افسردگی کلینیکی روی خلق، ذهن، جسم و رفتار شما تاثیر می گذارد. تحقیقاتی که در کشور آمریکا انجام گرفته نشان می دهد که حدود ۱۹ میلیون نفر یعنی از هر ده نفر فرد بالغ یک نفر در سال افسردگی را تجربه می کند و تقریبا” دوسوم از این افراد کمک مورد نیاز خود را دریافت نمی نمایند. درمان می تواند علائم این بیماری را تا حدود ۸۰ درصد کاهش دهد اما اغلب به دلیل عدم تشخیص این بیماری، افسردگی ادامه یافته و منجر به ناراحتی هایی می شود که درصورت تشخیص به موقع قابل احتراز می باشد. افسردگی یک بیماری فراگیر و فلج کننده است که هم روی زنان و هم مردان تاثیر می گذارد ولی میزان شیوع آن در زنان تقریبا” دو برابر مردان است.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، پژوهشگران تحقیق در مورد موضوعات خاص زنان مثل شرایط بیولوژیکی و اینکه چگونه دوره زندگی و عوامل روانی – اجتماعی می تواند با شیوع بیشتر بیماری در میان زنان رابطه داشته باشد را ادامه می دهند.
هیچ دو نفری دقیقا” به یک شکل افسرده نمی شود. بسیاری از افراد تنها بعضی از علائم افسردگی را دارند و از نقطه نظر شدت و تداوم با یکدیگر متفاوت هستند. برای بعضی از افراد علائم افسردگی در دوره های محدود زمانی رخ می دهد. افراد دیگری نیز هستند که چنانچه برای علائم افسردگی آنها درمانی انجام نشود، این مشکل برای مدتهای طولانی باقی می ماند. داشتن بعضی از علائم افسردگی به معنای آن نیست که شخص از نظر بالینی افسرده است، به عنوان مثال احساس غم و اندوه و درماندگی و عدم علاقه به انجام فعالیتهای روزمره برای شخصی که یکی از عزیزان خود را از دست داده امری غیرعادی نیست، تنها زمانی که این علائم برای یک مدت طولانی که معمول چنین شرایطی نباشد ادامه یابد، می توان فکر کرد که ممکن است غم و اندوه منجر به بیماری افسردگی شده باشد. به همین ترتیب فشارهای بالقوه ناشی از اخراج از کار، کارهای سنگین و طاقت فرسا و یا مشکلات خانوادگی و مالی نیز احتمالا” ممکن است موجب تحریک پذیری و افسردگی شود. بطور کلی چنین احساساتی به سادگی بخشی از تجربه انسانی است اما زمانی که اینگونه احساسات شدت و تداوم یابد و باعث شود که فرد دیگر نتواند وظایف خود را بطور معمول انجام دهد، آنوقت حالت موقتی ممکن است منجر به یک بیماری کلینیکی شود.
انواع بیماریهای افسردگی :
در افسردگی اساسی، افسردگی کلینیکی و یا یک قطبی، فرد تمام علائم افسردگی و یا بعضی از آنها را که در زیر فهرست شده است برای مدت حداقل دو هفته و اغلب برای چند ماه و یا بیشتر دارا می باشد. دوره های بیماری می تواند یک ، دو و یا چندین بار در طول زندگی رخ دهد.
در افسردگی خوئی ( Dysthymia ) همین علائم با شدت کمتری دیده می شود و حداقل برای مدت دو سال تداوم دارد. افراد مبتلا به این بیماری شور و رغبتی به زندگی ندارند و یک زندگی خالی از شادی و خسته کننده را که به نظر می رسد یک پیآمد طبیعی شخصیت آنهاست ادامه می دهند. آنها همچنین دوره هایی از افسردگی اساسی را نیز تجربه می کنند.
مانیا یا اختلال دو قطبی مانند دیگر شکلهای بیماری افسردگی متداول نیست. این بیماری با علائم مخرب سیکل های افسردگی و متناوبا” با حالت مانیا همراه است. در دوره های مانیک، افراد غالبا” فعال، پرحرف، وجدآمیز و تحریک پذیر می گردند و بدون احساس مسئولیت پول خرج می کنند و درگیر روابط غیر متعارف جنسی میشوند. در بعضی از افراد شکل خفیف تر این حالت که هایپو مانیا ( کم شیدائی ) Hypomania نامیده می شود، متناوبا” با دوره های افسردگی همراه است. بر خلاف سایر اختلالات خلقی زنان و مردان بطور مساوی نسبت به اختلالات دو قطبی حساس و شکننده هستند. اگر چه زنانی که مبتلا به اختلال دو قطبی هستند دوره های بیشتری از افسردگی را می گذرانند و کمتر دوره های شیدائی (مانیا ) ( Mania ) و یا کم شیدائی (هیپومانیا ) ( Hypomania ) را تجربه می کنند.
