نام كتاب : رهنمودهاى امام صادق عليه السلام ((ترجمه مصباح الشريعه ))
مترجم : عباس عزيزى
مقدّمه
سپاس و ستايش خداى را كه انسان را بيافريد، و وى را برترين آفريده خود خواند، و براى هدايت او، قرآن و امامان معصوم - عليهم السّلام - را فرستاد.
از آن جا كه قرآن كريم كامل ترين كتاب آسمانى و امامان معصوم - عليهم السّلام - پاك ترين و كامل ترين انسان ها هستند، بر انسان است كه براى دست يابى به سعادت دنيا و آخرت گام در راه آنان نهد وچگونگى زيستن ومردن را بياموزد و فضايل اخلاقى را بشناسد و خود را به اين صفات بيارايد و رذايل اخلاقى را بشناسد واز آن ها دورى كند. براى رسيدن به اين خواسته ، بايد به توصيه هاى قرآن كريم و ائمه معصوم - عليهم السّلام - عمل نمايد.
خداى سبحان در قرآن كريم مى فرمايد:
((الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الّذين هديهم اللّه و اولئك هم اولوا الالباب (1)، كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند، آنان كسانى هستند كه خدا هدايت شان كرده و آنان خردمندانند.))
هم چنين امام باقر (ع) در حديثى مى فرمايد: ((انّ حديثنا يحيى القلوب ، بدون ترديد گفتار و حديث ما دل ها را زنده مى كند)).
در حديثى ديگر، حضرت امام رضا (ع) مى فرمايد: ((اگر مردم با سخنان حكيمانه و گفتار شيوه اى ما آشنا شوند، از ما پيروى خواهند كرد.))
بنابراين دست يابى به كمال از طريق اين دو گوهر گران بها ميسّر خواهد شد و اين دو هيچ گاه از هم جدا نمى شوند.
كتابى كه پيش رو داريد، بدون ترديد از بهترين و جامع ترين كتب شيعه است كه از مضامين بلند و پرمحتوا برخوردار و مطالب و رهنمودهاى ارزشمند آن از حوزه وحى نشاءت گرفته است و مى تواند راه گشاى انسان و چراغ هدايت او و بهترين زاد و توشه براى دنيا و آخرت ، و وسيله اى براى سير سالك و عارف به سوى معبود باشد.
اين كتاب همواره مورد توجه بسيارى از بزرگان و عالمان دين بوده و آنان ضمن توصيه به انجام دستورات آن ، خود نيز عامل به آن بوده اند.
عده اى از بزرگان و پرچم داران تشيع ، نظريه هاى درباره اين كتاب عرضه كرده اند كه در آن نهايت آن را پذيرفته و عمل به آن را مايه قرب الهى دانسته اند، چرا كه غالب آن چه در اين كتاب آمده با بيان شريعت مطابقت دارد. در اين جا توجه شما را به نظريات چند تن از اين بزرگان جلب مى كنيم :
- سيد جليل القدر و علامه زاهد و صاحب مقامات و كرامات ، على بن طاووس (ره ) در فصل هفتم از باب ششم كتاب پرقيمت اءمان الا حضار فرموده است : ((مسافر با خود كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة بردارد، زيرا كه آن كتابى است لطيف و شريف ، كه راه و رسم سير و سلوك به سوى خدا را براى سالكان معرفى مى كند و روش اقبال و روى آوردن به خدا را به انسان ياد مى دهد.))
- يكى از بزرگان كه اين كتاب را قبول داشته و به خود ترديد راه نداده ، عالم ربانى و فقيه بزرگوار، شهيد ثانى است كه اخبار آن را از حضرت صادق (ع) دانسته است .
- از ديگر علما كه به اين كتاب پرقيمت به ديده احترام نگريسته ، محقّق بزرگ و محدّث عظيم القدر و عارف جليل ، مرحوم ملامحسن فيض كاشانى (ره ) است كه آن را معتبر دانسته و در اين مورد شك وشبهه اى ندارد. وى در كتاب محجة البيضاء به بعضى نكات مصباح الشريعة اشاره نموده است .
