نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: سرزمين پيله‌ها و پروانه‌ها

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    سرزمين پيله‌ها و پروانه‌ها

    سفر به زيبايي‌هاي لاهيجان
    سرزمين پيله‌ها و پروانه‌ها


    100863895523

    جام جم آنلاين: بو مي‌كشيم زندگي را با طعم چاي داغ لبريز، لب سوز، لب دوز. در يك جاده مه‌آلود شمالي. سر مي‌كشيم چاي را با طعم لحظه‌هاي سبز سير زندگي در استكان‌هاي كمرباريك. مهمان بوته‌هاي چهار فصل سال مي‌شويم روي كوه‌هاي كم ارتفاع در مسيرهاي سبز.

    پرواز گنجشك‌ها را به تماشا مي‌نشينم در ميان بوته‌هاي چاي كه در رديف‌هاي منظم پشت هم كاشته شده‌اند.

    خوشحاليم كه اين قصيده طولاني با وزن سبز و با رديف درختانش پاياني ندارد. پاياني هم اگر باشد، مي‌شود ابتداي آبي آسمان و كيست كه براي آسمان آبي پاياني متصور باشد؟ همان است كه مي‌گويم. كوه‌هاي كم‌ارتفاع سبز لاهيجان را كه ادامه بدهي مي‌رسي به كوه‌هاي بلند پوشيده از برف سال و بعد آبي بي‌‌آسمان. لاهيجان از غرب به آستانه اشرفيه و سفيد‌رود مي‌رسد. از شمال، به ساحل خزر مي‌رسد. مشرق را كه ادامه مي‌دهد مي‌شود لنگرود. به سوي جنوب كه مي‌رود به ديلمان مي‌رسد و جنوب غربي را اگر ادامه بدهد مي‌شود سياهكل.


    ملاقات با شيطانكوه
    لاهيجان را بايد يكسره به شيطانكوه بكشاني و از بلنداي اين كوه به تماشايش بنشيني. امتحان كن تا اين شهر با سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش براي هميشه در ذهنت حك شود. لاهيجان هرچند از روزهاي گذشته خويش فاصله گرفته و بخش‌هايي از آن همان رنگ شهرهاي بي‌هويت را گرفته، اما هنوز هم شناسنامه خود را دارد. لاهيجان را از بلنداي شيطانكوه به تماشا كه مي‌نشيني تازه شناسنامه اين شهر از مه بيرون مي‌آيد. خانه‌هايي با سقف‌هاي سفالي، آشنا با لهجه باران، رديف و شانه به شانه هم در دل چشمانت مي‌نشيند. خيابان‌هايي كه ادامه پيدا مي‌كند تا دل گرفته آسمان. خيابان‌هاي خط‌كشي شده بدون اين‌كه خانه‌اي پيش و پس شده باشد. بدون اين‌كه خانه‌اي بلند و كوتاه شده باشد. معماري باور نكردني دارد.

    هيچ كجاي ايران، همسايگي‌ها اينطور شانه به شانه و با نظم و ترتيب در دل چشمانت نمي‌نشيند. پله‌هاي شيطانكوه را يكي يكي كه پشت سر مي‌گذاري، برگردد و به شهر نگاه كن تا حست با ما يكي شود. كوله‌ات را زمين بگذار و چشم بگردان به كوچه پس كوچه‌هاي شهر. تا آرامش شهري كه اصول معماري را رعايت كرده در دل چشم‌هاي خسته ات آشيانه كند. دسته دسته سار ريتم بگيرد ميان ني‌ني چشمانت. شيطانكوه و اين همه آرامش. فريب اين اسم را نخور. هيچ كس بدرستي نمي‌داند چرا آن را به اين اسم مي‌نامند. برخي مي‌گويند شاه نشين‌كوه بوده و بعد‌ها شيطانكوه شده است. هرچه باشد اين كوه زيبايي خاص خود را دارد. پوشيده در شولاي سبز درختان. نه، شيطان چيزي از عظمتش كم مي‌كند و نه، شاه برعظمت چيزي مي‌افزايد. اما شيطان اسمش را رمزآلود مي‌كند. شايد براي همين است كه كسي دقيقا نمي‌‌داند چرا اين كوه چنين نامي گرفته ‌است. رازآلود مي‌شود وقتي دل آسمانش مي‌گيرد و مه هواي سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش مي‌كند و در كوچه پس كوچه‌هاي شهر گم مي‌شود. نارنجي‌هايي كه بوي اصالت مي‌دهد. از شيطانكوه آبشاري مصنوعي سرازير مي‌شود و به درياچه روبه‌روي كوه مي‌ريزد.

