه در جهان ديگر، مىگويد: «آن روز كه همه اينها را يكجا مبعوث مىكنيم به مشركان مىگوييم معبودهاى ساختگى شما كه آنها را شريك خدا مىپنداشتيد كجا هستند»؟ (وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به يارى شما نمىشتابند؟ چرا هيچ گونه اثرى از قدرت نمايى آنها در اين عرصه وحشتناك ديده نمىشود؟
(آيه 23)- آنها در بهت و حيرت و وحشت عجيبى فرو مىروند «سپس پاسخى در برابر اين سؤال ندارند جز اين كه سوگند ياد كنند، مىگويند به خداوندى كه پروردگار ماست قسم، ما هيچ گاه مشرك نبوديم» به گمان اين كه در آنجا نيز مىتوان حقايق را انكار كرد» (ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ).
(آيه 24)- در اين آيه براى اين كه مردم از سرنوشت رسواى اين افراد عبرت گيرند مىگويد: «درست توجه كن ببين اينها كارشان به كجا مىرسد كه بكلى از روش و مسلك خويش بيزارى جسته و آن را انكار مىكنند و حتى به خودشان نيز دروغ مىگويند» (انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تكيه گاههايى كه براى خود برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 584
انتخاب كرده بودند و آنها را شريك خدا مىپنداشتند همه را از دست مىدهند و دستشان به جايى نمىرسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
(آيه 25)- نفوذ ناپذيران! در اين آيه اشاره به وضع روانى بعضى از مشركان شده كه در برابر شنيدن حقايق كمترين انعطاف از خود نشان نمىدهند- سهل است- به دشمنى با آن نيز برمىخيزند و با وصلههاى تهمت، خود و ديگران را از آن دور نگاه مىدارند، قرآن در باره اينها چنين مىگويد: «بعضى از آنان به سوى تو گوش مىدهند ولى بر دلهاى آنها پردههايى افكندهايم تا آن را درك نكنند و در گوشهاى آنها سنگينى ايجاد كردهايم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً).
البته اگر اين گونه مسائل به خدا نسبت داده مىشود در حقيقت اشاره به قانون «علّيت» و خاصيت «عمل» است، يعنى استمرار در كجروى و اصرار در لجاجت اثرش اين است كه روح و روان آدمى را به شكل خود درمىآورد.
تجربه اين حقيقت را ثابت كرده است كه افراد بدكار و گناهكار در آغاز از كار خود احساس ناراحتى مىكنند، اما تدريجا به آن خو گرفته و شايد روزى فرا رسد كه اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مىگويد كار اينها به جايى رسيده است كه «اگر تمام آيات و نشانههاى خدا را ببينند باز ايمان نمىآورند» (وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها).
و از اين بالاتر «هنگامى كه به نزد تو بيايند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خردهگيرى ندارند» (حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ).
به جاى اين كه گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت يك جستجوگر، به احتمال يافتن حقيقتى پيرامون آن بينديشند، با روح و فكر منفى در برابر تو ظاهر مىشوند. آنها با شنيدن سخنان تو كه از سر چشمه وحى تراوش كرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مىگويند:
«اينها چيزى جز افسانهها و داستانهاى ساختگى پيشينيان نيست»! (يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 585
(آيه 26)- در اين آيه مىگويد آنها به اين مقدار نيز قناعت نمىكنند و علاوه بر اين كه خود گمراهند پيوسته تلاش مىكنند افراد حقطلب را با سمپاشيهاى گوناگون از پيمودن اين مسير باز دارند، لذا «آنها را از نزديك شدن به پيامبر نهى مىكنند» (وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ).
«و خودشان نيز از او فاصله مىگيرند» (وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ).
بىخبر از اين كه هر كس با حق درافتد تيشه بر ريشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرينش، حق با جاذبهاى كه دارد پيروز خواهد شد.
