صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #1
    afsanah82
    مهمان

    تفسير نور

    تفسير نور جلد 1

    پيشگفتار (چاپ اوّل )
    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
    الحمدللّه ربّ العالمين و صلى اللّه على سيدنا محمّد واهل بيته المعصومين
    دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه علميه قم گذرانده بودم كه به فكر آشنايى بيشتر با قرآن افتادم . با تنى چند از دوستان ، هر كدام تفسيرى را مطالعه و مباحثه و خلاصه آنرا يادداشت مى كرديم ، اين كار تا پايان چند جزء قرآن ادامه داشت .
    در آن ايام شنيدم كه آية اللّه مكارم شيرازى دامت بركاته با جمعى از فضلا تصميم دارند تفسيرى بنويسند. ايشان نوشته هاى تفسيرى مرا ديدند و پسنديدند و من نيز به آن جمع پيوستم .
    پانزده سال طول كشيد تا تفسير نمونه در 27 جلد به اتمام رسيد و تا حال بارها تجديد چاپ و به چند زبان ترجمه شده است . تقريباً نيمى از تفسير نمونه تمام شده بود كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى رضوان اللّه تعالى عليه به پيروزى رسيد و من از همان روزهاى اوّل بنا به فرمايش ‍ مرحوم علامه شهيد مطهرى به تلويزيون رفتم و الان حدود هفده سال است كه هر شب جمعه تحت عنوان درسهايى از قرآن در سيماى جمهورى اسلامى ايران برنامه دارم .
    همكارى بنده تا پايان تفسير نمونه ادامه داشت ولى در اين بين به فكر افتادم درس تفسيرى را در سطح فهم عموم در راديو شروع كنم . براى اين كار، علاوه بر تفسير نمونه از ده تفسير ديگر نيز يادداشت بردارى شد و الان حدود هشت سال است كه هر هفته يك روز و در ماه رمضان هر روز برنامه اى تحت عنوان ((آئينه وحى )) از راديو پخش مى گردد.
    بارها پيشنهاد شد آنچه را كه در راديو مى گويم به صورت كتاب منتشر شود. تا اينكه چند جزء از نوشته هايم را نزد آية اللّه حاج سيدمهدى روحانى و آيت اللّه مصباح يزدى دامت بركاتهما خواندم و به سبك و برداشت هاى تفسيرى خود اطمينان بيشترى پيدا كردم . يادداشت ها را براى بازنويسى در اختيار حجة الاسلام محمديان و حجة الاسلام محدثى قرار داده وبعد از تدوين آنها را در اختيار مؤ سسه در راه حق قم گذاشتم تا زير نظر آية اللّه استادى منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گيرد.
    همكاران
    در چهار جزء اوّل قرآن كريم حجة الاسلام دهشيرى و حجة الاسلام جعفرى كه نيمى از هفته را به تهران مى آمدند، در تتبع تفاسير مرا كمك كردند.
    و از جزء پنجم تا شانزدهم كه تاريخ نوشتن اين پيشگفتار است حجة الاسلام سيد جواد بهشتى وحجة الاسلام شيخ محمود متوسل در اين كار مقدس همكارى داشته اند.
    امتيازات
    1 اين تفسير از اصطلاحات فنى ، ادبى ، فقهى ، كلامى ، فلسفى كه فهم آن مخصوص گروه خاصى است احتراز كرده و تنها درسهايى از قرآن را كه قابل ترجمه به زبان هاى زنده ى دنيا و به صورت تابلو و پيام باشد آورده است .
    2 از تفسير به راءى احتراز شده و تنها از متن آيات و يا رواياتى كه از اهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آمده استفاده شده است .
    3 بيشتر پيام ها و درسها از متون تفاسير معتبر شيعه و سنى استفاده شده و برخى نكات از بنده يا همكاران عزيز بوده است .
    از خداوند مى خواهم به همه ما اخلاص و توفيق تدبر و عمل و تبليغ و نشر معارف قرآن را مرحمت فرمايد و توفيق اتمام اين كار مقدس را مرحمت كرده و قرآن را نور دنيا و برزخ و قيامت ما قرار دهد.
    از مردم عزيز مى خواهم كه به آموزش قرآن تنها در سطح تلاوت و تجويد و ترتيل و تواشيح اكتفا نكرده و مساءله ى اصلى را تدبر و عمل به قرآن قرار دهند.
    از علما و فضلا مى خواهم كه در تبليغ و تدريس ، قرآن را در متن و مقصد اعلى قرار دهند و در هر منطقه اى در مراكز علمى و فرهنگى و مساجد و مدارس جلسات تفسير قرآن برپا كنند.
    از همه كسانى كه در آشنايى من با اسلام و قرآن و اهل بيت پيامبر نقش داشته اند تشكّر مى كنم و براى آنان به خصوص اساتيد و پدر و مادرم از خداى منّان جزاى خير خواهانم .
    همچنين از كسانى كه در تاءليف و تدوين و تصحيح و چاپ ونشر اين تفسير مرا يارى كرده اند و افرادى كه انتقاد يا پيشنهاد سازنده و مفيدى براى تكميل كار داشته اند تشكّر مى كنم .
    محسن قرائتى
    3/8/74
    29/ جمادى الاول / 1415
    تقريظ آية اللّه حاج سيد مهدى روحانى ((دامت بركاته ))
    بسم اللّه الرحمن الرحيم
    قرآن مجيد با تاءثير عظيمى كه در زندگى بشر و تحول تاريخ و مخصوصا مسلمين داشته است ، امّا چنانكه شايسته و بايسته مقام قرآن بوده به آن توجّه نشده و در بين مردم مهجور مانده است و با آنكه خود قرآن فرمود:للّه للّه (و لقد يسّرنا القرآن للذّكر) ما قرآن را براى پند گيرى سهل و آسان قرار داديم ، باز عده اى از مطالب قرآنى مورد فراموشى و بى توجهى قرار گرفته است ، همانطور كه درباره ى امم سابقه در قرآن آمده است : (فنسوا حظّا ممّا ذكّروا به )
    قرآن مجيد از اوّل تا آخر پيام الهى براى بشر است و آگاهى و آشنايى با تمام پيام لازم است ، خصوصا پيامى كه از جانب خدا و مربوط به سعادت دنيوى و ابدى انسان ها باشد كه تدبّر در تمام آيات و مطالب آن لازم است :
    (كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبّروا آياته و ليتذكّر اولو الالباب )
    اين مقدّمات مقتضى آن است كه تفسيرى براى همه قرآن مجيد تدوين شود كه عمده ى نظر بر فهم درك محتواى آيات باشد و روشن شود كه اين آيه يا آيات چه مى خواهد افاده كند؟ و چه مطلبى را متعرض است ؟ و به اصطلاح جديد تفسير ((بيانى )) باشد.
    كتاب هاى تفسير بيشتر به تحقيقات فنى در علوم مختلفه مانند ادبيات و شعب آن ، و علم كلام ، و مباحثات مذهبى و فرقه اى ، وفقه و غيرها پرداخته اند، و هر صاحب فنى در دائره فن خود و با اصطلاحات رائج آن فن به بحث پرداخته ، به علاوه آنكه بحث ها بسيار طولانى شده است كه همين طولانى بودن بحث يكى از موانعى است كه انسان با تمام قرآن مجيد آشنا شود. بگذريم كه بعضى آيات را دستاويز عقايد شخصى و يا احيانا انحرافى خود قرار داده اند.
    در نهضت امام خمينى قدّس سرّه و انقلاب اسلامى طبعا توجّه به دين مقدس اسلام و مذهب تشيع كه بزرگترين مصدر و منبع آن قرآن مجيد است ، اين خلا بيشتر احساس مى شد و تدوين يك دوره تفسير كه وافى به نياز دانشجويان و فرهنگيان فارسى زبان باشد به نظر لازم آمد.
    امتيازاتى كه در تدوين اين مجموعه ى تفسيرى بايد مورد توجّه بوده باشد اين امور است :
    1 به زبان ساده و رسا باشد، امّا سست نباشد.
    2 از اصطلاحات فنى علوم كه باعث مشكل شدن فهم قرآن است دور باشد.
    3 به مطالبى كه راه گشاى زندگى و قابل عرضه در جامعه مسلمين بلكه قابل ترجمه و انتقال به تمام جوامع انسانى بوده و به راستى (هدى للنّاس ) و (هدى للمتّقين ) باشد پرداخته شود چه آنكه مطالب قرآن محصور به عصر و زمان معيّن و يا فرد و جمعيت معينى نيست .
    4 برداشت از آيات از راه دلالت آيات باشد و متّكى بر تفسير به راءى و استحسان هاى دلخواه و روايات ضعيفه نباشد.
    5 روايات معتبره وارده از اهل بيت عليهم السّلام كه يكى از ثقلين كتاب اللّه و عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستند و رجوع به آنها بر حسب دستور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله لازم است بايد مورد نظر باشد.
    اين مبادى و اصول در گرد آورى اين تفسير تفسير آقاى قرائتى در نظر بوده و چنانچه تخلفى مشاهده شود از روى غفلت بوده و ان شاءاللّه تعالى اصلاح خواهد شد.
    اميدوارم كه دانشمند گرانمايه حجة الاسلام جناب آقاى قرائتى كه علاوه بر جهات علمى ، صاحب ذوق و قريحه اى سرشار در تفسير مى باشند و لطايف كلمات الهى را به خوبى درك مى كنند، بر طبق اين اصول و امتيازات ، تفسير خود را به اتمام برسانند.
    اينجانب بيشتر از يك جزء تفسير از اين مجموعه را با خود ايشان به مذاكره نشستيم و ضمنا مطالبى را خدمتشان تذكر دادم .
    مؤ لف عزيز ما پس از ترجمه ى هر آيه به زبان ساده و رسا، به شرح محتواى آن آيه با بيان نكاتى كه آنها را پيام هاى آيه ناميده ، پرداخته است . اين نكات در حقيقت روشنگر روح تفسير و شرح و بسط آن مى باشد و انصافا در بسيارى از موارد نكات و برداشت هاى ايشان ابتكارى است و تازگى دارد.
    به اميد روزى كه قرآن كريم در حوزه ها و دانشگاه هاى مسلمين محور اصلى قرار گيرد، همانگونه كه امام زين العابدين عليه السّلام در دعاى ختم قرآن در صحيفه سجاديه درباره قرآن مى فرمايد:
    ((و ميزان قسط لا يحيف عن الحق لسانه ))
    قرآن ترازى عدلى است كه از بيان حقّ زبانش كوتاه نيست .
    به اميد آن كه اين شيوه تفسير و روش ابتكارى كه مؤ لف عزيز ما در پياده كردن مطالب عاليه قرآن در پيش گرفته ، گام اوّل و آخر نباشد و صاحب نظران و محققان در گام هاى بعدى اين شيوه را تكميل نمايند.
    ((جعلنا اللّه من المتمسكين بالثقلين بكتاب اللّه و عترة نبيّه محمد صلى اللّه عليه وعليهم ))
    قم
    9 ربيع الثانى 1414
    مهدى الحسينى الروحانى
    مقدّمه چاپ دوازدهم
    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
    در سال 1378 براى تجديد چاپ جلد اوّل توسط (( مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) يك بار ديگر ((تفسير نور)) را با دقّت مطالعه كردم . مطالبى را حذف يا ادغام نموده و مطالب جديدى را كه خداوند به ذهنم انداخت و يا از ((تفسير راهنما)) و ((نخبة التفاسير)) استفاده كرده بودم به مطالب قبلى اضافه شد.
    در يك لحظه به فكر فرو رفتم ، نوشته اى را كه بعد از دو سه سال به دست خودم تغيير مى دهم ، اگر به قيامت برسد و از نظر اولياى خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغيير خواهد كرد. تازه اين اصلاحات و تغييرات به شرطى مفيد است كه اصل كار با ريا و سُمعه وعُجب ، حبط و باطل نشده باشد.
    به هر حال زحمت ها كشيدم ، ولى نمى دانم حتّى يك صفحه ى آن در قيامت سبب نجاتم خواهد شد يا نه !
    البتّه قرآن نور است ونقص از كار ونوشته هاى ماست . به هر حال به لطف خداوند اميدوارم تا همانگونه كه در گلستان ، خاك به گل تبديل مى شود، در سايه ى آيات نورانى قرآن ، نوشته هاى ما نيز به نور تبديل شود.
    الّلهم آمين
    محسن قرائتى
    6/4/78
    سيماى سوره حمد
    سوره ى حمد كه نام ديگرش ((فاتحة الكتاب )) است ، هفت آيه دارد(1) وتنها سوره اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حدّاقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است . ( لاصلاة الاّ بفاتحة الكتاب )(2)
    بنا به روايت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله : اين سوره بهترين سوره هاى قرآن است . و به نقل ابن عباس ؛ سوره ى حمد اساس قرآن است . در حديث نيز آمده است : اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجّب نكنيد.(3)
    از نامگذارى اين سوره به ((فاتحة الكتاب ))، معلوم مى شود كه تمام آيات قرآن در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع آورى شده و به صورت كتاب در آمده است و به امر ايشان اين سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن ) قرار گرفته است .
    همچنين در حديث ثقلين مى خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( انّى تارك فيكم الثقلَين كتاب اللّه و عترتى ))(4) من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ، كتاب خدا و خاندانم . از اين حديث نيز معلوم مى شود كه آيات الهى در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت ((كتاب اللّه )) جمع آورى شده و به همين نام در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است .
    آيات سوره ى مباركه فاتحه ، اشاراتى در باره ى خداوند و صفات او، مساءله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين به ادامه ى راه اولياى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضب شدگان اعلام بيزارى و انزجار شده است .
    سوره ى حمد همانند خود قرآن مايه ى شفاست ، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بيمارى هاى روحى .(5)
    درسهاى تربيتى سوره ى حمد
    قبل از تفسسير سوره حمد سيمايى از درسهاى اين سوره را ترسيم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مى پردازيم ؛
    1 انسان در تلاوت سوره ى حمد با ( بسم اللّه ) از غير خدا قطع اميد مى كند.
    2 با ( ربّ العالمين ) و ( مالك يوم الدين ) احساس ‍ مى كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مى گذارد.
    3 با كلمه ( عالمين ) ميان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى كند.
    4 با ( الرّحمن الرّحيم ) خود را در سايه لطف او مى داند.
    5 با ( مالك يوم الدين ) غفلتش از آينده زدوده مى شود.
    6 با گفتن ( ايّاك نعبد ) ريا و شهرت طلبى را زايل مى كند.
    7 با ( ايّاك نستعين ) از ابرقدرت ها نمى هراسد.
    8 از ( انعمت ) مى فهمد كه نعمت ها به دست اوست .
    9 با ( اهدنا ) رهسپارى در راه حقّ و طريق مستقيم را درخواست مى كند.
    10 در ( صراط الّذين انعمت عليهم ) همبستگى خود را با پيروان حقّ اعلام مى كند.
    11 با ( غير المغضوب عليهم ) و ( لا الضّالّين ) بيزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى دارد.
    تفسير آيه : (1) بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
    ترجمه آيه :
    به نام خداوند بخشنده ى مهربان
    نكته ها:
    O در ميان اقوام و ملل مختلف ، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ى آنهاست ، شروع مى كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس ‍ اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى كنند. گاهى به نام بت ها وطاغوت ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى كنند. چنانكه در جنگ خندق ، اوّلين كلنگ را رسول خداصلّى اللّه عليه و آله بر زمين زد.(6)
    ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) سر آغاز كتاب الهى است . ( بسم ا للّه ) نه تنها در ابتداى قرآن ، بلكه در آغاز تمام كتاب هاى آسمانى بوده است . در سر لوحه ى كار و عمل همه ى انبيا ( بسم ا للّه ) قرار داشت . وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السّلام به ياران خود گفت : سوار شويد كه ( بسم اللّه مجريها و مرسيها)(7) يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست . حضرت سليمان عليه السّلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ى ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) (8) آغاز نمود.
    O حضرت على عليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) ، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است . همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله ى (( بسم ا للّه )) را مى نوشت ، فرمود: ((جَوِّدها)) آنرا نيكو بنويس .(9)
    o بر زبان آوردن ( بسم اللّه ) در شروع هر كارى سفارش شده است ؛ در خوردن و خوابيدن ونوشتن ، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان هاى هدف دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
    در حديث مى خوانيم : (( بسم اللّه )) را فراموش نكن ، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار (( بسم اللّه )) را به كودك ياد بدهد، وارد شده است .(10)
    سؤ ال : چرا در شروع هر كارى ( بسم اللّه ) سفارش شده است ؟
    پاسخ :( بسم اللّه ) آرم ونشانه ى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه ، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى . مثلا يك كارخانه چينى سازى ، علامت خود را روى تمام ظروف مى زند، خواه ظرف هاى بزرگ باشد يا ظرف هاى كوچك . يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان هاى آن كشور است و هم بر فراز كشتى هاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان .
    سؤ ال : آيا ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل است ؟
    پاسخ :به اعتقاد اهل بيت رسول اللّه عليهم السّلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است ، آيه ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) آيه اى مستقل و جزء قرآن است . فخر رازى در تفسير خويش ‍ شانزده دليل آورده كه (( بسم اللّه )) جزء سوره است . آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز (( بسم اللّه )) جزء سوره شمرده شده است .(11) برخى از افراد كه بسم اللّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده اند، مورد اعتراض واقع شده اند. در مستدرك حاكم آمده است : روزى معاويه در نماز بسم اللّه نگفت ، مردم به او اعتراض نمودند كه ((اءسرقت اءم نَيستَ))، آيه را دزديدى يا فراموش كردى ؟!(12)
    امامان معصوم عليهم السّلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم اللّه را بلند بگويند. امام باقرعليه السّلام در مورد كسانى كه (( بسم اللّه )) را در نماز نمى خواندند و يا جزء سوره نمى شمردند، مى فرمود: ( سَرقوا اكرم آية )(13)للّه بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است : چرا بعضى (( بسم اللّه )) را جزء سوره قرار نداده اند!(14)
    شهيد مطهّرى قدّس سرّه در تفسير سوره حمد، ابن عباس ، عاصم ، كسايى ، ابن عمر، ابن زبير، عطاء، طاووس ، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مى كند كه بسم اللّه را جزء سوره مى دانستند.
    در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است : (( بسم اللّه )) تاج سوره هاست . تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه ) بسم اللّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السّلام به خاطر آن است كه (( بسم اللّه )) كلمه امان و رحمت است ، واعلام برائت از كفّار و مشركين ، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست .(15)
    سيماى (بسم اللّه )
    1 ( بسم اللّه ) نشانگر رنگ وصبغه ى الهى وبيانگر جهت گيرى توحيدى ماست .(16)
    2 ( بسم اللّه ) رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران ، نشانه ى شرك . نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او.(17)
    3 ( بسم اللّه ) رمز بقا ودوام است . زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است .(18)
    4 ( بسم اللّه ) رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست . به كسى كه رحمن و رحيم است عشق مى ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى كنيم ، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است .
    5 ( بسم اللّه ) رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است .
    6 ( بسم اللّه ) گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است .
    7 ( بسم اللّه ) مايه ى فرار شيطان است . كسى كه خدا را همراه داشت ، شيطان در او مؤ ثّر نمى افتد.
    8 ( بسم اللّه ) عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست .
    9 ( بسم اللّه ) ذكر خداست ، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده ام .
    10 ( بسم اللّه ) بيانگر انگيزه ماست ، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم ، نه طاغوت ها ونه جلوه ها و نه هوس ها.
    11 امام رضاعليه السّلام فرمود: (( بسم اللّه )) به اسم اعظم الهى ، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك تر است .(19)
    پيام ها:
    1 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز سوره ، رمز آن است كه مطالب سوره ، از مبداء حقّ و مظهر رحمت نازل شده است .
    2 ( بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) در آغاز كتاب ، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى شود.(20)
    3 ( بسم ا للّه ) كلامى كه سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
    4 رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است . ( اللّه الرّحمن الرّحيم )
    5 بيان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون ، نشانه ى اصرار بر رحمت است . (هم قالب ((رحمن ))، هم قالب ((رحيم ))) ( الرّحمن الرّحيم )
    6 شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب ، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اى از رحمت الهى است ، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست . ( الرّحمن الرّحيم )
    تفسير آيه : (2) الْحَمْدُِللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
    ترجمه آيه :
    سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
    نكته ها:
    O (( ربّ)) به كسى گفته مى شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن . پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده ، هدايت مى شود.
    O علاوه بر سوره حمد، چهار سوره ى انعام ، كهف ، سباء وفاطر نيز با جمله (للّه للّه الحمد للّه ) آغاز گرديده ، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن ( ربّ العالمين ) آمده است .
    O مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است . انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى ، زبان به ستايش ‍ و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران ، زبان به تشكّر مى گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش ، شايسته ى ستايش وبه خاطر احسان ها و نعمت هايش ، لايق شكرگزارى است .
    O ( الحمد للّه ) بهترين نوع تشكّر از خداوند است . هر كس در هرجا، با هر زبانى ، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه ى آن را ستايش مى كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
    O خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده است : ( ربّنا الّذى اعطى كل شيى ء خلقه ثمّ هدى )(21) پرودگار ما همه ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است . او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى ، شايسته حمد وسپاسگزارى است .
    O خداوند، پروردگار همه ى آفريده هاست . ( و هو ربّ كلّ شى )(22) آنچه در آسمان ها و زمين و ميان آنهاست ، پروردگارشان اوست . ( ربّ السّموات والارض و مابينهما )(23) حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: (( من الجمادات والحيوانات )) يعنى او پروردگار جاندار و بى جان است . ( له الخلق والامر تبارك اللّه ربّ العالمين ) هم آفرينش از اوست و هم اداره ى آن ، و او پرورش دهنده ى همه است .
    O مراد از ( عالَمين ) يا فقط انسان ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: (اءوَ لم ننهك عن العالمين ) آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم ؟ و يا مراد همه ى عوالم هستى است . ((عالَم )) به معناى مخلوقات و ((عالَمين )) به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است . از اين آيه فهميده مى شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى پنداشتند، باطل است .
    پيام ها:
    1 همه ستايش ها براى اوست . (الحمدللّه )(24)
    2 خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است . (الحمدللّه )
    3 همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست . زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است . (الحمدللّه )
    4 دليل ستايش ما، پروردگارى اوست . (الحمدللّه ربّ العالمين )
    5 رابطه ى خداوند با مخلوقات ، رابطه ى دائمى و تنگاتنگ است . (ربّ العالمين ) (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى كند و مى رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
    6 همه ى هستى ، تحت تربيت خداوند يكتاست . (ربّ العالمين )
    7 امكان رشد و تربيت ، در همه ى موجودات وجود دارد. (ربّ العالمين )
    8 خداوند هم انسان ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى كند، (تربيت تشريعى ) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى دهد. (تربيت تكوينى ) (ربّ العالمين )
    9 مؤ منان در آغاز كتاب (قرآن ) با نيايش به درگاه خداوند متعال ، (الحمدللّه ربّ العالمين ) مى گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مى دهند كه (آخر دعويهم اءن الحمدللّه ربّ العالمين )(25)
    تفسير آيه : (3) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
    ترجمه آيه :
    (خدايى كه ) بخشنده و مهربان است .
    نكته ها:
    O كلمه ((رحمن )) به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است . از كاربرد دو صفت ((رحمن )) و ((رحيم )) در قرآن ، استفاده مى شود كه رحمانيّت درباره همه ى مخلوقات ورحيم بودن ، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است .
    O خداوند رحمت را برخود واجب كرده است ، (كتب ربّكم على نفسه الرّحمة )(26) و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است ، (و رحمتى وسعت كلّ شيى ء)(27) همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، (رحمةً للعالمين )(28) آفرينش ‍ وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى دهد از روى لطف است . بخشيدن گناهان و قبول توبه ى بندگان و عيب پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات ، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست .
    پيام ها:
    1 تدبير وتربيت الهى ، همراه محبّت و رحمت است . (در كنار كلمه ((ربّ))، كلمه ((رحمن )) آمده است .) (ربّ العالمين الرحمن الرحيم )
    2 همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است ، (الرّحمن علّم القرآن )(29) تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. (ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم )
    3 رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست . (الحمدللّه ... الرّحمن الرّحيم )

