نجات بخشي در آيين زرتشت
چكيده
همة اديان جهان به گونهاي معتقدند كه هرگاه بشر به لحاظ معنوي و اخلاقي پا در انحطاط و ورطة هلاك گذارد، و از مبدأ هستي فاصله گيرد، و جهان را تاريكي جهل، غفلت و ستم در برگيرد، شخصيتي نجاتدهنده ظهور خواهد كرد. در هر آييني، به صورت رمز به حقايقي اشاره شده كه با معتقدات آيينهاي ديگري توافق و هماهنگي دارد.
در آيين مزديسنا هم اعتقاد به موعود نهايي و منجي آخرالزمان، از عقايد رايج و استوار است و در متون مقدّس زرتشتي (اوستا و كتب روايي پهلوي) افزون بر بشارت و اشارت به ظهور رهانندة عدالتگستر (سوشيانت)، از تولّد، ظهور، ياران و دستاوردهاي نهضت او سخن گفته شده است.
در اين مقاله كوشيدهايم ديدگاه زرتشت را دربارة موعود نهايي (سوشيانت) از متون مزديسنا استخراج و بررسي كنيم.
واژههاي كليدي: مهدويت، زرتشت، مزديسنا، سوشيانت، آخرالزمان.
نجاتبخشي در آيين زرتشتي، زير عنوانِ موعود مزديسنا مطالعه ميشود. بيشتر زرتشتيان بر اين عقيدهاند كه مطابق متون مقدس اوستا، و متون روايي پهلوي، فرد يا افرادي در آخرالزمان ظهور كرده، آيين گرفتار در رنج و محنت فراوان مزديسنا را دوباره احيا خواهند كرد؛ (پورداود، 1374: ص 2؛ مصطفوي،1361: ص 9 و10) چنان كه افرادي از پيروان اين آيين بر اين باورند و كوشيده تا انديشة نجاتبخشي و دستمايههاي نخستين آن را متعلّق به ديانت خويش معرّفي كنند و ديگران را از اين بابت وامدار آيين زرتشتي بدانند؛ البتّه نبايد اين نكته را از ياد برد كه در مقابل، گروه اندكي نيز ظهور منجي آخرالزمان را نميپذيرند و بر انكار آن اصرار ميورزند. علّت اين اختلاف به متون اوستايي برميگردد.
اين متون دربارة موعود آخرالزمان قابليت آن را دارد كه با برداشتهاي هرمونوتيكي، بتوان قرائتهاي گوناگون از آن داشت. در اين صورت به رغم آنچه به عقيدة برخي در اثبات موعود آخرالزمان صراحت دارد، معنايي خلاف آن را برداشت ميكنيم. دستور زبان اوستايي، وجود لغات ناآشنا و عدم آشنايي دقيق با انديشههاي حقيقي زرتشت، امكان تأويل و تفسير درست آن را از همگان سلب كرده است. (احمد تفضّلي 1376: ص 117) را عقيده بر اين است كه مسألهاي تاريخي نيز بر اين مشكل ادبي افزوده شده است. بدين ترتيب كه از ابتدا به شارحان و مفسّران اوستا روي خوش نشان ندادند؛ بلكه آنان را زنديق نام نهادند؛ يعني كسي كه اوستا را بر خلاف موازين شرعي تأويل ميكند. بدين ترتيب، تفسير و شرح دقيق انديشههاي زرتشت ناممكن شده است؛ البته اين اختلاف نظر، اختصاص به آيين مزديسنا ندارد و در ديانتهاي ديگر نيز چنين اختلاف برداشتهايي از متون مقدّس ديني رايج بوده و هست. چنين است كه پيروان اوستا، دربارة رهاننده و موعود آخرالزمان با هم اختلاف ديدگاه يافتهاند: اكثريت موافق، و اقليت مخالف.
ما مطالعة خود را دربارة نجاتبخشي در آيين زرتشت بر پاية دو دسته از متون ديني مزديسنا پيميگيريم: اوستا، و كتب روايي پهلوي.
