صفحه 1 از 46 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    گزیده اشعار سنایی

    • دیوان حکیم سنایی
    • «آن‌چنان زی که بمیری برهی// نه چنان زی که بمیری برهند»

    • «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»

    • «از حسرت آن ديده چون ديده آهو// اين ديده نه ‌درخواب نه ‌بيدار چو خرگوش»

    • «اندر اين خاكدان فرسوده// هيچ‌كس را نبينی آسوده»

    • «اندر اين ره كه راه مردان است// هرکه خود را شناخت مرد آنست»

    • «ای به‌ ديدار فتنه چون طاووس// وی به ‌گفتار غرّه چون كفتار// عالمت غافلست و تو غافل// خفته را خفته كی كند بيدار»

    • «ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه ‌آموختنی»

    • «اين مثل زد وزير با بهمن// دوسـتنادان بتر ز صـد دشمن// بشنو اين نكته را كه سخت نكوست// مار به دشمنت، كه نادان دوست»

    • «با بدان كم نشين كه در مانی// خوپذير است نفس انسانی»

    • «بودِ بسيارخوار بی‌نور است// از گلوبنده خواجگی دور است»

    • «پر خوری، ژنده‌پيل باشی تو// كم خـوری، جبرئيل باشی تو»

    • «تو دست چپ در این معنی زدست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»

    • «حايض او، من شده به ‌گرمابه// ماهی او من طپيده در تابه»

    • «خادمانند نامشان كافور// ليك رخشان سيه‌تر از عنبر»

    • «خرمن خود را به ‌دست خویشتن سوزیم ما// كرم پيله هم به‌ دست خويشتن دوزد كفن»

    • «خور اندک فزون کند حلمت// خور بسیار کم کند علمت»

    • «در جستن نان آب رخ خويش مريزيد// در نار مسوزید روان از پی نان را»

    • «در دهان ‌دار تا بود دندان// چون گرانی كند بكن دندان»

    • «دوستان را به ‌گاه سود و زيان// بتوان ديد و آزمود توان»

    • «دوست را کس به یک بلا نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت»

    • «دوست گرچه دوصد، دو يار بود// دشمن ار چه يكی، هـزار بود»

    • «دهخدا گفت ار نمكساری شود انبان كون// گوزهای بی‌نمك پراند اهل روستا»

    • «رشته تا يك‌تاست آنرا زور زالی بگسلد// چون دوتا شد عاجز آيد از گسستن زال زر»

    • «ستد و داد را مباش زبون// مرده بهتر كه زنده و مغبون»

    • «سوی دین هدیهٔ خدایش دان// آن‌كه ناخوانده آیدت مهمان»

    • «علم چبود، فرق‌دانستن حقی از باطلی// نی کتاب زرق شیطان جمله از بر داشتن»

    • «فرش تو در زیر پا اطلس و شعر نسیج// بیوهٔ همسایهٔ را دست شده آبله// او همه‌شب گرسنه، تو زخورش‌های خوب// کرده شکم چارسو، چون شکم حامله»

    • «قدر مردم سفر پدید آرد// خانهٔ خویش مرد را بند است// چون به‌سنگ اندرون بود گوهر// كس نداند كه قیمتش چند است»

    • «گرچه كژدم به‌نیش بگزاید// دارویی را هم او به کار آيد»

    • «گرگ را با میش کردن قهرمان باشد ز جهل// گربه را با پیه کردن پاسبان باشد خطا»

    • «مال دادی به ‌باد چون تو همی// گِل به ‌گوهر خری و خر به ‌خیار»

    • «مرد عالی‌همم نخواهد بند// سگ بود، سگ به ‌لقمه‌ای خرسند»

    • «مرگ هدیه است نزد داننده// هدیه دان میهمان ناخوانده»

    • «نان فروزن به‌ آب ديدهٔ خویش// وز در ِ هیچ سفله شیر مخواه»