علائم افسردگی و شیدائی ( مانیا Mania ):
اگر حداقل سه تا پنج مورد از علائم زیر در فردی در مدت بیش از دو هفته ( در مورد مانیا یک هفته ) دیده شود و یا اینکه این علائم اختلالی در کار و یا زندگی خانوادگی فرد ایجاد نماید، در آن صورت به یک ارزیابی کلی تشخیصی نیاز است. البته در تمام افرادی که افسردگی را تجربه می کنند ممکن است این علائم دیده نشود. شدت این علائم نیز در افراد متفاوت است.
افسردگی :
اندوه، اضطراب و احساس پوچی مداوم.
بی علاقگی و یا بی میلی نسبت به انجام فعالیتها که این مسئله شامل مسائل جنسی نیز می شود.
بی تابی، تحریک پذیری و یا گریه بیش از حد.
احساس گناه، بی ارزشی، ناتوانی، ناامیدی و بدبینی .
پرخوابی و یا کم خوابی مفرط و سحرخیزی زود هنگام.
بی اشتهایی و کم کردن وزن و یا پرخوری و افزایش وزن.
کاهش انرژی، خستگی و احساس بی حالی و کم تحرکی.
فکر مرگ و یا خودکشی و یا تلاش به منظور خودکشی.
مشکل در تصمیم گیری، به خاطر سپردن موضوعات و تمرکز کردن.
داشتن علائم جسمانی مداومی که پاسخی به درمان نمی دهند مانند سردرد، اختلالات گوارشی و یا درد مزمن .
مانیا ( Mania ):
خلق خیلی بالا و غیر عادی.
تحریک پذیری.
کاهش نیاز به خواب
تصورات و خیالات بزرگ منشانه.
پرحرفی .
افکار زیادی که بر یکدیگر پیشی می گیرند.
فعالیت بیش از حد که شامل فعالیتهای بیش از حد جنسی نیز می شود.
انرژی بیش از حدو چشمگیر.
وجدان ضعیف که منجر به انجام رفتار مخاطره آمیز می شود.
رفتار نامناسب اجتماعی
علل افسردگی
عوامل ژنتیکی :
خطر ابتلا به افسردگی در افرادی که در خانواده آنها این بیماری دیده می شده، وجود دارد و احتمال می رود که آنها از نظر بیولوژیکی این آسیب پذیری را به ارث برده باشند. البته این خطر برای افرادی که در خانواده آنها اختلال دو قطبی دیده شده بیشتر است. این بدان منظور نیست که تمام افرادی که در تاریخچه خانوادگی آنها این بیماری دیده شده، دچار افسردگی شوند. علاوه بر آن افسردگی اساسی ممکن است در افرادی که در تاریخچه خانوادگی آنها این بیماری دیده نشده است نیز رخ دهد. به این ترتیب باید عوامل مختلف دیگری را نیز از قبیل مواد بیوشیمیایی، فشارهای محیطی و عوامل روانی اجتماعی که می توانند در بروز افسردگی دخالت داشته باشند در نظر گرفت.
عوامل بیوشیمیایی:
شواهد نشان می دهند که اختلال ترکیبات شیمیایی مغز یک عامل مهم در اختلالات افسردگی است به عنوان مثال افرادی که دچار بیماری افسردگی اساسی هستند. معمولا” در ترکیبات شیمیایی مغز آنها یعنی انتقال دهنده های عصبی بی نظمی پیدا می شود. علاوه بر آن الگوهای خراب که از نظر بیوشیمیایی در این مساله دخالت دارند، معمولا” در افرادی که دچار اختلالات افسردگی هستند با یکدیگر متفاوت است.
تجویز برخی از داروها می تواند باعث کاهش و یا افزایش افسردگی شوند و بعضی از هورمون ها حالتهای خلقی را تغییر می دهند اما مساله ای که هنوز شناخته نشده است، این است که آیا اختلالات بیوشیمیایی که منجر به افسردگی می شود، یک عامل ژنتیکی است و یا یک مساله ثانوی است که در اثر فشار، ضربه، بیماری جنسی و یا برخی از شرایط دیگر محیطی بوجود می آید.
فشارهای محیطی و دیگر فشارها:
از دست دادن یک شخص یا چیز ارزشمند، داشتن مشکل ارتباطی با دیگران، مشکلات مالی و یا یک تغییر عمده در الگو زندگی همگی می توانند در بروز بیماری افسردگی نقش داشته باشند. بعضی از اوقات بروز افسردگی همراه با یک بیماری مزمن و حاد می شود، به علاوه در حدود یک سوم از افراد مبتلا به افسردگی مشکل سوء مصرف مواد ( اعتیاد ) را نیز دارند.