  2. #2
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (4) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
    ترجمه آيه :
    (خدايى كه ) مالك روز جزاست .
    نكته ها:
    O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است ، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست . (مالك يوم الدين )
    O با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است ، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد؛
    # در آن روز تمام واسطه ها واسباب قطع مى شوند. (تقطّعت بهم الاسباب )(30)
    # نسبت ها و خويشاوندى ها از بين مى رود. (فلا انساب بينهم )(31)
    # مال و ثروت و فرزندان ، ثمرى ندارند. (لا ينفع مال و لا بنون )(32)
    # بستگان و نزديكان نيز فايده اى نمى رسانند. (لن تنفعكم ارحامكم )(33)
    # نه زبان ، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است .
    O لفظ ((دين )) در معانى گوناگون به كار رفته است :
    الف : مجموعه ى قوانين آسمانى . (إ نّ الدّين عنداللّه الاسلام )(34)
    ب : عمل و اطاعت . (للّه الدّين الخالص )(35)
    ج : حساب و جزا. (مالك يوم الدّين )
    O ((يوم الدّين )) در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى باشد. (يسئلون ايّان يوم الدّين )(36) مى پرسند روز قيامت چه وقت است ؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى فرمايد: (ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئا و الامر يومئذ للّه )(37) (اى پيامبر!) نمى دانى روز دين چه روزى است ؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست .
    O (مالك يوم الدّين ) نوعى انذار و هشدار است ، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه ى (الرّحمن الرّحيم ) معلوم مى شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى فرمايد: (نبّى ء عبادى انّى اءنا الغفور الرّحيم . و اءنّ عذابى هو العذاب الاليم )(38) به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام ، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است . همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى كند: (قابل التَّوب شديد العقاب )(39) خداوند پذيرنده ى توبه مردمان وعقوبت كننده ى شديد گناهكاران است .
    O در اوّلين سوره ى قرآن ، مالكيتَ خداوند عنوان شده است ، (مالكِ يوم الدّين ) و در آخرين سوره ، مَلِكيت او. (ملك النّاس )
    پيام ها:
    1 خداوند متعال ، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم . به خاطر كمال ذات و صفات او كه (اللّه ) است ، به خاطر احسان و تربيت او كه (ربّ العالمين ) است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه (الرّحمن الرّحيم ) است و به خاطر قدرت و هيبت او كه (مالك يوم الدّين ) است .
    2 قيامت ، پرتوى از ربوبيّت اوست . (ربّ العالمين ... مالك يوم الدين )
    3 قيامت ، جلوه اى از رحمت خداوند است . (الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين )
    تفسير آيه : (5) إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
    ترجمه آيه :
    (خدايا) تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم .
    نكته ها:
    O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران .
    O در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى گويد: خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم ، ونه تنها من كه همه ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم .
    O خدايا! من كسى جز تو را ندارم (ايّاك ) ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. (ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبدا)(40) در آسمان ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
    O جمله (نعبد) هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
    O مراحل پرواز معنوى ، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره ى حمد ثناست ، آيه ى (ايّاك نعبد) ارتباط و آيات بعد، دعا مى باشد.
    O چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است ، لذا كلمه (ايّاك ) تكرار شد.
    پيام ها:
    1 ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست . (نعبد، نستعين )
    2 بندگى ، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران . (ايّاك )
    3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است ، ولى اراده ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى ، محكوم هستند.(41) لذا فقط از او كمك مى خواهيم . (ايّاك نستعين )
    4 گر چه عبادت از ماست ، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم . (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )(42)
    5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده ، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى بريم . (الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد)
    6 (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) يعنى نه جبر است و نه تفويض . چون مى گوييم : (نعبد) پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى گوييم : (نستعين ) پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است .
    7 عبادت ، مقدمّه و وسيله ى استمداد است . ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )
    8 شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است . (ربّ العالمين ، الرّحمن الرّحيم ، مالك يوم الدّين ، ايّاك نعبد)
    9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. (ايّاك نعبد...)
    10 توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است . (مالك يوم الدّين ايّاك نعبد)
    تفسير آيه : (6) اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ
    ترجمه آيه :
    (خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
    نكته ها:
    O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است :
    الف : هدايت تكوينى ، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى . آنجا كه قرآن مى فرمايد: (ربّنا الّذى اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )(43) بيانگر اين نوع از هدايت است .
    ب : هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است .
    O كلمه ى ((صراط))(44) بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است . انتخاب راه و خط فكرى صحيح ، نشانه ى شخصيت انسان است .
    O راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
    # راه خواسته ها وهوس هاى خود.
    # راه انتظارات وهوس هاى مردم .
    # راه وسوسه هاى شيطان .
    # راه طاغوت ها.
    # راه نياكان و پيشينيان .
    # راه خدا و اولياى خدا.
    انسان مؤ من ، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
    الف : راه الهى ثابت است ، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس هاى مردم و هوس هاى شخصى كه هر روز تغيير مى كنند.
    ب : يك راه بيشتر نيست ، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند.
    ج : در پيمودن آن ، انسان به مسير و مقصد مطمئن است .
    د: در پيمودن آن ، شكست و باخت وجود ندارد.
    O راه مستقيم ، راه خداست . (انّ ربّى على صراطٍ مستقيم )(45)
    # راه مستقيم ، راه انبياست . (انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم )(46)
    # راه مستقيم ، راه بندگى خداست . (و اءنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم )(47)
    # راه مستقيم ، توكّل وتكيه بر خداست . (مَن يعتصم باللّه فقدهُدىَالى صراطمستقيم )(48)
    # راه مستقيم ، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست .(49)
    # راه مستقيم ، كتاب خداوند است .(50)
    # راه مستقيم ، راه فطرت سالم است .(51)
    O انسان ، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى گيرد.
    O در راه مستقيم بودن ، تنها خواسته اى است كه هر مسلمان ، در هر نماز از خداوند طلب مى كند، حتّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه اطهارعليهم السّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى خواهند.
    O انسان بايد همواره ، در هر نوع از كارهاى خويش ، اعم از انتخاب شغل ، دوست ، رشته ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس . پس هر لحظه ، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است .
    O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت ، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52)
    O راه مستقيم ، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة ))(53) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است .
    O راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل . يكى در عقايد از راه خارج مى شود وديگرى در عمل و اخلاق . يكى همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى داند و ديگرى ، دنيا و امورات آن را ناديده مى انگارد.
    در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد. يكى بخل مى ورزد و ديگرى بى حساب سخاوت به خرج مى دهد. يكى از خلق جدا مى شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى كند.
    اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است . خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى كند.(54) در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السّلام مى فرمودند: راه مستقيم ، ما هستيم .(55) يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه ، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح ، تحصيل ، تغذيه ، انفاق ، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند.(56) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى نشيند.(57)
    O در قرآن و روايات ، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه ى اعتدال ، تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است . به موارد ذيل توجّه كنيد:
    # (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)(58) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
    # (لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط)(59) در انفاق ، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى .
    # (الّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(60) مومنان ، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل ، بلكه ميانه رو هستند.
    # (لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا)(61) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته ، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان .
    # نسبت به والدين احسان كن ؛ (و بالوالدين احسانا)(62) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست . (ان جاهداك على ان تشرك بى ... فلاتطعهما)(63)
    # پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ (و كان رسولا نبيّا)(64) و هم خانواده خويش را دعوت مى كند. (و كان ياءمر اهله بالصلوة )(65)
    # اسلام هم نماز را سفارش مى كند كه ارتباط با خالق است ؛ (اقيموا الصلوة ) و هم زكات را توصيه مى كند كه ارتباط با مردم است . (اتوا الزكوة )(66)
    # نه محبت ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ (شهداء لِلّه و لو على انفسكم )(67) و نه دشمنى ها شما را از عدالت دور كند. (و لا يَجرِمنّكم شَنئان )(68)
    # مؤ منين هم دافعه دارند؛ (اءشداء على الكفار) و هم جاذبه دارند. (رحماء بينهم )(69)
    # هم ايمان و باور قلبى لازم است ؛ (امنوا) و هم عمل صالح . (عملوا الصالحات )(70)
    # هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است ؛ (ربّنا افرغ علينا صبرا)(71) و هم صبورى وپايدارى در سختى ها. (عشرون صابرون يغلبوا ماءتين )(72) شب عاشورا امام حسين عليه السّلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد.
    # روز عرفه و شب عيد قربان ، زائر خانه ى خدا دعا مى خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
    # اسلام مالكيّت را مى پذيرد، ((الناس مسلّطون على اموالهم ))(73) ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى دهد و آن را محدود مى سازد. ((لا ضَرر و لا ضِرار))(74)
    آرى ، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه روى وراه مستقيم را سفارش مى كند.
    پيام ها:
    1 همه ى هستى ، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده . (اهدنا الصراط المستقيم )
    2 درخواست هدايت به راه مستقيم ، مهم ترين خواسته ى يكتاپرستان است . (ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم )
    3 براى دست يابى به راه مستقيم ، بايد دعا نمود. (اهدنا الصراط المستقيم )
    4 ابتدا ستايش ، آنگاه استمداد و دعا. (الحمدللّه ... اهدنا)
    5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است . (ايّاك نستعين اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم )
    تفسير آيه : (7) صِرَ طَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ
    ترجمه آيه :
    (خداوندا! ما را به ) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ، (هدايت كن ) نه غضب شدگان و نه گمراهان !
    نكته ها:
    O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75) توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد. بعد از اين درخواست ، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن ، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
    O قرآن ، مردم را به سه دسته تقسيم مى نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان .
    O مراد از نعمت در (انعمتَ عليهم )، نعمتِ هدايت است . زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.
    O هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائما از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
    مغضوبين در قرآن
    در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند.(76)
    بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است ، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ (فَضّلتُكم على العالَمين )(77) لكن بعد از اين فضيلت و برترى ، به خاطر كردار و رفتار خودشان ، دچار قهر و غضب خداوند شدند (و باؤ وا بغضب من اللّه )(78) اين تغيير سرنوشت ، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است . دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، (يحرّفون الكلم )(79) وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام خوارى و رفاه طلبى روى آوردند، (اخذهم الرّبا)(80) وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، از روى تن پرورى و ترس ، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس ، سر باز زدند. (فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون )(81) به خاطر اين انحرافات ، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت ، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت .
    ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم . يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم ، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.(82)
    O انسان در اين سوره ، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان ، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است .
    ضالّين در قرآن
    O ((ضلالت )) كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است . گاهى در مورد تحيّر بكار مى رود، (و وَجدَك ضالا)(83) وگاهى به معناى ضايع شدن است ، (اضلّ اعمالهم )(84) ولى اكثرا به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: (ضلال مبين )، (ضلال بعيد)، (ضلال قديم ) به چشم مى خورد.
    O در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله : كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند،(85) مشركان ،(86) كفار،(87) عصيان گران ،(88) مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(89) كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا ماءيوسند.
    O در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است ، از قبيل : ابليس ، فرعون ، سامرى ، دوست بد، رؤ سا ونياكان منحرف .
    O گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده ، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها،(90) بت ها،(91) گناهان (92)، پذيرش ولايت باطل ،(93) جهل و نادانى .(94)
    پيام ها:
    1 انسان در تربيت ، نيازمند الگو مى باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان ، نمونه هاى زيباى انسانيّت اند. (صراط الّذين انعمت عليهم )
    2 آنچه از خداوند به انسان مى رسد، نعمت است . قهر و غضب را خود به وجود مى آوريم .(95) (انعمت ، المغضوب عليهم )
    3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان ، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان ، مقاوم و پايدار مى كند. (غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين )(96)
    بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
    ترجمه آيه :
    به نام خداوند بخشنده ى مهربان
    تفسير آيه : (1) الَّمَّ
    الف لام ميم
    نكته ها:
    O درباره ى حروف مقطّعه ، اقوال مختلفى گفته شده است ، از جمله :
    1 قرآن ، معجزه ى الهى از همين حروف الفبا تاءليف يافته كه در اختيار همه است ، اگر مى توانيد شما نيز از اين حروف ، كلام معجزه آميز بياوريد.
    2 اين حروف ، نام همان سوره اى است كه در ابتدايش ‍ آمده است .
    3 اين حروف ، اشاره به اسم اعظم الهى دارد.(97)
    4 اين حروف ، نوعى سوگند و قسم الهى است .(98)
    5 اين حروف ، از اسرار بين خداوند و پيامبر است .(99) ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى داند.(100)
    امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان صد و چهارده سوره قرآن ، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف ، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است . چنانكه در اين سوره به دنبال (الم )، (ذلك الكتاب ) آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است .
    در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه ى (حم عسق ) آمده است كه بعد از آن مى فرمايد: (كذلك يُوحى اليك والى الّذين مِن قبلك اللّه العزيزُ الحكيم ) خداوندِ عزيز و حكيم ، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است . حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است . البتّه خداوند با اين حروف ، كتابى نازل كرده كه معجزه است . آيا انسان نيز مى تواند چنين كتابى فراهم كند؟!
    آرى ، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى آفريند و انسان مى سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل ، خشت و آجر بسازند!
    تفسير آيه : (2) ذَ لِكَ الكِتَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِينَ
    ترجمه آيه :
    آن كتاب (با عظمت كه ) در (حقّانيت ) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است .
    نكته ها:
    O ((لاريب فيه )) يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست ، شكّى نيست . زيرا مطالب آن به گونه اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى گذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است . چنانكه قرآن مى فرمايد: (فهم فى رَيبهم يَتردّدون )(101) آنان در شكّى كه خود ايجاد مى كنند، سردرگم هستند.
    O هدف قرآن ، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمان ها و زمين و گياهان و حيوانات و... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد.(102)
    O قرآن وسيله هدايت همه مردم است ؛ (هدىً للنّاس )(103) همانند خورشيد بر همه مى تابد، ولى تنها كسانى از آن بهره مى جويند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ (هدىً للمتّقين ) همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشه ى تميز عبور مى كند، نه از خشت وگِل . لذا فاسقان (104)، ظالمان (105)، كافران (106)، دل مردگان (107)، مسرفان و تكذيب كنندگان (108) از هدايت قرآن بهره مند نمى شوند.
    سؤ ال : اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى فرمايد: (لاريب فيه ) شكّى در آن نيست . در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى دارد: يك جا مى فرمايد: (انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب )(109) ما درباره آنچه ما را به آن مى خوانى ، در شكّ هستيم . و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى خوانيم : (بل هم فى شك من ذكرى )(110) درباره ى قيامت نيز آمده : (لنعلم من يؤ من بالاخرة ممن هو منها فى شك )(111) بنابراين چگونه مى فرمايد: (لاريب فيه ) هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست ؟
    پاسخ :مراد از جمله ((لا ريب فيه )) آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست . چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى فرمايد: (بل هم فى شك بل هم منها عمون )(112)
    پيام ها:
    1 قرآن در عظمت ، مقامى بس والا دارد. (ذلك )(113)
    2 قرآن در زمان حيات پيامبر جمع آورى وبه صورت كتاب شده است .(الكتاب )
    3 راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله ى (لاريب فيه ) نشانگر استوارى و استحكام قرآن است .
    4 توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران ، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است . (هدى للمتقين )
    5 قرآن ، مايه هدايت خالص و بدون هيچگونه ضلالت و سردرگمى است . (لاريب فيه هدى ...)
    6 تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره مند مى شوند. (هدى للمتقين ) هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره مندى و نورگيرى او بيشتر است .(114)
    تفسير آيه : (3) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّارَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ
    ترجمه آيه :
    (متّقين ) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند.
    نكته ها:
    O قرآن ، هستى را به دو بخش تقسيم مى كند: عالم غيب (115) و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مى كنند كه برايشان محسوس ‍ باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمى بينند، نمى خواهند به او ايمان آورند. چنانكه برخى به حضرت موسى گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نَرى اللّه جهرة )(116) ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم .
    اين افراد درباره ى قيامت نيز مى گويند: (ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدّهر)(117) جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى كنيم ، دنياى ديگرى نيست ، مى ميريم و زنده مى شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى برد.
    چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى دانند و مى خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
    O متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است . در درونِ ايمان ، عشق ، علاقه ، تعظيم ، تقديس و ارتباط نهفته است ، ولى در علم ، اين مسائل نيست .
    پيام ها:
    1 ايمان ، از عمل جدا نيست . در كنار ايمان به غيب ، وظايف و تكاليف عملى مؤ من بازگو شده است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون )
    2 اساسى ترين اصل در جهان بينى الهى آن است كه هستى ، منحصر به محسوسات نيست . (يؤ منون بالغيب )
    3 بعد از اصل ايمان ، مهم ترين اصل عملى ، اقامه ى نماز و انفاق است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون ) (در جامعه ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب ها و ناهنجارى هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى ، با نماز تقويت و درمان مى يابد و خلاءهاى اقتصادى و نابسامانى هاى ناشى از آن ، با انفاق پر و مرتفع مى گردد.)
    4 برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى . (يقيمون الصلوة )(118)
    5 در انفاق نيز بايد ميانه رو باشيم . (ممّا رزقناهم )(119)
    6 از هرچه خداوند عطا كرده (علم ، آبرو، ثروت ، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم ينفقون )(120) امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده ايم در جامعه نشر مى دهند.(121)
    7 انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق (122) هر كس را از حلال مقدّر مى كند. (رزقناهم )
    8 با انفاق كردن مغرور نشويم . اگر باور كنيم كه همه نعمت ها از خداست ، بهتر مى توانيم قسمتى از آنرا انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم )
    تفسير آيه : (4) وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ اءُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
    ترجمه آيه :
    و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران ) نازل گريده ، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.
    نكته ها:
    O ابزار شناخت انسان ، محدود به حس و عقل نيست ، بلكه وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه ، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مى شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق و معجزه و سيره ى عملى خويش ، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.
    O از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى آيد كه خشوع در برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد به آينده اى روشن و پاداش هاى بزرگ الهى ، از آثار تقوى است .
    پيام ها:
    1 ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى ، لازم است . زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى كنند. (يؤ منون ... بما اُنزل من قبلك )
    2 تقواى واقعى ، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى كند. (بالاخرة هم يوقنون )
    3 احترام قرآن ، قبل از كتب ديگر است . (...بما انزل اليك وما انزل من قبلك ...)
    4 پيامبر اسلام ، آخرين پيامبر الهى است . كلمه (من قبلك ) بدون ذكر ((من بعدك )) نشانه ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است .
    تفسير آيه : (5) اءُوْلََّئِكَ عَلَى هُدىً مِّن رَّبِّهِمْ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
    ترجمه آيه :
    تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.
    نكته ها:
    O پاداش اهل تقوى كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است . رستگارى ، بلندترين قلّه سعادت است . زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده (123) و بشر را براى عبادت (124) و عبادت را براى رسيدن به تقوى (125) و تقوى را براى رسيدن به فلاح و رستگارى .(126)
    O در قرآن ، رستگاران داراى ويژگى هاى زير هستند:
    الف : كسانى كه در برابر مفاسد جامعه ، به اصلاحگرى مى پردازند.(127)
    ب : كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.(128)
    ج : كسانى كه علاوه بر ايمان به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، او را حمايت مى كنند.(129)
    د: كسانى كه از بخل دور هستند.(130)
    ه‍: كسانى كه در قيامت از حسنات ، ميزانِ سنگين دارند.(131)
    O رستگارى ، بدون تلاش بدست نمى آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است :
    # براى فلاح و رستگارى ، تزكيه لازم است . (قد افلح من زكّيها)(132)
    # براى فلاح و رستگارى ، جهاد لازم است . (جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون )(133)
    # براى فلاح و رستگارى ، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات ، پاكدامنى ، عفت ، امانتدارى ، وفاى به عهد و دوام و پايدارى در نماز، لازم است .
    پيام ها:
    1 هدايتِ خاص الهى ، براى مؤ منان واقعى تضمين شده است . (هدًى من ربّهم )
    2 ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى رساند. (للمتقين ، يؤ منون ، المفلحون )
    تفسير آيه : (6) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَاءَنذَرْتَهُمْ اءَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه آيه :
    همانا كسانى كه كفر ورزيده اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى . آنها ايمان نخواهند آورد.
    نكته ها:
    O قرآن ، بعد از متّقين ، كفّار را معرّفى مى كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند.(134) چنانكه گروهى از آن كافران معاند، در برابر دعوت پيامبران ، زبان قال و حالشان اين بود: (سواء علينا اءوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين )(135) براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى .
    O اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤ ثّر واقع نمى شود.
    باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار، خَس
    پيام ها:
    1 لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه ، انسان را جماد گونه مى كند. (سواء عليهم )
    2 روش تبليغ براى كفّار، انذار است . اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعده ها نيز اثر نخواهند كرد. (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم )
    3 انتظار ايمان آوردنِ همه ى مردم را نداشته باشيد.(136) (...لا يؤ منون )

  3. #3
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (7)خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى اءَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
    ترجمه آيه :
    خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده اى است و براى آنان عذابى بزرگ است .
    نكته ها:
    O مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى زند، كيفر لجاجت هاى آنان است . چنانكه مى خوانيم : (يطبع اللّه على كلّ قلب متكبّر جبّار)(137) خدا بر دل افراد متكبّر و ستم پيشه ، مهر مى زند. و در آيه 23 سوره ى جاثيه نيز مى خوانيم : خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى روند مهر مى زند. بنابراين مهر الهى نتيجه ى انتخاب بدِ خود انسان است ، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
    O مراد از قلب در قرآن ، روح و مركز ادراكات است . سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى كند: قلب سليم ، قلب منيب و قلب مريض .
    ويژگى هاى قلب سليم
    الف : قلبى كه در آن جز خدا نيست . ((ليس فيه احد سواه ))(138)
    ب : قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.(139)
    ج : قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.(140)
    د: قلبى كه با ياد خدا، آرام مى گيرد.(141)
    ه‍: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است .(142)
    البتّه قلب مؤ من ، هم با ياد خداوند آرام مى گيرد و هم از قهر او مى ترسد. (اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم )(143) همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى گيرد و هم از آنان حساب مى برد.
    ويژگى هاى قلب مريض
    الف : قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست . (لاتطع من اغفلنا قلبه )(144)
    ب : دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى گردد. (فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة )(145)
    ج : دلى كه قساوت دارد. (جعلنا قلوبهم قاسية )(146)
    د: دلى كه زنگ گرفته است . (بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون )(147)
    ه‍: دلى كه مهر خورده است . (طبع اللّه عليها بكفرهم )(148)
    ويژگى قلب منيب
    قلب منيب ، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف ، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است .
    O خداوند در آيات قرآنى ، نه صفت براى قلب كفّار بيان كرده است :
    الف : انكار. (قُلوبُهم مُنكِرة )(149)
    ب : تعصّب . (فى قلوبهم الحَميّة )(150)
    ج : انحراف . (صَرفَ اللّه قُلوبهم )(151)
    د: قساوت . (فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم )(152)
    ه‍ : موت . (لا تَسمعُ المَوتى )(153)
    و: زنگار. (بَل رانَ على قلوبهم )(154)
    ز: مرض . (فى قلوبهم مَرض )(155)
    ح : ضيق . (يجعلْ صَدره ضَيّقا)(156)
    ط: طبع . (طَبع اللّه عليها بكفرهم )(157)
    O قلب انسان ، متغيّر است . لذا مؤ منان اينچنين دعا مى كنند: (ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا)(158) خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى ، منحرف مساز. امام صادق عليه السّلام مى فرمودند: اين جمله (آيه ) را زياد بگوييد و خود را از انحرافات درامان ندانيد.(159)
    پيام ها:
    1 درك نكردن حقيقت ، بالاترين كيفر الهى است . (ختم اللّه على قلوبهم )
    2 كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست . (الذين كفروا... ختم اللّه )
    3 در اثر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات ) سلب مى شود. (الّذين كفروا... ختم اللّه )
    4 كيفر الهى ، متناسب با عمل ماست . (الّذين كفروا... ختم اللّه ) جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت ، آن است كه خدا هم بر چشم ، گوش ، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان ، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى كند. امام رضاعليه السّلام فرمود: مُهر خوردن ، عقوبت كفر آنهاست .(160)
    تفسير آيه : (8) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ
    ترجمه آيه :
    وگروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم ، در حالى كه مؤ من نيستند.
    نكته ها:
    O در آغاز اين سوره ، براى معرّفى مؤ منان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است . در اين آيه و آيات بعد كه شمار آن سيزده آيه است ، گروه سومى را معرّفى مى كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جراءت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق ، همانند موش صحرايى است كه براى لانه اش دو راه فرار قرار مى دهد، يكى از آن دو را باز مى گذارد و از آن رفت و آمد مى كند و ديگرى را بسته نگه مى دارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مى گريزد. نام سوراخ مخفى موش ((نافقاء)) است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است .(161)
    O نفاق ، داراى معناى گسترده اى است كه هركس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حديث مى خوانيم : اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعده هاى خود عمل نكرديم ، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم .(162)
    نفاق ، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است .(163)
    پيام ها:
    1 ايمان ، يك مسئله قلبى است وبه اظهارات انسان بستگى ندارد. (ماهم بمؤ منين )
    2 اساس ايمان ، ايمان به مبداء و معاد است . (آمنا باللّه و باليوم الا خر)
    3 خداوند از درون انسان ، آگاه است . (وما هم بمؤ منين )
    تفسير آيه : (9) يُخَدِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاّ اءَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ
    ترجمه آيه :
    (منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤ منان نيرنگ مى كنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند، امّا نمى فهمند!
    نكته ها:
    O ((شعور)) از ريشه ى ((شَعر)) به معناى مو مى باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است . بنابراين منافق گمان مى كند كه ديگران را فريب مى دهد، زيرا درك درست ندارد. (لايشعرون )
    O مراد از حيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آنرا مورد تمسخر و بازيچه قرار مى دهند و يا به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست . يعنى همانگونه كه اطاعت و بيعت با رسول خدا، اطاعت و بيعت با خداست (164)، خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا مى باشد كه روشن است اينگونه فريبكارى و نيرنگ بازى با دين ، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است . چنانكه اگر پزشك ، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كرده ام ، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است و فريب پزشك ، فريب خود اوست .
    O برخورد اسلام با منافق ، همانند برخورد منافق با اسلام است . او در ظاهر اسلام مى آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى شناسد. او در دل ايمان ندارد و كافر است ، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى كند.
    O در روايتى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى خوانيم : رياكارى ، خدعه با خداوند است .(165)
    O قرآن ، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى داند. چنانكه در اين آيه مى فرمايد: خدعه با دين ، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اِن اءحسنتم اءحسنتم لانفسكم و اِن اءساءتم فلها)(166) اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد، باز هم به خود. و يا در جاى ديگر مى فرمايد: (ولا يَحيق المَكر السيّى ء الاّ بَاهلِه )(167) نيرنگ بد، جز سازنده اش را فرا نگيرد.
    پيام ها:
    1 حيله گرى ، نشانه ى نفاق است . (يخادعون اللّه )
    2 منافق ، همواره در فكر ضربه زدن است . (يخادعون ) (كلمه ((خدعه )) به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است .)(168)
    3 آثار نيرنگ ، به صاحب نيرنگ بر مى گردد. (وما يَخدعون الاّ انفسهم )
    4 منافق ، بى شعور است ونمى فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه ى اسرار درون او را مى داند(169) ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى دارد.(170) (وما يشعرون )(171)
    5 خدعه و حيله ، نشانه ى عقل و شعور نيست .(172) (يخادعون ... لايشعرون )
    تفسير آيه : (10) فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ
    ترجمه آيه :
    در دلهاى منافقان ، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است ، به سزاى آنكه دروغ مى گويند.
    نكته ها:
    O بيمارى ، گاهى مربوط به جسم است ، نظير آيه ى 185 سوره بقره ؛ (ومن كان مريضا) كه درباره احكام روزه بيماران مى باشد. و گاهى مربوط به روح ، نظير اين آيه (فى قلوبهم مرض ) كه درباره بيمارى نفاق مى باشد.
    O داستان منافق ، به لاشه ومردارى بد بو مى ماند كه در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بيشتر وارد شود، فسادش بيشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزايش مى يابد. نفاق ، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن در برابر آن ، دست به تظاهر و رياكارى مى زند و يك گام بر نفاق خود مى افزايد. اين روح مريض ، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى كند و اين نوعى افزايش بيمارى است . (فزادهم اللّه مرضا)
    O شايد جمله ى (فزادهم اللّه مرضا) نفرين باشد. نظير (قاتلهم اللّه ) يعنى اكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه كند.
    پيام ها:
    1 نفاق ، يك مرض روحى ومنافق بيمار است . همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده ، منافق هم نه مؤ من است و نه كافر. (فى قلوبهم مرض )
    2 اصلِ انسان ، دل و روح اوست . (زادهم اللّه )
    (حقّ اين بود كه بگويد ((فزادها اللّه مرضا)) يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض دلها را زياد نمود. ولى فرمود: مرض ‍ خود آنان را زياد نمود. پس قلب انسان ، به منزله تمام انسان است . زيرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هويداست .)(173)
    3 نفاق ، رشد سرطانى دارد.(174) (زادهم اللّه مرضا)
    4 زمينه هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى آورد. (لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون )
    5 دروغگويى ، از روشهاى متداول منافقان است . (كانوا يَكذبون )
    تفسير آيه : (11) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى الاَْرْضِ قَالُوَّاْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
    هرگاه به آنان (منافقان ) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى گويند: همانا ما اصلاحگريم .
    پيام ها:
    1 گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است با آنها سخن گفت و نهى از منكر كرد. (قيل لهم )
    2 نفاق ، عامل فساد است . (لا تفسدوا فى الارض )
    3 منافق چند چهره بودن خود را مردم دارى واصلاح طلبى مى داند. (انمّا نحن مصلحون )
    4 منافق ، فقط خود را اصلاح طلب معرّفى مى كند. (انّما نحن مصلحون ) (ممكن است كسى در حدّ اعلاى بيمارى روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است .)
    5 منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق مردم و توجيه خلافكارى هاى خويش است . (انّما نحن مصلحون )
    تفسير آيه : (12) اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ وَلَكِن لا يَشْعُرُونَ
    ترجمه آيه :
    آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى فهمند.
    نكته ها:
    O در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى يابيم كه نفاق ، آثار و عوارض سويى در روح ، روان ، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى كند كه او را در دنيا و قيامت گرفتار مى سازد. قرآن در وصف آنها مى فرمايد:
    # دچار فقدان شعور واقعى مى شوند.(175)
    # انديشه و فهم نمى كنند.(176)
    # دچار حيرت و سرگردانى مى شوند.(177)
    # به سبب دروغهايى كه مى بافند(178) در كفر پايدار مى شوند(179) و هدايت نمى يابند.(180)
    # چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت واضطراب (181) و عذابى دردناك دارند.(182)
    پيام ها:
    1 مسلمانان بايد به ترفند وشعارهاى به ظاهر زيباى منافقان ، آگاه شوند. (الا)
    2 بلندپروازى و خيال پردازى مغرورانه ى منافق ، بايد شكسته شود. (انّهم هم المفسدون )
    3 منافقان دائماً در حال فساد هستند. (المفسدون )
    4 زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى شعورى است . (لا يشعرون )
    تفسير آيه : (13) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوَّاْ اءَنُؤْمِنُ كَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ اءَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ وَلَكِن لا يَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند ساده انديشان و سبك مغزان ، ايمان بياوريم ؟! آگاه باشيد! آنان خود بى خردند، ولى نمى دانند.
    پيام ها:
    1 ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى اثر است .(قيل ...اءنؤ من )
    2 منافقان ، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند.(انؤ من )
    3 تحقير مؤ منان ، از شيوه هاى منافقان است . (كما آمن السفهاء)
    (ايمان داشتن و تسليم خدا بودن ، در نظر منافقان سبك مغزى است .)
    4 مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند.(الا)
    5 در فرهنگ قرآن ، تسليم حقّ نشدن ، سفاهت است .(انّهم هم السفهاء)
    6 بايد غرور متكبرانه منافق ، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود. (انّهم هم السفهاء)
    7 افشاى چهره دروغين منافق ، براى جامعه اسلامى ضرورى است . (هم السفهاء)
    8 بدتر و دردآورتر از هر دردى ، جهل به آن درد است . (لكن لا يعلمون )
    تفسير آيه : (14) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَطِينِهِمْ قَالُوَّاْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ
    ترجمه آيه :
    وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آورده ايم . ولى هرگاه با (هم فكران ) شيطان صفت خود خلوت كنند، مى گويند: ما با شما هستيم ، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مى كنيم .
    نكته ها:
    O ((شيطان )) از ((شَطَن )) به معناى دور شده از خير است كه به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسان هاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى شود.(183)
    پيام ها:
    1 منافق ، نان را به نرخ روز مى خورد. (قالوا آمنا... قالوا انّا معكم )
    2 به هر اظهار ايمان ، نبايد اعتماد قطعى كرد و بايد مواظب عوامل نفوذى بود. (قالوا آمنّا)
    3 منافق ، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤ منان ترس و هراس دارد. (خَلَوا)
    تماس وارتباط منافقان با مؤ منان ، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه ، در نهان و خلوت صورت مى گيرد.
    4 دوستان منافقان ، شيطان صفت هستند. (شياطينهم )
    5 كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى گيرند. (شياطينهم )
    6 اظهار ايمان از سوى منافق موقتى است ، ولى كفر او پايدار و ثابت است . (آمنّا، انّا معكم ) (ايمان ، با جمله ى فعليه وكفر با جمله ى اسميّه آمده وجمله اسميّه نشانه ى دوام و ثبوت است .)
    7 منافقان با كافران نه تنها هم فكرند بلكه كمك كارهم نيز هستند.(انّا معكم ) (كلمه ((مع ))، در جايى بكار مى رود كه علاوه بر هم فكرى ، همكارى نيز باشد.)
    8 منافقان ، مؤ منان را به استهزا مى گيرند. (انّما نحن مستهزؤ ن )
    تفسير آيه : (15) اللّهُ يَسْتَهْزِى ءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِى طُغْينِهِمْ يَعْمَهُونَ
    ترجمه آيه :
    خداوند آنان را به استهزا مى گيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مى دهد تا سرگردان شوند.
    نكته ها:
    O كلمه ((يَعمهون )) از ((عَمَه )) مثل ((عَمى )) مى باشد، لكن ((عمى )) كورى ظاهرى را گويند و ((عمه )) كورى باطنى است .(184)
    O امام رضاعليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست ، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى دهد.(185) همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان ، رها مى كند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزايى سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه هاى او، ميل به گناه و بى رغبتى به عبادت ، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مى آيند.
    O منافقان ، دوگانه رفتار مى كنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مى شود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى بينند.
    پيام ها:
    1 كيفرهاى الهى ، متناسب با گناهان است . در برابر (انّما نحن مستهزؤ ن )، (اللّه يستهزئ بهم ) آمده است .
    2 منافقان با خدا طرفند، نه با مؤ منان . (آنها مؤ منان را مسخره مى كنند، ولى خدا به حمايت آمده و پاسخ مسخره ى آنان را خودش مى دهد.) (اللّه يستهزئ بهم )
    3 استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. (اللّه يستهزئ بهم )
    4 از مهلت دادن وزياده بخشى هاى خداوند، نبايد مغرور شد. (يمدّهم فى طغيانهم )
    5 سركشى و طغيان ، زمينه اى براى سر درگمى هاست . (فى طغيانهم يعمهون )
    تفسير آيه : (16) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَ لَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتِّج رَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ
    ترجمه آيه :
    آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست دادن ) هدايت ، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خود راهى نيافتند.)
    نكته ها:
    O منافقان ، صاحب هدايتى نبودند كه آنرا از دست بدهند. پس شايد مراد آيه اين است كه زمينه هاى فطرى و عوامل هدايت را از دست دادند. همچنان كه در آيات ديگر مى خوانيم : (اشتروا الكفر بالايمان )(186) گروهى ايمان را با كفر معامله كردند. و يا (اشتروا الحيوة الدّنيا بالاخرة )(187) آخرت را با زندگى دنيوى معامله نمودند. ويا (والعذاب بالمغفرة )(188) آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله نمودند. يعنى استعداد ايمان و دريافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بين بردند.
    عاقبت ، نور الهى دود شد فطرت حق جوى او، نمرود شد
    پيام ها:
    1 منافق ، سود و زيان خود را نمى شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى كند. (اشتروا الضلالة بالهدى )
    2 انسان ، آزاد و انتخاب گر است . چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد. (اشتروا الضلالة ...)
    3 دنيا همچون بازار است و مردمان ، معامله گر و مورد معامله ، اعمال و انتخاب هاى ماست . (اشتروا... فما ربحت تجارتهم )
    4 عاقبتِ مؤ من ، هدايت ؛ (على هدىً من ربّهم ) و سرانجام منافق ، انحراف است . (ما كانوا مهتدين )
    5 منافقان به اهداف خود راهى نمى يابند. (ما كانوا مهتدين ) وبا توجّه به آيات بعد.
    تفسير آيه : (17) مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ
    ترجمه آيه :
    مَثل آنان (منافقان )، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته ، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت ، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى هايى كه (هيچ ) نمى بينند، رهايشان كند.
    نكته ها:
    O مثال ، براى تفهيم مطلب به مردم ، نقش ‍ مؤ ثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدينوسيله راه را نزديك وعمومى مى كند، درجه اطمينان را بالا مى برد ولجوجان را خاموش مى سازد. در قرآن مثال هاى فراوانى آمده است از جمله :
    مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب .(189) مثال حقّ به شجره ى طيّبه و باطل به شجره ى خبيثه .(190) تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد.(191) ويا تشبيه كارهاى آنان ، به سراب .(192) تشبيه بت ها و طاغوت ها به خانه عنكبوت .(193) تمثيل دانشمند بى عمل به الاغى كه كتاب حمل مى كند.(194) وتمثيل غيبت ، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است .(195)
    اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه اى از روحيّات وحالاتِ منافقان است . آنان ، نار مى افروزند، ولى خداوند نورش را مى برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى گذارد.
    O امام رضاعليه السّلام فرمودند: معناى آيه (تركهم فى ظلمات ...) آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى كند.(196)
    پيام ها:
    1 منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش ) استفاده مى كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. (استوقد نارا)
    2 نور اسلام عالم گير است ، ولى نورى كه منافقان در سايه ى آن تظاهر به اسلام مى كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است . (اءضاءت ما حوله )
    3 اسلام نور و كفر تاريكى است . (ذهب اللّه بنورهم وتركهم فى ظلمات )
    4 كسى كه از يك نور بهره مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى ماند. (بنورهم ... فى ظلمات ) (كلمه ((نور)) مفرد و كلمه ((ظلمات )) جمع است .)
    5 نقشه ها وتوطئه هاى منافقان ، به اراده الهى ناتمام مى ماند. (ذهب اللّه بنورهم )
    6 طرف مقابل منافقان ، خداوند است . (ذهب اللّه بنورهم )
    7 عاقبت و آينده ى منافقان ، تاريك است . (فى ظلمات )
    8 منافقان دچار وحشت و اضطراب ، ودر تصميم گيرى هاى دراز مدّت ، سردرگم هستند. (فى ظلمات لا يبصرون )
    9 گاهى در آغاز، ايمان واقعى است ، ولى كم كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و منافق مى شود. (كلمه ((نورهم )) در اين آيه و جمله ((لايرجعون )) در آيه بعد نشان مى دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)
    تفسير آيه : (18) صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ
    ترجمه آيه :
    آنان (از شنيدن حقّ) كر و(از گفتن حقّ) گنگ و(از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (بسوى حقّ) باز نمى گردند.
    نكته ها:
    O قرآن در ستايش برخى پيامبران مى فرمايد: آنان دست وچشم دارند، (واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار)(197) شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده اند. لذا در اين سوره درباره ى منافقان تعابيرى همچون ((لا يشعرون ، ما يشعرون ، لا يعلمون ، لا يبصرون ، يعمعون ، صم ، بكم ، عمى ، لا يرجعون )) بكار رفته است .
    O نظر، غير از بصيرت است . در سوره اعراف مى خوانيم : (ترى هم ينظرون اليك و هم لا يبصرون )(198) مى بينى كه به تو نگاه مى كنند، در حالى كه نمى بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.
    O عدم بهره گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت ، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است .(199)
    O جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى زند، كورى و كرى و لالى آخرت است . (ونحشرهم يوم القيامة على وجوههم عمياً و بكماً و صماً)(200)
    پيام ها:
    1 نفاق ، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى دارد. (صم بكم عمى )
    2 كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت هاست . (صم بكم عمى )
    3 حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است ؛ (فى ظلمات ) وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده اند. (صم بكم عمى )
    4 منافقان ، لجاجت و تعصّب دارند. (فهم لا يرجعون )
    تفسير آيه : (19) اءَوْ كَصَيّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَاءَصَبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ
    ترجمه آيه :
    يا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند كه در آن ، تاريكى ها و رعد وبرقى است كه از ترس صاعقه ها وبيم مرگ ، انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مى دهند. و(لى ) خداوند بر كافران احاطه دارد.
    نكته ها:
    O خداوند، منافق را به اشخاصِ در باران مانده اى تشبيه كرده كه مشكلات بارانِ تند، شب تاريك ، غرّش گوش خراش رعد، نور خيره كننده ى برق ، و هراس و خوف مرگ ، او را فرا گرفته است ، امّا او نه براى حفظ خود از باران پناهگاهى دارد و نه براى تاريكى ، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ .
    پيام ها:
    1 منافقان غرق در مشكلات و نگرانى ها مى شوند، و در همين دنيا نيز دلهره و اضطراب و رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى شود. (ظلمات و رعد و برق )
    2 منافقان از مرگ مى ترسند. (حذر الموت )
    3 منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد، اسرار و توطئه هاى آنها را افشا مى كند. (و اللّه محيط بالكافرين )(201)
    4 سرانجام نفاق ، به كفر منتهى مى شود. (و اللّه محيط بالكافرين ) لذا در جاى ديگر قرآن مى فرمايد: (ان اللّه جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا)(202)
    تفسير آيه : (20) يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَآ اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِيرٌ
    ترجمه آيه :
    نزديك است كه برق ، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آن صحراى تاريك وبارانى ) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كه تاريكى ، ايشان را فرا گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايى آنان را (از بين ) مى برد، همانا خداوند بر هر چيزى تواناست .
    نكته ها:
    O منافقان ، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان ، چشمانش خيره مى شود و جز چند قدم بر نمى دارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پيش مى روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى ايستند. آنان چراغ فطرت درونى خويش را خاموش ‍ كرده ومنتظر رسيدن نورى از قدرت هاى بيرونى مانده اند.
    O هرگاه گفته مى شود خداوند بر هر كارى قادر است ، مراد كارهاى ممكن است . مثلا اگر گفتيم فلانى رياضى دان است ، معنايش آن نيست كه بتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بياورد. زيرا اين امر محال است ، نه آنكه آن شخص ‍ قادر بر جمع نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السّلام سؤ ال كردند: آيا خداوند مى تواند كره ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخ اقناعى دادند كه با يك عدسىِ چشم ، آسمان بزرگ را مى بينيم ، سپس فرمودند: خداوند قادر است ، امّا پيشنهاد شما محال است .(203) درست مانند قدرت رياضى دان كه مسئله ى محال را حل نمى كند.
    سيماى منافق در قرآن
    O منافق در عقيده وعمل ، برخورد وگفتگو، عكس العمل هايى را از خود نشان مى دهد كه در اين سوره وسوره هاى منافقون ، احزاب ، توبه ، نساء و محمّد آمده است . آنچه در اينجا به مناسبت مى توان گفت ، اين است كه منافقين در باطن ايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى پندارند. با همفكران خود خلوت مى كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است . نسبت به مؤ منان عيب جو و نسبت به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله موذى اند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافل اند. افرادى ياوه سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند به دوستى با كفارند. ملاك علاقه شان كاميابى و ملاك غضبشان ، محروميّت است . نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤ منين مى رسد نگران ، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى مسلمين پيش مى آيد شادند. امر به منكر ونهى از معروف مى كنند. قرآن در برابر اين همه انحراف هاى فكرى وعملى مى فرمايد: (انّ المنافقين فى الدّرك الاسفل من النار)(204)
    پيام ها:
    1 منافق در مسير حركت ، متحيّر است . (اءضاء... مشوا، اءظلم ... قاموا)
    2 حركت منافق ، در پرتو نور ديگران است . (اضاء لهم )
    3 منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى شود.(و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم )
    4 سنّت الهى ، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى توانست منافقان را كر و كور كند. (و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم )next page