هر چند همة بخشهاي اوستا به يك اندازه معتبر نيست و بخش نخست آن تحت عنوان گاتها ويژگي خاص دارد، در عين حال به معناي بياعتباري بخشهاي ديگر كتاب مقدس زرتشتيان نيست؛ بلكه گاتها به صورت سرودههاي زرتشت به وسيلة خود او املا شده است (تفضلّي، همان، ص35). بخشهاي ديگر نيز هر چند به عقيدة پژوهشگران، جنبة الاهي و مقدّس دارد، از مرده ريگ پيامبر مزديسنا به شمار نميآيد.
از اوستا دو متن معتبر وجود دارد كه هر دو مورد پذيرش جامعة زرتشتيان ايران است:
1. اوستا؛ تفسير و توضيح ابراهيم پورداود در قالب مجلدات جداگانة گاتها، يسنا، يشتها، ويسپرد، خرده اوستا، و ونديداد.
2. اوستا؛ به گزارش جليل دوستخواه، 2 جلد.
گفته ميشود: كتاب مقدّس زرتشتي در گذر زمان دچار كاستي شده است. چنان كه حجم اوستاي فعلي را يك چهارم حجم اوستاي رايج در روزگار ساسانيان دانستهاند (مصطفوي، همان: ص83). همين مؤلّف عقيده دارد كه در قسمتهاي از دست رفته و نابود شدة اوستا، مطالب بيشتري دربارة موعود آخرالزمان وجود داشته كه در متن كنوني ديده نميشود (همان). احتمالاً در اوستاي عصر ساساني يك بخش مخصوص دربارة موعود مزديسنا بوده كه «بامداد نسك» نام داشته است و امروزه در دسترس نيست (پورداود، همان: ص 3). با اين حال، مطالب اوستاي فعلي در حدّي هست كه بتوان به كمك متون روايي پهلوي، ديدگاه اين آيين را دربارة موعود آخرالزمان به دست آورد.
در مجموعة كتابهاي روايي و تفسيري پهلوي چند نمونه اهميّت ويژهاي دارد:
1. دينكرد نوشتة آذر فرنبغ كه در كتابهاي هشتم و نهم به اختصار و تفصيل از مندرجات نسكهاي اوستايي دورة ساساني سخن رفته است.
2. بندهش (هندي و ايراني).
3. روايات داراب هرمزديار.
افزون بر اين كتابها، مينوي خرد، زرتشت نامه، جاماسب نامه، زندبهمن يشت و... براي شناخت ديدگاه مزديسنا در بارة منجي آخرالزمان مفيد تواند بود. چند اثر جداگانه و مستقل نيز در اينباره نوشته شده است. از جمله ميتوان به دو عنوان ذيل اشاره كرد:
1. سوشيانس، ابراهيم پورداود.
2. سوشيانت، يا سير انديشه ايرانيان دربارة موعود آخرالزمان، علي اصغر مصطفوي.
سوشيانت
منجي(هاي) موعود اوستا، سوشيانس نام دارد كه اغلب به معناي «رهاننده» تعريف شده است (گاتها، ص 109). اين واژه در زبان پهلوي به صورت سوشيانت، و سيوسوش آمده و از ريشة سوه به معناي بهره و منفعت، گرفته شده است. واژة فارسي سود نيز از همين ريشه است (مصطفوي، همان: ص 53).
سئوشيانت، صفت به معناي سودمند يا سود رساننده و سود بخشنده از ريشة فعل سو به معناي سود دادن است. واژههاي سو و سوه كه در تفسير پهلوي اوستا، سوت (سود) ترجمه شده، در نامة مقدّس بسيار به كار آمده است (همان).
اين واژه در گاتها به دو صورت مفرد و جمع آمده است. زرتشت در گاتها چندين بار خود را در صيغة مفرد، سوشيانت يعني رهاننده يا نجاتدهنده ناميده است؛ از جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: اشتودگات، يسنا 45 قطعه11، وهيشتواشت گات، يسنا 53 قطعه2؛ سپنتمدگات، يسنا 48 قطعه 6. در اين قطعه ميگويد:
كي خواهم دريافت [=دانست] اي مزدا و اي اشاكه شما نسبت به كسي كه در پي تباه كردن من است، توانا و زبردستيد؛ آنچه پاداش نيك نهاد است، بايد به خوبي از آن اطلاع يابم؛ از اين روي، رهاننده (سوشيانت) را آرزوي آن است كه از قسمت خويش باخبر باشد.
