رابطه فكر و قلب با فهم قرآن


«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الاخسارا.» (اسراء: 82); و ما از قرآن چیزهایی را فرو می‏فرستیم كه شفا و رحمتی (الهی) برای اهل ایمان است و ستمگران را جز زیان نمی‏افزاید.
ای مسلمان تو اگر داری بصر
در ضمیر خویش و در قرآن نگر
صد جهان تازه در آیات اوست
عصرها پیچیده در آنات اوست
بنده مؤمن ز آیات خداست
هر جهان اندر بر او چون قباست
چون كهن گردد جهانی بر برش
می‏دهد قرآن جهان دیگرش (1)
رابطه فكر و قلب با فهم قرآن
خداوند استعداد فراگرفتن علوم را با وسایل لازم و با تنوع و به صورت‏های مختلف تا بی‏نهایت‏به انسان عنایت كرده است و در این راستا انسان‏های شایسته‏ای همچون انبیاء را نیز پیشگام در همه علوم وپیشه‏ها فرستاده است (2) و بشر در توسعه و تكمیل آن به تكاپو پرداخته و در كسب فهم‏ودست‏یابی‏به‏شناخت، كه‏ضروری‏ترین نیاز حیات اوست، با ابزار حس و تجربه; اندیشه و حتی روح و قلب پیش می‏رود و برای درك واقعیت‏ها از دو روش كلی اكتسابی و الهامی بهره می‏گیرد.

در این نوع فهم و درك، محدودیت در زمان و مكان، تغییر و حركت تا سرحد فرسودگی، مشروط و مقید بودن واقعیات اطراف خویش به چیزهایی همچون احساسات، محیط اجتماعی، شرایط اقتصادی، مصالح فردی و گروهی، سبب می‏شود كه انسان تا سرحد نیازمندی در میدان معرفت و شناخت گام بردارد. (3)
سر تعالی و ارتقاء انسان در بعد بینش و آگاهی اكتسابی وابسته به قدرت تفكر و نتیجه‏گیری، استدلال و رفع مجهولات از معلومات است كه به همان اندازه باعث گسترش آگاهی‏های تازه و ابتكارات نو می‏شود و این همان فكر است.
فكر برای انسان ارزش حیاتی دارد تا آن حد كه دیگر توانایی‏های آدمی با كنترل فكر سیر كمال را طی می‏كنند. (4) با آن‏كه بهره همه مردم از فكر یكسان نیست و هیچ‏كس را نمی‏توان به جهت این‏كه از مراتب عالی فكر برخوردار نیست مورد انتقاد و سرزنش قرار داد ولی هر صاحب فكری كه از همان مقدار بهره فكری خویش استفاده نكند و آن را برای یافتن طریق حق به كار نگیرد، مسلما فكر خود را به تباهی و ضلالت می‏كشاند. چنین انسانی به هر اندازه هم از فكر برخوردار باشد قابل سرزنش است و خداوند این‏گونه افراد را توبیخ كرده و آن‏ها را پست‏تر از چهارپایان و دیگر موجودات فاقد فكر و شعور معرفی می‏كند: «ایشان جز به مانند چهارپایان نیستند حتی گمراه‏تر از آنان هستند (5) »

فهم قرآن از طریق فكر دارای ویژگی‏های زیر است:




كوتاه سخن آن‏كه، راه فكر به ویژه برای آن كس كه اشتیاق فهم دارد ولی از شهود باطنی در پرتو استكمال روحی و معنوی فاصله دارد، سودمند است. (6) و مسلما تلاش چنین انسان مشتاقی برای تصحیح و تكمیل مستمر فهم قرآن صرفا به كوششی برای دست‏یابی به منظومه معرفتی متقن و سزاوار اعتنا خلاصه نمی‏شود، بلكه آثار عملی و محسوس و گاه سرنوشت‏سازی در حیات او خواهد داشت. و از همین‏رو است كه قرآن توجه ویژه‏ای به تفكر مبذول داشته و آموزه‏های بلندی در اوصاف متفكران شایسته عرضه نموده است.

