صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

    زندگينامه وحشــي بافقـــي :

    مولانا شمس الدين محمد وحشي بافقي يكي از شاعران زبر دست ايران در سده دهم است كه از عهد زندگاني خود در ايران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است .
    دوران حياتش مصادف بود با پادشاهي طهماسب صفوي و شاه اسماعيل ثاني و شاه محمد خدابنده و او در شعر خود شاه طهماسب را ستوده است .
    وي از خانداني متوسط در بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادي بافقي نيز از شاعران روزگار خود بود و در آشنايي وحشي به محفل هاي ادبي بسيار موثر بود ولي پيش از آنكه وحشي در شاعري به شهرت برسد بدرود حيات گفت و در برخي اشعار وحشي نام او يافت مي شود .
    ولادت وحشي ، ظاهرا در ميانه نيمه اول سال در بافق ( بر سر راه يزد و كرمان ) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از اعمال كرمان و گاهز از يزد در قلم مي آوردند ، به همين سبب ، وحشي را هم گاهي يزدي و گاه كرماني گفته و نوشته اند . آغاز حياتش در زادگاه سپري شد و در آنجا به غير از برادرش در خدمت شرف الدين علي بافقي به كسب دانش و ادب پرداخت .
    شرف الدين علي از شاعران و اديبان زمان و از ستايشگران شاه طهماسب و داراي ديواني از قصيده و غزل پيرامون چهار هزار بيت بود .
    وحشي پس از آموختن مقدمات ادبي از بافق به يزد و از آنجا به كاشان رفت و چندي در آن شهر سرگرم مكتب داري بود و پس از روزگاري به يزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعري و ستايش فرمانروايان آن شهر سرگرم بود .
    وحشي مردي پاكباز ، وارسته ، حساس ، بلند همت و گوشه گير بود . با آنكه سنت شاعران عهد وي ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندي از نعمت هاي دربار گوركاني هند و اميران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او از ايران پاي بيرون ننهاد و حتي از بافق تنها چند گاهي به كاشان و باقي عمر را به يزد رفت و همانجا ماند .
    دوران كمال شاعري را در يزد گذرانيد و براي كسب معاش تنها به ستايش رجال يزد و كرمان پرداخت . در ديوان او قصيده اي در ستايش شاه طهماسب وجود دارد ،ولي ممدوح و حامي واقعي او مير ميران حاكم يزد بوده است .
    اشعار وحشي را مي توان از بهترين نمونه هاي اشعار عاشقانه
    در شعر پارسي دانست . زيرا نهايت قدرت شاعر در بيان دلباختگي و حالات دلدادگي خود و نيز توضيح ماجرايي كه ميان او و معشوق بوده به كار رفته است و همين طرز زيباي وقوع را هم شاعر در غزلهاي خود با چيره دستي تمام به كار برده است .
    در شعر وحشي تا آنجا كه ممكن است از واژه هاي دشوار و تركيبات عربي ناهموار خبري نيست و به جاي لغات و كلمات مشكل و دشوار از واژه ها و تركيبات متداول و سهل و ساده زمان ، چنانكه رسم اغلب شعراي آن دوران بوده ، استفاده كرده است و به همين جهت است كه اشعار وحشي به دل عموم افراد مي نشيند .
    در تاريخ درگذشت وحشي اختلاف بسيار است .
    مولف "تذكره حسيني" و "روز روشن" درگذشت وحشي را در سال 961 و مولف " عرفات العاشقين" در سال 992 و مولف " سلم السماوات" و "جامع مفيدي" تاريخ رحلتش را 997 نوشته اند .
    هيچ يك از اين تواريخ درست نيست . زير خود وحشي در قطعه اي اتمام مثنوي ناظر و منظور 966 قيد كرده . آنوقت چگونه در 961 دارفاني را وداع گفته است ؟
    همچنين درباره علت مرگش بعضي ها نوشته اند كه وي به دست معشوق خود كشته شد .
    به هر حال وحشي در يزد در گذشت و همانجا در كوي (سربرج) به خاك سپرده شد و گويا همان زمان يا بعد از آن سنگي بر گورش نهادند كه اين غزل وحشي بر آن كنده شده بود :
    كرديم نامزد به تو بود و نبود خويش
    گشتيم هيچ كاره ملك وجود خويش
    گور وحشي در كشاكش زمان محو ، و سنگ گورش از جايي به جايي برده شد . تا آنكه خان زاده دانشمند بختياري امير حسين خان كه در سال 1328 شمسي حكمران يزد بود آن را از (حمام صدر) بيرون آورده و در صحن ساختمان تلگراف خانه آن شهر بناي يادبودي ساخت و آن سنگ را بر آن نصب كرد .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 1