چنان كه در يسنا 53 قطعه 2 ميگويد:
گي شتاسب هوادار زرتشت اسپيتمان ] بوده] و راه راست ديني را برگزيدهاند كه اهورامزدا به رهاننده (سوشيانت) فرو فرستاده است.
اين واژه در سه مورد نيز به صورت جمع آمده است: در يسنا 34 قطعه 13 ميگويد:
اي اهورامزدا ! آن راه منش نيك كه به من نمودي، همان راه آموزش رهانندگان (سوشيانتها) است.
در يسنا 46 قطعه 3 ميگويد:
اي مزدا ! كي سپيده دم آن روز فرا خواهد رسيد كه با آموزشهاي فزايشبخش خردمندانه رهانندگان، خير و نيكي به نگاهداري جهان بدرخشد؟
در يسنا 48 قطعه 12 ميگويد:
اي مزدا ! چنين خواهند بود رهانندگان سرزمينها كه با منش نيك، خويشكاري ميورزند و كردارشان بر پاية خير و نيكي، و آموزشهاي تو است. به راستي آنان به درهم شكستن خشم برگماشته شدهاند.
از اين قطعات به خوبي دريافت ميشود كه عقيده به موعود آخرالزمان و اين كه كسي خواهد آمد و جهان را از چنگال اهريمن خواهد رهانيد وآدميان را از يك زندگي بيگزند بهرهمند خواهد ساخت، نزد ايرانيان بسيار قديم و شايد منسوب به خود مؤسس دين مزديسنا است (مصطفوي همان: 55؛ پورداود، همان: 10).
آنجا كه در قسمتهاي ديگر اوستا همانند گاتها، سوشيانت به صيغة جمع آمده، از آنان ياوران دين اراده شده است. به عبارت ديگر، پيشوايان كيش و جانشينان زرتشت و نيكان و پارساياني كه از آنان سودي آيد و مردم را به راه راست راهنمايي كنند و مايه رستگاري باشند و دين مزديسنا را بيارايند، سوشيانتها ناميده شدهاند (همان: 55). در مواردي هم سوشيانت به صيغة جمع آمده و مقصود از آن سه موعود مزديسنا يا سه پسران آيندة زرتشت است كه سرانجام هر يك ظهور خواهند كرد و بار ديگر آيين زرتشت را تازه كرده و جهان فرسوده، فرتوت و ويران را آباد، تازه و خرم خواهند ساخت. چنان كه در يسنا 9، قطعه 2؛ يسنا 24، قطعه 5؛ در فروردين يشت، قطعة 17، و در زامياديشت قطعة 22 آمده است (همان: 56).
از جمله مواردي كه در اوستا، واژة سوشيانت مفرد آمده و از آن به ويژه واپسين موعود مزديسنا اراده شده، از اين قرار است: يسنا 26 قطعه 10؛ يسنا 59 قطعه 28؛ ويسپرد، كرده 2، قطعه 5؛ فروردين يشت، قطعههاي 129 و 145؛ زامياديشت، قطعه 89؛ گشتاسب يشت، قطعه 30؛ ونديداد، فرگرد 19، قطعة 5.
به هر حال بايد تفسير دقيقتر سوسيانش را از بخشهاي ديگر اوستا: يسنا، يشتها، ويسپرد، خرده اوستا، و ونديداد به دست آورد. هرچند اين جملهها به لحاظ سبك و سياق با گاتها تفاوت دارد، شايد بتوان علّت را در بازنويسي، و تقرير دوباره اين كلمات به وسيلة موبدان زرتشتي دانست كه مدتها پس از او انجام شده است.
در اوستاي فعلي، رهانندگان در سه نفر خلاصه شدهاند:
1. اوخشيت ارته، كسي كه قانون مقدس را ميپروراند؛
2. اوخشيت نمنگه، كسي كه نماز را بر پاي ميدارد؛
3. استوت ارته، كسي كه همه از پرتو او به زندگي فنا ناپذير ميرسند (پورداود، همان، ص 15).