كاربرد فكر و اندیشه در قرآن و احادیث‏با عبرت گرفتن و بینش پیدا كردن ملازم گشته است و معمولا عبرت و بصیرت در پرتو وقایع تاریخی و پدیده‏های هستی حاصل می‏شود، به عنوان نمونه در آیه 176 سوره اعراف آمده است: «... داستان‏ها و حكایت‏ها را بازگو كن شاید كه اندیشه كنند (7) »و یا در آیه 191 سوره آل عمران می‏خوانیم «آنان كه خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‏كنند و در آفرینش‏آسمان‏ها و زمین می‏اندیشند...» (8) و به همین خاطر است كه سرتاسر قرآن آكنده از داستان‏های تاریخی و پدیده‏های طبیعی و شگفت‏انگیز است تا فرد روی‏آورنده به قرآن با خواندن و اندیشیدن درآن‏هاعبرت‏گرفته وصاحب‏بصیرت گردد.
حضرت علی‏علیه السلام می‏فرماید: «شخص بینا تنها آن كسی است كه چون سخن قرآن را بشنود، بیندیشد و چون نگاه كند بینش پیدا كند و از عبرت‏ها سود ببرد.» (9)
پس در مسیر تفكر، طریق فهم قرآن و آیات پربار آن شایسته‏ترین و پرسودترین راهی است كه به كار گرفتن فكر و اندیشه در آن ضروری است: «و ما سوی تو «ذكر» - یعنی قرآن - را نازل كردیم تا برای مردم هر آنچه را سویشان فرو فرستاده شده بیان كنی و شاید مردم بیندیشند.» (10) و یا در جایی دیگر می‏فرماید «و این مثال‏ها را برای مردم می‏زنیم تا شاید اندیشه كنند.» (11)
با مروری به كاربرد واژه فكر در قرآن می‏توان نتیجه گرفت كه گویی زمانی فكر به كار می‏افتد و نام اندیشه به خود می‏گیرد كه فقط در جهت تامل آیات الهی باشد زیرا واژه «فكر» در قرآن تنها به صورت «فعل‏» و آن هم یك مرتبه درباب تفعیل و شانزده مرتبه در باب تفعل به كار رفته است و در اكثر این كاربردها «تفكر» ملازم با آیات الهی آمده است. (12) به عبارت دیگر، ركن اساسی فكر ارتباط با فهم آیات الهی است و با تكیه به تفصیل آیات و تذكرات قرآنی و تبیین شرایع دینی و علمی است كه معنا پیدا می‏كند. سخن امام صادق‏علیه السلام در این‏جا گره گشاست:
«به راستی این قرآن مشعل هدایت و چراغ روشنگر تاریكی‏هاست. باشد كه شخص تیزبین در آن دقت كند و چشم خویش را برای دریافت پرتوهای نورانیش بگشاید. زیرا تفكر مایه حیات قلب روشن‏دل است، همان‏گونه كه جوینده نور در تاریكی‏ها به دنبال تابش نور حركت می‏كند...» (13)
پس متفكر واقعی از دیدگاه قرآن كسی است كه فكر را ابزار فهم قرآن و عبادت خدا قرار دهد و چنین حالتی از تفكر است كه از عبادت سالیانه هم ارزشمندتر است و از امام صادق‏علیه السلام نقل است كه فرمود: «اندیشه آیینه كارهای نیكو و كفاره گناهان و روشنایی دل‏ها و گشایش برای مردم و اصلاح آخرت و معاد و اطلاع بر سر انجام كار و موجب افزایش دانش است.» (14)

در این نوع فهم، ادراكات انسان می‏تواند تا بی‏نهایت پیش رود و از قید زمان و چهارچوب ماده فراتر رود و قله‏های بلند عشق و ایمان را فتح كند. و این حالت زمانی است كه فطرت و عمل صالح همگام با عقل پیش رود و آدمی در این مسیر هرچه صحیح‏تر پیش می‏رود، آگاهی‏های باطنی‏اش افزایش پیدا می‏كند و منبع وحی را به شایستگی همراهی می‏كند و ایمان به خدا و بندگی او را عالی‏ترین جلوه فهم و عقل می‏یابد: قال الحسین‏علیه السلام «لا یكمل العقل الا باتباع الحق‏» (15) امام حسین‏علیه السلام می‏فرماید: «خرد تنها با پیروی از حق به كمال می‏رسد» و مسلم است كه قرآن را نیز می‏توان از این راه فهمید. اما چگونه و تا چه حد؟ این موضوعی است كه در معرفت قلبی و ارتباط آن با وحی و عشق و ایمان باید روشن شود.