- عالم ربانى علاّمه ملاّمهدى نراقى (ره ) از ديگر كسانى است كه كتاب مصباح الشريعة را معتبر مى داند و به نكات اخلاقى آن در كتاب جامع السعادات اشاره كرده است .
- مرجع بزرگ تشيع ، حضرت امام خمينى (ره ) در كتاب اسرار الصلوة و آداب الصلوة خود، به نكات عبادى آن اشاره نموده است .
- مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى (ره ) در كتاب اسرار الصلوة خود احاديثى از مصباح الشريعة بيان فرموده است .
- علاّمه بزرگوار محمد باقر مجلسى (ره ) قريب به اتفاق مطالب مصباح الشريعة را در كتاب بحار الانوار، نقل فرموده است .
- محقق معاصر و بزرگوار، محمدى رى شهرى ، در كتاب ميزان الحكمه به بعضى احاديث مصباح الشريعة اشاره نموده و از آن مطالبى نقل مى كند.
بنابراين ، كتاب حاضر مورد اعتماد اكثر بزرگان تشيع است و به طور مسلّم مطالب آن از مركز وحى الهام گرفته و مضامين عالى و پر ارج آن مى تواند راهنماى ره جويان باشد.
تا به حال بر اين كتاب ارزشمند چندين ترجمه و شرح نوشته شده است كه شرح فارسى عبدالرزاق گيلانى ، وشرح جامع (دوازده جلدى ) شيخ حسين انصارى از آن جمله است . امّا با توجه به نياز جامعه ، خصوصا نسل جوان و براى آشنايى اين قشر با معارف الهى ، بر آن شدم تا اين مجموعه را با ترجمه روان و مختصر، با كمك و هميارى برادر ارجمند، حجة الاسلام سيّد حسين اسلامى ، تقديم علاقه مندان كنم .
اين كتاب مشتمل بر يكصد باب در مباحث عرفانى ، عبادى اخلاقى ، اجتماعى ، بهداشتى و... است كه عمل به دستورات آن مى تواند انسان را در تمامى مراحل زندگى راهنما باشد.
به اين اميد كه اين مجموعه مورد قبول حضرت حقّ - جلّ جلاله - و امام صادق (ع) واقع شود.
عباس عزيزى اراكى
حوزه علميه قم
شعبان المعظم 1419
آذرماه 1377
الباب الاوّل : فى البيان
قال الصّادق - عليه السّلام -:
نجوى العارفين تدور على ثلاثة اصول : الخوف ، و الرّجاء، و الحبّ.
فالخوف فرع العلم ، والرّجاء فرع اليقين ، والحبّ فرع المعرفة . فدليل الخوف الهرب ، و دليل الرّجاء الطّلب ، و دليل الحبّ ايثار المحبوب على ما سواه .
فاذا تحقّق العلم فى الصّدر خاف ، و اذا صحّ الخوف هرب ، و اذا هرب نجا، واذا اشرق نور اليقين فى القلب شاهد الفضل ، و اذا تمكّن منه رجا، واذا وجد حلاوة الرّجاء طلب ، واذا وفّق للطّلب وجد.
واذا تجلّى ضياء المعرفة فى الفؤ اد هاج ريح المحبّة ، و اذا هاج ريح المحبّة اشتاءنس فى ظلال المحبوب وآثر المحبوب على ما سواه ، وباشر اوامره واجتنب نواهيه [واختارهما على كلّ شى ء غير هما]. و اذا استقام على بساط الانس بالمحبوب مع اداء اوامره واجتناب نواهيه وصل الى روح المناجاة [والقرب ].
ومثال هذه الاصول الثّلاثة : كالحرم والمسجد والكعبة . فمن دخل الحرم امن من الخلق ، ومن دخل المسجد امنت جوارحه ان يستعملها فى المعصية ، ومن دخل الكعبة امن قلبه من ان يشغله بغير ذكر اللّه تعالى .