    آه تا كي ز سفر باز نيايي بازآ
    اشتياق تو مرا سوخت كجايي بازآ
    شده نزديك كه هجران تو ما را بكشد
    گر همان بر سر خونريزي مايي بازآ
    كرده اي عهد كه بازآيي و مارا بكشي
    وقت آن است كه لطفي بنمايي باز آ
    رفتي و باز نمي آيي و من بي تو به جان
    جان من اين همه بي رحم چرايي باز آ
    وحشي از جرم همين كز سر آن كو رفتي
    گرچه مستوجب صد گونه جفايي بازآ

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 2


    كشيده عشق در زنجير جان ناشكيبا را
    نهاده كار صعبي پيش ، صبر بند فرسا را
    توام سر رشته داري ، گر پرم سوي تو معذورم
    كه در دست اختياري نيست مرغ بند بر پا را
    من از كافر نهادي هاي عشق اين رشك مي بينم
    كه با يعقوب هم خصمي بود جان زليخا را
    به گنجشكان ميالا دام خود ، خواهم چنان باشي
    كه استغنا زني گر بيني اندر دام عنقا را
    اگر داني چو مرغان در هواي دامگه داري
    ز دام خود ، به صحرا افكني اول دل ما را
    نصيحت اين همه در پرده با آن طور خود رايي
    مگر وحشي نمي داند زبان رمز و ايما را

    : سيمرغ

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 3

    راندي ز نظر چشم بلا ديده ما را

    اين چشم كجا بود ز تو ديده ما را
    سنگي نيفتد اين طرف از گوشه آن بام
    اين بخت نباشد سر شوريده ما را
    مرديم به آن چشمه حيوان كه رساند
    شرح عطش سينه تفسيده ما را
    فرياد ز بد بازي دوري كه بر افشاند
    اين عرصه شطرنج فروچيده ما را
    هجران كسي كرد به يك سيلي غم ، كور
    چشم دل از تيغ نترسيده ما را
    ما شعله شوق تو به صد حيله نشانديم
    دامن مزن اين آتش پوشيده ما را
    ناگاه به باغ تو خزاني بفرستند
    خرسند كن از خود دل رنجيده ما را
    با اشك فرو ريخت ستمهاي تو وحشي
    پاشيد نمك جان خراشيده ما را

    : بسيار داغ شده، تفتيده .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    غزل 4

    چند به دل فرو خورم اين تَف سينه تاب را
    در ته دوزخ افكنم جان پر اضطراب را
    تافته عشق دوزخي ز اهل نصيحت اندرو
    بر من و دل گماشته صد ملك عذاب را
    شوق به تازيانه گر دست بدين نمط زند
    زود سبك عنان كند صبر گران ركاب را
    آنكه خدنگ نيمكُُش مي خورم از تغافلش
    كاش تمام كش كند نيم كش عتاب را
    خيل خيال كيست اين كز در چشمخانه ها
    مي كشد اين چنين برون خلوتيان خواب را
    مي جهد آهم از درون پاس جمال دار هان
    صر صر ما نگون كند مشعل آفتاب را
    وحشي و اشك حسرت و تف هواي باديه
    آب ز چشم تر بود ره سپر سراب را

    ♦ : حرارت ، گرمي .
    ♠ : باد سرد و سخت .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 5