مسلما در اصطلاح قرآن، قلب آن عضو گوشتی بدن نیست هر چند كه جهت نشان دادن نقش حیاتی آن و تقریب به ذهن می‏توان تشابهی به آن در نظر داشت:
قلب، آن حالت استعداد درك و شهود حقایق متعالی جدای از تصورات ذهنی است. قلب كانون تلاقی نور عقل و نور وحی است، (16) جایگاه رشد فكر و تحول درونی، (17) محیط كسب علم و توشه تقوی، (18) و خانه ایمان (19) است.
فهم قرآن برای كسی است كه قلب دارد: «ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب.» (ق: 37) «به راستی در آن ذكر و یادآوری برای كسی است كه قلب دارد».
پیامبرصلی الله علیه وآله، آن پیام‏گیر كامل محتوای وحی، كسی است كه این‏گونه قلبی دارد و از آن حقایق لبریز و سرشار می‏شود. تنها زبان فكر و استدلال برای آشنایی با قرآن كافی نیست - بلكه می‏تواند زیان رسان هم باشد - و زبان دل لازم‏تر است.
خدا، آن هستی مطلق، زبان دل را می‏داند و با آن انسان را مخاطب قرار می‏دهد و او را از اعماق هستی و با تمامی وجودش به حركت می‏آورد. در این حالت، فكر و مغز انسانی تحت تاثیر نیست‏بلكه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار می‏گیرد: «انما المؤمنون الذین اذا ذكرالله وجلت قلوبهم و اذاتلیت علیهم‏ایاته زادتهم ایمانا...»(انفال:2).
«منحصرا مؤمنان فقط آن كسانی هستند كه چون یاد خدا شود، دلهاشان بترسد و چون آیه‏های وی برایشان بخوانند ایمانشان را بیافزاید و به پروردگار خویش توكل كنند، آن‏ها كسانی هستند كه نماز بپا می‏دارند و از آنچه روزی‏شان داده‏ایم انفاق كنند، آنان، هم آنان، به راستی مؤمنان واقعی هستند...»
این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستی، حالت قلب و دل است. همان دلی كه می‏خواهد خود را با آیات الهی صیقل دهد و به حالت‏خضوع و خشوع درآید.
«الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله‏» (حدید: 16) «آیا وقت آن نرسیده است كه ایمان‏آورندگان دل‏هایشان برای ذكر خدا به خشوع درآید.»
با قرآن و ذكر الهی است كه فرد خود را می‏شناسد و به وسعت و عمق‏پیچیدگی روح و قلب‏خویش واقف‏می‏شود و به حساسیت و لطافت و آسیب‏پذیری شدید روح خویش پی می‏برد. و به میزان سلامتی روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان برخوردار می‏شود و با انس و مصاحبت‏با قرآن زمینه وسوسه‏های شیطانی از بین می‏رود. (20)
تاكید قرآن بر این نوع از درك با آن همه شدت و حدت (كه حدود 132 بار فهم قلبی یا موانع فهم قلبی در قرآن آمده) برای آن است كه خداوند یك روح و معنویت عالی و بی‏نهایت‏برای انسان قائل است (21) و بر آدمی واجب است كه با پیروی كامل و صادقانه و عاشقانه از احكام الهی - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دوری از محرمات و مكروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاك و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمی طوری ساخته شده است كه با نیكی‏ها پیوند دارد و قرآن كتابی است كه تمامی نیكی‏ها را بیان می‏كند. و بهترین نیكی از آن كسی است كه با قرآن در نیت و فكر و عمل صادقانه و قلبی ارتباط برقرار ساخته باشد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین‏» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزی را فرو می‏فرستیم كه شفا و رحمتی برای ایمان‏آورندگان است‏».