    • «نشود مرد پردل و صُعلوك// پیش مامان و بادریسه و دوك// نشود كس به ‌كنج خانه فقیه// كم بود مرغ خانگی را پیه// هركه او خورده‌ است دود چراغ// بنشیند به ‌كام دل به ‌فراغ// كی شود مایهٔ نشاط و سرور// هم در انگور شیره انگور// از برون مرد، مرد قوت دهد// دام در خانه، عنكبوت نهد// چه كنی در كنار مادر خو// آخر ای نازنین كم از دو دو»

    • «هركس كه برد به ‌بصره خرما// بر جهل خود او دهد گواهی»

    • «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پرزهر»

    • «هیچ خودبین خدای‌بین نبود// مرد خوددیده مرد دین نبود»

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیشگفتار

    ابوالمجد مجدود بن آدم ، سنایی غزنوی ، اگر از شعرای بزرگ نباشد ، بدون شک ، از شعرای صاحب سبک زبان پارسی است و لقب حکیم ، به قول خود او ، برازنده ی اوست :


    خاک غزنی چو من نزاد حکیم

    آتشی باد خوار آب ندیم

    از همه شاعران به اصل و به فرع

    من حکیمم ، به قول صاحب شرع


    البته همه ی شاعران عارف وغیر عارف ، او را به بزرگی و پیشوایی ستوده اند .

    تاریخ تولد او معلوم نیست ، عده ای 437 و گروهی 463 و بعضی 467 گفته اند که تاریخ اخیر صحیح تر به نظر می رسد.

    در تاریخ وفات او نیز اختلاف است . در پایان نسخه خطی حدیقة الحقیقه ، که در کابل تحریر شده ،

    تاریخ وفات 529 نوشته شده است ، اما مرحوم مدرس رضوی ، تاریخ درگذشت او را بعداز سال 535

    می ذاند ، ولی بالاتفاق سال عمر او را شصت و دو سال نوشته اند .

    دوران کودکی و نوجوانی را در غزنین ، در بین خانواده ای که اگر از بزرگان درباری نبوده اند ، اهل کرام بوده اند

    پدری دارم از نژاد کرام

    از بزرگی که هست آدم نام


    آثار سنایی


    1. دیوان قصاید و غزلیات و رباعیات و مقطعات ، که شامل حدود چهارده هزار بیت است . در این دیوان ،

    غزلیات او ، مخصوصا قلندریات او ، جای ویژه ای در ادبیات فارسی دارد.

    2. کتاب حدیقةالحقیقه ، که به نامهای الهی نامه و فخری نامه نیز مشهور است و در نوع خود از

    شاهکارهای مهم ادبیات فارسی است و اولین کتاب مثنوی عارفانه است ،

    که کسی پیش از آن بر این اسلوب کتابی ندوین نکرده است . حدیقه در حدود ده هزار بیت است

    که متاسفانه در هنگام مرگ سنایی ناتمام بوده و مدون نگشته و بعد ازاو کسانی که در صدد جمع آن

    برآمده اند ،دست رسی به ابیات کامل آن نیافته اند .

    هر یک به قدری که دست رسی به ابیات آن یافته فراهم و جمع کرده اند .

    3. سیر العباد الی المعاد : مثنویی عارفانه و رمزی است که نوعی سفر به عالم روحانی را می نمایاند

    و می توان آن را در ردیف کتابهایی چون ارداویراف نامه و کتاب الغفران ابو العلا معری و مقدمه ای بر کمدی الهی دانته دانست .

    4. کارنامه بلخ یا مطایبه نامه ، منظومه ی کوتاهی در حدود 500 بیت در بحر خفیف که سنایی غزنوی آن

    را در بلخ سروده و به غزنه فرستاده است.

    5. تحریمة القلم : مثنوی کوتاهی است در بحر خفیف و حدود 100 بیت که درباره ی حرمت قلم و خطاب به آن پرداخته و مسایل عرفانی دقیقی را بازگو کرده است .

    6. مکاتیب سنایی : که مجموعه ای از جند نامه و مکتوبه است که سنایی به یاران خویش نوشته است.