  4. #4
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (21) يَاءَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
    ترجمه آيه :
    اى مردم ! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.
    نكته ها:
    O در كتاب هاى قانون ، مواد قانون ، بدون خطاب بيان مى شود، ولى قرآن كتاب قانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات ، خطاب مى كند. البتّه خطاب هاى قرآن مختلف است .(205)
    O هدف از خلقت جهان و انسان ، تكامل انسان هاست . يعنى هدف از آفرينش هستى ، بهره گيرى انسان هاست (206) وتكامل انسان ها در گرو عبادت (207) واثر عبادت ، رسيدن به تقوى (208) و نهايت تقوى ، رستگارى است .(209)
    سؤ ال : چرا خدا را عبادت كنيم ؟
    پاسخ : در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است :
    # چون خداوند خالق و مربّى شماست . (اعبدوا ربّكم الّذى خلقكم )(210)
    # چون تاءمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست . (فليعبدوا ربّ هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف )(211)
    # چون معبودى جز او نيست . (لا اله الاّ اءنا فاعبُدنى )(212)
    O عبادت انسان ، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده . او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى نياز است : (ان تكفروا انتم و من فى الارض ‍ جميعا فانّ اللّه لغنى ...) چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.
    O با اينكه عبادت خدا بر ما واجب است ، چون خالق و رازق و مربّى ماست ، ولى بازهم در برابر اين اداى تكليف ، پاداش مى دهد و اين نهايت لطف اوست .
    O آنچه انسان را وادار به عبادت مى كند امورى است ، از جمله :
    1 توجّه به نعمت هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست .
    2 توجّه به فقر و نياز خود.
    3 توجّه به آثار و بركات عبادت .
    4 توجّه به آثار سوء ترك عبادت .
    5 توجّه به اينكه همه هستى ، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشيم .
    6 توجّه به اينكه عشق وپرستش ، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم .
    سؤ ال : در قرآن آمده است : (واعبد ربّك حتّى ياتيك اليقين ) يعنى عبادت كن تا به يقين برسى . پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!
    پاسخ : اگر گفتيم : نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايش اين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى كنى . كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ (فكانّما خرّ من السماء) به علاوه كسانى كه به يقين رسيده اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم ، لحظه اى از عبادت دست برنداشتند. بنابراين مراد آيه ،بيان آثار عبادت است نه تعيين محدوده ى عبادت .
    O آيات وروايات ، براى عبادت شيوه ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاى خود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه ، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است ، سرفصل هايى را بيان مى كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونه باشد:
    1 عبادت مامورانه ، يعنى طبق دستور او بدون خرافات .
    2 عبادت آگاهانه ، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست . (حتّى تعلموا ماتقولون )(213)
    3 عبادت خالصانه . (ولا يشرك بعبادة ربّه احدا)(214)
    4 عبادت خاشعانه . (فى صلاتهم خاشعون )(215)
    5 عبادت مخفيانه . پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((اعظم العبادة اجرا اخفاها))(216)
    6 عبادت عاشقانه . پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((افضل الناس ‍ مَن عَشق العبادة ))(217)
    و خلاصه در يك نگاه بايد بگوييم كه براى عبادت سه نوع شرط است ؛
    الف : شرط صحّت ، نظير طهارت وقبله .
    ب : شرط قبولى ، نظير تقوى .
    ج : شرط كمال ، نظير اينكه عبادت بايد آگاهانه ، خاشعانه ، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است .(218)
    پيام ها:
    1 دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى گيرد. (يا ايها الناس )
    2 از فلسفه هاى عبادت ، شكرگزارى از ولى نعمت است . (اعبدواربّكم الذى خلقكم )
    3 اوّلين نعمت ها، نعمت آفرينش ، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است . (اعبدوا ربّكم الذى خلقكم )
    4 مبادا بت پرستى يا انحراف نياكان ، ما را از عبادت خداوند دور كند، حتّى آنان نيز مخلوق خداوند هستند. (و الذين من قبلكم )
    5 عبادت ، عامل تقواست . اگر عبادتى تقوى ايجاد نكند، عبادت نيست . (اعبدوا... لعلّكم تتقون )
    6 به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى ، تقوا ساز نيست . (لعلّكم تتقون )
    تفسير آيه : (22) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَ شاً وَالسَّمَآءَ بِنَآءً وَاءَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِمَآءً فَاءَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَر تِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ للّهِ اءَنْدَاداً وَ اءَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    آن (خداوندى ) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده ) وآسمان را بنايى (افراشته ) قرار داد و از آسمان ، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوه ها، روزى براى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكه خودتان مى دانيد (كه هيچ يك از شركا و بت ها، نه شما را آفريده اند ونه روزى مى دهند و اينها فقط كار خداست .)
    نكته ها:
    O در اين آيه خداوند به نعمت هاى متعدّدى اشاره مى كند كه هركدام از آنها سرچشمه ى چند نعمت ديگر است . مثلاً فراش بودن زمين ، اشاره به نعمت هاى فراوان ديگرى است . همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشت ها، فاصله زمين تا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن ، وجود رودخانه ها، درّه ها، كوهها، گياهان و حركت هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كرده اند. چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است ، زمين هم (مهد)(219) گهواره است ، هم (ذلول )(220) رام و آرام و هم (كفات )(221) در برگيرنده .
    O كلمه ((سماء)) در آيه يك بار در برابر ((ارض )) آمده است كه به همه ى قسمت بالا اشاره دارد و يك بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى باشد.
    پيام ها:
    1 ياد نعمت هاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم )
    2 از بهترين راههاى خداشناسى ، استفاده كردن از نعمت هاى در دسترس است . (جعل لكم الارض فراشا و السماء بناءً)
    3 در نظام آفرينش ، هماهنگى كامل به چشم مى خورد. هماهنگى ميان زمين ، آسمان ، باران ، گياهان ، ميوه ها وانسان . (برهان نظم ) (جعل ، انزل ، اخرج )
    4 آفريده ها هركدام براى هدفى خلق شده اند. (رزقا لكم ) باران براى رشد و ثمر دادن ميوه ها، (فاخرج به ) و ميوه ها براى روزى انسان . (رزقا لكم )
    5 زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوه ها بدست خداست .(فاءخرج )
    6 نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش ، نشانه ى توحيد است ، پس شما هم يكتا پرست باشيد. (فلا تجعلوا لِلّه انداداً)
    7 ريشه ى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است . (وانتم تعلمون )
    8 آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوه ها و روزى انسان ، پرتوى از ربوبيّت خداوند است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم ...)
    9 همه ى انسان ها، حقّ بهره بردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه ((لكم )) تكرار شده است .)
    10 دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهان را براى روزى شما قرار داده است . (اعبدوا ربّكم ... الذى جعل لكم ...)
    11 خداوند بر اسباب طبيعى حاكم است . (جعل ، انزل ، اخرج )
    12 پندار شريك براى خداوند، از جهل است . (لا تجعلوا لله اندادا وانتم تعلمون )
    تفسير آيه : (23) وَإِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَاءْتُواْ بِسُورَةٍ مِّنْ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَآءَكُمْ مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
    ترجمه آيه :
    واگر در آنچه بر بنده ى خود (از قرآن ) نازل كرده ايم ، شكّ داريد، اگر راست مى گوييد (لااقل ) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير از خداوند بر اين كار دعوت كنيد.
    نكته ها:
    O اين آيه ، معجزه بودن قرآن را مطرح مى كند. پيامبران ، يك دعوت دارند كه هدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مى دهند و يك ادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمده اند وبراى آن معجزه مى آورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است ، نه دعوت او.(222)
    خداوند در قرآن ، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است ، كه اگر شما اين كتاب را از سوى خدا نمى دانيد وساخته وپرداخته دست بشر مى دانيد، بجاى اين همه جنگ ومبارزه ، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموش ‍ شود!
    O خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريك و از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است . يك جا فرموده : (فاتوا بكتاب )(223) كتابى مثل قرآن بياوريد. و در جاى ديگر فرموده است : (فاتوا بعشر سور مثله )(224) ده سوره و در جاى ديگر مى فرمايد: (فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه )(225) يك سوره . به علاوه مى گويد: براى اين كار مى توانيد از تمام قدرت ها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.
    O تقسيم بندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره ، در زمان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و از جانب خداوند بوده است . (فاتوا بسورة )
    O قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه ((عبدنا)) و يا قبل از كلمه ((عبد)) نام آنان را مى برد؛ (عبدنا ايوب )، (ابراهيم ... كل من عبادنا) ولى درباره پيامبر اسلام تنها كلمه ((عبد)) بدون ذكر نام را بكار مى برد تا بگويد عبد مطلق ، محمّدصلّى اللّه عليه و آله است .
    پيام ها:
    1 بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد مخصوصاً در مسائل اعتقادى . (ان كنتم فى ريب )
    2 شرط دريافت وحى ، بندگى خداست (نزّلنا على عبدنا)
    3 قرآن ، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمى گذارد. (فاتوا بسورة )
    4 انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزه ى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است . (فاتوا بسورة من مثله )
    5 دين جاويد، معجزه ى جاويد مى خواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى ، اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. (فاتوا بسورة من مثله )
    6 بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان ، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مى پذيريم . (بسورة )
    7 بهترين قاضى و داور، وجدان است . خداوند وجدان مخالفان را داور قرار داده است . (و ادعوا شهداءكم )
    تفسير آيه : (24) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ اءُعِدَّتْ لِلْكَفِرينَ
    ترجمه آيه :
    پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگ ها هستند وبراى كافران مهيّا شده ، بپرهيزيد.
    نكته ها:
    O در سوره ى انبياء مى خوانيم : (انّكم و ماتعبدون من دون اللّه حصب جهنّم )(226) شما و آنچه غير از خدا پرستش مى كنيد (بت هايتان )، هيزم دوزخيد. بنابراين ممكن است مراد از سنگ در اين آيه ، همان بت ها باشند كه مورد پرستش بوده اند، نه هر سنگى ،(227) تا آنان بدانند و به چشم خود ببينند كه كارى از بت ها ساخته نبوده و نيست . همچنين اين سنگ ها در قيامت ، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل ، سند جرم و گناه آنان است .
    سؤ ال : با اينكه الفاظ اختراع بشر است ، پس ‍ چگونه نمى تواند مثل قرآن را بياورد؟
    پاسخ :حروف الفبا از بشر است ، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها، برخاسته از علم و هنر است . قرآن بر اساس علم و حكمت بى پايان الهى ، نزول يافته است ولى هر كتاب ديگرى ، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدود ومحصور به جهلِ بشر، تاءليف يافته است . پس هيچگاه بشر نمى تواند كتابى مثل قرآن بياورد.
    پيام ها:
    1 يقين به حقّانيت راه وهدف ، يكى از اصول رهبرى است . (ولن تفعلوا)
    2 اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. (ولن تفعلوا فاتّقوا)
    3 انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است . (الناس و الحجارة )
    4 خباثت هاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مى شود. (وقودها الناس )
    5 كفر و لجاجت ، انسان شايسته ى خليفة الّلهى را، به هيزم دوزخ تبديل مى كند. (وقودها الناس )
    6 رهايى از آتش دوزخ ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است . (فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار... اُعدّت للكافرين )
    تفسير آيه : (25) وَبَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَاءُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهاً وَلَهُمْ فِيهَا اءَزْوَجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
    ترجمه آيه :
    وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، مژده بده كه برايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان ) آن جارى است ، هرگاه ميوه اى از آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلاً نيز روزى ما بوده ، در حالى كه همانند آن نعمت ها به ايشان داده شده است (نه خود آنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجا جاودانه اند.
    نكته ها:
    O شايد مراد از (متشابها) اين باشد كه بهشتيان در نگاه اوّل ، ميوه ها را مانند ميوه هاى دنيوى مى بينند ومى گويند: شبيه همان است كه در دنيا خورده بوديم ، لكن بعد از خوردن مى فهمند كه طعم ولذّت تازه اى دارد. وشايد مراد اين باشد كه ميوه هايى به آنان داده مى شود كه همه از نظر خوبى وزيبايى وخوش عطرى يكسانند و مانند ميوه هاى دنيا درجه يك ، دو وسه ندارد.
    O در قرآن ، معمولا ايمان و عمل صالح در كنار هم مطرح شده است ، ولى ايمان بر عمل صالح مقدم قرار گرفته است . آرى ، اگر اتاقى از درون نورانى شد، شعاع اين نور از روزنه و پنجره ها بيرون خواهد زد. ايمان ، درونِ انسان را نورانى و قلب نورانى ، تمام كارهاى انسان را نورانى مى كند. بركات ايمان و عمل صالح بسيار است كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است .(228)
    O همسران بهشتى دو نوع هستند:
    الف : يكى حور العين كه همچون لؤ لؤ و باكره هستند و در همان عالم آفريده مى شوند. (اءنشاناهنّ إ نشاء)
    ب : همسران مؤ من دنيايى كه با چهره اى زيبا در كنار همسرانشان قرار مى گيرند. (ومن صلح من ابائهم و اءزواجهم )(229)
    از امام صادق عليه السّلام درباره ى ازواج مطهّره سؤ ال شد، فرمودند: همسران بهشتى آلوده به حيض و حدث نمى شوند.(230)
    پيام ها:
    1 مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار (در آيه قبل ) يكى از اصول تربيت است . (فاتقوا النار... وبشّر الذين آمنوا...)
    2 ايمان قلبى بايد تواءم با اعمال صالح باشد. (آمنوا وعملوا الصالحات )
    3 انجام همه ى كارهاى صالح وشايسته ، كارساز است ، نه بعضى از آنها. (عملوا الصالحات ) (((الصالحات )) هم جمع است وهم (الف ولام ) دارد كه به معناى همه كارهاى خوب است .)
    4 كارهاى شايسته و صالح ، در صورتى ارزش دارد كه برخاسته از ايمان باشد، نه تمايلات شخصى و جاذبه هاى اجتماعى . اوّل (آمنوا) بعد (عملوا الصالحات )
    5 محروميت هايى كه مؤ من به جهت رعايت حرام و حلال در اين دنيا مى بيند، در آخرت جبران مى شود. (رزقوا)
    6 ما در دنيا نگرانِ از دست دادن نعمت ها هستيم ، امّا در آخرت اين نگرانى نيست . (وهم فيها خالدون )
    7 آشنايى با سابقه ى نعمت ها، بر لذّت كاميابى مى افزايد.(231) (رزقنا من قبل )
    8 همسران بهشتى نيز پاكيزه اند. (ازواج مطهّرة )
    تفسير آيه : (26) إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونْ اءَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذآ اءَرَادَ اللّهُ بِهَذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراًوَيَهْدِى بِهِي كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَسِقِينَ
    ترجمه آيه :
    همانا خداوند از اينكه به پشه اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى دانند كه آن (مثال ) از طرف پروردگارشان به حقّ است ، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اين مثل چه منظورى داشته است ؟ (آرى ،) خداوند بسيارى را بدان (مثال ) گمراه و بسيارى را بدان هدايت مى فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه ) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمى كند.
    نكته ها:
    O كلمه ((بعوض )) به معناى پشه و ريشه ى آن از ((بعض )) مى باشد كه به جهت كوچكى جثّه به آن اطلاق شده است .(232)
    O مثال هاى قرآن ، براى همه ى مردم است و از هر نوع مثلى نيز در آن آمده است : (ولقد ضربنا للنّاس فى هذا القران من كلّ مثل )(233) البتّه اين مثل ها را نبايد ساده انگاشت ، زيرا دانشمندان ، كُنه آن را درك مى كنند: (وتلك الامثال نضربها للنّاس وما يعقلها الاّ العالمون )(234) در مثال زدن ، تذكّر، تفهيم ، تعليم ، بيان و پرده بردارى از حقايق نهفته است و در كتاب هاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و در سخنان رسول اكرم و ائمه اهل بيت عليهم السّلام فراوان ديده مى شود. در تورات نيز بخشى به نام ((اءمثال سليمان )) وجود دارد.
    O بعضى از مخالفان اسلام كه از برخورد منطقى و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال هاى قرآن را بهانه قرار داده و مى گفتند: شاءن خداوند برتر از آن است كه به حيواناتى چون مگس يا عنكبوت مثال بزند.(235) و اين مثال ها با مقام خداوند سازگار نيست . و بدينوسيله در آيات قرآن تشكيك مى كردند.(236) خداوند با نزول اين آيه به بهانه گيرى هاى آنان پاسخ مى دهد.
    سؤ ال : چرا خداوند گروهى را با قرآن و مثال هاى آن گمراه مى كند؟
    پاسخ :خداوند كسى را گمراه نمى كند، بلكه هركس ‍ در برابر حقايق قرآن بايستد، خود گمراه مى شود و بدين معنى مى توان گفت كه قرآن ، سبب گمراهى او گرديد. چنانكه در پايان همين آيه مى فرمايد: (وما يضلّ به الاّ الفاسقين ) يعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مى باشد. راستى مگر مى شود خداوند مردم را به ايمان تكليف كند، ولى خودش آنان را گمراه كند!؟ و مگر مى شود اين همه پيامبر و كتب آسمانى نازل كند، ولى خودش مردم را گمراه كند!؟ مگر مى شود از ابليس به خاطر گمراه كردن انتقاد كند، ولى خودش ديگران را گمراه نمايد!؟
    O گرچه در اين آيه ، هدايت و گمراهى بطور كلّى به خداوند نسبت داده شده است ، ولى آيات ديگر، مسئله را باز نموده و مى فرمايد: (يهدى اليه من اءناب )(237) خداوند كسانى را هدايت مى كند كه به سوى او بروند. و (يهدى به اللّه من اتّبع رضوانه )(238) به دنبال كسب رضاى او باشند. و (الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)(239) آنان كه در راه او جهاد كنند. وبر عكس ، كسانى كه با اختيار خود در راه كج حركت كنند، خداوند آنان را به حال خود رها مى كند. مراد از گمراه كردن خدا نيز همين معناست . چنانكه درباره كافران ، ظالمان ، فاسقان ومسرفان جمله ((لا يهدى )) بكار رفته است . به قول سعدى :
    راه است وچاه وديده بينا وآفتاب تا آدمى نگاه كند، پيش ‍ پاى خويش
    ندين چراغ دارد وبى راهه مى رود بگذار تا بيفتد وبيند، سزاى خويش
    پيام ها:
    1 حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعا، عقلاً يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق ، شرم و خجالت پسنديده نيست . (لا يستحيى )
    2 حقايق والا و مهم را مى توان با زبان ساده ومثال بيان نمود. (ان يضرب مثلا)
    3 مؤ من كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است . (يعلمون انّه الحق )
    4 مثال هاى قرآن ، وسيله تربيت و رشد است . (فيعلمون انه الحق من ربهم )
    5 مثال هاى قرآن ، حقّ ودر مقام بيان حقايق است . (انّه الحق )
    6 انسانِ حقيقت جو، از هر نورى راه را مى يابد، ولى شخص بهانه گير و اشكال تراش ، به هر چراغى خرده مى گيرد. (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)
    7 كفر و لجاجت ، عامل بهانه گيرى است . (ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً)
    8 فسق ، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است . (ومايضلّ به الاّ الفاسقين )
    9 مثال هاى قرآن ، وسيله هدايت يا ضلالت است . (يضلّ به ، يهدى به )
    10 خداوند، پيمان شكن را فاسق و فاسق را گمراه مى كند. (وما يضل به الا الفاسقين )
    تفسير آيه : (27) الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ اءَمَرَ اللّهُ بِهِ اءَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ اءُوْلََّئِكَ هُمُ الْخَا سِرُونَ
    ترجمه آيه :
    (فاسقان ) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى نمايند، و در زمين فساد مى كنند، قطعا آنان زيان كارانند.
    نكته ها:
    O پيمان هاى الهى كه در اين آيه مطرح گرديده ، متعدّد است : خداوند از انبيا پيمان گرفته تا آيات الهى را به مردم بگويند.(240) و از اهل كتاب تعهّد گرفته تا كتمان حقايق نكنند و به بشارت هاى تورات و انجيل كه درباره پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است عمل نمايند.(241) و از عامّه مردم نيز عهد گرفته ، به فرمان الهى عمل كرده و راه شيطان را رها كنند.(242)
    O در اسلام وفاى به عهد واجب است ، حتّى نسبت به كفّار. و عهدشكن ، منافق معرّفى شده است ، هرچند كه اهل نماز باشد. رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: ((لا دين لمن لا عهد له ))(243) آن كس كه پايبند تعهّدات خود نيست ، از دين بهره اى ندارد.
    O خداوند در اين آيه فرمان داده تا با گروه هايى پيوند و رابطه داشته باشيم : (امر اللّه به ان يوصل ) در روايات آن گروه ها چنين معرّفى شده اند: رهبران آسمانى ، دانشمندان ، خويشاوندان ، مؤ منين ، همسايگان و اساتيد. و هركس رابطه ى خود را با اين افراد قطع كند، خود خسارت مى بيند. زيرا جلو رشد و تكاملى را كه در سايه اين ارتباطات مى توانسته داشته باشد، گرفته است .
    O وفاى به عهد، كمالى است كه خداوند خود را به آن ستوده است ؛ (ومن اوفى بعهده من اللّه )(244) كيست كه بهتر از خدا به پيمانش وفا كند؟. وفاى به عهد حتّى نسبت به مشركين لازم است ؛ (فاتموا اليهم عهدهم الى مدّتهم )(245) تا پايان مدّت قرارداد به پيمانى كه با مشركين بسته ايد وفادار باشيد. همچنين در آيه 25 سوره رعد پيمان شكنان لعنت شده اند.
    O عهد دو گونه است : عهدو پيمانى كه مردم با يكديگر مى بندند وبايد به آن وفادار باشند. و عهد وپيمانى كه خداوند براى رهبرى يك جامعه ، بر عهده ى پيامبر يا امام قرار مى دهد كه اين عهد مقام الهى است . (لا ينال عهدى الظالمين )(246)
    O بخشى از پيمان هاى الهى كه اين آيه بر آن تاءكيد مى كند، همان پيمان هاى فطرى است كه خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است . چنانكه حضرت على عليه السّلام فلسفه ى نبوّت را شكوفا نمودن پيمان فطرى مى داند. ((و واتر اليهم انبيائه ليستاءدوهم ميثاق فطرته ))(247)
    سؤ ال : عهد خداوند چيست ؟
    پاسخ :از جمله (لا ينال عهدى الظالمين ) استفاده مى شود كه رهبرى آسمانى ، عهد خداوند است و از روايات نيز استفاده مى شود كه نماز، عهد خداوند است . هرگونه تعهّدى كه انسان بين خود و خدا داشته باشد، عهد الهى است . قوانين عقلى ، فكرى و احكام الهى نيز مصداق عهد الهى مى باشند.
    O علاّمه مجلسى قدّس سرّه به دنبال آيه ى (ويقطعون ما امر اللّه به ان يوصل ) يكصد وده حديث درباره اهميت صله رحم ، بيان نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است .(248) ما در اينجا برخى از نكات جالبى را كه در آن روايات آمده ، نقل مى كنيم :
    # با بستگان خود ديدار داشته باشيد، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.
    # صله رحم ، عمر را زياد و فقر را دور مى سازد.
    # با صله رحم ، رزق توسعه مى يابد.
    # بهترين قدم ها، قدمى است كه براى صله ى رحم و ديدار اقوام برداشته مى شود.
    # در اثر صله رحم ، به مقام مخصوصى در بهشت دست مى يابيد.
    # به سراغ بستگان برويد، گرچه آنها بى اعتنايى كنند.
    # صله رحم كنيد هر چند فاميل از نيكان نباشد.
    # صله رحم كنيد، گرچه با سلام كردن باشد.
    # صله ى رحم ، مرگ و حساب روز قيامت را آسان مى كند.
    # بويى از بهشت نصيب شخص قاطع رحم نمى شود.
    # صله ى رحم باعث تزكيه عمل و رشد اموال مى شود.
    # كمك مالى به فاميل ، بيست و چهار برابرِ كمك به ديگران پاداش دارد.
    # صله رحم كنيد، گرچه يكسال راه برويد.
    O امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: پدرم سفارش كرد، با افرادى كه با فاميل خود رابطه ندارند، دوست مشو.(249)
    پيام ها:
    1 پيمان شكنى ، شيوه ى فاسقان است . (الفاسقين . الّذين ينقضون ) (فعل مضارع ، رمز دوام است .)
    2 به پيمان فاسقان ، اعتماد نكنيد. كسى كه پيمان خداوند را نقض مى كند، به عهد و پيمان ديگران وفادار نخواهد بود. (ينقضون ، يقطعون )
    3 انسان در برابر خداوند مسئول است ، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و ميثاق بسته كه به احكام دين عمل كند. (عهد اللّه )
    4 اسلام با انزوا مخالف است . (امر اللّه ان يوصل )
    5 عهدشكن ، به تدريج مفسد مى شود. (ينقضون ، يفسدون )
    6 عهدشكن به خود ضربه مى زند، نه خداوند. (اولئك هم الخاسرون )
    تفسير آيه : (28) كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ اءَمْوَ تاً فَاءَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
    ترجمه آيه :
    چگونه به خداوند كافر مى شويد، درحالى كه شما (اجسام بى روح و) مردگانى بوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند و بار ديگر شما را زنده مى كند، سپس به سوى او باز گردانده مى شويد.
    نكته ها:
    O بهترين راه خداشناسى ، فكر در آفرينش ‍ خود و جهان است . حضرت ابراهيم عليه السّلام در مقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: (ربّى الّذى يحيى و يميت )(250) پروردگار من كسى است كه زنده مى كند ومى ميراند. تفكّر در پديده ى حيات وانديشيدن در مسئله مرگ ، انسان را متوجه مى كند كه اگر حيات از خود انسان بود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلا نبود، بعدا پيدا شد و سپس گرفته مى شود؟! خداوند مى فرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بى جان ، جاندار مى شود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است .
    O مسئله حيات ، حقيقتش مجهول ، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است . خالق اين حيات نيز حقيقتش قابل درك نيست ، ولى آثارش در هر چيز روشن است .
    پيام ها:
    1 سؤ ال از عقل وفطرت ، يكى از شيوه هاى تبليغ وارشاد است . (كيف تكفرون ...)
    2 تفكّر در تحولات مرگ و حيات ، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است . (كنتم امواتا) خودشناسى مقدّمه خداشناسى است .
    3 در بينش الهى ، هدف از حيات ومرگ ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است . (ثم اليه ترجعون ) مولوى در دفتر سوّم مثنوى مى گويد:
    از جمادى مُردم و نامى شدم از نما مُردم ز حيوان سر زدم
    ُردم از حيوانى و انسان شدم پس چه ترسم كِى زمردن كم شدم
    ار ديگر از ملك پرّان شوم آنچه در وَهم نايد آن شوم
    تفسير آيه : (29) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ فَسَوَّيهُنَّ سَبْعَ سَمَو تٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَى ءٍ عَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    اوست آن كس كه آنچه در زمين است ، همه را براى شما آفريده ، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان ، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است .
    نكته ها:
    O كلمه ((سماء)) در زبان عربى به معنى بالاست . گاهى به چند مترى بالاتر از سطح زمين ، مانند شاخه هاى درخت كه در ارتفاع كمى قرار دارند، گفته شده است : (وفرعها فى السماء)(251) و گاهى به ارتفاع ابرها كه از آن باران مى بارد؛ (و نزلنا من السماء ماء)(252) و گاهى به جوّ اطراف زمين اطلاق شده است . (جعلنا السماء سقفا محفوظا)(253)
    پيام ها:
    1 كفر به خداوند بخشنده ى توانا وبرطرف كننده نيازها، شگفت انگيز است . (كيف تكفرون ... هو الذى ...)
    2 هستى ، براى بشر آفريده شده است . (خلق لكم ما فى الارض جميعا)
    3 نظام هستى ، هدفدار است و در آفرينش جهان ، تدبير و طرح حكيمانه مطرح بوده است . (خلق لكم )
    4 هيچ آفريده اى در طبيعت بيهوده نيست ، هر چند ما راه استفاده از آن را ندانيم . (خلق لكم )
    5 اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است ، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. (خلق لكم ما فى الارض ‍ جميعا)
    6 دنيا براى انسان است ، نه انسان براى دنيا. (خلق لكم )
    7 انسان مى تواند از نظر علمى ، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره گيرى كند و اسرار هستى را كشف و آنرا تسخير نمايد. (لكم )
    8 بهره گيرى از مواهب زمين ، براى همه است . (خلق لكم ما فى الارض )
    9 آسمان هاى هفتگانه جهان ، داراى اعتدال و بدون كمترين اعوجاج و ناهماهنگى است . (فسوّاهن سبع سموات )
    10 آفرينش آسمان و زمين ، همه بر اساس علم الهى است . (خلق لكم ... عليم )
    11 آفرينش زمين و آسمان هاى هفتگانه ، دليل توانايى خدا بر زنده كردن مردگان است كه در آيه قبل آمده بود. (ثم يحييكم ... هو الذى )