عوامل اجتماعی و روانی :
افرادی که دارای خصوصیات خاصی از قبیل افکار بدبینانه، عزت نفس پائین، نداشتن احساس کنترل کافی در مورد رویدادهای زندگی و گرایش به نگرانی زیاد هستند، بیشتر در معرض ابتلاء به افسردگی قرار می گیرند. این حالات ممکن است اثر بروز رویدادهای تنش زا و یا تلاش در انجام اقداماتی جهت مبارزه با آنها به منظور بهبودی را تشدید نمایند.
انتظارات مربوط به دوران رشد و یا نقش جنسی ممکن است در شکل دهی این خصوصیات نقش داشته باشد. به نظر می رسد که الگو منفی نگری معمولا” در دوران کودکی و بلوغ شکل می گیرد. برخی کارشناسان بر این باورند که تربیت سنتی دختران می تواند موجب بروز اینگونه خصوصیات شده و احتمالا” به عنوان عاملی در افزایش میزان بالاتر از افسردگی در زنان ( در مقایسه با مردان ) موثر بوده باشد.
زنان در معرض خطر بیشتر مبتلا به افسردگی هستند تا مردان:
افسردگی اساسی و افسرده خوئی ( Dysthymia ) در زنان دو برابر مردان است. این میزان در تمامی جوامع صرف نظر از سوابق قومی و نژادی و یا موقعیت های اقتصادی آنها در کشور آمریکا یکسان وجود دارد و در ده کشور دیگر سراسر جهان نیز گزارش شده است. میزان اختلال دو قطبی ( افسردگی و مانیا ) در زنان و مردان تقریبا” یکسان است، اگر چه در زنان معمولا” دوره های افسردگی بیشتر و طول زمانهای مانیا کمتر است.
با این وضعیت تعداد بیشتری از زنان دچار سیکل سریع اختلال دو قطبی هستند که احتمالا” نسبت به درمانهای متداول مقاومت بیشتری نشان می دهند. به نظر می رسد عوامل مختلف و منحصر به فرد زندگی زنان نقشی در افزایش افسردگی زنان داشته باشند. تحقیقات در مورد پی بردن به اینگونه عوامل شامل مسائل باروری، هورمونی، ژنتیکی و یا دیگر عوامل بیولوژیکی و نیز ظلم و آزار و عوامل بین فردی و بعضی از خصوصیات شخصیتی و روانی متمرکز گردیده است. به هر حال بسیاری از علل خاص مربوط به بروز افسردگی در زنان ناشناخته مانده است چرا که در بسیاری از زنان که در معرض اینگونه عوامل قرار گرفته اند، افسردگی دیده نمی شود، اما در هر حال نکته قابل توجه این است که علی رغم تاثیر این عوامل در بروز افسردگی، این بیماری قابل درمان می باشد.
ابعاد مختلف افسردگی در زنان :
نتایج پژوشهای انجام شده در مورد افسردگی در زنان به موارد ذیل توجه نموده اند:
موضوعات مربوط به بلوغ :
پیش از دوران بلوغ اختلافی در میزان بروز افسردگی در بین دختران و پسران دیده نمیشود اما بین سنین ۱۱ و ۱۳ سال میزان رشد افسردگی در دختران افزایش می یابد تا سن ۱۵ سالگی که دختران ۲ برابر بیشتر نسبت به مردان دوره افسردگی را تجربه می کنند. این مساله در دوران بلوغ یعنی در زمانی که انتظارات و نقش های افراد به طور چشمگیری تغییر می کند، رخ می دهد. فشارهای دوران بلوغ شامل شکل گیری هویت، ظاهر شدن نقش جنسی، جدا شدن از الگوها، تجربه تصمیم گیری برای اولین بار همراه با دیگر تغییرات هرمونی- ذهنی و جسمی می شود. اینگونه فشارها به طور کلی در پسران و دختران متفاوت است و ظاهرا” در دختران بیشتر با افسردگی همراه است. تحقیقات نشان می دهد که در دختران دبیرستانی میزان افسردگی، اضطراب، اختلالات مربوط به خوردن و اختلالات مربوط به تطبیق با محیط نسبت به پسران دبیرستانی که اختلالات رفتاری تخریب کننده ای نشان می دهند به مراتب بالاتر است.
بزرگسالی ، روابط و نقش های کاری :
به طور کلی فشارها می توانند در ابتلا به افسردگی در افرادی که از نظر بیولوژیکی نسبت به این بیماری آسیب پذیر هستند، موثر باشند. برخی از نظر تئوری معتقد هستند که شیوع بالاتر میزان افسردگی در زنان ناشی از فشارهای ویژه ای است که زنان با آن مواجه هستند. اینگونه فشارها شامل مسئولیتهای اصلی آنها در خانه و در محل کار، تک والدینی و مراقبت از کودکان و والدین سالمند می شود. اینکه چگونه اینگونه عوامل می توانند روی زندگی زنان اثر بگذارند هنوز شناخته نشده است. بالاترین میزان شیوع افسردگی در زنان و مردانی دیده می شود که از یکدیگر جدا شده و طلاق گرفته اند و کمترین میزان آن در زنان و مردان ازدواج کرده دیده می شود. در هر حال همیشه میزان افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. کیفیت ازدواج نقش مهمی در زندگی دارد. نداشتن یک دوست صمیمی و محرم و رابطه ای مطمئن، همچنین آشکار شدن اختلافات زناشوئی می تواند باعث افسردگی در زنان شود. در حقیقت بیشترین میزان افسردگی در زنان در برهه هایی که از زندگی زناشوئی خود راضی نیستند دیده شده است.