چه زیباست‏سخن امام صادق‏علیه السلام آن‏جا كه می‏فرماید: «من قرا القرآن و لم یخضع لله و لم یرق قلبه و لاینشی حزنا و وجلا فی سره فقد استهان بعظم شان الله تعالی و خسر خسرانا مبینا.» (22)
«كسی كه قرآن را تلاوت كند و در برابر خدا خضوع نكند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسی نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبك شمرده و دچار زیانی آشكار شده است.»
این كلام نورانی امام صادق‏علیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.

سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن یك زمینه همدلی و هم‏زبانی و هم‏دردی را می‏طلبد و این زمینه در یك فضای آكنده از محبت و صمیمیت می‏تواند وجود پیدا كند و متعالی‏ترین جلوه‏های قلبی هر انسان در همین اظهار عشق است و بس. بنابراین، می‏توان گفت كه با توجه به فطرت خدایی انسان، سر و كار قرآن پیوسته با این جلوه عشق الهی است; چرا كه انسان وقتی بتواند آنچه را كه به عشق و علاقه‏اش متعلق است‏برای خویشتن درست و واضح معنا كند آن وقت است كه آن عشق و محبت‏سیری متنوع و صعودی پیدا می‏كند، اینجاست كه قرآن هیچ وقت كهنه نمی‏شود; زیرا قرآن را كه باز می‏كنید و با توجه به قلب سلیم، و درك شفاء و نور و ایمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روی می‏آورید درمی‏یابید كه زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق; و چنان سخن می‏گوید كه گویی جز عاشق و معشوق در جهان هیچ چیز دیگر معنایی ندارد، و جز عشق مساله‏ای در جهان وجود ندارد.
محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتیاج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعیان دروغین عشق و... می‏یابید و بس. (23)
قرآن پیام خدای معشوق و معبود انسان‏های عاشق است، باید به آن دل داد; زیرا مهم‏ترین ویژگی قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگی به او است. كدامین عاشق است كه پیام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پیام خدا را می‏شنویم و گوش نمی‏دهیم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مایه گذاشتن) پیداست كه از زبان قرآن یعنی زبان عشق محروم هستیم. و مسلما پیام معشوق را نخواهیم شناخت و نخواهیم فهمید: «و اذا قرء القرآن فاستمعوله و انصتوا لعلكم ترحمون‏» (اعراف: 204) «آن‏گاه كه قرآن خوانده می‏شود پس خوب گوش دهید و به آن دل دهید و آرام شوید باشد كه مورد رحمت واقع شوید.»
مثالی را در این باره جهت تقریب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدین صورت می‏توان آورد كه: «فرض كنید پسری از مادرش به دور بوده پس از مدت‏ها دوری و از محل سربازیش، مثلا، برای مادر خویش كه می‏داند او را بسیار دوست دارد فقط یك نامه می‏نویسد. وقتی این نامه به دست مادر می‏رسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را می‏خواند، همواره تعبیر می‏كند، كلمات و جملات و عبارت‏های آن را پیوسته زیر و رو كرده و برای خویش از سر عشق تعبیرات آن را زمزمه می‏كند، می‏گوید: این جمله‏اش این موضوع را می‏گوید، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط این جمله با آن جمله چیست، و... و اما اگر بی‏سواد باشد به هر كس كه می‏رسد می‏گوید آقا این نامه را برای من بخوانید و اگر نامه ادبی هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبیهات و تعبیرات آن می‏پرسد و آن قدر با این نامه مانوس می‏شود كه تمام آن را حفظ می‏كند; چرا كه
خودش را در آن نامه می‏بیند و می‏یابد. حتی جای تعجب نیست كه اگر بی‏سواد باشد تنها به خاطر درك محتوای نامه فرزندش راه باسواد شدن را نیز طی كند و...