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #5
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (30) وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلََّئِكَةِ إِنّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا اءَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى اءَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت : من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم . فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه در آن فساد كند و خون ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى كنيم . خداوند فرمود: همانا من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد.
    نكته ها:
    O در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند، همه ى مواهب زمين را براى انسان آفريده است . در اين آيه و آيات بعد، مساءله ى خلافت انسان در زمين مطرح مى شود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند وسجده ى آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.
    O فرشتگان ، يا از طريق اخبار الهى ويا مشاهده ى انسان هاى قبل از حضرت آدم عليه السّلام در عوالم ديگر يا در همين عالم ويا به خاطر پيش بينى صحيحى كه از انسان خاكى ومادّى وتزاحم هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيش بينى مى كردند.
    O گرچه همه ى انسان ها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفه ى خدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازه اى سقوط مى كنند كه از حيوان هم پست تر مى شوند. چنانكه قرآن مى فرمايد: (اولئك كالانعام بل هم اضل )(254)
    O قرارگاه اين خليفه ، زمين است ، ولى لياقت او تا (قاب قوسين او ادنى )(255) مى باشد.
    O به ديگران اجازه دهيد سؤ ال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤ ال كنند و گرنه ملائك ، بدون اجازه حرف نمى زنند و فرشتگان مى دانستند كه براى هر آفريده اى ، هدفى عالى در كار است .
    سؤ ال : چرا خداوند در آفرينش انسان ، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
    پاسخ : انسان ، مخلوق ويژه اى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده : (احسن تقويم )(256) و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است : (فتبارك اللّه )(257)
    سؤ ال : خدايى كه دائما حاضر، ناظر وقيّوم است چه نيازى به جانشين وخليفه دارد؟
    پاسخ : اوّلاً جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است ، بلكه اين مقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبه ى انسانيّت است . ثانياً نظام آفرينش بر اساس ‍ واسطه هاست . يعنى با اينكه خداوند مستقيما قادر بر انجام هر كارى است ، ولى براى اجراى امور، واسطه هايى را قرار داده كه نمونه هايى را بيان مى كنيم :
    # با اينكه مدبّر اصلى اوست : (اللّه الّذى ... يدبّر)(258) لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است . (فالمدبّرات اءمرا)(259)
    # با اينكه شفا بدست اوست ؛ (فهو يشفين )(260) امّا در عسل شفا قرار داده است . (فيه شفاء)(261)
    # با اينكه علم غيب مخصوص اوست ؛ (انّما الغيب للّه )(262) لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مى كند. (الاّ مَن ارتضى من رسول )(263)
    پس انسان مى تواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. (من يطع الرّسول فقد اءطاع اللّه )(264) و بيعت با او نيز به منزله ى بيعت با خداوند باشد. (انّ الّذين يبايعونك ... انّما يبايعون اللّه )(265) و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. (من احبّكم فقد احبّ اللّه )(266)
    O براى قضاوت درباره ى موجودات ، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنها بيشتر از انسان است . ابليس نيز خود را مى بيند و مى گويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمى رود. امّا خداوند متعال مجموعه را مى بيند كه انسان بهتر است و مى فرمايد: (انّى اعلم مالا تعلمون )
    پيام ها:
    1 خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. (خلق لكم ما فى الارض جميعا ... اذقال ربك للملائكه )(267)
    2 آفرينش ملائكه ، قبل از آدم بوده است . زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت .
    3 انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى ، تنها بدست خداست . (انّى جاعل فى الارض خليفة )
    4 انسان ، جانشين دائمى خداوند در زمين است . (جاعل )(268)
    5 انسان مى تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفة اللهى باشد.(269) (جاعل فى الارض خليفة )
    6 ملائكه ، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مى دانستند. (يفسد... ويسفك )(270)
    7 حاكم و خليفه ى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق . خليفه نبايد ((يفسد فى الارض )) باشد.
    8 طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. (و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس ‍ لك )
    9 عبادت و تسبيح در فضاى آرام ، تنها ملاك و معيار لياقت نيست . (نحن نسبّح )
    10 به خاطر انحراف يا فساد گروهى ، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. با آنكه خداوند مى دانست گروهى از انسان ها فساد مى كنند، امّا نعمت آفرينش را از همه سلب نكرد.
    11 مطيع و تسليم بودن با سؤ ال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. (اءتجعل فيها)
    12 خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست ، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. (انى اعلم ما لاتعلمون )
    13 توقّع نداشته باشيد همه ى مردم بى چون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤ ال مى كنند. (قالوا اءتجعل فيها)
    14 علوم و اطلاعات فرشتگان ، محدود است . (مالا تعلمون )
    تفسير آيه : (31) وَعَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلََّئِكَةِ فَقَالَ اءَنبِئُونِى بِاءَسْمَآءِ هََّؤُلاَ ءِ إِن كُنْتُمْ صَا دِقِينَ
    ترجمه آيه :
    و خداوند همه ى اسماء (حقائق و اسرار هستى ) را به آدم آموخت ، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟
    نكته ها:
    O خداوند متعال اسماء(271) و اسرار عالم هستى را، از نام اولياى خود(272) تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السّلام كه در تفسير مجمع البيان آمده است : تمام زمين ها، كوهها، دره ها، بستر رودخانه ها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست ، به آدم شناسانده شد.
    پيام ها:
    1 معلّم واقعى خداست وقلم ، بيان ، استاد وكتاب ، زمينه هاى تعليم هستند.(عَلّم )
    2 برترى انسان بر فرشتگان ، به خاطر علم است . (وعلّم آدم ...)
    3 انسان براى دريافت تمام علوم ، استعداد و لياقت دارد. (كلّها)
    4 فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم ، علم بيشترى داشت . رابطه مقام خلافت با علم ، بيشتر از عبادت است . (نسبّح بحمدك ... علّم آدم الاسماء)
    5 براى روشن كردن ديگران ، بهترين راه ، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوت ها و لياقت هاست . (علّم ... ثم عرضهم ... فقال انبئونى )
    6 فرشتگان ، خود را به مقام خليفة اللهى لايق تر مى دانستند. (ان كنتم صادقين )(273)
    تفسير آيه : (32) قَالُواْ سُبْحَنَكَ لاَ عِلْمَ لَنَآ إِلا مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّكَ اءَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
    ترجمه آيه :
    فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى ، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته اى نمى دانيم ، همانا تو داناى حكيمى .
    نكته ها:
    O ابليس و ملائكه هر كدام به نوعى خود را برتر از آدم مى ديدند؛ ابليس به واسطه ى خلقت ؛ (انا خير منه ) و فرشتگان به واسطه ى عبادت ؛ (نحن نسبح بحمدك ) امّا ابليس در برابر فرمان سجده خداوند، ايستادگى كرد، ولى فرشتگان چون حقيقت را فهميدند، پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار كردند. (سبحانك لا علم لنا)
    پيام ها:
    1 عذرخواهى از سؤ ال بدون علم ، يك ارزش است . (سبحانك )
    2 اوج گرفتن ها و خود برتر ديدن ها بايد تنظيم شود. گويندگان سخن ((نسبّح و نقدّس )) گفتند: (لا علم لنا)
    3 به جهل خود اقرار كنيم . (لا علم لنا) فرشتگان عالى ترين نوع ادب را به نمايش گذاشتند. كلمات : (سبحانك ، لاعلم لنا، علّمتنا، انّك ، انت العليم الحكيم )، همه نشانه ى ادب است .
    4 علم فرشتگان ، محدود است . (لا علم لنا)
    5 علم خداوند، ذاتى است ؛ (انّك انت العليم ) ولى علم ديگران ، اكتسابى است . (علّمتنا)
    6 امور عالم را تصادفى نپنداريم . (انت العليم الحكيم )
    تفسير آيه : (33) قَالَ يََّ ادَمُ اءَنْبِئْهُمْ بِاءَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ اءَنبَاءَهُمْ بِاءَسْمَآئِهِمْ قَالَ اءَلَمْ اءَقُل لَّكُمْ إِنِّى اءَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَا وَا تِ وَالاَْرْضِ وَاءَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ
    ترجمه آيه :
    (خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام هاى آنان خبر ده . پس چون آدم آنها را از نام هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان ها و زمين را مى دانم و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داشتيد (نيز) مى دانم .
    پيام ها:
    1 به استعدادهاى لايق ، فرصت شكوفايى و بروز بدهيد. (انبئهم باسمائهم )
    2 در آزمون علمى كه خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برترى يافت . (فلمّا انبئهم باسمائهم )
    3 ملائكه علاوه بر آنچه گفتند، مسائلى را هم كتمان مى داشتند. (كنتم تكتمون )
    تفسير آيه : (34) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ اءَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَا فِرينَ
    و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد.
    نكته ها:
    O به فرموده قرآن ، ابليس از نژاد جنّ بود كه در جمع فرشتگان عبادت مى كرد. (كان من الجنّ)(274)
    O سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود، در واقع بندگى و عبوديت خداست .(275) زيرا عبادت واقعى ، عملى است كه خداوند بخواهد، نه آنكه طبق ميل ما باشد. ابليس حاضر بود قرن ها سجده كند، ولى به آدم سجده نكند.
    O ابليس مرتكب دو انحراف و خلاف شد:
    الف : خلاف عقيدتى ؛ (اءبى ) كه سبب فسق او شد.(276)
    ب : خلاف اخلاقى ؛ (استكبر) كه سبب دوزخى شدن او گرديد.(277)
    O سجده براى آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلكه به خاطر نسل و اولاد او نيز بوده است . چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: (خلقناكم ثمّ صوّرناكم ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لاءدم )(278) امام سجادعليه السّلام مى فرمايد: رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمود: سجده بر آدم به خاطر ذرّيه و نسل او بود.(279)
    O سجده فرشتگان موقّتى بود، امّا نزول آنها بر مؤ منان و استغفارشان براى آنان دائمى است . (الّذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة )(280)
    O سجده بر آدم نه به خاطر جسم او، بلكه به خاطر روح الهى اوست . (فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )(281)
    O بى انصافى است كه تمام فرشتگان بر انسان سجده كنند، ولى انسان براى خدا سجده نكند.
    پيام ها:
    1 فرشتگان نيز مانند انسان ، مورد خطاب وامر ونهى قرار دارند. (اءسجدوا لادم )
    2 لياقت ، از سابقه مهمتر است . فرشتگان قديمى بايد براى انسان تازه به دوران رسيده امّا لايق ، سجده كنند. (اءسجدوالادم )
    3 خطرناك تر از نافرمانى در عمل ، بى اعتقادى به فرمان است .(ابى و استكبر)
    4 تكبّر وجسارت ابليس ، سرچشمه ى بدبختى هاى او شد. (كان من الكافرين )
    تفسير آيه : (35) وَقُلْنَا يَََّادَمُ اسْكُنْ اءَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَكُونَا مِنَ الظَّا لِمِينَ
    ترجمه آيه :
    و گفتيم : اى آدم ! تو با همسرت در اين باغ سكونت كن و از (هر كجاى ) آن هر چه مى خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
    نكته ها:
    O در فرهنگ قرآن ، ((شجر)) علاوه بر درخت ، به ((بوته )) هم گفته مى شود. مثلاً به بوته كدو مى گويد: (شجرة من يقطين )(282)، بنابراين اگر در روايات و تفاسير مى خوانيم كه مراد از شجر در اين آيه گندم است ، جاى اشكال نيست .
    O (جنّت ) به باغهاى دنيا نيز گفته مى شود، چنانكه در سوره ى قلم آيه 17 آمده است : (انّا بلوناهم كما بلونا اءصحاب الجنّة ) ما صاحبان باغ را آزمايش نموديم . آنچه از آيات ديگر قرآن و روايات استفاده مى شود، باغى كه آدم در آن مسكن گزيد، بهشت موعود نبوده است زيرا:
    1 آن بهشت ، براى پاداش است و آدم هنوز كارى نكرده بود كه استحقاق پاداش داشته باشد. (ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم )(283)
    2 كسى كه به بهشت وارد شود، ديگر خارج نمى شود. (و ما هم بمخرجين )(284)
    3 در آن بهشت ، امر و نهى و ممنوعيّت و تكليف نيست ، در حالى كه آدم از خوردن درخت نهى شد. به علاوه در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز آمده است كه بهشت آدم ، بهشت موعود نبوده است .
    O اين نهى كه براى حضرت آدم شد، نهى تكليفى نبود كه انجامش حرام باشد، بلكه جنبه ى توصيه و راهنمايى داشت .
    پيام ها:
    1 در مسكن ، زن تابع مرد است . (انت و زوجك )(285)
    2 در شيوه ى تربيت ، هرگاه خواستيد كسى را از كار يا چيزى باز داريد، ابتدا راههاى صحيح ، باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود. ابتدا فرمود: (كُلا منها رغدا حيث شئتما) سپس فرمود: (لا تقربا)
    3 نزديك شدن به گناه همان ، و افتادن در دامن گناه همان . (لا تقربا فتكونا)
    4 تخلّف از راهنمايى هاى الهى ، ظلم به خويشتن است . (فتكونا من الظّالمين ) آدم و همسرش نيز براى توبه گفتند: (ظلمنا انفسنا) البتّه با توجّه به عصمت انبيا مراد از ظلم در اين قبيل موارد، ترك اولى است .
    تفسير آيه : (36) فَاءَزَلَّهُمَا الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَاءَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَلَكُمْ فِى الاَْرْضِ مُسْتَقَرُّ وَمَتَعٌ إِلَى حِينٍ
    ترجمه آيه :
    پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارج ساخت و (در اين هنگام به آنها) گفتيم : فرود آييد در حالى كه بعضى شما دشمن برخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره و برخوردارى است .
    نكته ها:
    O از آيه (انّى جاعل فى الارض خليفة ) كه قبلا خوانديم ، استفاده مى شود كه غرض اصلى از خلقت آدم اين بود كه وى در زمين زندگى كند، ولى زندگى در زمين نيازمند يك نوع آمادگى بود و بايد آدم بداند كه :
    1 آزاد مطلق نيست . در زندگى او، امر و نهى و تكليف وجود دارد.
    2 ابليس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده هاى دروغ ، انسان را فريب دهد.
    3 اطاعت از شيطان ، عامل سقوط اوست .
    4 توبه ، وسيله جبران است .
    O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: ماجراى لغزش آدم ، قبل از رسيدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش هاى كوچكى بوده كه قابل عفو است .(286)
    O شيطان براى ايجاد لغزش ، دست به هر نوع تاكتيك روانى وتبليغاتى زد، از جمله :
    الف : براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد. (قاسمهما)(287)
    ب : قيافه ى خيرخواهانه به خود گرفت و گفت : من از خيرخواهان شما هستم . (انّى لكما لمن النّاصحين )(288)
    ج : وعده ابديّت داد، كه اگر اين گياه را بخوريد، زندگى و حكومت ابدى خواهيد داشت . (شجرة الخلد و ملك لا يبلى )(289)
    د: دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. (مانهيكما ربّكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين )(290) يعنى پروردگارتان شما را نهى نكرد مگر از ترس اينكه شما فرشته شويد يا به زندگى ابدى برسيد.
    پيام ها:
    1 خطر شيطان ، براى بزرگان نيز هست . او به سراغ آدم و حوّا آمد. (فاَزلّهما)
    2 شيطان ، دشمن ديرينه ى نسل بشر است . زيرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت . (فاَزلّهما)
    3 انسان به خودى خود، جايزالخطا و وسوسه پذير است . (اَزلّهما الشيطان )
    4 هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت هايى كه دارد بهشتى است ، ولى خلاف ها او را سقوط مى دهد. (فاخرجهما)
    5 از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه هاى ابليس ، عبرت بگيريم . تحت نفوذ شيطان قرار گرفتن ، برابر با خروج از مقامات الهى و محروميّت از آنهاست . (فازلّهما الشيطان ... فاخرجهما)
    6 زندگى دنيا، موقّتى است . (الى حين )
    تفسير آيه : (37) فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
    ترجمه آيه :
    پس آدم از سوى پروردگارش كلماتى دريافت نمود، (وبا آن كلمات توبه كرد،) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند. همانا او توبه پذير مهربان است .
    نكته ها:
    O چون آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت ، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيله ى آن كلمات ، توبه نمود.(291)
    O طبق آنچه از روايات شيعه وسنى استفاده مى شود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيله ى آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد و اهل بيت او عليه وعليهم السلام است . چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبه اش ، خداوند را به اين نام ها قسم داد: ((بحّق محمّد وعلىّ و فاطمة و الحسن و الحسين ))(292) البتّه برخى معتقدند، مراد از كلمات ، همان جمله اى است كه در سوره ى اعراف آمده است : (ربّنا ظلمنا اءنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين )(293) خدايا! ما به خود ستم كرده ايم و اگر تو ما را نيامرزى و مورد رحمت قرار ندهى ، حتما از زيانكاران خواهيم بود.
    پيام ها:
    1 همچنان كه توفيق توبه از خداست ، بايد چگونگى و راه توبه را نيز از خداوند دريافت كنيم . (من ربّه كلمات )
    2 قبول توبه و ارائه ى راه آن ، از شئون تربيت و ربوبيّت اوست . (من ربّه )
    3 اين همه لطف و قبول توبه ، تنها كار خداست . (هو)
    4 اگر توبه واقعى باشد، خداوند آن را مى پذيرد. (هو التّواب )
    5 اگر توبه را شكستيم ، باز هم خداوند توبه را مى پذيرد. (هو التوّاب )
    6 عذرپذيرى خداوند همراه با رحمت است ، نه عتاب وسرزنش . (التّواب الرّحيم )
    تفسير آيه : (38) قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَاءتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدىً فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    گفتيم : همگى از آن (باغ به زمين ) فرود آييد، و آنگاه كه هدايتى از طرف من براى شما آمد، پس هر كه از هدايت من پيروى كند، نه برايشان بيمى است و نه غمگين خواهند شد.
    تفسير آيه : (39) وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ اءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدوُنَ
    و(لى ) كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنانند اهل دوزخ كه هميشه در آن خواهند بود.
    نكته ها:
    O گرچه اعتراف به خطا و توبه ى آدم ، سبب شد كه خداوند او را عفو نمايد، ولى بعد از توبه بار ديگر به بهشت برنمى گردد. زيرا آثار وضعى لغزش ، غير از عفو الهى است . فرمان هبوط در چند آيه ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در اين آيه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است . همچنين اميدوار مى كند كه اگر از هدايت الهى پيروى كنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت .
    پيام ها:
    1 گاهى يك حركت ، دامنه ى تاءثيرات خوب وبدش در همه ى عصرها و نسل ها گسترده مى شود. (اهبطوا منها جميعا)
    2 با يك لغزش و خطا، نبايد كسى را طرد كرد، زيرا انسان قابل ارشاد و هدايت پذير است . (ياءتينكم منّى هدىً)
    3 براى راهنمايى بشر، آمدن انبيا قطعى است . (ياءتينّكم )
    4 هدايت واقعى تنها از طرف خداست . (منّى هدىً)
    5 امنيّت و آرامش واقعى ، در سايه ى پيروى از دين و دستورات خداوند حاصل مى شود. (فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون )
    تفسير آيه : (40) يَبَنِى إِسْر ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِىَ الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَاءَوْفُواْ بِعَهْدِىَّ اءُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّىَ فَارْهَبُونِ
    ترجمه آيه :
    اى فرزندان اسرائيل ! نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشتم ، به خاطر بياوريد و به پيمانم (كه بسته ايد) وفا كنيد، تا من (نيز) به پيمان شما وفا كنم و تنها از من پروا داشته باشيد.
    نكته ها:
    O اسرائيل ، نام ديگر حضرت يعقوب است كه از دو كلمه ى ((اسر)) و ((ئيل )) تركيب يافته است . ((اسر)) به معناى بنده و ((ئيل )) به معناى خداوند است . بنابراين اسرائيل در لغت به معناى بنده ى خداست .
    O تاريخ بنى اسرائيل و اسارت آنان به دست فرعونيان و نجات آنها به دست حضرت موسى عليه السّلام وبهانه گيرى وارتداد آنان ، يك سرنوشت وتاريخ ويژه اى براى اين قوم به وجود آورده است . اين تاريخ براى مسلمانان نيز آموزنده و پندآموز است كه اگر به هوش نباشند، به گفته روايات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
    O پيمان هاى الهى ، شامل احكام كتاب هاى آسمانى و پيمان هاى فطرى كه خداوند از همه گرفته است ، مى شود. در قرآن به مسئله امامت ، عهد گفته شده است : (لاينال عهدى الظالمين )(294) يعنى پيمان من ((مقام امامت )) به افراد ظالم نمى رسد. پس وفاى به عهد يعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او.
    ضمناً در روايات مى خوانيم : نماز عهد الهى است .(295)
    پيام ها:
    1 ياد نعمت هاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست . (اذكروا... اوفوا)
    به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او ياد كنيد تا زمينه ى پذيرش پيدا شود. (اذكروا)
    2 ياد و ذكر نعمت ها، واجب است . (اذكروا)
    3 نعمت هايى كه به نياكان داده شده ، به منزله ى نعمتى است كه به خود انسان داده شود. با اينكه نعمت ها به اجداد يهودِ زمان پيامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان مى گويد فراموش نكنند. (اذكروا)
    4 وفا به پيمان هاى الهى ، واجب است . (عهدى )
    5 بهره گيرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسير تكاليف الهى است . (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم ) آرى ، اگر مطيع خدا بوديم ، خداوند نيز دعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. (اوفوا بعهدى اوف بعهدكم )
    6 در انجام تكاليف الهى ، از هيچ قدرتى نترسيم و ملاحظه ى كسى را نكنيم . تبليغات سوء دشمن ، ملامت ها، تهديدها و توطئه ها مهم نيست ، قهر خدا از همه مهمتر است . (و ايّاى فارهبون )
    تفسير آيه : (41) وَءَامِنُواْ بِمَآ اءَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوَّاْ اءَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِايتِى ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّىَ فَاتَّقُونِ
    ترجمه آيه :
    و به آنچه (از قرآن ) نازل كردم ، ايمان بياوريد كه تصديق مى كند آنچه را (از تورات ) با شماست . و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد.
    نكته ها:
    O اين آيه خطاب به دانشمندان يهود مى فرمايد: قرآن ، هماهنگ با بشاراتى است كه در تورات شماست .(296) شما دانشمندان ، زمانى مبلغ و منتظر ظهور اسلام بوديد، اكنون پيشگامان كفر نشويد تا به پيروى از شما، ساير يهود از اسلام آوردن سر باز زنند و آيات الهى را به بهاى ناچيزِ رياست دنيا، نفروشيد و از خدا بترسيد.
    پيام ها:
    1 اعتقادات صحيح مردم را قبول كنيم ، تا آنان نيز سخن ما را بپذيرند. (مصدّقا لِما معكم )
    2 وجود تحريف در بخشى از تورات و انجيل ، مانع قبول بخش هاى ديگر نشود. (مصدقا لما معكم )
    3 انحراف علما، سبب انحراف ديگران مى شود. (ولا تكونوا اوّل كافر)
    4 رمز سكوت و كتمان هاى نابجاى دانشمندان ، وابستگى هاى مادّى آنان است . (ولا تشتروا باءياتى ثمنا قليلا)
    5 با توجّه به اينكه متاع دنيا قليل است ، رسيدن به تمام منافع دنيا، ارزش يك لحظه انحراف را ندارد. (ثمنا قليلا)
    6 بجاى نگرانىِ از دست دادن مال ومقام ، بايد از قهر خدا ترسيد. (ايّاى فاتّقون )
    تفسير آيه : (42) وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَاءَنْتُم تَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و حقّ را با باطل نپوشانيد و حقيقت را با اينكه مى دانيد، كتمان نكنيد.
    نكته ها:
    O كلمه ((لُبْس )) به معناى پوشاندن و ((لَبْس )) به معناى شكّ و ترديد است .
    O امتياز انسان ، به شناخت اوست و كسانى كه با ايجاد شكّ و وسوسه و شيطنت ، حقّ را از مردم مى پوشانند و شناخت صحيح را از مردم مى گيرند، در حقيقت يگانه امتياز انسان بودن را گرفته اند و اين بزرگترين ظلم است .
    O حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نيست . (چون مردم آگاه مى شوند و آن را ترك مى كنند.) و اگر حقّ نيز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مى شود. لكن خطر آنجاست كه حقّ و باطل ، بهم آميخته شده و از هر كدام بخشى چنان جلوه داده مى شود كه زمينه ى تسلّط شيطان بر هوادارانش فراهم شود.(297)
    پيام ها:
    1 نه حقّ را با باطل مخلوط كنيم و آنرا تغيير دهيم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازيم . (لا تلبسوا الحقّ، لا تكتموا الحقّ)
    2 وجدان وفطرت ، بهترين گواه بر حقّ پوشى انسان است . (وانتم تعلمون )
    تفسير آيه : (43) وَاءَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّ كِعِينَ
    ترجمه آيه :
    و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و همراه با ركوع كنندگان ، ركوع نماييد.
    پيام ها:
    1 بعد از دعوت به ايمان ، دعوت به عمل صالح است . (آمنوا... اقيموا)
    2 نماز و زكات ، در آئين يهود نيز بوده است . (اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة )
    3 رابطه با خدا، از طريق نماز و كمك به خلق خدا، از طريق زكات و همراهى با ديگران ، يك مثلّث مقدّس است . (اقيموا، اتوا، اركعوا)
    4 اصل فرمان نماز، با جماعت است . اساس دين بر حضور در اجتماع و دورى از انزوا و گوشه نشينى است . (واركعوا مع الراكعين )
    تفسير آيه : (44) اءَتَاءْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اءَنفُسَكُمْ وَاءَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَبَ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
    ترجمه آيه :
    آيا مردم را به نيكى دعوت كرده و خودتان را فراموش مى نماييد؟ با اينكه شما كتاب (آسمانى ) را مى خوانيد، آيا هيچ فكر نمى كنيد؟
    نكته ها:
    O دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مى كردند و بشارت ظهور حضرت را مى دادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود كه اسلام آورده بودند، توصيه مى كردند كه مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمى آوردند.(298)
    O در روايات آمده است : دانشمندى كه ديگران را به بهشت دعوت كند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترين وسخت ترين حسرت ها را خواهد داشت .(299)
    O حقّ تلاوت ، عمل است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((كونوا دعاة النّاس باعمالكم و لاتكونوا دعاةً بالسنتكم ))(300) با اعمال خودتان مردم را دعوت كنيد، نه تنها با گفتار. از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: سوگند كه من شما را به كارى دعوت نمى كنم ، مگر آنكه خودم پيشگام باشم و از كارى نهى نمى كنم مگر آنكه خودم قبل از شما آن را ترك كرده باشم .(301)
    در نهج البلاغه آمده است : هر كس خود را امام ديگران قرار داد، ابتدا بايد به تعليم خود بپردازد.(302)
    امام كاظم عليه السّلام فرموده اند: ((طوبى للعلماء بالفعل و ويل للعلماء بالقول ))(303) درود بر عالمانى كه به گفته خود عمل مى كنند و واى بر عالمانى كه فقط حرف مى زنند.
    عالم بى عمل در قالب تمثيل
    الف : در قرآن : عالم بى عمل ، الاغى است كه بار كتاب حمل مى كند، ولى خود از آن بهره اى نمى برد.(304)
    ب : در روايات :
    # رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : عالم بى عمل ، مثل چراغى است كه خودش مى سوزد، ولى نورش به مردم مى رسد.(305)
    # رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : عالم بى عمل ، چون تيرانداز بدون كمان است .(306)
    # عيسى عليه السّلام : عالم بى عمل ، مثل چراغى است بر پشت بام كه اتاق ها تاريك اند.(307)
    # على عليه السّلام : عالم بى عمل ، چون درخت بى ثمر وگنجى است كه انفاق نشود.(308)
    # امام صادق عليه السّلام : موعظه ى عالم بى عمل ، چون باران بر روى سنگ است كه در دلها نفوذ نمى كند.(309)
    ج : در كلام انديشمندان :
    # عالم بى عمل :
    گرسنه اى است روى گنج خوابيده .
    تشنه اى است بر كنار آب و دريا.
    طبيبى است كه خود از درد مى نالد.
    بيمارى است كه دائما نسخه درمان را مى خواند، ولى عمل نمى كند.
    منافقى است كه سخن و عملش يكى نيست .
    پيكرى است بى روح .
    پيام ها:
    1 آمران به معروف ، بايد خود عامل به معروف باشند. (تاءمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم )
    2 اگر مقدّمات فراموشى را خود فراهم كرده باشيم ، معذور نيستيم . عذر آن فراموشكارى پذيرفته است كه بى تقصير باشد. (تنسون ، تتلون )
    3 تلاوت كتاب آسمانى كافى نيست ، تعقّل لازم است . (تتلون الكتاب افلا تعقلون )
    4 خود فراموشى ، نشانه ى بى خردى است . (افلا تعقلون )
    next page