فانظر ايّها المؤمن ! فان كانت حالتك حالة ترضاها لحلول الموت فاشكر اللّه تعالى على توفيقه وعصمته ، وان تكن الاخرى فانتقل عنها بصحّة العزيمة واندم على ما قد سلف من عمرك فى الغفلة ، واستعن باللّه تعالى على تطهير الظّاهر من الذّنوب وتنظيف الباطن من العيوب ، واقطع رباط الغفلة عن قلبك واطف نار الشّهوة من نفسك .
باب يكم : بيان ((اصل حالات عارفان و نتايج عملى آن ))
امام صادق (ع) فرمود:
نجواى عارفان همواره بر سه اصل استوار است :
1- بيم ؛
2- اميد؛
3- حبّ؛
بيم شاخه علم است و اميد شاخه يقين است ، و حبّ شاخه معرفت و عرفان .
نشان بيم گريختن است و نشان اميد طلب است ، و نشان حبّ، آن است كه در ايثار آنچه را كه دوست دارد دريغ نورزد.
پس چون علم در سينه مؤمن تحقق يابد، ترس پديد آيد و چون خوف ، درست آيد، گريز از غير خدا پيش آيد و چون كسى بگريزد، نجات يابد وچون نور يقين بر قلب تابيدن گيرد، فضل الهى مشاهده شود و چون يقين در او رسوخ كند، اميد پديد آيد و چون شيرينى اميد بچشد، در طلب آن شود.
چون به طلب برخيزد، گم شده خويش را بيابد و چون نور معرفت تجلّى يابد، نسيم محبّت و عشق در قلب وزيدن گيرد و چون نسيم محبّت وزيدن گرفت ، و انسان در سايه محبوب انس يابد و او را بر ماسوايش ترجيح دهد وبه اوامرش مبادرت و از نواهى اش اجتناب ورزد و آن دو را بر هر چيزى مقدّم بدارد. هر گاه با رعايت اوامر و نواهى محبوب بر خوان انس او نشيند، به روح مناجات قربش واصل خواهد گشت .
اين اصول سه گانه مانند، حرم ، مسجد و كعبه است كه اگر كسى داخل حرم شود، از خلق ايمنى يابد و چون داخل در مسجد شود و بر اندام او از آلودگى به گناه ايمن باشد و اگر داخل كعبه شود، قلبش از اشتغال به چيزى جز ذكر خداى تعالى در امان ماند.
پس اى مؤمن ! چنانچه در حالى هستى كه اگر در آن حالت بميرى ، با رضايت خاطر خواهى مرد، بر توفيق و حفظ الهى شاكر باش ؛ و اگر چنين نيستى ، خويش را به حالتى نيك و درست انتقال ده و بر عمرى كه در غفلت گذرانده اى پشيمان شو و در تطهير ظاهرت از گناهان و پالايش باطنت از عيوب و كاستى ها از خداى تعالى مدد بجوى و قلبت را از دام غفلت برهان وآتش شهوت را در خرمن نفست خاموش نما.
الباب الثّانى : فى الاحكام
قال الصادق - عليه السّلام -:
اعراب القلوب اربعة انواع ، رفع وفتح وخفض ووقف .
فرفع القلب فى ذكر اللّه تعالى ، وفتح القلب فى الرّضا عن اللّه تعالى ، وخفض القلب فى الاشتغال بغير اللّه ، ووقف القلب فى الغفلة عن اللّه تعالى .
الاترى انّ العبد اذا ذكر اللّه بالتّعظيم خالصا ارتفع كلّ حجاب كان بينه وبين اللّه تعالى من قبل ذلك ، واذا انقاد القلب لمورد قضاء اللّه تعالى بشرط الرّضا عنه كيف [لا] ينفتح [القلب ] بالسّرور والرّوح والرّاحة ، واذا اشتغل قلبه بشى ء من اسباب الدّنيا، كيف تجده اذا ذكر اللّه بعد ذلك منخفضا مظلما كبيت خراب خاو ليس فيها عمارة ولا مؤ نس ، واذا غفل عن ذكر اللّه تعالى كيف تراه بعد ذلك موقوفا محجوبا قد قسى واظلم منذ فارق نور التّعظيم ؟
فعلامة الرّفع ثلاثة اشياء: وجود الموافقة ، وفقد المخالفة ، ودوام الشّوق .
