در بحث راجع به اختلالات دوران كودكی به تجربیات و تغییراتی كه در طی رشد كودك اتفاق میافتد اهمیت بیشتری میدهیم. یكی از سئوالات عمدهای كه محققان و پزشكانی كه با كودكان سروكار دارند و بر روی مشكلات آنها كار میكنند وجود دارد این است كه «كدام یك از مشكلات روانشناختی در دوران رشد كودك ناپدید میشود و از بین میرود و كدام مشكلات پا برجا و مقاوم باقی میماند یا حتی منجر به مشكلات جدیتر میشود؟ سیر طبیعی رشد كودكان با تغییرات مستمر و نیز تكامل گرایشات[۱]و ظرفیتهای رفتاری همراه است. حافظه، تمركز و كنترل تكانهها بهطو چشمگیری در سرتاسر دوران كودكی بهبود یافته و نیز توانایی استدلال انتزاعی در نوجوان بهتدریج به سطح بزرگسالی نزدیك میشود. تا حدی بدین خاطر است كه مغز انسان در طی دورهای مدام پس از تولد در حال رشد است. علاوه بر این، ظرفیتهای رفتاری كودكان با تجربیات اجتماعی و فیزیكی كه كسب میكنند بهبود مییابد و نیز تا حد زیادی میتواند تغییر میكند.
پژوهشهای آزمایشگاهی كه بر روی میمونهای انساننما و Rodents صورت گرفته نشان داده كه محرومیت محیطی سبب كاهش[۲] رشد مغز و تغییر رفتار حیوان شده و نیز غنیسازی[۳] محیط منجر به افزایش[۴] زیاد رشد مغز و سازگاری شده است. البته اینگونه پژوهشهای آزمایشگاهی بر روی انسان غیر اخلافی است و لیكن دلایل زیادی وجود دارد كه دوران تكامل و رشد انسان به همان مسائلی كه دوران رشد حیونات اهمیت دارد احساس است و در حقیقت مغز انسان نسبت به مغز حیوانات چون میمونها و Rodents حساسیت بالاتری دارد و در واقع مغز انسان پیشرفتهتر است نسبت به پردازش اطلاعات محیطی.
●آسیبپذیری[۵] به اختلالات
همانطور كه قبلاً گفتیم در رشد كودكان عقبمانده و نابهنجار مثل كودكان سالم عوامل زیادی دخیلند. آسیبپذیری به بسیاری از اختلالات به علت مشكلاتی است كه موقع تولد پیش میآید یا عوامل ژنتیكی و یا مشكلات دوره قبل از تولد مربوط میشود. یكی از اختلالاتی كه عوامل ژنتیكی بر آن تأثیر زیادی دارد اسكیزوفرنی است، بیماری روانی كه نابهنجاریهای آشكار در تفكر و ارتباطات فرد با دیگران به وجود میآورد. مشكلات قبل از تولد باعث افزایش ابتلا به اسكیزوفرنی و نیز اختلالات یادگیری میشود. در فصل چهار به توصیف رشد سیستم عصبی جنینی و چگونگی مختل شدن[۶] رشد بیش از تولد مغز پرداختیم. لكن نتیجه رشد نهایی به كیفیت محیط پس از تولد نیز بستگی دارد. كودكان به بزرگسالان خود وابستهاند ماهیت محیطی كه كودك در آن بهسر میبرد بهویژه در دوران كودكی كه تا حد زیادی به مراقبت نیاز دارند.
روانشناسان بالینی كه به ارزیابی كودكن میپردازند در واقع میخواهند اطلاعاتی راجع به محیط كودك و نیز زمینه فرهنگی كه در آن رشد میكنند؛ كسب كنند. كیفیت خانه موقع تولد چگونه بوده است؟ چقدر در خانه ثبات وجود دارد؟ برنامه روزانه خانواده چه است؟ اگر عامل استرسزایی در خانواده وجود دارد چیست؟ چگونه والدین با كودك رفتار میكنند؟ روانشناسی كه جنیفر را ارزیابی میكرد به این سؤالات میخواست پاسخ دهد.