در كتابهاي روايي پهلوي، نخستين موعود، اوخشيت ارته را هوشيدر يا خورشيدر؛ دومين موعود، اوخشيت نمنگه را هوشيدر ماه يا خورشيد ماه، ثبت كردهاند. براي پرهيز از اشتباه، بامي را به دنبال نام موعود نخست افزودهاند: هوشيدربامي كه به معناي فروزنده، تابنده و درخشان است (مصطفوي، همان: ص 63 و 64). برخي مؤلّفان، نخستين موعود را هوشيدربامي، دومين را هوشيدرماه، و سومين را سوشيانت ناميدهاند (همان، ص 64). در چند جاي اوستا از اين سه تن ستايش شده است؛ از جمله:
ما ميستاييم فروهر مقدس درگذشتگان پاكدين را و فروهرهاي پاكديناني كه در حيات هستند و فروهرمرداني كه هرگز متولّد نشدند و سوشيانتهايي كه نوكنندة جهان خواهند بود (يسنا 24، قطعه 5).
فروهر پاكدين اوخشيت ارته را ميستاييم. فروهر پاكدين اوخشيت نمنگه را ميستاييم. فروهر پاكدين استوت ارته را ميستاييم (فروردين يشت، قطعه 128).
هر چند به تصريح اوستا (يسنا 46 قطعه 31) زرتشت تجسّم نيكي و خير، و كمال، بزرگترين سوشيانت است، واپسين نجاتبخش نيست؛ بلكه به تصريح همين بخش، واپسين نجات بخشان، كساني هستند كه جهان را نوكنند و خلايق را پيرنشدني و ناميرا، ناپژمردني و جاويدان و بالنده و كامروا سازند. درآن هنگام مردگان دگر بار برخيزند و بيمرگي به زندگان روي آورد؛ سوشيانت پديدار شود و جهان را به خواست خويش نو كند (زامياديشت، كرده 1، قطعات 9 – 11).
ابراهيم پورداود (همان: ص10 – 18) از آنچه در اين باره گذشت، نتيجه ميگيرد كه واژة سوشيانس در كاربردهاي جمع خود در اوستاي نو، شامل زرتشت، و حاميان و ياران و مبلّغان و نوسازان و آرايندگان جهان پاياني است.
ويژگيهاي عمدة آنان عبارت است از خردمندي، نيكوكاري، سودرساني به همة موجودات، غلبه بر خصومت ديوها و مردم، پاك كردن جهان از دروغ، ستايش پروردگار و آراستن عالم معنوي.
از توضيحات كتابهاي روايي پهلوي پيرامون منجيان سهگانة آيين مزديسنا به دست ميآيد كه نبرد خير و شر، نيكي و بدي به نوعي تقدير خود اهورامزدا است و در اين ميان، سه موعود آخرالزمان، سه نقطة اوج و در عين حال سه نقطة عطف دين زرتشتي شمرده ميشوند. آنها طبق خير و نيكي رفتار كرده، در عمل آن را آموزش ميدهند. آنها هستند كه نماز و تحيّات به آستان اهورامزدا را به جاي ميآوردند. آنان از درياچه كيانسيه پا به عرصة زندگي نهاده و ضدّ اهريمن قيام كرده، آفرينش او را در هم ميشكنند و ميان مردم را به راه راست آورده، دين را گسترش ميدهند؛ چنان كه به آدميان نيز راستي ميبخشند (ر.ك: دينكرد، كتاب هفتم، فصل7، قطعات 45 – 47؛ يسنا، ج 1، ص 20).
