صفحه 1 از 47 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    شعر نو

    پرواز


    به جان آمده ام

    از شکیبایی ناگزیر

    من

    درد کوهساران را در می یابم

    که چه دیر

    برجای مانده اند



    من

    رنج فروخورده کوهساری را حس کردم

    روزی که پرنده ای

    به دنبال خط آرزو

    سبکبال از فراسون آن

    می پرید



    علی موسوی گرمارودی - 1352


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مغموم


    مغموم تر از برگی که از شاخه جدا می شود

    و اسبی که در راهی ناآشنا

    در باران

    ره می سپارد

    اندوه آوارگی با من است



    دلم گرچه از عشق روشن

    اینک بی روی تو

    خورشید گرفته است

    تیرگی کسوف با من است



    بی تو زندگی

    تلخ تر از شرمیست مستمر



    کدام اندوهت را بگریم

    نبودن

    یا

    در بند بودنت را





    علی موسوی گرمارودی - 1352


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    گریه



    سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند

    شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر

    وآسمان چون من غبارآلود دلگیری



    باد بوی خاک باران خورده می آرد

    سبزه ها در رهگذار شب پریشانند

    آه اکنون بر کدامین دشت می بارد



    باغ

    حسرتناک بارانی است

    چون دل من در هوای گریه سیری




    سایه - 1344


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    لبانت
    به ظرافت شعر
    شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
    که جاندار غارنشین از آن سود می جوید
    تا به صورت انسان در آید

    و گونه هایت
    با دو شیار مورب
    که غرور تو را هدایت می کنند و
    سرنوشت مرا
    که شب را تحمل کرده ام
    بی آن که به انتظار صبح
    مسلح بوده باشم

    هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

    و چشمانت راز آتش است
    و عشق ات پیروزی آدمی است
    هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.

    و آغوشت
    اندک جایی برای زیستن
    اندک جایی برای مردن
    و گریز از شهر
    که با هزار انگشت
    به وقاحت
    پاکی آسمان را متهم می کنند.....



    احمد شاملو 1342


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آن که دانست ، زبان بست
    وان که می گفت، ندانست...

    چه غم آلوده شبی بود!
    وان مسافر که در آن ظلمت خاموش گذشت
    وبرانگیخت سگان را به صدای سم اسبش بر سنگ
    بی که یک دم به خیالش گذرد
    که فرود آید شب را
    گویی
    همه رویای تبی بود.

    چه غم آلوده شبی بود!


    احمد شاملو 1340


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خدایا وحشت تنهایی ام کشت
    کسی با قصه ی من اشنا نیست
    در این عالم ندارم همزبانی
    به صد اندوه می نالم - روا نیست

    شبم طی شد کسی بر در نکوبید
    به بالینم چراغی کس نیفروخت
    نیامد ماهتابم بر لب بام
    دلم از این همه بیگانگی سوخت

    به روی من نمیخندد امیدم
    شراب زندگی در ساغرم نیست
    نه شعرم میدهد تسکین به حالم
    که غیر از اشک غم در دفترم نیست

    بیا ای مرگ،جانم بر لب امد
    بیا در کلبه ام شوری برانگیز
    بیا،شمعی به بالینم بیاویز
    بیا،شعری به تابوتم بیاویز!

    دلم در سینه کوبد سر به دیوار
    که:«این مرگ است و بر در میزند مشت»
    - بیا ای همزبان جاودانی،
    که امشب وحشت تنهایی ام کشت!


    فریدون مشیری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    باغ من
    آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

    ابر با آن پوستین سرد نمناکش

    باغ بی برگی

    روز و شب تنهاست

    با سکوت پاک غمناکش



    ساز او باران

    سرودش باد

    جامه اش شولای عریانیست

    ور جز اینش جامه ای باید

    بافته بس شعله زر تار پودش باد



    گو بروید یا نروید

    هرچه در هرجا که خواهد یا نمی خواهد

    باغبان و رهگذاری نیست

    باغ نومیدان

    چشم در راه بهاری نیست



    گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

    ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

    باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست

    داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید




    باغ بی برگی

    خنده اش خونیست اشک آمیز

    جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

    پادشاه فصلها پائیز



    اخوان - 1335


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بر سرمای درون



    همه لرزش دست و دلم

    از آن بود

    که عشق

    پناهی گردد

    پروازی نه

    گریزگاهی گردد

    آی عشق آی عشق

    چهره آبیت پیدا نیست



    و خنکای مرهمی

    بر شعله زخمی

    نه شور شعله

    بر سرمای درون

    آی عشق آی عشق

    چهره سرخت پیدا نیست



    غبار تیره تسکینی

    بر حضور وهن

    و دنج رهایی

    بر گریز حضور


    سیاهی

    بر آرامش آبی

    و سبزه برگچه

    بر ارغوان

    آی عشق آی عشق

    رنگ آشنایت پیدا نیست




    شاملو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خواب


    با گریه می نویسم :


    از خواب

    با گریه پا شدم

    دستم هنوز

    در گردن بلند تو آویخته ست

    و عطر گیسوان سیاه تو

    با لبم آمیخته ست


    دیدار شد میسر و ...

    با گریه پا شدم




    سایه - 1350


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    یوسف


    دردی اگر داری و همدردی نداری

    با چاه آن را در میان بگذار

    با چاه

    غم روی غم اندوختن دردیست جانکاه



    گفتند این را پیش از این اما نگفتند

    گر همرهان در چاهت افکندند و رفتند

    آنگاه دردت را کجا فریاد کن

    آه




    فریدون مشیری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 47 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/