بنابراين «تلاش و فعاليت آنها به شكست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاك نمىكنند، ولى قدرت بر درك اين حقيقت ندارند» (وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
(آيه 27)- بيدارى زود گذر و بىاثر! در دو آيه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشركان اشاره شد، در اين آيه و آيه بعد صحنهاى از نتايج اعمال آنها مجسم گرديده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پيش دارند و بيدار شوند يا لااقل وضع آنها عبرتى براى ديگران گردد! نخست مىگويد: «اگر حال آنها را به هنگامى كه در روز رستاخيز در برابر آتش دوزخ قرار گرفتهاند ببينى تصديق خواهى كرد كه به چه عاقبت دردناكى گرفتار شدهاند» (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).
آنها در آن حالت چنان منقلب مىشوند كه «فرياد برمىكشند اى كاش براى نجات از اين سرنوشت شوم، و جبران كارهاى زشت گذشته بار ديگر به دنيا باز مىگشتيم، و در آنجا آيات پروردگار خود را تكذيب نمىكرديم و در صف مؤمنان قرار مىگرفتيم» (فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 28)- در اين آيه اضافه مىكند كه اين آرزوى دروغينى بيش نيست، بلكه به خاطر آن است كه در آن جهان «آنچه را از عقايد و نيات و اعمال شوم خويش مخفى مىداشتند همه براى آنها آشكار گرديده» و موقتا بيدار شدهاند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 586
ولى اين بيدارى، بيدارى پايدار و پابرجا نيست، و به خاطر شرايط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عينى پديد آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار ديگر به اين جهان برگردند به سراغ همان كارهايى مىروند كه از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ). بنابراين «آنها در آرزو و ادّعاى خويش صادق نيستند و دروغ مىگويند» (وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
(آيه 29)- اين آيه دنباله سخنان مشركان لجوج و سرسخت است كه به هنگام مشاهده صحنههاى رستاخيز، آرزو مىكنند بار ديگر به دنيا بازگردند و جبران كنند، ولى قرآن مىگويد اگر اينها بازگردند نه تنها به فكر جبران نخواهند بود و به كارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلكه اساسا رستاخيز و قيامت را هم انكار خواهند كرد، و با نهايت تعجب خواهند گفت: زندگى تنها همين زندگى دنياست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).
(آيه 30)- در اين آيه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخيز اشاره كرده، مىگويد: «اگر آنها را مشاهده كنى در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستادهاند و به آنها گفته مىشود، آيا اين حق نيست»؟ (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، اين حق است»! (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا).
بار ديگر «به آنها گفته مىشود پس بچشيد مجازات را به خاطر اين كه آن را انكار مىكرديد و كفر مىورزيديد»! (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» اين نيست كه خداوند مكانى داشته باشد، بلكه به معنى ايستادن در برابر صحنههاى مجازات اوست- همانطور كه بعضى از مفسران گفتهاند- و يا كنايه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور كه انسان به هنگام نماز مىگويد من در برابر خداوند ايستادهام.
(آيه 31)- در اين آيه اشاره به خسران و زيان منكران معاد و رستاخيز كرده مىفرمايد: «آنها كه ملاقات پروردگار را انكار كردند مسلما گرفتار زيان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 587
منظور از «ملاقات پروردگار» يا ملاقات معنوى و ايمان شهودى است، (شهود باطنى) و يا ملاقات صحنههاى رستاخيز و پاداش و جزاى او.
سپس مىگويد: اين انكار براى هميشه ادامه نخواهد يافت، و تا زمانى خواهد بود كه «ناگهان رستاخيز برپا شود، و آنها در برابر اين صحنههاى وحشتناك قرار گيرند و نتايج اعمال خود را با چشم خود ببينند، در اين موقع فرياد آنها بلند مىشود: اى واى بر ما چقدر كوتاهى در باره چنين روزى كرديم» (حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها).
منظور از «ساعة» روز قيامت است و «بغتة» به معنى اين است كه بطور ناگهانى و جهش آسا كه هيچ كس جز خدا وقت آن را نمىداند واقع مىشود.
