اسم رایج آن فلش فیکشن یا داستان کوتاه کوتاه است. داستانی بین 300 تا 1000 کلمه. بلند تر از میکرو فیکشن (10 تا 300 کلمه) اما کوتاهتر از داستان کوتاه مرسوم ( 3000 تا 5000 کلمه که قابل قبول بیشتر مجلات است. ) فلش فیکشن داستانی معمولی با کمترین کنش است.
این مقاله سعی دارد که روش بخصوصی را برای نوشتن فلش فیکشن ارائه دهد. نویسندگان می توانند اگر دوست دارند روی داستان شان اندکی تمرکز کنند.
1. کمترین کنش.
سوژه ی کوتاهی پیدا کن که مفهومی مهم در او پنهان باشد. راجع به روابط پیچیده ی پدر و مادر ها با بچه هایشان به رمان احتیاج داریم. در این موضوع پیچیده تنها قسمتی از آن را انتخاب کن. بچه ها چه احساسی دارند زمانی که در یک گفتگو نمی توانند شرکت کنند. چه تعداد از بچه ها در ماشین حوصله شان سر می رود. بچه های وسطی، وضعیت بدتری دارند. جزئی ترین را پیدا کن و شروع به نوشتن کن.
2. در آغاز داستان مفهوم را بیان نکنید.
وقتی داستان می نویسید. دو صفحه داستان را شرح ندهید. راهی پیدا کنید که همه اش را در پاراگراف اول قرار دهید. البته در شرایطی که با داستانی آسان سر و کار دارید.
3. از وسط کنش شروع کنید.
مثل 2، داستان را در وسط کنش شروع کن. مردی دارد فرار می کند. بمبی در حال خنثی شدن است. هیولایی در خانه وجود دارد. بیش از آنچه در داستان احتیاج هست توضیح ندهید. خواننده نانوشته ها را می تواند بخواند. در واقع بگذارید خود خواننده با تفکر روی داستان سکوت داستان را بفهمد و آن را تبدیل به فریاد کند.
4. روی تصاویر تاثیر گذار تمرکز کنید.
تصویری تاثیر گذار را پیدا کنید و در داستان روی آن تمرکز کنید. خیابانی که به تازگی در آن جنگی رخ داده است. غروب ناآشنا و کم تر دیده شده. این تصاویر ارزشی بیش از هزار کلمه دارند. تصویری با کلمات نقاشی کنید. هیچ آسیبی به هر چیزی در کنار تصاویر نمی خورد. چون قبل از همه چیز این یک داستان است.
5. حدس خواننده را تا پایان نگه دارید.
یک ابهام ساده کمک بزرگی می تواند بکند. مخاطب تو ممکن است نظری در مورد بیشتر داستان نداشته باشد. کشمکش تا پایان خواهد بود. وقتی کشمکش تمام می شود باید نتیجه گیری و راه حل مناسبی ارائه بدهید.
6. از اشاره های کنایه آمیز استفاده کنید.
توسط اشاره به حادثه ای عامیانه و شناخته شده، داستان میتواند از همه ی کلمات غیر ضروری حفظ شود. به حوادث تاریخی اشاره کنید و یا واقعه های مشهور ادبیات. اگر داستان تو در جایی مثل تایتانیک اتفاق می افتد شرح دادنش امکان پذیر است زیرا در مورد آن زیاد گفته شده است. تاریخ و جیمز کامرون کمک زیادی به تو می کنند. از دادن اطلاعات پیچیده پرهیز کن. خواننده تو برای دریافت باید باهوش باشد.
7. اتفاق غیر منتظره در داستان بکار برید.
مثل 5، پایان غیر منتظره به نویسنده اجازه می دهد پایان داستان را جفت و جور کند. فلش فیکشن بیشتر اوقات پایان غیر منتظره دارد. چون شما زمان کافی برای ساختن شخصیت هایی که مخاطب با آنها همذات پنداری کند و نشان دادن آنها در مدت طولانی را ندارید. این گونه می توان پیرنگ را نابود کرد. مثل شوخی جالب، فلش فیکشن بیشتر اوقات کارآیی مناسبی در جفت و جور کردن پایان دارد.
به تکنیک در داستان من "امتحان جاده" نگاه کنید. میخواستم درباره ی امتحان رانندگی ام داستانی بنویسم. قبل امتحان یا تمرین را نمی خواستم توصیف کنم. فقط امتحان. (( 1.کمترین کنش.)) محدودیت در سوژه به نویسنده کمک می کند که صحنه های منطقی بسازد.
