این همه حسود بودم و نمیدانستم به...
این همه حسود بودم و نمیدانستمبه نسیمی که از کنارتموذیانه میگذردبه چشم های آشنا و پر آزار، که بی حیا نگاهت میکندبه آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد٬ حسادت میکنم...من آنقدر عاشقم
که به طبیعت بد بینم
طبیعت پر از نفس های آدمیاست،
که مرا وادار میکند حسادت کنمبه تنهاییام
به جهانبه خاطرهای دور از تو...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)