    درياچه كه اين روزها جزيره از دل آن بيرون كشيده‌اند و داخل آن رستوراني است براي گذران لحظه‌هاي با هم بودن. جمع‌هاي دوستانه و خانوادگي. پله‌هاي شيطان كوه را كه زير گام بگذاري تازه مي‌شود بام لاهيجان. شهر با همه قصه‌اش زير نگاهت قرار مي‌گيرد. غروب آفتاب را به تماشا بنشين آن زمان كه رخسار خويش را در درياچه روبه‌رو به تماشا مي‌نشيند. گر مي‌گيري از اين همه زيبايي. شكوه مي‌گيرد نگاهت. همه مسير كه تو پله پله بالا آمدي تا رفتن و آمدن خورشيد را به تماشا بنشيني. امروز مي‌تواني با سوار شدن به تله‌كابين شهر به تماشا بنشيني. كوه‌‌ها پوشيده در سبزي درختان، بوته‌هاي زيباي چاي. زنان ومردان كه طعم زندگي از بوته‌‌ها مي‌گيرند. و زير چشمانت جاري مي‌شوند در متن زندگي. مسير تله كابين لاهيجان راه جنگل مي‌برد و آسمان. بازي ابر است و مه؛ اما اينجا هم تا چشم كار مي‌كند درخت ميرانده‌اند و به دست تبر سپرده‌اند براي ساختن خانه‌هاي ويلايي. خانه‌هاي كه بوي اصالت نمي‌دهد. نارنجي آنها با نارنجي خانه‌هاي لاهيجان سال‌هاي سال فاصله دارد. غريبگي عجيب دارد با آنچه بود و آنچه شد. خانه‌هايي كه چند روزي از سال محلي براي آرامش آنها مي‌شود. هرجور حساب كني، نمي‌ارزد. حساب و كتابش جور در نمي‌آيد. ضرر روي ضرر است. نه نمي‌ارزد. به مرگ اين همه سبز و سرخ نمي‌ارزد جان طبيعت را بگيري تا چند روزي در دل خانه‌اي از جنگل آرامش بگيري. آرامش از جنگل بگيري تا آرام بگيري. بام سبز لاهيجان را هم مي‌توان پياده آمد هم با ماشين. محلي براي پياده روي و كوهنوردي است.

    بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند
    اصلا بر اين بلندا، زندگي ديگري جاري است. لاهيجان را اگر كودكي آرام، متين، سالم و سرحال بداني، بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب، سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند. اصلا اين دو كنار هم معنا مي‌يابند. تكميل‌كننده همديگرند. نگاهت را از همان بالا پرواز بده تا كوچه پس كوچه‌هاي قديمي شهر. بگذار بوي سنت بگيري. لحظه را اصالت بده. عمق را بكاو در كوچه‌هايي كه پر است از خاطرات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها. خلوتت را به كوچه‌ها كه مي‌كشاني از جلوي درهاي قديمي چوبي گذر مي‌كني با كلون‌هاي آهني زنانه و مردانه. معماري ايراني اسلامي را به رخت مي‌كشد. روزنه‌هاي كوچك ناودان‌ها كه آشناترينند با لهجه باران و ترانه‌ آسمان. ناودان‌ها همين جاست كه شعر مي‌شوند. پناه مي‌شوند. باور نداري. به لاهيجان بيا. شهري كه سقف‌هايش از يورش مدرنيته جان سالم به دربرده‌اند. نارنجي‌مانده‌اند و سفالي.

  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/