امکان شرح جزئیات امتحان گیرنده و امتحان را نداشتم. شخصیت اصلی را در دو جمله شرح دادم. ((2 .در آغاز داستان مفهوم را بیان نکنید.)) " مرد نشست داخل ماشین بدون اینکه به شخصی که پشت فرمان نشسته است نگاه کند. " شخصیت اصلی تثبیت شد و بزرگ ترین اشتباه را انجام داد. ( او شخصی معمولی و احتمالآ از شغلش متنفر بود. )
از وسط کنش داستانم را شروع کردم به تعریف کردن. بوسیله ی راننده ای که خیلی با سرعت می راند و کم کم سرعتش از سرعت متوسط و معمولی به طرف سرعتی خطرناک می رفت. جانسون امتحان گیرنده می فهمد که راننده انسان نیست (( 3.از وسط کنش شروع کنید. )). " او داشت تغییر می کرد. ریشش بلند تر، پوستش تیره تر می شد و دو شاخ منحنی مثل تاج روی سرش رشد می کرد. " این اتفاقات کشمکش را می سازد و تصاویر شگرفی خلق می کند: مرد در ماشینی با سرعت زیاد در کنار هیولایی حبس شده است. (( 4.روی تصاویر تاثیر گذار تمرکز کنید. )). این اتفاقات خواننده را جذب می کند و او می خواهد بداند که بعدش چه خواهد شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ ما قبل از اینکه داستان به پایان نرسیده است این سئوال ها را نباید جواب دهیم. (( 5.حدس خواننده را تا پایان نگه دارید. )).
هیولا در جایی داد می زند: " پوکا! " جانسون کم کم می فهمد. او داستان قدیمی را درباره ی پوکا به یاد دارد. در مورد اینکه چطور آنها می توانند با ظاهرسازی تبدیل به هر چیزی شوند و چطور طعمه شان را محو کنند. ((6. از اشاره های کنایه آمیز استفاده کنید.)).
حالا وقت آن رسیده که داستان اتفاقات اخیر را حل کند. اتفاق غیر منتظره ی مهم ما جمله های اخیر نبوده است. ((7. اتفاق غیر منتظره در داستان بکار برید.)). هیولا تصادف می کند و با ماشین به استخر می افتد. جانسون موضوعی مدرن را می فهمد که پوکا نمی تواند شبیه اسب باشد اما می تواند از ماشین استفاده کند. ماشین تصادف می کند و ما داستان را با این جملات به پایان می بریم: " آنها مُردند. فقط جانسون مدتی را زنده ماند و احساس کرد که یک بز دارد گوشت و استخوان او را زیر داندان هایش می جود. سوپ خوشمزه لغزنده ای روی سطح استخر شناور بود که شبیه ژل بود. شیشه جلو ی ماشین شکست و به زیر آب رفت. لباس های خیس روی آب آمدند. راننده خنده ی گوش خراشی سر داد."
"امتحان جاده" در 634 کلمه نوشته شد. در واقع داستان مردی است که بوسیله ی هیولای داستانی کشته می شود. اما اصل مطلب از این سوژه گرفته شده است: " چطور اساطیر با جهان مدرن سازگار می شوند؟" این واقعآ سوژه ای با کمترین کنش است. فهمیدن کنایه پوکا شاید برای بعضی از خوانندگان مشکل باشد. اما بنوبه ی خودم حس می کنم برای کمک به آنهایی که در مورد داستان های قدیمی چیز زیادی نمی دانند شرح کافی دادم.
این داستان برای مثال در این مقاله انتخاب شد چون 7 شیوه بالا را شامل می شد. استفاده یکی از اینها در داستان فلش کافی است. نوشتن فلش فیکشن راهی مهم برای نویسندگانی است که هر روز بنویسند و هیچگاه نوشتن را قطع نکند. حتی وقتی پروژه ی بزرگتری برای کار دارند و به نظرشان می آید که وقت کمی برای به پایان رساندن آن دارند. در کمتر از یک دقیقه می توانید با استفاده از قطع های کوتاه که همان فلش فیکشن می باشد داستانی بنویسید.
------------------------------------------------------
*جی. دبلیو. توماس تا کنون صد کتاب مختلف ارائه داده است و در مجله های زیادی کار کرده است. داستان میکروی او با نام "نانو هانک" برنده ی جایزه ی زین گویلد برای بهترین میکرو فیکشن در سال 2000 شده است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)