در طی اولین ملاقاتم با خانواده جنیفر درباره زندگی خانوادگی آنها پرسیدم. والدین جنیفر، كارول و رابرت، ۵ سال قبل از تولد جنیفر با هم ازدواج كرده بودند. رابرت مهندس كامپیوتر در یك بانك بینالمللی مشغول به كار بود و كارول كارشناس تغذیه بیمارستان دانشگاه بود. كارول و رابرت نمیخواستند تا زمانیه پسانداز كافی جمع نكرده بودند و خانه نخریده بودند بچهدار شوند. پدر و مادر رابرت از اینكه كوچكترین پسرشان قرار است پدر شود خیلی خوشحال بودند؛ پدر و مادر كارول نیز مشتاق[۷] دیدن اولین نوهشان بودند؛ بنابراین وقتی كه فهمیدند كارول حامله شده خیلی خوشحال [۸] شدند. بیمارستان محل كار كارول به او یك مرخصی ۶ ماهه تا ۲ هفته قبل از موعد دادند. همكاران كارول به مناسبت تولد جنیفر به دیدن او آمدند و برایش هدیه آوردند و وسایل اتاق كودك را تهیه دیدند. هر دو مادربزرگهای جنیفر تصمیمگرفته بودند وقتی متولد شد از او مراقبت كنند:
كارول و رابرت گزارش كردند كه در آن دوران هیچ مشكلی با پدر و مادر شدنشان نداشتند و وقت زیادی را با جنیفر میگذراندند و علیرغم بیخوابیهایی كه جنیفر در طی ۶ ماه اول تولد داشت آنهٔا فرزندشان را دوست داشتند و از او لذت میبردند. كارول جنیفر را به كلاس شنا میبرد و در بازیهای تگروهی او را شركت میداد. خانواده آخر هفته را با هم میگذراندند. و اغلب ساعات طولانی را به پیادهروی میگذراندند. زمانی كه مرخصی كارول تمام شد و او مجبور شد به سركارش برگردد. بنابراین جنیفر را به مادربزرگش سپرد و جنیفر و مادربزرگش خیلی به هم وابسته شده بودند و در طی این مدت.
موقعی كه داشتم یادداشتهایی را كه از مصاحبه برداشته بودم را مطالعه میكردم هیچگونه نشانهای دال بر وجود استرس غیر قابل تحمل در طی ۴ سال اول زندگی جنیفر نیافتم. پدر و مادر جنیفر بسیار وظیفهشناس بودند و محیط خانه نیز مساعد بود. من احساس كردم كه نیاز است برای ریشهیابی مشكل جنیفر در جای دیگر به مطالعه و بررسی بپردازم.
تولد بسیاری از كودكان مثل جنیفر برای والدین و اعضای خانواده خوب تلقی میشود. كودك از رفاه بالایی برخوردار است و والدین او در تلاشند تا مدام بر تجارب رشدی كودك بیفزایند. اما متأسفانه در طیف دیگر هستند كودكانی كه تولدشان برای خانواده خوشایند نیست و پدر و مادر ممكن است معتاد به داد و یا مستعد پرخاشگری در برابر كارهایی كه كودك انجام میدهد باشند. زندگی برای این دسته از كودكان مثل میدان مینگذاری شده است و بالاترین آرزویی كه دارند زنده ماندن و بقا است.
اختلالات كودكان كه ما به بررسی آنها میپردازیم از نظر سببشناسی متفاوتاند و بسیاری از این اختلالات ناشی از تجربیاتی است كه كودك بعداز تولد كسب میكند. برای مثال اختلال اضطرابی كه به دنبال تجربه تروما[۹] است. البته برخی از این اختلالات مثل اوتیسم[۱۰] ناشی از عملكرد نابهنجار مغز و به طور ذاتی میباشد. البته بیشتر اختلالات دوران كودكی هم بخاطر آسیبپذیری زیستی و همه بهدلیل تأثیرات محیطی میباشد.
آیا آسیبپذیری كودكانی كه مبتلا به اختلال هستند تحت تأثیر كیفیت محیطی كه در آن زندگی میكنند به اندازه عوامل زیستی است یا نه؟ بنابراین مدل استرس ـ دیاتز كه در ابتدای فصل توصیف كردیم بیشتر مطابق است با آنچه كه در مورد سببشناسی اختلالات روانشناختی زودرس بیان میكنیم.
وقتی كه در مورد میزان شیوع اختلالات مختلفی كه در این فصل مطرح میكنیم، صحبت میكنیم خواهید دید كه تفاوتهٔای اساسی بین زنان و مردان در زمینه شیوع وجود دارد؛ این تفاوتها ناشی از تفاوتهای جنسی در تكامل مغز و تجربیات اجتماعی شدن كه البته مطمئن نیستیم. الگوی كلی این است كه مردان بیشتر تمایل به نشان دادن اختلالات تخریبی چون اختلال سلوك و اختلال بیشفعالی كمبود توجه دارند و زنان بیشتر اختلالات خوردن، افسردگی و اضطرابی را دارند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)