رویدادهای مربوط به بارداری:
رویدادهای باروری زنان شامل سیکل های قاعدگی، حاملگی، دوره بعد از حاملگی، نازایی، یائسگی و در بعضی موارد بعد از اخذ تصمیم در مورد نداشتن فرزند می شود. این موارد نوساناتی را در خلق و خوی زنان به وجود می آورد که در بعضی از زنان این نوسانات شامل افسردگی هم می شود. تحقیقات این مساله رامورد تائید قرار داده اند که هورمونها روی ترکیبات شیمیایی مغز که احساسات و خلق و خوی را کنترل می کند، اثر می گذاردند. اگر چه یک مکانیسم ویژه زیستی در مورد دخالت هورمونی در بروز افسردگی شناخته نشده است اما تجربیات نشان داده که بسیاری از زنان در سیکل های قاعدگی خود بعضی از تغییرات جسمانی و رفتاری را تجربه می کنند. در بعضی از زنان این تغییرات با شدت- به طور منظم و همراه با احساس افسردگی- تحرک پذیری و دیگر تغییرات جسمی و احساسی رخ می دهد. این تغییرات به نام سندرم قبل از قاعدگی ( PMS) نامیده شده است. این تغییرات معمولا” بعد از تخمک گذاری شروع می شود و به تدریج تا شروع قاعدگی بدتر می شود. دانشمندان در حال بررسی این مساله هستند که چگونه بالا رفتن و یا کاهش دوره ای میزان استروژن و یا دیگر هورمون ها احتمالا” می تواند روی ترکیبات شیمیایی مغز که در ارتباط با بیماری افسردگی است، اثر بگذارد.
تغییرات خلقی بعد از زایمان می تواند از یک غمگینی موقتی که یک زن بلافاصله بعد از به دنیا آوردن فرزند خود تجربه می کند تا یک مرحله اساسی افسردگی و درماندگی تفاوت داشته باشد. تحقیقات نشان می دهد زنانی که بعد از به دنیا آوردن فرزند خود دچار افسردگی اساسی می شوند. قبل از حاملگی چندین بار در گذشته آن را تجربه کرده اند که احتمالا” تشخیص داده نشده و درمانی برای آن صورت نگرفته است. حاملگی (اگر خواسته انجام گیرد ) به ندرت در ایجاد افسردگی نقش دارد اما سقط جنین نیز ظاهرا” منجر به شیوع بیشتر افسردگی می شود. زنانی که مشکل نازایی دارند احتمالا” در معرض غمگینی و اضطراب بیش از حد قرار دارند ولی روشن نیست که این امر در افزایش شیوع افسردگی نقشی داشته باشد. علاوه بر این مادر شدن احتمالا” خطر ابتلا به افسردگی را به دلیل فشار و یا تقاضاهایی که باید به آن پاسخ دهند، افزایش می دهد.
یائسگی :
به طور کلی یائسگی ارتباطی به افزایش خطر افسردگی ندارد. تحقیقات نشان می دهد که بروز افسردگی در زمان یائسگی تفاوتی با بروز این بیماری در سنین دیگر ندارد. زنانی که بیشتر نسبت به افسردگی مربوط به تغییرات زندگی آسیب پذیرند، همانهایی هستند که در گذشته در زندگی خود دوره هایی از افسردگی را گذرانده اند.
ملاحظات ویژه فرهنگی:
بطور کلی بررسی های انجام گرفته روی زنان در کشورهای آفریقایی- آمریکایی و اسپانیولی زبان نشانگر شیوع افسردگی در زنان به میزان دو برابر مردان می باشد. اگر چه دلایلی وجود دارد که نشان می دهد اغلب در کشورهای آفریقایی و آمریکایی بیماری افسردگی تشخیص داده نمی شود و این نسبت تشخیص در کشورهای اسپانیولی زبان نسبت به زنان قفقازی بیشتر است. اطلاعات قطعی مربوط به شیوع افسردگی در دیگر قومها و نژادها در دسترس نیست. تفاوت های احتمالی در نشان دادن علائم افسردگی در بین اقلیت ها احتمالا” در تشخیص این بیماری موثر هستند. به عنوان مثال آمریکایی های آفریقایی تبار بیشتر علائم جسمانی مانند تغییر در اشتها و دردهای جسمی را گزارش می کنند علاوه بر این افراد با زمینه های فرهنگی متفاوت ممکن است نشانه های افسردگی را به گونه های دیگری تجربه نمایند که این عوامل هنگام کار با جمعیتهای ویژه باید مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر شواهدی در دست است که اصولا” افسردگی در بین آمریکایی های آفریقایی تبار شیوع کمتری دارد، این میزان در زنان اسپانیایی کمی بیشتر از زنان قفقازی می باشد. چنین عواملی باید در حین کار با زنان از فرهنگ های مختلف در نظر گرفته شود.