وعلامة الفتح ثلاثة اشياء: التّوكّل ، والصّدق ، واليقين .
وعلامة الخفض ثلاثة اشياء: العجب ، والرّياء، والحرص .
وعلامة الوقف ثلاثة اشياء: زوال حلاوة الطّاعة ، وعدم مرارة المعصية ، والتباس علم الحلال بالحرام .
باب دوم : احكام ((حالات قلب ))
امام صادق (ع) فرمود:
دل ها چهار اعراب (حالت ) دارند: رفع (اوج و بلندى )، فتح (فراز)، جرّ (سقوط و پستى ) و وقف (ايستايى و از كار ماندن ).
پس رفع (اوج ) آن در ياد خدا بودن و فتح (فراز) آن خشنودى از خدا و تسليم اراده او بودن و جرّ (سقوط و پستى ) آن در توجه به غير خدا و تباه كردن عمر در هوس هاى دنيايى و وقف (ايستادن از كار ماندن ) آن و حرمان از نعمت هاى دنيا و آخرت ، در غفلت از حضرت احديّت است . آيا نمى بينى پس از آن كه بنده اى خالصانه و به بزرگى ، خدا را ياد كند و به ذكر او مشغول شود، هر حجابى ميان او و حضرتش برداشته مى شود؟
چون بنده اى تن به قضاى الهى مى سپارد و به خواسته او راضى باشد، به تحقيق كه دل او به شادى و سرور گشايش يابد و درهاى آسايش و آرامش بر او گشايش يابد و درهاى آسايش و آرامش بر او گشوده شود. و چون (پس از دل مشغولى به امور دنيايى ) به ذكر احديّت بپردازد، تاريكى دل را در روزهاى غفلت از حضرت احديّت ، عيان بيند، گويى كه خانه اى تاريك ، ويران و بدون مونس بوده است ، چرا كه غفلت از ياد حق ، دل را مى ميراند وتاريك مى كند.
وچون پس از دوام ذكر و ياد خداوند از او غفلت ورزد، ((وقف )) پذيرفته (متوقّف شده ) و محجوب از عنايات الهى گشته و قلبش قساوت يافته و از زمانى كه از نور تعظيم الهى دورى جسته ، دلش به تاريكى گراييده است .
علامت رفع (بلندى ) قلب سه چيز است : همراهى با فرمان الهى ، عدم مخالفت با آن و اشتياق دايم در بندگى و پيروى از فرمان خداوند.
نشانه فتح قلب سه چيز است : توكل بر خداوند، راست گويى ، و يقين به تمام آنچه پيامبران آن را براى هدايت انسان ها آورده اند.
علامت جرّ (پستى ) سه چيز است : خودپسندى ، ريا و آزمندى .
وقف (ايستايى ) را نيز سه علامت است : از ميان رفتن طعم بندگى ، درنيافتن تلخى گناه و رعايت نكردن حلال و حرام در خوراك ، و پوشاك و...
الباب الثّالث : فى الرّعاية
قال الصّادق - عليه السّلام -:
من رعى قلبه عن الغفلة ونفسه عن الشهّوة وعقله عن الجهل فقد دخل فى ديوان المنتبهين .
ثمّ من رعى علمه عن الهوى ودينه عن البدعة وماله عن الحرام ، فهو من جملة الصّالحين .
قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه وآله -: [طلب ] العلم فريضة على كلّ مسلم ومسلمة ؛ وهو علم الانفس . فيجب ان تكون نفس المؤمن على كلّ حال فى شكر او عذر. على معنى ، ان قبل ففضل وان ردّ فعدل . وتطالع الحركات فى الطّاعات بالتّوفيق وتطالع السّكون عن المعاصى بالعصمة . وقوام ذلك كلّه بالافتقار الى اللّه تعالى والاضطرار اليه ، والخشوع والخضوع ، ومفاتحها الانابة الى اللّه تعالى مع قصر الامل [بدوام ذكر الموت ]، وعيان الوقوف بين يدى الجبّار، لانّ ذلك راحة من الحبس ونجاة من العدوّ. وسلامة النّفس والاخلاص فى الطّاعات بالتّوفيق ، واصل ذلك ان يردّ العمر الى يوم واحد.
قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه وآله -: الدّنيا ساعة فاجعلها طاعة . وباب ذلك كلّه ملازمة الخلوة بمداومة الفكر، وسبب الخلوة القناعة وترك الفضول من المعاش ، وسبب الفكرة الفراغ ، وعماد الفراغ الزّهد، وتمام الزّهد التّقوى ، وباب التّقوى الخشية ، ودليل الخشية التّعظيم للّه تعالى والتّمسك بتخليص طاعته واوامره ، [والخوف ] والحذر مع الوقوف عن محارمه ، ودليلها العلم .
قال اللّه - عزّ وجلّ - ((انّما يخشى اللّه من عباده العلماء))(2).
باب سوم : رعايت
امام صادق (ع) فرمود:
كسى كه قلب خويش را از غفلت ، و نفس خود را از شهوات ، و خرد خود را از جهل و نادانى باز دارد، نامش در ديوان آگاهان ثبت شود. كسى كه علم خويش را از هوى و هوس ، دينش را از بدعت و مالش را از حرام حفظ كند، از صالحان است .
پيامبر خدا (ص) فرمود: ((كسب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است )) و اين دانش ، دانش انفس و شناختن خطرهايى است كه آن را تهديد مى كند.
پس بر نفس مؤمن لازم است كه در هر حالى بر نعمت هاى خداوند شاكر باشد و بر اعمال از دست رفته عذر خواهد. به اين معنا كه اگر عمل ، مقبول درگاه حق افتاد، لطف الهى است و اگر مردود شود عدل است و بندگى . مبادا خود را از فريب و نيرنگ شيطان در امان بيند و به سبب اين غفلت از رحمت و توفيق الهى محروم شود، يا مستوجب خشم حضرت حق گردد ونيل به بندگى را در توفيق الهى جست وجو كند و خوددارى از گناهان را در خويشتن دارى ؛ چرا كه جز به توفيق الهى و اظهار عجز به درگاه او چنين توفيق حاصل نمى شود. و كليد تمامى اين عنايات ، پشيمانى و انابه ، به درگاه خداوند تعالى ، كوتاه كردن آرزوها، ياد مرگ و خويشتن را در محضر خداى جبار ديدن است ، چه اين كه حالات ياد شده سبب رهايى از زندان دنيا و رستن از دام دشمن و سلامتى نفس و سبب اخلاص در عبادات باشد ومايه توفيق است و اساس دست يابى به اين كليد آن است كه تمام عمر را يك روز به حساب آورد.
رسول خدا (ص) فرموده است : ((دنيا ساعتى بيش نيست ، پس آن را در طاعت سپرى كن )). و رسيدن به اين امر، در خلوت گزيدن و پيوسته انديشيدن است ، و سبب خلوت ، قناعت و از زياده طلبى دورى جستن است ، و سبب فكر، فراغت خاطر از دنيا خواهى است ، و ستون فراغت خاطر، زهد است ، و متمم زهد، تقواست ، و در تقوا، خشيت است ، و نشان خشيت ، بزرگ داشتن خداى تعالى است و پاى بندى به طاعت خالصانه از فرمان او و ترس تواءم با پرهيز از ارتكاب محارم است و نشان آن ، علم است كه خداى - عزّ وجلّ - فرمود: ((به تحقيق كه عالمان از خداوند مى ترسند)).
الباب الرّابع : فى النّيّة
قال الصّادق - عليه السّلام -:
صاحب النّيّة الصّادقة صاحب القلب السّليم . لانّ سلامة القلب من هواجس المحذورات ، تخلّص النّيّة للّه تعالى فى الامور كلّها.
