در سال 1309 هجري قمري در محله سرخاب تبريز طفلي پا به عرصه وجود نهاد که محمدتقي ناميده شد. پدرش ياور محمدباقر خان پسيان از ايلات کرد منطقه و مادرش فاطمه سلطان عزتالحاجيه از همان کودکي در تربيت فرزند کوشيدند. دوران تحصيلات ابتدايي خود را در تبريز به پايان برد و در سال 1324ق جهت تکميل تدريس به تهران آمد و وارد مدرسه نظام گشت. او در سال 1329ق با درجه نايب دومي وارد خدمت شد و مدارج ترقي را يکي بعد از ديگري پيمود. در سال 1331ق وارد مدرسه صاحبمنصبان ژاندارمري شده در سال 1332ق در جنگي که با الوار در بروجرد داشت شجاعانه جنگيد و مجروح شد. وي پس از پيروزي از سوي ستاد ژاندارمري به درجه ياوري رسيد. در 20 رجب 1332ق به رياست باطاليان همدان منصوب گشت. هنگام جنگ جهاني اول همراه ملّيو ن به مبارزه پرداخت و از خود شجاعت بسيار نشان داد به طوري که آوازه شجاعت او در جنگ با روسها حتي به خارج از ايران رسيد. او پس از عقب نشيني مليون به ناچار به آلمان رفت اما پس از اتمام جنگ به ايران بازگشت و اندکي بعد به سمت رياست ژاندارمري خراسان رسيد. در آن زمان قوامالسلطنه حاکم خراسان بود و کلنل به محض ورود مشغول به اصلاح امور و برقراري امنيت شد و با سختگيري بر کارپردازان دستگاه والي، قوامالسلطنه را از خود رنجاند. پس از کودتاي سوم اسفند 1299خ و روي کار آمدن دولت سيد ضياءالدين طباطبايي، کلنل پسيان طبق دستور رئيس دولت اقدام به دستگيري قوامالسلطنه کرد (13 فروردين 1300خ) و او را تحت الحفظ به تهران فرستاد اما پس از مدتي سيد ضياءالدين متواري شد و قوامالسلطنه خود به نخستوزيري رسيد و کشمکش ميان کلنل و قوام شروع شد. قوامالسلطنه، نجدالسلطنه را به حکومت خراسان گمارد اما کلنل که از حکومت قوامالسلطنه بيمناک شده بود به فکر طغيان افتاد و مصمم گرديد که خود زمام امور خراسان را در دست بگيرد. بدين نيت هنوز چند روزي از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود که بدون بهانه و بي مقدمه شخص نامبرده را توقيف کرده، اداره حکومتي را خود در دست گرفت و جمعي از ارباب نفوذ شهر که مخل امنيت ميشمرد توقيف و تبعيد نمود.






در مرداد 1300خ دولت بار ديگر صمصامالسلطنه بختياري را به حکومت خراسان منصوب کرد و صمصامالسلطنه نيز براي دلجويي يا فريب کلنل محمدتقي خان پسيان با آگاهي از محبوبيت و نفوذ او در خراسان او را طي حکمي به کفالت ايالت خراسان منصوب نمود و با او مدارا نمود.


اما در اواخر مرداد 1300خ قوامالسلطنه با کلنل علناً مخالفت کرد و بدو پيشنهاد نمود تحت شرايط زير کشور ترک کند :


1. کلنل حقوق دو ساله خود را برداشته به اروپا مسافرت کند.

2. محاسبات را ظرف 15 روز بسته و امور ايالت را به توليت آستانه واگذار نمايد.

3. به کليه افسران ژاندارم و اهالي محل دولت تأمين دهد.

4. از طرف دولت به قواي ايليات توصيه خواهد شد که با کلنل مدارا کرده او را به سرحد برسانند.


اما کلنل اين پيشنهاد را نپذيرفت و قوام طي تلگرافهايي براي حاکمان و خوانين منطقه کلنل را ياغي و متمرد خواند و دستور شورش برعليه او را صادر کرد. بدين ترتيب سردار معزز والي بجنورد، شجاعالملک رئيس ايل هزاره، شوکتالسلطنه و سيد حيدر رؤساي طوايف سريري و سالار خان بلوچ جهت جنگ با کلنل بسيج شدند.

امير شوکتالملک خواهان خاتمه قضيه با صلح و آشتي بود و در حالي که شرايط ملاقاتي را با کلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با کردهاي قوچاني به شهر قوچان حمله کرده ژاندارمري را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند.

کلنل به محض شنيدن اين خبر گناباد را ترک کرد و راهي قوچان شد و در جعفرآباد دو فرسنگي قوچان جنگ سختي بين قواي کلنل و کردهاي قوچاني شروع شد و کلنل شخصاً در تپههاي جعفرآباد با تفنگ و شصت تير جنگيد و به دليل محاصره شديد و اتمام مهمات، ناجوانمردانه کشته شد . سر کلنل توسط کردهاي قوچاني از بدن جدا گشت. پس از رسيدن خبر شکست ژاندارمري و مرگ کلنل، محمودخان نوذري بلافاصله دولت را از قتل کلنل آگاه ساخت و خود نيز اظهار اطاعت نمود. جنازه و سر کلنل در 15 ميزان 1300 با تجليل و احترامات نظامي فراوان به مشهد وارد شد و عده بسياري از اهالي شهرو افراد ژاندارم در حالي که گريه ميکردند آن را مشايعت نمودند. سران ژاندارمري و بعضي از هواخواهان کلنل نطقهاي پر حرارتي ايراد کردند و در حالي که جمعيت بسياري گرد آمده بود و احساسات شديدي از خود بروز ميداد سر و جنازه او را در مقبره نادرشاه دفن کردند و پس از شهادت او نيز هر ساله به مدت 5 سال عزاداريهاي مفصلي در مشهد انجام شد تا اينکه پس از به قدرت رسيدن سلسله پهلوي، انجام مراسم عزاداري و سالگرد به مناسبت اين فاجعه ممنوع گشت.