تامین آب آشامیدنی از چشمه آلوده/ مردم موچنان سنگ کلیه و صفرا دارند اول چشمه احشام و طیور آب می خورند، پایین تر عده ای از زنان ظرف می شورند، کمی پایین تر چند زن پشم گوسفندهایشان را آب می کشند و در آخر هم عده ای لباسهایشان را شستشو می کنند؛ اینجا چشمه روستای موچنان از توابع شهرستان چناران خراسان رضوی است. به گزارش خبرنگار مهر، در پهنه خراسان رضوی روستاهایی وجود دارند که حتی خود اهالی خراسان شاید نام آنها را نشنیده باشند، روستاهایی که کیلومترها با شهرستانها و بخشهای اصلی استان فاصله دارد و دسترسی به آنها آسان نیست؛ روستای موچنان از توابع شهرستان چناران نیز یکی از همین روستاهاست که خبرنگاران به همت بسیج مستضعفین به آنجا می روند.
وارد روستا که می شویم برخی از بسیجیان زن در زمین کشاورزی برای پیرزنی گندم درو می کنند، خوشه های گندم کوتاهی که آفتاب آنها را سوزانده و با دست هم می توان آنها را از زمین خشک جدا کرد.
بیشترشان دختران جوانی هستند که از شهرستان چناران آمده اند و قرار است 10 روز در روستا بمانند، یکی از آنها می گوید که " بعضی از بسیجیان در مزار شهدا برای بازسازی هستند و عده ای دیگر در مسجد جهیزیه عروس درست می کنند و برخی دیگر هم برای سمپاشی به خانه ها رفته اند".
خوشه های کوتاه گندم که روی هم ریخته می شود، چشمان پیرزن از خوشحالی برق می زند؛ از اینکه عده ای جوان به کمکش آمده اند و همین اندک محصول را برداشت کرده و عده ای جوان نگذاشته اند حاصل چند ماه تلاشش از بین برود.
آفتاب سوزان است، اما این عده از دختران بسیجی با خنده و گشاده رویی خوشه از زمین بر می چینند و با صبر و حوصله پیرزن را یاری می کنند؛ سر صحبت را با یکی از آنها که فقط 18 سال دارد باز می کنم، می گوید که تا به حال گندم درو نکرده و برای اولین بار است که این کار را می کند،" اما سعی کردم که زود یاد بگیریم و سرعت عملم را بالا ببرم".
زمینهای کشاورزی را که اغلبشان خشک و بایر مانده اند ترک می کنیم و به سمت مرکز روستا می رویم، موچنان 700 خانوار بالغ بر سه هزار نفر جمعیت دارد، اینجا هم جاده خاکی و پر از سنگ و کلوخ است.
مسئولان بسیج در حال آماده کردن تنها درمانگاه سیاری هستند که قرار است تا لحظات دیگری توسط خود مردم افتتاح شود؛ درمانگاهی که مردم از دیدنش سر شوق آمده اند و به همین مناسبت اطراف کانتیر را حسابی شلوغ کرده اند.
مطالبه گری از مسئولان از اهداف اردوی جهادی است
" فاطمه کلاهدوز" مسئول بسیج جامعه زنان امام رضا(ع) ما را همراهی می کند و از مشکلات روستا و فعالیت بسیج زنان می گوید: مهمترین و اساسی ترین مشکل مردم این روستا نداشتن آب آشامیدنی است و به همین دلیل از آب قنات استفاده می کنند که امراض گوناگونی را برای آنها بدنبال دارد.
وی با بیان اینکه با امکانات خیرین دو جهیزیه و سیسمونی برای اهالی این روستا تهیه شده است، گفت: امروز قرعه کشی بین تازه عروسها و زنان باردار داریم تا بتوانیم این هدایا را به آنها تقدیم کنیم.
کلاهدوز همچنین گفت: تاکنون 9 هزار و 500 نفر روز از سوی بسیج زنان در اردوهای جهادی شرکت کرده اند که بالغ بر 200 هزار نفر از روستاییان از خدماتشان بهره برده اند.
مسئول بسیج زنان امام رضا (ع) ایجاد کمیته پیگیری مشکلات مردمی را یکی از برنامه های بسیج عنوان کرد و گفت: مطالبه گری از مسئولان از اهداف ما در اردوهای جهادی است.