سپس قرآن مىگويد: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «چه بد بارى بر دوش مىكشند» (أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ).
(آيه 32)- در اين آيه براى بيان موقعيت زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت چنين مىگويد: «زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست» (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولا كارهاى توخالى و بىاساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند.
بسيار ديده مىشود كه كودكان دور هم مىنشينند و بازى را شروع مىكنند، يكى را «امير» و ديگرى را «وزير»، و يكى را «دزد» و ديگرى را «قافله» اما ساعتى نمىگذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير، و نه دزد و نه قافله، و يا در نمايشنامههايى كه به منظور سرگرمى انجام مىشود صحنههايى از جنگ يا عشق يا عداوت مجسّم مىگردد اما پس از ساعتى خبرى از هيچ كدام نيست.
سپس زندگانى سراى ديگر را با آن مقايسه كرده مىفرمايد: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمىكنيد» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 588
يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)
.
زيرا حياتى است جاويدان و فناناپذير در جهانى وسيعتر و سطح بسيار بالاتر، در عالمى كه سر و كار آن با حقيقت است نه مجاز، و با واقعيت است نه خيال.
(آيه 33)- همواره در راه مصلحان مشكلات بوده! شك نيست كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فكرى كه با مشركان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثير سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروايى كه به او مىدادند غمگين و اندوهناك مىشد، خداوند بارها در قرآن مجيد پيامبرش را در اين مواقع دلدارى مىداد، تا با دلگرمى و استقامت بيشتر، برنامه خويش را تعقيب كند، در اين آيه نيز مىفرمايد: «ما مىدانيم كه سخنان آنها تو را محزون و اندوهگين مىكند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ).
«ولى بدان كه آنها تو را تكذيب نمىكنند و در حقيقت آيات ما را انكار مىكنند و بنابراين طرف آنها در حقيقت ما هستيم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).
و نظير اين سخن در گفتگوهاى رايج ميان ما نيز ديده مىشود كه گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نمايندهاش به او مىگويد: غمگين مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشكلى ايجاد شود براى من است نه براى تو، و به اين وسيله مايه تسلّى خاطر او را فراهم مىسازد.
(آيه 34)- در اين آيه، براى تكميل اين دلدارى، به وضع انبياى پيشين اشاره كرده مىگويد: اين موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پيش از تو نيز تكذيب شدند» (وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ). «اما آنها در برابر تكذيبها و آزارها استقامت ورزيدند تا نصرت و يارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پيروز شدند» (فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و اين يك سنت الهى است كه هيچ چيز نمىتواند آن را دگرگون كند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ).
بنابراين، تو هم در برابر تكذيبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همين سنت، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 589
امدادهاى الهى و الطاف بىكران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پيروز خواهى شد «و اخبارى كه از پيامبران پيشين به تو رسيده است كه چگونه در برابر مخالفتها و شدايد استقامت كردند و پيروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ).
در حقيقت آيه فوق به يك اصل كلى اشاره مىكند و آن اين كه هميشه رهبران صالح اجتماع كه براى هدايت تودههاى مردم به وسيله ارائه مكتب و طرحهاى سازنده با افكار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مىخاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو كه با پر و بال گرفتن مكتب جديد، منافعشان به خطر مىافتاد، رو برو مىشدند. اما شك نيست كه شرط اساسى اين پيروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.
(آيه 35)- مردگان زندهنما! اين آيه و آيه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پيامبر است كه در آيات قبل گذشت.
از آنجا كه فكر و روح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از گمراهى و لجاجت مشركان زياد ناراحت و پريشان بود، و علاقه داشت با هر وسيلهاى كه شده آنها را به صف مؤمنان بكشاند، خداوند مىفرمايد: «اگر اعراض و رو گردانى زياد آنها بر تو سخت و سنگين است چنانچه بتوانى اعماق زمين را بشكافى و در آن نقبى بزنى و جستجو كنى و يا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نيز جستجو كنى و آيه و نشانه ديگرى براى آنها بياورى چنين كن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند كه باز ايمان نخواهند آورد (وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ).