حال كدامین ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق یك مادر به پیام فرزندش، به پیام خدا عشق می‏ورزیم، آن را می‏خوانیم، زمزمه می‏كنیم، در تفسیر آیات و فهم آن‏ها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه كار می‏كنیم و به آن دل می‏دهیم. اینجاست كه پیامبرصلی الله علیه وآله می‏فرماید: «الا من اشتاق الی الله فلیستمع كلام الله‏» (24) «بهوش باشید هر كه شوق خدا را دارد و به خدا عشق می‏ورزد پس باید به سخن خدا گوش فرا دهد.»

با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذكر این نكته ضروری است كه قلب و ایمان نیز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحت‏بسیاری از آیات قرآنی جایگاه ایمان قلب است: «اولئك كتب الله فی قلوبهم الایمان.» (مجله: 22) «آنان كسانی هستند كه خداوند ایمان را در دل‏هایشان بنوشت‏»
«ولكن الله حبب الیكم الایمان و زینه فی قلوبكم‏». (حجرات: 9) «ولیكن خداوند ایمان را برایتان دوست‏داشتنی قرار داده و در دلهایتان استوار كرد.» از یك سو، بر اساس آیه 82 سوره اسراء «ایمان‏» عامل مهم درك و فهم قرآن است، (25) و از سوی دیگر، این باور با ایمان قلبی به مبدا هستی و عشق به خدا و ایمان به پیامبرصلی الله علیه وآله معنا پیدا می‏كند تا بتواند مهم‏ترین عامل درك صحیح قرآن شود و آدمی را با معانی بلند قرآن آشنا كند.
به عبارت دیگر، ایمان امانت‏بزرگ خداوند است و حمل این امانت، شایستگی می‏خواهد، ایمان اكراه بردار نیست و در ایمان نمی‏شود تقلید كرد و همان‏گونه كه ایمان آزادترین و با حرمت‏ترین انتخاب یك‏انسان است، هرگونه سخن وعمل كه این انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه كند، هر چند به نام دین و روی‏آوری به مردم باشد، قلب آدمی را تباه می‏كند و او را از فهم قرآن دور می‏كند.
تنها كسانی می‏توانند قرآن را به نحو شایسته بفهمند كه خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله را بشناسند و به او ایمان آورند و در ظاهر و باطن به گونه‏ای باشند كه در سینه‏هایشان نمونه كوچكی، هر چند در مقیاس كوچك‏تر از آنچه تمامی قلب پیامبر را فراگرفته، وجود پیدا كرده باشد.
امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه فاما غیرهم فما اشد اشكاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...» (بحارالانوار، ج 92، ص 10) «منحصرا قرآن نمونه‏هایی برای مردم داناست نه غیر آنان همان عالمانی كه به آن ایمان می‏آورند و آن را می‏شناسند ولی برای دیگران چقدر مشكل است و چه‏اندازه ازدسترس عقل ودل‏هایشان‏به دور است!»
