صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: شعری از جنس باران

  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    شعری از جنس باران

    بیا ...

    بیا برویم قدم بزنیم !

    باران که می بارد

    چتر هم داریم

    کوچه هم که انتظار می کشد

    این هوا تنها من و تو را کم دارد !

    که دستهایمان در هم

    زیر باران

    قدم بزنیم ...

    .

    .

    .

    یادم می رود هر بار که باران می بارد

    یادم می رود تو نیستی ...

    یادم می رود چیزی شبیه مرگ پایم را بریده است از قدم زدن با تو !

    .

    .

    .

    شاعر می شوم

    قدم می زنم

    کوچه ها را شاهد می گیرم

    راهی می شوم

    دست های تو را می فشارم در مشتی خیال ...

    من چه دل خوشم !!!

    می روم بخوابم ...

    می روم بخوابم ...

    می روم ...!


  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    از این کوچه تا آنجا که راهی نیست
    تنها یک ورقه سفید دست و پا میکنم
    دست به دامن شعر میشوم
    و یک دل سیر می نویسمت
    چه بخواهی جه نخواهی
    منه شاعر سرگردان
    همیشه قبل از اینکه باران ببارد
    از پچ پچ کلاغ ها فهمیده ام
    که یک جای دوری دلت سخت گرفته است ..

  3. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  4. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    باران می بارد
    من کجایم
    غرق در اوهام خود
    باران
    ببار
    ببار تا بدانند چه دلگیرم
    ببار و بگو از غم هایت
    از زجر هایت
    و چه قدر بی صدا می گریند
    و باز من در اوهامم


  5. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  6. #4
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست
    که این وظیفه محول به اشک و آه منست


  7. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  8. #5
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    زودتر بیا...

    من زیر باران ایستاده‌ام

    و انتظار تو را می‌کشم.

    چتری روی سرم نیست

    می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم

    تو قبل از پایان باران می‌رسی

    یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟

    مرا که ملالی نیست

    حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

    نه از بوی یاس باران‌خورده خسته می‌شوم

    نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.

    هروقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند

    و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا

    من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم...


  9. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  10. #6
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    نگا کن داره بارون میاد
    به سادش گوش کن که داره آوا زمیخون
    آره آواز اومدنو میخونه
    بیا باهم بریم به آوازش گوش کنیم
    بیا بریم زیر بارون بلند داد بزنیم
    من صدات میشنوم
    _______________

  11. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  12. #7
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    صحبت گل سرخ از باران و
    صحبت باران از گل سرخ است،
    اما هي باد مي‌آيد،
    آمدن، وزيدن، و افعال ساده‌ئي ديگر.
    با اين همه، وقتي که وزيدنِ باد ... هي بي‌جهت است،
    يعني چه!؟ هي علامتِ حيرت! هي علامت پرسش؟
    گل سرخ، پياده‌ئي مغموم است
    گوشه‌ي يک پارک قديمي شايد
    خواب دامنه ‌ئي دور از دست را مي‌بيند.
    پس چرا پي ستاره در پياله‌ي آب مي‌گردي گلم!؟
    يک امشب نخواب و بر بام باد برآ،
    سينه‌ريز ستارگانِ باکره را به نرخ يک آواز ساده خواهي خريد. ..
    فکر مي‌کني من بي‌جهت به اين زبانِ هفت ساله رسيده‌ام!؟
    نه به جان نسيما، نه!
    بخاطر همه‌ي آن خوابهامان در نيمه‌راهِ بيم و باور است که چانه مي‌زنم
    باد که بيايد، باران که بيايد
    تو بايد به عمد از ميان آوازهاي کودکان بگذري
    چترت را کنار ايستگاهي در مه فراموش کن
    خيس و خسته به خانه بيا

    نمي‌خواهي شاعر باشي، باران باش!

  13. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  14. #8
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بزن باران که به چشمان یاران
    جهان تاریک و دریا واژگون است
    بزن باران و شادی بخش جان را
    بباران شوق و شیرین کن زمان را
    بزن باران که بی صبرند یاران
    نمان خاموش! گریان شو! بباران!

  15. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  16. #9
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    صداي باران مي آيد ...

    با همه ناباوري هايم به باران

    ايمان دارم ...

    باران هميشه برايم با غم گريه مي كند !

    مي بارد ...

    و در كنج دلم با من هم صدا مي شود ...

    ابرها هم بي شك مثل من عاشقند !!!


  17. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  18. #10
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    باران هاشور می‌زند

    خردک خردک مقابل چشم
    چون دانه‌های گندم
    که از کمباین می‌پاشد.
    بعد ناگهان، آفتاب.
    آدمی اگر چنین باشد
    دیوانه می‌خوانیم. اما در تند باد
    سر فرو می‌بریم در گریبان
    با یک کلام

    باز باران؛ باز آفتاب


  19. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/