نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: داستان کوتاه جدید و زیبا از قضاوت زود

  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    داستان کوتاه جدید و زیبا از قضاوت زود

    داستان کوتاه جدید و زیبا از قضاوت زود



    .

    مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در
    صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد ..

    به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان
    شد . دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس
    میکرد فریاد زد : پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش
    را تحسین کرد . کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را
    می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده
    بودند…

    ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با
    قطار حرکت میکنند . زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند . باران شروع شد
    چند قطره روی دست مرد جوان چکید . او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و
    دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید .

    زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان
    به پزشک مراجعه نمیکنید ؟

    مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین
    بار در زندگی میتواند ببیند
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 2 کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/