ایمان چنان سهل‏الوصول و ارزان نیست كه به دست هر كسی بیفتد، امری قلبی است كه با تمامی زندگی آدمی سر و كار دارد و تمامی هویت‏یك انسان است. پس فهم حقایق قرآن نیز برای كسی امكان‏پذیر است كه در پی تسلیم درونی و برونی به خدا و برگزیده خدا برآمده و تابع امر آن‏ها باشد. و اینجاست كه امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید: «ما مردم را مؤمن نمی‏شماریم مگر آن‏كه جمیع اوامر ما را متابعت نماید...» (26)
خلیفه خدا در زمین بودن یعنی مطیع خدا بودن، شنونده خوبی برای كلام خدا بودن، تسلیمی در اوج اختیار و در عین بیزاری از طاغوت همراه با شناخت‏خدا و عشق به او و فرمان‏برداری از او. (27) چنین قلبی شایسته نور خداست و حق اوست كه از این سفره الهی و تجلی خداوندی به زیباترین وجه بهره ببرد و پیوسته با عنصر اعتماد، (28) عشق، (29) و امید (30) به امنیت در بارگاه الهی زندگی می‏كند (31) و در این حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق می‏شود كه حالت‏خدایی پیدا می‏كند: «قال الله تعالی: لاتسعنی ارضی ولاسمائی ولكن یسعنی قلب عبدی المؤمن‏» (الغوالی، ج 4، ص 7) «نه زمینم گنجایشم را دارد و نه آسمانم، ولی قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»
بنابراین، آنچه كه قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسان‏هایی است كه هم از سلاح علم بهره‏مند هستند و هم از دلی آكنده از ایمان به محبوب خویش; و این دو را با بهترین شیوه و عالی‏ترین وجه در راه حق به كار می‏گیرند; انسان‏هایی كه نمونه‏های بارز آن خود پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران شایسته و راستین آن‏ها می‏باشند. همان‏هایی كه اهداف قرآن را پیوسته در دل و قلب خویش به یقین باور داشته و در عمل با پذیرش حقایق قرآنی همیشه قرین عبادتند; یعنی عاشقانه در پی سپاسگزاری از خدایی كه شایسته عبادت است‏برمی‏آیند و هدف قرآن را برآورده می‏سازند. (32) و تنها توصیه قرآن نیز همین است آنجا كه می‏فرماید: «یا ایها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین‏» (یونس: 57) «ای مردم از جانب پروردگارتان سوی شما پندی رسیده با شفایی برای (آن مرض‏هایی كه) در سینه‏هاست، كتابی كه رحمت و هدایت‏برای مؤمنان است.» 1- فهم اكتسابی 1-1- ویژگی‏های فهم قرآن از طریق فكر و اندیشه 1- بسیاری از استدلال‏ها و تبیین‏های فكری درباره آیات به دلیل پیوند با مباحث پیچیده فلسفی برای همگان مفید نیست. 2- می‏توان از این راه در مصاف علمی با شبهات ملحدان سود جست و در مقام مناظره ضعف و سستی دلایل منكران را آشكار ساخت و به چالش متفكرانی كه جز به استدلال‏های منطقی و فكری محض گردن نمی‏نهند پاسخ گفت. 3- راه فكر وقتی می‏تواند در تقویت ایمان دینی و فهم شایسته قرآن مؤثر باشد كه در برابر حقیقت‏خاضع گردد. در این صورت است كه با زدودن شك و تردید در سایه استدلال استوار نقش به سزایی در پیش‏گیری از آسیب دیدن ایمان، به ویژه در ارتباط با فهم قرآن، ایفا می‏كند. 4- با توجه به كاركرد ویژه راه فكر از یك سو، و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جوگر انسان به بحث‏های عمیق فكری و ذهنی از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان، پژوهش‏های گسترده‏ای را در زمینه فهم و تفسیر قرآن با توضیحات عقلی و فكری به انجام رسانده‏اند كه بخشی از آن به پیدایش تفاسیر متعدد و شهیر انجامیده است. 2-1- كاربرد صحیح فكر از نظر قرآن و اهل بیت‏علیهم السلام 2- فهم الهامی یا غیر اكتسابی و قلبی 1-2- قلب و پیوند آن با وحی 2-2- قلب و پیوند آن با عشق 3-2- قلب، ایمان، فهم قرآن