قال اللّه تعالى : ((يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من اتى اللّه بقلب سليم )).(3)
وقال النّبىّ - صلّى اللّه عليه و آله -: نيّة المؤمن خير من عمله . و قال : [انّما] الاعمال بالنّيّات ، و لكلّ امرى مانوى .
ولابدّ للعبد من خالص النّيّة فى كلّ حركة و سكون ، اذ لو لم يكن بهذا المعنى يكون غافلا، و الغافلون قد وصفهم اللّه تعالى بقوله : ((ان هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا [واولئك هم الغافلون ])).(4)
ثمّ النّيّة تبدو من القلب على قدر صفاء المعرفة ، و تختلف على حسب اختلاف الاوقاف فى معنى قوّته و ضعفه . و صاحب النّيّة الخالصة نفسه وهواه معه مقهورتان تحت سلطان تعظيم اللّه تعالى ، و الحياء منه و هو من طبعه و شهوته و منيته نفسه منه فى تعب والنّاس منه فى راحة .
باب چهارم : نيّت
امام صادق (ع) فرمود:
كسى كه داراى نيّتى صادق باشد، داراى قلب سليم است ؛ زيرا سلامت وپاكى قلب از خيالات باطل ، نيّت را در همه امور براى رضاى خداى تبارك وتعالى خالص مى گرداند.
خداوند - تبارك و تعالى - مى فرمايد:
((روزى كه نه مال و نه فرزندى سودى نرساند، مگر كسى كه با قلبى سليم به محضر خدا آمده باشد)).
پيامبر اكرم (ص) فرمود: نيّت مؤمن ، از عمل او نيك تر است .
ونيز فرمود: ارزش اعمال ، به نيّت هاست و هر كسى را همان دهند كه در نيّت داشته است . پس بنده بايستى در هر حركت و سكونى نيّتى خالص داشته باشد، زيرا اگر چنين نباشد، او غافل است و غافلان را خداوند متعال مذمّت كرده و فرموده : ((آنان چونان چهارپايان ، بلكه گمراه ترند و همانا آنان غافلانند)).
پاكى نيّت مؤمن به اندازه صفا و پاكى قلب اوست و بر همين اساس ظاهر مى گردد و بر حسب اختلاف مراتب ايمان ، مختلف است .
صاحب نيّت خالص ((من )) و هوس هاى خود را مغلوب قدرت خود ساخته ، چرا كه به پاس بزرگ شمردن و تعظيم خداوند به چنين مرتبه اى نايل آمده است .
شرم و حيا از نيّت خالص برآيد، و صاحب آن از خويشتن خويش در رنج است ، و مردم از وى در آسايش اند.
الباب الخامس : فى الذّكر
قال الصّادق - عليه السّلام -:
من كان ذاكرا اللّه تعالى على الحقيقة فهو مطيع و من كان غافلا عنه فهو عاص . و الطّاعة علامة الهداية والمعصية علامة الضّلالة واصلهما من الذّكر والغفلة . فاجعل قلبك قلبة للسانك لاتحرّكه الاّ باشارة القلب وموافقة العقل ورضى الايمان ، فانّ اللّه تعالى عالم بسرّك وجهرك [وهو عالم بما فى الصّدور فضلا عن غيره ].
وكن كالنّازع روحه او كالواقف فى العرض الاكبر غير شاغل نفسك عمّا عناك ممّا كلّفك به ربّك فى امره ونهيه ووعده ووعيده ، ولا تشغلها بدون ما كلّف به ربّك ، واغسل قلبك بماء الحزن [والخوف ]، واجعل ذكر اللّه تعالى من اجل ذكره ايّاك فانّه ذكرك وهو غنىّ عنك .
فذكره لك اجلّ واشهى واتمّ من ذكرك له واسبق .
ومعرفتك بذكره لك تورثك الخضوع والاستحياء والانكسار، و يتولّد من ذلك رؤ ية كرمه وفضله السّابق ، وتصغر عند ذلك طاعاتك وان كثرت فى جنب مننه ، وتخلص لوجهه .