آزار و اذیت ها:
بررسی ها نشان می دهد زنانی که در دوران کودکی مورد دستکاری جنسی قرار گرفته اند احتمالا” در طول زندگی در معرض بیشتر در ابتلا به بیماری افسردگی هستند تا کسانی که چنین تجربه ای را نداشته اند. علاوه بر این مطالعات متعددی نشان می دهد که بروز افسردگی در زنانی که در دوران بلوغ و یا در بزرگسالی مورد تجاوز قرار گرفته اند بیشتر است. از سوی دیگر چون زنان خیلی بیشتر از مردان در دوران کودکی مورد اذیت و آزاد جنسی قرار می گیرند، از اینرو این یافته ها ارتباط بیشتری با موضوع افسردگی در زنان پیدا می کند. زنانی که به شکلهای مختلف مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند از قبیل آزارجسمی و یا جنسی در محل کار میزان بیشتری از افسردگی را نشان می دهند. آزاری که احتمالا” منجر به افسردگی می شود از طریق پائین آمدن عزت نفس، احساس ناامیدی، خود سرزنشی و انزوای اجتماعی به وجود می آید.
احتمالا” عوامل خطرزای زیستی و محیطی ناشی از پرورش در یک خانواده نابسامان در ایجاد افسردگی نقش دارند. در حال حاضر تحقیقات بیشتری مورد نیاز است که رابطه این مساله را بطور ویژه با افسردگی دریابیم.
فقر :
زنان و کودکان که ۷۵ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند در این کشور فقیر محسوب می گردند. فقر اقتصادی فشارهای بسیاری از قبیل گوشه گیری، احساس ناایمنی، مواجه شدن با رویدادهای ناگوار بسیار و دسترسی ناکافی به منابع کمکی را موجب می شود. غمگینی و داشتن روحیه پائین یک امر عادی در بین افرادی است که درآمد اقتصادی کمی دارند و فاقد حمایتهای اجتماعی هستند. اما تحقیقات هنوز ثابت نکرده است که شیوع افسردگی در بین افرادی که مواجه با فشارهای محیطی ذکر شده هستند، بیشتر است.
افسردگی در اواخر بزرگسالی:
یک زمانی معمول بود که فکر می کردند زنان زمانی که فرزندانشان بزرگ شده منزل را ترک می کنند مواجه با سندرم ” آشیانه خالی ” می شوند به این ترتیب که عمیقا” احساس می کنند هویت و هدفشان را در زندگی از دست داده اند و از اینرو مستعد ابتلاء به افسردگی می شوند اما تحقیقات افزایش میزان افسردگی در این مرحله از زندگی را در زنان نشان نمی دهد.
در مقایسه با گروههای جوانتر، زنان سالمند بیشتر از مردان از بیماری افسردگی رنج می برند. همینطور برای تمام گروههای سنی مجرد ( که شامل افراد بیوه نیز می شود ) عامل خطر ابتلا به افسردگی وجود دارد.
مهمتر اینکه نباید از نظر دور داشت که افسردگی به عنوان یک پیامد طبیعی ناشی از مشکلات اقتصادی- اجتماعی و جسمی دوران پایان زندگی عارض می شود.
در ایالات متحده آمریکا هر ساله حدود ۰۰۰/۸۰۰ نفر بیوه می شوند. بیشتر این افراد مسن و زن هستند و درجات مختلفی از نشانه های افسردگی را تجربه می کنند. بیشتر آنها نیازی به درمان خاصی ندارند ولی آن عده ای که در حد متوسط و یا شدیدی غمگین هستند می توانند با بهره مندی از خدمات گروههای خودیار و یا درمانهای روانی و اجتماعی مختلف بهبودی پیدا کنند. به هر حال حدود یک سوم افرادی که همسر خود را از دست می دهند، در یک ماه اول بعد از مرگ همسر نشانه های افسردگی اساسی (ماژور) را از خود بروز می دهند و نیمی از این افراد تا یک سال بعد از واقعه در حالت افسردگی باقی می مانند. اینگونه افسردگی ها به درمانهای متعارف ضد افسردگی پاسخ می دهند، گر چه تحقیقات در مورد اینکه چه زمانی باید این درمانها را شروع کرد و یا اینکه چگونه باید دارو درمانی با درمانهای روانی اجتماعی ترکیب گردند، هنوز در مراحل اولیه می باشند.