    fehrest page


    back page

  6. #6
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (45) وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ
    ترجمه آيه :
    واز صبر ونماز يارى جوييد واين كار جز براى خاشعان ، گران وسنگين است .
    نكته ها:
    O هر چند اين آيه به دنبال خطاب هايى كه به يهود شده آمده است ، ولى مخاطب آن همه ى مردم هستند. در روايات مى خوانيم كه حضرت على عليه السّلام هرگاه مسئله ى مهمى برايشان رخ مى داد به نماز مى ايستادند واين آيه را تلاوت مى كردند.
    O در روايتى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده ، كه صبر بر سه نوع است : 1 صبر در برابر مصيبت . 2 صبر در برابر معصيت . 3 صبر در برابر عبادت .(310) بنابراين آنچه در روايات آمده كه مراد از صبر در اين آيه روزه است ، اشاره به يكى از مصاديق صبر دارد.
    O نماز براى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و امثال او نور چشم است (311) ولكن براى بعضى ها كه خشوع ندارند، چون بار سنگين است . خشوع ، مربوط به قلب و روح و خضوع ، مربوط به اعضاى بدن است .
    O نمازِ با توجّه ، انسان را به ياد قدرت بى نهايت خدا مى اندازد و غير او را هر چه باشد كوچك جلوه مى دهد. مِهر او را در دل زياد مى كند، روحيّه ى توكّل را تقويت مى كند وانسان را از وابستگى هاى مادّى مى رهاند. همه ى اين آثار، انسان را در برابر مشكلات مقاوم مى سازد.
    O صبر و مقاومت ، كليد تمام عبادات است . فرشتگان به اهل بهشت سلام مى كنند، امّا نه به خاطر نماز و حج و زكات ، بلكه به خاطر مقاومت و پايدارى آنها؛ (سلام عليكم بما صبرتم )(312) چون اگر مقاومت نباشد، نماز وجهاد وحج وزكات نيز وجود نخواهد داشت . حتّى شرط رسيدن به مقام هدايت و رهبرى الهى ، صبر است ؛ (جعلنا منهم ائمّةً يهدون باءمرنا لمّا صبروا)(313)
    خاطره
    شاعرى به نام نجاشى ، كه يكى از دوستداران حضرت على عليه السّلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. به دستور امام ، هشتاد ضربه تازيانه به او زدند وبيست ضربه نيز به خاطر ارتكاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند. او ناراحت شد و به معاويه پيوست و عليه حضرت شعر گفت ! اطرافيانِ نجاشى كه قبيله اى مهم در كوفه بودند از على عليه السّلام گلايه كردند كه چرا ياران خود را نگه نمى دارد؟! طارق بن عبداللّه رئيس آنها با ناراحتى به امام گفت : شما چرا بين دوست و بيگانه تفاوت قائل نمى شويد؟ شخصى همانند نجاشى نبايد شلاّق بخورد، ما اين گونه رفتار را تحمّل نمى كنيم . امام در جواب او اين آيه را تلاوت فرمود: (و انّها لكبيرة الاّ على الخاشعين ) طارق نيز به معاويه پيوست .
    بنابراين گرچه آيه درباره نماز است ، ولى در موارد مشابه مى توان از آيات قرآن استمداد كرد.
    پيام ها:
    1 صبر ونماز، دو اهرم نيرومند در برابر مشكلات است . (استعينوا بالصبر و...)
    2 هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگى بيشتر كنيم ، امدادهاى او را بيشتر دريافت كرده و بر مشكلات پيروز خواهيم شد. (استعينوا بالصبر و الصلوة )
    3 استعانت از خداوند در آيه ى (ايّاك نستعين ) منافاتى با استعانت از آنچه به دستور اوست ، ندارد. (استعينوا بالصبر)
    4 سنگين بودن نماز، نشانه ى تكبّر در برابر خداست . (لكبيرة الاّ على الخاشعين )
    تفسير آيه : (46) الَّذِينَ يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ وَاءَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ
    ترجمه آيه :
    (خاشعان ) كسانى هستند كه به (قيامت و) ملاقات (با حساب ) پروردگارشان و بازگشت به او ايمان دارند.
    نكته ها:
    O ((لقاء)) به معنى ديدن نيست ، بلكه به معنى حضور است . چنانكه اگر شخصى نابينا به حضور كسى برود، مى گويد با او ملاقات كردم ، گرچه او را نديده است . صاحب مجمع البيان نيز مى گويد: مراد از لقاى پروردگارش ، ملاقات با پاداش و كيفر خداست .
    شايد مراد از ملاقات پروردگار، همان حالت عرفانى باشد كه خاشعان در نماز پيدا مى كنند، زيرا نماز حضور در برابر خداست .
    O اگر (ظنّ) و گمان در برابر علم باشد، مورد انتقاد است ؛ (مالهم به من علم ان يتّبعون الاّ الظنّ)(314) امّا اگر مراد از گمان ، اطمينان باشد ارزش است ، گرچه يقين قوى نباشد. چنانكه خداوند نيز از رزمندگان شجاع و مخلص ، به صاحبان گمان تعبير نموده است : (قال الذّين يظنّون انّهم ملاقوا اللّه كم من فئة قليلة غلبت فئةً كثيرةً)(315)
    پيام ها:
    1 گمان به وجود قيامت هم ، براى كنترل رفتارها كافى است . (يظنّون انّهم ملاقوا...)
    2 خاشع ، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. (الخاشعين الّذين يظنّون انّهم ملاقوا ربّهم )
    تفسير آيه : (47) يَبَنِىَّ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِى الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَاءَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَلَمِينَ
    ترجمه آيه :
    اى بنى اسرائيل ! نعمتم را كه به شما ارزانى داشتم ، بياد آوريد و اين كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم .
    نكته ها:
    O اين آيه ، از فرزندان و نسل حضرت يعقوب مى خواهد كه براى معرفت بيشتر خداوند و زنده شدن روح شكرگزارى و دلگرم شدن به نعمت هاى الهى ، از آن موهبت ها و نعمت ها ياد كنند. البتّه برترى و فضيلت بنى اسرائيل ، نسبت به مردم زمان خودشان بود. زيرا قرآن درباره مسلمانان مى فرمايد: (كنتم خير امّة )(316) شما بهترين امّت ها هستيد. همچنين ممكن است مراد از برترى ، پيروزى حضرت موسى و قوم بنى اسرائيل بر فرعونيان باشد، نه برترى اخلاقى و اعتقادى .(317) زيرا قرآن بارها از بهانه جويى هاى بى مورد و بى اعتقادى آنها انتقاد مى كند.
    پيام ها:
    1 نعمت و فضيلت بدست خداوند است . (نعمتى ، انعمت ، فضّلت )
    2 نجات از سلطه ى طاغوت ، از بزرگ ترين نعمت هاى الهى است . (نعمتى ، فضّلتكم على العالمين )
    تفسير آيه : (48) وَاتَّقُواْ يَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
    ترجمه آيه :
    و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى (از عذاب خدا) را از كسى دفع نمى كند و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نمى شود، و از كسى غرامت و بدلى گرفته نشود ويارى نخواهند شد.
    نكته ها:
    O در اين آيه به برخى باورهاى غلط و اميدهاى نابجاى يهود، اشاره شده است . آنان گمان مى كردند كه در روز قيامت اجدادشان ، شفيع آنان خواهد شد. چنانكه بت پرستان ، بت ها را شفيع خود مى پنداشتند. برخى از آنان قربانى كردن را كفّاره ى گناهان دانسته و اگر پول نداشتند، يك جفت كبوتر را سر مى بريدند. گروهى از آنان به همراه مرده ، طلا و زيورآلات دفن مى كردند تا مرده به عنوان جريمه ى گناهانش بپردازد.
    غافل از آنكه قيامت بر خلاف دنياست ، كه برخى با پول و پارتى و يا حمايت گرفتن از قدرت ها، بر مشكلاتشان پيروز مى شوند.
    O در روز قيامت ، تمام سبب ها قطع ؛ (تقطّعت بهم الاءسباب )(318) و نسبت ها محو؛ (فلا اءنساب بينهم )(319) و زبان عذرخواهى بسته مى شود؛ (فلا يؤ ذن لهم فيعتذرون )(320) مال و فرزند كارآيى ندارند؛ (لا ينفع مالٌ و لا بنون )(321) و خويشاوندى نيز ثمرى ندارد؛ (لن تنفعكم اءرحامكم )(322) قدرت ها پوچ مى شوند؛ (هلك عنّى سلطانيه )(323) و شفاعت بدون اذن خداوند پذيرفته نمى شود؛ (و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى )(324) و فديه پذيرفته نمى شود. (لايؤ خذ منكم فديه )(325)
    بحثى درباره شفاعت
    O شفاعت از كلمه ((شفع )) به معناى جفت است ، يعنى افرادى كه مايه اى از ايمان و تقوى و عمل داشته و در آن روز كمبودى دارند، لطفى به آن مايه ها اضافه مى شود و در اثر جفت وهمراه شدن با لطف اولياى الهى ، از قهر خداوند نجات مى يابند. بنابراين شفاعت ، تنها شامل كسانى مى شود كه تلاشگرند، ولى در راه مانده اند و نياز به قدرتى دارند كه در كنار آنان باشد.
    O حدود سى آيه از قرآن مربوط به شفاعت است كه به چند دسته تقسيم مى شوند:
    1 آياتى كه شفاعت را نفى مى كنند، مانند: (يومٌ لا بيعٌ فيه ولا خلّةٌ ولا شفاعةٌ)(326)، روزى كه معامله و دوستى و شفاعت در آن نيست .
    2 آياتى كه شفاعت را مخصوص خداوند مى دانند، مانند: (مالكم من دونه من ولّى ولا شفيع )(327)، غير از او هيچ ياور و شفاعت كننده اى نيست .
    3 آياتى كه از شفاعت ديگران با اذن خداوند ياد مى كنند، مانند: (من ذا الذّى يشفع عنده الاّ باذنه )(328)، چه كسى در نزد او (خداوند) شفاعت مى كند مگر به اذنش ؟
    4 آياتى كه شرايط شفاعت شوندگان را بيان مى كنند، مانند:
    الف : شفاعت براى كسى است كه مورد رضايت خدا باشد. (ولا يشفعون الا لمن ارتضى )(329)
    ب : براى ظالمان ، دوستدار و شفيعى نيست . (ما للظّالمين من حميم ولا شفيع )(330)
    ج : فرشتگان براى كسانى كه ايمان آورده اند، دعا واستغفار مى كنند. (ويستغفرون للّذين آمنوا)(331)
    با توجّه به آيات فوق ، معلوم مى شود كه شفاعت بى قيد و شرط نيست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده ، بايد واجد شرايطى باشد و اگر كسى شرايط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پيامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمى گيرد. چنانكه همسر نوح و لوط عليهما السّلام به علّت فسق ، مشمول شفاعت نشدند. (فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من اللّه شيئا و قيل ادخلا الّنار مع الدّاخلين )(332)
    بنابراين شفاعتى سازنده است كه انسان را با اولياى خدا پيوند دهد و مانع ياءس او شود. ولى اگر ايمان به شفاعت سبب جراءت بر گناه گردد، همانگونه كه مسيحيان عقيده دارند كه عيسى فدا شد تا گناهان ما بخشيده شود، هرگز قابل قبول نيست .
    سؤ ال : آيا شفاعتِ اولياى خدا، به معناى ايستادن در برابر اراده ى خدا نيست ؟ كسى را كه خدا اراده كرده عذاب كند، پيامبر با شفاعت خود جلو آن اراده را نمى گيرد؟
    پاسخ : هم كيفر بدكاران و هم اجازه شفاعت به اولياى خود، اراده و خواست اوست . بنابراين شفاعت اولياى خدا، چيزى در برابر اراده ى الهى نيست .
    سؤ ال : آيا شفاعت اولياى خدا به اين معناست كه رحم آنان از خدا بيشتر است . زيرا خدا مى خواهد عذاب كند و اولياى او شفاعت مى كنند؟
    پاسخ : هم وجود رحم در اولياى خدا و هم اجازه ى استفاده از آن ، از طرف خداست . بنابراين اوست كه با رحم و لطف خود، اجازه ى شفاعت مى دهد.
    سؤ ال : آيا شفاعت ، اراده ى خدا را تغيير مى دهد؟
    پاسخ : اراده ى خداوند در شرائط مختلف يك نوع نيست . اراده خدا بر كيفر گناهكار است ، ولى اگر او توبه كند، قهرش را برمى دارد. زيرا شرائط انسان گناهكار با انسان توبه كار فرق دارد. انسانى بخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولياى خدا در دنيا، مشمول شفاعت آنان مى شود و ديگرى كه مخالف آنان بوده ، مشمول نمى شود.
    O اسباب بخشش گناهان در دنيا سه چيز است :
    1 توبه . (الاّ الّذين تابوا واصلحوا وبيّنوا فاولئك اتوب عليهم واءنا التّواب الرّحيم )(333)
    2 ترك گناهان كبيره . (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم )(334)
    3 حسنات و كارهاى نيك . (انّ الحسنات يُذهبنَ السيّئات )(335)
    ولى در آخرت ، راه بخشش فقط شفاعت است .
    پيام ها:
    1 ترس از حضور در دادگاه الهى ، بدون وجود هرگونه وكيل يا شفيعى ، زمينه ى تقويت تقواى الهى است . (واتّقوا يوما)
    2 در برابر عقايد خرافى وباطل ، با قاطعيّت برخورد كنيد. (لايقبل ، لا يؤ خذ)
    تفسير آيه : (49) وَإِذْ نَجَّيْنَكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَّءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ اءَبْنَآءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَآءَكُمْ وَفِى ذَ لِكُمْ بَلاَ ءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ
    ترجمه آيه :
    و (نيز به خاطر بياوريد) آن زمان كه شما را از فرعونيان رهايى بخشيديم ، كه همواره شما را به بدترين وجهى آزار مى دادند، پسران شما را سر مى بريدند و زنان شما را زنده نگه مى داشتند و در اين امر، براى شما آزمايش بزرگ و سختى از طرف پروردگارتان بود.
    نكته ها:
    O ((فرعون ))، عنوان پادشاهان روم ، ((كسرى ))، عنوان پادشاهان ايران و ((خاقان )) عنوان پادشاهان ترك بود. فرعونِ زمان حضرت موسى ، رامسيس اوّل نام داشت كه مى گويند جسدش در موزه قاهره نگهدارى مى شود. (فاليوم ننجّيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية )(336)
    O واژه (يسومونكم ) از ريشه ((سوم )) به معنى پى در پى دنبال چيزى رفتن است و (يسومونكم سوء العذاب ) يعنى شما را به صورت مداوم عذاب مى كردند. يكى از عذاب ها و شكنجه ها، كشتن پسران بود كه اين امر، يا به خاطر خوابى بود كه در تعبير آن به فرعون گفته بودند: تو به دست مردى از بنى اسرائيل از بين خواهى رفت ، و يا به خاطر جلوگيرى از رشد بنى اسرائيل بود.
    پيام ها:
    1 آزادى از سلطه ى طاغوت ها، از بزرگ ترين نعمت هاست . چنانكه خداوند از ميان همه نعمت ها، نام آن را برده است . (نجّيناكم )
    2 بيان سختى ها و تلخى هاى گذشته ، لذّت آزادى امروز را چندين برابر مى كند. (يسومونكم ... يذّبحون ... يستحيون )
    3 طاغوت ها، بدون اطرافيان قدرت ندارند. (آل فرعون )
    4 ناگوارى و آزادى ، هردو وسيله ى آزمايش وتربيت هستند. (بلاءٌ من ربّكم )
    5 محو نيروهاى دفاعى و توسعه ى نيروهاى رفاهى ، كار فرعونى است . (يُذبّحون ابنائكم و يستحيون نسائكم )
    6 طاغوت ها براى حفظ نظام و سلطه ى خود، به هر نوع شكنجه اى دست مى زنند. (يسومونكم ، يُذبّحون )
    تفسير آيه : (50) وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَاءَنْجَيْنَكُمْ وَاءَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَ اءَنتُمْ تَنظُرونَ
    ترجمه آيه :
    و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را در حالى كه شما تماشا مى كرديد، غرق كرديم .
    نكته ها:
    O ماجراى عبور بنى اسرائيل از رود نيل ، در چند سوره قرآن بيان شده است .(337)
    خداوند با شكافتن آب ، از طريق زدن عصاى حضرت موسى عليه السّلام ، آنان را از رود درياگونه ى نيل عبور داد.
    O در اين آيه ، سه معجزه ى الهى در كنار هم مطرح شده است :
    الف : شكافتن دريا. ب : نجات بنى اسرائيل . ج : غرق فرعونيان .
    پيام ها:
    1 نقش اسباب ، بسته به اراده ى حكيمانه خداوند است . موسى يك عصا دارد كه گاهى از سنگ آب مى جوشاند؛ (فاضرب بعصاك الحجر فانفجرت ) و گاهى به آب خورده و از ميان آن راه گشوده مى شود. (فرقنا بكم البحر)
    2 پايان شب سيه سفيد است . بنى اسرائيل بعد از آن همه شكنجه و بلا به رفاه و نجات رسيدند. (فانجيناكم )
    3 انتقام از ستمگران در حضور ستمديدگان ، مرهمى براى آنهاست . (انتم تنظرون )
    تفسير آيه : (51) وَإِذْ وَ عَدْنَا مُوسَى اءَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ اءَنتُمْ ظَلِمُونَ
    ترجمه آيه :
    و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه با موسى چهل شب وعده گذارديم وشما پس از (آمدن ) او (به ميقات ،) گوساله را (معبود خود) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد.
    نكته ها:
    O نام حضرت موسى عليه السّلام در سى و چهار سوره قرآن و 136 مرتبه آمده است . ماجراى ميعاد حضرت موسى ، در سوره هاى اعراف و طه نيز آمده است .(338) محلّ وعده ، كوه طور و مدّت آن ابتدا سى شب معيّن شده بود و در وعده گاه ، ده شب ديگر به آن اضافه شد كه اين مدّت براى دريافت كتاب تورات بود، ولى بنى اسرائيل عليرغم اينكه رهبرى همچون هارون ، برادر حضرت موسى را در ميان خود داشتند، همه ى نعمت ها و الطاف الهى را فراموش كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتند. گوساله اى از طلا كه بدست مجسمه سازى هنرمند به نام سامرى ، در غياب موسى ساخته شده بود.
    O از آيات قرآن استفاده مى شود كه در اين وعده ، سه مسئله مورد نظر بوده است : گرفتن تورات ، اثبات مقام خلافت براى هارون ، آزمايش بنى اسرائيل .
    O در سقوط جامعه ى بنى اسرائيل به دامن شرك ، چند عامل نقش داشت :
    الف : حضور نداشتن رهبرى چون حضرت موسى .
    ب : حضور منحرفين هنرمندى مانند سامرى .
    ج : استفاده از طلا و زيور آلاتى كه جاذبه داشت .
    د: بوق هاى پر سر وصداى تبليغاتى . زيرا گوساله سامرى صدا مى كرد.
    ه‍ : مردم ساده و زود باور و نبود ايمان عميق .
    و: زمينه ى مساعد و سابقه ى گاو پرستى .
    پيام ها:
    1 كناره گيرى رهبران الهى از جامعه براى مدّت محدود به منظور عبادت خدا، كارى شايسته و نيكو است .(339) (واعدنا موسى اربعين ليلة )
    2 عبادت در چهل شب وبه دور از مردم ، داراى آثار خاصّى است . (اربعين ليلة )
    3 عدد چهل ، در دريافت وحى و الهامات روحانى نقش دارد. (اربعين ليلة )
    4 شرك ، ظلم به انسانيّت است . زيرا كه انسان دست خود را از دست خداوند برمى دارد و در دست نااهلان عاجز مى گذارد. (و انتم ظالمون )
    تفسير آيه : (52) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّنْ بَعْدِ ذَ لِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
    آنگاه پس از آن (انحراف ) از شما درگذشتيم تا شايد شكر (اين نعمت را) به جاى آريد.
    نكته ها:
    O توبه از شرك ، ايمان آوردن و اظهار شهادتين است . زيرا بعثت انبيا، براى نجات انسان از شرك و كفر است . بنابراين آيه ى (انّ اللّه لا يغفر اءن يشرك به )(340) كه مى فرمايد: خداوند شرك را نمى بخشد. مربوط به كسانى است كه در حال شرك از دنيا بروند و به توحيد و يگانه پرستى باز نگردند.
    پيام ها:
    1 حتّى براى شرك وگوساله پرستى نيز راه توبه وبازگشت وجود دارد. (ثم عفونا عنكم )
    2 عفو الهى ، خود زمينه اى براى شكرگزارى است . (عفونا... لعلّكم تشكّرون )
    تفسير آيه : (53) وَإِذْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
    ترجمه آيه :
    و (نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه به موسى كتاب (تورات ) و فرقان داديم ، تا شايد شما هدايت شويد.
    نكته ها:
    O فرقان ، وسيله اى است كه حقّ را از باطل جدا مى سازد. و چون در كتاب آسمانى حقّ از باطل جدا مى شود، به آن فرقان گفته مى شود. شايد هم مراد از فرقان ، با توجّه به اينكه در كنار كتاب آمده است ، همان معجزات نُه گانه يا حقايق ديگرى باشد كه غير از تورات به حضرت موسى عطا شده است .
    پيام ها:
    1 كتب آسمانى ، بيانگر حقّ ومايه ى افتراق آن از باطل هستند. (الكتاب والفرقان )
    2 حجّت از طرف خداوند تمام است ، ولى مردم به خاطر هوسها، گاهى حقّ را نمى پذيرند. (لعلّكم )
    3 هدف از نزول كتب آسمانى ، هدايت مردم است . (الكتاب ... لعلكم تهتدون )
    تفسير آيه : (54) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ اءَنْفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوَّاْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
    ترجمه آيه :
    و (بخاطر بياوريد) زمانى كه موسى به قوم خود گفت : اى قوم من ، شما با (به پرستش ) گرفتن گوساله ، به خود ستم كرديد. پس به سوى خالق خود توبه كرده و باز گرديد و يكديگر را به قتل برسانيد، اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است ، پس خداوند توبه ى شما را پذيرفت ، زيرا اوتوبه پذير مهربان است .
    نكته ها:
    O مراد از ((قتل نفس )) در جمله : (فاقتلوا انفسكم ) خودكشى نيست ، بلكه يكديگر را كشتن است . نظير آيه ى شريفه : (لا تلمزوا انفسكم )(341) همديگر را طعنه نزنيد. و يا نظير آيه ى (فسلّموا على انفسكم )(342)، يعنى همديگر را سلام دهيد.
    O پذيرفتن اين نحو توبه ى سخت ، براى يهوديان فضليت است . زيرا خداوند در انتقاد از مسلمانان منافق مى فرمايد: (و لو انّا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم اواخرجوا من دياركم ما فعلوه الاّ قليلٌ منهم )(343) يعنى : اگر بر آنان فرمان كشتن همديگر را واجب مى نموديم و يا فرمان خروج از سرزمين خودشان را صادر مى كرديم ، آنرا جز افراد اندكى انجام نمى دادند.
    پيام ها:
    1 مردم را با محبّت براى پذيرش حدود الهى آماده كنيد. (يا قوم ... فاقتلوا)
    2 شرك ، ظلم به نفس است . (ظلمتم انفسكم باتّخاذكم العجل )
    3 هر چه برهان و معجزه و دليل بيشتر عرضه شود، تكليف سنگين تر و تخلّف از آن خطرناك تر خواهد بود. گوساله پرستى ، بعد از ديدن آن همه معجزه ، توبه اى جز اعدام ندارد.(فتوبوا... فاقتلوا انفسكم )
    4 حكم مرتدّ، قتل است .(فاقتلوا انفسكم )
    5 مرگ در رحمت الهى ، بهتر از زندگى در لعنت الهى است . (ذلكم خيرٌ لكم )
    6 اجراى حدود الهى ، گرچه به قيمت قتل انسان باشد، به نفع اوست . (فاقتلوا... ذلكم خير لكم )
    7 اساس دستورات الهى ، خير رسانى به انسان است . (ذلكم خير لكم )
    8 براى جريمه هاى سنگين ، بايد بركات زيادى گفته شود تا مردم آماده پرداخت آن شوند. (فاقتلوا ... ذلكم خير، فتاب عليكم ، انّه هو التّواب الرحيم )
    تفسير آيه : (55) وَإِذْ قُلْتُمْ يَمُوسَى لَن نُّؤ مِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَاءَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَاءَنْتُمْ تَنظُرُونَ
    ترجمه آيه :
    و(نيز بخاطر آوريد) هنگامى كه گفتيد: اى موسى ! هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اينكه خدا را آشكارا (به چشم خود) ببينيم ، پس صاعقه (جان ) شما را گرفت ، در حالى كه تماشا مى كرديد.
    نكته ها:
    O قوم حضرت موسى دو گروه شدند:
    الف : گروهى برگزيده ، كه همراه موسى عليه السّلام براى مناجات و شنيدن كلام خداوند به كوه طور آمدند، ولى وقتى گفتگوى خدا و موسى را شنيدند، گفتند: از كجا بدانيم كه اين صدا از خداست ، بايد خدا را با چشم ببينيم تا بپذيريم .
    ب : گروه ديگر كه با هارون ماندند، ولى در غياب حضرت موسى ، گوساله پرست شدند. در سوره اعراف (344) در مورد كسانى كه ديدن خدا را طلب كردند، مى فرمايد: (اخذتهم الرجفة ) آنها را زمين لرزه گرفت . شايد صاعقه اى كه در اين آيه مطرح است ، همراه با زمين لرزه بوده و آنها با اين صاعقه از دنيا رفتند. چون آيه ى بعد مى فرمايد: شما را بعد از مرگ دوباره برانگيختيم .
    O روحيّه ى سؤ ال كنندگان ، يكسان نيست . موسى و مردم هر دو تقاضاى ديدن خدا كردند، لكن موسى به نمايندگى از مردم و با ادب گفت : (اءرنى )، ولى قوم موسى با تكبّر گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة )، ما هرگز ايمان نخواهيم آورد مگر آنكه خدا را آشكارا ببينيم . لذا خداوند در جواب موسى فرمود: (لن ترانى )، تو هرگز مرا نخواهى ديد. امّا در برابر قوم ، قهرش را فرستاد.
    O اين آيه پيامبر اسلام را تسليت و دلدارى مى دهد كه از درخواست هاى بيهوده مردم نگران مباش . زيرا مردم از موسى درخواست هاى خطرناكتر داشتند.
    پيام ها:
    1 از عاقبت لجاجت ، جسارت ، بى ادبى و توقّعات نابجاى گذشتگان ، عبرت بگيريد. (لن نؤ من ... فاخذتكم )
    2 براى گروهى منطق و استدلال و موعظه كافى است ، ولى براى گروهى قهر و غلبه لازم است .(فاخذتكم )
    3 اگر خداوند نيست تا او را ببينيد، امّا آثار او كه ديدنى است . چرا با ديدن آنها ايمان نمى آوريد. (فاخذتكم الصاعقة و انتم تنظرون )
    تفسير آيه : (56) ثُمَّ بَعَثْنَكُم مِّنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
    ترجمه آيه :
    سپس شما را پس از مرگتان (حيات بخشيديم و) برانگيختيم ، شايد شكر او را بجا آوريد.
    نكته ها:
    O زنده كردن مجددِ كسانى كه در اثر صاعقه از بين رفتند، به دنبال پريشانى و نگرانى و دعاى حضرت موسى عليه السّلام بود كه در سوره ى اعراف (345) ان شاءاللّه بحث آن خواهد آمد.
    پيام ها:
    1 رجعت و معاد، امر محالى نيست . بعضى از مردگان در همين دنيا زنده شده اند. (بعثناكم من بعد موتكم )
    2 رمز بروز برخى تلخى ها و سپس نجات از آنها، پيدا شدن روحيّه ى شكرگزارى است . (بعثناكم ... لعلكم تشكّرون )
    تفسير آيه : (57) وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمْ الْغَمَامَ وَاءَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
    ترجمه آيه :
    و ابر را بر شما سايبان ساختيم و ((منّ)) و ((سَلوى )) بر شما نازل كرديم (و گفتيم :) از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داديم بخوريد، (ولى شما با بهانه جويى هاى خود، كفران نعمت كرديد. بدانيد كه ) آنها به ما ستم نكردند، بلكه به خودشان ستم نمودند.
    نكته ها:
    O پس از نجات بنى اسرائيل از سلطه ى فرعون ، به آنان دستور داده شد كه وارد سرزمين فلسطين شوند. آنها به بهانه ى اينكه در آنجا افراد ستمگرى هستند، سرپيچى كرده و به موسى گفتند: با خدايت به جنگ آنان برو، ما همين جا نشسته ايم . قهر خداوند آنها را فراگرفت و مدّت چهل سال در بيابانِ ((تيه )) ماندگار شدند، ولى خداوند در آنجا نيز براى آنان ابرها را چون سايه بان قرار داد و دو نوع غذاى طبيعى و گوارا به نام هاى مَنّ و سَلوى ، در دسترس آنان گذاشت .
    O (غَمام ) به ابر بى باران گفته مى شود كه فقط سايه ايجاد مى كند، ابرهاى باران دار را ((سحاب ))، ((غيم )) و((مزن )) مى گويند. (مَنّ)، به شيره ى مخصوص درختان كه چون قطره بر روى آنها مى نشيند، گفته مى شود كه همان صَمغ است وبرخى به معنى عسل وقارچ گرفته اند. (سَلوى ) به پرندگانى مخصوص كه شبيه كبوترند مى گويند.
    پيام ها:
    1 ابر و باد و باران ، به فرمان خداوند هستند. (ظلّلنا عليكم الغمام )
    2 رازق بودن خداوند، محدود به شرائط خاصّى نيست . در بيابان بى آب و علف هم ، رزق طبيعى مى فرستد. (وانزلنا عليكم المنّ والسّلوى )
    3 خداوند، رزق انسان را از حلال و پاكيزه مقدّر كرده است . (طيّبات ما رزقناكم )
    4 تخلّف از فرامين الهى ، ظلم بر خويشتن است . (انفسهم يظلمون )
    تفسير آيه : (58) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَيَكُمْ وَ سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ
    ترجمه آيه :
    و (به خاطر بياوريد) زمانى كه گفتيم : وارد اين قريه (بيت المقدّس ) شويد و از (نعمت هاى فراوان ) آن ، هر چه مى خواهيد با گوارايى بخوريد و از درِ (معبد بيت المقدّس ) سجده كنان و خاشعانه وارد شويد و بگوييد: ((حِطّة )) (گناهان ما را بريز)، تا ما خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران ، پاداشى افزون خواهيم داد.
    نكته ها:
    O چنانكه در سوره ى مائده (346) آمده ، مراد از ((قريه )) در اين آيه ، بيت المقدّس است . پس از چهل سال ماندن در بيابان تيه ، بنى اسرائيل ماءمور شد كه وارد شهر بيت المقدّس شده و به معبد درآيند و موقع داخل شدن به مسجد، كلمه ى مباركه ((حِطّة )) را بگويند. ((حطّة )) به معناى ريزش گناهان و طلب عفو و اظهار توبه است . در تفسير اطيب البيان آمده است كه مراد از باب ، دروازه ى شهر نيست ، بلكه درب مسجد است كه الا ن هم به نام ((باب الحطّة )) معروف مى باشد و مراد از (سُجّدا) نيز سجده ى شكر، بعد از ورود به مسجد است .
    پيام ها:
    1 تاءمين معاش مردم ، مقدّم بر فرمان به عبادت و مقدّمه اى بر آن است . (كلوا... سجّداً)
    2 براى ورود به مكان هاى مقدّس ، احترام مخصوص لازم است .(ادخلوا...سجدا)
    3 بخشش ، از اوست ، امّا استغفار و طلب آمرزش ، بايد از سوى ما باشد. (قولوا حطّة نغفر لكم )
    4 آداب دعا وشيوه توبه را نيز بايد از خدا بياموزيم . (ادخلوا...سجّدا وقولوا حطّة )
    5 عمل به دستورات خداوند، زمينه ى آمرزش ماست . (ادخلوا... قولوا... نغفر لكم )
    6 استغفار، براى گناهكار مايه ى آمرزش و براى نيكوكار اعتلاى درجه است . (نغفر لكم خطاياكم و سنزيد المحسنين )
    next page