پس از توضیحات این مسئول بسیج، وارد روستا شدیم؛ مردم اصرار داشتند که اول به چشمه روستا برویم؛ کوچه های خاکی و شلوغ را که گذراندیم در بالای روستا با جوی آبی روبرو شدیم که به فاصله چند کیلومتر زنان در آن مشغول شست و شو بودند؛ ابتدای چشمه احشام و طیور آب می خورند، پایین تر عده ای از زنان ظرف می شستند، کمی پایین تر چند زن پشم گوسفندهایشان را آب می کشیدند و در آخر هم عده ای لباسهایشان را شستشو می کردند و چند کودک هم در گوشه و کنار جوی آب بازی می کردند.
آب جوی از زباله های پلاستیکی و مواد خوراکی پر بود و عده ای زباله هایشان را کنار جوی آب تلنبار کرده بودند، آبی که هیچ نشانی از زلالیت و ناب بودن یک چشمه را نداشت و به انواع و اقسام میکروبها آلوده است.
وضعیت چشمه روستا
" اینجا زنها در جوی لباس و ظرف می شویند؛ چون آب نداریم و اگر هم باشد آنقدر کم است که فقط برای خوردن می ماند؛ اکثر مردم اینجا به خاطر این آب سنگ کلیه و سنگ صفرا دارند؛ حتی از اداره آب و فاضلاب که آمدند و آب را آزمایش کردند ، گفتند آب چشمه صد در صد آلوده و غیرقابل استفاده است". دختر جوان روستایی این سخنان را می گوید و به پیرزنی اشاره می کند که با بسته شدن حمام روستا، یکسال می شود که به حمام نگرفته است.
کودکی با یک سرنگ آمپول مشغول بازی با آب است، دستهای کوچکش را در آب می برد، سرنگ را پر آب می کند و با اشتیاق خاصی آن را به اطراف می پاشد، در تمام مدتی که آنجا ایستاده ایم بین زباله های آب راه می رود و بی هیچ سر و صدایی بازی می کند.
از چه عکس می گیرید؟ فکر کردید مسئولان ندیده اند
پیرمردی به حضور خبرنگاران و عکاسان انتقاد می کند و می گوید که عکس نگیرید. " عکس می گیرید که چه بشود؟ دائم می آیید اینجا عکس می گیرید و می روید؟ این عکسها به چه درد می خورد فکر کردید مسئولان خودشان ندیده اند؟" این را می گوید و از ما دور می شود.
"محمد مقدسی "جوانی است که آن طرف تر با عصبانیت از بیکاری جوانها می گوید و با فریاد جواب سئوال خبرنگاران را می دهد: " هر روز صبح هزار و 500 تومن می دم می رم تا چناران، وایسم سر گذر شاید یکی بیاد من رو به کارگری ببره و بعد از ظهر دست از پا درازتر بر می گردم، کار نیست که نیست" و می گوید که " فقط 20 نفر از جونهای روستا تونستن برن در مسکن مهر کارگری کنند و بقیه بیکاریم".
جوان درست می گوید؛ کوچه پر می شود از جوانانی که برخی هایشان هم تی شرتهای غربی و شلوار لی به پا دارند و موهایشان را عجیب و غریب درست کرده اند.
سیاه نمایی نکنید
دهیار روستا وارد جمع می شود و جوان را به سیاه نمایی متهم می کند، از مردم می پرسیم که فرماندار برای آب روستا کاری کرده یا نه ولی جالب اینکه هیچ یک از آنها حتی نام فرماندار را هم نمی دانند. " اصلا کسی نمی یاد موچنان که ببینیم کی هست؟ ما فرماندار رو از کجا بشناسیم؟" این جمله مشترک بیش از 20 نفر از اهالی موچنان است که غیر از دهیار روستایشان تاکنون هیچ مسئول دیگری ندیده اند.
ترک تحصیل دانش آموزان موچنانی
در مدرسه موچنان باز است، عده از بسجیان در حال برگزاری کلاسهای آموزشی برای زنان در تنها مدرسه روستا هستند، موچنان نیز همچون روستای سنگ آتش و آب قند دبیرستان ندارد و اگر کسی بخواهد ادامه تحصیل دهد باید به مدرسه شبانه روزی چناران برود.