تولّد موعودهاي مزديسنا
پيش از آن كه از تولّد منجيان مزديسنا سخن بگوييم، بايد دانست كه به سبب اساطير زرتشتي، عمر جهان دوازده هزار سال تعيين شده كه به چهار دورة متوالي سه هزار ساله تقسيم ميشود:
دورة سه هزار سالة اوّل، آفريدگان از اهورامزدا پديد آمده و در حالتي روحاني و مينوي در جهان برين، بيانديشه، بيجنبش و لمس ناشدني بودند. در دورة سه هزار سالة دوم، مينو به گيتي تبديل ميشود و عالم روحاني به حالت مادّي و جسماني. آفريدگان در اين دوره در روي زمين و بدون گناه و در حالت بهشتي به سر ميبرند. اهريمن، جهان روشنايي و بهشتي را از پايين سوراخ كرده، وارد آن ميشود. با ورود اهريمن، دورة سه هزار سالة سوم آغاز ميشود. كيومرث, نخستين مرد كه گاوي نيز همراه او است، بر اهريمن چيره ميشود. آن دو، هنگام مرگ، نطفههاي خود را بيرون ميريزند. از نطفههاي كيومرث، نخستين جفت انسان: مَشيك و مشيانه، و از نطفههاي گاو، نخستين چارپايان پديد ميآيند. سه هزار سالة سوم، در واقع دوران آميختگي و كشمكش دائم انسانها و قواي اهريمن است. در پايان اين دوره، زرتشت متولد ميشود. با تولّد او، سه هزار سالة چهارم آغاز ميشود. «در مدّت سه ماه زرتشت با همسر خود نزديكي كرده و هربار كه آن زن برخاستي برفتي و در آب درياچه كيانسيه نشستي، و سر و روي شستي و مني در آب رها كردي، اهورامزدا تعداد 99.999 فروهر نيكان را بر آن مني موكل كرد تا آن را زنده نگاه دارند» (ر.ك: بندهش، ص210؛ مينوي خرد، ص 87). در كتابهاي روايي پهلوي آمده است كه پس از هزار سال از زمان زرتشت، دختري از نژاد پاكان وارد درياچه كيانسيه شده، غسل خواهد كرد. او از نطفة زرتشت، باردار شده و بدين ترتيب رهاننده و منجي نخستين، هوشيدر يا اوخشيت ارته، متولّد ميشود. هزار سال متعلّق به او است. همين اتّفاق در پايان هر هزار سال روي ميدهد و دو نفر ديگر به ترتيب متولّد ميشوند (دينكرد، كتاب هشتم، فصل 14 قطعات 12 – 14).
از مادران اين سه تن نيز به نام ياد شده است (فروردينيشت، قطعات 141 – 143). آنان عبارتند از:
1. سروتت فذري، كسي كه پدرش نامي و مشهور است، مادر هوشيدربامي؛
2. ونگهوفذري، كسي كه از پدر شريف و نيك و ستوده و بزرگ است؛ مادر هوشيدرماه؛
3. ارت فذري، كسي كه مايه آبروي پدر است يا كسي كه پدرش برومند است؛ مادر سوشيانت.
از آنچه گذشت، به دست ميآيد كه ظاهراً موعودهاي مزديسنا تا قبل از ظهور در حالت نطفگي به سر ميبرند.
زادگاه سوشيانت
بر اساس روايات كتابهاي پهلوي، زادگاه رهانندة آخرالزمان، دو مكان معرّفي شده است:
1. درياچة كيانسيه كه به صورتهاي كانسيه، كيانسه و كانس اوايه نيز آمده است. احتمال دادهاند كه اين درياچه، همان درياچه هامون در شرق ايران باشد (پورداود، همان، ص 21 – 23). چنان كه پيشتر آورديم، دو موعود قبلي نيز در همين مكان متولد ميشوند.
2. خونيره يا خونيرس: اين مكان در متون پهلوي، زادگاه سوشيانس معرّفي شده و احتمالاً يكي از هفت كشور روي زمين مطابق تقسيم ايران باستان است (گزيدههاي زاداسپرم، ص 90).
3. از آنچه گذشت، به دست ميآيد كه موعود مزديسنا از نطفة زرتشت بوده، در رحم دختري از نسل خود او در وجود ميآيد و در شرق ايران، خاستگاه زرتشت، پا به عرصه وجود خواهد گذاشت.
زمان ظهور سوشيانت
از متون مقدّس آيين زرتشتي چنين بر ميآيد كه موعودها آنگاه ظهور خواهند كرد و به داد مردم و ياري آنها خواهند شتافت كه جهان گرفتار ستم و كين اهريمن شود و بدان بر نيكان چيره شوند؛ دين و دادگستري دستخوش ناپاكان شود؛ دين سستي پذيرد و از آن، جز نامي و پيكري بيجان باقي نمانده باشد. چنان كه جوانمردي و منشنيك هم از جهان روي برتافته باشد.