افسردگی یک بیماری قابل درمان است:
حتی افسردگی های شدید نیز به درمان پاسخ می هند. در حقیقت اعتقاد به اینکه شرایط فرد به گونه ای است که افسردگی وی قابل درمان نیست، بخشی از ناامیدی است که به همراه افسردگی شدید و جدی به وجود می آید. به چنین افرادی باید اطلاعات در مورد کارآیی درمانهای جدید افسردگی گونه ای داده شود که شک و تردید آنها در این زمینه از بین برود. مانند بسیاری از بیماریها اگر درمان در مراحل اولیه و زودتر انجام گیرد، کارآیی و تاثیر آن بیشتر است و از عود جدی بیماری پیشگیری می کند. البته درمان از فشارها و نوسانات اجتناب ناپذیر زندگی نمی کاهد اما موجب افزایش توانایی فرد در حل مشکلات زندگی می شود و باعث می شود که فرد لذت بیشتری از زندگی ببرد.
اولین قدم در درمان افسردگی باید از طریق یک معاینه کامل که شامل تشخیص هر گونه بیماری جسمی که احتمالا” باعث بروز علائم افسردگی می شود، انجام گیرد. از آنجایی که مصرف بعضی از داروها ممکن است علائمی نظیر نشانه های مربوط به افسردگی را نشان دهند، پزشک باید از تمام داروهایی که فرد مصرف می کند اطلاع پیدا کند. اگر علت جسمی برای افسردگی پیدا نشد، در آنصورت باید یک ارزیابی روان شناختی به وسیله پزشک انجام گیرد و یا فرد به یک متخصص بهداشت روانی ارجاع داده شود.
انواع درمانهای بیماری افسردگی :
یکی از متداولترین درمانها جهت بیماری افسردگی داروهای ضد افسردگی ، روان درمانی و یا ترکیبی از هر دو روش است. هر کدام از این درمانها می تواند با در نظر گرفتن ماهیت و شدت افسردگی در افراد مختلف به کار گرفته شود و البته تا حدودی رجحان و برتری هر کدام از انواع درمانها بستگی به فرد دارد. در افسردگی های جزئی و ملایم یکی از این درمانها و یا هر دو نوع درمان مفید است. در حالیکه در افسردگی های شدید و ناتوان کننده معمولا” اولین قدم در درمان تجویز دارو می باشد. در درمان ترکیبی دارو می تواند به سرعت علائم جسمی مربوط به بیماری افسردگی را از بین ببرد، در حالیکه روان درمانی به فرد می آموزد که چگونه با استفاده ازطرق موثر به حل مشکلات بپردارد.
داروها :
انواع مختلفی از داروهای ضد افسردگی جهت درمان استفاده می شود. هر کدام از این داروها تاثیرات مختلفی را روی خلق می گذارند. داروهای ضد افسردگی اعتیادآور نیستند. اگر چه بعضی از افراد با مصرف دو هفته از این داروها متوجه بهبود در وضعیت خود می شوند ولی معمولا” داروهای ضد افسردگی باید حداقل برای چهار هفته و یا در بعضی از موارد بیش از ۸ هفته بطور منظم مصرف شوند تا تاثیر کامل درمان مشخص شود. برای اینکه داروها بیشترین تاثیر را داشته باشند و نیز به منظور پیشگیری از عود مجدد افسردگی داروها باید دقیقا” طبق دستورات پزشک حدود ۶ تا ۱۲ ماه مصرف شوند . داروها باید از نظر مقدار مصرف با حداکثر اثربخشی و داشتن کمترین اثرات جانبی تحت نظارت پزشک باشند. برای افرادی که چندین دوره حاد افسردگی داشته اند، درمان دارویی طولانی موثرترین راه جهت پیشگیری از عود بیماری است. پزشک مربوطه باید اطلاعات مربوط به اثرات جانبی احتمالی در مورد استفاده از داروها و همچنین محدودیت های دارویی وغذایی را در اختیار بیمار قرار دهد زیرا مصرف بعضی از داروها و یا مکمل های غذایی همراه با استفاده از برخی داروهای ضدافسردگی ممکن است اثرات نامطلوبی در فرد به جا گذارد و یا احتمالا” محدودیت هایی در مصرف این داروها در دوران حاملگی وجود داشته باشد.