خداوند با اين جمله به پيامبر خود مىفهماند كه هيچ گونه نقصى در تعليمات و دعوت و تلاش و كوشش تو نيست، بلكه نقص از ناحيه آنها است، آنها تصميم گرفتهاند حق را نپذيرند. لذا هيچ گونه كوششى اثر نمىبخشد، نگران مباش! ولى براى اين كه كسى توهم نكند كه خداوند قادر نيست آنها را وادار به تسليم كند، بلافاصله مىفرمايد: «اگر خدا بخواهد مىتواند همه آنها را بر هدايت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 590
مجتمع كند» يعنى وادار به تسليم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ايمان كند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).
ولى روشن است كه اين چنين ايمان اجبارى بيهوده است، آفرينش بشر براى تكامل بر اساس اختيار و آزادى اراده مىباشد، تنها در صورت آزادى اراده است كه ارزش «مؤمن» از «كافر» و «نيكان» از «بدان» شناخته مىشود.
سپس مىگويد: «اينها را براى اين گفتيم كه تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ).
يعنى: بيتابى مكن و صبر و استقامت را از دست مده و بيش از اندازه خود را به خاطر كفر و شرك آنها ناراحت مكن و بدان راه همين است كه تو مىپيمايى.
شك نيست كه پيامبر از اين حقايق باخبر بود، اما خداوند اينها را به عنوان يادآورى و دلدارى براى پيامبرش بازگو مىكند.
(آيه 36)- در اين آيه براى تكميل اين موضوع و دلدارى بيشتر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «تنها كسانى كه گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مىكنند و مىپذيرند» (إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ). «و اما آنها كه عملا در صف مردگانند ايمان نمىآورند، تا زمانى كه خداوند آنها را در روز قيامت برانگيزند و به سوى او بازگشت كنند» (وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
آن روز است كه با مشاهده صحنههاى رستاخيز ايمان مىآورند، ولى ايمانشان هم سودى ندارد.
(آيه 37)- در اين آيه يكى از بهانه جوييهاى مشركان مطرح شده است، بطورى كه در بعضى از روايات آمده جمعى از رؤساى قريش هنگامى كه از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: اينها فايده ندارد اگر راست مىگويى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بياور.
قرآن در اين باره مىگويد: «آنها گفتند: چرا آيه و معجزهاى از طرف پروردگار بر اين پيامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
روشن است كه آنها اين پيشنهاد را از روى حقيقتجويى نمىگفتند، زيرا برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 591
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازه كافى براى آنها معجزه آورده بود.
لذا قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «به آنها بگو: خداوند قادر است آيه و معجزهاى (كه شما پيشنهاد مىكنيد) بر پيامبر خود نازل كند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً).
ولى اين كار يك اشكال دارد كه غالب شما از آن بىخبريد و آن اين كه اگر به اين گونه تقاضاها كه از سر لجاجت مىكنيد ترتيب اثر داده شود سپس ايمان نياوريد همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهيد گشت، زيرا اين نهايت بىحرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آيات و معجزات اوست، لذا در پايان آيه مىفرمايد «ولى اكثر آنها نمىدانند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 38)- اين آيه به دنبال آيات گذشته كه در باره مشركان بحث مىكرد و آنها را به سرنوشتى كه در قيامت دارند متوجه مىساخت، سخن از «حشر» و رستاخيز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حيوانات به ميان آورده، نخست مىگويد: «هيچ جنبندهاى در زمين، و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند نيست مگر اين كه امتهايى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ).
و به اين ترتيب هر يك از انواع حيوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها يعنى: آنها نيز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراك هستند، خدا را مىشناسند و به اندازه توانايى خود او را تسبيح و تقديس مىگويند، اگر چه فكر آنها در سطحى پايينتر از فكر و فهم انسانهاست.