    7. طریق التحقیق

    8. عقل نامه

    9. مثنویهای عشقنامه و سنایی آباد ، که این سه اثر فوق را به دلایل سبک شناسی ، نمی توان از

    سنایی دانست . به غیر از این مثنویها ، آثاری چون «غریب نامه » و « زاد السالکین » و «بهرام و بهروز »

    نیز به سنایی رقم خورده است که مرحوم مدرس رضوی و دکتر شفیعی کدکنی ، آنها را مردود دانسته اند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در توحید باری تعالی





    ای درون پرور برون آرای

    وی خرد بخش بی خرد بخشای

    خالق و رازق زمین و زمان

    حافظ و ناصر مکین و مکان

    همه از صنع تو مکان و مکین

    همه در امر تو زمان و زمین

    آتش و آب و باد و خاک سکون

    همه در امر قدرتت ، بی چون

    عرش تا فرش جزو مبدع توست

    عقل با روح ، پیک مسرع توست

    در دهان هر زبان که گردان است

    از ثنای تو اندرو جان است

    برتر از وهم و عقل و حس و قیاس

    چیست جز خاطر خدای شناس ؟

    هر کجا عارفی است در همه فرش

    هست چون فرش ، زیر نعلش ، عرش

    هرزه داند روان بیننده

    آفرین جز به آفریننده

    آن که داند ز خاک ، تن کردن

    باد را دفتر سخن کردن

    همه از او و بازگشت بدو

    خیر و شر جمله سرگذشت بدو

    او ز ناچیز ، چیز کرد تو را

    خوار بودی ، عزیز کرد تو را

    هیچ دل را به کنه او ره نیست

    عقل و جان از کمالش آگه نیست

    دل عقل از جلال او خیره

    عقل جان با کمال او تیره

    نفس ، در موکبش ره آموزی است

    عقل در مکتبش نوآموزی است

    چیست عقل اندرین سپنج سرای

    جز مزوّر نویس خط خدای

    نیست از راه عقل و وهم و حواس

    جز خدای ، ایچ کس خدای شناس

    عزّ وصفش که روی بنماید

    عقل را جان و عقل برباید

    عقل کانجا رسید ، سر بنهد

    مرغ کانجا پرید ، پر بنهد

    هر چه را هست گفتی از بن و بار

    گفتی « او » را شریک ، هش می دار !

    چند از این عقل ترّهات انگیز ؟

    چند از این چرخ و طبع رنگ آمیز ؟

    عقل را خود ، به خود چو راه نمود

    پس به شایستگی و را بستود

    کاوّل آفریده ها عقل است

    برتر از برگزیده ها عقل است

    عشق را داد هم به عشق ، کمال

    عقل را کرد هم به عقل ، عقال

    عقل مانند ماست سر گردان

    در ره کنه او چو ما حیران

    عقل عقل است و جان جان است او

    آنکه زین برتر است ، آن است او

    با تقاضای عقل و نفس و حواس

    کی توان بود کردگار شناس ؟

    گر نه ایزد ورا نمودی راه

    از خدایی کجا شدی آگاه ؟

    پس چو مطلوب نبود اندر جای

    سوی او کی بود سفرت از پای

    سوی حق ، شاه راه نفس و نفس

    آینه دل ز دودن آمد و بس

    آینه ی دل ز رنگ کفر و نفاق

    نشود روشن از خلاف و شقاق

    صیقل آینه یقین شماست

    چیست محض صفاء ؟ دین شماست

    پیش آن کش به دل شکنی نبود

    صورت و آینه ، یکی نبود

    گر چه در آینه به شکل بوی

    آنکه در آینه بود نه توی

    دگری تو ، چو آینه دگرست

    آینه از صورت تو بی خبرست

    « هر که اندر حجاب جاویدست

    مثل او چو بوم و خورشیدست

    گر ز خورشید ، بوم ، بی نیروست

    از پی ضعف خود ، نه از پی اوست

    نور خورشید در جهان فاش است

    آفت از ضعف چشم خفّاش است »