برای سالها ،درمان انتخابی اختلال دو قطبی لیتیوم ( Lithium ) بود زیرا این دارو در کاهش نوسانات خلقی که در این بیماری رایج می باشد، موثر بوده است. اما مصرف آن باید به دقت انجام گیرد زیرا فاصله بین میزان موثر دارو و مقداری که موجب مسمومیت می شود نسبتا” کم است. در هر حال مصرف لیتیوم برای فردی که قبلا” دچار مشکلات قلبی، کلیوی، تیروئید و یا صرع بوده غالبا” توصیه نمی شود. خوشبختانه داروهای دیگری هستند که می توانند در کنترل نوسانات خلقی موثر باشند. در میان این داروها دو داروی تثبیت کننده خلق و خو و ضد تشنج به نامهای کاربامازپین ( CARBAMAZEPINE با نام تجاری Tegretol ) وجود دارد. هر دوی این داروها از نظر کلینیکی مورد قبول است و ویپوریت از طرف سازمان غذا و داروی آمریکا به عنوان اولین انتخاب درمانی در مانیای حاد ( شیدایی ) ( Mania ) مورد تائید قرار گرفته است. بعضی از تحقیقات نشان می دهد که ویپوریت میتواند باعث تداخل در عملکرد هورمونی در دخترانی که در سن بلوغ به سر می برند، شود بنابراین دختران جوان که می خواهند از این دارو استفاده کنند حتما” باید آن را زیر نظر یک پزشک مصرف نمایند. دیگر داروهای ضد تشنج که در حال حاضر مورد استفاده قرار میگیرد شامل لاموتریژن ( Lamotrgine با نام تجاری Lamictal ) و گاباپنتین ( Gabapentin با نام تجاری Neurontin ) می باشند، نقش آنها در سلسله مراتب درمانهای مربوط به اختلال دو قطبی هنوز تحت مطالعه می باشد.
بیشتر افرادی که دچار اختلال دو قطبی هستند بیش از یک دارو مصرف می کنند. بدین ترتیب که همراه با مصرف لیتیوم و یا یک داروی ضد تشنج بیماران اغلب یک داروی دیگری نیز جهت رفع اضطراب، نگرانی، بی خوابی و افسردگی مصرف می کنند. بعضی از تحقیقات نشان می دهد که استفاده از یک داروی ضدافسردگی بدون مصرف یک داروی تثبیت کننده خلق و خوی می تواند خطر سوق به طرف حالت شیدایی ( مانیا ) را افزایش دهد و یا باعث سرعت گرفتن چرخه اختلال دو قطبی شود. ترکیب استفاده از این داروها برای بیمار از اهمیت بسزایی برخوردار است و نیاز به همکاری نزدیک با پزشک دارد.
روان درمانی:
در افسردگی های خفیف و متوسط روان درمانی می تواند یک انتخاب برای درمان باشد. بعضی از درمانهای کوتاه مدت ( ۱۰ تا ۲۰ هفته ای ) در انواع مختلف افسردگی می توانند بسیار موثر باشند. درمانهایی که از طریق صحبت کردن انجام می شود به بیماران کمک می کند که نسبت به مشکلات خود بصیرت یافته و از طریق گفتگو با درمانگر آنها را حل کنند. رفتار درمانگران به بیماران کمک می کنند که رفتارهای جدید را که منجر به رضایت بیشتر از زندگی می شود بیاموزند و رفتارهای غیر سازنده را کنار گذارند.
تحقیقات نشان می دهد که دو نوع روان درمانی کوتاه مدت یکی به نام رفتاری- شناختی و دیگری روان درمانی بین فردی وجود دارند که هر دو می توانند به برخی از انواع افسردگی کمک کنند.
روان درمانی بین فردی به شخص کمک می کند تا روابط بین فردی را که منجر به افسردگی یا وخیم تر کردن حالت افسردگی نقش دارد، تغییر دهد.
درمان شناختی رفتاری نیز به فرد کمک می نماید که شیوه تفکر و رفتار منفی را که احتمالا” ممکن است به افسردگی کمک کند را تغییر دهد.
درمان از طریق شوک الکتریکی :
برای افراد که افسردگی آنها شدید است و یا زندگیشان را تهدید می کند و آن دسته از اشخاص که نمی توانند از داروی ضدافسردگی استفاده کنند، درمان از طریق شوک الکتریکی مفید است. این نوع درمان به ویژه برای افرادی که در معرض خطر جدی خودکشی، اضطراب شدید، افکار روان پریشی و یا دچار از دست دادن شدید وزن بدن و ضعف جسمانی ناشی از یک بیماری روانی هستند، مفید است. قبل از درمان یک داروی شل کننده عضلات به فرد داده می شود. در شرایط بی هوشی کوتاهی که به بیمار داده می شود، الکترودها به منظور وارد کردن ضربانهای الکتریکی در محل های دقیق روی سر بیمار گذاشته می شوند. شخصی که تحت درمان شوک الکتریکی قرار می گیرد، نسبت به دریافت محرک های الکتریکی هشیار نیست. معمولا” برای اثر بخشی مطلوب درمان حداقل به صورت سه بار در هفته باید از آن استفاده شود.
