مرد اهنگر
آهنگری بود كه با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید.
روزی یكی از دوستانش كه اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را كه رنج و بیماری نصیبت می كند دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر آورد و گفت:
« وقتی كه می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یك تكه آهن را در كوره قرار می دهم.
سپس آن را روی سندان می گذارم و می كوبم تا به شكل دلخواهم درآید.
اگر به صورت دلخواهم درآمد می دانم كه وسیله مفیدی خواهد بود اگر نه آن را كنار می گذارم.
همین موضوع باعث شده است كه همیشه به درگاه خداوند دعا كنم كه:
خدایا! مرا در كوره های رنج قرار ده اما كنار نگذار!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)