نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: ▐☼▐امام علی(ع) و مرد تارک دنیا▐☼▐

  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض ▐☼▐امام علی(ع) و مرد تارک دنیا▐☼▐

    1 b 173 2

    1 54 nn
    امام علی(ع) و مرد تارک دنیا
    وظیفه حاکم مسلمین وظیفه دیگری است، خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که ضعیف‏ترین طبقات ملت خود را در مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهی‏دست‏ترین مردم زندگی می‏کنند، تا سختی فقر و ناگواری به آن طبقه اثر نکند، بنابراین من وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای.!

    8274228124882199187149821611164157172242
    عاصم بن زیاد از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده است.[1]مامقانی می‏گوید: عاصم مردی زاهد، پرهیزکار و مطیع امیر مؤمنان علی علیه‏السلام بود.

    همو در ادامه از کلینی نقل می‏کند:
    وی در برهه‏ای از زمان از مردم دوری گزید و لباس عزلت بر تن کرد و همواره مشغول عبادت بود که با اعتراض امیرالمؤمنین مواجه شد.[2]
    سید رضی در نهج البلاغه در یکی از خطبه‏ها نقل می‏کند:
    امیرالمؤمنین علیه‏السلام بعد از جنگ جمل وارد بصره شد و در ایامی که در آن جا به سر می‏برد، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاء بن زیاد»[3] رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت، حضرت به محض این که خانه مجلل او را دید، به او فرمود:
    «این خانه با این عظمت به چه کار تو در دنیا می‏خورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاج‏تری، ولی می‏توانی همین خانه وسیع دنیا را وسیله‏ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی، به این که در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه رعایت نمایی، و از انحصار و مطامع شخصی و استفاده خودی خارج نمایی».
    1 54 nn

  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض




    1 54 nn
    علاء (ربیع) عرض کرد:
    یا امیرالمؤمنین، من از برادرم عاصم نزد شما شکایت دارم. حضرت فرمود: چه شکایتی داری؟
    عرض کرد: او تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده و گوشه‏گیر و منزوی گشته، همه چیز و همه کس را رها کرده است.
    حضرت دستور داد، فوراً او را حاضر کنند.
    عاصم، وقتی آمد، امیرالمؤمنین علیه‏السلام به او فرمود:
    یا عُدیَّ نَفسِه، لقد استهامَ بک الخبیث، أما رَحمتَ أهلَک و وَلَدک، أتری اللَّهَ أحلَّ لک الطیّبات، و هو یَکره أن تأخُذها، أنت أهوَنُ علی اللَّه من ذلک؛
    ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال می‏کنی خدایی که نعمت‏های پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می‏شود از این که تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچک‏تر از این هستی، چنین گمان بکنی.
    عاصم عرض کرد:
    یا امیرالمؤمنین، هذا أنت فی خشونة مَلبَسک و جُشوبةِ مَأکلک؛
    ای امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی می‏دهی و در زندگی به خود سخت می‏گیری، تو هم که جامه نرم نمی‏پوشی و غذای لذیذ نمی‏خوری، پس من همان کاری می‏کنم که شما می‏کنید و از همان روشی استفاده می‏کنم که شما استفاده می‏کنید.
    امام علیه‏السلام او را ملامت کرد و فرمود:
    ویحک إنّی لستُ کأنتَ، ان اللَّه تعالی فَرَض علی أئمة الحق أن یُقدِّروا أنفسَهُم بِضَعفَة الناس، کیلا یَتَبَیَّغَ بالفقیر فَقْرُه؛
    تو اشتباه می‏کنی، من با تو فرق دارم، من سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومت اسلامی هستم، وظیفه حاکم مسلمین وظیفه دیگری است، خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که ضعیف‏ترین طبقات ملت خود را در مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهی‏دست‏ترین مردم زندگی می‏کنند، تا سختی فقر و ناگواری به آن طبقه اثر نکند، بنابراین من وظیفه‏ای دارم و تو وظیفه‏ای.[4]
    هنوز امیرالمؤمنین علیه‏السلام از آن مجلس بیرون نرفته بود که عاصم عبا و لباس کهنه را از تن بیرون آورد و دنبال کار و کسب رفت.[5]

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/