درمان عود افسردگی :
حتی زمانی که درمان به موفقیت انجام می شود احتمال برگشت افسردگی وجود دارد. تحقیقات نشان می دهد که بعضی از روشهای درمانی در این مرحله بسیار مفید هستند. تداوم استفاده از داروهای ضدافسردگی با همان مقداری که در مرحله حاد بیماری تجویز می شده و موجب موفقیت درمان بوده ، می تواند از بروز مجدد افسردگی پیشگیری نماید. روان درمانی ماهانه بین فردی در بیمارانی که از دارو استفاده نمی کنند، می تواند زمانهای برگشت بیماری را به تاخیر اندازد.
مسیر بهبودی:
بهره برداری از مزایای درمان از تشخیص علائم افسردگی شروع می شود. قدم بعدی ارزیابی به وسیله یک فرد متخصص است. اگر چه افسردگی می تواند از طریق پزشکان عمومی یا مراقبت های اولیه بهداشتی تشخیص داده شده و درمان شود ولی این پزشکان اغلب بیماران را به روان پزشکان، روان شناسان، مددکاران اجتماعی بالینی و یا دیگر متخصصین بهداشت روانی ارجاع می دهند. درمان با مشارکت و همکاری بیمار و درمان کننده مراقبت های بهداشتی انجام می گیرد و طی آن بیمار از روش های درمان خود اطلاع داشته و در مورد آن با پزشک معالج خود مذاکره می کنند. اگر بعد از ۲ تا ۳ ماه بعد از درمان نتیجه مثبتی بدست نیامد و یا علائم بیماری شدیدتر شدند، در آنصورت بیمار از پزشک معالج خود می خواهد که از روش دیگری استفاده کند. همچنین در این مواقع می توان از نظر یک متخصص بهداشت روانی دیگر نیز استفاده کرد.
در اینجا دوباره گام هایی که بایستی در درمان برداشته شوند مرور می گردند :
علائم خود را با استفاده از فهرستی که در صفحه ۲ ارائه شده است، وارسی نمایید.
با یک متخصص بهداشت روانی و یا یک متخصص بهداشتی صحبت کنید.
یک متخصص درمانی و یا یک روش درمانی که با آن راحت هستید را انتخاب نمایید.
خودتان را به عنوان سهیم در درمان و مطلع در این زمینه در نظر بگیرید.
اگر بعد از ۲ یا ۳ ماه احساس کردید که از نحوه درمان راضی نیستید، این مساله را با درمانگر خود در میان بگذارید، درمان اضافی و یا متفاوت می تواند در این زمینه پیشنهاد و توصیه شود.
اگر شما تجربه عود افسردگی را پیدا کردید، به خاطر بیاورید که در فائق آمدن به افسردگی چه مواردی را می دانستید و از اینک دوباره درخواست کمک کنید، خجالت نکشید. در حقیقت اگر زودتر متوجه این امر شوید طول دوره افسردگی کوتاهتر خواهد بود. بیماری افسردگی باعث می شود که شما احساس خستگی مفرط، بی ارزشی، درماندگی و ناامیدی داشته باشید. داشتن چنین احساساتی باعث می شود بعضی افراد تسلیم شده و همه چیز را رها کنند ولی مساله مهم این است که بدانید اینگونه احساسات منفی بخشی از بیماری افسردگی است و به محض اینکه درمان شروع شده و اثرگذار شود، آنها از بین خواهند رفت. همراه با درمان تخصصی کارهای دیگری نیز هستند که شما می توانید با انجام دادن آنها به خودتان کمک کنید که بهبودی پیدا کنید. بعضی از افراد شرکت در گروههای حمایتی را خیلی مفید می دانند. وقت گذراندن با دیگران و یا شرکت در فعالیتهای مانند یوگا و ورزشهای سبک که به شما احساس بهتری می دهد می تواند در این زمینه مفید باشد ولی نباید فوری و بیش از حد از خودتان انتظار داشته باشید. احساس بهبودی نیاز به درمان دارد.
از کجا می توانیم کمک بگیریم :
اگر مطمئن نیستید که برای کمک به کجا باید مراجعه کنید، از پزشک خانوادگی خود یا کلینیک های درمانی و یا روان پزشکان کمک بگیرید.
فهرست زیر افراد و مراکزی را که شما می توانید جهت تشخیص بیماری و دریافت خدمات درمانی از آن استفاده کنید، معرفی می کند:
پزشکان عمومی
متخصصین بهداشت روانی از قبیل روان پزشکان، روان شناسان، مددکاران اجتماعی و یا مشاورین بهداشت روانی .
کلینیک های پزشکی
مراکز بهداشت و درمانهای محلی
بخش های روانی بیمارستانی و کلینیک های سرپایی
کلینیک های وابسته به دانشکده ها و یا دانشگاه پزشکی و یا بیمارستانهای دولتی .
pezeshk . us
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)