عابد و فاسق كار كداميك بهتر



شخصى در بنى اسرائيل بود كه بسيارفاسد و منحرف بود، طورى كه او را رانده شده و طرد شده بنى اسرائيل لقب داده بودند. روزى آن شخص به راهى مى رفت ، به شخصى برخورد نمود كه او را عابد بنى اسرائيل مىخواندند و ديد كه كبوترى بر بالاى سر آن عابد است و بر سر او سايه انداخته است .
شخص گنهكار با خود گفت : من فاسد و رانده شده هستم و اين شخص ‍ عابد و زاهد. اگر من نزد او بنشينم اميد آن مى رود كه خدا به بركت او به من هم رحم كند. اين بگفتو نزد آن عابد رفت و همان جا نشست .
آن عابد وقتى او را ديد با خود گفت : منعابد و زاهد اين ملت هستم و اين شخص فاسد و فاجر. چگونه او چنان منزلتى دارد كه نزدمن بنشيند؟ اين بگفت و رو كرد به مرد فاسق و گفت : از نزد من برخيز!!!
خداوند به پيامبر آن زمان وحى فرستاد كه نزد آن دو نفر برو و به آنها بگو: اعمال خود ازسرگيرند. زيرا من تمام گناهان آن شخص فاسد را بخشيدم و تمام اعمال آن عابد را محو ونابود كردم