    تازه شد آوازه خوبي گلستان تو را
    نغمه سنج نو ، مبارك باد بوستان تو را
    خوان زيبايي به نعمتهاي ناز آراست حُسن
    نعمت اين خوان گوارا باد مهمان تو را
    مدعي خوش كرد محكم در ميان دامان سعي
    فرصتش بادا كه گيرد سخت دامان تو را
    باد پيمان تو با اغيار يارب استوار
    گرچه امكان درستي نيست پيمان تو را
    صد چو وحشي بسته زنجير عشقت شد ز نو
    بعد از اين گنجايش ما نيست زندان تو را

    • : ديگران ، بيگانگان .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 6


    من آن مرغم كه افكندم به دام صد بلا خود را
    به يك پرواز بي هنگام كردم مبتلا خود را
    نه دستي داشتم بر سر نه پايي داشتم در گل
    به دست خويش كردم اين چنين بي دست و پا خود را
    چنان از طرح وضع ناپسند خود گريزانم
    كه گر دستم دهد از خويش هم سازم جدا خود را
    گر اين وضع است مي ترسم كه با چندين وفاداري
    شود لازم كه پيشت وانمايم بي وفا خود را
    چو از اظهارنظر عشقم خويش را بيگانه مي داري
    نمي بايست كرد اول به اين حرف آشنا خود را
    ببين وحشي كه در خوناب حسرت ماند پا در گل
    كسي كو بگذراندي تشنه از آب بقا خود را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 7

    طي زمان كن اي فلك مژده وصل يار را
    پاره اي از ميان ببر اين شب انتظار را
    شد به گمان ديدني عمر تمام و من همان
    چشم به ره نشانده ام جان اميدوار را
    هم تو مگر پياله اي بخشي از آن مي كهن
    ورنه شراب ديگري نشكند اين خمار را
    شد ز تو زهر خوردنم مايه رشك عالمي
    بس كه به ذوق مي كشم اين مي ناگوار را
    نيم شرر ز عشق بس تا ز زمين عافيت
    دود بر آسمان رسد خرمن اعتبار را
    وحشي اگر تو عاشقي كو نفس تو را اثر
    هست نشانه اي دگر سينه داغدار را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 8

    خيز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
    چون قد خود بلند كن پايه قدر ناز را
    عشوه پرست من بيا مي زده ، مست و كف زنان
    حُسن تو پرده گو بدر پردگيان راز را
    عرض فروغ چون دهد مشعله جمال تو
    قصه به كو تهي كشد شمع زبان دراز را
    آن مژده كشت عالمي تا به كرشمه نصب شد
    واي اگر عمل دهي چشم كرشمه ساز را
    نسيم كش تغافلم كار تمام ناشده
    نسيم نظر اجازه ده نرگس نيم باز را
    وعده جلوه چون دهي قدوه اهل صومعه
    در ره انتظار تو فوت كند نماز را
    وحشيم و جريده رو كعبه عشق مقصدم
    بدرقه اشك و آه من قافله نياز را
    .
    : خويشتن را غافل وانمود كردن ، غفلت ورزيدن .
    : پيشوا ، مقتدا .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غزل 9


    نرخ بالا كن متاع غمزه غماز را
    شيوه را بشناس قسمت ، قدر مشكن ناز را
    پيش تو من كم ز اغيارم و گرنه فرق هست
    مردم بي امتياز و عاشق ممتاز را
    صيد بندانت مبادا طعن ناداني زنند
    بهر صيد پشه بند از پاي بگشا باز را
    انگبين دام مگس كردن ز شيرين پيشه اي است
    بر گذر نه دام ، مرغ آسمان پرواز را
    حيف از بازو نيايد دست بر سيمرغ بند
    تير بر گنجشك مشكن چشم تيرانداز را
    بر ده ويران چه تازي ؟ كشوري تسخير كن
    شوكت شاهي مبر حسني باين اعزاز را
    مهر بر لب باش وحشي اين چه دل پردازي است
    بيش از اين رخصت مده طبع سخن پرداز را


    : بسيار سخن چين ، نمام .
    : ديگران ، بيگانگان .
    : عسل ، شهد ، آنچه شيرين است .
    : گرامي داشتن ، عزيز داشتن .
    : اذن ، اجازه .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/