پسر جوانی که به گفته خودش در مدرسه شبانه روزی چناران درس خوانده و هم اکنون منتظر جواب کنکور است، می گوید: " از کلاس ما که 30 نفر بودیم فقط سه نفر به مدرسه چناران رفتیم و بقیه ترک تحصیل کردن، تازه شنیدم که امسال از کلاس سوم راهنمایی فقط سه نفر قبول و بقیه مردود شده اند". از هر دختر و پسر جوان روستا هم وقتی سطح تحصیلات را می پرسیم یا تا پنجم ابتدایی درس خوانده اند یا سوم راهنمایی و بعد از آن تحصیل را رها کرده اند.
مربیان بسیجی شادی را به لب کودکان نشاندند
صدای بلند کودکان از پشت پنجره یکی از کلاسها می آید، شعرشان که تمام می شود برای خودشان دست می زنند و پشت میزهایشان بالا و پایین می پرند، مربی بسیجی دست محبت بر سر آنها که کوچکتر هستند، می کشد و با آرامش به صحبت یکی شان که زبانش می گیرد، گوش می دهد.
" هر روستایی که کلاسهای تفریحی آموزشی بگذاریم کودکان و نوجوانان خیلی زود استقبال می کنند و با دقت در کلاسها شرکت می کنند، در این مدت هر نوع آموزشی داشته باشیم سریع یاد می گیرند و تاثیرش را می توانیم راحت ببینیم؛ اما وقتی می خواهیم از روستا برویم خیلی ناراحت هستند و خیلی هایشان به گریه می افتند که ما نرویم".
برخی از بسیجیان در حال سمپاشی خانه ها هستند، همراه آنها وارد چند خانه می شویم، کپرهای خشت و گلی که موریانه به جان چوبهای کهنه آن افتاده و آنها را از بین برده است، اتاقهای نموری که گویی آفتاب تیز کویر هیچ گاه به دل آنها را پیدا نکرده و همیشه از نور بی بهره بوده اند.
پیرزن برای دختران جوانی که خانه اش را سمپاشی کرده اند دعا می کند و صورت آنها را می بوسد، دختر بسیجی هم وقتی دست پیرزن را می بوسد اشک در چشمانش جاری شده است.
دختر 18 ساله ام را به مرد افغانی دادم
با زنان روستا که در کوچه ها ایستاده اند همکلام می شویم، همگی بیکار هستند و هیچ هنری یاد ندارند، صبح تا غروب کارهای خانه را می کنند و هر از گاهی در کوچه برای حرف زدن می ایستند؛ " چکار کنیم تا بوده همین بوده اگر کار کشاورزی و دامداری باشد کمک مردهایمان می کنیم وگرنه بیکاریم".
زنی با سه بچه رد می شود، زنان روستا با دست نشانش می دهند و می گویند که شوهرش افغانی بوده و طلاقش داده و رفته است؛ مادر دختر هم همانجا ایستاده می گوییم که چرا دخترت را به یک مرد افغانی دادی؟ با لهجه محلی پاسخ می دهد که " دخترم خیلی در خانه مانده بود و کسی نمی آمد او را بگیرد وقتی مرد افغانی آمد شوهرش دادم"، می پرسیم مگر چند سالش بود می گوید که "18 سال".
یکی از بسیجیان در این باره می گوید : "در اغلب روستاهای محروم خراسان رضوی چنین مواردی دیده می شود، دختران جوانی که به عقد مرد افغانی در می آیند و پس از مدتی با یک یا چند فرزند از سوی همسرانشان رها می شوند، کودکانی که شناسنامه ندارند و تبعیتشان مشخص نیست بنابراین از امکانات رفاهی همچون یارانه ها و کمکهای کمیته امداد محروم می مانند".
او اضافه می کند: " ما در طول اردوها سعی می کنیم که در این موارد فرهنگ سازی کنیم حتی کلاسهای آموزشی برای دختران و زنان جوان برگزار می کنیم اما این آموزشها باید مداوم و مستمر باشد".
درمانگاه سیار روستا راه اندازی شده، مردم جلوی آن صف کشیده اند تا برای معالجه پزشک داخل شوند؛ وقت تنگ است اتوبوس حامل خبرنگاران موچنان را ترک می کند.
-----------------
گزارش و عکس از فهیمه سادات طباطبایی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)