نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: روایتی از زنان

  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3150
    Array

    روایتی از زنان

    روایتی از زنان

    بنده خدايي، كنار اقيانوس قدم ميزد و زير لب، دعايي را هم زمزمه ميكرد ...

    نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت :
    خدايا! ميشود تنها آرزوى مرا برآورده كنى؟!
    ناگهان، ابرى سياه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى زد و در هياهوى رعد و برق، صدايى از عرش اعلى به گوش رسيد كه مي گفت: چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من؟!

    مرد، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت: اى خداى كريم! از تو مى خواهم جاده اى بين كاليفرنيا و هاوايي بسازى تا هر وقت دلم خواست در اين جاده رانندگى كنم !!!
    از جانب خداى متعال ندا آمد كه: اى بنده ى من! من ترا بخاطر وفادارى ات بسيار دوست ميدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده كنم، اما، هيچ ميدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است؟
    هيچ ميدانى كه بايد ته اقيانوس آرام را آسفالت كنم؟! هيچ ميدانى چقدر آهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود؟! من همه اينها را مى توانم انجام بدهم، اما، آيا نمى توانى آرزوى ديگرى بكنى؟
    مرد، مدتى به فكر فرو رفت، آنگاه گفت: اى خداى من! من از كار زنان سر در نمى آورم! ميشود بمن بفهمانى كه زنان چرا مى گريند؟ ميشود به من بفهمانى احساس درونیشان چيست؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كه چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟!!
    صدايي از جانب باريتعالى آمد كه اى بنده من! آن جاده اى را كه می خواستى، دو باندى باشد يا چهار باندى؟!!


  2. 2 کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/