ورؤ يتك ذكرك له ، تورثك الرّياء والعجب والسّفه والغلظة فى خلقه ، واستكثار الطّاعة ونسيان فضله وكرمه ، ولا تزداد بذلك من اللّه الاّ بعدا ولا تستجلب به على مضىّ الايّام الاّ وحشة .
والذّكر ذكران . ذكر خالص بموافقة القلب ، وذكر صادق لك بنفى ذكر غيره كما قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه وآله -: انا لا احصى ثناء عليك ، انت كما اثنيت على نفسك .
فرسول اللّه - صلّى اللّه عليه وآله - لم يجعل لذكر اللّه تعالى مقدارا عند علمه بحقيقة سابقة ذكر اللّه - عزّ وجلّ - له من قبل ذكره له ، فمن دونه اولى . فمن اراد ان يذكر اللّه تعالى فليعلم انّه مالم يذكر اللّه العبد بالتّوفيق لذكره لا يقدر العبد على ذكره .
باب پنجم : ياد خدا
امام صادق (ع) فرمود:
كسى كه به حقيقت ، دل مشغول ياد خداى تعالى باشد، مطيع است و كسى كه از او غافل باشد، عاصى . طاعت ، نشان هدايت است و معصيت ، نشان گمراهى . ريشه اين دو، به ياد خدا بودن و غفلت از اوست . پس قلب خويش را قبله زبانت قرار ده كه هيچ حركت و جنبشى نكند جز با اشارت قلب و موافقت عقل و رضاى ايمان ؛ چه خداى تعالى به نهان و آشكار تو وآنچه كه در سينه ها مى گذرد آگاه است ، چه رسد به كارهاى آشكار بندگان .
چنان باش كه گويى روحت از بدنت جدا شده و در عرصه محشر هستى ومورد بازخواست قرار گرفته اى . از هر چه كه خدايت با امر و نهى و وعد و وعيدش ، تو را مكلف كرده غافل مباش و خود را به غير آن مشغول مكن . قلب خويش را با آب اندوه و ترس شست وشو بده و چنان خداى تعالى را به پاس ياد كردن او از تو - كه نه از سر نياز به توست - ياد كن .
ذكر و ياد او از تو، بسى با شكوه تر، خوش تر، والاتر، كامل تر، و ديرينه تر از ذكر و ياد تو از اوست و پيش از آن كه تو ذكرش كنى ، او به ياد تو بوده است .
حال كه دريافتى كه خداوند از تو غافل نيست ، خضوع ، حيا و شكستگى پديدار مى شود، و از همين جا مى توانى كرم و فضل ازلى اش را بنگرى وعبادت و طاعتت نزد تو - اگر چه بسيار باشد - در مقايسه با منّت و لطف او، كم و اندك مى نمايد، و در اين صورت ، عبادتت در پيشگاهش خالص مى گردد.
هر گاه از نعمت هاى خداوند غفلت ورزى و عمل خويش را بزرگ پندارى ، ريا، خودپسندى ، سفاهت و بدبينى نسبت به خلق بر تو عارض مى شود كه اين ، فراموش كردن فضل و كرم اوست كه جز دورى از خدا حاصلى نباشد وجز بيگانگى با او ثمرى ندهد.
ذكر دو نوع است : ذكر خالص كه قلب با آن همراهى كند و ذكر صادق كه خدا را با آن صفاتى كه مى خواند، پذيرفته باشد؛ چنان كه رسول خدا (ص) [به خداوند] عرضه داشت : ((ستايش و ثناى تو را نتوانم به بيان و شمارش آورم . تو همان گونه اى كه خود ثناى خويش گفته اى )).
پس رسول خدا (ص) براى ذكر خداى تعالى ، در علم و آگاهى خود مقدارى معيّن را تعيين نفرمود كه در برابر ذكر خداوند - عزّ وجلّ - از خويش ، بتواند قرار بگيرد.
بنابراين ، كسان ديگر كه مقامشان از پيامبر (ص) پايين تر است ، سزاوارتر به اقرار به عجز مى باشند. پس بايد دانست كه مادام كه خداوند به بنده اى توفيق ذكر ندهد، او توان ذكر گفتن و به ياد او بودن را ندارد.
