نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: یه نیگاه بنداز

  1. #1
    عضو سایت
    yeke bara hame hame bara yeke
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    tabriz
    نوشته ها
    6,358
    تشکر تشکر کرده 
    3,639
    تشکر تشکر شده 
    1,506
    تشکر شده در
    1,036 پست
    حالت من : Narahat
    قدرت امتیاز دهی
    333
    Array

    یه نیگاه بنداز

    یه نیگاه بنداز



    یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته
    رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمیگشت …
    در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت :
    مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد ؟!
    خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت :
    عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم !!!
    نوه پوزخند ی زد و بهش گفت :
    تو که چیزی یادت نمیاد ، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا ؟!!
    مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست .
    خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت :
    عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری ؟!
    نوه با تعجب پرسید : تو این سبد ؟ غیر ممکنه
    با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه !!!
    رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد : لطفا این کار رو انجام بده عزیزم
    دخترک غرولند کنان و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد
    سبد رو برداشت و رفت ، اما چند لحظه بعد ، برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت :
    من میدونستم که امکان پذیر نیست ، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده !
    مادر بزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت :
    آره ، راست میگی اصلا آبی توش نیست
    اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده ، یه نیگاه بنداز …!
    امضا ندارم ولی به جاش اثر انگشت میزارم

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mohamad.s عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/