فرق عشق صادق و کاذب




یکی از مشکلات موجود در زندگی زناشویی، نشناختن مرز عشق حقیقی و عشق کاذب است. همسرمان را دوست داریم اما او از این وضعیت سوءاستفاده می‌کند و ما باز هم ادامه می‌دهیم. چرا؟ آیا انسانیت‌مان زیاد است؟ یا به بیراهه سوءتفاهم می‌رویم؟ ...
در شماره‌های پیشین به تفاوت بین عشق و عادت پرداختیم و تفاوت آنها را بیان کردیم و گفتیم گاهی آدم‌ها چون نیاز به تغذیه عاطفی از سوی فرد مقابل دارند بنابراین به رابطه هر چند اشتباه خود ادامه می‌دهند و گفتیم که اگر افراد از نظر تمام شرایط با فرد مقابل برابر باشند و به صورت منطقی ازدواج کنند اما باز باید یک کشش یا حس دوست‌داشتن در آنها ایجاد شود تا ازدواج موفقی داشته باشند. پس از این بحث، یکی از خوانندگان گرامی سوالی را مطرح کردند و پرسیدند: «اگر خانمی آرام و مطیع نسبت به مردی علاقه داشته باشد که بسیار مغرور و خودخواه و در عین حال دوست‌داشتنی است، چه‌طور می‌تواند با او کنار آمده و چه‌طور می‌تواند رفتار او را تغییر دهد تا کمی انعطاف‌پذیرتر شود؟»



● عشق واقعی یا خودآزاری؟
پاسخ ما به این خواننده عزیز این است که اصولا باید بدانیم هر وقت هر رفتاری تقویت شود، دوباره تکرار شده و به اصطلاح روز به روز بیشتر می‌شود. اگر در مقابل یک آدم مغرور و خودخواه و یک‌دنده همیشه انعطاف‌پذیر و باگذشت باشید، یعنی همیشه دارید کار او را تقویت می‌کنید. یعنی علی‌رغم اینکه او همیشه مغرور و یکدنده است، شما همیشه کوتاه آمده و رفتار او را تقویت می‌کنید. پس با این شیوه آن آقا روز به روز خودخواه‌تر، یکدنده‌تر و مغرورتر می‌شود. چنانچه چنین رابطه‌ای علی‌رغم همه آسیب‌ها وجود دارد از نظر ما این یک رابطه پاتولوژیک یا آسیب‌زا است. یعنی شاید خانمی که به چنین فردی علاقه‌مند است، یک‌جور خودآزاری دارد. برای اینکه او در این رابطه در حال اذیت شدن است اما دوست دارد که در این رابطه مانده و ادامه دهد. از نظر ما حتما در این رابطه آسیبی وجود دارد که این دو را کنار هم نگه می‌دارد. ضمن اینکه سوال شده باید چه کار کند تا این رفتار تغییر کند. پاسخ این است که اگر این خانم فکر کند که من هم دوست دارم یک وقت‌هایی نظرات خود را بیان کنم ولی می‌ترسم او را از دست بدهم و طرف مقابل با همه وجودش این را حس کند که او نمی‌تواند مرا رها کند و از من کنده شود و می‌ترسد که از من جدا شود، همیشه این رابطه ادامه پیدا می‌کند، در حالی که عشق و علاقه‌ای بین‌شان نیست.
قطع به یقین یکی از علایم عشق حقیقی این است که دو سر عشق انبساط خاطر دارند و احساس‌شان نسبت به هم خوب است. در حالی که در عشق کاذب یکی از طرفین، دیگری را خوار و ناتوان می‌کند و بنابراین اگر چنین رابطه‌ای وجود دارد باید طرفین بدانند که ادامه رابطه فایده‌ای ندارد.
اصولا عشقی که نتواند عشق تولید کند به درد نمی‌خورد. اگر آن آقا شما را دوست داشته باشد نباید بترسید که او را از دست می‌دهید و قدم اول برای تغییر این است که به خودتان بگویید «هیچ اشکالی ندارد اگر از دستش بدهم» سپس رفتار مناسب را انجام دهید. رفتاری که مناسب یک عشق حقیقی است. یعنی من هم باید در رابطه احساس انبساط خاطر و شادی کنم، آن‌وقت شاید آن آقا به خاطر ترس از دست دادن شما روی خودش کار کرده و یا حتی به یک روان‌شناس مراجعه کند و از تکنیک‌های رفتاری کمک بگیرد تا بتواند تغییر کند.


● باز هم سن و سال مهم است
سوال بعدی که یکی دیگر از خوانندگان پرسیده بودند، این بود که: «اگر سن خانم از سن آقا بالاتر باشد اما از نظر مشخصه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با هم برابر باشند آیا می‌توانند با هم ازدواج کرده و مشکلی نداشته باشند؟»
ببینید، اولین نیاز هر مرد تمکین عقلی، عاطفی و روانی همسرش نسبت به اوست. تمام مردها نیاز دارند به اینکه همسرشان تاییدشان کرده و قبولشان کند. زمانی که خانمی بزرگ‌تر است، از آنجا که بلوغ عقلی، عاطفی و روانی دخترها جلوتر از پسرها رخ می‌دهد و این فاصله تقریبا تا سن کمال عقل وجود دارد، بی‌اختیار نمی‌تواند این تمکین عقلی، عاطفی و روانی را برای همسرش ایجاد کند و وقتی مردی احساس کند که زنش قبولش ندارد این حس می‌تواند شروع برهم خوردن رابطه باشد.
یک اتفاق دیگر هم که در چنین ازدواج‌هایی می‌افتد، این است که اصولا خانم‌ها کمی زودتر از آقایان شکسته می‌شوند به علت اینکه زمینه کلاژن‌سازی در آقایان طولانی‌تر است ولی در خانم‌ها زودتر از بین رفته و موجب شکسته شدن آنها می‌شود.
شاید الان مشکلی نباشد اما ۲۰ سال دیگر وقتی این خانم مثلا ۶۰ ساله می‌شود از آقایی که چند سال از خودش کوچک‌تر است خیلی شکسته‌تر است و درنتیجه در قدم‌های اول دچار افسردگی شده و به تدریج به سوءظن و بدبینی نسبت به همسرش گرفتار می‌شود بنابراین چنین ازدواج‌هایی توصیه نمی‌شود.