    گرت باید که بر دهد دیدار

    آینه کژ مدار و روشن دار

    کافتابی که نیست نور دریغ

    آبگینت نماید اندر میغ

    یوسفی از فرشته نیکوتر

    دیو رویی نماید از خنجر

    حق ز باطل معاینه نکند

    خنجرت کار آینه نکند

    صورت خود در آینه ی دل خویش

    به توان دید ، از آن که در گل خویش

    بگسل آن سلسله که پیوستی

    که ز گل دور چون شدی ، رستی

    زان که گل مظلم است و دل ، روشن

    گل تو گلخن است و دل ، گلشن


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    کوران و احوال فیل



    بود شهری بزرگ در حد غور

    و اندر آن شهر ، مردمان همه کور

    پادشاهی در آن مکان بگذشت

    لشکر آورد و خیمه زد بر دشت

    داشت پیلی بزرگ ، با هیبت

    از پی جاه و حشمت و صولت

    مردمان را ز بهر دیدن پیل

    آرزو خاست ، زان چنان تهویل

    چند کور از میان آن کوران

    بر پیل آمدند ، از آن عوران

    تا بدانند شکل و هیات پیل

    هر یکی تازیان در آن تعجیل

    آمدند و به دست می سودند

    زان که از چشم بی بصر بودند

    هر یکی را به لمس، بر عضوی

    اطلاع اوفتاد بر جزوی

    هر یکی صورت محالی بست

    دل و جان در پی خیالی بست

    چون بر اهل شهر ، باز شدند

    برشان دیگران فراز شدند

    صورت و شکل پیل ، پرسیدند

    و آنچه گفتند ، جمله بشنیدند

    آن که دستش به سوی گوش رسید

    دیگری حال پیل از او پرسید ،

    گفت : شکلی است سهمناک ، عظیم

    پهن و صعب و فراخ ، همچو گلیم

    وان که دستش رسید زی خرطوم

    گفت : گشته است مر مرا معلوم ،

    راست چون ناودان میانه تهی است

    سهمناک است و مایه ی تبهی است

    وان که را بد ز پیل ، ملموسش

    دست و پای سطبرر بوسش ،

    گفت: شکلش ، چنان که مضبوط است

    راست ، همچو عمود مخروط است

    هر یکی دیده جزوی از اجزا

    همگان را فتاده ظنّ خطا

    هیچ دل را ز کلی اگه نی

    علم ، یا هیچ کور همره نی

    جملگی را خیالهای محال

    کرده مانند غتفره به جوال

    از خدایی خلایق آگه نیست

    عقلا را درین سخن ره نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    اندر درجات



    جانت را دوزخ آشیانه مکن

    خاطرت را محال خانه ، مکن

    گرد بیهوده ومحال، مگرد

    بر در خانه ی خیال ، مگرد

    از خیال محال ، دست بدار

    تا بدان بارگه بیابی بار

    کان سرای بقا ، برای تو است

    وین سرای فنا ، نه جای تو است

    در جهان ، زشت و نیکو و چپ و راست

    نا خلف زادگان آدم راست

    پایه ،بسیار سوی بام بلند

    تو به یک پایه چون شوی خرسند ؟

    پایه اول اندرو حلم است

    کاو به تحقیق ، خواجه ی علم است

    جمع کردی بر اولین پایه

    خرد و جان و صورت و مایه

    تو ، حقیقت بدان ، که در عالم

    از برای نتیجه آدم ،

    نیست از بهر آسمان ازل

    نردبان پایه ، به ز علم و عمل

    علم داری ، به حلم باش چو کوه

    مشو از نائبات دهر ، ستوه

    علم بی حلم ، شمع بی نور است

    هر دو با هم چو شهد و زنبور است

    شهد بی موم رمز احرار است

    موم بی شهد ، بابت نار است

    بر گذر زین سرای کون و فساد

    ببر از مبدا و برو به معاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکایت مرغ با گبر



    آن بنشنیده ای که بی نم ابر

    مرغ ، روزی بیافت از در گبر

    گبر را گفت ، پس مسلمانی

    زین هنر پیشه ای ، سخن دانی

    « کز تو این مکرمت بنپذیرند

    مرغکان گر چه دانه بر گیرند »

    گبر گفت : ار مرا بنگزیند

    آخر این رنج من همی بیند

    زان که او مکرم است و با احسان

    نکند بخل با کرم ، یکسان

    دست در باخت در رهش ، جعفر

    داد ایزد به جای دستش ، پر

    کار تو جز خدای نگشاید

    به خدای ار ز خلق هیچ آید!