    fehrest page


    back page

  7. #7
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (59) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَاءَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ
    ترجمه آيه :
    امّا ستمگران (آن سخن را) به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود، تبديل كردند (وبه جاى حطّه ، به عنوان مسخره گفتند: حنطه ، يعنى گندم .) پس ما بر آن ستمكاران به سزاى گناهى كه مرتكب مى شدند، عذابى ازآسمان فرو فرستاديم .
    نكته ها:
    O در آيات 161 و162 سوره اعراف ، مشابه اين آيه وآيه ى قبل تكرار شده وكلمه ى (رجز) به معناى عذاب ، بيمارى طاعون و حالت اضطراب بكار رفته است .
    O سنّت خداوند، نزول رحمت است و به همين دليل ، بهترين غذا ((منّ وسَلوى )) براى بنى اسرائيل نازل شد، ولى بخاطر كج روى ، عذاب از آسمان نازل مى شود.
    پيام ها:
    1 ظلم و گناه ، زمينه ساز تغيير و تحريف قانون است . (فبدّل الّذين ظلموا)
    2 تا وقتى كه روش و شيوه كارى بيان نشده ، انسان آزاد است تا با نظر خود عمل كند، ولى بعد از بيان روشها، عذرى در تغيير آن نيست . (قيل لهم )
    3 جزاى تحريف گران قوانين الهى ، قهر و عذاب است . (رجزا من السماء)
    4 همه ى پاداش ها و كيفرها مربوط به آخرت نيست ، بلكه بعضى از كيفرها در همين دنيا صورت مى پذيرد. (فانزلنا... رجزا من السماء)
    5 اگر كج روى براى انسان عادت شد، قهر الهى فرا مى رسد. ( كانوا يفسقون )
    تفسير آيه : (60) وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اءُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ
    ترجمه آيه :
    و (بخاطر بياور) زمانى كه موسى براى قوم خويش طلب آب كرد، به او گفتيم : عصاى خود را به سنگ بزن ، ناگاه دوازده چشمه ى آب از آن بشكافت و جوشيد، (بطورى كه ) هر يك از افراد (طوائف دوازده گانه بنى اسرائيل ) آبشخور خود را شناخت . (گفتيم :) از روزى الهى بخوريد و بياشاميد و درزمين ، تبهكارانه فساد نكنيد!
    نكته ها:
    O در عدد دوازده ، رمزى نهفته است . عدد ماهها، عدد نقباى بنى اسرائيل و تعداد حواريون حضرت عيسى عليه السّلام و عدد ائمه ى معصومين عليهم السّلام ، دوازده است .
    O در آيه ، همراه با كلمه ى (مفسدين )، (لاتعثوا) نيز آمده است . ((عثوا)) به معنى فساد شديد است و شايد در كنار هم قرار گرفتن اين دو كلمه ، مى خواهد از توجّه و تعمّد و روحيّه ى فساد انگيزى نهى كند. چرا كه لغزشِ غير عمد و بدون قصد فتنه انگيزى ، مورد عفو قرار مى گيرد.
    پيام ها:
    1 انبيا، در فكر تاءمين نيازهاى مادّى مردم نيز هستند. (اذ استسقى موسى لقومه )
    2 همه چيز، حتّى آبِ خوردن را از خداوند بخواهيم . (استسقى )
    3 قوانين طبيعت ، محكوم اراده ى خداوند است . (اضرب ... فانفجرت )
    خداوند هم سبب ساز و هم سبب سوز است . با يك عصا واز دست يك نفر، يك بار آب را مى خشكاند و يك بار آب را جارى مى سازد.
    4 دعاى انبيا، مستجاب است . (استسقى ، فانفجرت )
    5 جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ ، يك معجزه است و پيدايش دوازده چشمه براى دوازده قبيله ، معجزه اى ديگر. (اثنتا عشرة )
    6 توزيع منظّم و عادلانه و حساب شده ، مايه ى امنيّت و صفاست و مانع پيدا شدن اختلاف است . (قد علم كل اناس ‍ مشربهم )
    7 بهره گيرى از نعمت هاى الهى ، نبايد زمينه ساز فساد باشد. (كلوا... ولاتعثوا)
    8 براى جلوگيرى از فساد، از محبّت ها و لطف خداوند به انسان بگوييد. (كلوا و اشربوا... ولاتعثوا)
    تفسير آيه : (61) وَإِذْ قُلْتُمْ يَمُوسَى لَنْ نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجُ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الاَْرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ اءَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ اءَدْنَى بِالَّذِى هُوَخَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَاءَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بََايَتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَ لِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ
    ترجمه آيه :
    و (نيز بخاطر آوريد) زمانى كه گفتيد: اى موسى ، ما هرگز يك نوع غذا را تحمّل نمى كنيم ، پس پروردگارت را بخوان تا از آنچه (به طور طبيعى از) زمين مى روياند، از سبزى و خيار و سير و عدس و پيازش ، براى ما (نيز) بروياند. موسى گفت : آيا (غذاى ) پست تر را بجاى نعمت بهتر مى خواهيد؟ (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان خارج شده و) وارد شهر شويد، كه هر چه خواستيد براى شما فراهم است . پس (مُهر) ذلّت و درماندگى ، بر آنها زده شد و (مجدّدا) گرفتار غضب پروردگار شدند. اين بدان جهت بود كه آنها به آيات الهى كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحقّ مى كشتند، و اين به سبب آن بود كه آنان گنهكار و سركش و متجاوز بودند.
    نكته ها:
    O بنى اسرائيل به جاى شكرگزارى از نعمت هاى (منّ و سلوى )، به فكر زياده خواهى و تنوّع طلبى افتاده و از غذاهاى زمينى خواستند و براى نمونه ، تعدادى از آنها مانند: سبزى ، خيار، پياز و سير را نام بردند. حضرت موسى در برابر اين درخواست ها، ضمن تاءسّف از اينكه آنها نعمت هاى نيكو و بهتر را با نعمت هاى ساده عوض مى كنند، به آنها گفت : اگر بناى كاميابى از اينها را داريد، بايد به شهر رفته و با دشمنانتان بجنگيد، شما از يك سو حال جهاد نداريد و از طرف ديگر تمام امتيازات شهرنشينى را مى خواهيد. خداوند خبر مى دهد كه اين قوم با چنين ويژگى ها و خصوصيّات ، به ذلّت و خوارى افتاده و گرفتار قهر و غضب الهى خواهند شد.
    تنوّع طلبى و افزون خواهى ، دامى براى اسير شدن انسان هاست . استعمارگران نيز از همين خصيصه ى مردم ، براى لباس ، مسكن ، مركب و تجمّلات استفاده كرده و مردم را به اسارت مى كشند.
    پيام ها:
    1 شكم پرستى ، عامل هبوط وسقوط انسان هاست . (لن نصبرعلى طعام واحد...اهبطوا)
    2 رفاه طلبى ، زمينه ى ذلّت و خوارى است . (لن نصبر... ضربت عليهم الذلّة ...)
    3 بى ادبى در گفتگو، نشانه ى روحيّه ى سركش وطغيانگر است . آنها مى توانستند بجاى (لن نصبر) هرگز صبر نمى كنيم ، بگويند: يك نواختى غذا براى ما سنگين شده است . و يا بجاى (فادع لنا ربّك )، بگويند: (فادع لنا ربّنا)
    4 بنى اسرائيل ، نژاد پر توقّع و افزون طلب هستند. (فادع لنا، يخرج لنا)
    5 بيان خواسته هاى جزيى ، نشانه ى شدّت وابستگى و حقارت طبع است . (بقل ، قثاء، فوم ، عدس و بصل )
    6 راضى بودن به آنچه خداوند خواسته و صبر بر آن ، تاءمين كننده ى خير و مصلحت واقعى انسان است . (اءتستبدلون الّذى هو ادنى بالّذى هو خير...)
    7 شهرنشينى و داشتن همه نوع امكانات ، نشانه ى رشد و تكامل نيست ، بلكه گاهى مايه ى سقوط و هبوط است . (اهبطوا مصرا)
    8 كارهاى خطرناك ، وابسته به افكار انحرافى وخطرناك است . (يكفرون ، يقتلون )
    9 تاريخ انبيا، با شهادت در راه خداوند گره خورده است . (يقتلون النبيين )
    10 تعدّى و معصيت پى درپى ، موجب كفر و كفر، عامل هر گونه جنايت است . (يكفرون ، عصوا)
    11 ذلّت و بدبختى ، مربوط به نژاد نيست ، بلكه مربوط به خصوصيّات و عقايد و اعمال انسان هاست . (ذلك بانّهم كانوا يكفرون )
    تفسير آيه : (62) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَرَى وَالصَّبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    همانا كسانى كه (به اسلام ) ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدند و نصارى و صابئان ، هركس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس براى آنها در نزد پروردگارشان ، پاداش و اجر است و بر آنها ترسى نيست و آنها محزون نمى شوند.
    نكته ها:
    O در تفسير نمونه از جامع البيان ، نقل شده است : سلمان فارسى به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله گفت : دوستان من كه اهل ايمان و نماز بودند، ولى شما را نديدند تا به شما ايمان بياورند، وضع آنها در قيامت چگونه است ؟ يكى از حاضرين جواب داد: اهل دوزخند. ولى اين آيه نازل شد كه هر كدام از پيروان اديان كه در عصر خود بر طبق وظايف و فرمان الهى عمل كرده اند ماءجورند. البتّه اين آيه نمى تواند بهانه و دستاويزى براى ماندن در يهوديّت و مسيحيّت باشد. زيرا اوّلا: قرآن ، اهل كتاب را به اسلام دعوت نموده است و ثانيا: تهديد كرده كه اگر آگاهانه به سراغ دينى غير از اسلام بروند، مورد قبول نيست .(347)
    O مراد از (الّذين هادوا) يهوديان هستند. اين نامگذارى يا به سبب اظهار توبه ى آنان است كه با تعبير (انّا هُدنا اليك )(348) آمده است و يا به جهت آنكه اين قوم به يكى از فرزندان حضرت يعقوب كه يهود نام داشت ، منسوب بودند.
    O مراد از (نصارى )، مسيحيان هستند كه در جواب حضرت عيسى كه فرمود: (مَن اءنصارى ) گفتند: (نحن انصار اللّه )(349). شايد هم اين نامگذارى به جهت سكونت آنان در منطقه ناصريّه ، زادگاه عيسى عليه السّلام باشد.
    O ((صابئين )) به كسانى گفته مى شود كه خود را پيروان حضرت يحيى مى دانند و براى ستارگان ، قدرت تدبير قائلند. نام اين گروه در سوره هاى بقره ، مائده و حج ، در كنار يهود، نصارى ، مجوس و مشركين آمده است (350) و از اينجا معلوم مى شود كه صابئين غير از چهار دسته ى مذكورند. پيروان اين آئين نيز همانند ساير اهل كتاب ، به اسلام دعوت شده اند. اينها با توجّه به اعتقادات خاصّ خود، پيروان اندكى دارند و اهل تبليغ از دين خودشان نيستند. آنها بيشتر در كنار رودخانه ها و درياها زندگى مى كنند و گوشه گير و منزوى هستند. اين افراد، غسل هاى متعدّدى دارند كه در تابستان و زمستان بايد در رودخانه و آب جارى انجام دهند. هم اكنون تعداد نزديك به پنج هزار نفر از آنان در خوزستان در كنار رود كارون و شهرهاى ديگر آن استان زندگى مى كنند و قريب به هشت هزار نفر نيز در عراق در كنار دجله و شهرهاى ديگر عراق سكونت دارند.
    پيام ها:
    1 تمام اديان آسمانى ، اصول مشترك دارند؛ توحيد، معاد و انجام اعمال صالح . (آمن باللّه و اليوم الاخر و عمل صالحاً)
    2 مهم ترين اصل اعتقادى بعد از توحيد، معاد است . (ءامن باللّه و اليوم الاخر)
    3 صاحبان اديان ديگر در صورت بى اطلاعى از اسلام ، چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام ، اگر به دين آسمانى خود ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند ودر بى اطلاعى خود مقصّر نباشند، اهل نجات هستند. (من آمن باللّه ... لاخوف عليهم ...)
    4 انسان ، تنها در سايه ى ايمان به خداوند و اميد به معاد و انجام عمل صالح ، آرامش مى يابد. (لا خوف عليهم )
    5 سعادت وكرامت ، مربوط به ايمان وعمل صالح است ، نه عنوانِ مسلم ، يهودى ، مسيحى ، صابئى . (من آمن باللّه ... لاخوف عليهم ...)
    تفسير آيه : (63) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمْ الطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيْنَكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
    ترجمه آيه :
    و (ياد كن ) زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم :) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده ايم ، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست ، به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تاپرهيزگار شويد.
    نكته ها:
    O ماجراى كنده شدن كوه طور از جاى خود و قرار گرفتن در بالاى سر يهود، در سوره هاى بقره ،(351) نساء(352) و اعراف (353) نيز آمده است . همچنين شايد مراد از پيمان مطرح شده در اين آيه ، همان پيمانى باشد كه در سوره هاى بقره (354) و مائده (355) آمده است .
    پيام ها:
    1 ميثاق گرفتن ، يكى از عوامل و انگيزه هاى عمل است . (اخذنا ميثاقكم )
    2 خداوند، هم از طريق فرستادن پيامبر و هم با نشان دادن كارهاى خارق العاده ، حجّت را بر مردم تمام كرده است . (رفعنا فوقكم الطور)
    3 تهديد، براى سركوب كردن روحيّه هاى مغرور و لجوج ، يك وسيله ى تربيتى است . (رفعنا فوقكم الطور)
    4 حفظ دستاوردهاى انقلاب (نجات از سلطه ى فرعون وآزاد شدن از اسارت و...)، بايد با قدرت و قوّت دنبال شود. (رفعنا فوقكم الطور)
    5 عمل به آيات و احكام الهى ، بايد همراه با جدّيّت ، عشق و تصميم باشد نه شوخى ، نه عادت ، نه شكّ و نه تشريفات . (خذوا ما اتيناكم بقوة )
    6 معارف دينى بايد با تدريس وتبليغ ، در اذهان مردم زنده بماند. (اذكروا ما فيه )
    7 ياد آيات الهى وتدبّر در آنها، زمينه ساز تقواست . (اذكروا ما فيه لعلكم تتقون )
    تفسير آيه : (64) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِّنْ بَعْدِ ذَ لِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُمْ مِّنَ الْخَسِرِينَ
    ترجمه آيه :
    سپس شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را بالاى سر خود ديديد، بازهم ) رويگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زيانكاران بوديد.
    پيام ها:
    1 انسانِ غافل ، مهم ترين تهديدها را فراموش مى كند. (ثمّ تولّيتم من بعد ذلك )
    2 نوميد نشويد، زيرا كه خداوند با متخلّفان نيز با فضل و رحمت برخورد مى كند. (فلو لا فضل اللّه عليكم )
    3 نجات از خسارت ، در سايه ى فضل و رحمت الهى است . (لولا فضل اللّه عليكم و رحمته لكنت من الخاسرين )
    تفسير آيه : (65) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنْكُم فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَسِئِينَ
    ترجمه آيه : قطعا شما از (سرنوشت ) كسانى از خودتان كه در روز شنبه ، نافرمانى كردند (و به جاى تعطيل كردن كار در اين روز، دنبال كار رفتند) آگاهيد، ما (به خاطر اين نافرمانى ) به آنان گفتيم : به شكل
    بوزينه هاى مطرود در آييد.
    نكته ها:
    O يكى از احكام تورات ، وجوب تعطيل كردن شنبه بود كه حرص و آز، گروهى از بنى اسرائيل را به كار واداشت و با حيله اى كه بعدا خواهيم گفت ، روزهاى شنبه ، كار مى كردند. لذا خداوند، افراد حيله گر را به صورت بوزينه در آورد تا درس عبرتى براى ديگران باشد. اين ماجرا علاوه بر اين آيه در سوره اعراف (356) نيز آمده است . و اصولا مسخ چهره ، يكى از عذاب هاى الهى و تحقّق قهر خداوندى است . گروهى از نصارى نيز بعد از نزول مائده آسمانى ، كفر ورزيدند كه به شكل بوزينه و خوك در آمدند. (وجعل منهم القردة و الخنازير)(357)
    O كلمه ى (سَبت ) به معناى قطع و دست كشيدن از كار است . چنانكه در آيه اى ديگر، درباره ى نقش خواب فرموده است : (وجعلنا نومكم سباتا)(358) و لذا شنبه ، روز تعطيلى يهود، ((يوم السبّت )) ناميده شده است .
    O (خاسئين ) از ماده ((خساء)) به معنى ((طرد نمودن )) است . اين واژه ابتدا براى طرد سگ بكار رفته ، ولى سپس به طور عام استعمال شده است . در آيه بجاى ((قردة خاسئة ))، (خاسئين ) فرموده كه صفت براى جمع مذكّر عاقل است ، شايد اين استعمال براى آن است كه جسم آنان تبديل به بوزينه شده ، نه روح و عقل انسانى آنان . زيرا در اين صورت ، عذابِ بيشترى مى كشند. هر چند كه برخى ، همانند مراغى در تفسير خود، مراد از بوزينه شدن را يك تشبيه دانسته و گفته اند: اين آيه نيز نظير آيه ى (كمثل الحمار) و يا (كالاَنعام ) است . يعنى مسخ معنوى آنان منظور است ، نه مسخ صورى و ظاهرى . ولى در تفسير اطيب البيان روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: خداوند هفتصد امّت را در تاريخ به خاطر كفرشان ، تغيير چهره داده و به سيزده نوع حيوان ، تبديل شده اند.(359)
    O همانگونه كه در روايات مى خوانيم دامنه مسخ در قيامت با توجّه به خصوصيّات روحى افراد، گسترده تر خواهد بود. در قيامت مردم ده گونه محشور مى شوند:
    1 شايعه سازان ، به صورت ميمون . 2 حرام خواران ، به صورت خوك . 3 رباخواران ، واژگونه . 4 قاضى ناحقّ، كور. 5 خودخواهان مغرور، كر و لال . 6 عالم بى عمل ، در حال جويدن زبان خود. 7 همسايه آزار، دست و پا بريده . 8 خبرچين ، آويخته به شاخه هاى آتش . 9 عيّاشان ، بد بوتر از مردار. 10 مستكبران ، در پوششى از آتش .(360)
    پيام ها:
    1 از دانستنى هاى تاريخ ، عبرت بگيريد. (ولقد علمتم )
    2 كسى كه حكم خدا را نسخ كند، خود را مسخ كرده است . تغيير وتحريف چهره دين ، تغيير چهره انسانيّت را بدنبال دارد. (اعتدّوا... كونوا قِردة )
    3 استراحت و عبادت ، بايد جزء برنامه هاى رسمى باشد و هركس زمان تعطيل و تفريح و عبادت را به كار مشغول شود، متجاوز است . (اعتدّوا فى السبت )
    4 هر كس راه خدا را كنار بگذارد، بوزينه صفت ، مقلّد ديگران خواهد شد. (كونوا قِردة خاسئين )
    5 در جهان طبيعت ، تبديل موجودى به موجود ديگر ممكن است . (كونواقِردة )
    6 حيوانات ، از رحمتِ خداوند دور نيستند، ولى حيوان شدن انسان ، نشانه ى قهر و طرد الهى است . (كونوا قِردة خاسئين )
    تفسير آيه : (66) فَجَعَلْنَهَا نَكَلاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ
    ترجمه آيه :
    ما اين عقوبت را عبرتى براى حاضران معاصر و نسل هاى بعدشان و پندى براى پرهيزكاران قرار داديم .
    نكته ها:
    O ((نكال )) عذابى است كه اثر آن باقى وظاهر باشد تا ديگران ببينند و عبرت بگيرند.
    امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از (لما بين يديها)، مردم زمان نزول بلا هستند و مراد از (ماخلفها)، امّت هاى بعد از نزولند كه شامل ما مسلمانان نيز مى شود.
    پيام ها:
    1 شكست ها و پيروزى ها بايد براى آيندگان درس باشد. (نكالا... لما خلفها)
    2 عبرت گرفتن و پندپذيرى ، نيازمند داشتن روحيّه ى تقواست . (موعظةً للمتّقين )
    تفسير آيه : (67) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُكُمْ اءَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُوَّاْ اءَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ اءَعُوذُ بِاللّهِ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ
    ترجمه آيه :
    و (بخاطر بياوريد) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت : خداوند به شما فرمان مى دهد (براى يافتن قاتل ) ماده گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را به تمسخر مى گيرى ؟ (موسى ) گفت : به خدا پناه مى برم از اينكه از جاهلان باشم .
    نكته ها:
    O اين سوره را به جهت اين داستان ، سوره بقره ناميده اند. فرمان ذبح گاو، در تورات (361) به عنوان يك قانون قضايى مطرح شده است و خلاصه ى ماجرا از اين قرار بوده كه مقتولى در بين بنى اسرائيل پيدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در ميان قوم نزاع و درگيرى شروع شد و هر قبيله ، قتل را به طايفه و قبيله اى ديگر نسبت مى داد و خود را تبرئه مى كرد.
    آنها براى داورى و حل مشكل ، نزد حضرت موسى رفتند. موسى عليه السّلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنيد و قطعه اى از بدن آنرا به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنيدن اين جواب به موسى عليه السّلام گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى ؟ موسى گفت : مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم .
    O در فرهنگ قرآن و روايات ، جهل به معناى بى خردى است ، نه نادانى . لذا كلمه ى ((جهل )) در برابر ((عقل )) بكار مى رود، نه در برابر علم . وچون مسخره كردن ديگران ، نشانه ى بى خردى است ، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى برد.
    پيام ها:
    1 اگر فرمان خداوند، با ذهن و سليقه ى ما مطابق نيامد و راز آن را نفهميديم ، نبايد آنرا انكار كنيم . (انّ اللّه ياءمركم ... اءتتّخذنا هزواً)
    2 موسى عليه السّلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مى كند تا بلكه رعايت ادب نموده وتسليم شوند، ولى آنها باز بهانه گيرى مى كنند. (انّ اللّه ياءمركم )
    3 خداوند اگر اراده نمايد، از به هم خوردن دو مرده ، مرده اى زنده مى شود. (تذبحوا بقرة )
    4 در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبيده مى شود. همانند بت شكنى ابراهيم عليه السّلام و آتش زدن گوساله ى طلايى سامرى . (تذبحوا بقرةً)
    5 درجه ى ايمان مردم به پيامبرشان ، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهميده مى شود. (اتتّخذنا هزوا)
    6 استعاذه و پناه بردن به خدا، يكى از راه هاى بيمه شدن است . عصمت انبيا در سايه ى استعاذه و امثال آن است . (اعوذ...)
    7 مسخره كردن ، كار افراد جاهل وبى خرد است . (اكون من الجاهلين )
    8 جهل ، خطرى است كه اولياى خدا، از آن به خدا پناه مى برند. (اعوذ باللّه ان اكون من الجاهلين )
    9 خداوند در يك ماجرا، توحيد؛ قدرت نمايى خود، نبوّت ؛ معجزه موسى ، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مى رساند.
    تفسير آيه : (68) قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَ لِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ
    ترجمه آيه :
    (بنى اسرائيل به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى ) است ؟ (موسى ) گفت : همانا خداوند مى فرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان ، (بلكه ) ميان اين دو (و ميان سال ) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد.
    نكته ها:
    O وقتى بنى اسرائيل فهميدند كه موضوع جدّى است ، شروع به بهانه تراشى نمودند. و به نظر برخى مفسّران ، احتمال مى رود كه اين بهانه ها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مى شد تا مبادا رسوا شود.(362) در هر حال روش ‍ سؤ ال كردنِ قوم ، حكايت از روحيّه ى لجاجت آنان دارد كه در آيه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته است .
    پيام ها:
    1 با ادب سؤ ال كنيد. در اين آيه كلمه ((لنا)) دوبار تكرار شده و به جاى ((ربّنا)) كلمه ((ربّك )) آمده كه نشانه روح تكبّر است . (ادع لنا ربّك يبيّن لنا)
    2 فرمان خداوند را سريع انجام دهيد و از وسوسه و ترديد بپرهيزيد. (فافعلوا ما تؤ مرون )
    تفسير آيه : (69) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ
    ترجمه آيه :
    (آنان به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه باشد؟ (موسى ) گفت : همانا خداوند مى گويد: آن ماده گاوى باشد زرد يك دست ، كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد!
    نكته ها:
    O با اينكه فرمان ذبح ، دوبار صادر شد، امّا گويا برخى از آنها قاتل را مى شناختند و نمى خواستند معرّفى شود. لذا از روى لجاجت و بهانه تراشى ، سؤ الهاى متعدّدى را مطرح مى كردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤ ال كردند. خداوند در جواب آنها فرمود: رنگ گاو، زرد شديد و پر رنگ و خالص ‍ باشد. رنگى كه بينندگان را شادمان كند. يعنى از خوش ‍ اندامى ، سلامتى ، رنگ و زيبايى خاصى برخوردار باشد. اى بسا اگر وسيله ى وزن كردن داشتند، از وزن گاو نيز سؤ ال مى كردند!
    O از سؤ الات نابجا نهى شده ايم . در سوره ى مائده مى خوانيم : (لا تساءلوا عن اشياء ان تُبدَلكم تَسؤ كم )(363) از چيزهايى كه اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشكل به وجود مى آيد، سؤ ال نكنيد.
    روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره لزوم و اهمّيت حج ، خطبه اى ايراد مى فرمودند. در بين خطبه ، شخصى سؤ ال كرد: آيا حج ، هر سال واجب است ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جواب نفرمود. آن شخص دوباره سؤ ال خود را تكرار نمود. حضرت ناراحت شده فرمودند: چرا اصرار مى كنى ؟ اگر بگويم بله ، كار شما مشكل مى شود، همين كه ديديد من ساكت شدم ، اصرار نكنيد. سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يكى از عوامل هلاكت اقوام گذشته ، سؤ الات نابجاى آنها بود.(364)
    حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: ((و سَكت لكم عن اشياء ولم يدعها نسيانا فلا تتكلّفوها))(365) خداوند حكم برخى اشيا را مسكوت گذاشته است ، اين سكوت از سر فراموشى نيست ، بلكه براى آن است كه شما در عمل ، در وسعت باشيد. و لذا با سؤ الات نابجا، موشكافى نكنيد.
    پيام ها:
    1 رنگ زرد، چنانكه در روايات نيز آمده ، مورد سفارش دين است . (فاقع لونها)
    2 رنگ ها، در روحيّه ى انسان تاءثير دارند. (لونها تسر النّاظرين )
    تفسير آيه : (70) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ
    ترجمه آيه :
    (بار ديگر به موسى ) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ زيرا اين گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد (با توضيحات تو) حتماً هدايت خواهيم شد.
    نكته ها:
    O اعتدال در هر كارى يك ارزش است . گاهى افراد با ديدن نشانه اى بسيار ساده ، يقين پيدا مى كنند، ولى برخى با وجود بيان صريح ؛ (اءن تذبحوا بقرةً) وسوسه مى كنند. نبايد در بيان هاى روشن و صريح ، دچار وسوسه شد.
    O در حديث آمده است كه پيامبر عليه السّلام فرمود: بنى اسرائيل ماءمور ذبح يك گاو ساده و معمولى بودند، لكن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند، خداوند نيز بر آنان سخت گرفت .(366)
    پيام ها:
    1 توجّه به مسائل فرعى ، انسان را از تمركز نسبت به مسائل اساسى ، باز مى دارد. (انّ البقر تشابه علينا)
    2 روحيّه ى لجاجت باعث مى شود حقّ بر انسان مشتبه شود. (انّالبقرتشابه علينا)
    3 گاهى سؤ ال براى تحقيق و علم و آگاهى نيست ، بلكه نشانه ى روح لجاجت و طفره رفتن است . (يبيّن لنا ما هى انّ البقر تشابه علينا)
    4 رهبران الهى ، صعه ى صدر دارند و جسارت را به روى خود نمى آورند. (كلمه (ربّك ) بجاى ((ربّنا)) يك نوع جسارت بود كه بارها تكرار شد، ولى حضرت موسى به روى خود نياورد.)
    تفسير آيه : (71) قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الاَْرْضَ وَلاَ تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الْ نَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ
    ترجمه آيه :
    (موسى ) گفت : خداوند مى فرمايد: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند. از هر عيبى بركنار است و هيچ لكّه اى در (رنگ ) آن نيست . گفتند: الا ن حقّ (مطلب ) را آوردى ! پس (چنان گاوى را پيدا كرده و) آنرا سر بريدند، ولى نزديك بود انجام ندهند.
    نكته ها:
    O (ذَلول ) به معناى حيوان رام شده ، (تُثير) از ((اثارة )) به معناى شخم زدن ، (مُسلَّمه ) به معناى سالم از هر عيب و نقص عضوى و (شِية ) از ((وشى )) به معناى خال ، و ((لاشية )) يعنى خال يا رگه ى رنگ ديگرى نداشته باشد.
    O يهود نسبت به پيامبر خود بى ادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: (الا ن جئت بالحق ) حالا حقّ گفتى . گويا قبل از اين باطل مى گفته است .
    پيام ها:
    1 در اجراى طرح ها، عناصر و منابع فعّال و توليدى و اقتصادى را منهدم نكنيد. (لاذلول ... ولاتسقى )
    2 آنچه در راه فرمان خدا مصرف مى شود، بايد سالم باشد. (مسلّمة ) در سفر حج نيز زائر خانه خدا بايد روز عيد قربان ، حيوان سالم ذبح كند.
    3 غرور و هوس ، كار را به جايى مى رساند كه انسان هرچه را طبق ميل خودش باشد، حقّ مى داند. (جئت بالحق )
    تفسير آيه : (72)وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ رَءتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ
    ترجمه آيه :
    و(بياد آوريد) هنگامى كه فردى را به قتل رسانديد وسپس درباره ى (قاتل ) او، به نزاع پرداختيد، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مى داشتيد، آشكار مى سازد.
    نكته ها:
    O جريان قتل و فرمان ذبح گاو، در آيات قبل به طور مفصّل بيان شده است ، ولى اين آيه خلاصه ى ماجرا را ذكر مى كند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مى داشتيد، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خويش ، افشا ساخت واز خلاف كارى هاى شما پرده برداشت .
    O حديثى در درّالمنثور نقل شده كه اگر انسان در لابلاى سنگ هاى محكم كه هيچ روزنه اى در آن نباشد، عملى را انجام دهد، خداوند آنرا براى مردم ظاهر مى كند.(367)
    O در روايات مى خوانيم : گاو ميان سالِ زرد رنگ با آن خصوصيّات ، تنها در اختيار جوانى بود كه معامله ى پرسودى برايش پيش آمده بود، امّا چون كليد انبار زير سر پدرش بود و او براى اينكه پدر را بيدار نكند، از سود گذشت . و خداوند براى جبران اين خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانه هاى بنى اسرائيل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان ، متعيّن شود تا آنرا با قيمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: ((انظروا الى البّر مايبلغ باهله )) بنگريد به نيكى ، كه چه به اهلش ‍ مى رساند.(368)
    پيام ها:
    1 هر كس به گناه ديگران راضى باشد، در گناه آنان شريك است . خداوند به يهوديان زمان پيامبر نسبت قتل داده است ، گويا آنان به قتل زمان موسى راضى بودند. (واذ قتلتم )
    2 گاهى انسان با نسبت دادن جرم به ديگران ، مى خواهد با حيله آنرا از خود دفع كند. غافل از آنكه اگر خداوند بخواهد، با زدن مرده اى بر مرده ى ديگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا مى كند. (واللّه مخرجٌ ما كنتم تكتمون )
    next page

    fehrest page


    back page

  8. #8
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (73) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَ لِكَ يُحْىِ اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيُكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
    ترجمه آيه :
    پس گفتيم : قسمتى از گاو ذبح شده را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفى كند.) خداوند اينگونه مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما نشان مى دهد، شايد تعقّل كنيد.
    پيام ها:
    1 اطمينان و اعتماد مردم را جلب كنيد. حضرت موسى ، شخصا به زدن قسمتى از بدن گاو به مقتول اقدام نكرد، بلكه به مردم فرمود: خودتان اين كار را بكنيد. (اضربوه )
    2 اين آيه ، نمونه اى از قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان در دنيا به عنوان رجعت و در قيامت براى پاداش است . (كذلك يحيى اللّه الموتى )
    3 ديدن نشانه هاى قدرت الهى ، براى تعقّل دائمى انسان هاست ، نه تعجّب لحظه اى . (لعلكم تعقلون )
    4 اگر روح و فكر انسان آلوده باشد، ديدن آيات الهى نيز تعقّل را در او برنينگيزد. (تعقّل با واژه ((لعّل )) بكار رفته است .) (لعلّكم تعقلون )
    تفسير آيه : (74) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَ لِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ اءَوْ اءَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَرُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِوَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
    ترجمه آيه :
    سپس دلهاى شما بعد از اين جريان سخت شد، همچون سنگ يا سخت تر! چرا كه از پاره اى سنگ ها، نهرها شكافته (وجارى ) مى شود وپاره اى از آنها، شكاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى كند، و بعضى از سنگ ها از خوف خدا (از فراز كوه ) به زير مى افتد. (امّا دلهاى شما هيچ متاءثّر نمى شود) و خداوند از اعمال شما غافل نيست .
    نكته ها:
    O آيات قبل ، بسيارى از الطاف الهى درباره بنى اسرائيل ، از قبيل : رهايى از شرّ فرعون ، شكافته شدن دريا، قبول توبه آنان از گوساله پرستى ، نزول بهترين غذاها، سايه بان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم را يادآور شد و در نهايت ، ماجراى قتل نفس وچگونگى كشف قاتل با يك روش ‍ اعجازآميز را بازگو كرد. خداوند در اين آيه مى فرمايد: به جهت بى توجّهى شما به اين همه نشانه و آيه كه از روى لجاجت وكينه بود، دلهاى شما را قساوت فراگرفت وسنگدل شديد و اى بسا كه دلهايتان از سنگ نيز سخت تر شد.
    O سنگ ها، مراحل مختلفى دارند:
    الف : خرد مى شوند، از آنها نهرها جارى شده وانسان ها را سيراب مى كنند. (يتفجّر منه الانهار)
    ب : انفجار ندارند، ولى حدّاقل خود و اطراف خود را تر مى كنند. (يخرج منه الماء)
    ج : از خشيت الهى ، سقوط و سجود دارند. (يهبط من خشية اللّه )
    پيام ها:
    1 قساوت و سنگدلى ، بدترين نوع مرض روحى است كه به جهت لجاجت هاى پى درپى ، براى انسان پيدا مى شود. (ثم قست قلوبكم من بعد ذلك )
    2 مشاهده ى آيات و الطاف الهى ، در افراد لجوج به جاى تقويت ايمان ، موجب قساوت قلب مى گردد.(369) (قست قلوبكم من بعد ذلك )
    3 كارى نكنيم كه نسل ما، شرمنده رفتار ما شود. نياكان سنگدل شدند، ولى خداوند به نسل آنان مى گويد: (قست قلوبكم )
    4 علم ، به تنهايى نورانيّت نمى آورد. بعد از ديدن آن همه معجزه ، باز سنگدل شدند. (قست قلوبكم من بعد ذلك )
    5 قساوت ، مراحلى دارد. (كالحجارة او اشدّ قسوة )
    6 با ساده ترين تشبيه ، عميق ترين معارف را مى توان بيان كرد. (كالحجارة )
    7 انتقادات بايد مستند باشد. قرآن كه مى فرمايد: دلهاى بعضى از سنگ سفت تر است ، دليل آن را كه جارى شدن آب از كنار سنگ است ، بيان مى دارد. (و انّ من الحجارة لما يتفجّر...)
    8 جمادات ، مرحله اى از شعور را دارا هستند. زيرا خوف و خشيت دارند. (وانّ منها لما يهبط من خشية اللّه )(370)
    9 داروى قساوت ، توجّه به علم خداوند است . (كالحجارة ... و مااللّه بغافل )
    10 سنگدلى ، در رفتار ما مؤ ثّر است . (قست قلوبكم ... عمّا تعملون )
    11 خداوند به همه ى كارهاى ما آگاه است . (وما اللّه بغافل عمّا تعلمون )
    تفسير آيه : (75) اءَفَتَطْمَعُونَ اءَنْ يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    (پس اى مؤ منان !) آيا انتظار داريد (كه يهوديان سرسخت ،) به (دين ) شما ايمان بياورند؟ در حالى كه عده اى از آنان ، سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدنش ، آنرا تحريف مى كردند با آنكه (حقّ را) مى دانستند.
    پيام ها:
    1 انتظارِ ايمان آوردن مردم نيز نيكوست ، ولى همه اين توفيق را ندارند، شما هم انتظار آن را نداشته باشيد. (اءفتطمعون اءن يؤ منوا)
    2 با وجود دانشمندان لجوج و خطرناك ، اميدى به اصلاح جامعه نيست . (اءفتطمعون ان يؤ منوا لكم و قد كان ...)
    3 در انتقاد، انصاف را مراعات كنيم . همه يهوديان اهل تحريف نبودند. (فريقٌ منهم ... يحرّفونه )
    4 به اصلاح عوام فاسد اميدى هست ، ولى به اصلاح دانشمند منحرف لجوج ، اميدى نيست . (بعد ما عقلوه )
    5 شناخت حقّ، غير از قبول حقّ است . افرادى حقّ را مى شناسند، ولى حاضر نيستند به آن اقرار كنند. (يحرّفونه من بعد ما عقلوه )
    6 تحريفاتى خطرناك تر است كه كارشناسانه وآگاهانه باشد. (يحرّفونه من بعد ماعقلوه )
    7 جاهلِ مقصّر، مورد تهديد است نه جاهل بى خبر. (من بعد ما عقلوه )
    8 تحريف ، گناه علما و دانشمندان است . (يحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون )
    تفسير آيه : (76) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا اءَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
    ترجمه آيه :
    و (همين يهوديان ) هنگامى كه مؤ منان را ملاقات مى كنند، مى گويند: ايمان آورديم ، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى ديگر خلوت مى كنند، مى گويند: چرا آنچه را كه خداوند (درباره ى صفاتِ پيامبر اسلام ) براى شما (در تورات ) گشوده (و بيان كرده ، به مسلمانان ) بازگو مى كنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟ پس آياتعقّل نمى كنيد؟
    نكته ها:
    O برخى از يهود وقتى مسلمانان را مى ديدند، به آنها مى گفتند: چون اوصاف و نشانه هاى محمد صلّى اللّه عليه و آله در تورات ما هست ، ما نيز ايمان آورده ايم . ولى بعضى افراد وقتى به آنان مى رسيدند، آنان را مورد سرزنش و مؤ اخذه قرار مى دادند كه چرا اوصاف و نشانه هاى محمد صلّى اللّه عليه و آله را براى مسلمانان بازگو مى كنيد؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهيد، روز قيامت عليه شما بكار مى گيرند.
    پيام ها:
    1 انسان وقتى حقيقت را فهميد، بايد از آن پيروى كند و نبايد با ارعاب و تهديد ديگران و نفوذ مقام اين و آن ، حقيقت را ناديده بگيرد. (قالوا اتحدثونهم بما ...)
    اى بسا اگر در آن روز دانشمندان كتمان حقّ نمى كردند، اين همه يهودى و مسيحى وجود نداشت .
    2 در نظر منحرفان ، نفاق و كتمان حقيقت براى حفظ موقعيّت و تعصّب نابجا، نشانه ى عقل و عاقلانه عمل كردن است . (اءتحدّثونهم ... اءفلا تعقلون )
    تفسير آيه : (77) اءَوَلاَ يَعْلَمُونَ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ
    ترجمه آيه :
    آيا نمى دانند كه خداوند آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مى كنند، مى داند.
    پيام ها:
    1 ايمان به حضور و علم خداوند، انسان را از خطاها باز مى دارد. (اءوَلايعلمون انّ اللّه يعلم ...)
    2 در نزد خداوند، آشكار و نهان يكسان است . (يعلم ما يسرّون و ما يعلنون )
    تفسير آيه : (78)وَ مِنْهُمْ اءُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلا اءَمَانِىَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ
    و بعضى از آنان (يهوديان )، افراد درس ناخوانده اى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمى دانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند.
    نكته ها:
    O برخلاف گروه پيشين ، كه دانشمند بوده و به اوصاف و نشانه هاى پيامبر اسلام در تورات آشنايى داشتند، ولى كتمان حقيقت مى كردند، مردم عوام كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خيال زندگى مى كردند. آنها فكر مى كردند كه يهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمى روند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند روزى بيشتر نيست .(371)
    پيام ها:
    1 بايد جامعه ى خود را شناخت و با افكار و عقائد حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. (و منهم اُميّون )
    2 با وجود كتاب و معلّم ، امّى بودن و بى سواد بودن ، نقص است و بايد براى دست يابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگيرند. (و منهم اُميّون لايعلمون الكتاب )
    3 بى سوادى وناآگاهى ، زمينه ى رشد خيالات وآرزوهاى نابجاست . (اميّون ... امانى )
    4 توقّعات و انتظارات ، بايد بر مبناى علم باشد نه خيال . (الاّ يظنّون )
    5 در عقايد، پيروى از گمان و خيال ممنوع است . (ان هم الاّ يظنّون )
    تفسير آيه : (79) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَبَ بِاءَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا كَتَبَتْ اءَيْدِيهِمْ وَوْيْلٌ لَهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ
    ترجمه آيه :
    پس واى بر كسانى كه مطالبى را با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين از طرف خداست ، تا به آن بهاى اندكى بستانند، پس واى بر آنها از آنچه دست هايشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از اين راه ) به دست مى آورند!
    نكته ها:
    O تنها آيه اى كه در آن سه بار كلمه ((ويل )) بكار رفته ، همين آيه است كه خطر علما و دانشمندان دنياپرست را مطرح مى كند.
    پيام ها:
    1 دين سازى ، جريانى خطرناك در طول تاريخ بوده است . (يكتبون الكتاب ...)
    2 بدعت ، دين سازى ، دين فروشى و استحمار مردم ، از جمله خطراتى است كه از ناحيه ى دانشمندان فاسد، جامعه را تهديد مى كند. (يقولون هذا من عنداللّه )
    3 مواظب قلم ها، كتاب ها، مقالات زهرآلود، تحريف گر و بدعت گزار باشيد و به هر عالمى اعتماد نكنيد. (يكتبون ... يقولون هذا من عند اللّه )
    4 مردم به صورت فطرى علاقمند به مذهب هستند، لذا بسيارى از شيّادان ، سخنان خود را به نام دين ومذهب به مردم تحويل مى دهند. (يقولون هذا من عنداللّه )
    5 يكى از انگيزه هاى بدعت و افترا، رسيدن به دنياست . (ثمنا قليلا)
    6 از بدترين درآمدها، درآمدِ دين فروشى است . (ويل لهم ممّا يكسبون )
    7 شديدترين عذاب ها متوجّه كسانى است كه به تفكّر واعتقاد مردم خيانت مى كنند. تكرار كلمه (ويل )
    8 هر انحرافى كه در طول تاريخ در اثر بدعتى بوجود آيد، گناهش به گردن بدعت گزار است . (يكسبون ) دلالت بر استمرار دارد.
    تفسير آيه : (80) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا اءَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ اءَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ اءَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و (يهود) گفتند: جز چند روزى محدود، هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسيد، بگو: آيا پيمانى از نزد خدا گرفته ايد كه البتّه خداوند هرگز خلاف پيمان خود نمى كند، يا اينكه بر خداوند چيزى را نسبت مى دهيد كه به آن علم نداريد؟
    نكته ها:
    O از جمله انحرافات عقيدتى يهود، اين بود كه مى گفتند: اگر بر فرض ما گنهكار باشيم ، كيفر ما از ديگران كمتر است و چند روزى بيشتر، عذاب نخواهيم شد!. زيرا ما از ديگران برتريم . خداوند در اين آيه ، بر اين طرز تفكّر خط بطلان مى كشد.
    پيام ها:
    1 امتيازطلبى ، از جمله خصوصيّات يهود است . (و قالوا)
    2 افكار و گفتارهاى ناروا را بى پاسخ نگذاريد. (قالوا... قل )
    3 برترى طلبى ، نژادپرستى وآرزوى بدون عمل ، ممنوع است . (قالوا لن تمسّنا النار... ام تقولون )
    4 همه در برابر قانون يكسان هستند، خداوند وعده و پيمانى براى نجات قومى خاص نداده است . (قل اتّخذتم عند اللّه عهداً)
    5 نا آگاهى از معارف دين ، سبب نسبت دادن خرافات به دين مى شود. (ام تقولون على اللّه ما لاتعلمون )
    تفسير آيه : (81) بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَاءَحَطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فاءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
    ترجمه آيه :
    آرى ، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگيرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند بود.
    نكته ها:
    O برخلاف گمان بنى اسرائيل كه خيال مى كردند كيفر خداوند درباره ى آنان با كيفر الهى نسبت به ديگران تفاوت دارد، اين آيه مى فرمايد: همه در برابر قانون يكسان هستند و اگر آثار گناهان ، چنان انسان را احاطه كند كه فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى هميشه در جهنّم خواهد بود.
    پيام ها:
    1 در برابر خيالات و موهومات ، با صراحت و قاطعيّت برخورد كنيد. (بلى مَن )
    2 كيفر و پاداش براساس آرزو نيست ، بلكه براساس عمل است . (بلى مَن كسب )
    3 آن دسته از گناهان كيفر دارند كه آگاهانه و از روى عمد و اختيار مرتكب شده باشيم ، نه بر اساس جهل يا جبر. (كسب )
    4 گناهكار به خيال كسب سود و بهره ، گناه مى كند. (كسب سيّئة )
    5 هر گناهى ، آثار و عوارضى دارد كه آن عوارض مى تواند انسان را در خود غرق كند. (اءحاطت )
    6 انسان فطرتا پاك است ، ولى گناه و خطايا بر او عارض شده ، او را احاطه كرده و جوهر او را عوض مى كنند. (احاطت به خطيئته )
    7 خوى وخصلت گناهكارى ، موجب جاودانگى در آتش دوزخ است . (مَن كسب ... احاطت ... خالدون )
    تفسير آيه : (82) وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ اءُوْلََّئِكَ اءَصْحَا بُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
    ترجمه آيه :
    و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.
    پيام ها:
    1 در كنار تهديد، بشارت لازم است . آيه قبل كيفر گنهكار را مطرح كرد، اين آيه پاداش نيكوكار را. (الّذين آمنوا و عملوا... اصحاب الجنّة )
    2 ايمان ، از عمل جدا نيست . (آمنوا و عملوا...)
    3 ملاك بهشت ، ايمان و عمل است ، نه خيال و آرزو. (الّذين آمنوا وعملوا... اصحاب الجنّة )
    4 انجام يك عمل صالح كفايت نمى كند، بلكه داشتن خوى نيكوكارى و انجام هرگونه كار صالحى لازم است . (عملوا الصالحات )، ((الصالحات )) جمع و همراه با (الف ولام ) آمده است ، لذا همه ى كارهاى نيك را در برمى گيرد.
    تفسير آيه : (83) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَ بَنِى إِسْر ءِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ وَبِالْوَ لِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمى وَالْمَسَكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَاءَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلا قَلِيلاًمِّنكُمْ وَ اءَنْتُمْ مُّعْرِضُونَ
    ترجمه آيه :
    و (بياد آريد) زمانى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم ، جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان ، احسان كنيد و با مردم ، به زبان خوش سخن بگوييد و نماز را برپاى داريد و زكات بدهيد. امّا شما (با اينكه پيمان بسته بوديد،) جز عدّه ى كمى ، سرپيچى كرديد وروى گردان شديد.
    نكته ها:
    O احسان ، جامع ترين و وسيع ترين واژه در باب نيكى است . در حال فقر والدين ، احسان مادّى و در حال غناى آنان ، احسان روحى . چنانكه احسان به يتيم شامل ؛ تاءديب ، حفظ حقوق ، محبّت و تعليم او مى شود.
    اصول همه ى اديان يكى است . چون همه ى اين ميثاق ها، در اسلام نيز هست .
    پيام ها:
    1 خداوند از طريق عقل ، فطرت و وحى ، از مردم پيمان مى گيرد. (اخذنا ميثاق )
    2 توحيد، سرلوحه ى مكتب انبياست . و بعد از آن كارهاى نيك قرار گرفته است . (لاتعبدوا الاّ اللّه و بالوالدين احسانا)
    3 در كنار توحيد، احسان به والدين مطرح است . (لاتعبدوا... وبالوالدين احسانا)
    4 احسان به والدين بايد شخصاً صورت گيرد، نه با واسطه . حرف ((ب )) در ((بالوالدين )) به معناى مباشرت شخصى است . (بالوالدين احسانا)
    5 گرايش به يكى از پدر و مادر، ممنوع است . (بالوالدين احسانا)
    6 ابتدا خويشان نيازمند، سپس ديگران . (ذى القربى واليتامى و...) البتّه در بين خويشاوندان نيز اولويّت ها محفوظ است . (اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض )(372)
    7 احسان بايد همراه با ادب و بدون منّت باشد. در كنار احسان ، جمله (قولوا للناس حسنا) آمده است .
    8 اگرچه به همه ى مردم نمى توان احسان كرد، ولى با همه مى توان خوب سخن گفت . (قولوا للنّاس حُسنا)
    9 برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان ، بلكه با همه ى مردم لازم است . (قولوا للنّاس حُسنا)
    10 علاوه بر پرداخت زكات ، احسان به مستمندان و ايتام نيز لازم است . در آيه هم زكات آمده و هم احسان به مساكين . (احسانا... والمساكين ... واتوا الزكوة )
    11 نماز ورابطه با خداوند، از زكات ورابطه با فقرا جدا نيست . (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
    12 نماز و زكات در اديان ديگر نيز بوده است . (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
    13 اعتقاد به توحيد، احسان به والدين وايتام ومساكين ، همراه با دستور پرداخت زكات وبرخورد نيكو با مردم ، وبپاداشتن نماز، نشانه ى جامعيت اسلام است .
    14 اداى حقوق ، داراى مراتب و مراحلى است . اوّل حقّ خداوند، سپس والدين ، سپس خويشاوندان ، سپس يتيمان كه كمبود محبّت دارند وآنگاه مساكين كه كمبود مادّيات دارند.
    15 تمام احكام اعتقادى ، اخلاقى وفقهى ، ميثاق وعهد خدا با انسان است . بعد از (ميثاق ) سخن از عقيده توحيدى ، احسان به والدين ، نماز وزكات آمده است .
    تفسير آيه : (84) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَآءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ اءَنْفُسَكُمْ مِّن دِيَرِكُمْ ثُمَّ اءَقْرَرْتُمْ وَاءَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
    ترجمه آيه :
    و (بياد آريد) هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم ، خونهاى يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، پس شما (به اين پيمان ) اقرار كرديد و خود بر آن گواه هستيد.
    نكته ها:
    O شايد مراد از ميثاق بنى اسرائيل درباره ى احترام به خون مردم ، آيه 32 سوره مائده باشد كه مى فرمايد: بر بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كس شخصى را بدون دليل و از روى فساد در زمين بكشد، گويا همه مردم را كشته است .
    O حقّ حيات ، اوّلين حقّ براى هر انسان است و قتل نفس از گناهان كبيره مى باشد. در سوره ى نساء آيه 93 مى خوانيم : هر كس با اختيار و دانسته مسلمانى را بكشد، براى هميشه در دوزخ و مورد غضب خداوند است . همچنان كه در سوره ى مائده آيه 32 كشتن يك نفر را بدون هيچ جرمى برابر با كشتن همه مردم شمرده است . در حديث آمده است : تمام گناهان مقتول به گردن قاتل مى افتد. و نيز آمده است : اگر اهل آسمان ها و زمين در قتل يك نفر شريك شوند همه به دوزخ مى افتند.
    O روش طاغوت ها آن است كه براى محكم كردن پايگاه خود، قلعه ها و كاخها بنا مى كنند و مردم را آواره كرده و مورد آزار و هتك حرمت قرار مى دهند. در حالى كه حتّى بستانكار حقّ ندارد، بدهكار را مجبور به فروش خانه خود نما