الباب السّادس : فى الشّكر
قال الصّادق - عليه السّلام -:
فى كلّ نفس من انفاسك شكر لازم لك بل الف او اكثر. وادنى الشّكر رؤ ية النّعمة من اللّه تعالى من غير علّة يتعلّق القلب بها دون اللّه - عزّ وجلّ - والرّضا بما اعطى ، وان لا تعصيه بنعمته وتخالفه بشى ء من امره ونهيه بسبب نعمته . فكن للّه عبدا شاكرا على كلّ حال ، تجد اللّه ربّا كريما على كلّ حال . ولو كان عند اللّه تعالى عبادة يتعبّد بها عباده المخلصون افضل من الشّكر على كلّ حال لا طلق لفظه فيهم من جميع الخلق بها، فلمّا لم يكن افضل منها خصّها من بين العبادات وخصّ اربابها فقال : ((وقليل من عبادى الشّكور)).(5)
وتمام الشّكر الاعتراف بلسان السّرّ خالصا للّه - عزّ وجلّ - بالعجز عن بلوغ ادنى شكره ، لانّ التّوفيق فى الشّكر نعمة حادثة يجب الشّكر عليها وهى اعظم قدرا واعزّ وجودا من النّعمة الّتى من اجلها وفّقت له ، فيلزمك على كلّ شكر شكر اعظم منه الى ما لا نهاية له . مستغرقا فى نعمه قاصرا عاجزا عن درك غاية شكره . وانّى يلحق شكر العبد نعمة اللّه ومتى يلحق صنيعه بصنيعه ، والعبد ضعيف لا قوّة له ابدا الاّ باللّه تعالى - عزّ وجلّ - واللّه تعالى غنىّ عن طاعة العبد فهو تعالى قوىّ على مزيد النّعم على الابد، فكن للّه عبدا شاكرا على هذا الاصل ،ترى العجب .
باب ششم : شكر
امام صادق (ع) فرمود:
بر هر نفسى كه مى كشى ، يك شكر، بلكه هزاران شكر واجب است و كم ترين درجه شكر، اين است كه نعمت را تنها از جانب خدا بدانى ، نه ديگرى ؛ و به آنچه داده رضايت دهى ، و نعمتش را دست مايه سرپيچى از فرمان او قرار ندهى ، و اوامر و نواهى او را ناديده نگيرى . پس در همه حال بنده اى باش شاكر، كه در اين صورت خداوند را در همه حال ، پروردگارى كريم خواهى يافت .
اگر نزد خداوند تعالى ، عبادتى برتر از شكر، كه بندگان مخلص به جاى مى آورند، وجود داشت ، خداوند از آن سخن مى گفت ؛ امّا چون عبادتى برتر از آن يافت نمى شود پس خداوند عبادت شكر را و به جاى آورندگانش را مورد عنايت خاص قرار داده ، فرموده : ((واندك اند بندگان شكر گزار من )).
وشكر كامل آن است كه به زبان نهان و خالص براى خداوند عزّ وجلّ - اعتراف كنى كه بر كم ترين درجه شكر گذارى نيز قادر نيستى ، چه توفيق يافتن بر شكر، خود نعمتى است ديگر كه بايد بر آن نيز شكر كرد و اين نعمت وجودش بسى بزرگ تر و عزيزتر از نعمتى است كه براى آن توفيق شكر يافته اى ، در حالى كه در درياى نعمات خداوند غرق گشته و از درك غايت شكرش عاجز و قاصرى .
بنده كجا مى تواند شكر نعمت خداى را به جاى آورد و كى مى تواند لطفش با لطف خداى بزرگ برابرى كند؟! در حالى كه بنده ، ناتوانى است كه هيچ توانى ندارد مگر به مدد الهى خداى تعالى از طاعت و عبادت بنده ، بى نياز است . او بر افزون نمودن نعمت ها تا ابد تواناست . پس از اين روى ، خداى را بنده ا شاكر باش تا در اثر شكرگزارى شگفتى (عنايت هاى شگفت ) ببينى .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)