در اين آيين، روز و ماه ظهور موعودها نيز معيّن شده است. در يك رساله پهلوي به نام ماه فروردين روز خرداد يا ماتيكان فرورتين روچ خوردات، بيست و پنج واقعه شمارش شده كه روز ششم اين ماه روي داده يا در آينده روي خواهد داد. يكي از اين وقايع، ظهور موعودها و ياوران آنها است (مصطفوي، همان: ص 128). با اين حال، در اوستا هيچ زمان دقيقي براي ظهور آنان مشخّص نشده است.
محلّ ظهور سوشيانت
اوستا جايگاه ظهور موعود[هاي] مزديسنا را همان زادگاه آ[نا]ن ميداند:
بدان هنگام كه استوت ارته، پيك اهورامزدا پسر ويسپ تورويري از آب كيانسيه برآيد، گرزي پيروز بخش برآورد... (زامياديشت، كرده 15، قطعه 92).
فرّ توانا را ميستاييم كه در آينده به آن كسي مختص خواهد شد كه از ناحية كانس رايه سلطنت خواهد انگيخت كه رود هئتومنت در آن ميريزد و كوه اوشيدا در كنار آن واقع است (همان، 96). مفسّران اوستا اين كوه را كوه خواجة فعلي ميدانند كه هنوز خرابههايي از زيارتگاههاي گذشته در آن باقي است. از جمله ادلّة آنان اين است كه يگانه محلّي كه در سيستان كوهي بركنار درياچهاي واقع شده، همانا درياچه هامون و كوه خواجه است. رود هيرمند يا هلمند نيز از لحاظ ريشة لغوي با هئتومنت مذكور در اوستا هم خانواده است.
در كتابهاي پهلوي هم محل اين درياچه در سكستان (سيستان) و آب آن شور وصف شده است (بندهش هندي، فصل 13، فقره 16). در حال حاضر آب اين درياچه شور نيست؛ قدري بدمزه است. گفته ميشود: اين آب هنگام ظهور، تغيير مزاج خواهد داد (پورداود، همان: ص 21).
بدين ترتيب، مطابق آموزههاي ديني زرتشت، موعودهاي آخرالزمان از جانب مشرق ايران ظهور خواهند كرد؛ از همان سرزمين گردان و قهرمانان ملّي ايران، همان نقطهاي كه دين ايرانيان در گذشته نيرو گرفت و پناهگاه زرتشت، و منطقة فرمانروايي گشتاسب دوست و حامي او، يعني سرزمين سيستان (مصطفوي، همان: ص217).
در متون زرتشتي از دو مكان ديگر هم ياد شده است:
1. قلعه ورجمكرد در منطقة پارس در جنوب ايران كه در دوران هوشيدر و بلاياي نازلة آن، پناهگاه موجودات و مخلوقات خواهد بود (تفضلي، 1364: ص141).
2. قلعه كنگ دژ در خراسان، ساختة سياوش از پهلوانان اساطيري ايران و پناهگاه ياوران سوشيانس (همان: ص140).
ياوران سوشيانس
در متون مزديسنايي از دو نوع يار براي موعود[هاي] آخرالزمان نام برده شده است: ياراني كه در عصر ظهور زندگي ميكنند و ياوراني كه در زمانهاي سابق رحلت كردهاند، و هنگام ظهور منجي، زنده شده، او را ياري خواهند كرد. در متون پهلوي، دستة دوم را «جاودانيها» خوانده، از شماري افراد، يلان و پهلوانان تاريخي در جايگاه ياوران سوشيانس ياد كردهاند. شمار اين افراد را پانزده مرد و پانزده زن دانسته، با احتساب زرتشت، از چهارده مرد ياد كردهاند. در حالي كه يك مرد و پانزده زن به نام خوانده نشدهاند.(ر.ك: مينوي خرد، فصل 27، قطعات 59 – 63، بندهش ايراني، ص 128؛ اوستا، فروردين يشت، بندهاي 120 – 143). اين جاودانيها در هزاره سوشيانس پديد آيند و رستاخيز برانگيزانند و جهان جاوداني را بيارايند. به تصريح اوستاي نو و متون پهلوي، ابدان گنهكاران و مجرمان خطرناك چون منافقان و همجنس بازان دوباره زنده نخواهد شد؛ امّا پرهيزگاران به زمين بازآيند نه به آن چهره كه درگذشتهاند و نه از آن آميزه كه پيش ساخته شدند؛ بلكه موجودات مادّي از گل روشن و بدون تاريكي، آب بدون زهر، آتش بدون دود، و باد خوشبوي ساخته باشند (دينكرد، كتاب هفتم، ص 214).