  9. #9
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (88) وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَّعَنَهُمُ اللّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ
    ترجمه آيه :
    وآنها (به پيامبران ) گفتند: دلهاى ما در غلاف است (و ما از گفته هاى شما چيزى نمى فهميم .) چنين نيست ، بلكه خداوند به سبب كفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همين دليل چيزى درك نمى كنند)، پس اندكى ايمان مى آورند.
    نكته ها:
    O ظاهرا اين جواب استهزاآميز، شعار همه ى مشركان و سركشان ، در برابر پيامبران بوده است . چنانكه در جواب حضرت شعيب مى گفتند: (يا شعيب ما نفقه )(376) ما حرف تو را نمى فهميم . و يا در برابر آيات قرآن مى گفتند: (قلوبنا فى اكنّة )(377) دلهاى ما در پرده و پوشش است . در اين آيه نيز تعبير (قلوبنا غُلف ) آمده است .
    پيام ها:
    1 مقدّمات بدبختى ، بدست خود انسان است . اگر گروهى مورد لعنت وقهر الهى قرار مى گيرند، به خاطر كفر ولجاجت خودشان است . (لعنهم اللّه بكفرهم )
    تفسير آيه : (89) وَلَمَّا جَآءَهُمْ كِتَبٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وَكَانُواْ مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُمْ مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَفِرِينَ
    ترجمه آيه :
    و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن ) آمد كه مؤ يّد آن نشانه هايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مى دادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند،اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل ) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.
    نكته ها:
    O اين آيه ، صحنه ى ديگرى از لجاجت ها و هواپرستى هاى يهود را مطرح مى كند كه آنها بر اساس ‍ بشارت هاى تورات ، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّى به همديگر نويد پيروزى مى دادند و به فرموده امام صادق عليه السّلام يكى از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مى دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است وبه همين سبب از پيش در آنجا سكنى گزيده بودند، ولى بعد از ظهور پيامبر اسلام ، با آنكه نشانه هاى وى را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.(378)
    پيام ها:
    1 اديان الهى ، يكديگر را تصديق مى كنند، نه آنكه در برابر هم باشند. (مصدّقا)
    2 به هر استقبالى نبايد تكيه كرد. با آنكه يهوديان در انتظار پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ساليانى در مدينه سكنى گزيدند، ولى در عمل كفر ورزيدند.(379) (كانوامن قبل ... كفروا به )
    3 شناخت حقّ و علم به آن كافى نيست . چه بسا افرادى كه حقّ را فهميدند، ولى به خاطر لجاجت كافر شدند. (فلمّا جائهم ماعرفوا كفروا)
    تفسير آيه : (90) بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ اءَنْ يَكْفُرُواْ بِمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ بَغْيَاً اءَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَ فِرينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ
    ترجمه آيه :
    چه بد است آنچه كه خويشتن را به آن بفروختند، كه از روى حسد، به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آياتش را) نازل مى كند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى كافران ، مجازاتى خوار كننده است .
    نكته ها:
    O در اين آيه ، علّت كفر يهوديان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان شده است . آنها حسادت مى ورزيدند كه چرا بر يكى از افراد بنى اسرائيل ، وحى نازل نشده است . و اين حسادت و كفرورزى ، بهاى بدى بود كه خود را بدان فروختند.
    پيام ها:
    1 معيار ارزش دين مردم ، به انگيزه هاى آنان است . (بئسما اشتروا... بغيا)
    2 حسد مايه كفر است . بنى اسرائيل آرزو داشتند پيامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسيدند، حسادت ورزيده وكافر شدند. (بغيا ان ينزّل )
    3 پيامبرى ، فضل الهى است . (من فضله على من يشاء)
    4 نارضايتى انسان ، تاءثيرى در الطاف حكيمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى داند كه رسالت خود را به عهده چه كسى بگذارد. (من يشاء)
    5 بدترين معاملات آن است كه انسان هستى خود را بدهد و غضب الهى را بخرد. (بئسما اشتروا... غضب ، عذاب مهين )
    تفسير آيه : (91) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ اءُنْزِلَ عَلَيْنَا وَ يَكْفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ اءَنْبِيَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
    ترجمه آيه :
    و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل كرده ايمان آوريد، گويند: ما تنها به چيزى ايمان مى آوريم كه بر (پيامبر) خودمان نازل شده باشد و به غير آن كافر مى شوند، در حالى كه آن (قرآن ) حقّ است و آنچه را (از تورات ) با ايشان است ، تصديق مى كند. بگو: اگر (به آياتى كه بر خودتان نازل شده )مؤ من بوديد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانديد؟!
    پيام ها:
    1 پيامبر اسلام ، ماءمور دعوت همه ى امّت ها به اسلام بوده است . (قيل لهم )
    2 يكى از دلايل كفر كفّار، نژادپرستى وتعصّبات قومى است . (نؤ من بما انزل علينا ويكفرون بما ورائه )
    3 ملاك ايمان ، حقّانيّت آيين است نه نژاد. (و هو الحقّ)
    4 قرآن ، سراسر حقّ است . (انزل اللّه ... وهو الحقّ)
    5 چون يهوديان زمان پيامبر به رفتار نياكان خود راضى بودند، خداوند نسبت قتل انبيا را به آنان داده است . (فلِمَ تقتلون )
    6 دروغگو، رسواست . (فلم تقتلون ... ان كنتم مؤ منين )
    (اگر به انبيايى كه از بنى اسرائيل است ايمان آورده ايد، پس آن همه پيامبران همانند حضرت يحيى و زكريا را كه از بنى اسرائيل بودند، چرا شهيد كرديد؟! آرى ، رفتار شما، نشانه ى ايمان نداشتن شماست .)
    تفسير آيه : (92) وَلَقَدْ جَآءَكُمْ مُّوسَى بِالْبَيِّنَتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اءَنْتُمْ ظَلِمُونَ
    ترجمه آيه :
    وهمانا موسى (آن همه ) معجزات براى شما آورد، ولى شما پس از (غياب ) او گوساله را (به خدايى ) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد.
    نكته ها:
    O شاهد زنده ى ديگر بر اينكه شما عرب بودن محمد صلّى اللّه عليه و آله را فقط بهانه قرار داده ايد تا به او ايمان نياوريد، اين است كه با آنكه حضرت موسى عليه السّلام برجسته ترين پيامبر از نژاد شما بود و آن همه دلايل روشن و معجزات براى شما آورد، ولى همين كه چند شبى براى مناجات وگرفتن تورات به كوه طور رفت ، به سراغ گوساله پرستى رفتيد و تمام زحمات موسى عليه السّلام را بر باد داده و بر خويشتن ستم كرديد.
    پيام ها:
    1 ذكر سوابق ، زمينه را براى قضاوت درست فراهم مى كند. (اتخذتم العجل )
    2 بازگشت به شرك وجاهليّت ، ظلمى به خود ونسل هاى بعد است . (انتم ظالمون )
    تفسير آيه : (93) وَ إِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا وَ اءُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَاءْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَنُكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
    ترجمه آيه :
    و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (وگفتيم :) دستوراتى كه به شما داده ايم ، محكم بگيريد و گوش ‍ دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان ) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم ، و به سبب كفرشان به (پرستش ) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه ) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مى دهد.
    نكته ها:
    O آخرين حرف يهوديان اين بود كه اگر پيامبرى از بنى اسرائيل نباشد، به او ايمان نمى آوريم و تنها كتابى را كه بر خودمان نازل شده باشد، قبول داريم .
    قرآن چند نمونه از دروغهاى آنها را بيان مى كند: نمونه اوّل در آيه قبل بود كه فرمود: شما اگر در اين ادّعا راستگو هستيد، پس ‍ چرا به موسى پشت كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتيد؟! نمونه دوّم همين آيه است كه مى فرمايد: از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم و گفتيم : با كمال قدرت قوانين آسمانى تورات را بگيريد و گوش داده و عمل كنيد، امّا شما گفتيد: ما قوانين را مى شنويم ، ولى عمل نمى كنيم . حال اگر به قرآن و پيامبر اسلام ايمان نمى آوريد به اين بهانه كه محمدصلّى اللّه عليه و آله از ما نيست و قرآن بر بنى اسرائيل نازل نشده است ، پس چرا با موسى و تورات او آنچنان برخورد كرديد؟!
    قرآن راز اين عدم اعتقاد را چنين بيان مى كند: آنها به خاطر كفرشان ، دلهايشان از علاقه به گوساله سيراب شده و جايى براى تفكّر و ايمان نمانده بود. اگر بنى اسرائيل در ادّعايشان صادق هستند كه هر چه بر ما نازل شود به آن ايمان مى آوريم ، پس اين جنايت را كه در پرونده ى آنان هست ، چگونه توجيه مى كنند؟ آيا گوساله پرستى ، پيامبركشى و پيمان شكنى ، جزء ايمان است ؟!
    پيام ها:
    1 ميثاق گرفتن ، يكى از عوامل و انگيزه هاى عمل است . (اخذنا ميثاقكم )
    2 حفظ دست آوردهاى انقلاب الهى ، هر چند به قيمت تهديد باشد، لازم است . (رفعنا فوقكم )
    3 انجام احكام و دستورات الهى ، نيازمند قدرت ، جدّيّت ، عشق و تصميم است و با شوخى و تشريفات ، سازگارى ندارد. ديندارى ، با ضعف و مسامحه و سازشكارى سازگار نيست . (خذوا ما آتيناكم بقوة )
    4 عشق و علاقه ى مُفرِط، خطرناك است . اگر دل انسان از علاقه به چيزى پر شود، حاضر نمى شود حقايق را بپذيرد.(380) (اشربوا فى قلوبهم العجل )
    5 رفتار، بهترين بيانگر افكار و عقايد انسان است . (بئسما ياءمركم به ايمانكم )
    تفسير آيه : (94) قُلْ إِنْ كَانَت لَكُمْ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّواْ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقينَ
    ترجمه آيه :
    بگو: اگر سراى آخرت در نزد خداوند مخصوص شماست ، نه ساير مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوييد.
    نكته ها:
    O بنى اسرائيل ، ادّعاهاى دروغين و خيال پردازى هاى فراوان داشتند كه برخى از آنها عبارت بود از:
    # ما فرزندان و محبوبان خدا هستيم . (نحن ابناء اللّه و احبّائه )(381)
    # كسى وارد بهشت نمى شود مگر آنكه يهودى و يا نصرانى باشد. (قالوا لن يدخل الجنّه الاّ من كان هودا او نصارى )(382)
    # آتش دوزخ ، جز چند روزى به ما اصابت نمى كند. (لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدودة )(383)
    اين آيه ، همه ى اين بافته هاى خيالى وموهومات فكرى آنها را ردّ كرده و مى فرمايد: اگر اين ادّعاهاى شما درست باشد و به اين حرف ها ايمان داشته باشيد، ديگر نبايد از مرگ بترسيد واز آن فرار كنيد، بلكه بايد آرزوى مرگ كنيد تا به بهشت وارد شود!
    O اولياى خدا، نه تنها از مرگ نمى ترسند، بلكه اشتياق به مرگ نيز دارند. همانگونه كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((واللّه لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه ))(384) يعنى به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ ، از علاقه طفل شيرخوار به سينه مادرش بيشتر است .
    آرى ، بايد بگونه اى زندگى كنيم كه هر لحظه آماده مرگ باشيم .(385)
    پيام ها:
    1 در برابر خيالات و موهومات ، با صراحت برخورد كنيد. (قل )
    2 دامنه ى انحصار ونژادپرستى ، تا قيامت كشيده مى شود! (لكم الدار الاخرة خالصة ...)
    3 وجدان ، بهترين قاضى است . (إ ن كانت ... فتمنّوا الموت )
    4 آمادگى براى مرگ ، نشانه ى ايمان واقعى و صادقانه است . (فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين )
    تفسير آيه : (95) وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ اءَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّلِمِينَ
    ترجمه آيه :
    ولى آنها هرگز به سبب آنچه از پيش فرستاده اند، آرزوى مرگ نكنند و خداوند به حال ستمگران ، آگاه است .
    نكته ها:
    O نترسيدن از مرگ ، نشانه ى صدق ويقين است . وقتى مرگ از راه مى رسد شوخى ها، تعارفات و خيالات مى گريزند، تنها انسان مى ماند و اعمال او. در لحظه ى مرگ ، انسان باور مى كند كه متاع دنيا كم است و آخرت بهتر وباقى است . در لحظه مرگ ، انسان باور مى كند كه دنيا غنچه اى است كه براى هيچكس شكفته نمى شود و دوستان دنيوى مگسانند دور شيرينى . انسان اگر به مرتبه يقين برسد، هرچه به مرگ نزديك تر مى شود، احساس قرب ووصول به لقا وديدار الهى مى كند. به همين دليل حضرت على عليه السّلام وقتى ضربه ى شمشير را بر فرق خود احساس كرد فرمود: ((فزت و ربّ الكعبة )) قسم به پروردگار كعبه رستگار شدم . امام حسين عليه السّلام در كربلا هر چه به ظهر عاشورا و زمان شهادت نزديك مى شد، صورتش برافروخته و شكوفاتر مى گرديد، و وقتى در شب آخر از يارانش پرسيدند: مرگ نزد شما چگونه است ؟ جملاتى را در جواب عرضه داشتند كه نشان دهنده ى يقين آنان به حقّانيّت راهشان بود، آنها مرگ را شيرين مى دانستند و حتّى برخى از آنان در همان شب آخر با يكديگر مزاح مى كردند.
    پيام ها:
    1 ترس از مرگ ، در واقع ترس از كيفر كارهاى خودماست . (بما قدّمت ايديهم )
    2 مدّعيان دروغگو و متوقّعان نابجا، ظالمند. (واللّه عليم بالظالمين )
    3 خودتان مى دانيد كه چه كرده ايد، خداوند نيز كه از آنها با خبر است ، پس اين همه ادّعا براى چه ؟! (واللّه عليم بالظالمين )
    تفسير آيه : (96) وَلَتَجِدَنَّهُمْ اءَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَوةٍ وَمِنَ الَّذِينَ اءَشْرَكُواْ يَوَدُّ اءَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ اءَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ العَذَابِ اءَنْ يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
    ترجمه آيه :
    (اى پيامبر) هر آينه يهود را حريص ترين مردم ، حتّى (حريص تر) از مشركان ، بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت ) خواهى يافت ، (تا آنجا كه ) هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه (اگر) اين عمر طولانى به آنان داده شود، آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بيناست .
    پيام ها:
    1 عمر طولانى مهم نيست ، قرب به خداوند و بركت عمر ونجات از آتش ، ارزش دارد.(386) (لويعمّر الف سنة وما هو بمزحزحه من العذاب )
    2 يهود، حريص ترين و دنياگراترين مردم دنيا هستند. (احرص الناس على حيوة )
    3 يهوديان مى خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگى پست باشد. (احرص الناس على حيوة ) (كلمه ((حيوة )) نكره و نشانه ى هر نوع زندگى است .)
    4 دروغگو، كم حافظه است . يهوديان از يك سو بهشت را مخصوص خود مى دانند، (لكم الدار الاخرة خالصة ) واز سوى ديگر مى خواهند هميشه در دنيا زنده بمانند. (يعمّر الف سنة )(387)
    تفسير آيه : (97) قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيْلَ فإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدىً وَبُشْرى لِلْمُؤ مِنينَ
    ترجمه آيه :
    (يهود مى گويند: چون فرشته اى كه وحى بر تو نازل مى كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم ، به تو ايمان نمى آوريم ) بگو: هركه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست .) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است ، (قرآنى ) كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند ومايه ى هدايت و بشارت براى مؤ منان است .
    نكته ها:
    O در شاءن نزول آيه آمده است : وقتى پيامبر اسلام به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهوديان فدك ، نزد پيامبر آمده و سؤ الاتى كردند. حضرت همه ى سؤ الات آنها را جواب داده وهر نشانه اى كه خواستند بيان كردند. آخرين سؤ الشان اين بود كه نام فرشته وحى تو چيست ؟ حضرت فرمودند: جبرئيل . آنها گفتند: اگر ميكائيل بود ما به تو ايمان مى آورديم ، چون جبرئيل ، دستورات مشكلى مثل جهاد مى آورد، ولى دستورات ميكائيل ساده و راحت است !
    پيام ها:
    1 دامنه ى خيال پردازى و لجاجت انسان تا آنجا گسترده مى شود كه به جهان فرشتگان نيز سرايت مى كند.(388) (عدوّا لجبريل )
    2 حمايت ودفاع از پاكانى كه مورد تهمت قرار گيرند، لازم است . (نزّله ...باذن اللّه ) خداوند ضمن محكوم كردن تصورات بنى اسرائيل ، از جبرئيل تجليل كرده كه بدون اذن ما كارى نمى كند ودر رسالت خود، امين ورابط بين ما وپيامبر است .
    3 جبرئيل كتابى آورد كه تورات شما را تصديق مى كند، پس چرا با او دشمن هستيد؟! (نزّله ... مصدّقا)
    تفسير آيه : (98) مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلّهِ وَمَلَّئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَاييلَ فَإِنَّ اللّ هَ عَدُوُّ لِلكَا فِرِينَ
    ترجمه آيه :
    هركه دشمن خدا و فرشتگان و پيامبران او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و بداند كه ) خداوند دشمن كافران است .
    پيام ها:
    1 ايمان و تولّى ، نسبت به همه ى مقدّسات لازم است . (للّه وملائكته ورسله )
    2 دشمنى با انبيا واوليا، كفر ودشمنى با خداوند است . (فانّ اللّه عدّوٌ للكافرين )
    3 همه فرشتگان ، در يك مرتبه و سطح نيستند. (ملائكته ... جبريل وميكال ) (نام دو فرشته ى مخصوص ؛ جبرئيل و ميكائيل را برده است .)
    تفسير آيه : (99) وَلَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إ لَيْكَ ءَايَتٍ بَيِّنَتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَسِقُونَ
    همانا آيات (و نشانه هاى ) روشنى به سوى تو فرستاديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد.
    نكته ها:
    O انسان با پيروى از هوسها و ارتكاب گناه ، از مدار حقّ خارج شده و به سوى كفر تمايل پيدا مى كند. قرآن مى فرمايد: سرانجام كسانى كه مرتكب گناه مى شوند اگر توبه و جبران نكنند تكذيب و كفر است .(389)
    O ابن صوريا كه داستانش در دو آيه قبل آمد، بعد از آنكه پيامبر سؤ الات او را پاسخ داد، بهانه اى نداشت جز اينكه بگويد: چون جبرئيل بر تو وحى مى آورد نه ميكائيل ، ما به تو ايمان نمى آوريم . ولى از آنجا كه جوابش با آيه قبل داده شد، براى اغفال عوام يهود گفت : او دليل روشنى به ما ارائه نكرد. آيه نازل شد كه مبادا بهانه جويى علمايى همچون ابن صوريا تو را ناراحت كند، مردم بدانند كه بنى اسرائيل بهانه مى گيرند وگرنه ما آيات ودلايل روشن ومحكمى فرستاده ايم تا كسى در نبوّت تو ترديدى نداشته باشد وبا اين دلايل ، تنها كسانى كفر مى ورزند كه فاسق باشند و به خاطر هوسها وگناهان زياد، از مدار حقّ بيرون رفته باشند.
    پيام ها:
    1 در برابر تضعيف ناحقّ، بايد تقويت بجا صورت بگيرد. چون علماى يهود، پيامبر اسلام را به ناحقّ تضعيف كرده و گفتند دليل روشنى ندارد، خداوند آن حضرت را تقويت فرمود. (انزلنا اليك آيات بيّنات )
    2 فسق و گناه زمينه ى كفر است . (ما يكفر بها الا الفاسقون )
    تفسير آيه : (100) اءَوَكُلَّمَا عَهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
    ترجمه آيه :
    و آيا چنين نبود كه هربار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند، جمعى از آنان آن را دور افكندند، حقيقت اين است كه بيشتر آنها ايمان ندارند.(390)
    تفسير آيه : (101) وَ لَمَّا جَآءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْكِتَبَ كِتَبَ اللّهِ وَرَآءَظُهُورِهِمْ كَاءَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
    و هنگامى كه فرستاده اى (چون پيامبر اسلام ) از سوى خدا به سراغشان آمد، كه آنچه را با ايشان است (يعنى تورات ) تصديق مى كند، گروهى از اهل كتاب ، كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويى اصلاً از آن خبر ندارند.
    نكته ها:
    O علماى يهود، پيش از بعثت پيامبر، مردم را به ظهور و دعوت آن حضرت بشارت مى دادند ونشانه ها ومشخّصات او را بازگو مى كردند. با نشانه هايى كه در نزد دانشمندان يهود بود، آنان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را همچون فرزندان خويش مى شناختند، ولى بعد از بعثت آن حضرت ، در صدد انكار و كتمان آن نشانه ها برآمدند.
    پيام ها:
    1 در برخورد با مخالفان ، بايد انصاف مراعات شود. در آيه پيشين فرمود: اكثر آنان ايمان نمى آورند، تا حقّ اقلّيّت محفوظ بماند. در اين آيه نيز مى فرمايد: گروهى از آنان چنين اند، تا همه به يك چشم ديده نشوند. (نبذ فريق منهم )
    2 علمى كه بدان عمل نشود همانند جهل است . به علمايى كه علم خود را ناديده گرفته و حقايق را كتمان كردند مى فرمايد: (كانّهم لايعلمون )
    تفسير آيه : (102) واتَّبَعُوا مَا تَتْلُواْ الْشّيَطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَلَكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَآ اءُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَمَرُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِمِنْ اءَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ اءَحَدٍ إِلاَّ بِإِذِنِ اللّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَريهُ مَالَهُ فِى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و (يهود) آنچه (از افسون و سحر كه ) شياطين (از جنّ وانس ) در عصر سليمان مى خواندند، پيروى مى كردند وسليمان هرگز (دست به سحر نيالود و) كافر نشد ولكن شياطين ، كفر ورزيدند كه به مردم سحر وجادو مى آموختند و(نيز) از آنچه بر دو فرشته ، هاروت وماروت ، در شهر بابل نازل شده بود (پيروى نمودند. آنها سحر را براى آشنايى به طرز ابطال آن به مردم مى آموختند.) وبه هيچ كس چيزى نمى آموختند، مگر اينكه قبلاً به او مى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم ، (با بكار بستن سحر) كافر نشويد (واز اين تعلميات سوء استفاده نكنيد،) ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند (نه اينكه از آن براى ابطال سحر استفاده كنند). ولى هيچگاه بدون خواست خدا، نمى توانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمت هايى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زيان داشت و نفعى نداشت ، و مسلّماً مى دانستند هركس خريدار اينگونه متاع باشد، بهره اى در آخرت نخواهد داشت وبه راستى خود را به بد چيزى فروختند، اگر مى فهميدند.
    نكته ها:
    O آنچه از روايات استفاده مى شود آن است كه حضرت سليمان عليه السّلام براى جلوگيرى از انحراف يا سوء استفاده ، دستور داد اوراق ساحران را جمع آورى و نگهدارى كنند. ولى بعد از وفات او گروهى به آن نوشته ها دست يافته و مشغول تعليم و اشاعه سحر(391) در ميان مردم شدند. آنان حتّى معجزات حضرت سليمان را سحر معرّفى كرده و پيامبرى او را منكر شدند. و برخى از بنى اسرائيل نيز به جاى پيروى از تورات به سراغ سحر و جادو رفتند. اين كار چنان شهرت و گسترش يافت كه يهود زمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز سليمان را ساحرى زبردست مى دانستند و او را به عنوان پيامبر نمى شناختند!
    اين آيه ، گناه و انحراف رها كردن تورات و پيروى از شياطين سحرآموز را بيان مى كند كه يهود به جاى تورات از آنچه شياطين در زمان سليمان بر مردم مى خواندند، پيروى مى كردند. آنان براى توجيه كار خويش ، نسبت سحر به سليمان نيز مى دادند، در حالى كه سليمان مرد خدا بود و كارش معجزه ، و شياطين در جهت مخالف او و كارشان سحر بود.
    علاوه بر آنچه گذشت ، يهود از منبع ديگرى نيز به سحر دست يافتند. بدين طريق كه خداوند دو فرشته را به نام ((هاروت )) و ((ماروت )) به صورت انسان در شهر ((بابل ))(392) در ميان مردم قرار داد كه روش ابطال و خنثى سازى سحر و جادو را به آنان بياموزند. امّا براى اينكار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند. چون انسان تا فرمول تركيبى چيزى را نداند، نمى تواند آنرا خنثى نمايد. لذا فرشته ها، ابتدا طريق سحر و سپس طريقه ابطال آن را مى آموختند و قبل از آموزش ‍ با شاگردان خود شرط مى كردند كه از آن سوء استفاده نكنند ومى گفتند: اين كار مايه ى فتنه و آزمايش است ، مبادا در مسير مبارزه و خنثى سازى ، خودتان گرفتار شويد. امّا يهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن براى مقاصد ناشايست بهره بردند و حتّى براى جدايى ميان مرد و همسرش بكار گرفتند.
    O قرآن در اينجا نكته اى را يادآور مى شود كه جاى دقت و تاءمل است . مى فرمايد: ساحر با داشتن علمِ سحر، از دايره ى قدرت الهى خارج نيست و بدون اراده ى خدا قادر به انجام كارى نيست و به كسى نمى تواند ضررى برساند، ولى از آنجايى كه خداوند براى هر چيز اثرى قرار داده است ، سحر و جادو نيز مى تواند اثرات سويى داشته باشد كه از آن جمله تاءثير آن بر روابط زناشويى و خانوادگى است .
    پيام ها:
    1 در حكومت حقّ وزمامدارى حاكم الهى نيز همه ى مردم اصلاح نمى شوند، گروهى كجروى مى كنند. (واتبعوا ماتتلوا الشياطين على ملك سليمان )
    2 شياطين ، در حكومت سليمان نيز بيكار نمى نشينند و پى درپى القاى سوء مى كنند. (ما تتلواالشياطين على ملك سليمان )
    3 حكومت ، با نبوّت منافات ندارد. برخى انبيا حكومت داشته اند. (ملك سليمان )
    4 ساحران براى مقدّس جلوه دادن و توجيه كار خود، سليمان را نيز ساحر معرّفى مى كردند. (وما كفر سليمان )
    5 خداوند، از مقام انبيا در برابر تهمت ديگران دفاع مى كند. (و ما كفر سليمان )
    6 تعليم وتعلّم واِعمال سحر، در رديف كفر است .(393) (كفروا يُعلّمون النّاس السحر)
    7 براى مقابله با علوم مضرّ وعقايد انحرافى ، آگاهى صالحان از آنها لازم است . (ما انزل على الملكين )
    8 در مقام تعليم ، معلّم بايد نسبت به كاربردهاى منفى علوم هشدار دهد. (وما يُعلّمان ... حتّى يقولا... فلا تكفر)
    9 انسان در بين دو آموزش قرار داد: هم وساوس شيطانى ؛ (يعلّمون الناس السحر) و هم الهامات الهى . (وما يعلّمان )
    10 فرشتگان نيز مى توانند معلّم انسان ها شوند. (ما يعلّمان ...حتّى يقولا)
    11 گاهى علم ودانش ، وسيله آزمايش است . (انّما نحن فتنة )
    12 تفرقه انداختن ميان زن و شوهر، كارى شياطينى ودر حدّ كفراست . (فلا تكفر فيتعلّمون منهما ما يفرّقون به بين المرء...)
    13 دانش وآموزش هميشه مفيد نيست ، گاهى مضرّ و زيان آور نيز مى باشد. (يتعلّمون ما يضرّهم و لاينفعهم )
    14 سحر وجادو واقعيّت دارد ودر زندگى انسان مؤ ثّر است . (يفرّقون به ...)
    15 ساحر دست به كارهايى مى زند، ولى تمام تاءثير و تاءثرات زير نظر خداست . مى توان از طريق پناه بردن به خداوند و استعاذه و توكّل و دعا و صدقه از توطئه ها نجات يافت . (و ماهم بضارين )
    16 ساحران شايد به پول و شهرتى برسند، ولى در قيامت بهره اى ندارند. (ماله فى الاخرة من خلاق )
    17 كسى كه به سراغ تفرقه اندازى و سحر مى رود، انسانيّت خود را از دست مى دهد. (لبئس ما شروا به انفسهم )
    تفسير آيه : (103) وَلَوْاءَنَّهُمْ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِنْدِاللّهِ خَيْرٌ لَّوْكَانُواْ يَعْلَمُونَ
    ترجمه آيه :
    و اگر آنها ايمان آورده وپرهيزكار شده بودند، قطعا پاداشى كه نزد خداست براى آنان بهتر بود، اگر آگاهى داشتند.
    نكته ها:
    O ((تقوى )) تنها به معناى پرهيز از بدى ها نيست ، بلكه به معناى مراقبت و تحفّظ درباره ى خوبى ها نيز هست . مثلاً در جمله ى (اتّقواالنار) به معنى حفاظت و خودنگهدارى از آتش ، و در جمله ى (اتّقواللّه ) به معنى مراقبت درباره ى اوامر و نواهى الهى است . چنانكه در آيه (اتّقوا اللّه و... الارحام ) يعنى نسبت به فاميل و خويشان تحفّظ داشته باش .
    O امام صادق عليه السّلام در جواب سؤ ال از تقوى فرمودند: تقوى همچون مراقبت هنگام عبور از منطقه تيغ ‌زار و پرخار و خاشاك است .
    پيام ها:
    1 ايمان به تنهايى كافى نيست ، تقوى و مراقبت لازم است . (امنوا و اتقوا)
    2 پاداش هاى الهى ، محدوديّت ندارد. (لمثوبة ) نكره و نشانه ى بى نهايت است .
    3 پاداش هاى الهى ، قطعى است . حرف ((ل )) در (لَمثوبة )
    4 پاداش هاى الهى ، از هر چيز بهتر است . به دنبال كلمه ((خير)) چيزى نيامده كه اين نشانه ى برترى مطلق است ، نه نسبى .
    تفسير آيه : (104) يَّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَ عِنَا وَقُولُواْ انْظُرْنَا وَاسْمَعُواْ وَ لِلْكَا فِرِينَ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
    ترجمه آيه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (به پيامبر) نگوييد: ((راعِنا)) مراعاتمان كن ، بلكه بگوييد: ((اُنظرنا)) ما را در نظر بگير، و (اين توصيه را) بشنويد و براى كافران عذاب دردناكى است .
    نكته ها:
    O برخى از مسلمانان براى اينكه سخنان پيامبر را خوب درك كنند، درخواست مى كردند كه آن حضرت با تاءنّى و رعايت حال آنان سخن بگويد. اين تقاضا را با كلمه (راعنا) مى گفتند. يعنى مراعاتمان كن . ولى چون اين تعبير در عرف يهود، نوعى دشنام تلقى مى شد،(394) آيه نازل شد كه بجاى (راعنا) بگوييد: (انظرنا) تا دشمن سوء استفاده نكند.
    O اين اوّلين آيه از آغاز قرآن است كه با خطاب : (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع مى شود. و از اين به بعد بيش از هشتاد مورد وجود دارد كه با همين خطاب آمده است .
    پيام ها:
    1 توجّه به انعكاس حرف ها داشته باشيد. (لا تقولوا راعنا...) ممكن است افرادى با حسن نيّت سخن بگويند، ولى بايد بازتاب آنرا نيز در نظر داشته باشند.
    2 دشمن ، تمام حركات وحتّى كلمات ما را زير نظر دارد واز هر فرصتى كه بتواند مى خواهد بهره برده وضربه بزند. (لا تقولوا راعنا...)
    3 اسلام ، به انتخاب واژه هاى مناسب ، بيان سنجيده ونحوه ى طرح و ارائه مطلب توجّه دارد. (وقولوا انظرنا)
    4 بايد در سخن گفتن با بزرگان ومعلّم ، ادب در گفتار رعايت شود. (لا تقولوا راعنا و قولوا...)
    5 اگر ديگران را سفارش به مراعات ادب مى كنيم ، بايد ابتدا خودمان در سخن با مردم ، رعايت ادب را بكنيم . (يا ايها الذين آمنوا) خطاب محترمانه است .
    6 اگر از چيزى نهى مى شود، بايد جايگزين مناسب آن معرّفى شود. (لاتقولوا راعنا وقولوا انظرنا)
    next page