سپس در جمله بعد مىگويد: «ما در اين كتاب هيچ چيز را فروگذار نكرديم» (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ).
و در پايان آيه مىگويد «تمام آنها به سوى خدا در رستاخيز جمع مىشوند» (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ).
روى اين جهت آيه به مشركان اخطار مىكند خداوندى كه تمام اصناف حيوانات را آفريده، و نيازمنديهاى آنها را تأمين كرده، و مراقب تمام افعال آنهاست برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 592
و براى همه رستاخيزى قرار داده، چگونه ممكن است براى شما حشر و رستاخيزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشركان چيزى جز زندگى دنيا و حيات و مرگ آن در كار نباشد.
آيا رستاخيز براى حيوانات هم وجود دارد؟
شك نيست كه نخستين شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تكليف و مسؤوليت است، طرفداران اين عقيده مىگويند: زندگى بسيارى از حيوانات آميخته با نظام جالب و شگفتانگيزى است كه روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، كيست كه در باره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجيب آنها و نظام شگفت انگيز لانه و كندو، سخنانى نشنيده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمىتوان ناشى از غريزه دانست، زيرا غريزه معمولا سر چشمه كارهاى يكنواخت و مستمر است، اما اعمالى كه در شرايط خاصى كه قابل پيشبينى نبوده به عنوان عكس العمل انجام مىگردد، به فهم و شعور شبيهتر است تا به غريزه.
مثلا گوسفندى كه در عمر خود گرگ را نديده براى نخستين بار كه آن را مىبيند به خوبى خطرناك بودن اين دشمن را تشخيص داده و به هر وسيله كه بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مىشود.
از همه اينها گذشته، در آيات متعددى از قرآن، مطالبى ديده مىشود كه دليل قابل ملاحظهاى براى فهم و شعور بعضى از حيوانات محسوب مىشود، داستان فرار كردن مورچگان از برابر لشكر سليمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و يمن» و آوردن خبرهاى هيجان انگيز براى سليمان شاهد اين مدعاست.
در روايات اسلامى نيز احاديث متعددى در زمينه رستاخيز حيوانات ديده مىشود، از جمله: از أبو ذر نقل شده كه مىگويد: ما خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود، مىدانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود ولى خدا مىداند چرا؟ و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد.
(آيه 39)- كر و لالها! بار ديگر قرآن به بحث از منكران لجوج مىپردازد، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 593
مىگويد: «و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند كر و لال هستند، و در ظلمت و تاريكى قرار گرفتهاند» (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ).
نه گوش شنوايى دارند كه حقايق را بشنوند، و نه زبان حقگويى كه اگر حقيقتى را درك كردند براى ديگران بازگو كنند.
و به دنبال آن مىفرمايد: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىكند و هر كس را بخواهد بر جاده مستقيم قرار مىدهد» (مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مىزند كه بر اثر تاريكى وحشتناكى روح او را احاطه خواهد كرد، چشمان حقيقت بين از او گرفته مىشود، و گوش او صداى حق را نمىشنود، و زبان او از گفتن حق باز مىماند.
اما به عكس گاهى چنان كارهاى نيك فراوان از او سر مىزند كه يك دنيا نور و روشنايى به روح او مىپاشد، ديد و درك او وسيعتر و فكر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گوياتر مىشود، اين است معنى هدايت و ضلالت كه به اراده خدا نسبت داده مىشود.