خصوصيات ياران منجي موعود چنين است:
نيك انديش، نيكگفتار، نيككردار، هرگز سخن دروغ بر زبان نياورند؛ قول خود را نميشكنند و عفريت خشم از آنان ميگريزد (اوستا، زامياديشت، قطعه 95).
افزون بر اين فرشتگان مقرب الاهي، هفت امشاسبند نيز در جايگاه ياوران سوشيانس مطرح شدهاند (اوستا، هفتن يشت كوچك، قطعه 12).
نشانههاي ظهور
از نشانههايي كه براي قيام موعود مزديسنا ذكر كردهاند ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. گرفتاري پيروان آيين مزديسنا به مصيبت و تنگنا (اوستا، فروردينيشت، قطعه 146)؛
2. تغيير نور خورشيد و وقوع زمين لرزه ها (يادگار جاماسب، ص 117)؛
3. بروز طوفان ملكوش و يخبندان هولناك (تفسير پهلوي، فرگرد 2، فقره 22)؛
4. اصولاً وقايع دوران دو موعود نخستين يعني هوشيدربامي و هوشيدرماه از جمله علايمي است كه پيش از ظهور منجي نهايي به وقوع خواهد پيوست. ما به منظور پرهيز از اطاله كلام از ذكر آن پرهيز كرده، خوانندة ارجمند را به متون مزديسنايي حواله ميدهيم؛
5. ظهور ضحّاك يا اژدهاك در پايان هزاره هوشيدرماه (بندهش هندي، فصل 26)؛
6. سقوط يك شهاب يا ستاره به نام «جوزهرمار» بر زمين كه مردم، آن را آتشين ميبينند (همان)؛
7. توقّف خورشيد ميان آسمان به مدّت سي روز (پورداود، همان: 46).
نتيجه
از آنچه گذشت ميتوان نتيجه گرفت كه در آيين مزديسنا همچون ساير آيينهاي جهان، اعتقاد به موعود نهايي و منجي آخرالزمان، يكي از عقايد رايج و استوار است و در تمام متون زرتشتي اعمّ از كتاب مقدّس اوستا، تفاسير و متون روايي پهلوي، افزون بر بشارت و اشارت به ظهور رهاننده و عدالتگستر، از تولّد (نژاد، چگونگي، زمان و مكان)، ظهور (علائم، زمان، مكان، دستاوردها) و ياوران او (زندگان و مردگان = جاودانيها) سخن گفته شده است.
همة بشارتها، وعدهها، اشارهها كه در همة آيينها و ديانتها آمده است نظر به قيام الهي آخرالزمان و حركت بشري ـ الاهي مصلحي است كه در پايان ادوار نبوّت و در امتداد جريان دين اسلام، از داخل اسلام ظهور خواهد كرد. اين است كه هرگاه موعود گفته ميشود، منظور موعود نهايي و منتظَر آخرين است. از اين موعود، در ديانتهاي قديم تعبيرهايي شده است و هر كدام به عنواني از او ياد كردهاند. همچنين نشانههايي از او در آثار كهن آمده است امّا در دين اسلام به صورت كاملاً مشخّص و با نام و نشان معيّن معرفي شده است. علّت اين امر مسائلي است (حكيمي، 1378: ص 101 و 102) كه عمدهترين آنها، اين است كه چون اسلام واپسين دين آسماني است، بايد در آن، همة حقايق و واقعيات، و همة حوادث مهمي كه پيش از قيام قيامت در بارة دين و هدايت، اتّفاق ميافتد بيان شود، و چون مهدي و ظهور او يكي از حقايق بزرگ و واقعيّات مهم است، لازم است در دين واپسين، همه چيز دربارة او گفته شود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)