    fehrest page


    back page

  10. #10
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه : (105) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ اءَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِّنْ رَبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَآءُ واللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
    ترجمه آيه :
    كافران از اهل كتاب ومشركان ، دوست ندارند كه هيچ خير ونيكى از طرف پروردگارتان بر شما نازل شود. در حالى كه خداوند، رحمت خود را به هر كه بخواهد اختصاص مى دهد، و خداوند صاحب فضل بزرگ است .
    نكته ها:
    O اين آيه ، پرده از كينه توزى و عداوت مشركان و كفّار از يهود و نصارى ، نسبت به مؤ منان برمى دارد. آنان حاضر نيستند، ببينند كه مسلمانان صاحب پيامبرى بزرگ و كتابى آسمانى هستند و مى خواهند نداى توحيد را به تمام جهان رسانده و با تمام تبعيضات نژادى و اقليمى و با تمام خرافاتِ مشركان و تحريفاتِ اهل كتاب مبارزه كنند و مانع عوام فريبى بزرگان آنان شوند. خداوند در اين آيه مى فرمايد: لطف و رحمت خداوند طبق اراده ى او به هر كسى كه بخواهد اختصاص مى يابد و كارى به ميل اين و آن ندارد كه آنها دوست داشته باشند يا نه !
    پيام ها:
    1 اراده ى قلبى و روحيّه باطنى دشمن را بشناسيد و هرگز به آنان تمايل پيدا نكنيد.(395) (ما يودّ...)
    2 خيررسانى ، از شئون ربوبيّت است . (خير من ربكم )
    3 توكّل به خدا كنيد و از كينه و حسادت دشمن نهراسيد. (واللّه يختص )
    4 حسادت حسود، هيچ اثرى در اراده ى لطف خداوند ندارد. (من يشاء)
    5 فضل و رحمت و هدايت خداوند، شامل همه ى اقوام و ملل مى شود و اختصاصى به بنى اسرائيل وگروه خاصّى ندارد. (من يشاء واللّه ذو الفضل العظيم )
    تفسير آيه : (106) مَا نَنْسَخْ مِنْ ءَايَةٍ اءَوْ نُنْسِهَا نَاءْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَآ اءَوْ مِثْلِهَا اءَلَمْ تَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍ قَدِيْرٌ
    ترجمه آيه :
    هر (حكم و) آيه اى را نسخ كنيم ويا (نزول ) آنرا به تاءخير اندازيم ، بهتر از آن ، يا همانند آنرا مى آوريم ، آيا نمى دانى كه خدا بر هر چيزى قادر است ؟
    نكته ها:
    O كلمه ((ننسها)) از مصدر ((انساء)) به معناى تاءخير انداختن يا حذف كردن است . بدين معنا كه نزول آيه به تاءخير افتد و پس از مدّتى نازل شود.
    O اين آيه در مقام پاسخ به تبليغات سوء يهود است . آنان سؤ ال مى كردند چرا در اسلام برخى قوانين تغيير پيدا مى كند؟ چرا قبله از بيت المقدّس به كعبه تغيير يافت ؟ اگر اوّلى درست بود پس دستور دوّم چيست ؟ و اگر دستور دوّم درست است پس اعمال قبلى شما باطل است .
    قرآن به اين ايرادها پاسخ مى گويد: ما هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم يا آنرا به تاءخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم . آنان از اهداف و آثار تربيتى ، اجتماعى و سياسى احكام غافل هستند. همانگونه كه پزشك براى بيمار در يك مرحله دارويى تجويز مى كند، ولى وقتى حال مريض ‍ كمى بهبود يافت ، برنامه دارويى و درمان او را تغيير مى دهد. يا معلّم با پيشرفت درس دانش آموز، برنامه درسى او را تغيير مى دهد، خداوند نيز در زمان ها و شرايط مختلف و متفاوت ، برنامه هاى تكاملى بشر را تغيير مى دهد.
    O يكى از مصاديق آيه ، استمرار امامت در جامعه و جانشينى هر امام به جاى امام قبلى است ، چنانكه در حديثى ذيل اين آيه مى خوانيم : هر امامى از دنيا مى رود، امام ديگر جانشين او مى شود.(396)
    پيام ها:
    1 انسان همراه با نيازهاى فطرى و ثابت خويش ، گاهى در شرايط خاصّ اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و نظامى نيز قرار مى گيرد. در اين موارد در كنار قوانين و مقررات واحكام ثابت ، بايد دستورالعمل هاى متغير داشته باشد كه از طريق نسخ يا فرمان پيامبر وجانشينان او به مردم ابلاغ شود. (ماننسخ من آية )
    2 تغيير احكام ، دليل بر شكست طرح قبلى نيست ، بلكه نشانه ى توجّه به مسائل جديد وتغييرى حكيمانه است . همانند تغيير كتاب ومعلّم . (ماننسخ من آية ... ناءت بخير منها...)
    3 در ظاهر دستورها متغير وانبيا متعدّدند، ولى لطف خدا همواره يكسان است . (مثلها)
    4 جعل احكام و همچنين تغيير و تاءخير آنها، بدست خداست . (ننسخ ، ننسها)
    5 همواره بايد بهتر جايگزين شود، نه پست تر. (ناءت بخير منها)
    6 اسلام هرگز بن بست ندارد. بعضى از قوانين ، قابل تغيير است . (ننسخ ، ننسها)
    7 تغيير قانون ، علاوه بر زمينه هاى گوناگون وپيدا شدن مصالح جديد، نياز به قدرت دارد. (ننسخ ... ان اللّه على كل شى قدير)
    تفسير آيه : (107) اءَلَمْ تَعْلَم اءَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوتِ وَالاَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِير
    ترجمه آيه :
    آيا ندانستى كه حكومت آسمان ها و زمين از آن خداست ؟ (و او حقّ دارد هرگونه تغيير و تبديلى را به مقتضاى حكمت و حاكميّت خود، در قوانين و احكام بوجود آورد.) و جز خدا براى شما هيچ ياور و سرپرستى نيست .
    نكته ها:
    O آنان كه درباره ى تغيير بعضى احكام و دستورات اعتراض و ايراد مى كنند، توجهّ به حاكميّت مطلق خداوند ندارند. حاكميّت خداوند دايمى وذاتى وعمومى است ، ولى غير خدا، حاكميّت و حكومتش محدود، موقّتى ، قراردادى و غير ذاتى است . بنى اسرائيل از حاكميّت الهى چنين تصوّر نادرستى داشته و خدا را نسبت به اِعمال حاكميّت ، دست بسته مى دانسته ومى گفتند: (يداللّه مغلولة )(397)، در حالى كه دست خداوند در آفرينش و خلقت و همچنين در وضع و جعل قوانين و تغيير و تحول آنها باز است .(398) (بل يداه مبسوطتان )
    پيام ها:
    1 حقّ حاكميتِ هميشگى ومطلقِ آسمان ها وزمين ، مخصوص خداوند است . (له ملك السموات والارض )
    2 تغيير قوانين ، مخصوص خداوندى است كه حاكميّت آسمان ها وزمين را دارد. لذا شائبه ى هيچ هوس يا ترسى در اين تغييرها نيست . (ماننسخ ... له ملك السموات ...)
    3 راضى كردن ديگران كه بهانه گير و لجوج هستند، براى شما ارزش نباشد، چون غير از خداوند كسى شما را ياورى و سرپرستى نخواهد كرد. (ما لكم من دون اللّه ...)
    تفسير آيه : (108) اءَمْ تُرِيدُونَ اءَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الكُفْرَ بِالا يمَنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ الْسَّبِيلِ
    ترجمه آيه :
    آيا بنا داريد از پيامبرتان سؤ الات و درخواست هايى (نابجا) بكنيد، آنگونه كه پيش از اين ، موسى (از طرف بنى اسرائيل ) مورد سؤ ال قرار گرفت ، و هر كس (با اين بهانه جويى ها از ايمان سرباز زند و) كفر را با ايمان مبادله كند، پس قطعاً از راه مستقيم گمراه شده است .
    نكته ها:
    O با توجّه به خود آيه و آنچه از شاءن نزول ها برمى آيد، برخى از مسلمانان ضعيف الايمان و بعضى از مشركان ، از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله تقاضاهاى نامربوط و غير منطقى داشتند، مثلاً تقاضا مى كردند براى ما نامه اى از سوى خداوند بياور! و يا نهرهايى را براى ما جارى ساز. و برخى ديگر همانند بنى اسرائيل مى گفتند: خداوند را آشكارا به ما نشان بده تا با چشم او را ببينيم و به او ايمان بياوريم !
    O آوردن معجزه و اتمام حجّت ، براى صدق دعوت پيامبر لازم است ، ولى انجام دادن هر درخواستى ، طبق هوس و ميل هر فردى كه از راه مى رسد، درست نيست . يك مهندس يا نقاش براى اثبات مهارت خويش ، چند نمونه كار ارائه مى دهد، ولى ضرورت ندارد براى هر كسى خانه اى بسازد يا تابلويى بكشد!
    O بازگويى مشكلات و تاريخ انبيا، براى دلدارى دادن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است ، كه اگر افرادى از تو سؤ ال و درخواست نامعقول دارند، از انبياى پيشين نيز از همين قبيل درخواست ها مى كردند.
    پيام ها:
    1 از سؤ الات ودرخواست هاى بى جا بپرهيزيد كه گاهى زمينه ساز كفر است . (ام تريدون ان تسئلوا... و من يتبدل الكفر)
    2 خطراتى كه پيروان ديگر اديان را تهديد كرده ، مسلمانان را نيز تهديد مى كند. (تسئلوا رسولكم كما سئل موسى )
    3 از عاقبت و سرانجام ديگران ، عبرت بگيريد. (كما سئل موسى )
    تفسير آيه : (109) وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِّنْ بَعْدِ إ يمَنِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِنْدِ اءَنْفُسِهِمْ مِّنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فاَعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتَّى يَاءْتِيَ اللّهُ بِاءَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍقَدِيرٌ
    ترجمه آيه :
    بسيارى از اهل كتاب (نه تنها خودشان ايمان نمى آورند، بلكه ) از روى حسدى كه در درونشان هست ، دوست دارند شما را بعد از ايمانتان به كفر بازگردانند، با اينكه حقّ (بودن اسلام و قرآن ،) براى آنان روشن شده است ، ولى شما (در برابر حسادتى كه مى ورزند، آنها را) عفو كنيد و درگذريد تاخداوند فرمان خويش بفرستد، همانا خداوند بر هر كارى تواناست .
    نكته ها:
    O ((عفو)) يعنى بخشيدنِ خلاف ، ((صَفح )) يعنى ناديده گرفتنِ خلاف .
    O دشمن كه در دل آرزوى كفر شما را دارد، در عمل از هيچ توطئه و نقشه اى خوددارى نخواهد كرد. روشهاى اقدام آنها همان طرح سؤ الات بى جا، وسوسه ها، القاى شبهات و... مى باشد كه بايد نسبت بدانها هشيار بود.
    پيام ها:
    1 نسبت به روحيّات وبرنامه هاى دشمنان خود، مواظب باشيد. (ودَّ... يرُدّونكم )
    2 در برخورد با دشمن نيز بايد انصاف داشت . (ودّ كثير) (آيه مى فرمايد: بسيارى از اهل كتاب چنين هستند، نه همه ى آنان .)
    3 شعله ى حسادت ، چنان خطرناك است كه بعد از علم و آگاهى نيز فرو نمى نشيند. (حسدا... من بعد ما تبين لهم الحقّ)
    4 شما با ايمان آوردن به اسلام ، عظمت و عزّتى مى يابيد كه دشمنان به شما رشك و حسد مى ورزند و مى خواهند شما به جهل ، شرك و تفرقه ى زمان جاهليّت برگرديد. (ودّ كثير... لو يردّونكم )
    5 با مخالفان نبايد فوراً به خشونت برخورد كرد، گاهى لازم است حتّى با علم به كينه و حسادت آنها، با ايشان مدارا نمود. (فاعفوا)
    6 فرمان عفو دشمن ، به صورت موقّت و تا زمانى است كه مسلمانان دلسرد و دشمنان جسور نشوند. (فاعفوا و اصفحوا حتّى )
    7 عفو، نشان ضعف نيست . خداوند بر انجام هر كارى تواناست و امروز نيز مى تواند شما را بر دشمنان غالب گرداند. (انّ اللّه ... قدير)
    تفسير آيه : (110) وَاءَقِيمُواْ الْصَّلوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لاَنْفُسِكُمْ مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
    ترجمه آيه :
    و نماز را برپا داريد و زكات را پرداخت نماييد و هر خيرى كه براى خود از پيش مى فرستيد، آنرا نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت ، همانا خداوند به اعمال شما بيناست .
    نكته ها:
    O بعد از اوّلين خطاب در آيه 104؛ (يا ايها الذين آمنوا)، اين آيه حامل سومين دستور براى مسلمانان است .
    در دستور اوّل ؛ خداوند رعايت ادب در گفتگو با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را يادآور شد تا در سخن گفتن مواظب باشند بهانه و دستاويزى براى تمسخر به دست دشمنان و مخالفان ندهند. (لاتقولوا راعنا و قولوا اُنظرنا)
    دستور دوّم ؛ عفو و اغماض از كينه و حسادت اهل كتاب تا زمان صدور دستور جديد بود. (فاعفوا و اصفحوا)
    دستور سوّم ؛ اقامه نماز و پرداخت زكات است . در زمانى كه مسلمانان در تيررس انواع كينه و حسادت ها بودند و ماءمور به عفو و اغماض شده اند، لازم است رابطه ى خودشان را با خداوند از طريق اقامه نماز، و پيوند با محرومان جامعه را از طريق زكات ، تقويت نمايند.
    پيام ها:
    1 معمولاً دستور به نماز همراه با زكات در قرآن آمده است . يعنى ياد خدا بايد همراه با توجّه به خلق خدا باشد. (اقيموا الصلوة واتوا الزكوة )
    2 اعمال انسان ، قبل از خود انسان وارد عرصه قيامت مى شود. (تقدّموا لانفسكم )
    3 مقدار كار خير مهم نيست ، هركس به هر مقدار مى تواند بايد انجام دهد. (من خير)
    4 كارهاى خير، براى قيامت محفوظ مى ماند. (تجدوه )
    5 ايمان به نظارت الهى وپاداش در قيامت ، قوى ترين انگيزه عمل صالح مى باشد. (ما تقدموا... تجدوه عند اللّه انّ اللّه بما تعملون بصير)
    تفسير آيه : (111) وَقَالُواْ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كَانَ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تِلْكَ اءَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
    وگفتند: هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اينها آرزوهاى آنهاست ، بگو: اگر راستگوييد، دليل خود را (بر اين موضوع ) بياوريد.
    پيام ها:
    1 غرور دينى ، باعث شد تا يهود ونصارى خود را نژاد برتر و بهشت را در انحصار خود بدانند. (الاّ مَن كان هودا او نصارى )
    2 امتيازطلبى وخودبرتربينى ، آرزويى خام وخيالى واهى است . (تلك امانيّهم )
    3 ادّعاى بدون دليل محكوم است . (قل هاتوا برهانكم )
    4 هرگونه عقيده اى بايد بر اساس دليل باشد. (قالوا... قل هاتوا برهانكم ) قرآن ، مطالب خود را با دليل بيان كرده است و از مخالفان نيز تقاضاى دليل مى كند.
    تفسير آيه : (112) بَلَى مَنْ اءَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اءَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ
    ترجمه آيه :
    آرى ، كسى كه با اخلاص به خدا روى آورد و نيكوكار باشد، پس پاداش او نزد پروردگار اوست ، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.
    نكته ها:
    O آيه علّت ورود در بهشت را، تسليم فرمان خدا و نيكوكار بودن مى داند. يعنى بهشت به ادّعا وشعار به كسى داده نمى شود، بلكه ايمان و عمل صالح لازم است .
    پيام ها:
    1 براى ورود به بهشت ، به جاى خيال و آرزو، هم تسليم خدا بودن و ايمان درونى لازم است و هم عمل صالح بيرونى . (اسلم وجهه لله و هومحسن )
    2 نيكوكارى بايد سيره ى انسان باشد، نه به صورت موسمى وفصلى . (هو محسن )
    3 پاداش دادن ، از شئون ربوبيّت است . (اجره عند ربه )
    4 هر كس خالصانه روى به خدا آورد، هم بهره كامل دارد؛ (فله اجره عند ربه ) و هم از هر نوع دلهره بيمه خواهد بود. (لا خوف عليهم )
    تفسير آيه : (113) وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَرَى عَلَى شَى ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَي ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَبَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَيَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَالْقِيَمةِ فِيَما كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
    و يهوديان گفتند: مسيحيان بر حقّ نيستند، و مسيحيان گفتند: يهوديان بر حقّ نيستند، در حالى كه (هر دو گروه ) آنان ، كتاب آسمانى را مى خوانند! همچنين افراد نادان ديگر (همچون مشركان كه خبر از كتاب ندارند)، همانند سخن آنها را گفتند. پس خداوند در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند، در بين آنان داورى خواهد نمود.
    نكته ها:
    O اين آيه ترسيمى مجدّدى از سيماى متعصّبِ اهل كتاب است كه هرگروه در صدد نفى گروه ديگر است . يهوديان ، مسيحيان را بر باطل و بى موقعيّت در پيشگاه خداوند معرّفى مى كنند و در مقابل ، مسيحيان نيز يهود را بى منزلت در نزد خداوند مى دانند. اينگونه برخوردها، از روحيّه ى متعصّب آنها سرچشمه مى گيرد، در حالى كه اگر به كتاب آسمانى خود توجّه كنند، از اين برخوردها دست بر مى دارند. سپس مى فرمايد: مشركان و بت پرستان نيز با آنكه كتاب آسمانى ندارند، همان سخن ها را مى گويند. يعنى صاحبان عقايد باطل همديگر را نفى مى كنند، ولى همه ى اين اختلافات در روز قيامت ، با داورى خداوند متعال پايان مى پذيرد و آنها حقّ را مشاهده مى كنند.
    پيام ها:
    1 تعصّب بى جا و انحصارطلبى بى دليل ، ممنوع است . تحقير و ناديده گرفتن ديگران ، نشانه ى استبداد و خودمحورى است .(399) (ليست النصارى على شى ء... ليست اليهود على شى ء)
    2 اگر تعصّب و خودخواهى باشد، علم هم نمى تواند هدايت كند. اهل كتاب قادر به تلاوت آن بودند ولى به خاطر داشتن روحيّه ى انحصارطلبى تلاوت ها كارساز نبود. (وهم يتلون الكتاب )
    3 در فضاى آميخته به تعصّب ، عالم و جاهل همانند هم فكر مى كنند. مشركان جاهل همان حرفى را مى زدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل مى گفتند. (كذلك قال الذين لا يعلمون )
    تفسير آيه : (114) وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ مَّنَعَ مَسَجِدَ اللّهِ اءَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فى خَرَابِهَا اُؤ لَئِكَ مَا كَانَ لَهُمُ اءَنْ يَدْخُلُوهَآ إ لاَّ خَآئِفِينَ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
    ترجمه آيه :
    كيست ستمكارتر از آنكه نگذاشت نام خدا در مساجد الهى برده شود و سعى در خرابى آنها داشت ؟ آنان جز با ترس و خوف ، حقّ ورود به مساجد را ندارند. بهره ى آنان در دنيا، رسوايى و خوارى و در آخرت عذاب بزرگ است .
    نكته ها:
    O بنابر آنچه از شاءن نزول ها و برخى روايات بدست مى آيد، آيه درباره ى كسانى نازل شده است كه درصدد تخريب مساجد برآمده بودند. در طول تاريخ ، تخريب مساجد ويا جلوگيرى از رونق آنان بارها به دست افراد منحرف و طاغوت ها صورت گرفته است . از تخريب بيت المقدّس و آتش زدن تورات بدست مسيحيان به رهبرى شخصى به نام ((فطلوس )) گرفته ، تا ممانعت قريش از ورود مسلمانان به مسجدالحرام ، نشانه اى از همين تلاش ها است .
    امروز نيز از يك سو شاهد تخريب مساجد باقيمانده از صدر اسلام در كنار قبور ائمه بقيع عليهم السّلام به عنوان مبارزه با شرك هستيم و از طرف ديگر ويرانى مساجد تاريخى ، همانند مسجد بابرى در هند را كه نشانگر قدمت مسلمانان در شبه قارّه است ، به چشم مى بينيم . اينها همه حكايت از روحيّه ى كفرآلود طاغوت ها و جاهلانى دارد كه از ياد ونام خداوند كه در مراكز توحيد طنين انداز مى شود، وحشت دارند.
    O اين آيه به والدين و بزرگانى كه از رفتن فرزندانشان به مساجد ممانعت به عمل مى آورند، هشدار مى دهد.
    O اگر خرابى مسجد ظلم باشد پس آباد كردن مسجد، اَنفع كارها مى باشد.(400)
    پيام ها:
    1 ظلم فرهنگى ، بزرگترين ظلم هاست . (و من اظلم ) (در قرآن ((اظلم ))، به افترا بر خدا و بستن خانه خدا گفته شده كه هر دو جنبه فرهنگى دارد.)
    2 خرابى مسجد تنها با بيل و كلنگ نيست ، بلكه هر برنامه اى كه از رونق مسجد بكاهد، تلاش در خرابى آن است . (منع مساجد اللّه )
    3 مساجدى مورد قبول هستند كه در آنها ياد خدا زنده شود. مطالب خداپسند و احكام خدا بازگو شود. (يذكر فيه اسمه )
    4 دشمن از در و ديوار مسجد نمى ترسد، ترس او از زنده شدن نام خدا و بيدارى مسلمانان است . (ان يذكر فيها اسمه )
    5 مساجد سنگر مبارزه اند، لذا دشمن سعى در خرابى آنها دارد. (سعى فى خرابها)
    6 مسجد بايد پر رونق و پر محتوى وهمانند سنگر فرماندهى نظامى باشد. همچنان كه جاسوس از رخنه به مراكز نظامى در وحشت و اضطراب است ، بايد مخالفان و دشمنان نيز از نفوذ و ورود به مساجد، در ترس ونگرانى باشند. (ما كان لهم ان يدخلوها الاّ خائفين )
    7 كسانى كه با مقدّسات دينى به مبارزه برمى خيزند، علاوه بر قهرالهى در قيامت ، گرفتار ذلّت وخوارى دنيا نيز مى شوند.(401) (سعى فى خرابها... لهم فى الدنيا خزى )
    تفسير آيه : (115) وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَاءَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَسِعٌ عَليمٌ
    ترجمه آيه :
    مشرق و مغرب از آن خداست ، پس به هر سو روكنيد، آنجا روى خداست ، همانا خداوند (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست .
    نكته ها:
    O يهود بعد از تغيير قبله ى مسلمانان از بيت المقدّس به كعبه ، ايجاد سؤ ال و يا القاء شبهه مى كردند كه به چه دليلى قبله تغيير يافته است . هرچند در آيات قبل (402) به اجمال و سربسته ، خداوند پاسخ اينگونه اعتراضات را بيان فرمود، ولى اين آيه نيز بر اين حقيقت تكيه مى كند كه مشرق و مغرب از آن خداست و به هرسو رو كنيد، خدا آنجاست . اگر كعبه نيز به عنوان قبله قرار داده شده است ، براى تجلّى وحدت مسلمانان و تجديد خاطرات ايثارگرى و شرك ستيزى ابراهيم عليه السّلام است . و بدين خاطر داراى قداست و احترام مى باشد.
    O چنانكه در رساله هاى احكام مراجع آمده است ، در نمازهاى مستحبى ، قبله شرط نيست و حتّى مى توان در حال راه رفتن يا سواره بجا آورد. برخى روايات نيز در ذيل اين آيه ، به اين مطلب اشاره نموده اند.(403)
    O اگر به فرموده آيه ى قبل ، گروهى در خرابى مسجد تلاش كردند، شما از پاى ننشينيد كه توجّه به خدا در انحصار جهتى خاصّ نيست .
    O جهت قبله به شرق يا غرب باشد، موضوعى تربيتى و سياسى است ، اصل و مقصود، ياد خدا و ارتباط با او مى باشد. قرآن در ستايش گروهى از بندگان مى فرمايد: (يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم )(404) آنان خدارا به حال ايستاده و نشسته و خوابيده ياد مى كنند. و يا در پاسخ هياهويى كه براى تغيير قبله درست شد، مى فرمايد: (ليس البر ان تولّوا وجوهكم قِبل المشرق والمغرب ولكنّ البرّ من آمن باللّه )(405) يعنى : اى مردم ! نيكى اين نيست كه رو به سوى شرق يا غرب در حال عبادت بكنيد، بلكه نيكى در ايمان واقعى شما به خدا و انجام كارهاى خداپسندانه است .
    O هرچند در آيه قبل ، از بزرگترين ظلم يعنى تخريب مساجد يا منع از مساجد، سخن به ميان آمد و يا اينكه در جاى ديگر مى فرمايد: اگر جهاد نبود صوامع و بيع و مساجد ويران مى شدند.(406) ولى آيه بشارت به اين است كه مبادا ماءيوس شويد و يا احساس نااميدى و بى پناهى بكنيد، تمام جهان ، محل عبادت و همه جاى هستى قبله گاه است .
    پيام ها:
    1 هركارى كه به فرمان خداوند بوده و رنگ الهى داشته باشد، وجه اللّه و عبادت است . (اينما تولّوا فثَمّ وجه اللّه )
    2 خداوند در همه جا حاضر و بر هر چيز ناظر است . (انّ اللّه واسع عليم )
    تفسير آيه : (116) وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ لَّهُ مَا فِى السَّموتِ وَ الاَرْضِ كُلُّ لَّهُ قَنِتُونَ
    ترجمه آيه :
    و (برخى از اهل كتاب و مشركان ) گفتند: خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است . منزّه است او، بلكه آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست و همه در برابر او فرمان برند.
    نكته ها:
    O اهل كتاب و مشركان ، هركدام به نوعى براى خداوند فرزندى مى پنداشتند؛ يهود مى گفت : عُزَير فرزند خداست .(407) نصارى نيز حضرت عيسى را فرزند خدا معرّفى مى كردند(408) و مشركان ، فرشتگان را فرزندان خدا مى دانستند.(409) اين آيه ردّى است بر اين توهّم غلط ونابجا، وذات خداوند را از چنين نسبتى منزّه مى داند.
    O خدا را با خود مقايسه نكنيم . اگر انسان نياز به فرزند دارد بخاطر موارد ذيل است :
    1 عمرش محدود است و ميل به بقاى خويش و نسل خويش دارد.
    2 قدرتش محدود است و نيازمند معاون و كمك كننده است .
    3 نيازمند محبّت و عاطفه است و لازم است مونسى داشته باشد.
    ولى خداوند از همه ى اين كمبودها و نيازها منزّه است ، بلكه هرچه در آسمان ها و زمين است ، همه در برابر او متواضعند.
    پيام ها:
    1 خدايى كه همه آسمان ها و زمين در برابر او تسليم هستند، چه كمبودى دارد تا از طريق فرزند گرفتن آنرا جبران كند؟! (بل له ما فى السموات )
    2 خشوع وتواضع ، در برابر كسى سزاوار است كه تمام هستى از آن اوست ، نه بت ها و طاغوت هايى كه از آفريدن حتّى يك مگس نيز عاجزند و قدرت نفع و ضررى ندارند. (كلّ له قانتون )
    تفسير آيه : (117) بَدِيعُ السَّمَواتِ وَالاَرْضِ وَإِذَا قَضىَّ اءَمْراً فإِنّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
    ترجمه آيه :
    پديد آورنده آسمان ها وزمين اوست وهنگامى كه فرمان (وجود) چيزى را صادر كند، فقط مى گويد: باش ! پس (فوراً) موجود مى شود.
    نكته ها:
    O او نه تنها مالك همه ى موجودات است ، بلكه خالق آنهاست ، آن هم بطور بديع و بدون نقشه قبلى . پس او چه نيازى به فرزند دارد؟! هرگاه وجود چيزى را اراده كند، به او مى گويد: باش ! وفوراً خلق مى شود. به تعبير حضرت رضاعليه السّلام : خداوند در كار خويش حتّى نيازمند گفتن كلمه ((كُن )) نيست ، اراده ى او همان وآفريدن همان .(410)
    O در اين چند آيه ، با قدرت الهى آشنا شديم : (للّه المشرق والمغرب ) مشرق و مغرب براى اوست . (له مافى السّموات والارض ) آسمان ها وزمين براى اوست . (كلٌ له قانتون ) همه براى او متواضع وفرمان بردار هستند. (بديع السموات والارض ) پديد آورنده آسمان ها وزمين اوست . (كن فيكون ) به فرمان او هر چيز موجود مى شود.
    O همچنان كه خداوند در يك آن مى آفريند، در مقام قهّاريّت نيز مى تواند در يك آن همه چيز را از بين ببرد. چنانكه در آيه 19 سوره ابراهيم فرموده : (ان يشاء يذهبكم و ياءت بخلق جديد) ايمان به چنين قدرتى ، كه وجود و عدم همه چيز بدست اوست ، به انسان توانايى فوق العاده مى دهد و او را از ياءس و نااميدى باز مى دارد.
    پيام ها:
    1 آفرينش خداوند، همواره بديع وابتكارى است . (بديع )
    2 خداوند مى تواند در يك لحظه همه هستى را بيافريند؛ (كن فيكون ) هرچند حكمتش اقتضا مى كند كه سلسله علل در كار باشد وبه تدريج خلق شوند.
    تفسير آيه : (118) وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ اءَوْ تَاءتِينَا آيَةٌ كَذَ لِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
    ترجمه آيه :
    كسانى كه نمى دانند، گفتند: چرا خدا با خود ما سخن نمى گويد؟ يا آيه و نشانه اى بر خود ما نمى آيد؟ همچنين گروهى كه قبل از آنان بودند مثل گفته آنان را گفتند، دلها (وافكار)شان مشابه است ، ولى ما (به اندازه ى كافى ) آيات ونشانه ها را براى اهل يقين (وحقيقت جويان ) روشن ساخته ايم .
    نكته ها:
    O باز هم تقاضاى نابجا از سوى گروه ديگرى از كفّار! افراد ناآگاه ، در برابر دعوت رسول خداصلّى اللّه عليه و آله چنين مى گويند: چرا خداوند مستقيماً با خود ما سخن نمى گويد؟ چرا بر خود ما آيه نازل نمى شود؟!
    قرآن براى جلوگيرى از اثرات سوء احتمالى اينگونه سخن هاى ياوه وبى جا بر ساير مسلمانان و دلدارى به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، سؤ ال و خواست آنها را خيلى عادّى تلقّى مى كند كه اين سؤ الات حرف تازه اى نيست و كفارِ قبل از اينها نيز از انبياى پيشين چنين توقّعات نابجا را داشته اند. سپس ‍ مى فرمايد: طرز تفكّر هر دو گروه به يكديگر شباهت دارد، ولى ما براى اينگونه درخواست ها اعتبار و ارزشى قائل نيستيم . چرا كه آيات خودمان را به قدر كفايت براى طالبان حقيقت بيان كرده ايم .
    O توقّعات نابجا، يا به خاطر روحيّه استكبار و خودبرتربينى است و يا به خاطر جهل و نادانى . آنكه جاهل است ، نمى داند نزول فرشته وحى بر هر دلى ممكن نيست و حكيم ، شربت زلال و گوارا را در هر ظرفى نمى ريزد. در قرآن مى خوانيم : اگر پاكدل و درست كردار بوديد، فرقان و قوه تميز به شما مى داديم .(411)
    پيام ها:
    1 اصالت به تلاش و لياقت است ، نه تقاضا و توقّع . گروهى هستند كه به جاى تلاش و بروز لياقت ، هميشه توقّعات نابجاى خود را مطرح مى كنند. (لولا يكلّمنا اللّه )
    2 سنّت خداوند اتمام حجّت و بيان دليل است ، نه پاسخگويى به خواسته ها وتمايلات نفسانى هر كس . (قد بيّنا الايات )
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/