(آيه 40)- توحيد فطرى! بار ديگر روى سخن را به مشركان كرده و از راه ديگرى براى توحيد و يگانهپرستى، در برابر آنها، استدلال مىكند، به اين طريق كه لحظات فوق العاده سخت و دردناك زندگى را به خاطر آنها مىآورد، و از وجدان آنها استمداد مىكند كه در اين گونه لحظات كه همه چيز را به دست فراموشى مىسپارند آيا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فكر مىكنند! «اى پيامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناك خداوند به سراغ شما بيايد و يا قيامت با آن همه هول و هيجان و حوادث وحشتناك برپا شود، راست بگوييد آيا غير خدا را براى برطرف ساختن شدايد خود مىخوانيد»! (قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
روح معنى اين آيه نه تنها براى مشركان، بلكه براى همه كس به هنگام بروز شدايد و حوادث سخت، قابل درك است، ممكن است در حال عادى و در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 594
حوادث كوچك انسان به غير خدا متوسل گردد، اما هنگامى كه حادثه فوق العاده شديد باشد انسان همه چيز را فراموش مىكند ولى در همين حال در اعماق دل خود يك نوع اميدوارى به نجات كه از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مىگيرد احساس مىكند اين همان توجه به خدا و حقيقت توحيد است.
(آيه 41)- در اين آيه مىفرمايد: «بلكه تنها او را مىخوانيد، او هم اگر بخواهد مشكل شما را برطرف مىكند، و شريكهايى كه براى خدا درست كرده بوديد همه را فراموش مىكنيد» (بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ).
(آيه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذيران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشركان را ادامه مىدهد و از راه ديگرى براى بيدار ساختن آنها موضوع را تعقيب مىكند، يعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مىبرد.
نخست مىگويد: «ما پيامبرانى به سوى امم پيشين فرستاديم و چون اعتنا نكردند آنها را به منظور بيدارى و تربيت با مشكلات و حوادث سخت، با فقر و خشكسالى و قحطى با بيمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء «1» مواجه ساختيم شايد متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ).
(آيه 43)- در اين آيه مىگويد: «چرا آنها از اين عوامل دردناك و بيداركننده پند و اندرز نگرفتند و بيدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).
در حقيقت علت عدم بيدارى آنها دو چيز بود، نخست اين كه «بر اثر زيادى گناه و لجاجت در شرك، قلبهاى آنها تيره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذير شده بود» (وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).
__________________________________________________
(1) «بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نيز به كار مىرود، همچنين در قحطى و خشكسالى و فقر و مانند اينها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و يا ناراحتيهايى كه از بيمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پيدا مىشود.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 595
ديگر اين كه «شيطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زينت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مىدادند زيبا و هر كار خلافى را صواب مىپنداشتند» (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 44)- در اين آيه اضافه مىكند: هنگامى كه سختگيريها و گوشماليها در آنها مؤثر نيفتاد از راه لطف و محبت وارد شديم «و به هنگامى كه درسهاى نخست را فراموش كردند، درس دوم را براى آنها آغاز كرديم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشوديم» شايد بيدار شوند و به آفريننده و بخشنده آن نعمتها توجه كنند، و راه راست را بازيابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ).
ولى اين همه نعمت در واقع خاصيت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بيدارى بود و هم مقدمهاى براى عذاب دردناك در صورتى كه بيدار نشوند.
لذا مىگويد «آنقدر به آنها نعمت داديم تا كاملا خوشحال شدند اما بيدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتيم و مجازات كرديم، و تمام درهاى اميد به روى آنها بسته شد» (حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).
(آيه 45)- «و به اين ترتيب جمعيت ستمكاران ريشه كن شد، و نسل ديگرى از آنها به پا نخاست» (فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا).
و از آنجا كه خداوند در به كار گرفتن عوامل تربيت در مورد آنها هيچ گونه كوتاهى نكرده، در پايان آيه مىفرمايد: «ستايش و حمد مخصوص خداوندى است كه پروردگار و مربى همه جهانيان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
اين جمله نشانه آن است كه قطع ريشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى كه بتواند اين كار را ادامه دهد، به قدرى اهميت دارد كه جاى شكر و سپاس است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش اين است كه دوست مىدارد معصيت خدا شود (موضوع ظلم به اندازهاى مهم است كه) خداوند تبارك و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستايش كرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بريده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانيان است».