    تا توانی ، جز او به یار مگیر

    خلق را هیچ در شمار مگیر

    خلق را هیچ تکیه گاه مساز

    جز به درگاه او پناه مساز

    کاین همه تکیه جایها ، هوس است

    تکیه گه ، رحمت خدای ، بس است

    اول از بهر عشق دلجویش

    سر ، قدم کن چو کلک و می جویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تمثیل در بیداری



    نه بپرسید کاهلی ز علی ؟

    چون شنید از زبان دل کسلی

    که بگوی ، ای امیر جان افروز

    که شب تیره به بود ، یا روز ؟

    مرتضی گفت : بشنو ای سائل

    سوی ادبار خود مشو مائل

    عاشقان را درین ره جانسوز

    تبش راز ، به که تابش روز

    هر که دارد ره تبش در دل

    در نماند پیاده در منزل

    در جهانی که عشق گوید راز

    نه تو مانی ، نه نیز عقل تو باز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساحری کرده ام درین معنی

    زان کجا عقل دادم این فتوی

    یک سخن زین و عالمی دانش

    همچو قران پارسی خوانش

    من چه گویم ؟ تو خود نکو دانی

    که نگردم خجل ، چو بر خوانی

    عدّتی می شناسم این را من

    پیش ایزد ، مهیمن ذاالمن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    داستان باستان




    ابلهی ، دید اشتری به چرا

    گفت نقشت همه کژ است ، چرا؟

    گفت اشتر : که اندرین پیکار

    عیب نقّاش می کنی ، هشدار !

    در کژی ام مکن به عیب ، نگاه

    تو ز من راه راست رفتن خواه

    نقشم از مصلحت ، چنان آمد

    از کژی راستی کمان آمد

    تو فضول از میانه بیرون بر

    گوش خر در خور است با سر خر

    هست شایسته ، گرچت آید خشم

    طاق ابرو برای جفتی چشم

    هر چه او کرده ، عیب او مکنید !

    با بدو نیک ، جز نکو مکنید !

    دست عقل از سخا بنیرو شد

    چشم ، خورشید بین از ابرو شد

    زشت و نیکو به نزد اهل خرد

    سخت نیک است ، ازو نیاید بد

    به خدایی سزا مر او را دان

    شب و شب گیر رو ! مر او را خوان

    آن نکوتر که هر چه زو بینی

    گر چه زشت ، آن همه ، نکو بینی

    روح را از خرد شرف ، او داد

    عفو را از گنه علف او داد

    گر چه باشد گه سوال مجیب

    ندهد گل ، به گل خورنده ، طبیب

    گل عمر کسی که گل خواهد

    کی دهد گلش ، اگر چه دل خواهد

    همه را از طریق حکمت و داد

    آنچه بایست ، بیش از آن ، همه داد

    پیل را پشّه گر بدرّد پوست

    گو بدان ، گوش پشه ران ، با اوست

    درد در عالم ار فراوان است

    هر یکی را هزار درمان است

    نوش دان هر چه زهر او باشد

    لطف دان هر چه قهر او باشد

    باشد از مادران ما بر ما

    هم حجامت نکو و هم خرما

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تمثیل



    زالکی کرد سر برون ز نهفت

    کشتک خویش ، خشک دید و بگفت :

    کای هم آن نو و هم آن کهن

    رزق بر تست ، هر چه خواهی کن !

    علت رزق تو ، به خوب و به زشت

    گریه ی ابر نیّ و خنده ی کشت

    از هزاران هزار ، به یک تو

    زان که اندک نباشد اندک تو

    شعله ای زو و صد هزار اختر

    قطره ای زو و صد هزار اخضر

    بی سبب رازقی ، یقین دانم

    همه از توست ، نانم و جانم

    مرد نبود کسی که در غم خور

    در یقین باشد از زنی کهتر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 46 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/