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 596
(آيه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسيد! روى سخن همچنان با مشركان است، نخست مىگويد: «اگر خداوند نعمتهاى گرانبهايش را همچون گوش و چشم از شما بگيرد، و بر دلهايتان مهر بگذارد بطورى كه نتوانيد ميان خوب و بد و حق و باطل تميز دهيد چه كسى جز خدا مىتواند اين نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ).
در حقيقت مشركان نيز قبول داشتند كه خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفيعان در پيشگاه خدا مىپرستيدند.
سپس مىگويد: «ببين چگونه آيات و دلايل را به گونههاى مختلف براى آنها شرح مىدهيم، ولى باز آنها از حق روى برمىگردانند» (انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ).
(آيه 47)- در اين آيه به دنبال ذكر اين سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) كه سر چشمه تمام نعمتهاى دنيا و آخرت است اشاره به امكان سلب همه نعمتها بطور كلى كرده، مىگويد: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و يا آشكارا و با مقدمه، به سراغ شما بيايد آيا جز ستمكاران نابود مىشوند»! (قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).
منظور اين است تنها كسى كه قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هيچ نقشى در اين ميان ندارند.
بنابراين، دليلى ندارد كه به آنها پناه ببريد.
(آيه 48)- در اين آيه به وضع پيامبران الهى اشاره كرده، مىگويد: «نه تنها بتهاى بىجان كارى از آنها ساخته نيست، انبياى بزرگ و رهبران الهى نيز كارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشويق و تهديد ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحيه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مىخواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ).
سپس مىگويد: «راه نجات منحصر در دو چيز است آنها كه ايمان بياورند و خويشتن را اصلاح كنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 597
دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود» (فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
(آيه 49)- «و در مقابل، كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند، در برابر اين فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد» (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
(آيه 50)- آگاهى از غيب! اين آيه دنباله پاسخگويى به اعتراضات گوناگون كفار و مشركان است و به سه قسمت از ايرادهاى آنها در جملههاى كوتاه پاسخ داده شده است:
نخست اين كه آنها به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيشنهاد معجزات عجيب و غريبى مىكردند، و هر يك به ميل خود پيشنهادى داشتند، حتى به مشاهده معجزات مورد درخواست ديگران نيز قانع نبودند گاهى خانههايى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبديل سرزمين خشك و سوزان مكّه به يك باغستان پر آب و ميوه! گويا آنها با اين تقاضاهاى عجيب و غريب يك نوع مقام الوهيت و مالكيت زمين و آسمان براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انتظار داشتند.
لذا خداوند در پاسخ اين افراد، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد «بگو: من هرگز ادعا نمىكنم كه خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ).
«خزائن» جمع «خزينه» به معنى منبع و مركز هر چيزى است و به اين ترتيب خزائن اللّه، منبع همه چيز را دربرمىگيرد كه از ذات بىانتهاى او كه سر چشمه جميع كمالات و قدرتهاست، مىباشد.
سپس در برابر افرادى كه انتظار داشتند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را از تمام اسرار آينده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگويد در آينده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مىدهد، تا براى دفع ضرر و جلب منفعت بپا خيزند، مىگويد: «من هرگز ادعا نمىكنم كه از همه امور پنهانى و اسرار غيب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ).
و در جمله سوم به پاسخ ايراد كسانى كه انتظار داشتند خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرشته برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 598
باشد، و يا فرشتهاى همراه او باشد، و هيچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در كوچه و بازار در او ديده نشود، مىگويد: «و من هرگز ادعا نمىكنم فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ).
بلكه «من تنها از دستورات و تعليماتى پيروى مىكنم كه از طريق وحى از ناحيه پروردگار به من مىرسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ).
و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داده مىشود كه: «بگو: آيا افراد نابينا و بينا همانندند؟ و آنها كه چشم و انديشه و عقلشان بسته است با كسانى كه حقايق را به خوبى مىبينند و درك مىكنند برابرند؟ آيا فكر نمىكنيد» (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ).
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)